transcription
stringlengths
3
299
emotion
class label
6 classes
موجبی برای ناراحتی شما وجود نداره
1H
خودم بلدم چکار کنم
1H
با رنگ سیاه برای شیطان توی تابلو عینک و سیبیل و ریش گذاشتن
1H
پس به این ترتیب کسی شما رو تعقیب می‎کنه
2N
شما به اندازه کافی حرف زدید
0A
خیلی تغییر کردم؟
2N
دو نفری که مرتبۀ اول وارد منزل تو شدن چارلی سیناگلیا و تونی سیسرو بودن
2N
اما این آدم نه تنها نادونه بلکه دروغگو هم هست.
0A
شما پادشاه هستین؟
4W
گوش بدید مادمازل، ما در این دهکده همین شش نفر مرد رو پیدا کردیم که احتمال می‎رفت در این کار دست داشته باشن
0A
صبح‌بخیر
2N
فکر کردم بهتره به چیزی دست نزنم.
2N
من چه صحبتی دارم با تو بکنم؟ تو اصلاً نمی‌فهمی درد من چیه.
0A
من قصد دارم 600 دلار چک مسافرتی علاوه بر هزینۀ رفت و آمد و اقامتتون بهتون بدم
2N
بهتره به کارتون برسید
2N
بله، بله، بگو بیان تو
1H
مرتیکۀ احمق بیشعور
0A
راستش خودم هم درست نمی‎دونم ولی با وضعی که پیش اومده فکر می‎کنم بهتر باشه تمام جریان رو برای شما تعریف کنم ولو اینکه شغلمو از دست بدم
2N
در خانه یک بار اون حرف اول و آخر رو یک بارُن می‎زنه
0A
شوخی خوبی نیست
0A
لطفاً برای پسرها سوپ بکش.
2N
اون مریض شده و به علاوه ترس شدیدی از رعد و برق و طوفان داره، این ترس از هفت سالگی که در یک شب طوفانی مادرشو از دست داده براش مونده
2N
این موضوع که اسم اون زن چیه مطلقاً برای من اهمیتی نداره.
2N
با یه چیز سنگین به سر و گردنش ضربه وارد شده
2N
هیچ‌وقت مثل این بویفیلد احمق نبود که فکر می‌کنه چون من پیر شدم خرفت شدم.
0A
منظورتون اینه که من به دستوردادن عادت دارم.
2N
مگه ما چی کارش کردیم؟ داغ و درفشش که نکردیم مادر جون، یکاره.
0A
احتمالاً بعد از اینکه از پیش شما رفته، خیلی طول نکشیده که به دام شکارچیش بیفته
2N
گفت بعد استراحت می‌کنه.
2N
خواهرات چند ساله هستن؟
2N
گفتم اوآنا رو ول کن
0A
مگه نمی‎بینی این طفلک نمی‎تونه سر پاش وایسه
0A
به من پیشنهاد شده که یه کتاب، یه بیوگرافی دربارۀ فن‎شاو بنویسم
3S
اون با چه کسی ازدواج کرده؟
2N
دکتر بهشتی به حوزه می‌ره و در اونجاست که برای ادامه تحصیل راهی قم می‌شه
2N
ما در محلمون یه کتابخونۀ عمومی خیلی خوب داریم.
2N
نمی‎خواستم این وقت شب مزاحم شما بشم ولی چون اینجا نبودم و همین الان برگشتم تازه از وضع خانم مک‎لاون باخبر شدم
2N
هی دیلسی، دِ کدوم گوری رفتی بیا دیگه
0A
دو سال شوخی نیست.
3S
رفتم تو که نگاهی به مجله‎ها بندازم، دستورای لازمو می‎ده یعنی تصمیماتی رو که در طول شب گرفته، یه دفترچه یادداشت هم داره که از روش می‎خونه، چندتا سوال هم می‎پرسه
2N
خب دیگه حالا یه خورده بگیر بخواب.
2N
بهتره آرزوهای دور و دراز نکنی
0A
گرچه گزارش نهایی هنوز تنظیم نشده، اما آنچه روشن است اینکه لیو در این توطئه دست داشته است
2N
چطور خدا رو خوش میاد من بیچاره تو دردسر بی‌افتم و صبح تا شوم تنم بلرزه؟
0A
من لشکری از قایق‎های کاغذی رو روی یه چاله بزرگ آب رها کردم و برگشتم نیویورک
3S
تو مطمئنی که او از بین رفته؟
2N
قصد دارم محلی رو که هواپیما در اون سقوط کرده و آتش گرفته پیدا کنم.
2N
فکر می‎کنی کار کی باشه؟
5F
پاسداران دیگر کجا بودند؟
0A
چی؟
4W
خنده‎داره والا، حالا دیگه یه علف بچه به پر و پای من داره می‎پیچه
0A
چقدر احمق بودم که بارها دلتنگ این خونه می‎شدم
3S
بابا جان، نه جانم، صلاح نیست فعلاً کسی از این قضیه باخبر بشه آخه
0A
از من چی می‎خواین؟
3S
هیچی، هیچی دایی جون داشتم یادش می‎دادم که چجوری جارو بزنه که گرد و خاک هوا نکنه
5F
تو خیلی خوشبختی که مورد علاقه جوونی به مراتب باشعورتر و فهمیده‎تر از خودت هستی
0A
دیگه ادامه نده موری.
0A
خود شما مسلماً می‎فهمین به کسی که شغل مهمی تو این هتل داره نمی‎شه اجازه داد رفتاری بکنه که سریا کرده
0A
اونها با هم به مراسم چهلمین روز درگذشت امیررضا می‌رن.
2N
از میان هواپیماهای سوخته و خاکسترشده جسد تئودور رو پیدا نکردن.
3S
میخوای چی بهتون بگم، باید رازهایی از خودم اختراع کنم و به شما بگم؟ ها؟
0A
من دارم تو این خونه لعنتی کار می‎کنم، رزی می‎فهمی؟
0A
شصت و دماغ؟
4W
فقط کاری رو که می‎گم انجام بده
2N
هیچ خبری ازش ندارین؟
2N
این همون مجله‎ای نیست که روزی سی بار از اول تا آخرشو می‎جویدی؟
4W
برای من و بقیۀ کسانی که شب گذشته دور میز شام حضور داشتن، نفرت شما از کرامتون پوشیده نبود
2N
تو فقط داری وقت تلف می‎کنی کلانتر
0A
شما از لحظه‎ای که وارد این اتاق شدید به ما دروغ گفتید
0A
خانم جون، محض رضای خدا به من رحم کنید، من همون تم کانتی بی‎نوای کوچۀ ولکرد هستم
3S
کاملاً پیدا است قربان.
2N
در قسمت قبل شنیدیم با آشکار‌شدن آنچه در گذشته بین جمال و مرتضی گذشته برای امیر روشن می‌شه که غلامرضا بخشی از دوران اسارت خودش رو در ابوغریب گذرانده.
2N
بابام تو این وصیت کرده که حتماً شماها رو برای عروسیم دعوت کنم
2N
من قبل از این هم به پدر سباستین گفته بودم رفتن شما از سنت آنسل از نظر پلیس بلامانعه
2N
استادی یه چیز دیگه ‎است
1H
شما لطف دارین مستر
2N
نه اینطور نیست
0A
من الان در تنهایی کاملاً خوشبختم
1H
کشتی در وسط راه دچار توفان شد و مردی به دریا افتاد
2N
برای اینکه اگه تمام عمر به شما دو نفر خدمت بکنم باز نمی‎تونم دین خودم رو ادا کنم
2N
مژدۀ بزرگی بود.
1H
پروین اعتصامی از کودکی نزد پدر ادب‌دان و مادر شعردوستش با سرودن مأنوس شد.
2N
اصلاً می‎دونید کی بوده؟
2N
ولی این چیو عوض می‎کنه؟
0A
من؟
4W
گفتن حقیقت چه اشکالی داره؟
0A
اون که پول نداشت.
4W
باز شروع شد، خیله خب، اصلاً همشو بندازین دور.
0A
چرا، ولی جواب‎های سربالا می‎ده، فقط، فقط گاهی‌وقتها از قول و قرارش با یکی می‎گه
3S
اون چون حرفای بی‌سروتهی می‌زد خیال کردیم که دیوانه است اما همین سخنان منو به شک و تردید انداخت و به این فکر افتادم که با کشتی مذکور سفر نکنم
2N
اونها رو هم توی صندوق‌خونه‌ات انبار کردی.
0A
هرنانی رو به ما تسلیم کن
0A
هی می‌خوام در بزنم، اما دستم پیش نمی‌آد.
2N
خدا رحمتش کنه پدر جان، چند سالش بود؟
2N
من تو رو بخاطر تنبیه نگه‌ نداشتم هومر.
2N
در قم زیاد نماندیم
2N
اگه بدونید چه گل خوبیه، اینقدر چسبنده و خوبه که ما روی گلا می‎افتیم و غلت می‎زنیم
1H
الان دوناسل منتظر عاشق جوان خودشه
2N
نمی‌شد با یکی از خواستگارات عروسی کنی و مادرت هم همراه خودت ببری؟
2N
شما؟
4W