line
stringlengths 5
329
|
---|
نوبه: 1 نوبت 2 تب، مالاریا |
نوپا: 1 نوخاسته، نوخیز، نوزاد 2 نوچه 3 نوبنیاد |
نوپرداز: تازهگو |
نوپردازی: ابداع، تازهگویی |
نوپرست: متجدد، نوگرا & کهنهپرست، کهنهگرا، مرتجع |
نوجوان: برنا، جوان، شاب، طفل، کودک، نوبالغ، نوخاسته، نورسته & پیر |
نوجوانی: برنایی، شباب، طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوخاستگی & پیری |
نوچه: پادو، تازهکار، زیردست، شاگرد، نوآموز، نوپا، نوخاسته، نوزخمه، نوکار |
نوحه: تعزیه، رثا، سوگسرود، فغان، مرثیه، مصیبت، مویه & سرود |
نوحهخوانی: سوگسرایی، سوگواری، مرثیه، نوحهسرایی، نوحهگری |
نوخاستگی: نوباوگی، نوجوانی، نوخیزی |
نوخاسته: طفل، نوباوه، نوجوان، نوخیز، نوشکفته |
نوخط: برنا، ساده، طفل، نوجوان |
نودولت: تازهبهدورانرسیده، نوکیسه |
نور: 1 پرتو، تابش، تلاءلو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ 2 شعاع & تاریکی، ظلمت |
نورافشان: پرتوافکن، فروغبخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر |
نورافکن: 1 پروژکتور 2 پرتوافکن، نورافشان |
نورانی: افروزنده، تابناک، درخشان، روشن، فروزان، منور & تاریک، ظلمانی |
نورپاش: پرتوافکن، نورافشان، نوربخش، نورگستر |
نورچشم: دردانه، عزیز، فرزند، نوردیده |
نورد: 1 تاب، چین 2 پیچنده، لاپیچ 3 اندوخته، ذخیره 4 جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد |
نوردار: روشن، منور، منیر، نورانی & مستنیر |
نوردیده: عزیز، فرزند، نورچشم |
نورس: نوبر، نوشکفته، نوظهور |
نورسته: 1 نوخاسته، نوشکفته، نونهال 2 جوان، نوجوان |
نوره: آهکزرنیخ، واجبی |
نوساز: تازهساز، جدیدالبناء، نوساخت، نوساخته & قدیمیساز |
نوسازی: بازسازی، تعمیر، مرمت |
نوسان: 1 ارتعاش، اهتزاز، تکان، جنبش، لرزش 2 تغییر 3 افتوخیز |
نوش: 1 آشامیدن، گساردن 2 گوارا، مهنا 3 شهد 4 انوشه، جاوید، جاویدان 5 پادزهر، تریاق & نیش |
نوش کردن: آشامیدن، گساردن، نوشیدن |
نوشابه: 1 آشامیدنی، شربت، نوشیدنی 2 شراب، مشروب |
نوشتافزار: قلموکاغذ، لوازمالتحریر |
نوشتن: تحریر، ترقیم، رقمزدن، کتابت، نگاشتن & خواندن |
نوشته: اثر، خط، دستخط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، کتیبه، مراسله، مرقوم، مرقومه، مسطور، مکتوب، مندرج، منشور، نامه، نبشته & گفته |
نوشخند: تبسم، شکرخند، لبخند & نیشخند |
نوشخوار: 1 شادخوار، نوشگوار 2 خوشخوراک، خوشغذا |
نوشدارو: پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم & زهر |
نوشکفته: تازهشکفته، نوخاسته، نودمیده، نورس، نورسته، نورسیده & پژمرده |
نوشه: 1 گوارا، نوش 2 پایا، پایدار، جاوید، جاودان 3 خرم، خوشحال، شاد 4 خوشبخت |
نوشیدن: آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن |
نوشیدنی: آشامیدنی، شربت، نوشابه |
نوشین: شیرین، گوارا، ملایم |
نوظهور: 1 بدیع، تازه، نو 2 نوآمده، نورس |
نوع: 1 سنخ، صنف، قسم، گونه 2 جنس، جور، رقم، روش، سیاق، طرز، قبیل، قسم، قماش 3 تیره، گونه |
نوعپروری: احسان، نوعپرستی، نوعدوستی |
نوفه: 1 پارازیت، خشخش 2 سروصدا |
نوکار: تازهکار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه & آزموده، کهنهکار |
نوک: 1 نیش 2 منقار، نول 3 راءس، سر، فرق، قله 4 انتها، بن، بیخ، ته، ته، تی |
نوکر: پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو & ارباب، کنیز |
نوکیسه: تازهبدورانرسیده، ندیدبدید، نودولت |
نوگرا: تجددگرا، روشنفکر، متجدد، مدرن، مدرنیست، منورالفکر & کهنهگرا، مرتجع |
نوگل: 1 شکوفه، غنچه 2 نوجوان |
نوم: چرت، خفتن، خواب، رویا & بیداری، یقظه |
نومید: دلسرد، مایوس، ناامید، ناکام، وازده & امیدوار |
نومیدی: حرمان، دلسردی، ناامیدی، ناکامی، یاس & امیدواری |
نوند: 1 پیک، خبرآور، قاصد 2 تندپا، تندرو، جلد & کند |
نوه: فرزندزاده، نبیره، نواده |
نوی: بداعت، تازگی، تجدید، جدت، طرفگی & کهنگی |
نوید: بشارت، خبرخوش، مژده |
نویدبخش: بشارتده، بشارترسان، بشیر، مبشر، مژدهرسان، نویدگر |
نویسندگی: کتابت، منشیگری |
نویسنده: 1 ادیب، مصنف 2 دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نگارنده، وراق & خواننده |
نویسه: حرف |
نوین: تازه، جدید، مدرن، نو & قدیم |
نه: خیر، لا، نی & آری، بلی |
نهاد: 1 اداره، بنیاد، سازمان، موسسه 2 اساس، پایه 3 آفرینش، خلقت، فطرت 4 طینت، جبلت، جوهره، خمیره 5 باطن، درون، ذات، ضمیر 6 سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج 7 سجیه، سیرت، منش 8 رسم، سنت 9 وضع، هیئت 10، ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه، 1 1 ادا، پرداخت، تادیه، گزارش |
نهار: 1 روز، یوم 2 ناشتا 3 تنگدازی، گدازش، لاغری 4 کاهش & لیل |
نهادن: 1 قراردادن، گذاشتن، نصب کردن 2 مقرر کردن، مواضعه کردن، وضع کردن، وضع 3 قرارگذاشتن، قرادادبستن، معاهدهبستن 4 تعیین کردن، معین کردن 5 ادا کردن، پرداختن & برداشتن |
نهال: 1 درختچه، درخت، شجر، گیاه 2 بستر، تشکنهالی 3 شکار، کنین |
نهالی: بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین & روانداز |
نهامی: 1 آهنگر، حداد، نهامین 2 درودگر، نجار |
نهان: باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته & آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا |
نهان کردن: اختفا، استتار، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهفتن & آشکار ساختن |
نهانگاه: بزنگاه، کمینگاه، مخفیگاه، مکمن، نخیزگاه |
نهانی: پنهانی، خفی، درخفا، زیرجلکی، محرمانه، مخفیانه & آشکارا |
نهایت: آخر، اختتام، انتها، پایان، خاتمه، ختام، عاقبت، غایت، فرجام & بدایت |
نهایی: آخرین، پایانی، غایی، واپسین & آغازین |
نهب: ایلخانی، تاراج، تالان، چپاول، چپو، حمله، غارت، غنیمت، یغما |
نهج: اسلوب، جور، حالت، راه، روال، رویه، طرز، طور، گونه، مسلک، منوال، نحو، وضع |
نهر: 1 جدول، جویبار، جوی 2 جیحون، رود |
نهضت: اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام |
نهفتن: اختفا، پنهان کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی کردن، نهان کردن & افشا، فاش کردن |
نهفته: پنهان، پوشیده، راز، مختفی، مخفی، مخفی، مستتر، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهان & آشکار، بارز، پیدا، ظاهر، مرئی، مشهود، هویدا |
نهمار: 1 بسیار، بیحد، بیشمار، بیمر، بینهایت، زیاد، فراوان، کثیر، وافر 2 براستی، حقیقتاً، کاملاً، واقعا 3 مدام، همواره، همیشه |
نهمت: 1 احتیاج، حاجت، نیاز 2 آرزو 3 اهتمام، سعی، کوشش، همت |
نهنگ: تمساح، وال |
نهوض: 1 رحلت، عزیمت، کوچ 2 جنبش، حرکت، نهضت |
نهی: 1 بازداشت، جلوگیری، منع 2 بازداشتن، نهی کردن & امر |
نهیب: 1 بانگ، داد، فریاد، نعره 2 بیم، ترس، وحشت، هراس 3 سطوت، عظمت، هیبت |
نی: 1 شهنا 2 قلم 3 کبر 4 خیر، نه |
نیزن: زامر، زمار، نایزن، ناینواز، نایی، نینواز |
نینواز: زامر، زمار، نایزن، ناینواز، نایی، نیزن |
نیا: پدربزرگ، جد، سلف، نیاکان، نیاک |
نیابت: جانشینی، قائممقامی، معاونت، نایبی، وکالت |
نیاز: 1 احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن 2 نذری 3 تحفه 4 اظهارعشق & 4 ناز |
نیازمند: تهیدست، حاجتمند، درویش، عایل، گدا، محتاج، مستمند، مسکین، مفتقر & بینیاز، غنی |
نیازمندی: احتیاج، افلاس، بینوایی، حاجت، دربایست، فاقه، فقر & بینیازی، غنا |
نیاکان: آباء، اجداد، اسلاف، پدران، نیا، نیاگان & اخلاف |
نیاک: جد، سلف، نیا |