line
stringlengths 5
329
|
---|
همشان: همدرجه، همرتبه، همطراز |
همشغل: همپیشه، همقطار، همکار |
همشو: وسنی، هوو |
همشیره: آباجی، باجی، خواهر، دده، شاباجی |
همصحبت: جلیس، مصاحب، معاشر، مقترن، ندیم، همداستان، همدم، همراز، همسخن، همکلام، همگفت، همنشین، یار |
همصحبتی: مصاحبت، معاشرت، همدمی |
همصدا: هماهنگ، همداستان، همنوا |
همطراز: معادل، نظیر، همارز، همدرجه، همرتبه، ، همسطح، ، همشان |
همعصر: معاصر، همدوره، همزمان |
همعقیده: همراءی، همفکر، هممرام، هممشرب |
همعنان: همدوش، همراه، همقدم |
همعهد: موتلف، متحد، متفق، همپیمان |
همفکر: همراءی، همعقیده، هممرام، هممشرب |
همقدم: همراه، همعنان، همگام |
همقطار: همپیشه، همشغل، همکار |
همقول: متفقالرأی، متفقالقول، همپیمان |
همکار: دستیار، شریک، همپیشه، همحرفه، همدست، همشغل، همقطار |
همکاری: 1 معاضدت، همراهی، همیاری 2 دستیار، شراکت، همپیشگی، همدستی، همشغلی، همقطاری |
همکاسه: همخوراک، همسفره، همغذا |
همکفو: برابر، همتا، همشان، & نابرابر |
همکلام: همزبان، همسخن، همصحبت، همگفت |
همکیش: همآیین، همدین، هممذهب |
همگام: همدوش، همراه، همقدم |
همگان: جمیع، عامه، عام، عموم، قاطبه، همگی، همه |
همگانی: جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی |
همگرا: متقارب، همرس، & ناهمگرا |
همگرایی: تقارب، همسویی، & ناهمگرایی |
همگفت: همسخن، همصحبت، همکلام |
همگنان: رفقا، همقطاران، همکاران |
همگون: هماهنگ، هملون، یکسان |
همگونی: تجانس |
همگی: تمام، همگنان، همه |
هملون: همرنگ، همگون |
هممرز: مجاور، همجوار، همسایه |
هممسلک: همعقیده، همفکر، هممرام، هممشرب، هممشرب |
هممشرب: همعقیده، همفکر، هممرام، هممسلک، هممکتب |
هممصلحت: متحد، متفق |
همنام: آداش، هماسم |
همنشست: جلیس، مصاحب، معاشر، همنشین |
همنشین: جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، همصحبت، همقران، همکلام، یار |
همنشینی: حشر، خلط، صحبت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، همدمی |
همنفس: انیس، رفیق، معاشر، همدم، یار |
همنفسی: رفاقت، معاشرت، همدمی، یاری |
هموار: پیوسته، تسطیح، صاف، طراز، مستوی، مستوی، مسطح، نرم، یکسان & ناصاف |
همواره: پیوسته، دایم، دایماً، دمبدم، علیالاتصال، لاینقطع، مدام، همیشگی، همیشه & هرگز |
هموزن: مساوی، همترازو، همسنگ، هممیزان |
هموژن: متحدالشکل، مشابه، یکسان، یکنواخت |
همه: تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر |
همهپرسی: رفراندم، نظرخواهی |
همهمه: المشنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو |
همیاری: تعاضد، تعاون، همراهی |
همیان: بدره، صره، کیسه |
همیشگی: 1 دایمی، علیالدوام، مداوم 2 استمرار، تداوم |
همیشه: پیوسته، دایم، دایماً، دایماً، علیالدوام، علیالاتصال، لاینقطع، مدام، مستمرا، هماره، همواره & ابداً، هرگز |
هنجار: 1 رفتار، روال، روش، سیره 2 ضابطه، قاعده، قانون، معیار 3 سبک، سیاق، شیوه 4 جاده، راه، طریق |
هندو: 1 ملحد 2 غلام، نوکر 3 هندی 4 برهمایی & ترک |
هنر: صناعت، صنعت، فن |
هنرپرداز: باهنر، هنرمند، هنرور |
هنرپیشه: آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند |
هنرمند: آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور |
هنرور: هنرپرداز، هنرمند، هنرورز & بیهنر |
هنگ: 1 سپاه، فوک، لشکر 2 رزانت، سنگینی، وقار 3 توان، زور، قدرت، نیرو |
هنگام: اثنا، خلال، دم، دوره، زمان، ساعت، فصل، مدت، موسم، موعد، موقع، میقات، نوبت، وقت |
هنگامه: ازدحام، المشنگه، بلوا، پیکار، جنجال، سروصدا، شورش، غوغا، فتنه، گیرودار، معرکه، ولوله، همهمه، هیاهو |
هنگفت: بسیار، درشت، زیاد، سرسامآور، فوقالعاده & اندک |
هوا: 1 آتمسفر، اقلیم، جو 2 شهوت، هوس، هوی 3 میل، ولع 4 دم 5 آسمان، فضا |
هواپرست: بوالهوس، شهوتپرست، عیاش، هوسباز، هوسران |
هواپرستی: بوالهوسی، چلچلی، شهوتپرستی، شهوتی، هوسرانی |
هواپیما: بالن، جت، چرخبال، طیاره، هلکوپتر، هوانورد |
هواخواه: 1 آرزومند، پابند، سینهچاک، محب، مشتاق 2 پیرو، تابع، حامی، طرفدار، مرید، هوادار |
هواخواهی: 1 پیروی، تبعیت، جانبداری، حمایت، طرفداری 2 آرزومندی، اشتیاق |
هواخوری: پیکنیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت |
هوادار: پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه & مخالف |
هواداری: آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرفگیری، علاقهمندی، هواخواهی & مخالفت |
هواسنج: حرارتسنج، دماسنج، میزانالحراره |
هوان: خفت، خواری، ذلت، سبکی |
هوایی: 1 آسمانی، سماوی، فلکی 2 هوازی 3 دلکنده 4 عاشق 5 بیهوده، چرند، لغو، مهمل & زمینی |
هوچی: جنجالی، حراف، شلوغ، قالتاق، ناتو |
هودج: تختروان، عماره، کجاوه، محمل |
هوده: 1 حق، درستی، راستی 2 کجاوه، محمل، هودج 3 بهره، سود، فایده & 1 ناحق، 3، بیهوده |
هور: آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر & قمر، ماه |
هوس: 1 شهوت، میل، هوی 2 اشتیاق، تمایل، خواهش، رغبت، سودا، شوق، مطمع، میل |
هوسآلود: شهوتآلود، شهوتآلوده، شهوتآمیز، شهوتناک، هوسناک |
هوسانگیز: شهوتانگیز، شهوتبار، شهوتناک، هوسآلود، هوسآمیز، هوسبار، هوسناک |
هوسباز: بوالهوس، حشری، شهوتپرست، عیاش، هوسپیشه، هوسران، هویپرست |
هوسران: بوالهوس، حشری، شهوتران، عیاش، هوسباز |
هوسرانی: بوالهوسی، شهوتپرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هویپرستی |
هوش: 1 خرد، عقل 2 درایت، فراست، فهم، کیاست 3 ادراک، شعور 4 جان، روح 5 بیداری، زیرکی 6 استعداد 7 مرگ، موت |
هوشمند: باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار & بیهوش |
هوشمندانه: داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه & جاهلانه، نابخردانه |
هوشمندی: ادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری & بیخردی، نابخردی |
هوشیار: آگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند & غافل |
هوشیارانه: داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه & بیخردانه، جاهلانه |
هوشیاری: آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست & غفلت |
هول: 1 اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس 2 شتاب، شتابزدگی، عجله |
هولانگیز: دهشتناک، دهشتانگیز، دهشتزا، دهشتافزا، مدهش، موحش، مهیب، وحشتناک، وحشتزا، هایل، هراسانگیز، هولآور، هولناک |
هولناک: بیمناک، ترسآور، ترسناک، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولناک |
هون: 1 خواری، ذلت 2 سختی، مشقت 3 رسوایی، فضیحت، ننگ |
هوو: وسنی، همشو |
هوی: 1 آرزو، خواهش، شهوت، میل، هوس 2 عشق |