line
stringlengths 5
329
|
---|
وجه: 1 چهره، رخ، رخسار، روی، صورت 2 جور، روش، شکل، طریق، طریقه، طور، منوال، نمط، وضع 3 بودجه، پول، دینار، سرمایه، مبلغ، نقدینه 4 جانب، سمت، سو، طرف 5 حالت 6 دلیل، سبب، علت |
وجهه: 1 آبرو، اعتبار، حیثیت، خوشنامی 2 مقصد |
وجیع: المبار، دردانگیز، دردناک، رنجآور، مولم & نشاطانگیز |
وجین: پازش |
وجیه: 1 جمیل، خوشگل، زیبارو، زیبا، صبیح، قشنگ 2 رئیس، سرکرده، مهتر 3 معتبر، مقبول، موردتوجه، وجیهالمله، & زشت |
وحدت: 1 یگانگی 2 توحید، یکتایی 3 اتحاد، اتفاق، همبستگی & پراکندگی، کثرت |
وحش: جانور، حیوان، دد & آدمی، انس |
وحشت: بیم، پروا، ترس، ترور، توهم، خوف، دهشت، رعب، رم، واهمه، وهم، هراس، هول |
وحشتافزا: ترسآور، خوفناک، دهشتآور، دهشتزا، موحش، وحشتناک، وهمناک |
وحشتانگیز: خوفناک، دهشتناک، مخوف، مدهش، موحش، وحشتناک |
وحشتزا: ترسآور، خوفناک، دهشتآور، دهشتبار، دهشتزا، دهشتناک، مخوف، مدهش، موحش، وحشتآمیز، وحشتانگیز، وحشتبار |
وحشتزده: بیمناک، ترسناک، ترسیده، خوفناک، متوحش، هراسان، هراسناک، هراسیده |
وحشت کردن: بیمناکشدن، ترسیدن، هراسناکشدن، هراسیدن |
وحشتناک: بیمناک، ترسآور، ترسناک، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، سهمناک، مخوف، مدهش، موحش، مهیب، مهیب، وحشتانگیز، وهمناک، هراسانگیز، هولناک، هولناک |
وحشی: 1 دد، درنده، سبع 2 بربر، بیفرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته & اهلی |
وحشیگری: بربریت، توحش، ددمنشی، درندهخویی، سبعیت & تمدن |
وحل: گل، گلولای، لجن |
وحی: الهام، پیامغیبی |
وحید: بیهمتا، تک، تنها، فرد، فرید، مجرد، منفرد، واحد، یکتا، یگانه |
وخشور: پیامبر، پیغمبر، رسول، نبی |
وخشوری: پیامبری، پیغمبری، پیمبری، رسالت، نبوت |
وخیم: بحرانی، بغرنج، پیچیده، خطرناک، خطیر، درام، دشوار، سخت، مخاطرهآمیز، مهلک، وبیل |
ود: 1 دوستی، محبت، محب 2 بد & 1 عداوت، 2 خوب |
وداد: دوستی، صمیمیت، عشق، محبت، مودت، ولا & عناد |
وداع: بدرود، بدرودگویی، تودیع، خداحافظی & استقبال، پیشواز |
وداعگفتن: بدرود، ترک کردن، خداحافظی & استقبال |
ودود: بامحبت، دوستدار، مهربان & عنود |
ودیعه: امانت، سپرده، ودیعت |
ور: 1 جانب، سو، طرف 2 بر، ضلع 3 ساحل، کنار |
ور: حرف، سخن، صحبت، گپ |
ورا: 1 پس، پشت، خلف، عقب 2 آنسو، بالا، فرا |
وراج: بیهودهگو، پرچانه، پرچانه، پرحرف، پرگو، حراف، رودهدراز، مکثار، هرزهچانه، هرزهدرا، یاوهگو & کمحرف |
وراجی: پرچانگی، پرگویی، حرافی، رودهدرازی، هرزهدرایی & پرحرفی |
ورانداز: بازدید، بررسی، تخمین، ملاحظه، نگاهاجمالی |
ورج: ارج، ارزش، شان، قدر، مرتبه |
ورجاوند: ارجمند، ارزشمند، برازنده، فرهمند، محترم، گرامی، & بیمقدار |
ورد: 1 دعا، ذکر، عزیمت، نیایش 2 تب 3 نوبت |
ورد: زهر، سوری، گل، گلسرخ |
وردست: دستیار، شاگرد، معاون، یاور |
ورز: 1 عمل، کار 2 پیشه، حرفه، شغل 3 حاصل 4 زراعت، کشت |
ورزش: 1 بازی، نرمش 2 تمرین، مشق، ممارست 3 اسبسواری، بسکتبال، پرش، پیادهروی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال |
ورزشکار: بازیکن، بسکتبالیست، تنیسباز، دونده، شناگر، فوتبالیست، کشتیگیر، والیبالیست، ورزشدوست، وزنهبردار |
ورزشگاه: استادیوم، باشگاه، زورخانه |
ورزکار: حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر |
ورزیدگی: 1 آزمودگی، پختگی، تبحر، خبرگی، کارکشتگی، مهارت 2 توان، قدرت |
ورزیده: 1 آزموده، خبره، کاردان، کارکشته، ماهر، متبحر 2 قوی & تازهکار |
ورشکست: خانهخراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته |
ورشکستگی: افلاس، خانهخرابی |
ورشکسته: خانهخراب، مالباخته، محجور، مفلس |
ورطه: پرتگاه، غرقاب، گرداب، لجنزار، لجه، مغاک، مهلکه |
ورع: اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد & ناپارسایی |
ورق: برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه |
ورقه: 1 صفحهبرگه، ورق 2 پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه 3 رقعه، عریضه، مکتوب، منشور |
ورقهورقه: پشیزهپشیزه، پوستهپوسته، لایهلایه |
ورک: سرین، کفل |
ورم: آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ |
ورمدار: برآمده، پفکرده، متورم |
ورنه: والا، وگرنه |
ورود: دخول، رسید، مدخل، وصول |
ورودی: در، دروازه، مدخل & خروجی |
ورید: سیاهرگ، عرق، & سرخرگ، شریان |
وزارت: حکومت، صدارت |
وزر: 1 بزه، گناه، معصیت 2 ثقل، سنگینی، گرانی 3 نکبت، وبال |
وزش: نسیم، نفحه، وزیدن |
وزغ: غوک، قورباغه |
وزغه: کلپاسو، کلپاسه، مارمولک |
وزن: 1 اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار 2 ریتم، سجع، ضرب |
وزیدن: دمیدن، نفح، وزش |
وزیر: 1 دستور، صاحبدیوان 2 فرزین |
وزین: 1 پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گرانسنگ 2 باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم، & سبک |
وژن: قذرات، کثافت، نجاست |
وساده: 1 بستر، خوابگاه 2 بالش، متکا 3 مسند |
وساطت: توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری |
وسایط: ذرایع، وسایل، وسیلهها |
وسایل: ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط |
وسخ: چرک، ریم، شوخ، قذرات |
وسط: 1 بین، حاق، مابین، میان، میانه 2 مرکز 3 قلب 4 بحبوحه |
وسع: 1 استطاعت، تمول، دارایی، نوانگری 2 تاب، توان، توانایی، طاقت، قوت، نا 3 اقتدار، قدرت 4 گنجایش |
وسعت: 1 سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، فراخی، گسترش، گشادگی، گشادی، گنجایش 2 بسط، توسعه & تنگی، ضیق |
وسنی: همشو، هوو |
وسواس: تردید، دودل، دودلی، شبهه، شک، قلق، مالیخولیا، وسوسه، هاجس |
وسواسی: دودل، مالیخولیایی، مردد، نامصمم |
وسوسه: اغوا، انگیزش، بداندیشی، تحریص، تحریک، تلقین، وسواس |
وسوسهگر: اغواگر، محرک، وسوسهانگیز |
وسیع: 1 پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع 2 گسترده، ممتد 3 مبسوط & تنگ |
وسیله: 1 باعث، سبب، علت، محرک 2 دستآویز 3 آلت، ابزار، اسباب 4 تدبیر، چاره، طریقه |
وسیلهساز: چارهساز، چارهگر، سببساز & سببسوز |
وسیم: 1 پریچهر، پریرخ، خوبرو، خوشگل، زیبارو، زیبا، قشنگ، مهرخ، مهلقا 2 چشمنواز، خوشمنظر & بدلقا |
وشی: سرخ، قرمز، گلگون |
وصال: پیوند، دیدار، وصل، وصلت & فراق |
وصایت: 1 سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت 2 سفارش، وصیت |
وصف: 1 تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح 2 ستایش، مدح |
وصل: 1 اتصال، الحاق، پیوند، ربط، متصل 2 وصال، وصلت & فصل، هجر |
وصلت: ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال، & جدایی |
وصله: پاره، پینه |
وصمت: 1 آهو، تباهی، عیب، نقص 2 عار، ننگ |
وصول: حصول، دریافت، رسیدن، رسید، نیل، ورود & پرداخت |
وصی: 1 سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی 2 سفارشگر، ناصح |
وصیت: اندرز، سفارش، نصیحت |
وصیتکننده: موصی، وصیتگر |