line
stringlengths 5
329
|
---|
اغتشاش: 1 آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت 2 بلبشو، هرجومرج 3 جنجال، سروصدا، همهمه 4 اختلال، پریشانی & آرامش |
اغراق: افراط، غلو، گزافه، مبالغه & واقع |
اغراقآمیز: غلوآمیز، گزافه، گزافهگویی، مبالغهآمیز & واقعی |
اغفال: 1 غافل کردن، فریفتن 2 اغوا، فریب، گول |
اغفالگر: اغواگر، فریبنده، مخادع |
اغلب: اکثر، اکثراً، غالباً، وافراً & بهندرت، ندرتاً |
اغما: بیهوشی، غش، کما |
اغماض: بخشایش، چشمپوشی، عفو، گذشت |
اغوا: اغفال، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، فریب، وسوسه |
اغواگر: فریبنده، محرک، مخادع، وسوسهگر |
اغیار: 1 غریبهها، ناآشنایان، نامحرمان 2 اجانب، بیگانگان & آشنا |
افاده: 1 باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت 2 بهرهدهی، سودرسانی |
افاقه: اثر، بهبود، تاثیر، گشایش |
افت: 1 سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان 2 خفت، کسرشان & افزایش |
افتادگی: تواضع، شکستهنفسی، فروتنی & تکبر، غرور |
افتاده: 1 محذوف 2 خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع & متکبر، مغرور |
افتتاح: باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی & انسداد |
افتخار: سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن |
افترا: بهتان، تهمت، دروغ، غیبت، فریه، کذب |
افتراق: 1 پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق 2 تباین، تفاوت، جدایی |
افتضاح: بدنامی، بیآبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت |
افراخته: افراشته، اهتزاز، بلند |
افراز: تفکیک، جداسازی |
افراشته: اهتزاز، بلند، مرتفع & نگون |
افراط: اغراق، تفریط، زیادهروی، گزافه، مبالغه & تفریط |
افروختن: برافروختن، روشن کردن، شعلهور کردن، گرا، مشتعل کردن & اطفا |
افروخته: شعلهور، محترق، مشتعل & خاموش، منطفی |
افزار: آلت، ابزار، مایه، وسیله |
افزایش: ازدیاد، استکثار، اضافه، افزونی، تزاید، تکثیر، فزونی & کاهش |
افزون: اضافه، بسیار، بیش، زیاد، علاوه، متجاوز |
افزونی: بیشی، زیادت، فراوانی، فزونی |
افساد: بداصلی، تباهی، تبهکاری، فساد، مفسده |
افسار: دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار |
افسارگسیخته: رها، لجامگسیخته، ول & مهار |
افسانه: اسطوره، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، قصه |
افسانهپرداز: داستانسرا، قصهسرا، قصهگو |
افسانهگو: حکایتگر، قصهسرا، قصهگو |
افسر: 1 صاحبمنصب 2 تاج، دیهیم، کلیل |
افسردگی: بیرغبتی، بیشوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی |
افسرده: آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشانحال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند |
افسوس: آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات |
افسون: 1 جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون 2 تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ 3 عشوه، قر، کرشمه |
افسونگر: 1 جادوگر، ساحر، معزم 2 دلفریب، طناز، عشوهگر، فتان، فریبنده |
افسونگری: 1 جادو، ساحری، سحر، فسون 2 طنازی، عشوهگری |
افشا: آشکار، ابراز، اعتراف، برملا، علنی، فاش، لو & اخفا |
افشاگری: برملاسازی، پردهدری، رسواسازی، رسوایی، شوخچشمی & اختفا، پنهانسازی |
افشان: پراکندگی، نثار |
افشاندن: پخش کردن، پراکندن، ریختن، نثار کردن |
افشره: شیره، عصاره، عصیر |
افضل: 1 برتر، بهتر 2 فاضلتر |
افعی: اژدر، اژدها، ثعبان، مار |
افغان: 1 زاری، فغان، ناله، ندبه 2 افغانی 3 پشتو |
افق: 1 کرانه، کران 2 چشمانداز، دورنما |
افکار: اذهان، اندیشهها، فکرها |
افگار: خسته، دلآزرده، رنجه، فگار، مجروح |
افلاس: اعسار، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی & یسر |
افلیج: زمینگیر، شل، فلج، معلول |
افندی: آقا، ارباب، بزرگ، بزرگوار، سرور |
افول: 1 غروب 2 انحطاط، زوال، نابودی & طلوع |
افیون: تریاک، روانگردان، مخدر |
افیونی: تریاکی، معتاد، وافوری |
اقارب: اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان & بیگانگان |
اقاله: 1 الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض 2 اغماض، بخشیدن، گذشت |
اقامت: اتراق، توقف، سکنا، سکونت، ماندن |
اقامتگاه: 1 اتراقگاه، توقفگاه 2 منزلگاه، مسکن، موطن |
اقبال: اختر، بخت، بهروزی، دولت، شانس، طالع، نوبت، نیکبختی |
اقتباس: 1 اخذ، گرفتن 2 آموختن، فراگیری، یادگیری |
اقتدا: اقتفا، پیروی، تبعیت، تقلید، متابعت |
اقتدار: استطاعت، توانایی، سلطه، قدرت، وسع & ضعف |
اقتراح: استفسار، پرسش، پرسیدن، سوال، همهپرسی |
اقتصاد: صرفهجویی، قناعت، میانهروی & اسراف |
اقتضا: احتیاج، بیجا، حاجت، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب |
اقتفا: اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت |
اقدام: رفتار، عمل، مبادرت |
اقرار: ابراز، اذعان، اظهار، اعتراف، تقریر، خستویی & انکار |
اقران: نزدیکان، همالان، همقطاران، همگنان & اغیار |
اقرب: نزدیکتر & اقصا |
اقربا: اقوام، بستگان، خویشان، قومان، نزدیکان، وابستگان & بیگانگان |
اقسام: 1 انواع 2 وجوه 3 انحا 4 سوگندها |
اقصا: اقطار، دوردستها، نقاط |
اقطار: 1 آفاق، اقصا، اکناف 2 اطراف، کرانها، کرانهها 3 چکهها، قطرهها |
اقل: اندک، کم، کمتر، کمینه، ناچیز & اکثر |
اقلاً: حداقل، دستکم، لااقل & اکثراً |
اقلیت: کمترینها & اکثریت |
اقلیم: 1 هوا 2 بوموبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت |
اقناع: ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت |
اقوام: ارحام، اقربا، بستگان، خویشان، وابستگان & اغیار، بیگانگان |
اقیانوس: بحر، دریا، قلزم، یم & بر، خشکی |
اکابر: 1 اعاظم، بزرگان، شرفا، مهان، مهتران 2 سالمندان، معمرین & کهان، کهتران |
اکتساب: اندوختن، حصول، دستیابی، کسب |
اکتفا: بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت |
اکثر: اغلب، بسیار، بیشتر |
اکثریت: بیشترینها & اقلیت |
اکرام: احترام، احسان، اعزاز، اعظام، بزرگداشت، تکریم، گرامیداشت، مرحمت & تحقیر |
اکراه: اجبار، انزجار، بیمیلی، کراهت، ناخواست، نفرت & رغبت |
اکسید: اکسیده، زنگ، هواسوز |
اکسیر: 1 کیمیا 2 کمیاب، نادر |
اکمال: اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی |
اکناف: اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، گوشهوکنارهها |
اکنون: الحال، ایندم، اینک، حالا، عجالتاً، فعلاً، کنون |