en
stringlengths 1
1.4k
| fa
stringlengths 1
1.26k
|
---|---|
The radio died | رادیو فوت کرد |
It won't be long before the trees are bare. | طولی نمی کشد که درختان برهنه می شوند. |
Thanks a lot for all the things you've done for me | بابت تمام کارهایی که برای من انجام دادی بسیار متشکرم |
I spoke with her for one hour. | من یک ساعت با او صحبت کردم. |
I actually don't know. | من در واقع نمی دانم. |
Are you interested in that girl? | آیا شما به آن دختر علاقه دارید؟ |
Tom lit the candle with a match | تام شمع را با کبریت روشن کرد |
This is the most beautiful country I have ever visited | این زیباترین کشوری است که تا به حال دیده ام |
Tom resisted smiling. | تام در برابر لبخند مقاومت کرد. |
I wasn't aggressive enough | من به اندازه کافی تهاجمی نبودم |
Can't you give us a few minutes? | چند دقیقه به ما فرصت نمی دهید؟ |
There's one cup of warm water on the table. | یک فنجان آب گرم روی میز است. |
It wouldn't be the first time that's happened | این اولین بار نیست که این اتفاق می افتد |
Let's discuss the plan over a cup of coffee | بیایید با یک فنجان قهوه در مورد طرح بحث کنیم |
I promised my parents I wouldn't drink | به پدر و مادرم قول دادم که مشروب نخورم |
Is that true? | آیا این درست است؟ |
I can't wait anymore. | دیگر نمی توانم صبر کنم. |
He explained the matter in detail. | او موضوع را به تفصیل توضیح داد. |
He was never officially charged with spying | او هرگز به طور رسمی به جاسوسی متهم نشد |
It's not as humid today as it was yesterday. | امروز مثل دیروز مرطوب نیست. |
I was thinking about you a lot today | امروز خیلی به تو فکر می کردم |
You're taking a big risk | داری ریسک بزرگی میکنی |
We must save electricity. | باید در مصرف برق صرفه جویی کنیم. |
I have hardly had a minute lately to think about personal e-mails. | اخیراً به سختی یک دقیقه در مورد ایمیل های شخصی فکر می کنم. |
Tom told me what happened here. | تام به من گفت اینجا چه اتفاقی افتاده است. |
I found a nice cup. | یک فنجان خوب پیدا کردم. |
Put a lid on it, Tom. | یک درب روی آن بگذار، تام. |
The piano was made of beautiful, dark brown wood. | پیانو از چوب زیبا و قهوه ای تیره ساخته شده بود. |
They're going to have a party next week. | آنها قرار است هفته آینده یک مهمانی داشته باشند. |
I don't keep secrets from Tom | من راز را از تام پنهان نمی کنم |
Go to the living room. | به اتاق نشیمن بروید. |
You are safe here with me. | تو اینجا با من امن هستی |
Tom put on his tie. | تام کراواتش را گذاشت. |
I wondered why Tom was absent from school. | تعجب کردم که چرا تام از مدرسه غایب است. |
Tom is more scared of Mary than she is of him | تام بیشتر از مری می ترسد تا او از او |
I just want to make sure we're all on the same page | من فقط می خواهم مطمئن شوم که همه ما در یک صفحه هستیم |
I don't want there to be any misunderstanding | من نمی خواهم سوء تفاهمی پیش بیاید |
Someone's going to pay for this | یکی قراره هزینه اینو بپردازه |
I do wish we could finish today. | کاش می توانستیم امروز را تمام کنیم |
I'll do as you suggested | من همانطور که شما پیشنهاد کردید انجام می دهم |
Autumn is just around the corner | پاییز همین نزدیکی است |
Did Tom tell you the good news? | آیا تام خبر خوب را به شما گفت؟ |
That's so rude | خیلی بی ادبه |
Where else in Boston do you want to go? | کجا دیگری در بوستون می خواهید بروید؟ |
Tom could've said something, but he didn't | تام می توانست چیزی بگوید، اما این کار را نکرد |
Tom always seems to be smiling. | به نظر می رسد تام همیشه می خندد. |
Let's not fight. | دعوا نکنیم |
Taro concentrated on memorizing English words | تارو روی حفظ کردن کلمات انگلیسی تمرکز کرد |
Tom is drunk | تام مست است |
I'd like to see you this afternoon. | دوست دارم امروز بعدازظهر ببینمت. |
Tom went without lunch because he didn't have enough time to eat. | تام بدون ناهار رفت چون وقت کافی برای خوردن نداشت. |
We had better call the police | بهتره با پلیس تماس بگیریم |
It's ached before, but never as badly as right now. | قبلاً درد داشت، اما هرگز به شدت الان. |
Tom didn't believe the rumor | تام شایعه را باور نکرد |
The police held the crowd back | پلیس جلوی جمعیت را گرفت |
You're all nothing but pawns | همه شما جز پیاده نیستید |
Is this baby a boy or a girl? | این بچه پسره یا دختر؟ |
Tom looked straight at Mary. | تام مستقیم به مری نگاه کرد. |
She didn't know what to do. | او نمی دانست چه کار کند. |
You are the tallest of us all | تو از همه ما بلندتر هستی |
I trust him to some extent. | من تا حدودی به او اعتماد دارم. |
This is just too big for one person to carry. | این برای حمل یک نفر خیلی بزرگ است. |
He can speak neither English nor French. | او نه انگلیسی صحبت می کند و نه فرانسوی. |
You'll regret having said those words | از گفتن این کلمات پشیمان خواهید شد |
It was hard for Tom to get his homework done on time | برای تام سخت بود که تکالیفش را به موقع انجام دهد |
Asking questions is a good way to learn. | سوال پرسیدن راه خوبی برای یادگیری است. |
I am too tired to keep on walking | من آنقدر خسته هستم که نمی توانم به راه رفتن ادامه دهم |
We have to cope with hosts of difficulties | ما باید با انبوهی از مشکلات کنار بیاییم |
Tend to your own affairs. | به امور خودت بپرداز |
Help yourself to the strawberry jam | برای مربای توت فرنگی به خودتان کمک کنید |
I'm sure I heard something. | مطمئنم یه چیزی شنیدم |
I'll be lonely after you've gone | بعد از رفتنت تنها خواهم شد |
Tell me again where Tom is planning to go to college | دوباره به من بگو تام قصد دارد به دانشگاه برود |
Just stop that | فقط آن را متوقف کنید |
Tom asked Mary what she had bought at the jewelry store. | تام از مری پرسید که از جواهر فروشی چه چیزی خریده است. |
Please give that back to me | لطفا آن را به من برگردانید |
Please wait for five minutes | لطفا پنج دقیقه صبر کنید |
He is always at the top of the class. | او همیشه در صدر کلاس است. |
The last thing Tom needs is someone else stalking him | آخرین چیزی که تام به آن نیاز دارد این است که شخص دیگری او را تعقیب کند |
Why isn't the WiFi working? | چرا وای فای کار نمی کند؟ |
Have you ever gone to work on Sunday? | آیا تا به حال یکشنبه سر کار رفته اید؟ |
Tom walked down the corridor. | تام در راهرو قدم زد. |
Tom must be angry with Mary for what she did. | تام باید بابت کاری که مری انجام داد از دست او عصبانی باشد. |
Tom and Mary are always at each other's throats | تام و مری همیشه در گلوی همدیگر هستند |
Do you want something to eat? | چیزی برای خوردن می خواهی؟ |
Nothing we have done today has gone according to plan. | هیچ کاری که امروز انجام دادیم طبق برنامه پیش نرفت. |
I'll handle that later. | بعداً به آن رسیدگی خواهم کرد. |
I barely escaped being hit by the truck. | به سختی از برخورد کامیون نجات پیدا کردم. |
I believe I'm in the right. | من معتقدم که حق با من است. |
I appreciate all you've done for me | من از تمام کارهایی که برای من انجام دادی قدردانی می کنم |
I'll be back by evening. | تا عصر برمی گردم |
I won't be gone long. | من خیلی وقته نخواهم رفت |
What are you investigating? | چه چیزی را بررسی می کنید؟ |
Who was there that night? | چه کسی آن شب آنجا بود؟ |
We should tell him. | باید بهش بگیم |
You won't be let down if you read the entire book | اگر کل کتاب را بخوانید ناامید نخواهید شد |
Have you been out at all? | اصلا بیرون رفتی؟ |
Our basketball team is recruiting tall boys. | تیم بسکتبال ما در حال جذب پسران قدبلند است. |
In Japan, military leaders gained control of the government. | در ژاپن، رهبران نظامی کنترل دولت را به دست گرفتند. |
Tom was carrying a big bag of candy. | تام یک کیسه بزرگ آب نبات حمل می کرد. |