text
stringlengths 300
261k
|
---|
متن نامه بسیج دانشجویی پردیس ابوریحان دانشگاه تهران به وزیر علوم، دکتر منصور غلامی جناب آقای دکتر منصور غلامیوزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوریسلام علیکمدر پی شیوع ویروس منحوس کرونا فعالیتهای جاری در سطح دانشگاهها شکل تازهای به خود گرفت و بسیاری از مدیران و مسیولین حوزه علم و فرهنگ دانشگاه تلاش کردند در جهت خدمتگزاری هرچه بهتر، اهداف و رسالات حوزه مسیولیت خویش را با شرایط حاکم و ابزارهای متناسب تطبیق دهند و طرحها و برنامههای خود را در فضای مجازی و به دور از خطر ابتلا به بیماری به اجرا بگذارند. عدهای از مسیولان اما از تاثیرات ناشی از خل فعالیت فرهنگی یا علمی چشمپوشی کردند و از ابتدای تعطیلی امور حضوری در دانشگاه، چیزی جز عنوانی از مسیولیت خود را به دوش نکشیدند. جناب آقای دکتر مرتضویان، معاون فرهنگی دانشجویی پردیس ابوریحان دانشگاه تهران، اکنون با گذشت حدود شش ماه از تعطیلی دانشگاهها از تمامی فعالیتهای قابل اجرا و ظرفیتهای فرهنگی قابل استفاده، به "هیچ" اکتفا کردهاند و حتی برگزاری جلسهی شورای فرهنگی را - به عنوان اساسیترین رکن طرحریزی فرهنگی - از تاریخ 27 بهمن 98 تا تاریخ نگارش این نامه (بیش از 6 ماه و بیش از نیمی از سال) به تعطیلی کشاندهاند و این درحالی است که در این مدت زمان بستر برگزاری جلسات مجازی فراهم شده. این امر چندین مرتبه به صورت حضوری، تماس تلفنی و نامه رسمی، ضمن درخواست پیگیری و ارایه نتیجه پیگیری به ایشان تذکر داده شد اما ایشان در واکنش به درخواست بسیج دانشجویی جهت شفافسازی علت این اخلال و برگزاری مجدد جلسه شورای فرهنگی، با ترش رویی، خود و ش ن خود را از پاسخگویی به این تشکل انقلابی مبرا دانستند. علاوه بر این، موارد دیگری نیز از ناکارآمدی و ضعف عملکرد دوساله ایشان در جایگاه معاونت فرهنگی دانشجویی قابل ذکر است:بسیج دانشجویی قدرت علمی و توانایی ایشان در امر تدریس را تصدیق میکند، اما ایشان هیچ سنخیتی با مقوله کار فرهنگی و دانشجویی ندارند و مشخص نیست بر اساس کدام ویژگی یا خصلت برای این جایگاه انتخاب شدند و نگاهشان نسبت به مسایل فرهنگی و نیز امور تشکلها و نهادهای دانشجویی مانند بسیج و شورای صنفی، جز یک دید سطحی نیست و تعاملات با این نهادها از سوی ایشان صرفا به سایر مسیولین و کارکنان زیر مجموعه معاونت فرهنگی دانشجویی ارجاعداده میشود. تا جایی که حتی زمزمههای نارضایتی از سوی برخی کارکنان زیرمجموعه ایشان نیز به گوش میرسد. نکته قابل توجه این است که بخش اعظمی از جلسهی شورای فرهنگی حول مسایل مالی و تعیین و تخصیص بودجه به برنامهها میگردد و ایشان به عنوان دبیر جلسه، نه تنها در کسوت متولی امور فرهنگی نقش محوری ایفا نمیکنند، بلکه گاهی با تغییرات غیرفنی عملا اثربخشی برخی طرحها و برنامهها را خدشه دار میکنند.ارتباط و تعامل ایشان با قشر دانشجو حتی در حد ارتباطهای اولیه، دچار نقصان است در حالی که عملکرد معاون فرهنگی دانشجویی پیشین پردیس در این زمینه مورد تحسین و تمجید دانشجویان بوده و هست تا جایی که شماره تلفن همراه خود را در اختیار عموم دانشجویان قرار میدادند.این مسیله که درصد افسردگی در پردیس ابوریحان نسبت به سایر دانشکدهها و پردیسهای دانشگاه تهران بیشتر است، بارها در جلسات شورای فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته است. کمبود فضاهای فرهنگی و تفریحی شهرستان پاکدشت و نیز عدم توجه معاونت فرهنگی دانشجویی به مقوله افزایش سطح امید در دانشجویان از عوامل افزایش افسردگی در پردیس ابوریحان است. این در حالی است که با وجود چنین مسایلی، معاون فرهنگی پردیس ابوریحان باید بیش از سایر دانشکدهها روی حل این مسیله تمرکز کند. غفلت ایشان از ظرفیت و استعداد دانشجویان فعال در تشکلها و کانونهای دانشجویی، همچون کانون ادبی، کانون تیاتر و موسیقی نشانگر بی تدبیری در مدیریت و استفاده از این ظرفیتها و حیف و میل استعدادهاست که نتیجهای جز کاهش سطح امید در دانشگاه ندارد. طرحهای فوق العاده ایشان برای فعالیت فرهنگی در سطح پردیس به برنامه هایی همچون "روز شاد" که جز یک تجمع یک روزه و چند بخش بازی و پذیرایی بی محتوا و یا "کافه کتاب" که طرحی پر اشکال از دید معاونان،کارکنان، دانشجویان و دست اندرکاران پردیس است، محدود میشود. این نکته نیز حایز اهمیت است که طرحهای مهمی مانند طرح پیشگیری از استعمال دخانیات در دانشگاه و خوابگاه که اجرای آن از وظایف انکار ناپذیر معاونت فرهنگی دانشجویی است، در جلسات شورای فرهنگی مطرح شد و از میان تمام راهکارهای سلبی و ایجابی تنها بهارایه چند پیشنهاد و دستورالعمل شفاهی اکتفا شد. در حال حاضر نیز با توجه به شرایط حاکم در جامعه و سختی رفت و آمد و مشکلات اقتصادی دانشجویان مستقر در خوابگاه پردیس، ایشان با توقف پشت آیین نامهها و شیوهنامههای بهداشتی، بیش از پیش دیدگاه برتر دانستن دانشگاههای دیگر را در دانشجویان تقویت کردهاند، و این در حالی است که مسیولین پردیس منابع طبیعی کرج با ارتباط موثر با خیرین، لوازم تهیه غذای رایگان و بهداشتی را برای دانشجویان خوابگاهی فراهم کرده تا زمان بیشتری در روز را به تمرکز روی مطالعه خود اختصاص دهند و دغدغههای اینچنینی روند تحصیلشان را کند نکند. در طول دوسال مسیولیت آقای دکتر مرتضویان، به خاطر نداریم ایشان از ابتدا تا انتهای یک مراسم فرهنگی را حضور داشته باشند و یا بر مقدمات و تهیه و تدارک مراسمات نظارت دقیق داشته باشند در حالی که معاون فرهنگی سابق بر تمام مراحل تدارک تا اجرای مراسمات حضور موثر و نظارت داشتند.بعد مسافت پردیسابوریحان از پردیس مرکزی دانشگاه تهران موجب میشود مسیولین نگاهی دست دوم به مسایل پردیس ابوریحان داشته باشند و حل معضلات آن را در اولویتهای پایینتر قرار دهند. با این حال پردیس ابوریحان دانشگاه تهران تحت نظر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری فعالیت میکند و وزارت علوم در قبال زیرمجموعههای خود مسیول است. آنچه به محضرتان عرض شد سابقهی فعالیت و گزارش عملکرد معاون فرهنگی دانشجویی پردیس ابوریحان دانشگاه تهران بود. در این کشور دریافتی "فوق العاده مدیریتی" که تنها یک بخش از حقوق ماهیانه ایشان است تقریبا برابری میکند با دریافتی ماهیانه یک خانواده کارگری، و این در حالی است که یک کارگر هر روز مشغول کار است اما ایشان یک چهارم از دوره مسیولیت دوساله خود را به تعطیلی کشاندند و حتی جلسات شورای فرهنگی را به صورت مجازی برگزار نکردند و در این مدت، فعالیت آنچنانی فرهنگی از سوی ایشان صورت نگرفته و حتی برنامهای به مناسبت فرارسیدن محرم الحرام و احیای شعایر حسینی در نظر گرفته نشده. اعتقاد بسیج دانشجویی این است که انکار تمامی اقدامات صورت گرفته در دوره مسیولیت آقای دکتر مرتضویان، تضییع حقوق کارکنان و دانشجویان دغدغه مند و فعال پردیس است، اما شناخته شدن فعالیتهای انجام شده در دوره مسیولیت ایشان به عنوان مستمسک ادعای موفقیت آمیز بودن دوره دوساله شان غیرمنصفانه و ظلمی آشکار در هر یک از شیون مدیریتی، پشتیبانی، طرح ریزی و راهبردی فرهنگ در سطح پردیس است. خواهشمندیم نسبت به عزل ایشان از جایگاه فعلی به عنوان پستی حیاتی و تاثیر گذار در فضای دانشگاه اقدام نمایید. پیشاپیش از حسن همکاری جنابعالی سپاسگزاریم و امید است موضوع مذکور پیگیری و نتیجه اعلام شود. در آخر نامه را با این سخن از بنیانگذار انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) به پایان میرسانیم:فرهنگ مبدا همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است. اگر فرهنگ ناصالح شد، این جوانهایی که تربیت میشوند به این تربیتهای فرهنگ ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد میکنند. فرهنگ استعماری، جوان استعماری تحویل مملکت میدهد. فرهنگی که با نقشه دیگران درست میشود و اجانب برای ما نقشهکشی میکنند و با صورت فرهنگ میخواهند تحویل جامعه ما بدهند، این فرهنگ، فرهنگ استعماری و انگلیس است. |
کتاب هایی برای علاقه مندان به جامعه شناسی در مقاله امروز قصد دارم کتاب هایی برای علاقه مندان به جامعه شناسی معرفی کنم. خلاصه یا چند خط از هر کتاب را با هم بخوانیم. با من همراه باشید. 1 .نظریه جامعه شناسیبخشی از متن کتاب : تاریخ دقیق آغاز نظریه جامعه شناسی را نمیتوان تعیین کرد. انسانها از اوان تاریخ در باره حیات اجتماعی اندیشیدهاند و نظریه پردازی کردهاند. ولی ما به دورههای تاریخی پیشین یونان و روم و حتی سدههای میانه هم برنمی گردیم. ما حتی به قرن هفدهم هم نمیپردازیم هرچند اولسون ( Olson , 1993 ) سنت جامعه شناسی را تا اواسط قرن هفدهم و اثر جیمز هارینگتون در باره رابطه اقتصاد و سیاست دنبال کرده است. 2 .جامعه شناسی جوانانبخشی از متن کتاب: " معمولا چنین فرض میشود که سرمایهداری اقتصادی با ساختارهایی از خانواده که کوچکتر، هستهایتر و فردگراتر هستند، بهتر مطابقت دارد. در فرهنگهای فردگرا همچون بیشتر جوامع غربی از والدین و خانواده این انتظار میرود که فرزندان را بهگونهایآماده کنند که آنان بتواند با رسیدن به سن قانونی از خانواده جدا شوند و در یک جامعه مبتنی بر رقابت و مصرفگرا گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در چنین مدلی از خانواده، ویژگیهایی چون استقلال و قاطعیت که کودک را در جداشدن از خانواده و کارکردن برای خود یاری میدهند، اهمیت فراوانی پیدا میکند. در این صورت تصمیمات فرد برای انتخاب شغل، همسر و مکان زندگیش کاملا بسته به نظریات خودش است و دیگران نمیتوانند از او انتظار داشته باشند، طبق خواسته آنان عمل کند (ترییاندیس، 1989 ). " 3 .مبانی جامعه شناسیمطالعه جامعه شناسی از پایه، بر اساس اینکه زندگی بشر اجتماعی است، شروع میشود. (ریباچ و بران، 2001 : 5 ) اکثر ما به طور دایم درگیر تعاملات با دیگر انسانها هستیم.از طریق مدرسه، دانشگاه، کار کردن و بازی کردن با همسالان پرورش مییابیم و در نهایت بازنشسته میشویم. ما زندگی مان را در مدت زمان خلق یک پرده نقش دار از نظم اجتماعی به هم پیوسته سپری میکنیم. جامعه شناسی بر این تعاملات و فرآیندها متمرکز میشود که آنها چگونه ساخته میشوند، چگونه تغییر میکنند و چگونه بر زندگی، فرصتها و اختیارات انسانها ت ثیر میگذارند. 4 .جامعه شناسی فرهنگکتاب جامعهشناسی فرهنگ نظریهای درباره رابطه اندیشه و ساختار اجتماعی، اثر روبرت وسنو است. دو رویکرد کلی در جامعهشناسی فرهنگ قابلتشخیص است. در یک سو، جامعهشناسانی قرار دارند که وظیفه جامعهشناسی فرهنگ را تعینبخش جامعه بر فرهنگ میدانند. در سوی دیگر، جامعهشناسانیاند که به استقلال فرهنگ معتقدند و فرهنگ را چیزی بیش از بازتاب صرف جامعه میدانند. وسنو در پژوهش خود در پی پاسخ گفتن به سه پرسش بنیادی درباره جنبشهای ایدیولوژیک اصلاح دینی، روشنگری و سوسیالیسم اروپایی است: چه شرایطی زمینهساز شکلگیری این جنبشهای ایدیولوژیک در تاریخ تحول سرمایهداری اروپا شد؟ چه عواملی منابع و فضای اجتماعی لازم برای تولید و رشد این گفتمانهای فرهنگی را فراهم آورد؟ و چه عواملی ساختار درونی و محتوای این گفتمانها را تعیین کرد؟ 5 .جامعه شناسیبخشی از متن کتاب : شناخت جایگاه این سه تن در تاریخچهی علم جامعهشناسی میتواند قدری گیجکننده باشد، زیرا زمان زیادی طول کشید تا "جامعه شناسی" در قامت یکرشتهی مجزای دانشگاهی قد علم کند. کارل مارکس بعد از کنت میزیست و چند اندیشهی بزرگ جامعه شناختی را مطرح کرد، اما تا روزی که چشم از جهان فروبست، هرگز خود را جامعه شناس نخواند. امیل دورکهایم که در حوالی آغاز قرن بیستم کار میکرد، با افتخار خود را جامعه شناس میدانست، اما زندگی خود را صرف متقاعد کردن جهان کرد تا جامعهشناسی را مانند یکرشتهی مشروع و رسمیت یافتهی علمی بپذیرند. در سال 1919 ، سه سال پس از مرگ دورکهایم و تقریبا یک قرن پس از آنکه کنت عبارت "جامعه شناسی" را ابداع کرد، گروه جامعه شناسی ای که ماکس وبر در یکی از دانشگاههای آلمان ت سیس کرد، اولین نهاد دانشگاهی این رشته در کشور آلمان بود. در عین حال اما آن سوی اقیانوس اطلس و در آمریکا، گروههای جامعهشناسی در دانشگاههای آن دیار از چپ و راست سر بر میآوردند. نکتهی مهم و قابلت مل آن است که هر سه متفکر در تکوین علم جامعه شناسی به شکل امروزی آن نقش بینهایت مهمی ایفا کردند. گرچه این علم با تعریفی که امروزه از آن داریم در طول حیات آنها تقریبا وجود نداشت. 6 .قواعد روش جامعه شناسیبخشی از متن کتاب : "ما چنان از مطالعه علمی واقعیت اجتماعی دور هستیم که قضایای خاصی که در این کتاب به میان میآید چه بسا خواننده را سخت شگفت زده کند. با این همه اگر علمی درباره جوامع وجود داشته باشد قطعا نباید انتظار داشت که از پیشداوریهای سنتی صرف تشکیل شده باشد بل باید باعث شود پدیدهها را به شیوهای متفاوت از مردم عادی ببینیم. نخستین ویژگی روش جامعهشناختی این است که مستقل از هر نوع فلسفهای است. دوما روش ما عینی است و کاملا این فکر بر آن حاکم است که واقعیتهای اجتماعی شیء هستند و باید به آنها مانند شیء پرداخت. اما برای اینکه این اصل بیهوده نباشد فقط کافی نیست که به زبان آورده شود بل باید بنیان یکانضباط کامل گردد که از همان آغاز ت مل درباره موضوع تحقیق بر ذهن محقق حاکم باشد و در تمام مراحل کار با وی همراه باشد. سومین ویژگی روش ما این است که منحصرا جامعهشناختی است. اغلب به نظر رسیده که پدیدههای اجتماعی چون بسی پیچیدهاند به علم تن درنمیدهند یا زمانی جزیی از علم میشوند که به شرایط ابتدایی ارگانیک یا روحی خود تقلیل یابند، یعنی از ماهیت اصلی خود دور شوند. برعکس ما سعی کردیم نشان دهیم این امکان وجود دارد که به آنها به صورت علمی بپردازیم بیآنکه ویژگیهای خاص آنها را کنار بگذاریم." 7 .جامعه انسان شناسی ادیانبخشی از متن کتاب :"رشتههای بسیاری به امر دینی میپردازند. از اینرو بهتر است جایگاه رویکردمان را نسبت به این رشتهها مشخص کنیم انسانشناسی دینی به توصیف،احصاء و طبقهبندی پدیدههای دینی بسنده نمیکند دین را به منزلهی بخشی از فرهنگ در نظر میگیرد و میکوشد مشابهتها و تفاوتهای پدیدههای دینی را در جوامع گوناگون توضیح دهد"این کتاب بیشتر از مجموعهی جلسات دانشگاهی و همچنین کنفرانسهای پروفسور کلود ریویر دربارهی حوزههای مختلف انسانشناسی و جامعهشناسی گردآوری شدهاست. 8 .جامعه شناسی مقدماتیکتاب جامعه شناسی مقدماتی میکوشد با بررسی منابع کلاسیک جامعهشناسی و پس از توضیح ویژگیهای علمی این رشته، موضوعات مختلف نظیر خانواده و آموزش و پرورش و اشتغال قشربندی و نظم و تغییر اجتماعی را واگوید. مرور اساسیترین مباحث علم جامعهشناسی در این کتاب برای رفع نیازهای آموزشی دانشجویان رشته علوم اجتماعی تدارک دیده شده است، اما مخاطبان علم نیز میتوانند همچون این دانشجویان با استفاده از این اثر به مطالعات عمیقتر جامعهشناختی رهنمون گردند. 9 .جامعه شناسی دوران کودکیبخشی از متن کتاب : جامعه شناسی دوران کودکی که عنوان اصلی آن نظریه پردازی دوران کودکی است ، نگریستن به کودکی از دریچهای است که به نظر میرسد تاکنون از چنین دریچهای به مفهوم کودکی و دوران کودکی در کشور ما نگریسته نشده. اگرچه اهمیت کودک و دوران کودکی، بر همه اهل نظر در دنیای کنونی و در کشور ما آشکار است، واقعیت تعجب برانگیز در این مورد، غفلتی است که تعمدی یا غیرتعمدی در پرداختن به چنین مغولهای به چشم میخورد. ادبیات دوران کودکی در کشور ما اغلب محدود به مباحث سنتی روانشناسی رشد در حوزه روانشناسی و بحثهای فرعی و درجه چندم در حوزهای نظیر جامعه شناسی خانواده استممنونم که تا اینجا با من همراه بودید. برای خرید هر یک از این کتابها با ارسال رایگان و پرداخت درب منزل با شماره تلفن 02154063 تماس بگیرید. |
joker نگاهی به روان و رفتارها * این متن یک هفته پس از اکران عمومی جوکر نوشته شده فیلمی متفاوت و نگاهی ژرف به تحقیر شدگان و انسانهاییکه در پس چهرهای آرام ، درون متلاطم خویش را این سو و آن سو میکشند ، کسی چه میداند شاید آن قربانی خود ما نیز باشیم .فیلم سینمایی جوکر ساخته سال 2019 به تهیه کنندگی تاد فلیپس و(بردلی کوپر) و نویسندگی تاد فلیپس و (اسکات سیلور) و کارگردانی تاد فلیپس است با بازی واکین فینیکس ، رابرت دنیرو ، فرانسیس کانروی و ..فیلم زندگی مردی جوان بنام آرتور فلک با بازی ( واکین فینیکس ) را روایت میکند که در حدود سال 1981 در شهر گاتهام سیتی در کنار مادر پیر خود زندگی میکند و در کار اجرای نمایشهای کمدی با نقش دلقک امورات میگذراند .آرتور شخصیتی کاملا حساس و آسیپ پذیر را یدک میکشد که با چندین نوع داروی مختلف سعی در کنترل و اداره روان و رفتار خود را دارد و این خود خط بطلانیست بر نگاه برخی که او را در تیپهای شخصیتی شرور و ضد اجتماعی قرار میدهند ، چرا که در آن تیپهای شخصیتی ، کسی بدنبال درمان از نوع آرتور نیست بلکه با پرخاشگری و تجاوز و کشتار و انواع حرکات سادیستیک سعی در فرونشاندن خشم خود را دارند ، فراموش نکنیم این هرگز به مفهوم ، سلامت روانی آرتور فلک نیست بلکه او نیز بیمار است ، اما نه آن بیماری که برخی به دلیل هم نام بودن جوکر در فیلمهای بتمنی ، نا آگاهانه و بلافاصله او را در کنار شخصیت ضد اجتماعی جوکر آن فیلم به مثابه موجودی ضد بشری قرار داده در برابر شخصیت عدالت طلب بتمن ، از نوع دی سی کامیکس آن قرار میدهند ، که کاملآ با ( آرتور فلک) متفاوت است.جوکر ، تاد فلیپس و واکین فینیکس ، فراتر از انتظارها خود را در کنار برترین فیلمهای شخصیت شناسی و روانشناختی ، تاریخ سینما ، از جمله پرواز بر فراز آشیانه فاخته (کن کیسی)که در ایران بنام دیوانه از قفس پرید به نمایش در آمد ، ساخته میلوش فورمن 1975 با بازی کم نظیر جک نیکلسون که فیلم در همان سال پنج اسکار را بدست آورد ، بله جوکر در کنار این نوع فیلم ، خود را به بوته محک تماشاگر میسپارد چرا که هردو ، در پس موضوع ظاهری فیلم ، به نوع خاص خود ، رفتار و آسیبهای اجتماعی را به تصویر و بقول امروزینش به چالش کشیدهاند .ارتور فلک در ابتدای فیلم در خیابانی با لباس کارش (دلقک) مشغول نمایش تابلو فروشگاهی جهت تبلیغ کار آنهاست ،چند جوان تابلو را از دستش میقاپند و او برای پس گرفتن آن بدنبال آنها میدود که در کوچهای مورد ضرب و شتم آنان قرار میگیرد ، سپس نزد روانکاوی میرود که ظاهرآ مدتیست به او مراجعه میکند و تقاضای اضافه کردن قرصهای آرامبخش خود را دارد ، در اینجاست که جملهای میگوید که تمامی فیلم به باور نگارنده تحت تاثیر و الهام گرفته از این جمله است ، چه مستقیم چه غیر مستقیم [ امیدوارم که مرگم بیش از زندگیم با عقل جور در بیاد] و البته پیش از آن هم به مشاورش میگوید [من اینجور فکر میکنم یا واقعآ اون بیرون داره میشه یه دیوونه خونه] که با تآیید آن کلام از سوی مشاور در ارتباط با بیکاری و مشکلات اجتماعی در بیرون ، روبرو میشوبم که از جمله این مشکلات یکیشان جمع کردن همین جلسات مشاوره مجانیست ، برای افراد بی بضاعت .به هر رو الارقم خواسته آرتور اسلحهای از سوی یکی از همکارانش ، برای دفاع از خود ، دراختیار او قرار میگیرد که جالب آنستکه ، همان شخص بعد از اتفاقی که در مترو میافتد ، که البته آن نیز در پس ضرب و شتم آرتور شکل میگیرد ، به پلیس میگوید که او اسلحه دارد ، و البته آنی بر او روا میشود که در فیلم میبینیم ، لازم به ذکر است که نگارنده ، در پی توجیح این مورد نیستم که هر کسی بایداسلحهای بردارد و خود قوانین را وضع و اجرا نماید ، اما در اینجا ما با شخصی روبرو هستیم که در ادامه بدان اشاره خواهم کرد ، وگرنه بقولی سنگ روی سنگ بند نمیماند .پس از آن در خانه حین گفتگو با مادر نکتهای از سوی مادرش با او در میان گذاشته میشود در ارتباط با اینکه پدرش کیست ، آرتور پس از طرح این موضوع ،در صدد روبرو شدن با پدر است که پس از برخورد با او و گفتههای آن مرد ، او بدنبال گذشته مادر و البته خودش میرود که پس از روبرو شدن آرتور با پرونده پزشکی بیمارستانی که مادرش در آن بستری بوده در حدود سی و اندکی سال قبل که مربوط به دورانی جوانی مادر است با بیماریهای مختلف آن زن روبرو میشود و رفتارهایی که با خود او داشته ، که شامل ، توهم و هذیان گویی و به داوری نگارنده در توضیح حال کلی روان پریشانه او(اسکیزوفرنی) مادر و تجاوز جنسی (سکچوال ابیوز) به خودش در دوران کودکی ، آن هم فراوان و زنجیر شدن اوست به درو دیوار ، حالاست که دانستن این مطلب ،نابودی باورهای هر چند ساخته ذهن او از گذشته را بدنبال دارد ، در اینجاست که به کار اندیشمندانه کارگردان فیلم تاد فلیپس پی میبریم که چگونه موشکافانه ، در سیر روانشناسی گونه اوضاع ، در ادامه ، موارد را بطوری خارق العاده و آگاهانه در کنار هم گذاپس از آن در خانه حین گفتگو با مادر نکتهای از سوی مادرش با او در میان گذاشته میشود در ارتباط با اینکه پدرش کیست ، آرتور پس از طرح این موضوع ،در صدد روبرو شدن با پدر است که پس از برخورد با او و گفتههای آن مرد ، او بدنبال گذشته مادر و البته خودش میرود که پس از روبرو شدن آرتور با پرونده پزشکی بیمارستانی که مادرش در آن بستری بوده در حدود سی و اندکی سال قبل که مربوط به دورانی جوانی مادر است با بیماریهای مختلف آن زن روبرو میشود و رفتارهایی که با خود او داشته ، که شامل ، توهم و هذیان گویی و به داوری نگارنده در توضیح حال کلی روان پریشانه او(اسکیزوفرنی) مادر و تجاوز جنسی (سکچوال ابیوز) به خودش در دوران کودکی ، آن هم فراوان و زنجیر شدن اوست به درو دیوار ، حالاست که دانستن این مطلب ،نابودی باورهای هر چند ساخته ذهن او از گذشته را بدنبال دارد ، در اینجاست که به کار اندیشمندانه کارگردان فیلم تاد فلیپس پی میبریم که چگونه موشکافانه ، در سیر روانشناسی گونه اوضاع ، در ادامه ، موارد را بطوری خارق العاده و آگاهانه در کنار هم گذاشته و به بیننده خود ، نشان میدهد که چطور شخصی که بدنبال خویشتن و گذشته حقیقی خود است ،چه مصایبی را پشت سر گذاشته که بدن او را به موجودی بدون پوست روانی تبدیل کرده که به هر کجای آن بدن انگشت هم میگذاری ، نمکیست بر زخمهای او ،پس از اتفاق مترو که او را به سمبل مردم دردمند جامعه و به سخره کشنده ، پولداران و تحقیر کنندگان انسانهای عادی ، بخصوص شهرش در برابر مرفهین جامعه تبدیل کرده ، مردمی که شاید نمیدانند چه میخواهند اما میدانند چه چیزی را نمیخواهند که همانا فقر اقتصادی و فاصله روزافزون طبقاتیست ، نگارنده بیاد فیلم خرمگس ساخته 1955 بر اساس کتابی به همین عنوان افتادم نوشته اتل لیلیان وینیچ . که البته قهرمان فیلم خرمگس ، در بسیاری جهات با او متفاوت ، اما در برخی جهات با روال فیلم و ادامه آن همسویی هایی دارد مثال بارز آن جمله آرتور است در باره مرگ و زندگی و خواست خرمگس از مردم که بروی سنگ قبرش بنویسند ( بر سنگ لغزنده خزه نمیروید ) . و البته فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی 1976 ، که در این دو فیلم آنان خود بدنبال تغییر شرایطند ، اما در اینجا ، فشارهای اجتماعی بر روی مردم ، او به سنبلی با نقاب دلقک که به نوعی ، پنهان کردن فلاکتیست که در گذشته بر او رفته تبدیل میکند. که چگونه مردم عادی شهر با زدن آن نقاب (دلقک) خود را جزعی از آرتور فلک و هم آوا با او میکنند و یکدست میشوند ، بی آنکه خود آرتور بداند در ذهن مردمی که در هیاهوی اعتراضات ، درگیرند ، چه میگذر ، اما مگر فرقی هم میکند که بداند یا نداند .چه مصایبی را پشت سر گذاشته که بدن او را به موجودی بدون پوست روانی تبدیل کرده که به هر کجای آن بدن انگشت هم میگذاری ، نمکیست بر زخمهای او ،پس از اتفاق مترو که او را به سمبل مردم دردمند جامعه و به سخره کشنده ، پولداران و تحقیر کنندگان انسانهای عادی ، بخصوص شهرش در برابر مرفهین جامعه تبدیل کرده ، مردمی که شاید شاید نمیدانند چه میخواهند اما میدانند چه چیزی را نمیخواهند که همانا فقر اقتصادی و فاصله روزافزون طبقاتیست ، نگارنده بیاد فیلم خرمگس ساخته 1955 بر اساس کتابی به همین عنوان افتادم نوشته اتل لیلیان وینیچ . که البته قهرمان فیلم خرمگس ، در بسیاری جهات با او متفاوت ، اما در برخی جهات با روال فیلم و ادامه آن همسویی هایی دارد مثال بارز آن جمله آرتور است در باره مرگ و زندگی و خواست خرمگس از مردم که بروی سنگ قبرش بنویسند ( بر سنگ لغزنده خزه نمیروید ) . و البته فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی 1976 ، که در این دو فیلم آنان خود بدنبال تغییر شرایطند ، اما در اینجا ، فشارهای اجتماعی بر روی مردم ، او به سنبلی با نقاب دلقک که به نوعی ، پنهان کردن فلاکتیست که در گذشته بر او رفته تبدیل میکند. که چگونه مردم عادی شهر با زدن آن نقاب (دلقک) خود را جزعی از آرتور فلک و هم آوا با او میکنند و یکدست میشوند ، بی آنکه خود آرتور بداند در ذهن مردمی که در هیاهوی اعتراضات ، درگیرند ، چه میگذر ، اما مگر فرقی هم میکند که بداند یا نداند .ن جامعه تبدیل کرده ، مردمی که شاید شاید نمیدانند چه میخواهند اما میدانند چه چیزی را نمیخواهند که همانا فقر اقتصادی و فاصله روزافزون طبقاتیست ، نگارنده بیاد فیلم خرمگس ساخته 1955 بر اساس کتابی به همین عنوان افتادم نوشته اتل لیلیان وینیچ . که البته قهرمان فیلم خرمگس ، در بسیاری جهات با او متفاوت ، اما در برخی جهات با روال فیلم و ادامه آن همسویی هایی دارد مثال بارز آن جمله آرتور است در باره مرگ و زندگی و خواست خرمگس از مردم که بروی سنگ قبرش بنویسند ( بر سنگ لغزنده خزه نمیروید ) . و البته فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی 1976 ، که در این دو فیلم آنان خود بدنبال تغییر شرایطند ، اما در اینجا ، فشارهای اجتماعی بر روی مردم ، او به سنبلی با نقاب دلقک که به نوعی ، پنهان کردن فلاکتیست که در گذشته بر او رفته تبدیل میکند. که چگونه مردم عادی شهر با زدن آن نقاب (دلقک) خود را جزعی از آرتور فلک و هم آوا با او میکنند و یکدست میشوند ، بی آنکه خود آرتور بداند در ذهن مردمی که در هیاهوی اعتراضات ، درگیرند ، چه میگذر ، اما مگر فرقی هم میکند که بداند یا نداند .بازی کم نطیر و استثنایی فینیکس در نقش آرتور که بعضآ با خندههای ساختگی و از سر درد و البته کمی آزاردهنده او ارایه میشود ، خنده هاییکه او آن را تبدیل به جوابی کرده در برابر ناتوانی و استیصال نه چندان غیر منطقی خود او و ویران کنندگانش و در بر خورد با مسایل حقیقی او و مردم .و چقدر زیبا میگوید نیچه :من و فقط من میدانم آنکس که بیش از همه میخندد ، او آنقدر رنج کشیده که چارهای جز اختراع ، خنده نداشته .در اینجا ، این نکته قابل ذکر است که نگارنده بدلیل لو نرفتن داستان فیلم برای کسانیکه این فیلم را ندیدهاند ، چرا که تنها چند روزی است که جوکر فلیپس و فینیکس بر پرده سینما به نمایش در آمده ، مجبور به نگارش مطلب کمی تا قسمتی ابری شدم ، مگر برخی جاها که نیاز است نگاه ،فیلمساز را با ارایه صحنهای ،مطرح کرد . و در پایان این نکته را نیز ذکر کنم که به باور من فیلم جوکر 2019 از آن دست فیلمهاییست که هرگز از ذهن کسانیکه بدنبال فیلم و سینمای ارزشمند هستند چه در زمینه کارگردانی و فیلمنامه نویسی و بازی ، نخواهد رفت ، همانگونه که آرتور فلک ( واکین فینیکس ) از ذهن مردم حاضر در جای جای فیلم بخصوص ، انتهای فیلم زدوده نمیشود .سامان سامانی |
استفاده از فناوری، ابزاری برای پوشاندن نقایص خود ! آنقدر در زندگی درگیر مادیات شدیم که همه چیز را از یاد بردیماگر گذری کوتاه بر پیام رسانهایی همچون اینستاگرام داشته باشید، متوجه میشوید که داستانهای لاکچری برخی از کاربران در فضای مجازی به اجاره آخرین مدل گوشیهای تلفن همراه و تجهیزاتش رسیده است.اینستاگرام در سال 2010 برای اولین بار توسط کوین سیستروم و دوست و همکارش مایک کرگر رونمایی شد و به قدری طرفدار پیدا کرد که تا سال 2012 به 100 میلیون کاربر رسید. این روند ادامه یافت تا در سال 2014 به 300 میلیون کاربر دست پیدا کرد. از همان سالهای ابتدایی اینستاگرام که هم در نسخههای اندرویدی و هم نسخههای IOS عرضه شده بود بین مردم ایران نیز رایج شد.درست است که اینستاگرام با تاخیر بیشتری به ایران آمد و نمیتوان تاریخ دقیقی برای آن دانست، اما به طور کلی در حدود سال 2012 اینستاگرم محبوبیت خود را در ایران بدست آورد و رفته رفته به یکی از پرکاربردترین شبکههای اجتماعی بعد از تلگرام محسوب شد.تبلیغات در اینستاگراماینستاگرام یکی از شبکههای اجتماعی جدید است که در سالهای اخیر نظر افراد زیادی را به خود جذب کرده است بنابراین این فضا محل مناسبی برای تبلیغات آنلاین محسوب میشود. از آنجا که این شبکه عکس محور بوده و یکی از دلایل معروف شدن آن نیز همین مورد است عموم کاربران سعی دارند با قرار دادن عکس هایی از خود، لذتها و لحظه هایشان به نوعی خود را در معرض نمایش قرار دهند.داستان از کجا شروع شد؟داستان از آنجا شروع شد که چشم و هم چشمیهای زندگی حقیقی به فضای مجازی رسید. اگر یک روز خانوادهها در مهمانیهای شان تجملات را به رخ یکدیگر میکشیدند، پس از آمدن شبکههای اجتماعی و پیام رسان هایی همچون اینستاگرام، از این فضا برای ادامه نمایش زندگیهای کاذب شان سوءاستفاده کردند.نمایش زندگیهای دروغین در اینستاگرامعکس منتشر میکنند و زندگیهای دروغین شان را به رخ یکدیگر میکشانند و گرفتار آن کسانی که اینچنین زندگیها را باور میکنند و گاهی برای شان میشود الگو. الگویی از جنس زندگی کاذب هر روز اتفاقات عجیبی را از پیام رسانی همچون اینستاگرام شاهد هستیم. این اپلیکیشن هر روز شمایل جدیدی از زندگی را رو میکند. از استفاده ابزاری از کودکان برای جذب فالوور تا چشم و هم چشمی با این و آن. این روزها هم تبلیغ اجاره آخرین مدل گوشیهای آیفون همراه با اپل واچ و ایرپاد برای میهمانیهای شبانه با قیمتهای میلیونی عرض اندام میکند.شاید بگوییم که ته ماجرا به کجا میرسد، دقیقا به نقطهای میرسد که نامش در دنیای حقیقی خودنمایی، نمایش از تصویر زندگی کاذب، فخرفروشی و تجمل گرایی اما این بار از جنس تکنولوژی. البته نکتهای که در میان حایز اهمیت است این بوده که گاهی تلفن میتواند نشان از طبقه اجتماعی افراد باشد یعنی گاهی اوقات افراد برای انجام معاملههای کلان شان از این نوع ابزارهای اجارهای استفاده میکنند.اما همه ماجرا به اینجا ختم نمیشود گاهی اوقات افراد سعی دارند خود را به آنچه که هستند، بالاتر نشان دهند که اصطلاحا این امر تفاخر اجتماعی نام گرفته میشود و این افراد مت سفانه به دلیل آنکه اعتماد به نفس بسیار پایینی دارند، از این ابزارها برای نمایش شخصیت استفده میکنند.بسیاری از رفتارهای اینستاگرامی ریشته در مصرف زدگی افراد استعلیرضا پورجعفری کارشناس رسانه: بخشی از این ماجرا به بعد رسانهای و بخشی دیگر به بعد فرهنگی مربوط میشود. او بر این باور است بخش زیادی از رفتارهایی که امروز ما شاهد هستیم، ریشه در مصرف گرایی و مصرف زدگی فرهنگ ما دارد که همین امر سبب میشود که هنجارها جا به جا شود و زمانی که هنجارها جا به جا شود، رفتارها تغییر میکند و در نهایت کنشهای اجتماعی که ادمها انجام میدهند به همان نسبت و یا با ضریب بیشتری تغییر مییابد بنابراین بخش عمدهای از این موضوع ریشه در تغییر هنجارها و ذایقههای فرهنگی جامعه دارد.اگر مروری بر آماری از خرید کتب در نمایشگاه کتاب داشته باشید، متوجه میشوید که این آمار به نسبت سالهای گذشته کاهش یافته است. تغییر ذایقه مخاطب یکی از دلایل این موضوع به شمار میرود، یعنی ذایقه افراد دچار تغییر هنجاری عجیبی شده است. بسیاری از تغییرات فرهنگی و ذایقههای افراد، ریشه در امورات رسانهای دارد. در علم ارتباطات نظریهای به نام نظریه رسانهای شدن فرهنگ داریم که براساس این نظریه رسانه بر فرهنگسازی و اثرات فرهنگی جامعه موثر است.پنهان شدن افراد پشت فناوری هم به نوعی فقر فرهنگی و ضعف روانی فرد است بخشی از جامعهای که سعی میکند به واسطه فناوری برخی از خرده فرهنگها را هویت بخش بداند. قرار نبود فناوری جایگاهش هویت بخشی باشد بلکه از فناوری این انتظار را داشتیم که در امور روزمره گرهای از مشکلی را باز کند و به نوعی کمک رسان باشد، اما ما شاهد هستیم که ابزارها نقشهای عمیقتری در تعریف فرهنگ،بازتولید فرهنگ و مفهوم بخشی ایجاد میکنند.ما به دلیل آنکه برنامه مشخص و واضحی در حوزه رسانه نداشتیم، شاه آسیبهای بسیاری هستیم چراکه ما نتوانستهایم از این ابزار به درستی استفاده کنیم و در نهایت دچار مصرف زدگی شدهایم. با ورود رسانه به زندگی دچار مصرف زدگی بسیار شدیم و به دلیل اینکه برنامه درست و مدونی در این زمینه نداشتیم، در نهایت شاهد این هستیم که از اجاره ماشین به اجاره گوشی آیفون، اپل واچ و ایرد پاد رسیدیم.رسانهها ذایقه افراد را تغییر داده استرسانهها ذایقه ما را تغییر داد و این تغییر ذایقه منجر به تغییر رفتار و کنش شد، تا جایی که امروز میبینیم بسیاری از اتفاقاتی که در اطراف مان رخ میدهد، برای مان غیرقابل باور و غیرقابل تصور است. وی با اشاره به این موضوع که تکنولوژی منتظر ایده و ایدیولوژی ما نمیماند، گفت: این نکته را باید حاکمیت به معنای دولت، دستگاههای فرهنگی و دستگاههای رسانهای در نظر بگیرند که تکنولوژی ابدا منتظر ما نمیماند که تصمیمی برایش بیگیریم چراکه تکنولوژی خودش مسیر خودش را طی میکند و در نهایت ما میمانیم با فرهنگی که ناشی از آن تکنوولوژی پیشرفتهای بوده که برای مان زاییده شده است.اگر برنامهای برای تکنولوژی نداشته باشیم، ممکن شاهد باشیم که امروز اپل واچ اجاره میکنند، فردا ممکن است اتفاقهای بسیار بدتری رخ دهد و این مصرف زدگی در حوزه ررسانه منجر به این شود که فرهنگ مت ثر شود و آیینها، هنجارها و باورها را از دست بدهیم و متضرر شویم.چه اقدامی باید صورت بگیرد؟پارادایم مثلث عمده نظامهای رسانهای هستند که از وضع موجود حمایت میکنند و سیاست شان بر حفظ وضع موجود است نه حتی تقویت و نه حتی تضعیف. موضوع تبلیغ اجاره آخرین مدلهای گوشیهای آیفون به همراه تجهیزات را به عنوان یک مد اجتماعی و سبک زندگی قابل توسعه برای عموم پیروان آن مد دانست.ما باید سیستم رسانه داری مان را از سیستم رسانه داری مثلث جدا کنیم، یعنی از انحصار رسانهای بشکنیم و با یک رویکرد جدیدی به سوی تدوین یک الگوی حکمرانی رسانهای برای رسانههای نوین پیش برویم و من به عنوان پژوهشگر حوزه ارتباطات اعلام امادگی میکنم تا محصولات پژوهشی و مطالعات حوزه رسانهام را در اختیار حاکمیت قرار دهم و در نهایت بتوانیم الگوی حکمرانی رسانهای با رویکرد رسانههای نوین، شبکههای اجتماعی،اینستاگرام و تلگرام تدوین کنیم.ضرورت تدوین الگوی حکمرانی در مصرف رسانهزمانی که الگوی حکمرانی را تدوین میکنیم، ناچاریم سبک زندگی، افکار عمومی، هنجارهای اجتماعی، فرهنگی، ارزشها،باورها وعقاید را در یک مجموعه ببینیم و در نهایت این امر سبب میشود تا از مصرف زدگی جلوگیری شود. امروز شاهد صفحههای رقص دختران کودک، نوجوان و جوان هستیم که فعالیت میکنند. این نوع فعایتها منجر به نابودی فرهنگ میشود. بخشی از فضای اینستاگرام تبدیل به نمایش زندگی خصوصی افراد شده است که خصوصیترین لحظات زندگی شان را به اشتراک میگذرانند.استوریهای روزمرگی تبدیل به پژوهشی برای غربیها میشوداگر بخواهیم از نگاه ایدیولوژی موضوع را بررسی کنیم، نتیجهاش این میشود که پژوهشگران غربی از پس استوریها و پستهای اینستاگرامیها با محوریت روزمرگیهای افراد، انگارههای ذهنی و باورهای افراد را استخراج میکنند و در نهایت خوراکی به خورد ما میدهند.اگر مروری بر تیپها و رفتارهای اینستاگرامی داشته باشید، متوجه هیجانات کاذب در بستر اینستاگرام یا شبکههای اجتماعی خواهید شد. همه اینها حاکی از نداشتن برنامه درست از سوی حاکمیت در حوزه رسانههای نوین بوده که فرهنگ ما را تحت ت ثیری قرار داده است، تا جایی که حاضر شوند شبی دو میلیون تومان آخرین مدل آیفون را به همراه تجهیزاتش اجاره کند و به مهمانی برود، در آن مهمانی از خودش عکس بگیرد تا در اینستاگرام بارگذاری کند و در نهایت لایک، لایو و فالوعر بگیرد درحالی که کارکرد این رسانههای اجتماعی موضوع دیگری بود.نظارت یا عدم نظارت بر شبکههای اجتماعی!اساسا برخورد و نگاه پلیسی با این مسایل را قبول ندارم و برخورد چکشی را نمیپسندم. البته با یک سری از صفحاتی که به ترویج امور مبتذل میپردازند، باید حتما برخورد کرد اما در خصوص نظارت بر تولید محتوا مخالف هستم. اگر ما رصدی در فضای مجازی داشته باشیم، چه اشکالی دارد که مخاطبان را به سمت تولید محتوا سوق دهیم و به آنها یاد دهیم خودشان تولید محتوا کنند و به نوعی کنشگر باشند. همین امر تا اندازه از مصرف گرایی جلوگیری میکند.برای جلوگیری از این که فرهنگ دینی، ملی، مذهبی و قومیتی ما بیش از این ذبح نشود، ضروری است تا مسیولان و دستگاهها هرچه زودتر و عملیاتیتر کنار هم قرار بگیرند تا سندی تحت عنوان الگوی مطلوب حکمرانی رسانهای با رویکرد رسانههای نوین تدوین کنند. وی بر این باور است که در این مسیر میتوان از دانشگاهیها و نخبگان استفاده کرد تا در این مسیر حضور یابند و در نهایت شاهد این موضوع باشیم که در یک سپهر زمانی پنج ساله بتوانیم تحولی را شاهد باشیم.تبلیغ گوشیهای آخرین مدل یک مد اجتماعی استمحمد لسانی فعال و پژوهشگر رسانهای: موضوع تبلیغ اجاره آخرین مدلهای گوشیهای آیفون به همراه تجهیزات را به عنوان یک مد اجتماعی و سبک زندگی قابل توسعه برای عموم پیروان آن مد دانست. وی با اشاره به این موضوع که در گذشته مدها مبتنی بر ارزانی بود، گفت: در گذشته اگر چیزی قرار بود گران شود، مد اجتماعی نمیشد و این نوع مد قابلیت توسعه در آن شرط داشت، اما امروزه هرچه جلوتر آمدیم، قشر طبقه متوسط ما توسعه پیدا کرد و این موضوع رفاه زدگی به بلوغ رسید و شاهد نمایش رفاه زدگی و تجمع هستیم.این نوع مد به مروز حوزه خودش را از پوشش به فناوری توسعه داد و مد فناورانه در میان جوانان عملا جاری و به صورت ویروسی منتشر شد. این فعال رسانهای با اشاره به مد فناورانه گفت: پشت هر مد مفاهیمی نهفته بوده و مد فناورانه نمایش دهنده یک مفهومی است که یکی از مفاهیمش را میتوان به روز بودن دانست.طرح " edge " گوشیها برای کاربرانی که در لبه تکنولوژی ایستادهاندبرای گوشیها طرح " edge " آمده که در فارسی به معنای لبه است یعنی کسی که در لبه دانش، تکنولوژی و فناوری است و میخواهد از مد فناورانه استفاده کند. درواقع از این موضوع میتوانیم به معنای به روز بودن یاد کنیم. جدا از به روز بودن، ارزشهای روشنفکرانه و لیبرالیستی پشت تکنولوژی به معنای آزاد اندیش بودن، تشخص اجتماعی و یک جایگاه ویژه مطرح است به همین دلیل میتوان گفت این امر در نگاه و زاویه اول مبتنی بر مد است.اجاره تجهیزات تکنولوژی، عجیبترین اقدام اینستاگرامیاین موضوع بسیار مهم بوده و عملا بازار جدی برای ابزارهای چشم نواز ایجاد شده است. در گذشته و از زمان کهکشان گوتنبرگ، تقسیم بندی رسانهها کار خودش را در عصر ارتباطات با تکنولوژی چاه آغاز کرد و در آن کتاب چشم نوازی خاصی برای اجتماع و نخبگان داشت و به مرور این ابزار در سال 1990 جای خود را به سینما داد و صنعت سینما آغاز شد که سالهای 1920 تا 1940 دوران طلایی سینما بود.در سال 1960 سینما جای خود را به تلویزیون داد و عملا فناوریهای مکتوب به فناوری تصویری و بصری تغییر یافت. امروز این چشم نوازی کوچک سازی شده و در صفحات چهاراینچی تا شش اینچی گوشیهای تلفن همراه قابل مشاهده است.گوشیهای تلفن همراه به نوعی تبدیل به یک سینمای شخصی است درواقع شاهد یک ابزار تفاخر و فخرفروشی هستیم. فناوری که قرار بود کارکردی داشته باشد و گرهای از کار باز کند، حالا امروز تبدیل به فناوری با کارکرد تزیینی، سطحی و روبنایی شده است و حتی نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه در بخش هایی مشکل آفرین است، یعنی تبدیل کج کارکردها و جرایم میشود.این فناوری میتوانست بسیاری از مشکلات را حل کند اما امروز شاهد هستیم که تبدیل به ابزاری برای پوشش ضعف اعتماد به نفس خیلی از افراد شده است. یعنی زمانی که فرد خودش را قبول ندارد و از اعتماد به نفس لازم برخوردار نیست، عملا فناوری را تبدیل به ابزاری برای پوشاندن نقایص خود میکند. درواقع او احساس میکند میتواند پشت فناوری پنهان شود.پنهان شدن افراد پشت تکنولوژیپنهان شدن افراد پشت فناوری هم به نوعی فقر فرهنگی و ضعف روانی فرد است بخشی از جامعهای که سعی میکند به واسطه فناوری برخی از خرده فرهنگها را هویت بخش بداند. قرار نبود فناوری جایگاهش هویت بخشی باشد بلکه از فناوری این انتظار را داشتیم که در امور روزمره گرهای از مشکلی را باز کند و به نوعی کمک رسان باشد، اما ما شاهد هستیم که ابزارها نقشهای عمیقتری در تعریف فرهنگ،بازتولید فرهنگ و مفهوم بخشی ایجاد میکنند.هر روز که میگذرد، انگار مسیرمان تغییر میکند، برخی از ارزشها کمرنگ میشوند و برخی دیگر بیشتر در جامعه به چشم میآیند اگر در روزگاری انسانیت در جامعه بیشتر چشم نوازی میکرد و معیار افراد بر اساس همین ارزشهای نیک بود، امروز دیگر شاهد چنین رویکردهایی از سوی افراد نیستیم.با ورود رسانه به زندگی دچار مصرف زدگی بسیار شدیم و به دلیل اینکه برنامه درست و مدونی در این زمینه نداشتیم، در نهایت شاهد این هستیم که از اجاره ماشین به اجاره گوشی آیفون، اپل واچ و ایرد پاد رسیدیم. تکنولوژی با آمدنش افراد را به دنیای مجازی کشاند، دنیایی که آدمها در شکل و شمایل دیگر با رفتارهای عجیب و غریب هستند. انگار هیچ تابلوی توقف ممنوعی سد راه افراد نیست و آنها هر مسیری را با هر سرعتی که بخواهند، میتوانند طی کنند و به مقصدشان برسند، البته مقصدی به سمت ناکجاآباد.ارزشهای جامعه تغییر کرده استالبته برخی از روانشناسان معتقدند زمانی که در یک جامعه ارزشها تغییر پیدا کنند و داشتههای مادی جای ارزشهای معنوی را بگیرند، افراد برای بهدست آوردن جایگاه اجتماعی میکوشند خود را به ابزار روز مجهز سازند. آنها میپندارند که داشتن این ابزار موجب میشود سریعتر پیشرفت کنند و بیشتر دیده شوند و این گونه سعادت و خوشبختی واقعی را تجربه کنند.آنها بر این باورند آنقدر در زندگی درگیر مادیات شدیم که همه چیز را از یاد بردیم و فکر میکنیم زندگی در همین آهنها خلاصه شده و خوشبختی در صورتی معنا پیدا میکند که ما بهترین تلفن همراه و اتومبیل را داشته باشیم. حاضریم پول خود را دور بریزیم، اما در نظر دیگران لاکچری باشیم، کسب و کارهای کاذب دیگران را با طرز فکر اشتباه رونق میدهیم، شبی 2 تا 3 میلیون بابت اجاره تلفن همراه اجاره میدهیم و همین مبلغ و گاهی بیشتر را بابت اجاره ماشین فقط برای گرفتن یک عکس پرداخت میکنیم.ابزارها برای مان شخصیت نمیآورندامروز چه بلایی سرمان آمده است که میخواهیم با گوشیهای آیفون در مهمانی سری از سرها بلند کنیم و خودمان را نشان دهیم. باید یاد بگیریم که خودمان را پشت ابزارهایی که نه ش ن و شخصیت برای مان میآورند و نه جایگاه ما را در جامعه بالا میبرد، پنهان نکنیم و به ارزشهای اخلاقی بیشتر توجه کنیم.سامانه جامع دیجیتالی شناد فناورینوین دیجیتالبا توجه به نیاز روزافزون کاربران جهت دریافت خدمات به صورت الکترونیکی و نیز رشد چشمگیر دسترسی به اینترنت و ارایه خدمات نوین دیجیتالی سامانه جامع دیجیتالی شناد خدمات خود را به کاربران محترم ارایه مینماید این خدمات شامل موارد ذیل میباشد:بخش فروش نرمافزار: شامل نرم افزارهای کاربردی، آموزش، مهندسی، دانشگاهی، و . با مجوزهای معتبربصورت آنلاین.بخش دریافت مجوز: برای محصولات کتاب صوتی، کتاب دیجیتال (کتاب الکترونیکی)، پکیجهای آموزشی در قالب صوت وتصویر، فیلم و انواع نرم افزارهای کاربردی از مرکز توسعه اطلاعات و رسانههای دیجیتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیبخش خدمات چاپ و بستهبندی بستههای نرم افزاری: از صفر تا صد برای نشردهندگان سامانه شناد از طراحی تا وکیوم بسته نرمافزاریبخش طراحی انواع وب سایت: برای اینکه شما یک سایت زیبا و کامل و مورد استفاده داشته باشید، با راهنمایی و مشاوره رایگان شما میتوانید با اطلاعات کافی و با هزینه مورد نظر خود اقدام به طراحی سایت نمایید. در ضمن این امکان را برای شما فراهم آورده است تا مجوزهای لازم را برای وبسایت خود دریافت نمایید.سامانه جامع دیجیتالی شناد: کلیه تقاضای خدمات و اخذ مجوزهای مربوط به کسب و کارهای اینترنتی با هدف تمرکززدایی در کنار شفافیت و سهولت مراوده سامانه درخواست اخذ مجوز و خدمات به صورت کاملا دیجیتالی صورت میگیرد و از طریق پست ارسال میگردد.سامانه جامع دیجیتالی شناد خدمات متنوع دیگری را برای کاربران محترم در نظر گرفته است که به مرور به بخشهای دیگر سامانه شناد اضافه میگردد.سامانه جامع دیجیتالی شناد شفافیت در کنار نوآوری فناوریهای نوین دیجیتالی |
مهمترین خصوصیاتی که هر ایرانی باید داشته باشد مهمترین خصوصیاتی که هر ایرانی باید داشته باشد 1 بیاییم قبول کنیم که ، هیچکس کامل نیست و ما عقل کل نیستیم و بهتر ما هم در دنیا وجود دارد 2 بیاییم قبول کنیم باید مسیولیت اشتباهاتمان را بپذیریم و برای اصلاح خود ، قدم برداریم 3 بیاییم قبول کنیم تنها با یک بار دیدن شخصی نباید او را قضاوت کنیم 4 بیاییم قبول کنیم تا در مورد چیزی اطلاعات کافی کسب نکردیم نباید نظر کارشناسی صادر کنیم 5 بیاییم قبول کنیم حرف درست زدن هنر نیست ، عمل درست انجام دادن هنر است 6 بیاییم قبول کنیم اگر پشت سر کسی حرف بدی بزنیم ، نامش غیبت است و اگر حرف ما دروغ باشد مرتکب کناه تهمت هم شده ایم 7 بیاییم قبول کنیم گران فروشی و کم فروشی و انجام ندادن درست کاری که بابت آن پول دریافت میکنیم جزو بی شرمانهترین رذایل اخلاقی به حساب میآید که میتواند ریشه اقتصاد کشور را بخشکاند 8 بیاییم قبول کنیم اگر کسی مخالف ماست ، حتمن دشمن ما نیست 9 بیاییم قبول کنیم دیگر موجوداتی که با ما در این سرزمین زندگی میکنند حق حیات دارند و ما نباید فردای طبیعت را فدای هوس امروزمان کنیم 10 بیاییم قبول کنیم نباید به بهانهی اجرای احکام اخلاق را فراموش کنیم و نادیده بگیریم 11 بیاییم قبول کنیم دعانویسی ، طلسم ، رمالی ، طالع بینی خرافات است و کسانی که از این طریق پول به دست میآورند انسانهای شیادی هستند 12 بیاییم قبول کنیم توهین کردن ، فحش دادن ، مسخره کردن ، سوءاستفاده از افراد زیر دست ، چاپلوسی، دزدی ، کلاهبرادی ، دروغگویی ، خیانت،کینه ، دشمنی ، ریاکاری ، زورگویی ، قانون گریزی جزو رفتارهای ناپسند هستند و ما نباید آنها را به هیچ عنوان انجام دهیم 13 بیاییم قبول کنیم منشاء اصلی مشکلات ما ، خصوصیات بد اخلاقی خود ماست__________________________ابوالقاسم کریمی(فرزندزمین) 9 / 9 / 1365 |
انواع مشکلات جنسی و اصول درمان آن انواع مشکلات جنسی و اصول درمان آن منبع: گپچهلینک مطلب: انواع مشکلات جنسی و اصول درمان آنجنبه جنسی انسانها، هر گونه رفتار و افکار آنها را دربرمی گیرد که به جنسیت آنها بستگی دارد و عبارت است از شانه زدن مو، ست کردن لباسها باهم، معطر کردن بدن، برداشت افراد از ازدواج، بوسیدن همدیگر، رابطه جنسی جسمی و . . روان شناسی در حیطه مشاوره جنسی به دو صورت به افراد کمک میکند:آموزش دیدگاه و اصول صحیح جنسی و اصلاح غلط هادرمان اختلالهای احساسی و عملکردیاصول درمانی هم بر دو جنبه یکی افکار و برداشت غالب بر رابطه و دیگری رفتارهای جنسی طرفین تمرکز دارند. بسیاری از افراد فکر میکنند که مشکلات جنسی آنها زمینه جسمانی دارد و روانشناسی نمیتواند به آنها کمک کند. اگر افراد توجه کنند که لذت و کارکرد جنسی همبستگی بالایی با حال خوب، روحیه شاد و سلامتی آنها دارد میفهمند که اضطراب، افسردگی و علایم ناشی از نوسان خلقی میتواند به شدت کیفیت زندگی جنسی آنها را تحت شعاع قرار دهد و مانع لذت بردن آنها شود.در مورد مشکلات جنسی روانشناس چه کمکی میکند؟برخی افراد نسبت به مراجعه به روان شناس دید مثبتی ندارند و بهویژه در مورد مسایل جنسی پس از مراجعهی مکرر به پزشک عمومی یا متخصصین زنان و زایمان با احتمال بسیار کمی یکبار هم فقط برای آزمایش به روانشناس مراجعه میکنند و اتفاقا همین جاست که جواب نیازشان را میگیرند. بسیاری از افراد مجرد به دلیل عدم آگاهی کافی از اطلاعات جنسی، تنها از دوستانشان مشورت میگیرند که مشاوره جنسی به صورت تلفنی برایشان بسیار مفید است. آنها میتوانند در صحبت با یک روانشناس که بعد روانی مسایل جنسی را بهتر از سایر معلمان، متخصصین دینی یا پزشکی درک میکند، ابهامات ذهن خود درباره مسایلی همچون ترسهای جنسی، خود ارضایی، محدودیتهای جنسی، تمایلات خاص جنسی را رفع کنند و از ناراحتی هایی که میتوانست اصلا ایجاد نشود جلوگیری کنند. اغلب سوالهای جنسی در مشاوره تلفنی مربوط به:ترسهای جنسیخود ارضاییتمایلات خاصکم میلی جنسیکیفیت پایین رابطه جنسیدلخوریهای ناشی از آنتنوع طلبیدلبستگی به غیرو سایر موارد است که یک روانشناس و مشاور جنسی با شناسایی و فرمول بندی مسیله و طی اصلاحات فکری و رفتاری فنهای لازم جهت درمان را بکار میگیرد.روانشناسی جنسی کودکانعلم روان شناسی معتقد است که بعد جنسی زندگی انسان از بدو باروری یک جنین تا پیر شدن همان فرد ادامه دارد و این دور از ذهن نیست که کودکان هم تکانههای جنسی خاص خود را داشته باشند و نیاز به درمان هم احساس شود. روان شناسی ترتیب رشد جنسی کودک را تبیین میکند و به والدین نیز آموزش میدهد که در برابر رفتارهای جنسی کودک خود چه واکنشی نشان دهند. همانطور که ترس کودک از یک حیوان قابل درمان است، روان شناسی برای درمان وحشتها، عادتها و انزجارهای کودک که ناشی از مولفهای جنسی هستند نیز پاسخ درمانی مناسبی ارایه کرده است.مشاوره جنسی تلفنیموتور محرک کشتی زناشویی، رابطه جنسی است، 70 درصد مشکلات زندگی مشترک، ناشی از نارضایتیهای جنسی و عدم آگاهی درست نسبت به این مسایل است. متاسفانه در کشور ما به دلیل سطح آموزش کم، مردان و زنان در مورد مسایل زناشویی و جنسی اطلاعات کمی دارند، همانطور که برای یک بیماری ساده به متخصص مراجعه میکنیم، باید برای حل مشکلات جنسی نیز با مشاوران آگاه و مطلع و امین صحبت کنیم، ولی متاسفانه به دلیل هنجارهای اشتباه جامعه ما صحبت در مورد مسایل و مشکلات جنسی انجام نمیشود. مشکلاتی مانند: گرم مزاجی، سرد مزاجی، تفاوت در میل جنسی، اجبار در رفتار جنسی، ترس از رابطه، زودانزالی، مشکلات ارگاسم زنان، تغذیه مناسب و . .شما میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر با مشاورین و متخصصان مجرب ما در مرکز مشاوره آنلاین گپچه و اینستاگرام گپچه در تماس باشید. |
عدالت را فدای سرعت و رسانه نکنیم یکی از سوالاتی که همیشه برای مردم پیش میاید این است که چرا روند دادرسی طولانی است آنهم در مسایلی که از قبل رای مشخص است. یک نفر دیگری را کشته یک نفر سرقت کرده است و .. خب اعدام و زندانش کنیم بره دیگه چرا اینقدر لفتش میدید. همه ماهایی که دم از عدالت میزنیم ته دلمان از اعدام انقلابی و دادگاه صحرایی بدمان نمیاید. هیچکس نمیتواند بفهمد چرا باید برای یک متجاوز به عنف دادگاه برگزار کرد و به او حق داد که از خود دفاع کند. وکیل همچین کسی همیشه متهم است که دارد از جنایت دفاع میکند و قاضی متهم است که دارد لفتش میدهد. متجاوز به عنف و قاتلین سریالی هم حق دارند تا عادلانه محاکمه و اعدام شوند.برای همین است وقتی رییس قوه قضاییه حق تجدید نظر را از مفسدان اقتصادی میگیرد صدای شوت و کف از همه طرف بلند میشود و اگر کسی بپرسد چرا این حق از آنان گرفته شده است متهم به طرفداری از اختلاص کنندگان میشود!!!. نمیدانم آنان که از اینگونه احکام دفاع میکنند وصیت حضرت علی راجب رفتار با ابن ملجم را خواندهاند یا نه؟ که حضرت دستور داد او را مثله نکنند و جز یک ضربه شمیشیر به او نزنند. عدالت واقعی زمانبر است و گاهی حوصله سر بر. محضر دادگاه مسابقه دو و میدانی نیست که هرکس زودتر حکم بدهد برنده باشد. یادمان باشد اگر گناهکاری ازاد شود بهتر از این است که بیگناهی گرفتار شود. رسانه و عدالت :حتما پخش تلویزیونی دادگاهها را از رسانهها دیدهاید. تاکنون فکر کردهاید اگر قاضی به این نتیجه برسد که متهم بی گناه است چگونه میتواند جرات کند تا علیه افکار عمومی رای صادر کند؟ وقتی ملتی به این نتیجه رسیده است که فلانی بی گناه است چگونه با رای دادگاه مواجه میشود. دستگاه قضایی از بالا تا پایین متهم به فساد میشود و کسانی پیدا خواهند شد تا خودشان حق متهم را کف دستش بگذارند. در اینجا این دیگر قاضی نیست که رای صادر میکند بلکه خبرنگار تصمیم میگیرد که چه کسی گناهکار است و چه کسی بیگناه. درواقع رای نه دردادگاه که در رسانه صادر میشود. نتیجه گیری:پیش داوری در یک محکمه خطرناکترین اتفاق ممکن است که میتواند بر تصمیم قاضی بدون توجه به محتویات پرونده تاثیر بگذارد امری که در بسیاری از جرایم ناخوداگاه رخ میدهد. بدیهی است که این امر بسیاری اوقات اجتناب ناپذیر است اما انتخاب قضاتی با گذشته قضایی مناسب و سن بالا میتواند خطای انسانی را در این موارد کاهش دهد. اسیر احساسات نشدن گاهی غیر ممکن است. اینکه در پرونده چه گذشته است را فقط قاضی میداند به عنوان افراد تحصیلکرده ما موظف هستیم تا در برابر اینگونه احساسات مقاومت کنیم و مواظب باشیم تا هیزمی بر آتش انتقام جامعه بر متهم نباشیم. یادمان باشد دادگاه 10 دقیقهای ممکن است دلمان را خنک کند اما هیچگاه مارا به عدالت نخواهد رساندپینوشت: این روزها که کشور درگیر کرونا است بار دیگر افرادی به اتهام احتکار بازداشت خواهند شد من از اینکه آنان مجرم هستند یا نه اطلاع ندارم اما امیدوارم که رسانه و زمان نتوانند بر عدالت پیروز شوند. |
چگونه رفتار کنیم که تحقیر نشویم؟ تحقیر چیست؟وقتی کسی در رفتار خود ، خود را از فرد دیگری بالاتر میداند یا آن فرد را از خود پایینتر میداند (به هر گونهای) این وضعیت را تحقیر مینامند.حال بیایید تا مسیله را گستردهتر کنیم و انواع تحقیر را مرور کنیم.علت اصلی تحقیر چیست؟علت و بهانهی اصلی انسانها برای تحقیر دیگران، این است که خودشان را در آن جمع مورد نظر برجسته کنند.سادهاش اینه که آدمها تحقیر رو وسیلهی خودنمایی قرار میدهند.در کل هردو کار از مقصودهای کاملا غلط برخوردار هستند چه از نظر موازین شرعی و چه اخلاقی!و مت سفانه امروزهای دو امر بسیار در بین تمام اقوام مختلف جهان رایج شده است و جلوگیری از آن بسیار سخت شده است.پس بیایید وجود این خصلت بد اخلاقی رو به "قضاوت" که قبلا نیز راجع بهش صحبت کردهایم تشبیه کنیم.از این نظر که خواسته و ناخواسته در اخلاق اکثر مردم وجود دارد.کاری که از دست ما بر میآید چیست؟تنها کاری که از دست ما بر میآید این است که همان رفتارهای درست را پیش بگیریم و ادامه دهیم و به صحت کامل کردار خود باور داشته باشیم و هر روز درحال پیشرفت باشیم و به حرف و قضاوت دیگران اعتنایی نکنیم و موقعیت خود را بهانهی موفق نشدن قرار ندهیم و بسیاری از این نصیحتهای عالمانه .و در کل با هر شیوهای به موفقیت و اهدافمان برسیم و آنجاست که "مهزیار" به ما میگوید:"از بالا به افرادی که یک عمر تحقیرت کردند دست تکان بده!"از بالا!اعتماد به نفسو در کل معنی و مفهوم اعتماد به نفس این است که به اندازهای روح و ذهن خود را پرورش دهیم که اینگونه حرفها و قضاوتها و رفتار و کردار و پندار دیگران نتواند چیزی از قدرت و ارزشهای ما کم کند و یا مانع ما در جهت رسیدن به اهداف و آرزوها و موفقیتمان شود.برای تک تک شما عزیزان آرزوی موفقیت دارمبسیار سپاسگزارم که این پست را تا انتها مطالعه نمودید.نویسنده: مهزیارآدرس سایر صفحات مجازی:تلگرامآپاراتپست پیشنهادی ما: - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D9 % 82 % D8 % B6 % D8 % A7 % D9 % 88 % D8 % AA - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % AF % DB % 8C % DA % AF % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B4 % DB % 8C % D9 % 85 - sdtyylvjdgai |
چگونه فرزندم را از خشونت رسانهها در امان نگه دارم؟ امروزه توجه به عنصر خشونت موجود در رسانهها را میتوان با دیدی دقیقتر نگاه کرد و این بار والدین موظفند تا در برابر این عنصر مهم که اثرگذاری غیرقابل انکاری روی روحیات و منش فرزندشان دارند، مسیولانه مواجهه داشته و برای کنترل آن به دنبال رهکاری موثر باشند.انواع خشونتاولین چیزی که با شنیدن کلمه خشونت به ذهن در ذهن انسان تداعی میشود، استفاده از نیروی تهدید و خشونت فیزیکی برای غلبه بر دیگری است. اما با کمی تامل میتوان فهمید که دایره خشونت گستردهتر است و مواردی مانند بیحرمتی و آزار روانی را نیز در بر میگیرد. آسیب خشونت به کودکان از طریق رسانه به دو طریق میتواند انجام شود، اول اینکه که کودک تماشاگر خشونت باشد یا اینکه خود او قربانی خشونت شود.بر این اساس کودک تحقیر کردن، شرمنده کردن، اهانت کردن، نام گذاشتن روی کودک، تهدید کردن، مورد زورگویی و قلدری قرار گرفتن مواردی هستند که در آنها کودک خود اولین قربانی خشونت است که رسانه میتواند یکی از ابزارهای آن باشد. اما نقش عمومیتر رسانه هنگامی است که کودک به وسیله آن نظارهگر خشونت است و از آن آسیب میبیند. خشونت رسانهای اغلب شامل موارد زیر است: خشونت فیزیکی علیه دیگران خشونت غیرمستقیم شامل بدگویی مغرضانه، محکم بستن در، به راه انداخت داد و فریاد ستیزه جویی کلامی، جدل کردن، فریاد کشیدن، تهدید کردن و دشنام دادن زودرنجی نظیر بدخلقی، نق زدن، بهانه گرفتن، گستاخی و زود عصبانی شدن منفی گرایی، موضع گیری، مخالفت مداوم با افراد بالاتر از خود نارضایتی حسادت و نفرت از دیگران بویژه مرتبط با سوء رفتار سوء ظن، فرافکنی، خصومت نسبت به دیگرانالبته واضح است که موارد فوق در شدت خشونت یا شدت آسیب زدن به کودک اثر یکسانی ندرند. دستورالعملهای ارزیابی یک محتوا معیارهایی برای درجه بندی خشونت دارد که بر اساس آنها یک خشونت غیرواقعی کارتونی که در آن اثری از زخم و جراحت دیده نمیشود تمایز قابل توجهی با صحنههای خشن خونریزی، قتل و دیگر اقسام خشونت دارد که آزردگی جدی در مخاطب ایجاد میکند. تاثیر خشونتطبق پژوهشها خشونت در صورتی بر بچهها تاثیر میگذارد که 1 - کودک از آن لذت ببرد 2 - کودک با کاراکتر خشن یا شخصیتی که مورد خشونت قرار گرفته همذات پنداری کند و 3 - کودک خشونت نمایش داده شده را واقعی بپنداردبه این ترتیب هر چه خشونت در قالبی سرگرم کنندهتر و جذابتر ارایه شود اثر بیشتری دارد. همچنین بنا بر مورد دوم اگر خشونت توسط فرد محبوبتر یا زیباتر یا شخصیتهای محوری داستان اعمال شود که مخاطب با آن احساس نزدکی عاطفی بیشتری دارد، برای مخاطب کودک مشروعیت بیشتری پیدا میکند یا اگر خشونت بر روی شخصیت محبوب انجام شود، تاثر بیشتری به همراه داد. و وقتی مخاطب کودک یا نوجوان در یک بازی رایانهای، خودش اقدام به اعمال خشونت کند، تاثیر بیشتری از آن میپذیرد. براساس مورد سوم نیز مشاهده خشونت در اجتماع، موثرتر از دیدن همان خشونت از رسانهای مانند تلویزیون است و هرگاه صحنه خشن به صورت کارتونی نمایش داده شود، اثری کمتر از دو حالت قبلی خواهد داشت .اثر خشونت بر کودکان اغلب در چارچوب موارد زیر است:یادگرفتن خشونت و درونی شدن آنبینندگان گروههای سنی مختلف، بیشتر از شخصیتهای مهاجم تقلید میکنند و خشونت را از آنان فرا میگیرند. استمرار قرار گرفتن در معرض خشونت رسانهای، باعث علاقه و اشتیاق کودکان به تقلید از این صحنهها میشود. همچنین این تصاویر به بچهها یاد میدهد که در هنگام عصبانیت چطور رفتار کنند.احساس ترس و نا امنیکودکان تصاویر خشونت آمیز رسانهها را باور میکنند و جهان را جای وحشتناکی تصور میکنند. به عبارت دیگر تصور کودکان از جهان بسیار نزدیک به تصویری است که رسانهها سعی در کاشت آن در ذهن مخاطبان دارند و این تصویر به مراتب، خشنتر و جنسیتر از جهان واقعی است. بد خوابی و کابوس دیدن مخصوصا در کودکان زیر شش سال می تواند از اثرات دیدن خشونت رسانهای حتی در کارتون و کمیک باشد.ترس و احساس ناامنی و ضعیف بودن در برابر خطرات احتمالی (که بسیاری از آنها هیچگاه اتفاق نخواهند افتاد یا به ندرت اتفاق میافتند) از عوامل کاهش عزت نفس، ریسک پذیری و شجاعت کودکان و نوجوانان است.برانگیختگیبرانگیختگی یک پاسخ فیزیکی به صحنههای خشونت آمیز است که در نتیجه آن تنفس سریعتر میشود، تپش قلب و فشار خون افزایش مییابد و. دور نگه داشتن بچهها از خشونتفیلمها سینمایی، بازیهای ویدیویی، سریالها و حتی انیمیشنها مملو از صحنههای خشونت آمیز هستند. خشونت در کنار مسایل جنسی، هیجان و کمدی یکی از عوامل جذابیت رسانههاست. تاثیر رسانه زمانی به مراتب بیشتر میشود که محتوای نمایش داده شده آن از سوی اطرافیان یا به وسیله تجربیات شخصی مخاطب تایید شود. مثلا اگر خود فرد، خانواده یا جامعه به شدت خشونت را محکوم کنند، تاثیر رسانه بسیار کمتر از حد تصور خواهد بود، بنابراین نمیتوان رسانه را برای داشتن پرخاشگری، به طور کامل مورد انتقاد قرار داد، بلکه عوامل دیگری از قبیل تربیت، سابقه، محیط خانه، فرهنگ و همسالان همراه با عناصر اجتماعی دیگر میتواند رفتار پرخاشگرانه را تحت ت ثیر قرار دهد. به این ترتیب سکوت والدین در مقابل خشونت یا هر سوءرفتار نمایش داده شده در رسانه به معنای تایید آن رفتار است و لازم است والدین با دخالت فعال خشونت را محکوم کنند.از سوی دیگر حفاظت کامل بچهها از خشونت ممکن است باعث شود دنیا را محلی عاری از جنگ و دعوا و بی نقص تصور کنند که مردم آن همواره دارای روابط مناسبی با یکدیگر هستند. اما قرار گرفتن در معرض مقدار کنترل شده و غیر آزار دهنده خشونت باعث میشود با شیوههای درست برخورد و تصمیم گیری در برابر خشونت آشنا شوند. به این ترتیب خشونت رسانهای میتواند مفید واقع شود و به کودکان کمک کند تا دنیای اطراف را بهتر درک کنند و خشونت را به عنوان واقعیت جامعه بپذیرند و برای مواجهه با آن آمادگی لازم را پیدا کنند.به این ترتیب والدین میتوانند با روشهای زیر از آسیبپذیری کودکان را از محتوای خشن به شدت کاهش دهند:ایجاد محدودیت زمانی در دسترسی فرزندان به رسانهها و فضای مجازیدخالت فعال، محکوم کردن خشونت رسانهای و بیان راهکارهای جایگزین برای خشونتتاکید بر واقعی نبودن و تخیلی بودن خشونت رسانهای با تاکید بر ساخته شدن بودن محتواهای رسانهای، این کار همچنین تفکر انتقادی را در کوکان تقویت میکند.بررسی دقیق و مسیولانه محتواهای رسانهای مورد استفاده بچهها از طریق توجه به ردهبندی سنی کتاب، فیلم، انیمیشن و بازیهای رایانهای و مراجعه به سایتهای ارزیابی محصولات رسانهایایجاد فضایی برای تخلیه انرژی و هیجان ناشی از قرار گرفتن در معرض محتوای خشن غیرآزار دهندهجلوگیری از دسترسی زودتر از سن قانونی فرزندان به شبکههای اجتماعی و اجتناب از عضویت آنها در کانالهای عمومی و غیرتخصصی |
کوله پشتی من برای سال 1399 برای همه روشن هست که سالی که سال 98 سال پر چالشی بوده و از ابتدای سال تا همین الان هم اتفاقات سختی افتاده که لازم به مرور و تکرارشان نیست! برای من که دنبال یادگیری هستم و سعی میکنم از اتفاقاتی که رخ میده درسی بگیرم، سال 98 درسهای مهمی داشته که ارزش گذاشتن در کوله پشتی سال 99 دارن.اولین درسی که گرفتم اینه که واقعا زندگی خیلی خیلی کوتاهتر از چیزی هست که به نظر میرسه و شاید هیچ وقت فرصت جبرانی نباشه. بنابراین:سعی میکنم عملکرد، رفتارها و واکنش هایی که در مواجهه با اتفاقات مختلف داشتم را در بازههای زمانی کوتاه (حداقل هفتهای یک بار) مشاهده و بازنگری کنم تا شناخت بهتری از خودم داشته باشم و اگر نیاز باشه چیزی را اصلاح کنم سریعتر متوجه بشم!یعنی حداقل هفتهای یک بار و شاید هم بیشتر ببینم چه رفتارهایی داشتم، چه اتفاقاتی برام افتاده من چه واکنشی داشتم. کجاها خوب عمل کردم و کجاها خوب عمل نکردم و یا بهتر میتونستم عمل کنم! حداقل اینطوری هم خودمو بهتر میشناسم و هم اگر بنا بر جبران و یا اصلاح رفتاری باشه سر نخهای خوبی برای شروع کار دستم هست.مطلب بعدی که در سال 98 یاد گرفتم و سعی میکنم در کوله سال 99 همراهم باشه این هست که:سعی میکنم پرونده کارهایی که باز بوده و برای مدتها نا تمام بودن ببندم و به انجام برسونم.این کار حداقل دو تا مزیت مهم داره:انرژی فکری که صرف پرداختن به این موضوع میشه آزاد میشه.از انجام این کارها اعتماد به نفس میگیریم برای کارهای بعدی.درس بعدی:سعی میکنم نسبت به دغدغههای مهمی که در واقع محصول سیستم ارزشهای شخصیم هست نگاه کلی داشته باشم تا احیانا با پرداختن به یک بخش از بخشهای دیگه غافل نشم و ارزشی فدای ارزش دیگه نشه.یعنی حفظ تعادل نسبی بین چیزهایی که دارم عمرم صرفشون میکنم (مثل کار، خانواده، تفریح، دوستان، رشد شخصی، .)عملا با این کار احساس رضایت بیشتری از زندگی خواهم داشت و قطب نمای حرکتم همیشه در دستم هست.اما حالا بریم سر وقت چیزهایی که نباید در کوله پشتی 99 بذارمشون و عملا کولهام سنگین نکنم.احتمالا اسم کتاب هنر ظریف رهایی از دغدغهها شنیدید. کتابی نوشته مارک منسون که سعی میکنه به ما بفهمونه "به چه چیزهایی اهمیت بدهیم، و چگونه به چیزهایی که هیچ اهمیتی ندارند، اهمیت ندهیم." یکی از چیزهایی که سعی میکنم از کوله سال 99 خودم خارج کنم این هست که دیگران چه فکر و قضاوتی در مورد تصمیمات من خواهند داشت. البته اصلا منظورم این نیست که نباید از دیگران مشورت گرفت و یا از تجربیات افراد استفاده نکنیم.اما نکته اینجاست که در مقابل قضاوتها مقاوم باشیم. قبول دارم شاید در ابتدا کار سختی باشه اما ارزش داره! تصمیماتی در زمینه انتخاب شغل، شریک زندگی و حتی مسایل جزییتر مثل خریدن یک وسیله و یا رفتن یا نرفتن به یک جلسه کاری و یا مهمانی از جمله مواردی هستن که همیشه قضاوت دیگران را به همراه داره اما اگر اعتقاد به درستی تصمیمی که گرفتیم داریم نیازی نیست نگرانی از بابت قضاوت دیگران داشته باشیم.درس بعدی که گرفتم و اتفاقا بی ارتباط با درس قبلی هم نیست اینکه:سعی کنم خودم هم کمتر در مورد دیگران قضاوت کنم. این کار علاوه بر ایجاد نگرشی (به احتمال خیلی زیاد) غلط و یا سطحی، بطور کلی هم میتونه باعث ایجاد یک جور بدبینی به مسایل و اتفاقات بشه و این مسیله دایم خودشو تقویت میکنه.به قول یکی از همکارانم شاید اگر ما در موقعیت اون شخص قرار داشتیم همان کار را میکردیم. پس سعی میکنم کمتر قضاوت کنم و تا جای ممکن قضاوت خودمو به بعد موکول کنم.خب حالا نوبت شما هست که اگر تمایل دارید از تجربیات مختلفی که در سال گذشته داشتید بگید و اینکه فکر میکنید چه چیزهایی خوبه برای جا دادن در کوله پشتی سال 99 و چه چیزهایی رو بهتره از کوله مون خارج کنیم. Image source : pinterest . com سلامت و پایدار باشید. |
نقش حضور هییت منصفه در دادگاههای آمریکا و اروپا حضور هییت منصفه تا چه حد به اجرای عدالت در دادگاهها کمک میکند ؟ قابل توجه دوستانی که در خصوص هییت منصفه در دادگاههای آمریکا و اروپا اطلاعاتی ندارند عرض میکنم که رویه کار به این شکل است که هر فرد بالای سن 18 سال میبایست چند بار در دادگاه حاضر شود و به خدمت بپردازد . برای هر فرد زن یا مرد آمریکایی در طول مدت عمرش چند بار احضاریه به درب خانه از طریق دادگاه پست میشود . فرد منتخب که هیچ دانشی یا سوادی نسبت به علم حقوق ندارد ، به دادگاه رفته و طی یک پروسه گزینش نهایی میشود و در ساعت مقرر و روز مشخص با یک شماره از 1 تا 12 پشت میز هییت منصفه مینشینند . عضو در جایگاه تمام صحبتهای وکلا و قاضی را میشنود . دفاعیات متهم را میشنود و در پایان جلسه هر 12 نفر به اتاق مشورت میروند و تا قبل از حصول به نتیجه حق خروج از اتاق را ندارند . آنها باید در پایان یک کلمه بگویند . اینکه متهم گناهکار است یا بیگناه !قاضی نظر آنها را در رای خود لحاظ نموده و نسبت به صدور حکم اقدام میکند . نمیخواهم وارد جزییات بیشتر شوم و بگویم در بعضی از کشورها اعضاء هییت منصفه حتی جریمه یا میزان خسارت را هم اعلام میکنند و از اختیارات بالایی برخوردار هستند .اما سوال اینجاست . چطور ممکن است 12 نفر که هر کدام در یک سن هستند ، یکی خانه دار است ، یکی دانشجوی مکانیک است ، دیگری خیاط است و یکی استاندار یا معلم ، میتوانند قضاوت کنند ؟ و آیا رای چنین افراد فاقد علم تخصصی قضاوت به صدور رای مناسب ختم میشود ؟پاسخ : اکثر جرمها جنبه عمومی دارند . مثلا اگر کسی دزدی میکند یا اختلاس بانکی انجام میدهد ، این مردم کوچه و بازار هستند که باید تشخیص دهند این موضوع جرم است یا خیر؟ ایا از نظر آنها اقدام به چنین کاری اشتباه است یا نه ؟ فرد خاطی گنهکار است یا خیر ؟در حقیقت این مردم هستند که مردم را قضاوت و محاکمه میکنند نه یکسری قضات متخصص . اگر کاری گناه است این مردم هستند که تشخیص میدهند آن فعل اشتباه است و این نهایت عدالت است . از لحاظ آماری و احتمال مهندسی هم این موضوع اثربخش است . 12 نفر رای صادر میکنند . چون تعداد قضات زیاد است برآیند حاصله با لحاظ کردن موضوع اجماع عقلها و خرد جمعی همیشه به نتیجه مثبت ختم میشود و در نهایت عدالت در مورد متهم اجرا میشود .وضعیت قاضی در اینگونه محاکم چگونه است ؟ حدود اختیارات قاضی کنترل میشود و از ظلم و جنایت و صدور رایهای جانبدارانه و گاها متقلبانه خودداری میشود . وقتی 9 نفر از 12 نفر از اعضاء هییت منصفه فردی را بیگناه میدانند یا او را گنهکار تشخیص میدهند ، قاضی نمیتواند رایی خلاف آن صادر کند و این یعنی جلوگیری از اعمال سلایق شخصی در صدور رای . جلوگیری از اعمال حب و بغض در صدور رای .و این یعنی عدالت . عدالت یعنی اینکه قاضی که یک مغز دارد ولو مغز متخصص ، باید از فیلتر 12 مغز عبور کند ولو غیر متخصص |
اندیشههای سیاسی امیل دورکیم دورکیم متولد( 1858 ) در فرانسه است .هرچند آگوست کنت به عنوان واضع واژه جامعه شناسی است ولی اولین کسی که توانست کرسی استادی جامعه شناسی را تاسیس کند دورکیم بود . عمده کارهای دورکیم به مکتب اثبات گرایی گرایش دارد . او معتقد بود رخدادهای اجتماعی دارای واقعیت خاص خود هستند و از نظر او میتوان واقعیتهای اجتماعی را همچون شیی مورد بررسی قرار دادعنوان رساله دکتری وی " درباره تقسیم کار اجتماعی " است . " خودکشی گ عنوان اثر دیگری از اوست .به نظر دورکیم صنعتی شده نوع جدیدی از تقسیم کار در اروپا بوجود آورد که باعث درهم شکستن یک سلسله ارزشها و هنجارهای مشترک اجتماعی شد . وجود دولت قدرتمند با اختیاراتی گسترده مانع از هم پاشیدگی چنین جوامعی است .دورکیم بسیار مدیون اسپنسر بود ، بیشتر نظرهای تکاملی دورکیم از اسپنسر سرچشمه میگیرد .دورکیم بیشتر مجذوب فلسفه دقیق وظیفه اخلاقی کانت شده بود تا معرفت شناسی و فلسفه عمومی او .دورکیم به اثبات رساند که جامعه شناسی مستقل از روان شناسی است ، همچنین قدرت نیروی اجتماعی نسبت به نیروی فردی را نیز آشکار کرد .دورکیم برخلاف محافظه کاران ، خردگرایی را شرط سلامت جامعه میداند و البته علی رغم لیبرالهای فردگرا و سوسیالیستها بر ضرورت تنظیمات اجتماعی و اخلاقی برای حفظ سلامت فردگرایی اصرار دارد.دورکیم در کتاب " تقسیم کار اجتماعی " از دو نوع همبستگی نام میبرد . همبستگی مکانیکی و ارگانیکی . وی مینویسد : در جوامع سنتی مردم با ارزشهای مشترک به همدیگر پیوند یافته بودند ، دورکیم آنها را _ به پیروی از روسو _ وجدان جمعی مینامد . این نوع همبستگی را همبستگی مکانیکی مینامد .در جوامع صنعتی وابستگی متقابل فزایندهای پدیدار میگردد وو همبستتگی ارگانیک دارند . همبستگی ارگانیک نه از همانندیهای افراد جامعه بلکه از تفاوتهایشان ناشی میشود . جامعه باید در درون فرد وجود داشته باشد .دین انظباط بخش است حیات بخش است ، انسجام بخش است و خوشبختی بخش .دورکیم در جامعه شناسی دینی اش میکوشد نشان دهد که ریشه تعهدات دینی انسان را میتوان سرانجام در تعهدات اججتماعی اش پیدا کرد ." ما به خوبی احساس میکنیم که فرمانروای ارزش گذاریهای خویشتن نیستیم، بلکه موجوداتی مقید و مجبوریم و آنچه ما را مقید میسازد همان آگاهی جمعی است . "" جامعه فرمانروای ماست چون بیرون از ما و بر فراز ماست ، اما چون از سوی دیگر چون از ما و از خود ماست آنرا دوست داریم . چیرگی او بر ما بی پایان است . " ( برگذیده سایتها )دورکیم دولت را نتیجه کار اجتماعی میداند . تقسیم کار اجتماعی به خاطر افزایش جمعیت و پیچیدگی امور اجتماعی اجتناب ناپذیر است . پیدایش دولت شهروندان را از قید و وفاداری خلاص میکند .جامعه یک کل به هم پیوسته و تجزیه ناپذیر است ، جوامع سنتی به خاطر همبستگی مکانیکی و عاطفی نسبت به جوامع متجدد تابع همبستگی ارگانیک و ناشی از تقسیم کار اجتماعی از اصالت بیشتری برخوردارند . در هر صورت سیطره کل ( جامعه ) بر اعضای خود ( فرد ) آنچنان است که برای تمامی رفتارهای به ظاهر فردی و اجتماعی فرد جنبه تعیین کننده دارد .به نظر دورکیمم منازعه نشانه بیماری و ضعف همبستگی اجتماعی بشمار میرود .به نظر مارکس منازعه مایه اصلی دگرگونیهای اجتماعی بودبه نظر زیمل هم منازعه و نظم و هم گسیخت و ادغام ، خود از روندهای بنیادین محسوب میشوند که با نسبتی متفاوت در همه واحدهای اجتماعی وجود دارند. ( جامعه شناسی نقیب زاده )از نظر جامعه شناسی دورک هایمر جامعه تودهای مظهر وضعیت آنومی یا بی هنجاری است . با پیدایش ارتباطات و سازمانهای اجتماعی فرهنگهای جزیی و محلی در مقابل پیدایش فرهنگ تودهای محو میشوند .دورکهایم مهمترین کار ویژه مذهب را در همبستگی اجتماعی میداند .شاید بتوان گفت مسلطترین نگرش در جامعه شناسی معاصر غرب نگرش اصالت کارکرد یا " فونکسیونالیسم" است که ریشههای فکری آن نخست به امیل دورکهایم و سپس تاکوت پپارسونز برمی گردد ، در این برداشت فرض میشود که کل جامعه همانند سیستمی است که مرکب از بخشهای مختلفی که هر یک کارویژهها و وظایف خاص خود را انجام میدهد و بین اجزای سیستم روابط مکمل و متقابل وجود دارد . ( بشیریه )(( گردآوری و تلخیص : عیسی وجدی سیسی )) |
دکتر شهریار زرشناس و نولیبرالیسم شاید بتوان گفت از میان پژوهشگران و متفکرین ایرانی، شهریار زرشناس جامعترین نگاه را به پدیده نولیبرالیسم دارد. بحث درباره ماهیت و آفتهای ناشی از نولیبرالیسم یکی از محورهای اصلی اوست، اما از این جهت میگویم جامعترین نگاه را دارد، چون اولا بطور مشخص از نولیبرالیسم میگوید، و نه فقط غربگرایی و نفوذ غرب و سرمایه داری بطور کلی، و ثانیا نوع نقد و انتقاد وی از نولیبرالیسم در خود نولیبرالیسم متوقف نمیشود، بلکه ریشههای ظهور نولیبرالیسم را در کلیت مدرنیته، و حتی سیر تاریخی غرب از باستان تا امروز بطور کلی میبیند.در جهان متفکرین بی شماری در نقد نولیبرالیسم قلم فرسایی و سخن سرایی کردهاند. اما این نقدها اکثرا یا از موضع نحلههای مارکسیستی بوده و یا از موضع توجیه گرایان راست گرا. وجه مشترک دو گروه این است که هر دو مدرنیته و اصالت اندیشههای غربی را پذیرفتهاند.در داخل ایران هم متفکرینی که نسبت به ساز و کارهای نولیبرالیسم نگاه انتقادی دارند، معمولا از جریان چپ گرای مارکسیستی هستند. جریانات فکری مذهبی و محافظه کار و ملی که نسبت به اندیشههای غربی انتقاد دارند، معمولا تفاوتهای میان غرب ماقبل نولیبرالیسم و غرب نولیبرالیستی را تشخیص نداده و هر دو را تقریبا به یک چشم دیده، و لذا دیدگاهشان فاقد آن ظرافتها و دقایق مورد نیاز برای آسیب شناسی جامعه ایران در برابر این پدیده نوظهور است.تسلط دکتر زرشناس بر تاریخ فلسفه و اندیشه در غرب از یک سو، و از سوی دیگر مطالعات گسترده وی در زمینه ادبیات و همچنین دیگر زمینههای علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روانشناسی، موجب شده تا درک دقیق و روشنی از کلیت مدرنیته بدست آورده، و از اینجا ارتباط تاریخی نولیبرالیسم با عقبه فکری و فرهنگی غربی را تشخیص دهد.بعلاوه، از تالیفات و مصاحبهها و مناظرههای وی مشخص است که شهریار زرشناس مطالعات وسیعی هم در آثار بنیانگذاران و طرفداران نظام نولیبرال در غرب داشته و هم روی تیوریهای انتقادی که علیه نولیبرالیسم در فضای فکری غرب منتشر شده اشراف کامل دارد.زرشناس به درستی کلیه دولتهای ایران پس از سال 1368 تا امروز را دولتهای نولیبرال میداند.محورهای اصلی دیدگاه او را در این موضوع میتوانیم بدین صورت خلاصه کنیم:نظام جهانی به دو بخش متروپل و پیرامون تقسیم میشودنولیبرالیسم در بخش متروپل هم نتایج فاجعه باری داشته، اما در بخش پیرامونی به مراتب ویرانگرتر استنولیبرالیسم تولید فساد میکندنولیبرالیسم موجب گسترش نابرابری و فاصله طبقاتی میشودنولیبرالیسم مدیران متکبر و بی اعتنا به عدالت اجتماعی تربیت میکندنولیبرالیسم با هدف افزایش سود سرمایه، خدمات اجتماعی عمومی را حذف میکندنولیبرالیسم طرفدار خصوصی سازی به شیوه مافیایی و انحصاری استبعد از انقلاب، جریان تکنوکرات (دیوانسالار) و روشنفکر غربگرا بر عرصههای مدیریت اجرایی و فکری و فرهنگی ایران مسلط شدندجریان انقلابی (تعبیر انقلابی از خود شهریار زرشناس است) بر بخشهای دیگری از کشور مسلط شداز ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز، کشمکش میان جریان غربگرا (و نولیبرال از 1368 به بعد) از یکسو و جریان انقلابی عدالت خواه از سوی دیگر ادامه داشته. هر دو گروه درون حاکمیت نظام جمهوری اسلامی وجود داشتهاند، اما دستگاه اجرایی و فکری و فرهنگی همواره تحت سیطره جریان غربگرا بوده.بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی، استقلال سیاسی بوده. این استقلال سیاسی به این معناست که امکان کنار رفتن جریان غربگرا و روی کار آمدن جریان انقلابی و عدالتخواه وجود دارد، اما این اتفاق هنوز نیافتادهبزرگترین مشکلات اقتصاد ایران اولا عدم توازن در ساختار اقتصادی است. به این معنا که بخش مولد (تولید) بسیار ضعیف، و بخش غیرمولد (تجارت و مصرف) بسیار بزرگ و فربه شده. (این "عدم توازن" همان چیزیست که ما قبلا با عنوان "توسعه نامتقارن" مطرح کرده بودیم)یکی از علل اصلی عدم دسترسی جریان انقلابی و عدالتخواه به قوه مجریه و فضای فکری و فرهنگی در دانشگاهها و رسانهها، ایجاد پایگاه اجتماعی برای جریان غربگرا بوده که بر نتایج انتخاباتها تاثیر زیادی داشتهاند.شهریار زرشناس راه برون رفت از این وضعیت را روشنگری و آگاه کردن مردم میداند تا مطالبات اجتماعی منجر به تغییر بدنه اجرایی کشور شده و یک انقلاب اقتصادی در کشور اتفاق بیافتدنهایتا یک دولت انقلابی با اجرایی کردن برنامه اقتصاد مقاومتی، میتواند عدم توازن میان بخشهای اقتصادی ایران را اصلاح کرده و در گام بعدی به سوی عدالت محوری حرکت نماید.اما اشکالاتی هم در دیدگاه آقای دکتر زرشناس همچنان وجود دارد، که البته این اشکالات در دیدگاه کلیه منتقدین نولیبرالیسم به همین صورت دیده میشود.اولا، نولیبرالیسم منحصر به عرصه اقتصادی و سیاسی نیست. اتفاقا یکی از پررنگترین و کلیدیترین خصوصیات نولیبرالیسم در عرصه فرهنگی و اجتماعی است. این وجه فرهنگی نولیبرالیسم به قدری نافذ و برنده است که تقریبا تمام منتقدین نولیبرالیسم در غرب، به دلیل غفلت و نابینایی نسبت به آن، خود عملا به مبلغین و خادمین نظام نولیبرال جهانی تبدیل میشوند.بعنوان مثال، ایمانویل والرشتاین، همان اندیشمند بزرگ غربی که درباره نظریه سیستم جهانی و چگونگی استثمار جهان پیرامونی توسط جوامع متروپل نظریه پردازی کرده و اتفاقا یکی از مراجع علمی مورد علاقه دکتر زرشناس هم هست، در انتهای تجزیه و تحلیل هایی که از ساختار نامتقارن و استعماری و استثماری سرمایه داری جهانی ارایه میکند، نهایتا راه حلی که ارایه میدهد "مبارزه با هرگونه تبعیض علیه نژادها، زنان، و همجنسبازان" است. - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D9 % 85 % D9 % 87 % D8 % A7 % D8 % AC % D8 % B1 % D8 % AA - lxurhshbbze7 ثانیا، تفاوت اساسی و اصلی میان سرمایه داری سوسیال دموکرات که پیش از ظهور نولیبرالیسم در جوامع غربی حاکم بود با سرمایه داری نولیبرال، این نیست که اولی عدالت محور بود و دومی نه. اینطور نبوده که در نظام سوسیال دموکراسی رفاه عمومی و عدالت اجتماعی برقرار بوده و ناگهان یک عده سرمایه دار که چشم دیدن رفاه کارگران را نداشتند با توطیه و دسیسه موجب گذار از سوسیال دموکراسی به نولیبرالیسم شده باشند.اتفاقا یکی از دلایل اصلی که نولیبرالیسم با چنین سرعتی جهان را در نوردیده و سوسیال دموکراسی را از مد انداخت همین واقعیت بوده که طی دو الی سه دهه اولی که از ظهور نولیبرالیسم گذشت، سطح رفاه طبقه متوسط که شامل بخشهای وسیعی از طبقه کارگر میشد به میزان چشمگیری ارتقا یافت. - % D9 % 85 % D9 % 87 % D8 % A7 % D8 % AC % D8 % B1 - % D9 % 88 - % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AA - % D8 % AE % D9 % 88 % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % AD % D9 % 84 % DB % 8C - gz81qasbepiw نولیبرالیسم در شرایطی متولد شد که سرمایه داری سوسیال دموکرات و دولت رفاه در غرب دچار بحران شده بود. بافت اجتماعی در جوامع غربی واگرا شده و سوسیال دموکراسی عاجز از همگرا کردن و خوابانیدن اصطکاکات و اغتشاشات اجتماعی بود. - % D9 % 86 % D9 % 88 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % A8 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % B3 % D9 % 85 - % D8 % AA % D8 % A6 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % B7 % D8 % B9 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - llpvxvlnn0w0 پس وجه تمایز اصلی میان سوسیال دموکراسی و نولیبرالیسم عدالت اجتماعی به معنای سطح رفاه و خدمات اجتماعی دولت رفاه نیست. بلکه تفاوت در اینجاست که برای اولین بار، در نولیبرالیسم بخشهای وسیعی از جوامع غربی امکان بهره مندی از رانت اقتصادی را پیدا کردند. طبقه متوسط نولیبرال، که تا قبل از بحران بزرگ مالی در سال 2008 این طبقه متوسط بسیار گسترده و بزرگ هم شده بود، میتوانستند مانند اشراف و نجیب زادگان از رانت مالی و رانت زمین بهره مند شده، و لذا در طبقات بالایی جامعه رخنه کرده و از طریق این اختلاط و آمیزش، با منافع سرمایه مالی و سرمایههای بزرگ همسو و همگرا شوند.ثالثا، اگر قرار باشد عدالتخواهی را به افزایش سطح رفاه عمومی ترجمه کنیم، هر چقدر در جهت دستیابی به چنین عدالتی موفق عمل کنیم، حاصل کار نه تنها خروج از مدار نولیبرالیسم نخواهد بود، بلکه اتفاقا کمک بزرگی به تحکیم و گسترش نفوذ نولیبرالیسم در جامعه خود کردهایم. این دقیقا همان نقطه ضعف بزرگی است که کلیه کشورهای آمریکای لاتین که با رویکرد مارکسیسم قرن بیست و یکمی علیه نولیبرالیسم طغیان نمودهاند، نهایتا از همین نقطه آسیب پذیر شده و درگیر التهاب و شکاف عمیق و شدید اجتماعی شدهاند. - % D8 % B6 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % BA % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % B6 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % B3 % D8 % B7 % D8 % AD - % D9 % 85 % D8 % B9 % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % AA - % D9 % 88 - % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % AF - % D8 % A7 % D9 % 82 % D8 % AA % D8 % B5 % D8 % A7 % D8 % AF % DB % 8C - rxsnsruvg0ly رابعا، نکته بسیار جالب اینجاست که دکتر زرشناس با کلیت مدرنیته مخالفند، اما در عین حال همچنان مقوله مردمسالاری و انتخابات و حق رای عمومی را تایید کرده، لذا تنها راه برون رفت از وضع موجود را روشنگری میدانند.گذشته از اینکه در هیچ کجای تاریخ اسلام و علی الخصوص اسلام شیعه هیچ سابقهای برای جمهوریت و مشارکت عمومی در انتخاب قانونگذاران و مجریان قانون و دستگاههای دیوانی وجود ندارد، امروز مشاهده میکنیم این مردمسالاری خود یکی از عوامل واگرایی اجتماعی و بحران مشروعیت است، چه در ایران، و چه در همان جوامع متروپل غربی. - % D9 % 85 % D8 % B1 % D8 % AF % D9 % 85 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 84 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 85 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF - % D9 % 85 % D8 % B4 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B9 % DB % 8C % D8 % AA - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AC % D8 % A7 % D8 % AF - % DA % A9 % D9 % 86 % D8 % AF - lxft6j1v2t8k و خامسا، وقتی ساختار اقتصادی و اجتماعی در جامعهای نامتوازن (نامتقارن) شد، هر چقدر هم روشنگری کنیم نه امکان خروج از مدار نولیبرالیسم جهانی وجود دارد و نه گذار به سوی توسعه متقارن داخلی.شاهد این مطلب را همین مثال بس که اگر از یک ایرانی با سواد و تحصیلکرده امروز بپرسیم "آیا دوست داری اقتصاد ایران مانند اقتصاد سوییس بشود؟"، با ذوق و ولع و بدون کوچکترین تردیدی پاسخ میدهد "بلی"!و بعد وقتی گزارش شبکه عدالت مالیاتی ( Tax Justice Network ) را به او نشان میدهی که سوییس را در رتبه اول از لیست فاسدترین کشورهای جهان قرار داده، با ناباوری گزارش را نگاه کرده و میگوید "به نظرم خبر دروغه". - % D8 % AF % D9 % 85 % D9 % 88 % DA % A9 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 86 % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % B3 % D8 % B9 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - oa4lgch41uza |
بجنگ به عقب نگاه نکن ( به روایت هنری ورسلی) چند مدت پیش با دوستی در مورد داستان زندگی هنری ورسلی صحبت میکردیم اینکه چگونه یه فرد میتواند برای هدفش تا پای مرگ بجنگد و یک لحظه هم کوتاه نیاید اینکه همه چیز را کنار بگذارد و تک و تنها به دنبال آن برود.او که قبلا با رهبری تیمی توانسته بود سفر موفقی به قطب جنوب داشته باشد در سال 2016 نیز تصمیم گرفت که با پای پیاده، بدون کمک و تنها پا به این سفر بگذارد، اما در این مسیر به علت مشکلاتی که برای او پیش میآید در سن 55 سالگی درگذشت!!در نگاه اول ممکن است به ذهن ما یک حماقت بزرگ بیاید یا شاید یه کار احمقانه چرا سفر به قطب جنوب، اما باید خودمان را جای او بگذاریم و در دنیای او زندگی کنیم و سوالاتی را از خودمان بپرسیم.چند دفعه برای رسیدن به خواسته هایمان مبارزه کردیم؟ برای اینکه خودمان را بشناسیم چه کار کردیم؟ آیا حاضر به مخاطره هستیم؟ آیا قدرت رویارویی با آنها را داریم؟ آیا ما هم میتوانیم از چیزهای بی ارزش این دنیا که در آنها غرق شدهایم دل بکنیم؟همه ما آرزوها یا برنامههایی در زندگی خواهیم داشت ولی خیلی از ما بی تفاوت از کنار آنها میگذریم و آنها را نادیده میگیریم چیزهایی که میتوانند باعث شادی، اعتماد به نفس و رضایت خاطر ما شوند را نادیده میگیریم! هر یک از ماها قدرتهای زیادی در درون خودمان داریم ولی پی در کشف آنها نیستیم و هر روز به انزوا فرو میرویم به پوچی!کار سختی نیست فقط کافیست کنجکاو کنی و مسیرت را پیدا کنی و برای آن بجنگی پس الان موقع این نیست که متوقف بشی و به عقب نگاه کنی.چندبار بین راه متوقف شدی و به قول خودمان "جا زدی؟" چندبار به انزوا رفتی و ضعیف و ضعیف شدی ما اینجا هستیم که زندگی کنیم نه زنده باشیم با تمام وجود زندگی کن و برای هر لحظهاش پشیمان نباش خودت را پیدا کن و بهترین خودت باش.ما آدمهایی خواهیم بود که به قول و عهدی که با خود و دیگران میبندیم پایبند خواهیم بود چرا که با تمام وجود زندگی میکنیم و زندگی برای ما پر از عشق، باور، مهر و دوستی است ما همه آنها را تجربه کردهایم و برای هر ثانیه از زندگی خدا را شکر میکنیم.حالا هنری منبع الهام همه افرادی خواهد بود که میخواهند برای زندگیشان مبارزه کنند و جا نزنند او کسی بود که تا آخرش ایستاد ولی متوقف نشد اگر همه ما به مثل هنری عمل میکردیم الان هیچ حسرتی در زندگی نداشتیم.در ادامه این مطلب میتوانید پادکست جنوبگان (داستان سفر هنرلی ورسلی) را با صدای گرم علی بندری گوش کنید. |
خطاب به متولیان کتابخوانی نظر به فعالیتهای داوطلبانهای که در عرصه ترویج کتابخوانی داشتهام، سال گذشته به چهارمین جلسه انجمن کتابخانههای عمومی شهرستان که مورخ 10 دی ماه در محل فرمانداری کرمانشاه برگزار گردید دعوت شدم و نکاتی عرض کردم.چهارمین جلسه انجمن کتابخانههای عمومی شهرستان کرمانشاهرییس انجمن کتابخانههای عمومی شهرستان (فرماندار کرمانشاه) از نظراتم استقبال و پیشنهاد کرد جهت همفکری و مشارکت با فعالان غیررسمی این عرصه (شامل نگارنده و سایر دوستانی که حین صحبتهایم به فعالیتهای ارزشمند و قابلیتهایشان اشاره کردم)، در ادارهکل کتابخانههای عمومی استان اتاق فکری تشکیل شود. بهصورتیکه ایدهها در این اتاق فکر ارایه شده، مورد گفتگو قرار گرفته، پخته گردیده و پس از تبدیل به یک طرح عملیاتی، در جلسات آتی انجمن مطرح شوند.نگارنده، در کنار رضا کریمی، دوست عزیزم و معاون مدیرکل نهادکتابخانههای عمومی استاناین مسیله موجب شد نظرات و ایدههایی که بهعنوان یکی از دغدغهمندان ارتقاء فرهنگ مطالعه از قبل در ذهن داشتم را منسجم کرده و جهت طرح در اتاق فکر مزبور آماده کنم، اما عدم تشکیل اتاق فکر مورد نظر مرا بر آن داشت که اهم و ریوس برخی از نظرات و ایدههایم را از طریق این یادداشت بهصورت خلاصه در معرض دید اعضای انجمن کتابخانههای عمومی شهرستان و سایر کسانی که ممکن است این موضوع به حیطه مسیولیتشان مرتبط باشد و برای شنیدن نظرات سایرین گوش شنوایی داشتهباشند، قرار دهم.ترویج کتابخوانی از جنس "نرم و سخت"دکتر محمد فاضلی، در یادداشتی با عنوان "هسته سخت توسعه" مجموعه کارهایی که برای توسعه جامعه لازم است را به دو دسته "سخت و سهل" و "نرم و سخت" تقسیم میکند. منظور از کارهای "سخت و سهل" چیزهایی از قبیل ساخت جاده، کارخانه، بیمارستان، مدرسه، دانشگاه، تهیه تجهیزات، خرید ساز و امثال آن است انجام دادن این اقدامات که از نوع سختافزاری هستند، ساده است و برای آن فقط کافیست که پول داشتهباشیم. در مقابل، کارهایی از قبیل بر پا کردن سیستم حمل و نقل بهگونهای که تصادفات آن به عامل اصلی مرگومیر تبدیل نشود، کنترل و کاهش بیماریها، پرورش و توانمندسازی دانشآموزان و دانشجویان برای ایفای نقش مطلوب در توسعه جامعه - که مستلزم تقویت خلاقیت، تفکر انتقادی و مهارتهای زندگی در آنان است - و نوازندهشدن از نوع "نرم و سخت" محسوب میشوند. تحقق این امور که جنبه نرمافزاری داشته و قابل خرید با پول نیستند، سخت است.ترویج کتابخوانی و ارتقاء فرهنگ مطالعه نیز بیشتر نیازمند فعالیتهای "نرم و سخت" بوده و با صرف ساخت کتابخانه یا خرید و توزیع کتاب - که از نوع "سخت و سهل" هستند - به جایی نمیرسد. بنابراین، چنانچه واقعا برای ارتقاء فرهنگ مطالعه "عزمی" وجود دارد، باید بر روی جنبههای نرمافزاری مسیله ت کید و تمرکز بیشتری صورت گیرد.نیاز به آدم خاص خودشبه نظرم، پیشبرد جنبههای نرمافزاری مسیله، بهصورت بخشنامهای، اداری و از بالابهپایین امکانپذیر نیست، کار هر کسی نبوده و آدم خاص خود را میطلبد. علاقهمند کردن سایرین به کتاب و کتابخوانی، فقط از کسانی بر میآید که اولا، خودشان با کتاب م نوس باشند، ثانیا، در نتیجه انس با کتاب به غنا و نشاطی درونی رسیدهباشند و ثالثا، عاشق انسانها، فرهنگ و جامعه بوده و از عمق جان طالب ارتقاء فرهنگ مطالعه باشند. علاوه بر این، پیچیدگیهای جامعه ما موجب میشود که در عمل، حتی تمام کسانی که سه ویژگی نامبرده را دارند نیز لزوما در این عرصه موفق نباشند. بنابراین، به نظرم، چنانچه برای حرکت در زمینه بعد نرمافزاری امر اراده راستینی وجود دارد، در اولین گام، باید افرادی که در عمل توانستهاند در این عرصه موفق عمل کنند (چه از میان کارکنان رسمی ادارات ذیربط، چه از میان اعضای سمنها و چه از میان فعالان داوطلب) شناسایی شوند، یعنی کسانی که در هر یک از نقاط استان توانستهاند عدهای را برای انواع برنامههای کتابخوانی گرد هم آورده و بر افراد کتابخوان بیفزایند.تقویت جوانههااگر چه جامعه ما در مجموع با کتاب و مطالعه رابطه چندانی ندارد، اگر نیک بنگریم، میبینیم که در گوشهوکنار همین "دشت کمفرهنگی"، جوانههای خودجوشی از خاک سربرآوردهاند و باغچههای هر چند کوچکی ایجاد کردهاند. اگر واقعا میخواهیم که این دشت را به باغی خرم تبدیل کنیم، در اولین گام، باید به تقویت همین جوانهها و باغچههای خودجوش پرداخته و کار را از همین جا شروع کنیم.نگارنده اشخاص و مراکز غیردولتی را میشناسم که در این زمینه خیلی موفق عمل کردهاند. بهنظرم، اولین گام ساختار رسمی ذیربط برای ورود به جنبه نرمافزاری مسیله این است که سراغ این افراد و مراکز برود، از آنها قدردانی کند، از آنها یاد بگیرد و به آنها کمک کند که دغدغهها، ایدها و برنامههایشان را پیش برده و گستره فعالیتها و مخاطبانشان را افزایش دهند.به عنوان مثال، جا دارد از خانم هدی حسینی یاد کنم. او فعالیتهای خود در زمینه ترویج کتابخوانی برای کودکان در شهر ثلاث بالاجانی را به صورت داوطلبانه و بر روی چمنهای وسط بلوارها شروع میکند. به قدری با عشق و علاقه کار کرده و موفق عمل میکند که از او دعوت میکنند فعالیتهایش را بهعنوان نیروی داوطلب در کتابخانه شهر دنبال کند. پس از مدتی، کتابخانه شهر به محل بسیار پررونق و بانشاطی برای تجمع کودکانان و نوجوانان (و خانوادههای آنها) تبدیل شده و افراد زیادی با علاقه فراوان در برنامههای کتابمحور متنوعی که به مناسبتهای مختلف برگزار میکند شرکت میکنند. این اتفاق، آشکارا به مثابه جوانهای است که باید کمک و تقویتش کنیم.شاید بشود خانم حسینی را م مور کرد که بهصورت چرخشی به چند کتابخانه منطقه (مثلا روستاهای اطراف) سرکشی و همین فرآیندی را که در کتابخانه ثلاث باباجانی دنبال کردهاستدر کتابخانههای دیگری نیز دنبال کند. اگر به مرور بتواند دستیاران قابلی برای خود پیدا کند، میشود گستره فعالیتش را بیشتر کرد و مثلا کار را به جایی رساند که طبق برنامه مشخصی به تمام کتابخانههای شهرستان سرکشی کند.سرمایه اصلی: سرمایه انسانیوقتی از سرمایه انسانی صحبت میکنیم، باید متوجه باشیم که برخی انسانها قابلیت و ارزش سرمایهایشان بسیار بیشتر از سایرین است. شخصی که در این شرایط مشکلات معیشتی، پایین بودن سرمایه اجتماعی، شیوع ناامیدی و فاصله عمومی از مطالعه و کتابخوانی، بدون استفاده از بودجه و امکانات خاصی موفق میشود افراد زیادی را با کتاب انس دهد، سرمایه انسانی بسیار بزرگ، بسیار ارزشمند و خیلی نادری است. بهنظرم، ارزش چنین انسانهای شاخصی، از تمام کتابخانههای استان بیشتر است. بنابراین، قدر این سرمایههای ذیقیمت را دانسته و عرصه را برای افزایش سطح ت ثیرگذاریشان فراهم کنیم.علاوه بر خانم حسینی، در این زمینه افراد شاخص دیگری را نیز میشناسم که در این یادداشت مجال معرفی آنها نیست چنانچه مسیولان امر واقعا بخواهند که برای ارتقاء فرهنگ کتابخوانی در استان کاری کنند، حتما این اشخاص را شناسایی و با آنها ارتباط برقرار خواهند کرد.به نظرم، این که مسیولان ذیربط حتی یکبار هم که شده به پررونقترین جلسات کتابمحور کرمانشاه (مانند جلسات عصرگفتگو که تا پیش از شیوع کرونا، بهصورت هفتگی در شهرکتاب برگزار میشد) سرکشی نکردهاند، حاکی از این است که مت سفانه به جنبه نرمافزاری مسیله و جوانههای خودجوش برآمده از بطن جامعه توجه شایسته و بایستهای نداشتهاند.لزوم هزینهکرد برای جنبه نرمافزاری کارایکاش بخشی از بودجههایی که صرف ساخت کتابخانه، خرید کتاب و امثال میشود به فعالیتهایی که در بخش قبل اشاره شد اختصاص یابد.اگر مردم اهمیت مطالعه را درک کرده و با کتاب م نوس شوند، از هر جا و طریقی که شده کتاب تهیه کرده و مطالعه خواهند کرد و در مقابل، اگر احساس نیاز به دانستن و انس با کتاب ضعیف باشد، با ساخت کتابخانه در هر کوچه از شهر نیز چیزی عوض نمیشود. مگر کتابخانههای فعلی چقدر مخاطب دارند (به جز سالن مطالعه آنها برای افراد پشت کنکور!) که تمام بودجه بخش کتابخوانی را صرف ساخت کتابخانه کنیم؟!به نظرم، اگر یک درصد از بودجهای که به جنبه سختافزاری کار و برنامههای از بالابهپایین، اداری و دستوری تعلق میگیرد، در اختیار فعالان شاخص این عرصه قرار گیرد که دغدغهها، ایدهها و برنامههای خودشان را با نظارت نهادهای رسمی مربوط دنبال کنند، نتایج خیلی بهتری حاصل شده و تغییرات محسوسی رخ میدهد.به امید ارتقاء فرهنگ مطالعه در استان و کشور به امید فردایی بهتر به امید ایرانی آباد.سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:کانال وحید احسانی در تلگرامصفحهام در اینستاگرامصفحهام در ریسرچگیت |
در جامعهای که سرشار از غم مکرر است چگونه باید رفتار کرد؟ غم مانند هر احساس دیگری یکی از طبیعیترین نمودهای احوالات درونی انسان است. اما آنچه در جامعه امروزی کشور ما دیده میشود، تنها غم است و غم. در طول یک پیادهروی ساده در یک روز زیبای زمستانی چند چهره شاد مشاهده میکنید؟ شاید با خود بگویید، سرما گره بر جبین این چهرهها کشانده است. اما گرمای دلپذیر خانهها نیز این گره را از چهره افراد جامعه نمیزداید.مدتهای مدیدی است که این غم بر قلب و روح مردم ریشه دوانده است. آنچه در جامعه امروزی شاهد آن هستیم، خاطرات غمباری است که بر جسم و جان مردم نشسته است. در طی ماههای گذشته تعداد حوادث ناگوار بسیار فراوان بودهاست. قبل از آنکه غم یک واقعه را به دست فراموشی بسپاریم، با غم دیگری روبهرو شدهایم.غم گریبان ملت ما را رها نکرده است. اتفاقات ناگواری که به فاصله بسیار کم از یکدیگر رخدادهاند، تاب و توان مردم را گرفتهاند. در شرایط فعلی لبخند به کلی از چهره مردم رخت بستهاست. امروز با انبوه مردمانی روبرو هستیم که شاد زیستن را از یاد برده و خود را به غم سپردهاند.اما واقعا چگونه باید با این اتفاقات روبرو شویم؟ برای بیان دردها و مشکلات خود باید از چه زبانی بهره ببریم؟ چگونه خود را از سیکل معیوب غم برهانیم؟ چگونه بر غبار اندوهی که با هر طلوع بر قلبمان مینشیند مبارزه کنیم؟ بیایید همقدم در این راهرو غبار قدم را بزداییم.رویارویی با این تلخی بیپایاندر نخستین گام بیاید لختی واقع بین باشیم و تصویر واقعی جامعه خود را مورد بررسی قرار دهیم. اتفاقات ناگواری روی دادهاست. هر بار که میخواهیم این حوادث را به دست فراموشی بسپاریم غم دیگری بر جان مردم مینشیند و رمق مانده را نیز با خود به یغما میبرد.ما نمیتوانیم از موج غمباری که بر جامعه نشسته است بگریزیم. رهایی در گریز نیست. باید بایستیم و نظاره کنیم. عدهای با شنیدن رویدادهای ناخوشایند خود را در خانه حبس کرده و اخبار را به دقت مورد بررسی قرار میدهند. اما برخی دیگر نیز با حضور پررنگ خود در میان مردم غم دیده، از بار غم خود میکاهند. هر دو رویکرد در جامعه مشاهده میشود.درست اینجا است که باید واقع بین باشیم. ما نمیتوانیم منکر اتفاقات محدودیت دسترسی به محتوای ویژه برای خرید اشتراک انتشارات مجله راهرو روی لینک زیر کلیک کنید. خرید اشتراک |
رسانه ملی چه چیزی را ترویج میکند؟ هر روز صبح که خواب بیدار میشویم یکی از اولین اموراتی که بعد از چک کردن صفحات مجازی (تلگرام و اینستاگرام) انجام میدهیم فشردن دکمه پاور کنترل تلویزیون است. تلویزیونی که در قشر کثیری از مردم تمام زندگی است و نقش بسزایی در پر کردن اوقات فراقت پایان ناپذیرشان است. خارج از بحثاوقات فراغت را برای ما خوب تعریف نکردهاند لذا ما در 15 روز عید در اوقات فراغت به سر میبریم و بی خیال کار و بار میشویم که انگار در طول سال چه کار موثری انجام دادهایم که در قبل آن باید 15 روز فقط بخوریم و بخوابیم و لم بدهیم و پایتخت را با تکرارهایش به تماشا بنشینیم و حالا هم که به لطف کرونا مجبوریم صلح رحم مجازی هم کنیم.بازگشت به بحثسوال رسانه ملی ما برای ترویج فرهنگ کتابخوانی و مطالعه چقدر تلاش کرده و جه مقدار از زمان بیست و چهار ساعته و بیست و چند شبکه ملی ما به این مبحث مهم و حیاتی اختصاص داده شده؟ چرا رسانه ملی ما برای تامین مخارج خود زمان زیادی از وقت مخاطبین خود را با پیامهای بازرگانی گاها مضر پر میکند؟ پیام هایی که با واقعیت زندگی عامه مردم همخوانی ندارد و خود ترویج نوعی سبک زندگی مخالف آداب و رسوم اصیل ایرانی است؟ کتابخوانی باید همه گیر شودشاید تمام کتابخوانهای عالم هم جمع شوند بدون داشتن رسانه نتوانند در فراگیری این ارزش تمدن ساز کاری کنند اما رسانه ملی با داشتن ظرفیتهای فوق العاده خود براحتی در تبلیغ و ترویج فرهنگ مطالعه اثر گذار خواهد بود. نگاهی ساده به اتفاقات اخیری که در کشور به واسطه این بیماری به وجود آمده است از وجود خلایی پرده بر میدارد که نمیتوان به سادگی از کنار آن عبور کرد. اگر رسانه ملی ما قبل از انتشار بیماری و اجبار به قرنطینه خانگی مردم میتوانست مردم را به سمت مطالعه و کتابخوانی راهنمایی کند کمتر شاهد بروز مشکلاتی در خانوادهها بابت نداشتن برنامه برای قرنطینه بودم.سالانه مبالغ زیادی برای تولید فیلم در کشور هزینه میشود چقدر از سهم این هزینهها برای تولید محتوایی است که نیاز جامعه است. در تمامی سریالها و فیلمهای ما همچنان مشکل عشقهای پوچ و بیهودهای است که یا ختم به ازدواج میشود که خودش جای بحث دارد یا به جدایی میانجامد که نمیتوان برای آن هم شکر به جای آورد زیرا هزاران بار منفی و عمل و عکس العمل اشتباه را به مخاطب میلیونی خود انتقال داده است. کتاب فرهنگ ساز است ، کتاب تمدن ساز است . حواسمان به این یار مهربان باشد. |
واقعیت چطور تحریف میشود؟ تحریف واقعیات از دید روانشناسیتحریف واقعیت: تا بحال به صدای ضبط شدهی خود گوش کردید؟مکالمهی خود با دیگرییا فیلمی از خود دیدید که درشرایط طبیعی ضبط شده باشد؟چقدر آن شخص برای شما آشناست؟!ما برای خودمان غریبه هستیمآن شخص خودت هستی,کسی که عمیقا میشناسیو درکش میکنی,در عین حال این آدم وقتی از روبرو بهش نگاه میکنی,کاملا غریبه است!چون ما خودمان را نمیبینیم.ما نمیدانیم لحن مان چگونه است.حالت چهره مان چطور است.ما هیچ وقت نگاه خودمان را به دیگران نمیبینیمو متوجه اثری که ناخودآگاه بر مردم میگذاریم نیستیم.اولین برداشت همیشه تحریف میشوداگر مکالمات خودمان را با دیگران ضبط کنیم,(این امکان برای ما براحتی وجود دارد)متوجه میشویم که چقدر اولین برداشتهمیشهتحریف شده است.هرچه بیشتر به مکالمات ضبط شده معمولی مان با دیگران گوش کنیم, میبینیم چه چیزهایی را بار اول درست دریافت نکردیمو چه چیزهایی را اصلا به یاد نسپاردیم.آزمایشهای روانشناسی نشان دادند ما بعد از مواجه شدن با اطلاعات, بیست درصد آن را همان لحظه از دست میدهیم.یعنی بیست درصد حرفها و رویدادها هرگز وارد حافظهی ما نمیشوند.ما همه چیز را تحریف میکنیم!روانشناسان میگویند هر صحبتی وقتی از یک فرد به دیگری منتقل میشود, یک سوم آن تحریف میشود.یعنی همهی واژهها و مفاهیمی که وارد ذهن ما میشوند,حتما با برداشتهای شخصی ما آمیخته میشوند.ما همه چیز را تحریف میکنیمبدون این که قصد دروغ گفتن داشته باشیم.این یکی از عواملی پیش زمینهای است که شایعات را بوجود میآورد.اگر در زندگی روزمره ما امکان ویدیو چکبازنگری رویدادهاوجود داشت,نگاه ما به همدیگر و از همه مهمتر به خودمانخیلیتغییر میکرد.دکتر فایزه خانلرزاده روانشناس |
تاثیر گردشگری بر فرهنگ گردشگری و فرهنگتاثیر گردشگری بر فرهنگامروزه یکی از صنایع پولساز دنیا، گردشگری لقب گرفته است. از این صنعت سالانه مبالغ هنگفتی به چرخه اقتصادی کشورها وارد میشود. در بعضی از کشورها گردشگری درآمد بیشتری از تولید و حتی صادرات دارد. کشورهایی که درآمد آنها از محصول یا خدمات خاصی کسب میشود نیز گاهی گردشگری را منبع درآمد کشورشان مطرح میکنند.گردشگری به صورت خاص ورود افرادی به کشور مقصد برای گردش و تفریح در نظر نیست. هر نوع ورود به یک کشور اعم از بازدید امکان تاریخی، داد و ستد و تجارت، جلسات سیاسی، رایزنیهای فرهنگی و اجتماعی و حتی مسافرتهای پزشکی و درمانی گردشگری به شمار میآید.رویدادهای اجتماعی و اقتصادیکارشناسان امور فرهنگی و متخصصین این حوزه پر اهمیت گردشگری را از ارزشمندترین رویدادهای اجتماعی و اقتصادی جهان امروز نام میبرند. کارشناسان میگویند به خاطر اینکه توریستها در سرزمینهای مختلف آمد و شد دارند تعاملات و تبادلات فرهنگی از دیگر رویکردها و کابردهای این صنعت پولساز امروزه عنوان شده است. سفر گردشگران باعث به دست آمدن تجربه و علم جدید از کشوری و انتقال آن به دیگر کشورهای جهان خواهد بود.بومیهای کشور مقصدآداب و سنن ملتهای مختلف دنیا و یادگیری آن ارتباط شما را با بومیهای کشور مقصد و ساکنین آن منطقه بهتر و دوستانهتر خواهد کرد. گسترش روابط زمینه مناسبی برای ارتباطات دوستانه است. محققان حوزه گردشگری و فرهنگی پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه واحد رسیدهاند که میتوان از این صنعت برای نزدیک کردن فرهنگها و تاثیر متقابل آنها روی هم استفاده کرد. به گردشگری میتوان به عنوان وسیله نزدیک شدن فرهنگها نگاه کرد.مدیریت و استفاده صحیح از این پدیده امروزی باعث آموزش انسانها در حوزه فرهنگ میشود. جهانگردی فرصتی گرانقیمت است. این فرصت دو وجه و نما دارد وجه اول پولسازی و وجه دوم که از اهمیت فراوانی برخوردار است وجه آموزش و تاثیر فرهنگها بر هم است. استفاده از این پدیده و صنعت قرن حاضر تعامل و تبادل سازندهای را در ارتباطات صحیح و درست بین فرهنگها ایجاد میکند.راهیابی فرهنگ و رسومرابطه داخلی یک جامعه با رفت و آمد گردشگران به خارج از آن منطقه راه میابد. این راهیابی فرهنگ، آداب و رسوم روش خوبی برای انتقال فرهنگ به دیگر مناطق و کشورها است. گردشگر وارد منطقه شما میشود با فرهنگ و نوع رسوم و عادات منطقه شما آشنا میشود و از میان آنها محسات فرهنگ شما را برمیگزیند و به شهر و کشور خود منتقل میکند. هر زمان از کشور و شهر شما نامی برده شود فرهنگ شما مجسم میشود.مسالهای که در گردشگری نمیتوان آن را نادیده گرفت اثرات فرهنگی است که این اتفاق باعث شده است. این تبادل فرهنگ و اثرات فرهنگی کاملا دو طرفه است. تفاوتهای فرهنگی بین مردم بومی و گردشگران رد و بدل میشود. به عبارتی باید گفت انتقال فرهنگ و آداب و رسوم بین این دو گروه شکل میگیرد.در انتها، اهمیت صنعت گردشگری و اثرات آن بر فرهنگ را میتوان چرخ دنده و انتقال دهنده فرهنگ بین مقصد و گردشگر دانست و در کل نباید منکر این اتفاق شد. این صنعت مزیت و محاسن فراوانی دارد و به گفته کارشناسان و متخصصان این صنعت منبعی مهم برای ایجاد فرصتهای شغلی و درآمدی هستند. |
دیدی معرفتی به شرایط جامعه انسان موجودی است که چراغ بر دستش مینشاند تا راه را بازشناسد نه انکه همچو حیوان خود را به دل ظلمات اندازد . شرح مبسوط این جمله در این دوران کرونایی ان هست که ما نخستت به دنبال چراغی باید بگردیم تا به کمک ان مسیر بهروزی را پیدا کنیم و خود را به سلامت از ان عبور دهیم . کل بحث . جدل ما در این هست که این چراغ چیست ؟ یکی از مسایلی که در فلسفه کانت و نقد اول او مربوط هست بررسی و تبین نحوه سازکار عقل و ساخت مقولات است یکی از بابهای مهم کتاب بابی است که مربوط به ساخت قواعدی است که پسینی اند . حال این قواعد یا بقول کانت گزارههای پسینی _تحلیلی یا پسینی_تلفیقی قرار است به ما چه چیزی را نشان دهند . خب قبل از این که به این سوال بپردازیم کمی راجع به لفظ پسینی و تحلیلی وتلفیقی بحث میکنیم لفظ پسینی در فلسفه کانت منوط بر مفاهیمی هست که صدقشان در عالم تجربیات است و با حس ما ان را درک میکنیم . به طور مثال امر مفهوم مرگ یا مفهوم پوشش را با کمک حسیات میشناسیم . و امر تجربه منجر به تجرید ان میشود . لفظ تحلیلی نمایان ان است که محمول صدق خود را از حاملش بگیرد . مانند همه مجردها بی همسرند. مفهوم بی همسری را ما بادرک حامل ان یعنی مفهوم مجرد بودن میفهمیم . اما در گزارهها تلفیقی این گونه نیست مانند گزاره همه بیشهها سبزرنگ اند .اینک که با لفظ این واژهها اشنا شدهایم بحثمان راجع به کرونا و امر قانون گذاری اجتماعی میشویمانسان کنشگر هست . نمیتواند از کنار حوادث بدون تغییر رفتار خود بگذرد . درباره این کنشگری بحثهای بسیاری شده است .همت من در ان است که کنشگری را از دید کانت بررسی کنم و نقش دولت و دین را بتوانم مشخص کنم . هرانی که اتفاقی برای انسان رخ میدهد انسان سعی میکند این حادثه را با استفاده از مفاهیم کلی که در ذهنش ساخته شده منسجم کند ودر وحدت اگاهی که از من استعلا یافته تکثر یافته به سوی صدق مفهوم یا گزاره در ان کلی که انتخابش کرده بود برود .یعنی محمول را در حامل اثبات کند نه خار ج از ان .ازاین خاطر هست که در جامعه شناسی معرفت و اثار مارکس وبر علاوه بر دلایل عقلانی ، ارمانهای مکانی و زمانی را نیز مد نظر قرار میدهیم .حال بحث ما این است که در شرایط امروز ، بیماریی وارد کشور شده و جامعه را دچار نابسامانی هایی کرده است . افراد یک جامعه گوش به فرمان ارمانهای نهادینه شده جامعه خود هستند تا الگوهای ذهنی جدید را برای خود بسازند و هنجارهای جدیدی برای محیط خود وضع کنند نمونه ان تغییر پوشش ظاهری یا رعایت برخی موارد بهداشتی است و در سطوح بالا تغییر سبک زندگی .زیرا این تغییرها باعث میشود جامعه تحرک اجتماعی خود را داشته باشد و از تب وتاب نیافتد . اما از ان جا که اینجا ایران هست ، وما در خلاف سیر عقل حرکت میکنیم میتوانید از هم گسیختگی جامعه و رهبران ان را به راحتی مشاهده کنید. در این بین درگیریهای بین رهبران جامعه ،دروغگویی و نفاق انان ، بازار داغ رسانهها و شایعات چنان افزونتر از بحرانهای پیش شده است که توجه عوام را نیز به خود جلب میکند . اما مردم مدرن زده ایران ، فقط منتظرند و بیخیالهای و هوی اطرافشان چرا ؟زیرا بازتعریفشان از شرایط ، منتظر ماندن هست و هیچ رابطه اجتماعی جدیدی را نمیتوانند برای این شرایط تعریف کنند . این نشان دهنده ان است که جامعه ما علاوه بر ایزوله سازی فرد که در غرب نیز در حال رخ دادن هست شاهد فروپاشی نهادهای خودش هم هست .مهمترین ادله ما برای نشان دادن عدم نهاد اجتماعی در ایران را میتوان با کمک معرفت شناسی کانت نشان داد .نبود ذهنی اجتماعی که بتواند مقوم گزارههای اخلاقی و هنجاری خویش باشد نشانه فروپاشی جامعه و تبدیل ان به اجتماع است از دید کانت . دلایل نبودن یک ذهن اجتماعی که الگوهای پسینی_تحلیلی بسازد در این ابادی بی دروپیکر ، انقدر هستند که به طور اجمالی به چند مورد از انان اشاره خواهیم کرد . یکی از انها دین هست که با تحمیل محوری و حداکثری خود باعث فروپاشی پدیدارها در ذهن اجتماعی میشود و به طور کل منجر به عدم شکل گیری نهادهای اجتماعی میشوند که ذهن اجتماعی را مقوم سازد . یکی دیگر از انها هم مدرن زدگی و توسعه نامتوازن ما هست که از اتحاد نهادهای اجتماعی جلوگیری میکند تا با اتحاد خویش ذهن اجتماعی مقوم بخش سازند و دلیل دیگری هم که منجر به نابودی ذهن اجتماعی میشود رهبران فرهنگی چند دهه گذشته ایران هست که سعی بر وحدت و یکسان سازی جامعه دارند و از تکثر گروهای اجتماعی جلوگیری میکنند تا راه پویایی ذهن اجتماعی را ببندند.جام میو خون دل هریک به کسی دادند دشوار توانم گفت ارخور ده ما میبود نیکترین راه حل برای این دوران ناگوار تقویت ذهن اجتماعی است تا دراین مواقع بتواند الگوهای پسینی_تحلیلی بسازد و اجازه ندهند وحدت جامعه ازهم گسیخته شود . افسوس که ما قدر ان دوران را ندانستیم و بر مرگ جامعه حکم راندیم تا اینده را جهنمی هم برای رهبری خودمان و هم برای افراد جامعه بکنیم.من اینده نیکی را در این اجتماع که به کل فاقد ذهن اجتماعی شده است و در این برهه اثبات شده نمیبینم . خدا به ما کمک کند تا اجتماع مان فاشیستی نشود . زیرا روی کار امدن فاشیست ما را منفردتر خواهد کرد و فاشیست همچون گرگی ما را به تنهایی خواهد خورد نه دسته جمعی |
کانال سخنرانیها: شمعی که برای ما سوخت! خبر "تعطیلی کانال سخنرانیها" برایم تلخی خاصی داشت. بعید میدانم در میان ایرانیان علاقهمند به اندیشهوفرهنگ و حاضر در فضای تلگرام کسانی باشند که کانال سخنرانیها را نشناخته و از مطالبش استفاده نکردهباشند.در این دشت بیفرهنگی، در شرایطی که "فرهنگ" به فراخترین سفره برای توزیع رانت تبدیل شدهاست، در سالیانی که برخی از رانتخوارترینها به اسم "موسسات فرهنگی" در جدول 17 بودجه برای خود ردیف ویژه میلیاردی تعریف کردهاند، در دورانی که "فرهنگ" هزاران متولی رسمی دارد که بزرگترین خدمتی که میتوانند بکنند این است که هیچ کاری نکنند(!) و در زمانهای که عموم به صرف "لعنت فرستادن بر تاریکی" اکتفا کردهاند، "کانال تلگرامی سخنرانیها" با گردآوری و انتشار سخنرانیهای ارزشمند (و در این اواخر، یادداشتهای کوتاه) از اندیشمندان و فرهیختگان، "شمعی افروخت" و برای بهرهبردن علاقهمندان به اندیشه و فرهنگ واسطه خیری شد.این کانال، در تاریخ 8 اسفند 99 آخرین پیام خود را بهشکل زیر منتشر کرد:"باسلام و ارادت خدمت همه اساتید و دانشپژوهان عزیز و گرامی، بیش از یک دهه فعالیت شبانهروزی در فضایمجازی، به دلایل مشکلات متعدد، متاسفانه تصمیم به تعطیلی کانالسخنرانیها گرفتهایم.مطالب این کانال همواره خواهد بود و دوستان میتوانند استفاده کنند. از همه دوستان همفکر و همراه که در این مدت ما را حمایت کردند تشکر میکنم. باید در گروههای حقیقی به دنبال همفکران معنوی بود.دیگر این کانال بروز نخواهد شد. پایان و خدانگهدار ".با دیدن این پیام، اولین چیزی که به ذهنم رسید "رفتنهای بیسروصدا و بیقدرشناسی" بود. در جامعه ما بارها و بارها دیده میشود که اشخاصی از مسیر متداول "خودمداری" و "همرنگ جماعتشدن" فاصله میگیرند، برای بهبود جامعه تلاشهایی میکنند، بخشی از جامعه از خدمات فرهنگی - اجتماعی آنها بهرهمند میشود، اما ناگهان، به هر دلیلی، کنار میروند و "پایان خدانگهدار" به همین سادگی.دومین چیزی که در نظرم آمد، همان عبارتی بود که در صفحه معرفی کانال سخنرانیها نیز درج شدهاست: "جهان سوم جایی است که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی، خانهات خراب خواهدشد".گویا جامعه ما دچار بیماری "کج واکنشی" است، زیرا برخلاف انتظاری که از هر سیستم (نظام، سامانه) زنده میرود، واکنشش به اشخاص و امور مختلف با میزان مفید یا مضر بودن آنها برای جامعه تناسب قابل قبولی ندارد و چهبسا این ویژگی یکی از ارکان عقبماندگی باشد. در طول تاریخ ما، چه بسیار بودهاند اشخاصی که "به جای لعنت بر تاریکی، شمعی روشن کردهاند"، اما نه در زمان خودشان مورد قدردانی قرار گرفتهاند و نه در تاریخ نامی از آنها باقی ماندهاست. تاریخ ایران مملواست از "ستارگان گمنام"، همانها که نورافشانیشان از فروپاشی و انقراض "ایران" و "فرهنگوهویت ایرانی" جلوگیری کرده و میکند، اما در عین نورافشانی، مهجور زیسته و گمنام رفتهاند.این بیتوجهی جامعه به اجزای مفیدش، فقط به ساختارها و حکومتها محدود نبودهاست. استادی میگفت: "گیرم سلطان محمود غزنوی برای دانشمندان و فرهیختگان "غیردرباری" هیچ ارزشی قایل نبود، مردم چه؟! چرا مردم قدردان زحمات فردوسی حکیم نبودند و اجازه دادند در فقر و تنگدستی عمر بگذراند؟!". امروزه، فردوسی در میان ایرانیان جایگاه والایی دارد و هستند کسانی که حاضرند برای او از مال یا حتی جان خود ایثار کنند، اما باید توجه داشت که اولا، این حکیم بزرگ در زمانه خود مهجور بودهاست و ثانیا، کسانی که هماکنون راه فردوسی را ادامه داده و برای اعتلای فرهنگ این مرز و بوم میکوشند نیز احتمالا مهجور و گمنامند، همان کسانی که عشق و علاقه وافر برخی ایرانیان به علموفرهنگ نیز حاصل تلاشهای آنها در طول تاریخ بودهاست.البته ادمین کانال سخنرانیها به صرف بیان "مشکلات متعدد" اکتفا کرده و جزییات بیشتری نگفتهاست، اما به نظرم، یکی از مشکلات اصلی "مسایل مالی" بودهباشد. به هر حال، مدیریت مطلوب "کانال سخنرانیها" - که نیازمند صرف زمان و زحمت زیادی بود - یکی از مصادیق آشکار "حرکت در راستای آبادکردن جامعه، در کشوری جهان سوم" بودهاست!در این کانال، هر از چندی، پیامی بازنشر میشد که در آن از کاربران کانال خواستهشده بود بهخاطر پوششدادن هزینههای مالی ادارهکنندگان کانال، مبلغ ناچیزی (ماهیانه 2 هزار تومان یا سالیانه 20 هزار تومان) به کارت آقای محمد خلیلی ( 6037997239068837 ) واریز کنند، اما بعید میدانم از میان حدود 100 هزار نفر عضو کانال، تعداد قابلقبولی این مبلغ را پرداخت کردهباشند (راستش باید اعتراف کنم که پرداخت امسال خودم هم یک ماه به عقب افتاد).یکی از پرسشهایی که برایم پیش آمده این است که "اگر علت تعطیلی کانال سخنرانیها این بوده که موسسان آن، به هر دلیلی، دیگر نمیتوانند برای این کار وقت بگذارند، چرا این کار مفید را به اشخاص دیگری نسپردهاند؟". در این زمانه بیاعتمادی، بدبینی، پراکندگی و جزیرهای کار کردن، کسب اعتبار و جلب اعتماد علاقهمندان به فرهنگواندیشه نسبت به رسانهای فرهنگی و گردهمآوردن بخشی از آنها حول این رسانه، اتفاق بسیار مبارکی است و بسیار حیف است که از دست برود.پیشنهادهایی به خوانندگان دغدغهمند 1 . هر یک از ما که عضو کانال سخنرانیها بوده اما حق عضویت آن را پرداخت نکردهایم، هر چه سریعتر نسبت به این مهم (به تناسب تعداد سالهایی که چنین نکردهایم) اقدام کنیم. این وظیفه اخلاقی و مسیولیت اجتماعی هر یک از ما و مستقل از نوع رفتار حکومت است. 2 . چنانچه از خدمات فرهنگی - اجتماعی مرکز غیرانتفاعی مشابهی استفاده میکنیم، نسبت به هزینههای احتمالی گردانندگان آن مرکز بیتفاوت نباشیم. 3 . چنانچه از گردانندگان کانال سخنرانیها هستید، صمیمانه از زحمات مفید شما سپاسگزاری کرده و خواهش میکنم یا خودتان این فعالیت ارزشمند را از سر بگیرید یا لااقل مدیریت کانال را بر اساس روال پیشین به اشخاص دیگری بسپارید. 4 . چنانچه به گردانندگان کانال سخنرانیها دسترسی دارید، از طرف تمام دغدغهمندان فرهنگ جامعه درخواست بالا را با آنها در میان بگذارید امید که این کانال ارزشمند فرهنگی تعطیل نشود. 5 . چنانچه در مرکز فرهنگی غیردولتیای عضویت دارید (بهویژه در شهرهای بزرگ)، بهمنظور قدردانی از یک دهه فعالیت ارزشمند ادمینهای کانال سخنرانیها، برای آنها در فضای مجازی (مثلا لایو اینستاگرام) برنامه بزرگداشتی برگزار کنید، مستقل از این که آنها بخواهند کانال را تعطیل نگه دارند یا فعالیتهای آن را از سر بگیرند (در صورت امکان با حضور خود آنها و با سخنرانی بزرگانی که مطالبشان در این کانال بازنشر میشد) . 6 . این یادداشت را بازنشر دهید تا هر چه بیشتر در دسترس مخاطبان هر یک از پیشنهادهای بالا قرار گیرد.به امید حساسشدن بیشازپیش بطن جامعه نسبت به فرهنگواندیشه و زحمات فعالان فرهنگی - اجتماعی به امید آن که بخش فزایندهای از ما از "صرف لعنت فرستادن بر تاریکی" دست برداشته و به سهم خود "شمعی بیفروزیم" به امید رونقگرفتن بیشازپیش فعالیتهای فرهنگی به امید ارتقاء سطح فرهنگ و اندیشه در جامعه به امید فردایی بهتر به امید ایرانی آباد.سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:کانال وحید احسانی در تلگرامصفحهام در اینستاگرامصفحهام در ریسرچگیت |
#پنجمین کتاب "جای خالی سلوچ" محمود دولت آبادی را ورق میزدم.جایی از کتاب نوشته بود :"روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند،روز و شب دارد،روشنی دارد،تاریکی دارد،کم دارد،بیش دارد.دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده،تمام میشود،بهار میآید ."دیدم گوشهی همین صفحه نوشتهام :"از یک جایی به بعد، حال آدم خوب نمیشود ."حرفم را پس گرفتم،خط زدم جملهی خودم را .اصلا همانی که دولت آبادی گفته .از یک جایی به بعد،آدم آرام میگیرد،بزرگ میشود، بالغ میشود و پای تمام اشتباهاتش میایستد،سنگینی تصمیمی که گرفته را گردن دیگری نمیاندازد،دنبال مقصر نمیگردد،حذفش نمیکند،اجازه میدهد هرچه هست،هرچه بوده در همان گذشته بماند .حالا باید آینده را بسازد،از نو،به نوعی دیگر.یاد میگیرد زندگی یک موهبت است،غنیمت است،نعمت است،قدرش را بداند و آن را فدای آدمهای بی مقدار نکند .همهی این هارا که فهمید،یک آرامشی میآید مینشیند توی دلش،توی روح و روانش.اینجای زندگی همان جایی است که دولت آبادی گفته.اصلا از یک جایی به بعد،حال آدم خوب میشود .مریم سمیع زادگانحال دلتون خووووووب،هرچند سخت .پ.ن:میدونم اصلاااااا هیچ ربطی نداره،اما به نظرتون ماها پدر مادرای خوبی میشیم .؟ |
"چه کار باید بکنیم؟" از منظر کتاب "ما ایرانیان" اثر دکتر مقصود فراستخواه 1 - معرفی مختصر کتاب "ما ایرانیان"کتاب "ما ایرانیان" برای اولین بار در سال 1394 توسط نشر نی منتشر شد. این کتاب از معدود کتابهایی است که نسبت به وضعیت مطالعه در ایران، با استقبال خوبی روبرو شده و طی 5 سال به چاپ بیستودوم رسیدهاست. چاپ دهم این کتاب (نسخه مورد استفاده نگارنده این یادداشت)، مجموعا 277 صفحه است.بیشتر ما دغدغه اصلاح جامعه را داشته و دایما در حال ت مل و گفتگو در رابطه با این موضوع هستیم. بنابراین، شایسته است مطالعه آثار اندیشمندان و متخصصان در رابطه با مسایل جامعه (چیستی، چرایی، روند تاریخی، چه باید کرد؟ و نقش و مسیولیت شخصی خودمان) را نیز در دستور کار داشتهباشیم. کتاب "ما ایرانیان: زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی"، اثر "دکتر مقصود فراستخواه" (جامعهشناس، استاد برنامهریزی توسعه آموزش عالی در موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، فعال فرهنگی - اجتماعی) یکی از نمونههای خوب این دسته آثار است.دکتر مقصود فراستخواه، در کتاب ما ایرانیان، گزارشی بسیار جامع (و البته چکیدهوار) از آثار مختلفی که در آنها از جنبههای گوناگون به "خلقیات ایرانی" پرداخته شدهاست ارایه میدهد. علاوه بر این، چارچوبهای نظری (مدلهای تحلیلی) مهم و کاربردیی مانند "نهادگرایی"، "نظریه بازیها"، "وابستگی به مسیر تاریخی" و "نظریه "ممها"" را به زبان ساده و با استفاده از مثالهای گویا توضیح میدهد.یکی از مباحث مورد توجه دکتر فراستخواه، پرسش از "چه باید کرد؟" یا به عبارتی، "نقطه شروع فرایند اصلاح جامعه و نقش و مسیولیت هر فرد ایرانی" بودهاست این که "اصلاح جامعه از کجا باید شروع شود و چگونه باید باشد؟ "از پایین به بالا" یا "از بالا به پایین"؟ آیا اول باید ساختارها اصلاح شوند تا بعد رفتار مردم هم بهبود یابد؟ یا اصلاح ساختارها نیز مشروط به شکلگیری فشارهایی است که باید از بطن جامعه به آن وارد آید و شکلگیری چنین فشارهایی نیز خود مستلزم برداشتن گامهایی در بطن جامعه است؟". در ادامه، گزیدهای از مطالب کتاب (چاپ دهم، 1395 ، ویراست دوم) در رابطه با این موضوع را تقدیم کردهام. 2 - "چه باید کرد؟" از منظر کتاب "ما ایرانیان"" . این مهم نیازمند "عاملان انسانی" است. جوامع و فرهنگها بر اثر عاملیت انسانی تحول پیدا کردهاند. عاملان اجتماعی میتوانند مبدعان دیدگاهها و رفتارهای تازه . باشند. آنها میتوانند از طریق کنشهای ارتباطی، توسعه نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد (سمنها) فعالیتهای داوطلبانه را در اجتماعات محلی تسهیل کنند. این کارها تجربههای جدیدی از زندگی جمعی برای برخی افراد و گروهها فراهم میآورند. مهم است که انسانها بتوانند با هم تمرین کنند و تجربه فعالیت مشترک معطوف به خیر عمومی داشتهباشند. ما عادت کردهایم هنگام انتخابات حزبی راه بیندازیم و مردم را تشویق کنیم ر ی دهند. البته برای جامعه ایرانی سیاست مهم است و ساختارهای سیاسی دخل تمامی در خلقیات و رفتارهای اجتماعی دارند، ولی واقعا نمیتوان فقط با این قبیل چیزها توسعه انسانی را محقق کرد.ما به توسعه بسیار عمیق و نافذ مدنی، توسعه فرهنگی، توسعه در زیست اجتماعی، توسعه در هنجارها و الگوهای ادراکی و رفتاری نیاز داریم. این دگرگونیها امکانپذیر است. همه دنیا به همین نحو توسعه یافتهاست نهادهای داوطلبانه به وجود آمدهاند که انسانها داوطلبانه در آن فعالیت کنند و بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند حلقههای کیفیت داشتهباشند، در ابعاد مختلف علمی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره با هم تمرین و تولید خلاقیت کنند و زیست اجتماعی خود را اعتلاء بخشند.اما فقط زیست - نهادهای مناسب میتوانند الگوهای تازه زیست اجتماعی را تسهیل کنند و موجب تضمین بقای آنها شوند . زیست اجتماعی مطلوب زیستنهاد مناسب میخواهد تا تثبیت شود و باقی بماند. تغییر ساختارهای سیاسی، نهادها و محیط حقوقی در این راستا ضروری است. نهادها باید تحول پیدا کنند و اصلاح شوند" (صص. 121 119 )."هر موقعیتی مستعد تکثیر، ترویج و رشد خلقوخوهای ویژه با الگوهای رفتاری خاص است. . تا ساختارها تغییر نکند، رفتارها هم در مقیاس بزرگ اجتماعی عوض نمیشود. پس چه باید کرد؟ رهیافتهای جامعهشناختی اخیر به تلفیق دیدگاه عاملیت و ساختار رسیدهاند. . سودای سربالاداشتن بسیار خوب است اینکه دروغ نگوییم، مسیولیتپذیر باشیم، تملق نکنیم، شفاف باشیم، بیشتر کار کنیم، معقولتر مصرف کنیم و مولد باشیم. اما این ارادهگرایی بدون فهم منطق ساختار و موقعیت واقعگرایانه نیست. ساختارها در ما نفوذ میکنند. موقعیتها . مشکلاتی برای اخلاقیات ما ایجاد میکنند. . دیدگاه تلفیقی "عاملیت و ساختار" هم ساخت را میبیند و هم کنش و عاملیت انسانی را. ساختارها مهم و تعیینکنندهاند و رفتار ما را شکل میدهند، ولی کنش هم هست و عاملیت انسانی هم موثر است. برای کنش به ساختار نیاز داریم، ساختار فقط محدودیتزا نیست، امکاناتی هم دارد. از امکانات ساختار برای کنش استفاده میکنیم و دقیقا از این طریق ساختار تغییر میکند و زمینهای میشود برای کنشهای دیگر (نمودار 46 )" (صص. 160 - 159 ).از امکانات ساختار برای کنش استفاده میکنیم و دقیقا از این طریق ساختار تغییر میکند و زمینهای میشود برای کنشهای دیگر"به یک رویکرد شبکهای و طرحی آهستهوپیوسته و درعینحال کلگرایانه نیازمندیم. باید همهجانبه و شبکهای نگاه کنیم و طرحی ژرف و مشارکتجویانه و نه نخبهگرایانه بجوییم. همه باید در این طرح آهسته، پیوسته، همهجانبه و گسترده مشارکت کنند. روح اصلی این طرح شامل تغییر رفتار و ساختار هر دو - است" (ص. 162 )."رفتارها تحت ت ثیر محیط نهادی هستند، ولی . رفتارها و کنشها نیز میتوانند در تحول نهادها در یک مقیاس زمانی بزرگتر ت ثیر بگذارند. درهرحال، . اگر رفتارهای مطلوبی میخواهیم، باید در پی اصلاح عمیق نهادها و محیط نهادی مطلوب باشیم" (ص. 163 )."با این همه، با خلقیات بحثانگیز [مسیلهساز] که در ادوار مختلف تاریخ تا دوران معاصر [شکل گرفته و] بر ملا شده، چه میتوان کرد؟ چنانکه در کتاب ملاحظه کردید، به گمان نویسنده پاسخ تنها دو کلمه است: "یادگیری" و "کنش". مراد از یادگیری تنها یادگیری فردی نیست، بلکه یادگیری گروهی، سازمانی و اجتماعی است . یادگیری اجتماعی تنها از جنس شناخت نیست، بلکه در آن عنصر عمل و پراکسیس [تمرین و پیگیری هدف به صورت عملی] هم وجود دارد. از رهگذر کنش انتقادی و خرد ارتباطی، الگوی زیست اجتماعی بهتری را مشق و تمرین میکنیم و میآموزیم. هر حلقهای که به وجود میآوریم، هر اجتماع محلی، هر نهاد مدنی و هر پویش درونزای جمعی و هر جنبش عمیق اجتماعی میتواند نقطه عزیمتی برای دانش بیشتر، بینش ژرفتر و منش اجتماعی بهتر باشد" (ص. 221 )."ما نیازمند رویکردی شبکهای و طرحی آهستهوپیوسته هستیم. باید همهجانبه و شبکهای نگاه کنیم و طرحی ژرف و مشارکتجویانه و نه نخبهگرایانه بجوییم. تغییر و تحول یک طرح گسترده است که به مشارکت فراوان مردم نیاز دارد. همه باید در این طرح آهسته، پیوسته، همهجانبه و گسترده مشارکت کنند. از طریق انباشت کنشهایی که معطوف به تغییر تو مان ساختار و رفتار است و از عملکردهای تکرارشونده این کنشها ساختارها تحول پیدا میکنند و پابهپای ساختارها رفتارها هم تغییر میکنند. تغییر پروژهای طولانی و همهجانبه است پروژهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، شهری، محلهای، اجتماعی، آموزشی، فکری، بخشی و میانبخشی" (صص. 223 - 222 )."[داشتن و حفظ کردن] خلقیات خوب اجتماعی در ایران، بازیکردن در زمین گلآلود است. به تعبیر پروین: "گفت مستی، زین سبب افتان و خیزان میروی، گفت جرم راهرفتن نیست، ره هموار نیست". اگر طرز راهرفتن ما و خلقیات ما مشکل دارد، به یک معنا گناه راههاست، گناه نهادها و سیستمهای ماست. در زمین بد، بازیکنان خوب هم کرخت میشوند و تمام حس و هنر و خلاقیتشان بر هم میخورد. پس ما باید مقداری از بحث خلقیات اجتماعی را بکشیم به سمت نهادهای اجتماعی و زمینههای اقتصادی و سیاسی و ساختارهایمان" (ص. 259 )."جامعه ایران، جامعهای توفیقگرا و در عین حال توفیقزداست. همه خواستار توفیقات بلند و بالا هستیم و از خدا توفیق ادب میجوییم. اما موقعیتها و زمینهها و نیز ساختارها و سیستمهای ما توفیقسوزند. شرایط برای انسان ایرانی در کوچه و بازار به جای این که توفیقسازی بکند غالبا توفیقسوزی میکند. اگر سیستمها توفیقساز باشنید، آدمهایی با بهره هوشی متوسط میتوانند خلقیات خوبی از خود آشکار کنند. اما وقتی سیستمها توفیقزدایند و ما همچنان توفیقگراییم، این یک دوگانگی دلسردکننده میشود . با این سیکلهای معیوب گرهی از خلقیات اجتماعی گشوده نمیشود. جامعه ایران باید به جای آن که جامعهای توفیقگرا و توفیقزدا باشد، توفیقخواه و توفیقساز باشد. توفیقخواهی نیازمند کنش اخلاقی، یادگیری و توسعه شخصی است و توفیقسازی نیز مستلزم کنش اجتماعی بهمنظور تحول و توسعه نهادها و مدیریت کارآمد برای بهبودبخشیدن به شرایط عینی زندگی مردم است" (صص. 262 261 ).سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید:کانال وحید احسانی در تلگرامصفحهام در اینستاگرامصفحهام در ریسرچگیت |
آمدهام برایت از دغدغه هایم بگویم شاید بتوانیم باهم به حل و فصلش بپردازیم.می دانم که هر کاری از دستت برآید دریغ نمیکنی.سالهاست تصمیم گرفتهام که از هیچ چیزی نترسم.حتی از خودم بودن.با قدم هایی راسخ خود را آغاز نمودم.در نقشههای عبور و مرور ذهن خود خیابان بسیاری را نامگذاری کردهام و به منزلگاه تخیل انسانهای مختلف سر زدهام . انتظار میرفت که از تمامی افکار یک کتاب مهیج از آب در آید که در آن اثرهای بسیاری به یادگار ثبت گردد . اما "تظاهر به خوبی" مرا از اعماق وجود لرزاند. برایم خبر خوش بیاور.از خلوص نیتی که صاحب نظر نخواهد.از اخلاقی که به صلح میاندیشد.از عشقی که با ماندگاری خو گرفته.از افکاری که مرزش کوته نباشد. از غروری که هیچگاه قلم وجود را به دست نگیرد.از احوالی که دل را میبیند نه دیدگان مردم را.از قلبی که هیچگاه فارغ نیست از مهر و عشق.از بینشی که تنفر درمیانش قدم نگذاشته.از تظاهری که با باطن آشتی کرده.از آخرتی که از دنیای محدود پررنگتر است.از اخمانی که با لبخند به جهان سلام میدهد. آن وقت شاید بتوانم دست تورا بگیرم و بچرخم در آغوش زمانی که مارا میهمان عالم ساخته و دیگر به هویتم جنان مدیون نباشم ..#جنان |
کتاب مدیریت بین الملل: دیدگاه میان فرهنگی عرفی_کتاب "#مدیریت_بینالملل دیدگاه میانفرهنگی" نوشته دیوید سی. توماس به ترجمه دکتر امیرحسین صبورطینت منتشر شد.تهیه از کتابفروشیها، پیام خصوصی و اینترنتی در بخشی از مقدمه آمده است:مفاهیم "استراتژی و رفتار سازمانی" در شرکتهای بینالمللی، بسیار متفاوت از شرکتهایی است که صرفا کارکنانی داخلی (ایرانی) دارند. وقتی در بافت بینالمللی فعالیت میکنید، با مدیران و متخصصانی از ملیتهای گوناگون سروکار دارید و توجه عمیق به "تفاوتهای فرهنگی"، راز موفقیت دراینگونه کسب و کارها است. اینکتاب ارزشمند اصول مدیریت بینالمللی را از دیدگاه میانفرهنگی به تصویر میکشد. اینستاگرام مترجم کتاب : Amirhossein _ sabour |
نامه نخست: درباره دردها، شادیها و معنای زندگی به دنبال معنای زندگی و خود زندگی گشتن، به نظر کار بیهودهای است. زندگی کردن "اتفاق" است. اتفاقی که هر لحظهتکرار میشود و انسان گمان میکند که "فرآیند" است. چنین نیست. زندگی چیزی جز همین اتفاقهای لحظهای نیست. یک "سلام چطوری" من با تو، یک دلتنگی سادهام برای تو همان قدر "زندگی" است که یک مذاکره طولانی و پر از رفت وبرگشت با آنهایی که فکر میکنند تو برای اینکه چیزی گیر خودت بیاید میجنگی. درد روزهایی که تو دیر بیدار میشویو من با دیوارها حرف میزنم تا برسی، همانقدر به تجربه زندگی کردن اضافه میکند که روی هوا رفتن تمام آنچه سال هابرایش تلاش کردهایم.این اتفاقها، زندگی اند. بی گمان اما، هیچکس از حالی که تک تک این رخدادها در قلب و ذهن انسان به پا میکند خبرندارد. بدی زندگی - اگر اساسا زندگی بدی داشته باشد - اینجاست. از دردها و رنجها و زخمها با هیچکس نمیشودسخنی گفت. درد، تا آن زمان که در وجود انسان است، مقدس است. تجربه است و مایه زندگی و جلو رفتن و آینهای برایباز - دیدن خود و احیانا، تغییر خود و تغییر جهان پیرامون. اما به محض آنکه دردها و رنجها را بازگو کنیم، از قداست خودتهی، و دست مایهای میشود برای قضاوت شدن . برای آنکه دیگران شروع کنند به همان عادت همیشگی شان. عادت حرف زدن از خود. که در اصل حرف زدنی هم در کار نیست. دیالوگی در کار نیست. تمامش "تک گویی" است. تک گویی آدم هایی که توهم ارتباط دارند، برای آنکه دردهای تو را با تجربهها و زخمهای گذشته خود بسنجند - که اساسا قابل سنجش نیست و حتی تصورش، توهمی هم بیش نیست - دیدن این تک گوییها و قضاوت شدنها از خود دردهای انسان، بیشتر درد دارد.این برعکس "شادی" است. شادیها را هرچقدر بیشتر به اشتراک بگذاری، مقدستر میشوند. بیشتر تبدیل به امریجمعی و رستگاری همگانی میشوند. آدمها گمان میکنند آن لحظه که به این جایگاه رسیدند که دانستند "شادی امریدرونی است" دیگر تمام است و وه! عجب اکتشافی!اما چرا انسان باید دریغ کند؟ خروار خروار شادی در دل - چه بسا تماما از درون نشات گرفته باشد - بماند و خاک بخوردکه چه؟ انسان میخواهد شادی هایش را با خود به گور ببرد تا با کرمها تقسیم کند؟چه کژطبع انسانی. چه کژطبع جانوری!دردها و شادیها و لحظه لحظه اتفاقات .زندگی همین استمعنای زندگی همین استهر اتفاقی در زندگی خود زندگی است. زندگی چیزی اتفاق این لحظه و لحظات بعدش نیست. |
جمع مکثر(!) شریف سرویس "ستون به اختیار" حیات، به منزله یک "تریبون آزاد" است از افراد میخواهیم تا نظر خودشان را راجع به موضوع را اعلام کنند و به بیان استدلالها و ملاحظات خود بپردازند.موضوع شماره 44 حیات را "تکثرگرایی" انتخاب کردیم موضوعی آشنا در فضای فرهنگی شریف. از شما خواستیم که بگویید تکثر و قبول عقاید و سلایق گوناگون چه حد موردقبولتان است چقدر فضای فرهنگی شریف یا کشور را متکثر میدانید و نظر شما درباره آزادی بیان، آزادیهای سیاسی و . در دانشگاه و در سطح جامعه چیست پنج نفر دعوت ما را اجابت کردند خانم اکبری (نایب دبیر شورای صنفی دانشگاه)، آقای هدایتی (دبیر دبیران انجمنهای علمی شریف و دبیر انجمن علمی دانشکده کامپیوتر)، خانم جعفری (دبیر اسبق انجمن اسلامی مستقل)، آقای ریاضی (دبیر انجمن علمی محور دانشکده مکانیک) و خانم احمدیان (مسیول سابق خواهران هی تالزهرا(س)) یادداشتهای ایشان را در زیر بخوانید.تکثرگرایی یا همانندگرایی؟به قلم: زهرا اکبری - 95 م.شیمیاز اردوی زیباکنار 97 و اردوی ورودیهای 98 و حواشی آن که به متن ماجرا انتقال پیدا کرد عبور کنیم، پررنگترین نقطهدر کارنامهی معاونت فرهنگی دانشگاه در نگاه اول اصالتبخشی به دیدگاه تکثرگرایی است که نتیجهی آن، پررنگشدن دیدگاه مشابهساز یا همانندگرا بین عدهای از فعالین دانشجویی بوده. دیدگاهی که در آن تلاش بر این است که برای وصول به همگرایی اجتماعی، اندیشههای غیرمعتقد به اینغایت، طرد شود.این موضوع میتواند بیانگر آن باشد که ما یا در فهم حقیقت تکثرگرایی دچار اشتباه شدهایم یا کوشش اندیشمندان بزرگ و تاکید رهنمایان شرع بر پاک و استوارسازی اندیشهها از راه تبیین مقدمات بدیهی و تدارکدیدن روشهای متنوع استدلال را نادیده گرفتهایم و از سر ناچاری با توسل به اجبار و تحمیل از طریق راههای دردسترس، درصدد همسونمودن دیگران برآمدهایم. هدف از نگارش اینمتن، ایراد انتقاد به کارنامهی معاونت فرهنگی نیست.تمرکز نقد بر عدهای از دانشجویان است که بعضا فراموش کردهاند در جمعی که عقاید - فارغ از دارابودن صحت و سلامت علمی یا فرهنگی - بیان نشود، حق در پرتوی نقد و بررسی تضارب اندیشهها ظاهر نمیگردد و پیشرفت علمی و فرهنگی حاصل نمیشود.مگر نه اینکه دانشگاه محلیاست برای رشد و پیشرفت در بستر تولید علم و فرهنگ؟شاید وقت آن رسیده باشد ما، فعالین دانشجویی، بعد از این کشمکشهای بعضا بیفرجام فضای فرهنگی دانشگاه، در تعاریف خود از نهاد دانشگاه و ماهیت آن بازبینیای داشته باشیم.شاید لازم باشد گاهی حق اشکال را به خود و دیگران در عرصههای متفاوت بدهیم و همین تخطیه را زمینهساز پیشرفت و رشد در وجود خود و دیگران و نهایتا پیشرفت جمعی بدانیم.میشود عرصه فعالیتهای دانشجویی را به صفحهی کاغذ و فعالیتهای دانشجویی را به نقش و طرحزدن بر اینصفحه تشبیه کرد. طرحزدنهایی که نتیجهی تعامل فعالین دانشجویی در داخل دانشگاه با سلایق مختلف باشد و نه استمداد از نقاش یا طراحی بیرون از اینعرصه. اثر هنری نهایی، فارغ از اینکه خوب باشد یا بد، ارزشمند است چرا که نقش و نگار صفحه به دست دانشجویان فعال و دغدغهمند دانشگاه بوده است و دانشجویان توانستهاند از این طریق هنر خود در بروز استعدادهای ذاتی و پرورش آنها را به تصویر بکشانند.ظلمتها و نوربه قلم: رویا احمدیان - فارغ التحصیل شیمیمدتی است در محضر استاد قرآن، سورهی انعام را مرور میکنیم. سورهی انعام یکی از سورههای توحیدی قرآن است که به طور فطری، ما را به سمت توحید ربوبی هدایت میکند. در همانآیهی اول، خداوند اشاره میکند: "جعل الظلمات و النور" یعنی خداوند تاریکیها را متکثر آفریده و نور، واحد است. حقیقت عالم، نور تجلی خداوند است که به صورتهای گوناگون بروز پیدا میکند و در قالب آیات و نشانههای دنیا خود را به انسانها نشان میدهد. به قول شاعر، "با صدهزار جلوه برون آمدی که من/ با صدهزار جلوه تماشا کنم تو را".حال نگاهی به دنیای امروز خود بیندازیم. گویی انسانها راه خود را گم کردهاند و هرچندوقتیکبار مکتب جدیدی ت سیس میکنند و تعدادی را با خود همراه میکنند. مبنا و اصول اینمکاتب تفاوتهای اساسی دارد که باعث میشود مریدان اینها نتوانند سر موضوعی خاص به توافق و تفاهم برسند. اینفضا در کشور ما هم بالطبع وجود دارد و طیفهای گوناگون عقاید با گسترش فضای مجازی به راحتی ابراز وجود میکنند. در دانشگاه نیز که نمونهای تقریبا مشابه جامعه میباشد، اینتنوع عقاید کاملا مشهود است. البته شاید در دانشکدهها و کارهای علمیآنقدر به چشم نیاید اما در فعالین فرهنگی به وضوح حس میشود. خداوند در ادوار مختلف، پیامبرهایی را مبعوث کرده تا با ظاهر متفاوت، باطن یکسان هدف خلقت و اصل توحید را ارایه دهند و انسانها را به عنصر وجودی خویش برگردانند. همانطور که گفته شده، به تعداد افراد روی کره زمین راه برای رسیدن به خدا وجود دارد، اینتکثر وقتی مورد قبول است که در نهایت به مقصد اصلی برسد.آزادی واژهی عجیبی است با بیبندوباری فرق دارد. در فضای فعلی دانشگاه و کشور، هیچکدام از طیفهای مذهبی و سیاسی نتوانستند دربارهی حدود و معنای آزادی همگفتمان شوند و فقط در دعواهای جناحی همدیگر را به نبود آزادی یا آزادیخواهی نامعقول متهم کردند. بنظر من، آزادی بیان چیزی متفاوت از آزادبودن در گفتن همهچیز است. حدود اینآزادی با عقل، قابل فهم است. با وجود اینکه از مطالبات رهبری، برپایی کرسیهای آزاداندیشی به خصوص در قشر جوان و دانشجو بوده، ولی در هیچدورهای به خوبی اجرا نشدهاست و جای خالی آن در فضای دانشگاه قابل مشاهده است.در ساختار صحبت کنیم!به قلم: منصوره جعفری - فارغ التحصیل فیزیکقبل از صحبت کردن دربارهی آزادی بیان و ارزشگذاری روی این عبارت، بهتر است ببینیم چه چیزی را بیان میکنیم؟انسان موجودی دارای عقل است که میتواند فکر و بر اساس افکارش به چیزی تمایل و اعتقاد پیدا کند. اما تمام عقاید ما ناشی از افکار نیستند و برخی ریشه در احساسات ما دارند. مثلا چون کسی را دوست داریم - خوشمان نمیآید - حرفی را که میزند قبول - رد - میکنیم بدون آنکه به صحتش فکر کنیم. پس آنچه بیان میشود عمدتا افکار و عقاید ماست.از منظر اسلام انسان آزاد است که هر طور میخواهد بیاندیشد و هر عقیدهی ناشی از آن را داشتهباشد. اما آیا اسلام هر عقیدهای را به رسمیت میشناسد؟ خیر. آنجا که خداوند در قرآن میفرماید:"لا اکراه فی الدین"، با آنکه خودش را بهترین راه سعادت بشر میداند انسانها را در پذیرش کلیت دین مختار گذاشتهاست. از طرفی بلافاصله تشریح میکند که البته راه هدایت را از گمراهی قبلا تبیین کردهاست:"قد تبین رشد من الغی". و سرانجام ایمان آورندگان به خدا و طاغوت را نیز مشخص مینماید. 1 بنابراین از منظر اسلام با اینکه هر انسانی میتواند آزادانه فکر کند، اما هر عقیدهای اصالت و ارزش بها دادن ندارد.اما در ساحت ابراز عقیده چطور؟ اینجا هم اسلام به آزادی مطلق و بدون چارچوب قایل نیست و آنجا که بیان فکر و عقیدهای سلامت حیات دنیایی یا اخروی عدهای دیگر از انسانها را با خطر مواجه کند جلویش را میگیرد. حکم ارتداد هم در این شرایط مطرح میشود که فردی با تبلیغ علیه اسلام، امکان دسترسی سایرین به این دین را دچار خدشه کند و سعادت اخروی آنها را به خطر بیندازد.در ساحت عمل نیز به همین ترتیب است و از نظر اسلام، عمل منکری که در ملاء عام صورت گیرد علاوه بر مجازات و پاسخگویی در برابر خداوند در آخرت، مستحق مجازات توسط مجری شرع است. مانند حد زدن مصرفکنندهی مشروبات الکلی در انظار عمومی.اگر این نوع نگاه را به مسایل روزمره بسط دهیم، تفاوتی بین دانشگاه و سایر نقاط جامعه نیست. باید این قاعده برقرار باشد که افراد جامعهی اسلامی چه در ساحت گفتار و چه در ساحت رفتار، چارچوبی را برخاسته از دین درنظر بگیرند که در آن حفظ سلامت حیات انسانهای جامعه را به رسمیت بشناسد و آزادی، بیقیدی ترجمه نشود. 1 - آیهی 256 و 257 سورهی بقرهچگونه کمتر متکثر شدیم؟به قلم حمیدرضا هدایتی - 96 کامپیوترفیلی اندر خانهی تاریک بودعرضه را آورده بودندش هنوداز برای دیدنش مردم بسیاندر آنظلمت همی شد هر کسیبا نگاهی مذهبی به مسالهی تکثر، میتوان شواهد و روایات متعددی پیدا کرد که در لایهی حقیقت، وحدت وجود دارد، ولی "حقیقت"، بزرگترین فیل زندگیست و از درک آن، همگان عاجزند لذا تکثر در درک حقیقت، امری منطقیست و حذف آن به معنای سلیقهایکردن رفتارها و در نتیجه، حذف خواسته یا ناخواسته بخشهای بزرگی از اجتماع است که لزوما از حقیقت دور نبوده و چه بسا نزدیکتر از ما بودهاند.برای شخص من اغلب فکر به مقوله تکثر، همراه با کلمهی پرتکرار "عرف" است.در دانشگاه ما، از دلایل رایج برخورد با دانشجویان، عدم تبعیت از عرف دانشگاه است ولی چقدر عرف اصالت دارد؟ اگر فرض کنیم اکثریت مردم به عرف اصالت بدهند، چقدر از تکثر دور میشویم؟ ایندورشدن چه هزینهای برای جامعه دارد؟ چقدر از سلیقهاینبودن و حقبودنمان مطمینیم؟ به نظر میرسد آنان که مسلک دین را دنبال کردهاند، مدیریت اختلاف راه را درست میدانند ما مقهور تکثر هستیم اما به آن، باور، اشراف و احاطه نداریم. باید تکثر را بپذیریم و ظرفیتها را برای آن بالا ببریم. حق (بخوانید فیل) آنقدر بزرگ است که در برابر آن، ذرهای محسوب میشویم. حق مساوی فکر من و ما نیست و در مسایل واقعی زندگی (بخوانید مخالف مهندسی) گفتگو باب واقعیست نه تعارف.تکثرگرایی در فضای دانشجوییبه قلم: پارسا ریاضی - 95 مکانیکاگر بخواهیم اینکلمه را باز و تشریح کنیم، میشود چندین موضوعش کرد و برای هرکدام، صدها کلمه نوشت مثل تکثرگرایی دینی و سیاسی و فرهنگی و غیره اما به سراغ مشاهدات عینی میرویم.قطعا فضای دانشگاه در کل جهان، محیطی امن و بستری مناسب برای بیان عقاید، بحث و گفتگو است، لذا تکثر در بیان اولیه و تعریف علمی خود میتواند موثر یا مضر باشد. در دانشگاهها، گروههای مختلف سیاسی، علمی و فرهنگی فعالیت میکنند آن هم با موضوعات مختلف، اما آیا همگی به یک کیفیت مطلوب و حداقلی رسیدهاند؟ مشاهده میشود در طول فعالیتهای سالهای اخیر به علت عقیده به تکثر، گروهها و نشریات متعدد به بدنهی دانشجویی اضافه شدهاند. بعضی خودشان را بالا کشیدهاند و بعضی سالهاست درجا میزنند. همینتکثر باعث کوتاهی در بخشهای قدرتمند بدنهی دانشجویی میشود و قطعا بازهی رشد آنها را کوچکتر میکند به عبارتی با تکثر از "بولدشدن" جلوگیری کردهایم. در اینجا به تکثر اهمیت داده میشود اما در معنای غلط.برخی نتیجهی تکثر فرهنگ و تفکر را آزادی در عقیده و فکر میدانند. این میتواند باعث تعالی یک کشور یا جامعه شود، اما اگر در شکل درست و در قالب گفتمان صورت گیرد. اگر عقیدهی شما اشتباه است، یقینا جای اصلاح دارد نه اصرار! انسانهای بسیاری مبنای بحث و نتیجهگیریشان از روی تعصب است و یا صرفا مخالفت با عقیدهی مخالف که در نتیجهی این گفتگوها، هیچخروجی مناسبی وجود ندارد و صرفا طیفهای مختلف فکری ایجاد شده که متعصبانه روی عقیده خود استوارند که نتیجهی اینامر، عدم رشد هریک و حتی نزول هرکدام است. در وهلهی اول در دانشگاه که باید محلی برای تبادل نظر و گفتمان امن باشد، همچین موردی موجود نیست و تعصب حرف اول را میزند. حتی از مرجعی که انتظار میرود این فضا را ایجاد کند، رفتاری خلاف آن صورت میگیرد و حتی در جهت تشتت و نه تکثر بر میآید.تکثرگرایی به قیمت از بینرفتن تفکر یا دین یا فرهنگهای برتر؟تکثر میتواند موجب تارشدن حقیقت شود. اگر حقیقت را گم کردیم، باز هم به دنبال تکثر هستیم؟ یا به دنبال حقیقت؟ حال بین اینشلوغی چطور میخواهیم حق را بیابیم؟ اینجاست که وقتی حقیقت را نیابیم، دست به تعصب میزنیم، چون چارهای نداریم . . |
دزدی ملایم و سه پیشنهاد کاربردی "دزدی ملایم" و سه پیشنهاد کاربردیدر دوران دانشجویی، پنیرتان را از یخچال مشترک خوابگاه کش رفتهاند؟ راستش را بگویید آن سالها با دیدن شیشه مربای هویج متعلق به یکی از دانشجویان، بی آن که به او بگویید، کمی از آن را نخوردهاید؟! نه شما "دزد" بودید و نه آن دانشجو یا دانشجویانی که پنیرتان را یواشکی برداشته بودند. اگر به جای پنیر یا مربا، داخل یخچال "پول" دیده بودید، آن را بر نمیداشتید و آن دانشجویان هم همین طور.این، موضوع آزمایش دکتر دن آریلی است که در زمینه اقتصاد رفتاری پژوهش میکند. او در تعدادی از یخچالهای خوابگاه دانشجویی دانشگاه MIT آمریکا 6 بسته کوکاکولا قرار داد. همه نوشابهها ظرف 72 ساعت توسط دانشجویان برداشته شدند. آریلی در ادامه به جای نوشابه، پول در یخچالها گذاشت. همان دانشجویانی که نوشابهها را برداشته و خورده بودند، به پولها دست نزدند و سرانجام خود دکتر آریلی، پولها را جمع کرد.او آزمایشهای بیشتری انجام داد. مثلا در یک آزمایش به دانشجویان تعدادی سوال دادند به آنها گفته شد به ازای هر پاسخ صحیح، مبلغی پول نقد میگیرند. به گروه دیگر گفته شد در قبال هر پاسخ صحیح، ژتونی میگیرند و میتوانند آن ژتون را در همان اتاق، به پول نقد تبدیل کنند. نکته این بود که هر دانشجو، خودش تعداد پاسخهای صحیح اش را میشمرد و به ممتحن اعلام میکرد و بر اساس خوداظهاری، "پول" یا "ژتون قابل تبدیل به پول" میگرفت.فکر میکنید دانشجویان کدام گروه بیشتر مرتکب تقلب شدند؟ دانشجویانی که قرار بود پول بگیرند، کمتر تقلب کردند ولی گروه دیگر با ناراستی، نمرات خود را بیش از واقعیت اعلام کردند.علت این است: انسانها نسبت به "پول" حساسیت بیشتری دارند و اگر درستکار باشند، هرگز به "پول" دیگران تعدی نمیکنند اما این حساسیت در قبال اشیاء دیگری که آنها نیز ارزش پولی دارند، کمتر میشود شاید اسم این پدیده را بتوان "دزدی ملایم" گذاشت. آزمایش دانشجویان و پول و ژتون را مرور کنید: وقتی قرار بود "پول" بگیرند، کمتر تقلب میکردند ولی وقتی قرار بود "ژتون" بگیرند بیشتر تقلب کردند و حال آن که میدانستند میتوانند آن ژتونها را در همان اتاق تحویل دهند و در مقابلش پول بگیرند.پیشنهاد فردی:به عنوان یک انسان درستکار، حواس تان به این باشد که ممکن است در قبال اموال غیر پولی دیگران، حساسیت کمتری داشته باشید و ناخودآگاه به حقوق آنها تعدی کنید.مثلا وقتی حواس رییس تان نیست، ممکن نیست یواشکی از جیب اش 10 هزار تومان بردارید (اصلا در ش ن شما نیست و حتی فکر کردن به آن هم توهین آمیز است) اما بارها و بارها از تلفن اداره برای کار شخصی تان استفاده کردهاید در حالی که تلفن همراه تان روی میزتان قرار داشت. در واقع با این کار، از جیب مدیرتان حتی بیش از 10 هزار تومان نیز برای تلفنهای شخصی تان برداشت کردهاید اما غیر مستقیم.شما ممکن نیست از حسابداری شرکت تان 5 هزار تومان پول بردارید، ولی به راحتی یک دسته کاغذ را به خانه میبرید.مثالهای دیگر: کارگری که پولی را مستقیم نمیدزدد ولی کم کاری میکند، مسافری که از پتوی مسافرتی که داخل پرواز به او دادهاند خوشش آمده و آن را درون کیفش میگذارد، یک مشتری که کتی را میخرد و از آن خوشش نمیآید و آن را بدون کندن اتیکت به فروشنده بر میگرداند ولی نمیگوید که وقتی کت دستش بوده، گوشهای از آن به لبه میز گرفته و نخ کش شده است، ناشری که کتاب دیگری را بدون اجازهاش چاپ میکند و . دهها مثال دیگر.یادمان باشد که هر آنچه ارزش مالی دارد، درست مانند خود پول است و همان طور که در قبال پول و دزدی آن، حساس هستیم درباره دیگر چیزهایی که ارزش پولی دارند نیز حساس باشیم.پیشنهاد سازمانی:به عنوان صاحب یک کار و کسب، ساز و کارهای سازمانی را طوری بچینید که مراقبت از اموال سازمان نیز همانند مراقبتهای پولی به رسمیت شناخته شود. به یاد داشته باشید که بسیاری از انسانهای درستکار و شریف، در برابر اموال دیگران به اندازه پول دیگران حساس نیستند. یک آمار نشان میدهد که زیان وارده از محل تقلب در بازگرداندن لباسها به فروشگاههای لباس فوشی، از کل خرده دزدیها در آمریکا بیشتر است.پیشنهاد تربیتی:به فرزندان خود، حفظ حقوق دیگران را به طور مشخص و با تعیین مصداقها و گفتن مثالها یاد دهید به آنها بگویید که هر آنچه مشخصا متعلق به خودشان نیست، اعم از پول و اشیاء دیگر، قطعا متعلق به دیگری است و تنها با اجازه مشخص صاحبان آنها میتوانند از آنها استفاده کنند.* کتاب نابخردیهای پیشبینی پذیر نوشته دن آریلی، ترجمه رامین رامبدادامه دارد . . . |
شاه راه هشتم(قسمت چهارم) " قانون دومدرد، ناگسستنیترین مفهوم از زنده بودن است. موجود زنده برای موجودیتش هر لحظه درد میکشد. درد بودن. پادزهرش مرگ است، نبودن آن موجود. انسانهایی وجود داشتهاند که در این بازی به دنبال ابدیت میگشتند. آنقدر به درد اعتیاد پیدا کرده بودند که "درد بیانتها" را طلب میکردند.در این قانون تو آموزش فرار از درد را میبینی. و باید به دنبال پادزهر درد باشی.برای این که به تو در طول بازی کمک کرده باشم در پیوست نامه یک موسیقی گذاشتهام، هر شب در همان لحظهای که کلاغان آوازشان را شروع میکنند صدای کلاغان را همراه این موسیقی به تماشا بنشین.پیوست :آهنگ Viginti Tres از گروه Tool "آقای قاضی بنده جرمی را مرتکب نشدهام. شما باید گناهکارهای اصلی را بگیرید. آنانی که به من ظلم کردهاند. اصلا همهاش تقصیر آن بچهی لعنتیست. او اگر ما را در این وضعیت نمیدید این اتفاقات رخ نمیداد. من فقط رفته بودم تا به همکارم سر بزنم. مطلع شده بودم که از همسرش جدا شده و یک بچهی سه ساله مانده در دستش. من از کجا باید میفهمیدم ملاقت من با همکارم در خانهاش تبدیل شده باشد به ملاقات من با دانشجویم در خانهی همکارم. آقای قاضی صورت شما نوید این را میدهد که شما انسانی منطقی و باشعور میباشید. من از شما سوال میپرسم آیا رفتن به خانهی همکار جرم است؟ حال به من مربوط نمیشود که دانشجویم با آن وضع لباس آمادهی دیدن من باشد. طوری آماده بود که انگار از قبل برنامهای چیده شده بود برای این بازی کثیف. شما باید مجرمان اصلی را به دادگاه فراخوانی کنید. همانهایی که با این صحنهسازیها میخواستند من را در نظر عموم جامعه بد جلوه دهند تا من و لشکر من را فلج کرده باشند.آقای قاضی میخواهم به شما یک مجرم دیگر را معرفی کنم، لباسهایی که در تن آن دانشجو بود. لباسی برای دوران بردهداری، آخر مگر ما در دوران بردهداری زندگی میکنیم؟ آن لباسها که در زمان سفر کرده بودند مجرمان اصلی این تجاوز بودهاند. تجاوز؟ آقای قاضی من اصلا به این زن تجاوز نکرده بودم. این زن بود که به من تجاوز میکرد. چقدر هم تجاوز شیرینی بود، اگر نویسنده میشدم بخشی از کتاب "شبهای خوب" را به این داستان اختصاص میدادم. اما شاهد همهی ماجرا که میتوانید آن را فراخوانی کنید تا شهادت دهد که من تجاوز نمیکردم و آن زن بود که تجاوز میکرد آن بچهی سه ساله است. لطفا او را بخوانید تا به همهی ماجرا شهادت دهد. اصلا گناهکار اصلی چشمان همان بچهی سه ساله است. آنقدر متعجب و حقیرانه نگاهم میکرد که .، بگذریم آقای قاضی ما الان در چه قرنی زندگی میکنیم؟ درست است در قرن هجده. میخواهم به شما یک جادوگر را معرفی کنم که برای من نامههای عجیبی میفرستد. درون نامهاش موسیقیای پخش میشود که تول سه قرن بعد آن موسیقی را از لای لجنهای نیستی درمیآورد و به دنیای زندهها دنیای سوسکها و عنکبوتها وارد میکند. آخر چطور من الان از لای لجنهای نیستی باید به موسیقیای گوش دهم که نیست؟ این جادوگر من را جادو کرده است. همهی ما را جادو کرده. تمام گناهان زیر سر این جادوگر میباشد.من گناهکاران اصلی را معرفی کردهام. آقای قاضی سوال دیگری از بنده ندارید؟ آن بچه؟ آهان من تازه به این موضوع پی بردم که شما اصلا قاضی نیستید، من میدانم شما را چه کسانی برای چه کاری فرستادهاند. تا با سنگ، تمام شیشههای جیوهایتان را نشکاندم از خانهی من بیرون شوید.آقای قاضی من نیاز به قرصهایم دارم. من نیاز به خواب دارم. باید بخوابم. |
آزار جنسی و عوامل و تاثیرات بروز آن در محیطهای دانشگاهی آزار جنسی یکی از مسایل مهم اجتماعی در سطح بین المللی است و همه کشورهای جهان در سطوح مختلف با آن دست به گریبان هستند. آزار جنسی در محیطهای گوناگون از جمله در خانواده، محیط کار، محیط دانشگاهی و سایر فضاهای خصوصی یا عمومی مطرح شده به چشم میخورد و زنان را تحت تاثیر قرار میدهد. عوامل مختلف فردی، اجتماعی و سازمانی میتوانند در بروز آزار جنسی شناسایی و بررسی شوند و قربانی، مجرم و شرایط اجتماعی محیطی که آزار در آن رخ میدهد میتوانند در بروز یا عدم بروز آن تاثیرگذار باشند. در نتیجه این آزارها زنان در جامعه دچار انواع گوناگونی از اختلالات فردی و اجتماعی میشوند و عملکرد آنها تحت تاثیر آن قرار میگیرد. مشکلات رفتاری، ارتباطی، اجتماعی، روانی و شخصیتی گوناگونی میتواند برای زنانی که آزارهای جنسی از هر شکل آن را تجربه کردهاند بوجود آید و زنان نیز از روشهای متنوعی برای مقابله با این آزارها میتوانند بهره برند.در این مقاله علل بروز آزار جنسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این مقاله با روش بررسی کتابخانهای و با استفاده از مقالات و پژوهشهای انجام شده در این خصوص، نوشته شده است. با توجه به محدودیتهای موجود در کشورمان از نظر فرهنگی و اجتماعی و حساسیت بررسی موضوع آزار جنسی و نگاه به آن به عنوان یک تابو و نیز حساسیت حاکمیت ایران در پرداختن به موضوعاتی که محتوای جنسی دارند و برخی از رویدادها در این زمینه از جمله روسپیگری یا آزار جنسی را بررسی میکنند، مطالعات اندکی در این زمینه بخصوص در دانشگاهها و فضاهای آکادمیک وجود دارد. از این رو در این پژوهش از مقالاتی که آزار جنسی در محیط کار را بررسی کردهاند بیشتر استفاده شده است. امید آنکه در آینده پژوهشهای آکادمیک بیشتری در زمینه آزار جنسی در دانشگاهها انجام پذیرد.آزار جنسی در محیطهای دانشگاهی، یکی از موضوعات مهم جهانی است که خبر آن از سراسر جهان بارها و بارها منتشر شده و میشود. گستره وسیعی از کشورهای جهان، چه توسعه یافته یا درحال توسعه، در غرب و شرق با این معضل روبهرو هستند. زنان، قشر آسیبپذیرتر جامعه در زمینه آزار جنسی هستند و تجربه آنها از این نوع از آزار، آنها را دچار انواع فراوانی از مشکلات اجتماعی، شخصیتی و بخصوص حرفهای در عرصه مورد آزار کرده است. از طرفی آزار جنسی و طرح آن، به عنوان یک تابو، در کشور کمتر مورد بررسی قرار گرفته است تا آنجا که هیچ پژوهشی در ایران منحصرا به موضوع آزار جنسی در دانشگاهها نپرداخته و مقالات و پژوهشهای موجود، همگی آزار جنسی در محیطهای عمومی و محیطکار را مورد بررسی قرار دادهاند. در این مقاله به دنبال تعریف و بررسی دلایل آزار جنسی خواهیم بود و با توجه به تشابه آن با آزار جنسی در محیط کار، از مقالاتی که به این موضوع پرداختهاند بهرهمند خواهیم شد.زنان به عنوان قربانی آزار جنسی، احساسی از ناامنی و سلطه جنسیتی مردان بر جامعه را تجربه میکنند. میتوان آزار جنسی را یکی از تجربیات روزمره زنان در جامعه دانست زیرا بسیاری از زنان در محیطهای گوناگون انواع مختلف آزار جنسی را گزارش کردهاند (سراجزاده، بیتا). تجربه آزار جنسی و ترس از آن، دایما به زنان یادآور میشود که مردان بر فضای عمومی غلبه دارند. آنها به واسطه تجارب خود در بخش عمومی جامعه، تحرک کمتری دارند و به دلیل ماهیت پیشبینی ناپذیر آن، احساس ناامنی دایمی را تجربه میکنند (صادقیفسایی و لاریجانی، 1392 ). متاسفانه به دلیل حساسیت این موضوع در جامعه ایران، نه تنها تحقیقی آکادمیک درباره آزار جنسی در دانشگاهها در ایران انجام نشده است، بلکه چندی پیش و به نقل از سایت هراس واچ[ 1 ]، نشریه دانشجویی دانشگاه امیرکبیر به دلیل انتشار پوستری با مضمون آزار جنسی در دانشگاه به مدت سه ماه توقیف شد. به همین دلیل لزوم توجه به این موضوع به شدت احساس میشود.آزار جنسی و اعمال خشونت علیه زنان علاوه بر تاثیرات منفی فردی، دارای پیامدهای منفی بسیاری در حیطه اجتماعی نیز هست. عدم احساس امنیت اجتماعی، ایجاد اختلال در روابط اجتماعی، هدر رفت انرژی مثبت و سازنده اعضای درگیر در آزار یا خشونت بجای صرف آن در رشد و پیشرفت جامعه و از بین رفتن احساس اعتماد افراد در جامعه نسبت به یکدیگر از جمله این پیامدها به شمار میآید. این در حالی است که از منظر فردی نیز، قربانی دچار افسردگی، ترس، اضطراب، کاهش اعتماد به نفس، و استرس میشود و این همگی تاثیر طولانی مدت و ماندگار بر روحیه زنان دارد و تبعاتی منفی بر فرزندان آنها به همراه خواهد داشت (شکری و هاشمی، 1395 ).زنان جهت مقابله با آزار جنسی از روشهای متفاوتی از جمله مدارا، اعتراض یا ترک محیط یا تحصیل استفاده میکنند (نداف و همکاران، 1397 ). زنان در موقعیت مدارا با سکوت کردن، نادیده گرفتن و کوچک جلوه دادن موضوع، هیجانات منفی خود را کنترل میکنند و تلاش میکنند به نوعی از فرد مزاحم دوری و شرایط را قابل تحمل کنند. در موقعیت اعتراض، فرد قربانی، متجاوز یا مزاحم را مجبور به متوقف کردن رفتارش میکند. او با صحبتهای اعتراض آمیز، فرد مجرم را از عمل نادرست خود آگاه کرده مراتب را به اداره یا دایره پیگیر مانند حراست اطلاع میدهد. در شرایط ترک محیط نیز فرد قربانی ترجیح میدهد مکان را ترک کند و معمولا این عمل به ترک تحصیل دانشجویان در دانشگاهها منجر میشود (صادقیفسایی و رجبلاریجانی، 1389 ).ادبیات پژوهشآزار جنسی، طیف بسیار گستردهای از رفتار و اشکالی متفاوت را شامل شود. هرگونه نگاه، لفظ یا تقاضای ایجاد رابطه که مضمونی جنسی داشته باشد و برخلاف میل زنان بر آنان تحمیل گردد و موجب ارعاب، تهدید، حقارت، آزار یا شیوارگی زنان شود، آزار جنسی تلقی میشود (صادقیفسایی و لاریجانی 1392 ). آزار جنسی را میتوان به 5 دسته تقسیم کرد. این 5 دسته عبارتند از آزار جنسیتی، اجبار جنسی، اغوا جنسی، رشوه جنسی و تحمیل جنسی. گلفند این دسته بندی را به صورت آزار جنسی، توجه جنسی ناخواسته و اجبار جنسی تغییر داد که همگی ماهیتی مستقل و غیر اخلاقی دارند (تاکور و پایول، 2017 ). اندرسون ( 1998 )، آزار جنسی را تحمیل تقاضای جنسی بر فرد، بدون در نظر گرفتن خواست او و در محیطی که در آن تفاوت قدرت وجود دارد تعریف کرده است. آزار جنسی یک توجه جنسی ناخواسته است که طیف وسیعی را شامل میشود. بر اساس تعریف و تقسیمبندی کمسیون فرصتهای برابر شغلی در آمریکا، آزار جنسی، هرگونه رابطه جنسی ناخوشایند اعم از کلامی یا فیزیکی است که منجر به ترفیع یا تنزل رتبه در افراد میشود و به سه دسته آزارهای کلامی، غیر کلامی و فیزیکی تقسیم میشود. آزارهای کلامی، عملی مانند گفتن داستانها، شوخیها و طنزهای جنسی، پرسیدن سوالاتی درباره زندگی شخصی و جنسی افراد، کنایههای جنسی در گفتار افراد، اظهار نظر درباره لباس، ظاهر یا زیبایی زنان، پیشنهاد یا دعوت جنسی ناخواسته یا پیشنهاد ارتباط غیر کاری خارج از محیط کاری را شامل میشود. آزار غیر کلامی، عبارت از نگاه هیز و شهوتآلود، چشمچرانی، چشمک زدن، یا نشان دادن تصاویر جنسی نامناسب است و آزار فیزیکی، لمس کردن بدن، دست و .، نوازش کردن، نزدیک شدن بیش از حد و برخورد جنسی با زور را شامل میشود (صادقیفسایی و رجبلاریجانی، 1389 ). همانطور که مشخص است، آزار جنسی طیف بسیار وسیعی از رفتار را شامل میشود که برای قربانی ایجاد ناراحتی میکند.برای پرداختن به مسیله آزار جنسی، رویکردها و مدلهای مختلفی پیشنهاد شده است. در این بخش، ابتدا یکی از انواع رویکردهای بررسی آزار جنسی بیان شده است. در ادامه به دو مدل نظری در ارتباط با علل رخداد آزار جنسی پرداخته شده است.آزار جنسی را میتوان با دو رویکرد مورد بررسی قرار داد. رویکرد اول قربانی محور است و شرایط قربانی را بررسی میکند. رویکرد دوم در آزار جنسی، به بررسی آزارگر میپردازد و عوامل مرتبط با آزار را مورد توجه قرار میدهد. بر این اساس در رویکرد اول شرایط فرهنگی قربانی، علل قربانی شدن، ساختارهای موجود و تبعات قربانی شدن مورد بررسی قرار میگیرند و به جایگاه قربانیان در سیستم کیفری و ارتباط میان جلوگیری از جرم و قربانی شناسی میپردازد. در رویکرد دیگر به عوامل اجتماعی، فرهنگی و ساختاری جامعه که منجر به عمل مجرمانه مجرم میگردد توجه شده، جایگاه و نقش مجرم و عملکرد سیستم جزایی مورد بررسی قرار میگیرد (صادقیفسایی و رجبلاریجانی، 1389 ).تانگری و همکاران ( 1982 )، برای آزار جنسی سه مدل نظری پیشنهاد کردهاند. در حالت اول که مدل سازمانی است به ساختارهای فرصت آفرین درون سازمان توجه شده است. این مدل، آزار جنسی را در نتیجه عواملی مانند قدرت، جو سازمانی، سلسله مراتب و محیط در سازمان میداند و توجه خاصی به موضوع قدرت در سازمان دارد. در نتیجه، تفاوت قدرت در سازمان میتواند منجر به آزار جنسی از طرف مراجع بالای قدرت نسبت به زیردستان خود باشد. موقعیت و مقام در سازمان، توازن قدرت در سازمان را بر هم میزند و همین امر امکان آزار جنسی را برای آنها فراهم میآورد. در محیطهای آکادمیک، این قدرت در دست اساتید بخصوص اساتید مرد است و منجر به اعمال آزار نسبت به دانشجویان، بخصوص دختران میشود. البته در سایر ارکان اقتدار در سازمان دانشگاه، به عنوان مثال حراست، آموزش و بخشهای امثال آن نیز میتوان این تفاوت توازن در قدرت را مشاهده نمود.مدل دوم مدل فرهنگی - اجتماعی است. این مدل ناظر بر نابرابری جنسیتی و جنسیتگرایی موجود در جامعه است. در این مدل، آزار جنسی نتیجه آن است که انتظار میرود در روابط اجتماعی انتظار ارتباط و نقشپذیری سنتی میان زنان و مردان وجود داشته باشد. این مدل در ارتباط با ایدیولوژی فردگرایانهای است که از سلطه و تفوق مردان در جامعه منتج میشود. در واقع این مدل به ساختار مردسالارانهی موجود در جامعه توجه میکند که در آن مردان دارای قدرت اجتماعی هستند و این قدرت توسط ساختارها و باورهای موجود در جامعه، امتداد یافته بازتولید میشود. در این مدل زنانی که به جایگاه مردانه دست مییابند، بیشتر مورد آزار قرار میگیرند در نتیجه در دانشگاهها ممکن است دختران به واسطه این نگرش که زنان باید در خانه بمانند و به بزرگ کردن فرزندانشان بپردازند، مورد آزار جنسی قرار بگیرند.سومین مدل آزار جنسی مدل طبیعی - بیولوژیکی است. بر اساس این مدل، آزار جنسی امری شخصی و بر اساس تعاملات طبیعی میان زنان و مردان بروز میکند. فرض اصلی این مدل بر این اساس است که مردان تحریکات جنسی تکانشیتری نسبت به زنان دارند و بر همین اساس رفتار پرخاشگرانه جنسی را، هم در محیط کار و هم سایر محیطهاو بیش از زنان از خود نشان میدهند. این مدل مدعی آن است که این رفتار پرخاشگرانه بدون هدف و غرض و در برخی موارد به صورت رفتار ناخواسته و در نتیجه در برخی موارد، پیامد طبیعی این اظهار پرخاشگرانه جنسی است. توجه اصلی این مدل بر غرایز ذاتی انسان است که رفتار پرخاشگرانه جنسی را سبب میشود (تانگری و همکاران، 1982 ).لسان ( 1385 )، عوامل ارتکاب به آزار و خشونت جنسی را به دو دسته کلی و زیرمجموعههای آنها تقسیم میکند. عامل اول در این تقسیمبندی عوامل زیستی است که خود به هفت دسته اوصاف ژنتیکی (تاثیر ژن مردانه و زنانه در تمایل و خشونت جنسی)، جنبههای روانی و روانپزشکی (اثر ترشح هرمونها بر عملکرد مغز)، استفاده از مشروبات الکلی، شخصیت مجرم، شخصیت قربانی (در تحریک مجرم یا تلاش برای راضی نگه داشتن او)، آموزههای خانوادگی و اجتماعی و نقش رسانهها تقسیم میشود. عوامل دوم عوامل فرهنگی هستند که به نقش باورها و عقاید، تاثیر نظریههای فمنیستی و خردهفرهنگهای مجرمانه تقسیم شده است. از نظر لسان این عوامل، عوامل مهم و پرتکرار در ارتکاب به آزار یا خشونت جنسی علیه زنان هستند که همه آزارهای غیر اتفاقی را شامل میشوند (لسان، 1385 ).آزار جنسی از دیدگاههای مختلف میتواند علل متفاوتی داشته باشد. فمنیستها بر این باورهستند که آزار جنسی، بازتاب شرایط موجود در یک جامعه مردسالار است که در آن روابط قدرت، نابرابر و به نفع مردان است. فمنیستهای لیبرال، اجتماعی شدن را یکی از مهمترین علل آزار جنسی میدانند و بر نقش جامعه بر بازتولید آن تاکید میکنند. فمنیسم رادیکال، اصلیترین دلیل آزار جنسی را روابط نابرابر قدرت در جامعه و امتیازات جامعه مردسالار برای مردان و اعطای قدرت به آنها میداند. نگاه فمنیسم مارکسیسم به ماهیت طبقاتی زنان و مردان به عنوان طبقه حاکم و طبقه زیر دست است، فمنیسم سوسیالیسم، به نظامها و ساختارهای اجتماعی که تفاوت قدرت در جامعه را بازتاب میدهند توجه دارد و فمنیسم اگزیستانسیالیسم بر آن است که نقش زنان زاییده جامعهای است که در آن زنان و مردان نقش اجتماعی متفاوت خود را پذیرفته آن را بازتولید میکنند (مکتوبیان و همکاران، 1393 ).در همه انواع فمنیسم، زنان به عنوان قربانی آزار جنسی مورد بررسی قرار میگیرند. حال آنکه برخی از انواع علل آزار جنسی، زنان را به عنوان قربانی، یکی از علل آزار جنسی میدانند. در این رویکردها، زنان با رفتار تحریک کننده و ایجاد زمینه آزار از طریق طرز پوشش، رفتار و مانند اینها، در بروز آزار جنسی نقش دارند (لسان، 1385 ). بر این اساس زن به عنوان بزهپذیر خود را در مکان و شرایط مناسب برای بروز آزار جنسی قرار میدهد و بنا بر نظریه فعالیت روزمره، با وجود سه عامل مجرم باانگیزه، محیط مناسب و عدم وجود نظارت کافی، آزار جنسی رخ میدهد (صادقیفسایی و لاریجانی، 1391 ) و مثال آن میتواند حضور دانشجویان دختر در دفاتر اساتید دانشگاه در مکانی به غیر از محیط دانشگاه باشد.تقابل این نظریات را میتوان از گوناگونی روشهای بررسی و سبب شناسی آنها ناشی دانست. وجود نظارت ناکافی بر عملکرد مراجع قدرت در دانشگاهها و قدرت اجتماعی ناشی از جامعه مردسالار، میتواند مراجع قدرت را از عمل خود مطمین نماید. همچنین آموزش نادرست در مواجهه با بروز آزار و عدم آگاهی از چگونگی پیگیری آزار جنسی توسط دانشجویان و نیز وابستگی دانشجویان به اساتید و مراجع قدرت میتواند زمینه را هرچه بیشتر برای بروز آزار جنسی فراهم آورد. باید توجه داشت که شناخت مسایل مربوط به قربانیان آزار جنسی در چهارچوب فرهنگ معنا مییابد. فرهنگی که در آن زنان خود به تعرض جنسی خود جان میبخشند و محرک آن محسوب میشوند یا ادعا میکند که همه زنان دوست دارند که به آنها تجاوز شود یا بر این عقیده است که اگر زنی مایل به آزار یا تجاوز نباشد، نمیتوان به او آسیب رساند یا بر این باور است که منظور زنان از نه، همان بله است، در همراهی با ضعف نظارت و حمایتهای قانونی از زنان و جامعهپذیری جنسیتی، زمینه فرهنگی را برای ارتکاب به آزار جنسی و توجیه آن توسط مردان آماده میکند (شکری و هاشمی، 1393 ).با توجه به اهمیت موضوع و ضعف پژوهش در این زمینه، لازم است که توجه بیشتری به موضوع آزار جنسی در دانشگاهها، روشهای آگاهسازی و پیشگیری از آن و توجه به فرایندهای حمایتی و نظارتی در زمینه کنترل مراجع قدرت در دانشگاهها اختصاص یابد.منابعمنابع فارسی: 1 . شکری، کبری و هاشمی، سیدضیا ( 1395 )، بررسی جامعه شناختی آزار جنسی زنان جوان، مطالعات راهبردی ورزش و جوانان، 242 . صادقیفسایی، سهیلا و لاریجانی، مهسا ( 1392 )، آزار جنسی در محیط کار تهدید بر امنیت اجتماعی، مطالعات اجتماعی ایران، 223 . صادقیفسایی، سهیلا و رجبلاریجانی، مهسا ( 1389 )، مطالعه جامعهشناختی آزار جنسی زنان در محیط کار، پژوهش زنان، 304 . لسان، مصطفی ( 1385 )، جرمشناسی خشونت جنسی علیه زنان، فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، 215 . مکتوبیان، مریم و دیگران ( 1394 )، بیان مدلی داده بنیادبرای بررسی جامعهشناختی آزار جنسی و احساس ناامنی زنان در بیمارستانها، بررسی مسایل اجتماعی ایران، 1 ، 151 - 1926 . نداف، مهدی و دیگران ( 1397 )، بررسی تاثیر آزار جنسی و استرس شغلی بر بروز رفتار غیرکارکردی با توجه به نقش واسطهای فرسودگی شغلی (مورد مطالعه: زنان کارکنان شاغل در بخش بهداشت و درمان استان خوزستان)، زن و جامعه، 36 منابع انگلیسی: 7 . Tangri , S . S ., Burt , M . R . and Johnson , L . B ., ) 1982 (, Sexual harassment at work : Three explanatory models , Journal of social Issues , 38 ( 4 ), pp . 33 - 54 ٫ 8 . Thakur , M . B . and Paul , P ., 2017 . Sexual Harassment in Academic Institutions : A Conceptual Review . Journal of Psychosocial Research , 12 ( 1 ).منابع اینترنتی: 9 . سراجزاده، سیدحسین (بیتا)، طرح مسیله آزار جنسی در محیط دانشگاه: ضرورت، حساسیت و دقت، انجمن جامعهشناسی ایران - % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 87 / 4115 - % D8 % B7 % D8 % B1 % D8 % AD - % D9 % 85 % D8 % B3 % D8 % A6 % D9 % 84 % D9 % 87 - % D8 % A2 % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % AC % D9 % 86 % D8 % B3 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 85 % D8 % AD % DB % 8C % D8 % B7 - % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B4 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % B6 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B1 % D8 % AA % D8 % 8C - % D8 % AD % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % AA - % D9 % 88 - % D8 % AF % D9 % 82 % D8 % AA [ بازیابی شده در دوم مهرماه یکهزار و سیصد و نود و هشت] 10 . محمودی، مهتاب (بیتا)، از آزار جنسی حرف نزنید تا منزلت دانشگاه سقوط نکند، هراس واچ، - % D8 % A2 % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % AC % D9 % 86 % D8 % B3 % DB % 8C - % D8 % AD % D8 % B1 % D9 % 81 - % D9 % 86 % D8 % B2 % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % AF - % D8 % AA % D8 % A7 - % D9 % 85 % D9 % 86 % D8 % B2 % D9 % 84 % D8 % AA - % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B4 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % B3 % D9 % 82 % D9 % 88 % D8 % B7 - % D9 % 86 % DA % A9 % D9 % 86 % D8 % AF [بازیابی شده در دوم مهرماه یکهزار و سیصد و نود و هشت][ 1 ] |
من هم چند روز آخوند بودم! شنبه - منتظرم تا جنس هایی که برداشتهام حساب کنم، فروشنده به مشتری جلوتر از من که کارتش را در دست گرفته و میخواهد حساب کند میگوید: کارت رو بده! مشتری جواب میدهد: کارت را نباید دست به دست کرد، کارتخوان را بگذار جلو! واقعا چه قدر خوب است این آگاهی و مراقبت عمومی، کاش در همه عرصهها با اطلاع رسانی و آموزش چنین بشود و خود مردم این طور با وسواس و دقت مراقبت کنند!یکشنبه - در شعبه یکی از بانکها منتظر رسیدن نوبتم هستم که شماره قبل از من اعلام میشود. پیرمردی است از کارگران پاکبان شهرداری که با لباس کار آمده تا یک دسته پول نقد را به حسابش بگذارد. خانم متصدی باجه بانک با احترام راهنمایی اش میکند و مودبانه کارش را انجام میدهد، وسط خبرهای تلخ این روزها و صحنههای ناپسندی که در زندگی روزمره میبینیم این صحنه نقطهای نورانی و سپید است، یک نقطه روشن در میان تاریکیها، دلم باز میشود و برای آن خانم کارمند بانک دعای خیر و سعادت و خوشبختی میکنم که با این پیرمرد زحمتکش چنین رفتار شایستهای دارد.دوشنبه - راننده ماشینی که من را از محل کار سوار کرده میگوید من یک وقتی چند روز آخوند بودهام! داستانش را تعریف میکند و میگوید: یک بار آخرشب مسافری روحانی از فرودگاه سوار کردم و چون خسته بود عقب ماشین خوابید و موقع پیاده شدن هم آن قدر خواب آلود بود که با عجله پولش را داد و رفت. فردا صبح که دو سه نفر مسافر سوار کردم دیدم خیلی به من احترام میگذارند و موقع حساب کردن کرایه هم بیشتر پول دادند و گفتند: حاج آقا، خیلی آقایی! خیلی مردی! باورمان نمیشد یک روحانی مسافرکشی کند!تازه متوجه شدم که حاج آقا دیشب عمامهاش را جا گذاشته است! خلاصه تا چند روز بعد که دوباره مسافری به مقصد حوالی منزل آن روحانی پیدا کنم و بتوانم عمامهاش را پس بدهم، آن عمامه روی صندلی عقب بود و کلی باعث برکت کار من میشد چون خیلی از مسافرها خوششان میآمد و هم درد دل میکردند و هم کرایه را بیشتر میدادند!سه شنبه - پیرزنی که روی صندلی عقب تاکسی کنار من نشسته از شوهرش شاکی است که زن صیغهای دارد و بعد از عمری احساس شادابی میکند، پیرزن مینالد کارهای نکرده! برای ولنتاین به او کادو داده! بعد سر درد دلش باز میشود که بیکار است و پول نمیآورد، چند روز قبل مجبور شدم برای خرج خونه تلویزیون و میز تلویزیون را بفروشم!پیرزن اهل یکی از روستاهای شمال است و از زنهای جوان تهرانی با اوصافی یاد میکند که خندهام میگیرد و البته نمیتوانم بنویسم! مکرر هم وسط حرفهایش میگوید: "جسارته، جسارته، شما جای برادر من" و بعد چیزهایی که جسارت به حساب میآورد - و البته من هم نمیتوانم نقل کنم - شرح میدهد!چهارشنبه - سرم توی کتاب است که مسافری میانسال کنارم مینشیند و در عین حفظ فاصله کنجکاو است که کتاب را ببیند. از پشت ماسکی که به صورت دارد درست چهرهاش را نیم بینم، مردی است حدودا شصت ساله با ته ریشی سفید. عنوان عربی روی جلد را به درستی میخواند و چون تعجب مرا میبیند میگوید من هشت سال اسیر بودهام! بعد شرح میدهد که زبان عربی را در دوران اسارت آموخته و بعد که حرفهایمان گل میاندازد بحث کرونا و مراقبتهای بهداشتی میشود، میگوید: حاجی، پرهیز و بهداشت و ضدعفونی اصل کار هست و قبول، ولی در کنار همه اینها باید روحیه آدم قوی و دل آدم شاداب و خود آدم سرزنده و بانشاط باشد! بعد اضافه میکند که من در همان دوران اسارت و حتی وقتی که در سلول انفرادی بودم توی همان فضای کوچک ورزش میکردم و بعد که توی بند بودم با حرکتهای تند طول اتاق را میرفتم و میآمدم چون میگفتم باید سالم و سرپا بمانم!الآن که مردم توی خانه هستند بعضیها این قدر بی نشاط و افسرده و بی حرکت و غمگین شدهاند که این ضعف روحیه زودتر از کرونا آنها را از پا میاندازد! بعد هم نکتهای از یک پزشک متخصص نقل میکند که بدنهای سر حال و با نشاط ویروس را پس میزنند.پنجشنبه - صبح خیلی زود که هوا هنوز تاریک است سوار ماشین میشوم و راه میافتم که بروم نان بخرم، هنوز ساعت شش و نیم نشده، خیابانها کاملا خلوت است و برای همین وسوسه میشوم از نانوایی دورتری که نان بهتری دارد نان بگیرم . |
کودک زباله گرد خب دوستان لابد همه قضیه کودکی را که در سطل زباله انداختهاند را شنیدهاید لابد خبر دستگیری آن جوان فرومایه را هم همینطور. بیایید خوشحال باشیم که به خیر گذشت. پس از انتشار ویدیو و باد کردن رگ گردن همه ما و مسیولین دلسوزمان، باز هم شاهد دستگیری خطاکار بودیم. چقدر اینجا همه چیز بوی خوبی میدهد. چقدر سرعت عمل در دستگیری آن فرد خاطی ستودنی بود. چقدر خوب که همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد.بله تمام شد.همیشه تمام میشودو ما دوباره سوژه جدیدی برای استوریهایمان پیدا خواهیم کرد و این احساس خود را ارضا میکنیم که ما روشن فکریم، ما طرفدار حقوق زنانیم، ما به آزادی بیان اعتقاد راسخ داریم، ما حیوانات را دوست داریم و اینکه در نهایت ما چقدرررررر انسانهای خوبی هستیم.بله باز هم تکرار میکنم تمام شد.ما باید خوشحال باشیم و از مسیولین تشکر کنیم که آن بیمار را دستگیر کردند اما هرگز نباید چیزی بپرسیم. مثلا اینکه:چرا کودکی باید در سطل آشغال به دنبال روزیاش باشد؟ خودتان وقتی کلمه "کودک زباله گرد" را میشنوید شرمتان نمیآید؟چرا این سرعت عمل را برای حقوق اولیه این کودکان _خوراک و پوشاک و حق تحصیل و بازی کردن و ._ به کار نمیگیرید؟ حالا دست گذاشتهاید روی افتادنش در سطل؟ این شما هستید که اول او را در سطل انداختهاید.چه کسی پاسخگوی نگاه مظلومانهی او بعد از افتادن در سطل است؟ نگاهی که هزار حرف نگفته داشت. اندوه و حسرت را در نگاهش دیدم وقتی خیره به آن گروه خندان نگاه میکرد. بهت زده و مات از اینکه چه کسی واقعا او را در سطل انداخته است؟دیگر نمیتوانم چیزی بنویسم . آنقدر بغض گلویم را فشرده که توان فکر کردن را هم ندارم.ما مردم منفعلی هستیم که تواناییمان در فراموشی هزار بار بیشتر از قدرت اندیشیدنمان است. به همین دلیل است که از هر چیزی به سادگی میگذریم. هر چیزی که حتی تا سر حد جنون ما را عصبانی کند فقط چند روز دوام میآورد چرا که وجدان ما سالهاست که در این زمستان بی پایان چون خرس خفته است.شرم بر ما .خسته شدهام. ای کاش این بازی زجرآور، این زندگی پست هر چه زودتر تمام شود. 11 آذر 98 |
به مقادیر زیادی نجابت نیاز داریم . جامعه امروز ما آکنده از اضطراب و التهاب است. تعامل انسانها با یکدیگر از بسیاری ریلهای انسانی خارج شده و به مجموعهای از تضادها، دروغگویی، درشتگویی و نفرت پراکنی تبدیل شده است.همه درحال تقابل با یکدیگر هستند و کلیدواژههای رایج در ادبیات عمومی و رسانهای، یا تلخ و گزنده است، یا تمسخرآمیز و رنج آور. سازندگان طنز درواقع به تمسخر یک سوژه میپردازند و مردم میخندند! پادکسترهای معروف میگردند و از گزارشهای مبتنی بر قتل و جنایت و تجاوز، پادکست تهیه میکنند! امروزه کسی برنده است که بلندتر داد بزند و بتواند همسایه را ساکت کند! از سطوح خانوادگی و فردی گرفته تا ورزش و رقابتهایی که روزی روزگاری، سالمتر بود.این اعوجاجهای اجتماعی چیزی نیست که به راحتی از کنار آن بگذریم. حتی کسانی که به این التهابات دامن میزنند و به فراخور روحیات و تعلقات خود، چنین فضایی ایجاد میکنند از آثار زیانبار آن ایمن نیستند. این سطح از نفرت، دغلکاری، تقلب و ستیزه جویی به خانههای ما نیز سرایت خواهد کرد و پای همه از جمله ستیزه جویان را خواهد گرفت.شاید به جرات بتوان گفت بیشترین سطح تشدید ادیبات ستیزه جو نزد افرادی صورت میپذیرد که نوعا خود را دگراندیش معرفی میکنند. آنها در ظاهر آرام هستند اما بطن کلام آنها، سرشار ازحمله و هجمه است. فلسفه آنها ایجاد انزجار عمومی از اندیشه هایی است که آن را نمیپسندند و این مهم در یک ژست بسیار موجه خود را جا کرده است به نحوی که ما متوجه آن نیستیم.بازخورد کار آنها در جامعه، سراسر خشونت بار خواهد بود. چراکه بلدند درشتگویی را در لفافهای زیبا بگویند. چه لفافه باشد چه نباشد، اثر درشتگویی، التهاب و تشویش و اضطراب است. این لفافه مثل یک کپسول عمل میکند که محتویات داخل آن مشخص نیست.چاره چیست؟اگر متوجه مسیولیت تاریخی و اجتماعی خود نباشیم، به زودی فرهنگ و عنان کشور در دست جریانهای تندوریی مثل اخوان المسلمون یا جریانهای تندروی جنوب شرق کشور خواهد افتاد. آن وقت دیگر نه راه پس داریم، نه راه پیش.اگر متوجه مسیولیت تاریخی و اجتماعی خود نباشیم، این سلسله ناهنجاریها، اوضاع اقتصادی و اجتماعی ما را بدتر خواهد کرد و امنیت شهر و جامعه را به مخاطرات جدی خواهد انداخت و آماز بزهکاری و سرقت و نزاع و خشونت، بالا خواهد رفت.باید کاری کنیم و این کار از خودمان و پیرامون خودمان شروع میشود.هیچ سخت نیست که تلاش کنیم تنشهای خانوادگی کاهش یابد.هیچ سخت نیست که تلاش کنیم اوضاع محله زندگی، ساختمان و روابط همسایهها، کمی و فقط کمی بهبود یابد.هیچ سخت نیست که روی "کنترل خود و کنترل خشم" کار کنیم.هیچ سخن نیست که هنگام رانندگی، انسانهای منصفتر و آرامتری باشیم.هیچ سخت نیست که حرف زشت دیگران را تکرار نکنیم.هیچ سخت نیست مفاهیمی چون نجابت، وجدان، اخلاق، مهربانی و صداقت را به جامعه بازگردانیم و به کودکانمان نیز بیاموزیم.هیچ سخت نیست که فرزندانمان را با ادبیات تعامل آشنا کنیم و نه ستیزه جویی.هیچ سخت نیست که هر کانال تلویزیونی که دارد خشم و تمسخر را ترویج و دیگران را هو میکند، عوض کنیم.هیچ سخت نیست که توکلمان را به خدا بیشتر کنیم و منتظر روزهای خوب از جانب او باشیم.هیچ سخت نیست که امید و امیدواری را میان خود و دیگران ترویج دهیم.هیچ سخت نیست .پیشقراولانگرچه پیشقراولان توسعه نجابت در جامعه، فرهنگیان و معلمان و نویسندگان و صاحبان تریبونها مخصوصا مداحان و سخنرانان اصیل هستند، اما نباید منتظر آنها بود. وقتی مخاطب خود دست به کار شود، آنها نیز دست به کار خواهند شد.پیشقراول تحول اجتماعی به سمت و سوی درستکاری، خودمان هستیم. باید از خویش شروع کنیم . |
آهای آدمها! ما مقصریم! میدونی رفیق میخوام یه حرف تلخ بزنم متاسفم از این که امروز توی جامعه ما ت هل برای خیلیها دیگه معنای تعهد نمیده متاسفم که بعضی چشمها و دلها و تنها و قلمها و فکرها هرز شده متاسفم که خیلی از ما یادمون رفته چیزی به نام ابعاد انسانی هم وجود داره، که ما هم آدمیم ، که شاید مسلمانیم متاسفم که خیلی از ما نمیخواهیم قبول کنیم که عیب از ماست اگر جامعه ما معیوبه، فرهنگ ما معیوبه ، اقتصادمون معیوبه، سیاستمون معیوبه، سیستممون معیوبه و . متاسفم که هنوز دوست داریم یکی دیگه مقصر همه بد بختیهای ما باشه، حالا چه فرقی میکنه دشمن خارجی یا مخالف داخلی، حاکمان بی تدبیر یا دوستان بی تعهد، رسانه ملی یا ماهواره و اینترنت ، فرهنگ داخلی یا تهاجم فرهنگی غرب و . یا هر بخت برگشتهای دیگه مهم این که من و تو مقصر نباشیم. متاسفم برای خودم ، برای تو، برای او، برای ما ، برای شما، برای ایشان اما من فکر میکنم سر آخر یک راه بیشتر نداریم بیایم و مسیولیت مسلمان بودن ، شهروند بودن یا (لا اقل) انسان بودنمون رو قبول کنیم و باور کنیم که: "ان لیس للانسان الا ما سعی" |
جنینهای تاثیرگذار و پشتپرده یک تجارت خانوادگی اینفلوینسرها روز به روز کوچکتر میشوند! زمانی رسیده که ما کودکان اینفلوینسر را بیشتر از فرزند بستگانمان میشناسیم. این بچههای بانمک که یکشبه ستاره شدند، نماینده یک تجارت خانوادگیاند. والدین بسیاری پشت صحنه در تلاشند تا محصولها فروخته و پولها اندوخته شود. اما چه کسی میتواند این خانوادهها را سرزنش کند؟ خانوادههایی که فهمیدهاند برای آینده فرزندانشان، یک کسبوکار دیجیتال میتواند سودمندتر از یک مدرک دانشگاهی بیاعتبار باشد.شما چطور؟ حاضرید کودکی فرزند خود را برای آیندهاش هزینه کنید؟ در انتهای این متن میتوانید تصمیم بگیرید.کودک اینفلوینسر ( Kidfluencer ) کیست؟ادبیات بازاریابی، کودک اینفلوینسر را شخصی کمسن و سال تعریف میکند که در رسانههای اجتماعی مانند Instagram و YouTube تاثیرگذار است و فالوورهای بسیاری دارد. این کودکان در زمینههای مختلفی مانند ورزش، موسیقی، بازیهای ویدیویی و. فعالیت میکنند. البته گروه دیگری از این کودکان نیز هستند که فعالیت خاصی ندارند و تنها بابهاشتراکگذاشتن زندگی روزمرهشان، مشهور شدهاند.برخی از این صفحات به نام خود کودک است و به او اختصاص دارد مانند صفحه آرات حسینی و در برخی دیگر، کودک در صفحه یکی از والدینش نقشآفرینی میکند مانند صفحه شبنم شاهرخی.پشتپرده یک تجارت خانوادگیتا همین چند سال پیش، والدین میترسیدند که با پخش شدن عکس فرزندانشان، خون به پا شود اما حالا هزاران خانواده از راه تبلیغات از طریق فرزندانشان، کسب درآمد میکنند.برندها با سفارش تبلیغات به کودکان تاثیرگذار، کالاهای خود را به فروش میرسانند. طبق پیشبینی شرکت MediaKix تا سال 2020 هزینه بازاریابی از طریق اینفلوینسرها به ده میلیارد دلار خواهد رسید.بیاید نگاهی به تعرفه تبلیغاتی کودکان اینفلوینسر و والدین آنها در ایران بیندازیم. (تعرفه تبلیغاتی برخی از این افراد به نوع پروژه و برند بستگی دارد و متفاوت است و در صورت حضور مستقیم کودکان در تبلیغات، افزایش پیدا میکند. این آماریست که از تعدادی از آژانسهای بازاریابی دیجیتال استعلام شده است.)اینفلوینسر تعداد فالوور تعرفع تبلیغاتیآرات حسینی 4 ٫ 4 میلیون نفر استوری: 7 - 5 میلیون/ پست: 50 - 20 میلیونشبنم شاهرخی 918 هزار نفر استوری: 7 - 5 میلیون/ پست: 50 - 20 میلیونگونش 1 ٫ 2 میلیون نفر تک استوری: 20 میلیونوحیده علی حسینی 822 هزار نفر تک استوری: 10 میلیونتارا محب 767 هزار نفر تک استوری: 12 میلیونفاطمه بستاک 304 هزار نفر سری استوری: 4 ٫ 5 میلیونمهرشاد گلمکانیان 323 هزار نفر سری استوری: 5 ٫ 5 میلیونآیروس ملودی 535 هزار نفر تک استوری: 3 میلیونمعین شیرازی 603 هزار نفر استوری: 7 - 5 میلیون / پست: 50 - 20 میلیونسپیده بزمیپور 713 هزار نفر استوری: 7 - 5 میلیون/ پست: 50 - 20 میلیونبازار شلوغی به نظر میرسد، نه؟ اما چه کسی این تجارت سرسامآور را در پشت پرده مدیریت میکند؟ ساده است مادر.مادران اینستاگرامیبسیاری از کودکان تاثیرگذار، فعالیت خود را از دوران جنینی شروع کردهاند. صفحه آنها با تصاویری از تست بارداری و سونوگرافی آغاز به کار کرد. حتی فیلم لحظه تولد برخی از آنها نیز در اینترنت وجود دارد. بله این کودکان در اینترنت بهدنیا آمدهاند و حتی قبل از اینکه بتوانند صحبت کنند، تاثیرگذار بودهاند.مادران اینستاگرامی ( Instamums ) صفحات این کودکان را مدیریت میکنند. چون آنها میانبرها را بلد شدهاند و در تلاشند تا کودکان خود را یک شبه به قلههای شهرت و موفقیت برسانند.علیرضا کاظمزاده متخصص شبکههای اجتماعی به ما میگوید:در میان اینفلوینسرها، افرادی که در زمینه سبک زندگی ( Lifestyle ) فعالیت میکنند، بازخورد بیشتری دارند و گزینههای بهتری برای تبلیغات هستند. از طرفی در میان اینفلوینسرهای سبک زندگی، مادران از همه موفقترند زیرا اعتماد به یک مادر برای مخاطب راحتتر است. به همین دلیل است که برندها بیشتر این گروه از اینفلوینسرها بهکار میگیرند.مادران بهترین افراد برای مدیریت این نوع کسبوکارند آنها حرفهای، سازمانیافته و صمیمی هستند و در مقایسه با سایر اینفلوینسرها بسیار عالی عمل میکنند.روزمرگی آس دل مادربا یک نگاه کلی به صفحات این کودکان به نکته جالبی میرسید. اینکه نیازی نیست برای مشهور کردن یک کودک، میلیونها تومان برای لباس یا دکوراسیون اتاقش هزینه کنید. چون شما هر وقت که بخواهید، میتوانید با ثبت روزمرگی جذابیت او را به تصویر بکشید.نمایش روزمرگی و به اشتراک گذاشتن لحظات زندگی، ورق آس مادر و یکی از موثرترین استراتژیها برای ساختن یک صفحه پرطرفدار است. کودکان موجودات سازگارتری نسبت به سایر اینفلوینسرها هستند. برنامه روزانه آنها مشخص است. سر وقت میخوابند و سر وقت غذا میخورند و همیشه در دسترس مادر هستند.والدین میتوانند به کودک لباس راحتی بپوشانند و عروسکی به دستش بدهند تا طبیعیتر به نظر برسد. انسانشناسان عصر دیجیتال، این پدیده را ناشیگری حسابشده ( Calibrated Amateurism ) مینامند.والدین با نشان دادن روزمرگی میخواهند به شما بگویند: ببینید! ما خاکی و صمیمی هستیم! ما دقیقا مانند شما هستیم!البته زود قضاوت نکنید. ملاحظات پیچیدهای وجود دارد تا زندگی کودک به شکلی مناسب برای شبکههای اجتماعی بستهبندی شود. یک مادر اینستاگرامی باید مهارت عکاسی، فیلمبرداری، مدیریت شبکههای اجتماعی و. را بلد باشد. همچنین او باید رابطه خوبی با برندها بسازد.مادر اینستاگرامی استیسی وودهامز با 274 هزار فالوور در یک مصاحبهمیگوید:"میخواهم دوباره باردار شوم تا ارتباطم را با برندها حفظ کنم چون فرزندم دیگر در حال بزرگ شدن است!"او درست میگوید. برای حفظ ارتباط با برندها، باید فرزندان خردسال داشته باشید. اما چرا برندها تمایل دارند تبلیغات خود را به کودکان بسپارند؟چرا برندها کودکان را به کار میگیرند؟ 1 . بیش از صد سال است که برندها از چهرههای مشهور برای بازاریابی و تبلیغات محصولاتشان استفاده میکنند و این یک نکته مهم را اثبات میکند اگر شما فرد تبلیغکننده را دوست داشته باشید، محصولی که تبلیغ میکند را هم دوست خواهید داشت.اینفلوینسرها معمولا در یک زمینه خاص مانند سلامتی، زیبایی، آشپزی و. تخصص دارند. بنابراین هنگام پیشنهاد محصول، اعتبار بیشتری دارند. شاید با خودتان بگویید ولی کودکان که تخصصی ندارند! پس نگاهی به صفحات این کودکان بیندازید. چه کسی بهتر از یک کودک میتواند یک اسباببازی جدید یا یک لباس خواب کودکانه را تبلیغ کند؟ ضمن اینکه حضور کودکان در یک صفحه، به تلطیف فضا و محتوا کمک میکند.کودکان اینفلوینسر در مقایسه با اینفلوینسرهای بزرگسال، جذابیت خاصی دارند. آنها بانمک و شیرینزبانند. ما حتی از تماشای محتوای تبلیغاتی آنها نیز لذت میبریم و این روی رفتار خرید ما تاثیر میگذارد. برندها نیز بهدنبال همین هستند.کودکان میتوانند روی کودکان تاثیر بگذارند. صنعت تبلیغات برای کودکان نیز روز به روز گستردهتر میشود. هر روز بیش از 170 هزار کودک برای اولین بار در زندگی آنلاین میشوند.علیرضا کاظمزاده متخصص شبکههای اجتماعی به ما میگوید:برندها در زمان سفارش تبلیغات، باید به حقوق مادی و معنوی کودکان توجه کنند. در این میان، برندهایی که ادعای مسیولیت اجتماعی دارند، باید بسیار بیشتر به مساله کودکان توجه کنند زیرا رعایت حقوق کودکان نیز یک مسیولیت اجتماعی بزرگ است.به اینفلوینسرها گفته میشود که چه بگویند و چگونه بگویند. محتوا قبل از انتشار به خوبی جلا داده شده است. این مقاله تلاش میکند به شما بگوید که اتفاقات زیادی پشت پرده میافتد تا یک محصول و یک لبخند کودکانه را در کنار هم نگه دارد. اتفاقاتی که اخلاقی بودن آنها مورد بحث است.آیا این کار اخلاقی است؟بحث بسیاری بر سر اخلاقی بودن این ماجرا وجود دارد. والدین از فعالیت خود دفاع میکنند و فعالین حقوق کودک به انتقاد از والدین ادامه میدهند. بیایید اخلاقی بودن این مساله را از شش زاویه بررسی کنیم. 1 ) آیا کودک رضایت دارد؟این بچهها به اندازه کافی بزرگ نیستند که بتوانند در شبکههای اجتماعی، حساب کاربری داشته باشند. طبق قوانین اینستاگرام، افراد برای عضویت در این شبکه باید بیشتر از 13 سال داشته باشند. در صورتی که یک حساب کاربری متعلق به یک کودک زیر 13 سال باشد، باید در قسمت Bio صفحه عنوان شده باشد که این حساب به دست والدین مدیریت میشود. در غیر این صورت حساب باید بسته شود.نکته دوم اینکه این بچهها روی تصویر یا ویدیویی که از آنها منتشر میشود، کنترلی ندارند. آنها فقط سوژه هستند.مادر "وادا" یکی از کودکان مشهور اینستاگرام میگوید:"همیشه قبل از گرفتن عکس، از دخترم اجازه میگیرم."عالی است! اما اگر کودک نداند به چه چیزی رضایت میدهد، چطور؟مثال تلخیست اما بسیاری از کودکانی که مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند، رضایت خود را به متجاوز اعلام کرده بودند زیرا تصور میکردند که این قرار است فقط یک کشتی ساده باشد.به نظر میرسد که اشتراکگذاری یکی از مصداقهای احساس مالکیت والدین نسبت به فرزندان در عصر جدید است. 2 ) آیا کودک امنیت دارد؟اطلاعات شناسایی کودک، لوکیشن، آدرس مدرسه، زمان رفتن او به پارک و.همه اینها با هزاران مخاطب به اشتراک گذاشته میشود. آیا تمام این مخاطبان، افرادی سالم هستند؟ آیا در میان آنها متجاوز به کودک، کودکربا، دزد و. وجود ندارد؟ برای فردی که قصد سودجویی از یک خانواده اینستاگرامی را داشته باشد، بسیار راحت است که موقعیت کودک را پیدا کند.مصاحبهای از یکی از همین مادران اینستاگرامی ایرانی وجود دارد که میگوید:"پیرمرد پولداری در جنوب کشور زندگی میکند که بسیار به دختر پنج سالهام علاقمند است و بارها پیام داده که حاضر است در قبال پرداخت چند میلیارد، او را از ما بخرد!"جالب است بدانید که یوتیوب بخش کامنت در ویدیوهای کودکان را به دلیل حضور پدوفیلها (کودکگراها) غیرفعال کرده است.همچنین بخوانید: لطفا روی کودکان بنزین نریزید 3 ) آیا حریم خصوصی کودک رعایت میشود؟پروفسور کلر بسنت ( Claire Bessant ) از دانشکده حقوق نورتومبریا میگوید:"حتی نوزادان و کودکان خردسال نیز از حق حریم شخصی برخوردارند، بنابراین والدین از زمان تولد باید شیوه زندگی آنلاین فرزندانشان را در نظر بگیرند."آیا ده سال دیگر که بچههای ناز اینستاگرام بزرگ شدند، از کودکی دیجیتال خود دلخور میشوند؟ اگر کودک بزرگ شود و بفهمد تمام اتفاقات خصوصی زندگی او مانند ختنه شدن، مشکلات شبادراری، گریه اول مهر و. با دیگران به اشتراک گذاشته شده است، چه حسی خواهد داشت؟ (کافیست هشتگ ختنه را در اینستاگرام جستجو کنید.)مادر اینستاگرامی، استیسی وودهامز که قبلتر حرفش شد، در این باره میگوید:"اگر فرزندم بزرگ شود و از من بخواهد که دیگر تصویر او را منتشر نکنم، به تصمیمش احترام میگذارم."البته که شما میتوانید حساب کودک را از شبکههای اجتماعی حذف کنید اما درباره محتوایی که دیگران ذخیره کرده و به اشتراک گذاشتهاند، چه میکنید؟ شما کنترلی روی آنها ندارید.کارشناسان حریم خصوصی هشدار میدهند که این اطلاعات برای همیشه در اینترنت باقی میمانند. همین که محتوای فرزند خود را به صورت آنلاین منتشر کنید، به تمام دنیا اجازه دادهاید تا در هر زمان به آن دسترسی داشته باشند.البته بسیاری از والدین استدلال میکنند که ممکن است کودکانشان در آینده با محتوای منتشر شده مشکلی نداشته باشد و این مسیر را ادامه دهند. (مسیری که خودشان انتخاب نکرده بودند.)اما این احتمال نیز وجود دارد که کودک بزرگ شود و احساس کند که تمام زندگیش مدتها قبل بدون رضایتش فاش شده است.والدینی که برای کودکان خود در شبکههای اجتماعی حساب باز میکنند باید توجه داشته باشند که ممکن است با این کار، حریم خصوصی کودک در معرض خطر قرار بگیرد.در فرانسه اگر شخصی بدون رضایت، عکسی از شخص دیگر (از جمله یک کودک) منتشر کند، میتواند به یک سال حبس به اضافه پرداخت جریمه سنگین محکوم شود. همچنین مقررات عمومی حفاظت از اطلاعات اتحادیه اروپا، حق فراموش شدن را در اختیار افراد قرار میدهد که بهواسطه آن افراد میتوانند برای حذف اطلاعاتشان از اینترنت، درخواست بدهند.قوانین ایران؟ حتما شوخی میکنید! 4 ) آیا آنها کودکان کارند؟آیا اخلاقی است که زندگی یک کودک صرف یک هدف سودآور شود؟ این سوال بارها در مصاحبههای مختلف از مادران اینستاگرامی پرسیده شده و آنها پاسخ مشخصی دادهاند:"این ما هستیم که کار میکنیم. کودکان از این کار فقط لذت میبرند و این برای آنها شبیه به یک بازی است."ما باید آگاه باشیم که تعریف مشخصی برای کار و بازی وجود دارد. بر اساس این تعریف اگر پای پول در میان باشد، دیگر نام آن بازی نیست بلکه کار است.بسیاری از فعالین کودک اعتقاد دارند که این نوعی بهرهکشی و استثمار است زیرا خردسالان نمیتوانند پیامدهای طولانیمدت شهرت و فشار مداوم برای انجام کار را تحمل کنند.تفکر انتقادی آنها تا سن دوازده سالگی توسعه پیدا نکرده است.اگر بخواهیم اینفلوینسر بودن کودکان را در یک طیف بین تفریح، کارآفرینی و بهرهکشی بسنجیم، باید قوانین کار را بررسی کنیم.قانون کار کودک، کار کودک ( Child labour ) را فعالیتی تعریف میکند که سلامت جسمی، روانی، اجتماعی و اخلاقی کودک را در معرض خطر قرار دهد.طبق ماده 32 پیماننامه جهانی حقوق کودک، کشورهایطرفکنوانسیون(از جمله ایران) موظف هستند حق کودک را برای مورد حمایت قرار گرفتن در موارد زیر به رسمیت بشناسند:استثمار اقتصادیانجامهر گونهکار زیانبارانجام هر کاری که در آموزشویتوقف ایجاد کندانجام هر کاری که برایبهداشتجسمی، روحی، معنوی، اخلاقیو پیشرفتاجتماعی کودکمضر باشددر قانون کار معمولا مشخص شده که کودک میتواند چند ساعت در روز کار کند و چه مدت باید بتواند به تحصیل خود برسد. اما اینفلوینسر مارکتینگ یک صنعت جدید است و قوانین زیادی در ارتباط با آن وجود ندارد. به نظر میرسد که اینستاگرام و یوتیوب قوانین کار کودکان را بر هم زدهاند. حال، با وجود پولهای بسیار و قوانین اندک، سوالات مربوط به استثمار و کار کودکان در شبکههای اجتماعی قطعا مطرح خواهد شد.اگر پول پرداخت میشود پس این کودکان در حال انجام کارند و اینستاگرام، کارفرمای مشترک آنهاست. اوضاع کمی شبیه به دستفروشی در خیابان است با این تفاوت که این بار، کار از طریق یک پلتفرم انجام میشود. شما یک کسب و کار خانوادگی دارید و کالای شما، کودک شماست.فرانسه قانون جدیدی را برای حمایت از ستارههای خردسال در شبکههای اجتماعی وضع کرده که شامل موارد زیر است:درآمد اینفلوینسرهای زیر 16 سال تا سن 16 سالگی در یک حساب بانکی ویژه نگهداری میشود.هر شرکتی که بخواهد یک کودک تاثیرگذار را به کار بگیرد باید از مقامات محلی مجوز دریافت کند.این کودکان "حق فراموش شدن" دارند و سیستمعاملهای اینترنتی موظفند در صورت درخواست، اطلاعات آنها را از اینترنت پاک کنند.با توجه به اینکه قانون کار کودک در ایران حتی درباره کار در کوره آجرپزی هم شوخی است، پس باز هم شوخی است که منتظر تصویب قانونی برای کار دیجیتال کودکان در ایران باشیم.البته بسیاری از والدین اینستاگرامی میگویند:"درست است که ما از این راه درآمد کسب میکنیم اما بالاخره بچه هم خرج دارد!"والدین باید به خاطر داشته باشند که آنها قرار است از کودک حمایت مالی کنند نه برعکس! اگر قرار است کودک هزینههای خود را تامین کند، پس قطعا مسیله کار کودک مطرح است.همچنین بسیاری از اینفلوینسرهای بزرگسال عنوان کردهاند که واقعا از تولید محتوا خسته شدهاند. تصور کنید که این فعالیت برای کودکان میتواند تا چه اندازه خستهکننده باشد. کودکان نمیتوانند پیامدهای شهرت زودرس و عکاسی مداوم را تحمل کنند. پس طبق قانون کار، این فعالیت میتواند به روان آنها آسیب وارد کند. 5 ) درآمد آنها چه میشود؟این کودکان کار میکنند و مستحق دریافت دستمزد برای آینده خود هستند اما در حال حاضر قانونی برای حمایت از منافع این کودکان در ایران وجود ندارد. این والدین هستند که پول کودکان را کنترل میکنند.در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، قانون حمایتی برای کودکان در سینما وجود که به قانون کوگان ( Coogan ) مشهور است. جکی کوگان همان بازیگر خردسال فیلمهای چارلی چاپلین بود.او بعد از آنکه متوجه شد تمام درآمد دوران کودکیش توسط والدینش به باد رفته، از آنها شکایت کرد و این بهانهای برای تصویب قانون کوگان شد. این قانون در ارتباط با کودکانی است که تحت قرارداد به عنوان بازیگر، رقصنده، کمدین، خواننده، مجری، سرگرمکننده و. فعالیت میکنند.این قانون کارفرما را مجبور میکند 15 % از درآمد کودک را در یک حساب ویژه به نام حساب کوگان ذخیره کند که تا 18 سالگی کودک، هیچکس حق دسترسی به آن را ندارد.اما از زمان تصویب این قانون 80 سال گذشته و فعالان حقوق کودک اعتقاد دارند که این قانون با عصر دیجیتال و حقوق کودکان اینفلوینسر تناسب ندارد.در فرانسه اوضاع متفاوت است و تمام درآمد اینفلوینسرهای زیر 16 سال تا زمان رسیدن به 16 سالگی در حسابی ویژه نگهداری میشود.اما در ایران اوضاع متفاوت نیست و مانند همیشه قانونی موثر برای حمایت از کودکان کار وجود ندارد. نه در سینما، نه در اینستاگرام و نه در کوره آجرپزی. 6 ) آیا این کودکان در معرض آسیب هستند؟شکی در این نیست که زندگی یک کودک اینفلوینسر مملو از موفقیت و پاداش است. با این حال یک جنبه تاریک نیز وجود دارد که این کودکان را در معرض آسیبهای جدی قرار میدهد.سو پالمر ( Sue Palmer ) جامعهشناس، این پدیده آسیبزا را کودکی سمی ( Toxic Childhood ) نامیده است و عقیده دارد تجاریسازی و بازاریابی، عامل اصلی مشکلات بهداشت روان در سنین پایین است. بیایید این آسیبها را با هم بررسی کنیم.عواقب شهرتشهرت معمولا سریع اتفاق میافتد و ممکن است کودک برای رویارویی با پیامدهای آن، آمادگی نداشته نباشد. احتمال دارد کودک را در خیابان با دست نشان بدهند یا کودک به موضوع بحث یواشکی در میان همکلاسیهایش تبدیل شود. کنار آمدن با این سطح از توجه افکار عمومی برای یک کودک میتواند بسیار دشوار باشد.تشویق به مصرفگراییبسیاری از مادران به جای بازی با بچههای خود و کسب اطلاعات بیشتر در مورد آنها، درگیر دوربین میشوند تا واکنشهای شگفتانگیزشان را ضبط کنند. این والدین باید از تاثیراتی که عکسبرداری مداوم بر سلامت روحی، جسمی و عاطفی کودک دارد، آگاه باشند.تاکید زیاد بر ظاهر میتواند برای کودک مضر باشد. هنگامی که درک کودک از ارزشمندی خود بر اساس این باشد که آیا عکس او به اندازه کافی خوب است یا نه، ظاهربینی و مصرفگرایی تشدید میشود. همچنین تشویق مداوم کودک به پوشیدن لباسهاس مختلف برای عکسبردای و تبلیغ کالا میتواند این تصور را در او ایجاد کند که آنچه یک فرد میخرد، مشخص میکند که او چه کسی است.مصرفگرایی میتواند به کودک احساس بدبینی و بیحسی نسبت به زندگی را منتقل کند.تحقیقات ثابت کرده زمانی که فرد احساس کند اساسیترین نیازهایش از طریق خرید کردن تامین میشود، بهمرور ناامید خواهد شد زیرا این نگرش در طولانیمدت باعث افسردگی میشود.نفرت آنلایندر عصر اینترنت هرکسی میتواند با یک صفحه ناشناس بهصورت آنلاین نفرتپراکنی کرده یا پیامها و تصاویر توهینآمیز، تهدیدآمیز و جنسی ارسال کند. آگاهی کودکان برای درک این پیامها هنوز گسترش پیدا نکرده است. مسایل در ذهن کودک مانند ذهن بزرگسالان حلوفصل نمیشود.این کودکان میتوانند در معرض زورگویی، باجگیری، شایعهپراکنی و نظرات غیرواقعی دیگران قرار بگیرند. آنها علاوه بر تحمل تمام فشارهایی که "کودک بودن در عصر دیجیتال" ایجاد میکند، باید با فشار ستاره بودن در شبکههای اجتماعی نیز مقابله کنند.اضطراب، افسردگی و کمبود اعتمادبهنفسبسیاری از افراد تاثیرگذار، کمکم عادت میکنند که ارزش خود را بر اساس میزان تایید عمومی و لایکها بسنجند. بنا کردن اعتمادبهنفس بر اساس تایید عمومی از غریبهها آن هم در سنین پایین، بسیار خطرناک و اضطرابآور است زیرا هویت فردی در اواخر بلوغ شکل میگیرد.به همین ترتیب، فعالیتهای اینفلوینسر کمکم تبدیل میشود به تلاش برای کسب خشنودی لحظهای در مقابل افسردگی.عملکرد این کودکان همیشه زیر ذرهبین است. اگر توجه عمومی به هر دلیلی نسبت به این کودکان کاهش پیدا کند، ممکن است آنها را دچار اضطراب و ناامیدی کند زیرا تحمل شکست در سنین پایین دشوار است.یک نکته مهمبسیاری از والدین اینستاگرامی تصور میکنند که در حال سرمایهگذاری روی استعداد و آینده کودک هستند، مانند کودکان ورزشکار.والدینی که کودک مستعد دارند باید بدانند که تلاش بیش از اندازه برای موفقیت، کودک را تحت فشار روانی و جسمی قرار میدهد. نگرانی برای موفقیت، خارج از مرزهای روانی کودک است و آسیبهای جدی در پی دارد. این فشارها درنهایت ممکن است کودک را به فردی مضطرب، کمالگرا و افسرده تبدیل کند.پس فرزند دیوید بکهام باید بیمار باشد!اگر درباره آسیبهای شهرت در کودکی با مادران اینستاگرامی صحبت کنید، معمولا دفاعیات قابلپیشبینی ارایه میکنند. بیایید دو مورد از این دفاعیات را با هم بررسی کنیم:دفاعیه اول) این همه بازیگر کودک! پس چطور برای آنها ضرر ندارد؟!بازیگران برای مدت مشخصی در حال بازی یک نقش مشخص هستند در حالی که تاثیرگذاران، خودشان هستند. کودکان اینفلوینسر قرار است خودشان باشند و در عین حال مجبورند با تبلیغ محصولاتی که حتی نمیشناسند، بهصورت 24 ساعته نقش بازی کنند. این مساله باعث میشود که کودک، شخصیت دیگری نیز بهدست بیاورد که متظاهر است و البته هرگز از او جدا نمیشود.دفاعیه دوم) پس فرزندان سلبریتیها هم باید افسرده و غمگین باشند!تفاوت زیادی بین فرزند یک شخص مشهور و فرزند یک والد اینستاگرامی وجود دارد.افراد مشهور عادت دارند در معرض دید مردم باشند. آنها آموزشهای روابط عمومی میبینند و نحوه برخورد با رسانهها و خبرنگارها را میدانند.اینفلوینسرها نیز شهرت سلبریتیها را دارند اما حفاظت آنها را ندارند. کودکان اینفلوینسر نمیتوانند از خودشان مراقبت کنند. والدین آنها نیز بهصورت 24 ساعته مشغول تولید محتوا هستند و معمولا تجربه قبلی از شهرت و مواجهه با آن نداشتهاند.قرار دادن این کودکان در معرض دید عمومی به روشی نادرست، میتواند تاثیرات منفی در زندگی آنها داشته باشد.پایان این متن و آغاز یک تفکر جدیدر مورد صحیح یا غلط بودن تاثیرگذاری کودکان در شبکههای اجتماعی، هیچ پاسخ صریحی وجود ندارد. این پدیده مخالفان و موافقان بسیاری دارد. تنها چیزی که میتوانیم در مورد آن توافق کنیم این است که کودک به امنیت، حریم خصوصی و شادی نیاز دارد.برای رسیدن به این مهم، والدین و شبکههای اجتماعی باید رفتار خود را تغییر دهند و قانونگذاران و نهادهای نظارتی نیز درگیر شوند.اما شاید این رویایی محال باشد چون دریافت بیست میلیون تومان در ازای انتشار یک عکس، واقعا وسوسهبرانگیز است.والدین اینستاگرامی پول بهدست میآورند، شبکههای اجتماعی قدرتمندتر میشوند و نهادهای قانونگذار نیز به استراحت میپردازند.اما نقش ما در این میان چیست؟شاید ما متوجه نباشیم که بهصورت ناخواسته در حال حمایت از این چرخه هستیم. بسیاری از ما مطمین هستیم که تنها از تماشای کودک لذت میبریم و هیچ قصد دیگری نداریم. همین حمایت کردن ما، باعث بازدید بیشتر محتوا میشود و اعتبار اینفلوینسر را نزد برند بالا میبرد. ما متوجه نیستیم که به عنوان ضلعی از مثلث برند، اینفلوینسر و مخاطب، در حال کمک به این چرخه هستیم. تا تقاضا هست، عرضه نیز وجود خواهد داشت.قبل از دنبال کردن صفحه یک کودک اینفلوینسر.بیایید چشمهایمان را ببندیم،بیایید به کودک بیاندیشیم،و بیایید از خودمان بپرسیم با فشردن دکمه Follow چه تاثیری در زندگی کودک میگذاریم؟نویسنده: آیلار رزاقی(این نوشته اولین بار در وبسایت میدان منتشر شده است.) |
برنامه ریزی کیلویی چند ؟ کلی مطلب وکتاب در باره آینده وبرنامه ریزی نوشته شده وشایدم پایه هاش از قرون وسطی گذاشته شده وما خوندیم واز روشهاش استفاده کردیم ومیکنیم اما نمیدونم چطوریکه همیشه به در بسته میخوریم .از اول هفته تعطیلات اجباری به عنوان شمارش ولی بعدبیماری کرونا .از اینکه تو هیچ کتابی وهیچ مقالهای ویا هیچ بزرگی از بزرگان ونوابغ از این هجم بی تفاوتی وبی برنامگی توی یه کشور حرفی نزدن ونگفتن هم خودش اعجازیه .لااقل یکی از این بزرگان بیاد تو این کشور وبگه چطور میشه یه کشور رو روزا روز برنامه ریزی کرد .یه کتابی چیزی شایدم یه دست نوشتهای که بعدترها به کتاب تبدیل بشه وبدست آیندگان ما برسه .من تو برنامه ریزی برای خونم موندم .نه دیگه برنامههای کوتاه مدت جواب میده نه هفتگی ونه سالانه .یه طرف گرانی یه طرف بیماری یه طرف هزینههای جاری و ... یه موقعی موی سر خانوما باعث این هم مشکلات بود .چقدر ه دیگه میتونیم بهونه رو گردن اینو اون بندازیم ؟ لااقل یکی از این بزرگان بیاد تو این کشور وبگه چطور میشه یه کشور رو روزا روز برنامه ریزی کرد .یه کتابی چیزی شایدم یه دست نوشتهای که بعدترها به کتاب تبدیل بشه وبدست آیندگان ما برسه .من تو برنامه ریزی برای خونم موندم .نه دیگه برنامههای کوتاه مدت جواب میده نه هفتگی ونه سالانه .یه طرف گرانی یه طرف بیماری یه طرف هزینههای جاری و ... یه موقعی موی سر خانوما باعث این هم مشکلات بود .خدا رو شکر حالا دیگه مشکلات از جای دیگر یه . |
چگونه یه مامان شاد باشیم؟ بچه گی هامون رو یادتونه؟ یادتونه حتی وقتی در اوج بازی وشادی بودیم، با یه نیم نگاه به مامان، انرژی میگرفتیم و سر حالتر میشدیم؟ وقتی مامان کسل بود کل اعضا خانواده دمق بودند . یادتونه ...مامانها ستون خونه هستند. این ستونها باید خیلی قوی و محکم باشند. ما در این پست میخوایم به شما خانمهای خونه بگیم چطور قویتر از قبل باشید. قطعا هر بچهای دوست داره یه مامان شاد و سرزنده داشته باشه و از طرفی خود مامان هم با سالم و سر زنده بودن زندگی شادتری رو تجربه خواهد کرد.شما مامانهای مهربون باید خدا رو از بابت داشتن یه فرزند شیرین و تو دل برو شاکر باشید. پس بیایید به خاطر وجود این غنچههای زیبای زندگی شادتر باشیم.چند نکته برای اینکه یه مامان سر حال باشیم:با بچههای خود بیشتر صحبت کنید.با این کار، شما به کودک تون احترام میذارید و در مقابل او هم برای شما ارزش بیشتری قایل میشه.اما مواظب باشید در زندگی او دخالت نکنید.صبور باشیداگر شما به واسطه رفتار کودک خود خونسردی خودتون رو از دست بدید، پس شما یه مامان عصبانی هستیدد. مدام به خودتون یادآوری کنید که گاهی اوقات بچهها غیر قابل تحمل و آزار دهنده میشن. در این صورت تحمل رفتار اونها براتون راحتتر میشه.گاهی در فضایی آرام باشیدوقتی از شرایط فعلی خسته میشید یه فرصت به خودتون بدید. در اتاقی بنشینید و مثلا کتاب بخونید یا هرکار دیگهای که آروم تون میکنه انجام بدید..برای تربیت کودک خود زمان بگذاریداز مجازات و قوانین سخت در تربیت کودک استفاده نکنید. اگر میخواید کودک رو تنبیه کنید، با او صحبت کنید و علت این کار رو برای او توضیح بدید..بچههای خود را سرگرم کنیدبا کودک خود بازی کنید. در حین بازی به کارهای او توجه کنید و ببینید چه کارهایی انجام میده. از این طریق به خیلی از مسایل در مورد کودک تون پی خواهید برد.بچهها رو به کاری که به اون علاقه ندارند وادار نکنید. اجازه بدید اونها تصمیم بگیرند که شما چکار کنید.کمک بگیریدمادر بودن وظیفه سختیه. گاهی اوقات برای نگهداری از کودک از دیگران کمک بگیرید.پدر کودک رو درگیر مراقبت از کودک کنید. این کار نه تنها به شما کمک میکنه که مدتی رو استراحت کنید، بلکه امکان نزدیک شدن خانواده رو هم فراهم میکنه.یک شب در طول هفته رو به سرگرمی و بازی با کودک اختصاص بدیدحداقل یک شب رو در هفته به سرگرمی و تفریخ با کودک اختصاص بدید. مثلا یک فیلم ببینید، با هم پیتزا بخورید، به دیدن پدربزرگ و مادربزرگ برید و .. با این کار کودک متوجه میشه که این یک روند منظمه.سعی کنید با کودک خود رابطه خوب و سالمی داشته باشید.برای رابطه خود با کودک به اندازه کافی وقت صرف کنید. این کار در زندگی شما باید از اولویت برخوردار باشه.سرگرمی پیدا کنیدبا اینکه تربیت کودک مسیله خیلی مهمیه، اما نباید کل زمان شما رو بگیره. چند ساعت در طول هفته رو به خودتون اختصاص بدید و مهارت جدیدی یاد بگیرید، ورزش کنید، . .هر روز استراحت کنیدنوشیدن یک فنجان چای یا خوندن یک کتاب یا چند دقیقه ورزش در طول روز تاثیر شگرفی در روحیه شما خواهد داشت.برای خود ارزش قایل شویدمهم نیست که شما چه شغلی دارید. مهم اینه که شما فوق العاده و منحصر به فرد هستید و زندگی بدون شما تکمیل نیست.تمیز کردن را آموزش دهیدهیچکدوم از ما از بی نظمی و شلوغی خوشمون نمیاد. به خاطر همین بیشتر زمان مامانها در خونه صرف جمع و جور کردن و مرتب کردن خونه میشه. این کار رو به کودک هم آموزش بدید تا بتونه وسایلش رو مرتب کنه. به او اجازه بدید تا خونه رو به هم بریزه. اما به او یاد بدید که در تمیز کردن و نظافت خونه به شما کمک کنه.لباسهای ساده انتخاب کنیدسعی کنید لباسهای کودک رو از ستهای همرنگ انتخاب کنید تا از گشتن در کمد لباس برای پیدا کردن بقیه اجزا لباس راحت بشید و لباسهای کودک رو به راحتی پیدا کرده و ست کنید.هر چند وقت یکبار کمد لباسها رو بررسی کنید و لباس هایی که کوچیک شدن و قابل استفاده نیستند رو به افراد نیازمند هدیه بدید.برنامه روزانه خود را ساده کنیدسعی کنید از همه اعضا خانواده برای انجام کارهای منزل کمک بگیرید. این کار باعث به وجود اومدن حس تعلق به خانواده میشه و از طرفی شما میتونید فرصت بیشتری رو به خودتون اختصاص بدید.از پیش برنامه ریزی کنید و همیشه آماده باشیدهمیشه برای انجام کارهاتون برنامه ریزی داشته باشید. با این کار در ابتدای روز میدونید که باید چه کارهایی رو انجام بدید. بنابراین همه کارها به نوبت و بدون عجله انجام خواهند شد.بگذارید زندگی پیش برود چیزهایی که به شما کمکی نمیکنند مثل مقایسه، ناامیدی، نگرانی و احساس گناه و .. را رها کنید و به ادامه زندگی بپردازید.قدردانی کنیدهمیشه قدردان باشید و این اخلاق رو به بقیه اعضای خانواده آموزش بدید.پیاده روی روزانه فراموش نشود رفتن به یک پارک و استشمام هوای تازه زیر نور خورشید میتونه حالتون رو خوب کنه. به پارک برید و با افراد شادابی که میبینید برای چند لحظه صحبت کنید. با این کار شادابی و انرژی اونها به شما هم منتقل میشه.یک دوست صمیمی داشته باشید در زندگی یه دوست صمیمی داشته باشید که باهاش درددل کنید و در مراحل سخت زندگی همراه تون باشه. این کار حال شما رو خوب میکنه و شما هم حال خوب تون رو به خانواده منتقل میکنید.خواب کافی داشته باشید با یه خواب خوب و کافی شما پر انرژی و سر حال میشید و علاوه بر اینکه خودتون روز خوبی خواهید داشت، این نشاط رو به خانواده هم منتقل میکنید. ساعت خواب تون رو با ساعت خواب کودک هماهنگ کنید. ممکنه کودک در روز بخوابه وشب بیدار باشه. یا برعکس. به هر حال شما هم از این فرصت استفاده کرده و حسابی استراحت کنید.سعی کنید ساعت خواب ثابتی داشته باشید.کارهای غیر معمول بکنیدمادران علاوه بر وظیفه مادری باید یک همسر خوب هم باشند. بچه رو به یک فرد مطمین بسپارید و با همسرتون به یک سینما یا رستوران برید. شادی رو از خودتون دریغ نکنید. برای خودتون گل و هدیه بخرید. از تماشای ویترین فروشگاهها لذت ببرید. شاد بودن شما کانون خانواده رو شاد میکنه.چشم و همچشمی نکنیدبچه خودتون رو با بقیه بچهها مقایسه نکنید. کمبودهای فرزندتون رو ناشی از کم کاری خود نبینید. از بزرگ شدن فرزندتون لذت ببرید.رسیدگی به ظاهربه ظاهر خودتون اهمیت بدید. این کار هم به روحیه خودتون کمک میکنه و هم همسر و فرزندتون. لباس خوب و مرتب بپوشید. موهاتونو رنگ کنید. آرایش کنید. عطر بزنید ...بچهها مامانهای زیبا رو بیشتر دوست دارند.جمع دوستانهبا دوستانی رفت و آمد کنید که بچه هایی هم سن کودک شما داشته باشند. این کار باعث شادی شما و فرزندتون میشه. از طرفی کودک بازی با همسالان خودش رو یاد میگیره.با ما در گجت همراه باشید. |
مرد باید باحیا باشد! حیا صفتی است که نقش پررنگی در کنشهای اجتماعی ما دارد، به همین علت دارای اهمیت زیادی است و هر انسانی اعم از مرد و زن باید برای تعالی این گوهر خدادادی تلاش کند.اول آقایان!طبق تحقیقات انجام شده (البته تحقیق هم لازم نیست!) بیحیایی در گفتار و رفتار و حتی افکار مردان نسبت به زنان بیشتر است که متاسفانه در سطح جامعه هم قابل مشاهده است. نتیجه این تحقیقات و مشاهدات، نشان میدهد که گوهر حیا در بانوان جلای بیشتری دارد که آنان را از اینگونه بیحیاییها در رفتار و گفتار برحذر میدارد. بنابراین این مردان هستند که نیاز بیشتری به مراقبت نفس برای جلوگیری از بیحیاییها دارند. آیات 30 و 31 سوره نور موید همین مطلب است: "قل للمومنین یغضوا من بصارهم و یحفظوا فروجهم . و قل للمومنات یغضضن من بصارهن و یحفظن فروجهن"خداوند ابتدا به مردان مومن سفارش میکند که چشمهای خود را فروببندید و بدنهایتان را حفظ کنید و بعد از آن و در آیه بعد، همین توصیهها را به زنان مومن میکند.فردی یا اجتماعی؟حیا در مردان به شکلهای گوناگونی نمود پیدا میکند نمودهای اجتماعی و فردی.در باب نمودهای اجتماعی حیا، میتوان به نجابت در برخورد (گفتار و رفتار) مخصوصا با بانوان و نجابت در نگاه و نجابت در ظاهر اشاره کرد. حیا در مردان باعث می شود که بانوان با احساس امنیت و بدون ترس از مزاحمت در اجتماع فعالیت کنند.غیرت مندی مرد مسلمان او را در برابر خواهران دینی خود مسیول میکند به گونهای که خود را موظف میداند بستری همراه با آرامش را برای بانوان فراهم کند و اجازه سوءاستفاده به شهوترانان را نمیدهد، که فراهم کردن این شرایط، مستلزم رعایت حیا در ارتباطات اجتماعی است. در باب نمودهای فردی حیاداری، میتوان به پاکدامنی و خودسازی برای مرد اشاره کرد. حیا، تاثیر بسیاری در رشد شخصیت انسان دارد. مرد باحیا در واقع کسی است که خود را بازیچه زیباییهای دنیا نمیکند و هرکاری که موجب لطمهخوردن عزت انسانی او میشود را انجام نمیدهد و دامن خود را با انجام اعمال دور از اخلاق، آلوده نمیکند. رسول اکرم (ص) میفرمایند: "الرجل، ان ذهب حیاوه فما عادت لرجوعه قیمه" هنگامی که حیای مرد از بین برود، دیگر ارزش مردانگیاش برنمیگردد.مثل شهدا . شهید ابراهیم هادی، یکی از نمونههای انسانهای وارسته و خودساخته در پناه حیا است. یا شهید همت، که به گونهای لباس میپوشید و رفتار میکرد که مبادا کسی با دیدن ظاهر او به گناه بیفتد و به گونهای رفتار میکرد که مبادا در معرض گناه قرار گیرد و پاداش این جهاد اکبر را هم گرفت شهادت.تحمل سختیها برای هدفی والامتاسفانه حفظ حیا در زمانه کنونی بسیار سخت شده است، شرایط دنیا به گونهای شده است که همه در حال رقابت با یکدیگر هستند رقابتی که میزبان و اسپانسر آن صاحبان برندهای مد هستند، هر روز انواع لباسها در جامعه سرازیر میشود و تبعیتنکردن از آنها را دشوار میکند. از سوی دیگر، اغلب رسانهها و فیلمها، از زنان برای تبلیغ استفاده میکنند و سطح توقع مردان را از همسرانشان بالا بردهاند و گوهر غیرت مرد مسلمان هم مورد حمله قرار گرفته است. اما برای رسیدن به هر هدفی، باید سختیهای مسیر آن را به جان خرید. تا مردی نتواند چشم خود را در برابر نامحرم بپوشاند، چگونه میتواند در دعای ندبه، ندای "متی ترانا و نراک" سر دهد و جامعه را برای ظهور حضرت حجت آماده کند؟هنگامی که یک مرد با پوشش زننده در جامعه حضور پیدا میکند، از بانوان چه توقعی میرود که سختی حجاب را تحمل کنند؟ اگر مرد در رفتار و گفتار خود با دیگران، حیا نداشته باشد چگونه میتواند غیرت خود را حفظ کند و از ناموس خود مراقبت نماید؟ برای رسیدن به این اهداف والا و آماده کردن جامعه برای ظهور حضرت حجت (عج)، باید سختیهای این راه را علیرغم تمسخرها و فشارهای رسانهای، تحمل کنیم. مدد گرفتن از توصیههای قرآن و الگوگرفتن از زندگی ایمه و شهدا در این راه به ما کمک خواهد کرد.و در آخر باید بدانیم، انسان خودسازی میکند تا جریانی در جامعه به راه بیندازد، هدف اصلی انسان باحیا جریانسازی آمادهکردن جامعه برای ظهور حضرت مهدی است و برای نیل به این هدف والا، حاضر خواهد بود با مدد از حضرت حق این سختیها را تحمل کند. برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام "مکتوبات هی ت الزهرا (س) دانشگاه شریف" کلیک کنید. |
خشونت علیه زنان در حاشیه (قسمت سوم) ازدواج اجباری و معاملهای: این شکل از خشونت که اغلب در فقر مالی و فرهنگی ریشه دارد به شکل فروش دختران به علت اعتیاد خانواده و به شکل تبادل زن، همچون کالا، درمی آید. از جمله عوامل اجتماعی موثر در این نوع خشونت میتوان به نبود قانونی در حمایت اجتماعی از زنان و نبود مراکز مشاوره خانواده در محلات حاشیه اشاره کرد.از پیامدهای این نوع خشونت میتوان به ناسازگاری، دعوا و اعمال خشونت آمیز در خانوادهی تازه شکل گرفته اشاره کرد، همچنین این نوع ازدواج باعث بروز افسردگی در زن و پرورش کودکان در محیطی خشن و افسرده میشود که در نهایت به بازتولید خشونت و فقر فرهنگی در جامعه منجر میشود.اجبار به اعتیاد:این خشونت معمولا در خانواده هایی که پدر یا شوهر معتاد است روی میدهد، وفور مواد به ویژه مواد صنعتی از عواملی بوده که در سالهای اخیر به گسترش این خشونت دامن زده است. هم چنین نبود ضمانت اجرایی در موارد قانونی مربوط به مواد مخدر و هم چنین نبود زیرساختهای حمایتی بر شدت و دامنهی این خشونت میافزاید. از پیامدهای اعتیاد اجباری میتوان به گرایش به فروش نوزادان، بی پناهی و اعتیاد کودکان خانواده، ورود زنان در چرخهی فحشا و مواد مخدر و در نهایت افزایش جمعیت حاشیه نشین و افزایش بزهکاری در جامعه اشاره کرد.اجبار به تن فروشی: این شکل از خشونت اغلب به دلیل ناتوانی خانواده در تامین معاش، از دست دادن حمایت خانوادگی و هم چنین اجبار به تامین مواد برای شوهر معتاد بوجود میآید. در سطح اجتماعی نیز عواملی چون عدم حمایت جامعه، فقر مالی حاشیه نشینان، وجود ناامنی در حاشیه، نبود زیرساختهای حمایتی نظیر خانههای امن و زیرساختهای اشتغال زایی و نیز ناکارآمدی نهادهای مدنی بر این مشکل میافزاید. پیامدهای اجبار به تن فروشی در سطح خانواده شامل افزایش بیماریهای درمان ناپذیر، تاثیر منفی بر کودکان ( تاثیر روانی، انتقال بیماری به کودک و ابتلا به فحشا و اعتیاد در کودکان ) و سقوط روانی و اجتماعی زن میشود. رواج فحشا در جامعه، تولد نوزادان بی سرانجام، شیوع بیماریهای مقاربتی در جامعه،ب ه خطر افتادن امنیت اخلاقی جامعه و افزایش کارتن خوابی نیز از پیامدهای اجتماعی این معضل محسوب میشوند.اجبار به موادفروشی و تامین مواد: مانند بسیاری دیگر از خشونتهای ذکر شده این شکل از خشونت نیز اغلب در اثر فقر مالی و اعتیاد همسر یا پدر بوجود میآید. نبود کار در مناطقی چون بلوچستان، تقاضای بالا برای مواد مخدر درجامعه، درآمد بالای حاصل از فروش مواد در نبود شغل مناسب باعث روی آوردن زنان به این شغل میشود. لازم به ذکر است که ناکارآمدی سیستمهای مبارزه با مواد مخدر و نبود زیرساختهای اشتغال زایی برای زنان در جامعه نیز از علل موثر در بروز این معضل است، که در بسیاری موارد این خشونت منجر به اعتیاد خود زن فروشنده، درگیری کودکان او در فروش مواد و درگیری زن فروشنده در فحشا میشود. هم چنین در سطح کلانتر این خشونت به رواج مصرف مواد مخدر در جامعه، رواج اعتیاد در زنان، رشد بزه در میان زنان و فروپاشی بنیان خانواده میانجامد. |
نیم دانگ پیونگ یانگ "نیم دانگ پیونگ یانگ" - نویسنده: رضا امیرخانی - ناشر: افق چاپ اول 1398 - 343 صفحه، 50000 تومانرضا امیرخانی پدیده عجیب و جالبی است، نابغهای معمولی و بی ادعا که بیشتر به عنوان داستان نویس شناخته میشود. تنها پسر یک پدر کارآفرین و ثروتمند - و چه پیرمرد دوست داشتنی و نازنینی بود - که در مدرسه تیزهوشان درس خواند و بعد به دانشگاه صنعتی شریف رفت ولی از حلقههای ادبی همان مدرسه علامه حلی و نشریه "روایت" با قلم زیبا و متفاوتش شناخته شد و "ارمیا" را زمانی نوشت که هنوز خیلی جوان بود. امیرخانی هم بسیار اهل سفر است و عادت به خوابیدن در یک کلبه ساده و محقر روستایی دارد و هم گرفتار اداره کارهای اقتصادی پدر بعد از فوت ایشان و اسیر تهران است، هم دوره خلبانی دیده و هواپیما میراند و زمانی از او به عنوان جوانترین خلبان ایران یاد میکردند و هم برای معرفی و تبلیغ کتاب جدیدش از این شهر به آن شهر و از این نمایشگاه به آن کتابفروشی میرود زیرا قرار گذاشته از درآمد فروش کتابهایش زندگی کند. هم از سفر مفصلش به آمریکا در "بی وتن" گزارش مینویسد و هم در همراهی با رهبر انقلاب "داستان سیستان" را روایت میکند. هم رییس هی ت مدیره انجمن قلم بوده و به عنوان نویسنده شاخص جریان انقلاب شناخته میشود و هم جدیترین انتقادها را با زبانی صریح مطرح میکند و با هنرمندان و نویسندگانی از طیف مقابل رفاقت و ارتباط دارد. هم با سردبیری سایت "لوح" سالها قبل از خیلی افراد مدعی جلودار روزنامه نگاری در فضای مجازی میشود و هم تحلیلهای عمیق و دقیق از موضوعات اجتماعی و فرهنگی روز حتی در عرصه سیاست دارد. هم پدری است که برای دو فرزندش وقت میگذارد و برای بازی و سرگرمی شان اهتمام میورزد و هم ساعت هایی طولانی مشغول کار اصلی و حرفه جدی خودش یعنی نوشتن است و نمودار سرعت پیشرفت قلمش را روی کاغذی بر دیوار اتاق کارش ثبت میکند. هم دغدغه هایی در حوزه رشته تحصیلی و تخصص فنی خودش دارد و اشتغالاتی برای پروژههای صنعتی یافته و هم در اواخر عمر شریف مرحوم آیت الله سیدعلی آقا گلپایگانی با آن بزرگوار انس و الفت نزدیک داشته و با او حشر و نشر فراوان پیدا میکند. این آدم خاص و جالب طبیعی است که وقتی با پیشنهاد سفر به کره شمالی روبرو شود از آن استقبال کند و قدر فرصتی استثنایی و کم نظیر برای ثبت یک تجربه منحصر به فرد را بداند. کره شمالی به دلیل انزوای سیاسی و اجتماعی غیر عادی اش امروز رازآلودترین کشور جهان است و چنان در پشت دیوارهای محدودیت و منع پنهان شده که همه روزنامه نگاران و نویسندگان و پژوهشگران کنجکاوند حتی یک عکس یا خبر از داخل مرزهایش به دست بیاورند. به همین دلیل در دنیای غرب تاکنون کتابهای متعدد از خاطرات و تجربه کسانی که موفق به فرار از کره شمالی شدهاند به چاپ رسیده و غالب آنها به فارسی نیز ترجمه شده - حداقل خودم به دلیل همین کنجکاوی تا حالا پنج شش تایش را خوانده ام - و البته این که چرا مثلا به زبانهای غیر فارسی این قدر ترجمه نشده کاملا معلوم است. تازهترین اثر رضا امیرخانی کتاب "نیم دانگ پیونگ یانگ" حاصل دو سفر او به کره شمالی است. در سفر اول که دیداری رسمی بوده او به عنوان مستندنگار با تیم همراه میشود و همان جا با زرنگی و ظرافت ذاتی اش میخ سفر دوم را در ملاقات اتفاقی با مقام رفیع حزب کارگران میکوبد و چند ماه بعد دوباره به کره شمالی میرود. ترجمههای موجود در بازار از زاویه محور آمریکا و از موضع دشمنی صریح با کره شمالی منتشر شده و حالا قرار شده بود رضا امیرخانی به عنوان یک نویسنده ایرانی وفادار به آرمانها و مواضع انقلابی کره شمالی را معرفی کند. برایم خیلی مهم بود تا این روایت را بخوانم و ببینم امیرخانی چه کرده است، زیرا اگر بخواهد مشکلات جدی و بنیادین نظام کره شمالی را توجیه کند که امیرخانی نیست و اگر بخواهد همان حرفها را تکرار کند که بازهم امیرخانی نیست. کتاب را با این کنجکاوی خواندم و دیدم که هنرمندانه از این معبر گذشته است و در عین تصریح به همه چیزهایی که از واقعیتهای نظام دیکتاتوری و استبدادی کره شمالی دیده است بدون آن که قصد توجیه داشته باشد به واقعیتهای دیگری مثل آثار و عوارض طبیعی فرایند تحریم اشاره میکند و راز و رمزهای پشت پرده و پنهان ت ثیر سیاستهای اقتصادی بر مسایل اجتماعی و فرهنگی را میگشاید. امیرخانی به دنبال انسان کره شمالی است و البته در آن فضای خاص و عجیب به سادگی راهی برای ارتباط با شهروندان ندارد و هر بار هم که با خطرکردن و جسارت میکوشد خود را به کسانی نزدیک کند آنها از وحشت و ترس فرار میکنند و راه را میبندند یا وقتی که اعلام میشود مقامات حزب بالاخره با تقاضای دیدارشان با فلان آدم موافقت کردهاند و آنها با ذوق زدگی حرکت میکنند برنامه با ملاقات مجسمه آن شخص خاتمه پیدا میکند! شاید اگر هرکسی به جای رضا امیرخانی بود از این همه محدودیت و منع به فقدان گزارش میرسید، اما او با هنرمندی و ذوق خود انسان کره شمالی را در میان این همه جای خالی نشان میدهد و عناصری ظریف و کوچک از حیات انسانی شهروندان را روایت میکند. او در کنار نقل شیطنتهای فردی و همیشگی خود و شوخی هایش در جمع همسفران، یکی دو خاطره و نکته خاص از سفر را هم در لابلای روایت گنجانده که همین صریح نبودن و نقل غیر مستقیم آنها را جذابتر و خواندنیتر کرده است. اگر هیچ کدام از اینها نیز نبود باز هم "نیم دانگ پیونگ یانگ" به دلیل این که نخستین گزارش مستقیم و نخستین کتاب ایرانی از کره شمالی است خواندنی میشد، زیرا همان کتابهای خارجی هم معمولا نقل خاطرات افرادی است که از کره شمالی گریخته و بخشی از پروژه رسانهای غرب بر علیه این کشور هستند، نه گزارش مستقیم یک نویسنده یا خبرنگار غربی از مشاهدات و تجربه هایش در کره شمالی و از این نظر هم کار امیرخانی یک اثر جدید و بسیار مهم است. |
| آدمها چیزی بیشتر از رفتارهایشان هستند بدرفتارها، لزوما بد نیستند!یکی از نکات مهمی که در ارتباط با دیگران باید مورد توجه قرار دهیم این است که اگر کسی رفتار بدی از خود نشان داد، لزوما آدم بدی نیست.و نکتهی مهم بعد این است که ما میتوانیم یک نفر را دوست داشته باشیم و همزمان از رفتار او متنفر باشیم.تفکیک نکردن این دو مرز روابط خیلی از افراد جامعه را تیره کرده است.اما چرا یک انسان شخصیتی متفاوت با رفتارهایش دارد؟یعنی چرا آدم خوبی است، اما رفتارهایش بد و غیر قابل تحمل؟پنج ریشه برای این مشکل معرفی میکنم که امیدوارم در خودمان و دیگران به آن توجه کنیم و مانع ایجاد این تضاد و تناقض بین شخصیت و رفتارمان شویم:هویتوقتی به یک نفر نگاه میکنید، خود او برای خودش و جامعه برای او هویتی متصور هستند.مثلا خودش، به دلیل این که درگیر اعتیاد به مواد مخدر شده است، خود را فردی بیهوده میداند.جامعه هم او را "انگل اجتماع" معرفی میکند.این برچسبها در واقع در کنار هم، هویت یک شخص را شکل میدهد و به مرور آن شخص آن هویت را میپذیرد و رفتارهای خود را با آن منطبق میکند.مثلا جملهی معروف "اعتیاد جرم نیست، بلکه بیماری است" را شنیدهاید.این جمله هر چقدر هم کلیشهای باشد و در حد شعار، یک نکتهی مهم را در دل خود جای داده است.آن نکته این است که وقتی به یک معتاد بگویی مجرم، ناخودآگاهش به او میگوید یک مجرم چه خصوصیاتی دارد؟مثلا میتواند دزدی کند! پس اگر بی پول شدی، دزدی کن، چون تو یک مجرمی!یا در تربیت فرزند خیلی به ما میگویند رفتار کودک را مورد هدف قرار بده نه شخصیتش را.مثلا نگو تو احمق هستی.بگو رفتار احمقانهای بود.یعنی رفتاری که باعث میشود دیگران تو را احمق فرض کنند.پس هویت کودک با احمق بودن شخصیتش شکل نمیگیرد، بلکه با درک رفتارهای احمقانه برای انجام ندادن شکل میگیرد.گاهی فقط تغییر هویت یک انسان میتواند شخصیت واقعی او را رو کند.مثلا اگر همین معتادی که خودش را بی مصرف میداند و مجرم و جامعه او را انگل اجتماع معرفی میکند، تحت حمایت شخص یا گروهی قرار گیرد و به او احساس ارزشمندی و مفید بودن برای اجتماع داده شود، دیگر از خودش رفتارهای هنجارشکنانه و مجرمانه بروز نمیدهد.چون هویت او الان "یک انسان مفید برای جامعه" است.ارزشها و باورهاهر کسی متناسب با محیطی که در آن زندگی کرده و فکر کردن آموخته، باورهایی دارد.یعنی هنجارهایی دارد. یعنی بایدها و نبایدهایی دارد و یعنی واجبها و حرام هایی دارد.اگر دو کودک دوقلوی همسان را از هم جدا کنید و یکی را در جرم خیزترین نقطهی شهر و یکی را در بافرهنگترین نقطه شهر رشد دهید، احتمالا اولی یک سارق با سابقهی جرم و جنایت شود و دومی یک دکتر متخصص!اما لزوما رفتار این دو نشان دهندهی شخصیت واقعی آنها نیست.یعنی ممکن است آن سارق باسابقه خطوط قرمز اخلاقی مشخصی داشته باشد و اتفاقا بسیار اهل کمک به ناتوانان باشد اما آن پزشک متخصص در حین عمل جراحی به شرطی جراحی را ادامه دهد که مبلغی پول اضافه به او پرداخت شود.پس اگر روی باورهای این شخص کار شود، ممکن است تمام رفتارهای ناهنجارش را کنار بگذارد.پس اگر یک شخص با رفتار ناهنجار را مشاهده کردید، حتما به این هم فکر کنید که باورهای این شخص غلط است و رفتارهای غلط او به نظر خودش درست است، چون مطابق با باورهای اوست.توانایی و مهارتگاهی فقط به خاطر ضعف مهارتی است که آدم بدی به نظر میرسیم.یک مادرشوهر خیرخواه را در نظر بگیرید که یک رفتار نامناسب از عروس خودش دیده است.این مادرشوهر پیش خودش میگوید این رفتار باعث میشود عروس من در ذهن دیگران بد به نظر برسد و من این را دوست ندارم.پس از سر خیرخواهی تصمیم میگیرد به عروسش تذکر بدهد.اما چون روش صحیح انتقاد را بلد نیست، طوری بیان میکند که عروسش او را یک مادرشوهر بد میبیند که در دعوای همیشگی عروس و مادر شوهر قصد تخریب او را دارد.فقط آموزش دیدن و افزایش مهارت، میتوانست این تصویر را کاملا متفاوت کند.محیط زندگیمثل سه مورد قبل، محیط زندگی به میتواند عامل ایجاد رفتارهایی برای ما باشد. این رفتارها لزوما با ذات ما تطابق ندارد، اما تکرار زیاد این رفتار غلط، آن را برای ما درست جا زده و عادی کرده است.پس اگر با کسی برخورد کردید که طور خاصی رفتار میکرد، حتما در مورد محیط زندگی او سوال کنید.الگوهایک روز در رستوران منتظر رسیدن غذا بودم که حرفهای یک پسر بچه در میز کناری توجه من را به خودش جلب کرد.پسر بچه دو نوشابه نارنجی و مشکی را در مقابل خودش گذاشته بود و میگفت این مرد عنکبوتی قرمزه و این یکی مرد عنکبوتی سیاه.بعد نوشابهها را به هم میزد تا با هم بجنگند.بلافاصله در ذهنم این نکته آمد که سرنوشت بچههای ما قرار است چه باشد؟سرنوشت نسلی که مرد عنکبوتی و بت من و سوپرمن و. الگوهای آنها هستند.ذهن ما برای روشن بودن آن چه میخواهد به آن دست پیدا کند نیاز به یک نمونه عینی دارد.این نمونه عینی را ما در قالب الگو به ذهنمان معرفی میکنیم.من به خاطر دارم در کودکی حتی برای مدل راه رفتن خودم الگویی داشتم و سعی میکردم شبیه به او راه بروم.رفتارهای غلط ما هم گاهی برگرفته از الگوهای غلطی است که برای ذهن مان سرلوحه کردهایم.این 5 مورد فقط و فقط به این دلیل گفته شد که بدانیم گاهی ممکن است از یک آدم خوب رفتارهای بد سر بزند.اما نباید رفتار بد شخص را دلیل قضاوت شخصیت او بدانیم.پس یک آدم خوب هم رفتار بد دارد، و این دلیل بد بودن او نیست و ما میتوانیم او را دوست داشته باشیم و رفتارش را نه! |
کتابخوانی ظهور را نزدیک میکند من کوچکتر از آن هستم که چنین تیتری را بنویسم. اما سخن، سخن من نیست. تحلیل یک عزیزی است اما قابل دفاع است. که در این نوشته میخواهم کمی آن را بسط دهم.کتابخوانیقبلا در معرفی کتاب انتظار عامیانه عالمانه عارفانه نوشتم انتظار عالمانه یعنی تلاش کنیم برای آن که فهممان را بالا ببریم خودمان آن انسان تراز تمدن اسلامی شویم و انسانسازی و جریانسازی کنیم تا جامعه برای پذیرفتن ظهور آماده شود. خب، این بالارفتن سطح فهم یک مسلمان چگونه اتفاق میافتد؟ احتمالا میگویید با یادگیری! باید دانش بجوید. بله. خداوند هم در قرآن میگوید اگر نمیتوانید روی دیگران تاثیر بگذارید اگر فکر میکنید جایگاههای بالا جای شما نیست. بلند شوید و کسب علم کنید. سیر آفاق و انفس کنید.اما علم کجاست؟ علم توسط خدا در ذهن انسانی نهاده شده و یا در کتابی چون قرآن نگاشته شده. از ذهن آن انسان هم در کتابی نوشته شده و آن کتاب به انسانی دیگر تا امروز آنچه را که هست میبینیم: دنیایی از علوم و اطلاعات .به قلبم فشار میآید - کتابخوانیپس کتاب خالق و کتاب مخلوق نقش بیبدیلی در کسب علم و بالارفتن شعور و فهم در انسان داشته و دارد. کتابها هم روز به روز بر تعددشان افزوده میشود. آنچه میماند، ترویج کتابخوانی است. البته نه از طریق مرسومی که میبینید. بلکه از طریق آموزش. اکثر مردم ما بخاطر سیستم آموزشیای که در آن رشد کردهاند بلد نیستند چه کتابی و چگونه بخوانند. از دوستی شنیدم که از قول استاد اصغر طاهرزاده نقل میکرد :بهترین راه رسیدن به امام در عصر حاضر، کتاب است. اگر سوالی داریم، نیت کنیم و به جستجوی کتاب برویم و کتابی که فکر میکنیم پاسخ سوال خود را درآن خواهیم یافت برداریم و بخوانیم . بارها این کار پاسخ مرا داده است. اخیرا برای خریدن یک مقتل جمع و جور و خوب به کتابگردی رفتم تا در ویدیو هایم در این ایام معرفی کنم. (می خواهیم در 5 روز دهه محرم حسینیه کتاب داشته باشیم و کتابهای حسینی معرفی کنیم) در یکی از کتابفروشیها دوستی مرا دید و از من اجازه رفت تا کتاب حسین از زبان حسین را به من هدیه دهد. به کتابفروشی دیگری رفتم و صاحب آنجا لطف داشت و کتابی به نام قصه کربلا را به من هدیه داد و گفت تا بخوانم و فورا نظرم را به او بگویم.من فکر میکنم آموزش کتابخوانی امروز یکی از مهمترین واجبات بر زمین ماندهاست که وظیفه متولیان فرهنگی و افراد کتابخوان است تا برای این مهم آتش به اختیار تلاش کنند و از آن بالاتر وظیفه حکومت اسلامی است تا از بیت المال به زندگی این متولیان کمک کنند تا در این مسیر دغدغههای مالی، آنها را کمانگیزه نکرده و چالههای اقتصادی سرعتشان را کند نکند. |
روانشناسی بین فرهنگی (تقابل غرب و شرق) شرق و غرببرخورد فرهنگی زمانی بوجود میآید که دو فرد با دو فرهنگ مختلف در کنار هم قرار گیرند . حال شدت و تاثیر این برخورد زمانی بیشتر میباشد که یک فرد به جامعهای دیگر سفر کند. مطمینا، زمانی که مهاجران از کشورهای مختلف به ایالات متحده میرسند، یک نوع برخورد فرهنگی وجود خواهد داشت، زیرا مهاجران به محیطی وارد شدهاند که دارای زبان جدید، آداب و رسوم و تفاوت هایی میباشند. زمانی که مهاجران آسیایی باشند این تفاوتها و برخورد فرهنگی شدیدتر و ملموستر میباشد. چرا که بین فرهنگ شرقی و فرهنگ غربی تفاوتهای ارزشی زیادی وجود دارد. هر چقدر که این تفاوتها بیشتر باشد برخورد فرهنگی شدت بیشتری میگیرد. این برخوردهای فرهنگی میتواند بین والدین (تست سبکهای فرزند پروری بامریند) و فرزندان مهاجر مشکلات و اختلافاتی ایجاد کند و شکاف بین دو نسل را بیشتر کند. چرا که والدین بخاطر خو گرفتن با ارزشهای آسیایی کمتر تحت تاثیر ارزشهای کشورهای غربی قرار میگیرند. اما فرزندان، در برخورد با فرهنگهای کشورهای غربی از سویی تلاش میکنند تا به روابط خودشان با والدین و فرهنگ آسیایی احترام بگذارند و از سویی دیگر خود را تا حدودی همرنگ جامعه جدید میکنند. بنابراین این برخوردهای فرهنگی اگر مدیریت نشوند خود میتواند آغازگر یک تنش باشد.شرقی و غربیارزشهای شرقی و غربیدر ادامه تفاوتهای ارزشهای جمع گرایانه شرقی و ارزشهای فردگرایانه غربی تیتر وار آورده میشود:ارزشهای فردگرایانه غربی:تاکید بر "من"تمرکز بر روی خودبرابریمنحصر به فرد بودنبه چالش کشیدنارزشهای جمع گرایانه شرقی:تاکید بر "ما"تمرکز بر روی خانواده یا گروهسلسله مراتبمطابقتاطاعت از اقتدارجوامع آسیایی به عنوان جوامع طبقاتی شناخته شدهاند، همچنین جوامع شرقی جایی است که هویت فردی بر مبنای فاکتور "ما" است، جایی که فرد وابسته به گروه، خانواده، روستا، شهر و جامعه میباشد و به واسطه این محیطها هویت مییابد. اما در غرب خبری از از این وابستگیها نیست چرا که فردگرایی حرف اول را میزند و در آنجا مدام فرد خودش را به چالش میکشد و از دوران کودکی طوری آموزش میبیند که از خودش بپرسد که چه کسی است و خود را بدون داشتن تعلقات ارزیابی نماید. این مطالب نشان میدهد که به هنگام استفاده از متون غربی باید این تفاوتهای فرهنگی را درک نمود. بنابراین استفاده از مبانی غربی در بستر کشورهای شرقی بدون در نظر گرفتن روانشناسی فرهنگی ممکن است ما را دچار تعارض نماید. لیکن قبل از استفاده از این مبانی لازم است تا آن را متناسب با ارزشهای جمع گرایانه تفسیر و مورد استفاده قرار دهیم. - psychology - of - the - confrontation - between - the - west - and - the - east / |
هم بستگی فرهنگ و اقتصاد در ابتدا توجه فرمایید این نوشته بر اساس مطالعات تحلیلی و تطبیقی عمیقی نگاشته نشده است و صرفا تامل و تجربه شخصی نگارنده در این رابطه است لذا خوشحال خواهم شد این مطلب را با دید انتقادی بخوانید و در صورت امکان دیدگاه خود را عنوان نمایید.احتمالا در جمعهای دوستانه و خانوادگی شاهد آسیبشناسی معضلات فرهنگی از جمله بدرانندگی کردن یا آشغال ریختن ایرانیان در محیط زیست بودهاید. در درمان این معضلات عدهای همواره روش رضاخان را میپسندند و توصیه اکیدشان جریمه و برخورد شدید است. عده دیگری با تکیه بر سخن امام علی (اگر فقر از یک در وارد شود ایمان از در دیگر خارج میشود) ریشه فقر فرهنگی را در فقر اقتصادی میبینند و حرفشان این است اگر وضع اقتصادی بهتر شود مردم دغدغهمندتر میشوند چرا که با کار کمتر فرصت خواهند داشت به مسایل غیراقتصادی هم فکر کنند و از طرفی دولت هم پول کافی برای فرهنگسازی و آموزش در دست دارد در نتیجه معتقدند تا مشکلات اقتصادی حل نشود فرهنگ هم اصلاح نمیشود. زمانی که بحث تورم و رکود نقل مجالس میشود بعضی گرفتن سلطانآن معضل و اعدام ایشان را راه حل اصلی میدانند. برخی دیگر با مثال آوردن از آلمان و ژاپن (مثلا در کشورهای پیشرفته در زمان گرانی مردم از خرید کالا خوددارری میکنند تا قیمتها کاهش پیدا کند) نشان میدهند مردم با رفتارشان قادرند قیمتها را تعدیل و فساد را کاهش دهند و باور دارند تا فرهنگ اصلاح نشود مشکلات اقتصادی حل نمیشود.فرهنگ و اقتصاد چنان بااهمیت هستند که شاید نتوان هیچ مقولهاجتماعی را یافت که از این دو مفهوم متاثر نباشد. در طول تاریخ اکثر حاکمان با اتکا به یکی یا هر دوی این مفاهیم به قدرت رسیدند و یا دولت خود را قوام دادند. از دوران روشنگری بحث در رابطه با این دو مفهوم بیشتر شده است و اندیشمندان تلاش کردند ارتباطی بین معضلات جامعه با فرهنگ و اقتصاد ایجاد کنند. بسیاری از این روشنفکران ریشه مشکلات را اقتصادی دانسته، و عدالت یا سرمایه داری را درمان این نابسامانی ها لحاظ میکردند و عدهای مشکلات را فرهنگی تشخیص داده و با دین، آزادی و آموزش قصد برطرف کردن آن را داشتند بنابراین هر گروه با سادهسازی و خطی کردن مشکلات، ریشه را در نظریه مورد ادعا خود میدید. این نظریات در چند قرن اخیر به بسیاری از جنگها و انقلابها منجر شد و تغییرات بسیاری را در دنیا بوجود آورد. تقسیم دنیا به بلوک شرق و غرب و بسیاری از انقلابها و جنبشها در قرن بیستم نمونهکوچکی از این تغییرات بود.امروزه در قرن بیست و یکم کمتر نخبهای، فرهنگ را به تنهایی علت اقتصاد میداند و یا به طور کلی ریشه فرهنگ را در اقتصاد میبیند ولی هیچکس منکر رابطه پیچیده و درهمآمیخته این دو نیست بوجود آمدن رشتههایی مانند اقتصاد فرهنگی و جامعهشناسی اقتصادی موید همین موضوع است البته قطعا از ابتدای تاریخ پیوند این دو تا این اندازه پیچیده نبوده است. اگر چند ده هزار سال در تاریخ به عقب برگردیم به زمانی که اقتصاد، به زنجیرهای از دادوستدهای ساده و فرهنگ، به سبک زندگی در جامعه چند ده نفره محدود میشد شاید بتوان رابطه این دو را شفافتر مشاهده کرد. شاید بازیگران دیگری در پیچیده شدن رابطه این دو نقش داشتهاند که به مرور زمان به پشت پرده رفتهاند.مشابه هر مفهوم برساختهی بشر، "نیاز" آغاز کننده تحول بوده و باعث تکامل شده است. براساس تیوری انتخاب گلاسر انسان پنج نیاز اصلی بقا، عشق، قدرت، آزادی و تفریح دارد که در بین این نیازها "بقا" مهمترین احتیاج یک انسان است. نیاز به بقا تمام نیازهای جسمانی ضروری مانند نیاز به غذا، آب، هوا ، سرپناه و پوشاک و همچنین ت مین امنیت برای ادامه زندگی را شامل میشود. چند ده هزار سال قبل نیاز به هوا، مسکن، آب و پوشاک دغدغه جدی انسانهای اولیه نبود درحالیکه غذا و امنیت بزرگترین چالشهای این دوران بودند بنابراین داشتن غذا و امنیت مهمترین پارامترهای لازم برای جلوگیری از انقراض محسوب میشد. در دورانی که حیوانات و گیاهان، اهلی نشده بودند و یکجانشینی و تمدن، شکل نگرفته بود، انسانهای شکارچی - گردآورنده مجبور به تهیه و مصرف روزانه و نهایتا هفتگی غذا بودند، بنابراین زمان زیادی را صرف تامین آن میکردند. علاوه بر این امنیت جانیشان را حیوانات وحشی، انسانهای مهاجم و بیماری به خطر میانداخت. در چنین شرایطی انسانهای خردمند چاره کار را در ایجاد بسترهای مناسب دادوستد و تولید غذا (اقتصاد) و شکل گیری خانواده، قبیله، دانش و زبان (فرهنگ) دیدند تا قادر باشند به طرز بهینهتری از بقای خود در برابر طبیعت حفاطت کنند. مثلا ویتامینها و پروتیینهای متنوع مورد نیاز بدن را با تبادل غذای اضافی خود با دیگران تامین نموده و با ایجاد کشاورزی و دامداری زنجیرهی غذایی مطمنییتری ایجاد کردند. همچنین اختراع ابزارآلات و زبان آنها را در مقابله با حیوانات و گونههای دیگر انسان مصون نگه میداشت. بنابراین شاید بتوان گفت در ابتدا نیاز به بقا بیشترین تاثیر را بر فرهنگ و اقتصاد گذاشته و علت اصلی بوجود آمدن این دو مفهوم بوده است. لذا اگر میخواستیم مشکل فرهنگ و اقتصاد را در آن زمان حل کنیم باید ریشه آن (بقا به زعم نگارنده) را بررسی و مطالعه میکردیم تا از طریق آن مشکل فرهنگی و اقتصادی هم حل شود بنابراین به نظر میرسد اقتصاد و فرهنگ نه صرفا پیوند علت و معلولی که رابطه همبستگی[ 1 ] داشتهاند.با گذشت زمان و پیچیدهتر شدن جوامع بشری، اقتصاد و فرهنگ چنان فربه شدند و دلیل اصلی خود را کنار گذاردند که گویی از ابتدا این دو مفهوم باعث شکلگیری نیاز انسان به بقا بودند. به مثابه فرزندی که بعد از بلوغ نحوه پیدایش خود را فراموش کرده است و ادعای پدری دارد. نگارنده معتقد است هر چند بقا در ویترین معضلات و مشکلات اجتماعی و سیاسی خودنمایی نمیکند ولی همچنان در پشت پرده نقش اصلی را ایفا میکند. قطعا اثبات این موضوع نیاز به پژوهش و تحقیقات گسترده دارد لذا به راحتی نمیتوان مدعی همچین ساختاری در جامعه شد اما مصداقی که به بعضی از مشکلات اجتماعی نگاه بیندازیم رگههایی از نیاز به بقا قابل مشاهده است. مثلا یکی از ملاکهای خرید خانه و خودرو توسط مردم ایمنی بیشتر آن است (که به قیمت بیشتر آن منجر می شود) تا در هنگام تصادف، زلزله و آتش سوزی احتمال زنده ماندنشان بیشتر باشد لذا این باعث میشود آدمها بیشتر کار کنند یا دچار لغزش اقتصادی شود. یا فرض کنید یکی از علل مرگ ومیر استرس و تنش است در این صورت برای کاهش این تنش انسانها از راه حلهای فرهنگی شامل مذهب، موسیقی و . یا اقتصادی مانند خانههای مجلل، خودروهای گران قیمت و . استفاده میکنند. البته مثالهایی که زدم دقیقا اثبات کننده ادعای بنده نیست ولی نشان دهنده بخشی از قضیه میباشد. چرا که بنده هم معتقد به وجود یه عامل در مناسبات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نیستم. 1 . مهمترین نکتهای که باید در مورد ضریب همبستگی به خاطر داشته باشیم این است که ضریب همبستگی، به رابطهی علت با معلول اشاره نمیکند و صرفا مشخص میکند که بین دو متغیر رابطه وجود دارد. به عنوان مثال، تحقیقات نشان میدهند که ضریب همبستگی بین تعداد سیگارهایی که یک نفر در طول زندگی کشیده و عمر او، منفی است. اما از این تحقیق نمیتوان نتیجه گرفت که سیگار کشیدن، عمر را کوتاه میکند. ممکن است این دو متغیر، تابع متغیر سومی به نام سختیهای زندگی باشند. به این معنی که با افزایش سختیهای زندگی، تنش افزایش یافته و با افزایش تنش، ضمن اینکه تعداد سیگارهای مصرفی افزایش مییابد، عمر نیز کاهش یابد. و استرس ناشی از آن باعث مرگ انسان شود هرچند سیگار هم در اینجا نقش کاتالیزور را بازی میکند. ولی عامل اصلی سیگار نیست. |
اندیشههای سیاسی ارسطو ارسطو متولد 384 ق.م است. پدرش طبیب دربار پادشاه مقدونیه (جد اسکندر) وارسطو متاثر از شغل پدر به عاوم زیست شناسی روی آورد. زمانی که جوان بود بجای مدرسه به آکادمی افلاطون رفت پدر اسکند مقدونی (فیلیپ) از ارسطو خواست سرپرستی اسکندر را در پایتخت بر عهده گیرد. آثار ارسطو مدت 300 سال با انجیل رقابت کرد وسپس در شمار کتابهای مقدس مسیحیان درآمد. آثار او زیاد است و میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: 1 _کتابهای منطقی 2 _کتابهای علمی 3 _مجموعه آثار ارغنون 4 _ کتابهای صنایع.روش و فلسفه ارسطو:ارسطو با روش استقراء به شناخت مسایل اجتماعی پرداخت او برای نوشتن کتاب "سیاست " قانون اساسی 158 دولت را بررسی کرد. به عقیده ارسطو سنت و عرف بدان سبب شایسته احترام و رعایت است که در اجتماع عمل کردهاند و نباید آنها را براحتی کنار گذاشت. در شیوه ارسطو سه خصوصیت است: استقراء _ ژرف اندیشی _ ارج نهادن به سنتها وپیشینه.ارسطو از موضعی میانه بین ماتریالیسم و ایده آلیسمم نوسان کرد.آموزشهای ارسطودرباره حرکت از ماده به صورت یا درباره جریان فلسفی شدن و صیرورت سبب شدهر چیز پیوسته در حال حرکت و دگرگونی وبالقوه پذیرای کمال دیده شود. ارسطو از این آموزشها در توجیه سیر تکاملی زندگی اجتماعی انسانها استفاده کرد.شکلهای دولت:معیار خوب و عادلانه بودن دولت توانایی آن به تامین منافع عمومی است.شکلهای حکومت: پادشاهی_ آریستوکراسی _ پولیتی. درمقابل ستمگری - اولیگارشی - دموکراسی . ارسو گفت چون هیچ طبقهای حق حاکم شدن ندارد پس حاکمیت باید طبق قانون باشد. برای بردگان وضعیت بردگی هم فایده دارد هم عادلانه است.عرصه عمل دولت :از نظر ارسطو ترکیب اخلاق و سیاست فقط در دولت آرمانی امکان پذیر است.در جهان عمل دولتها یا اولیگارشی اند یا دموکراتیک . بهترین دولت قابل عمل باید بر تعادل اصول دموکراسی و اولیگارشی مبتنی باشد و آن شکل پولیتی است. نه میتوان اصالت و ثروت را نادیده گرفت و نه میتوان توده وعامه را در نتیجه بهترین روش در عمل ایجاد تعادل بین انهاست که یکدیگر را خنثی کنند تا ثبات و اعتدال برقرار شود. پولیتی اصل اعتدال و میانه روی را ارایه میدهد. ارسطو طبقه متوسط مسلط را عامل ثبات دولت دانست.انقلاب وثبات: ارسطو عمل گرا بود حتی به ستمگران راه نشان داد تا حکومت خود را حفظ کنند. علتاصلی بی ثباتی اولیگارشی و دموکراسی افراط در خودشان است. نباید فرمانروایان آنها به سود خود کار کنند و اعتراض عمومی را برانگیزند. در دموکراسی مالکیت ثروتمندان رعایت و در اولیگارشی رفاه فقیران حمایت شود. مالکیت خصوصی امکانات آزادیخواهی رافراهم میاورد و اجازه میدهد استععداد و طبع بشر بهترین حال خود را نشان دهد البته مالکیت هم اندازه دارد. ارسطو ربا را محکوم کرد و کاری بسیار غیر اخلاقی نامید. جرم وجنایت فقط از توضیع نابرابر مالکیت ناشی نمیشود بلکه از حرص و آز نیز برمیآید.دولت کمال مطلوب:سرزمین بزرگ خوب نیست و اگر خیلی کوچک هم باشد خودکفا نخواهد بود. برای دریانوردی و تجارت دسترسی به دریا ضروری است البته تدابیری باشد مجذوب قدرت دریایی و ثروت ناشی از تجارت نشود.هدف بازر گانی خودکفایی است نه سود بردن. سعادت انسان به طور کلی در پیروی از عقل است.افلاطون در دولت آرمانی خود قانون نداشت و مثل ابدی بسیار مهمتر از قوانین بود ارسطو هوادار آماده و پایدار حاکمیت قانون بود. ارسطو معتقد بود قانون باید فرمانروا باشد و فرد هم حفظ کننده و خدمتگذار قانون باشد. |
دلایل لجبازی کودک و روشهای موثر برای مقابله با آن وضعیت اقتصادی امروز و این که در اکثر خانوادهها، معمولا پدر و مادر وقت گذراندن اوقات خود با کودکان را نداشته و در اکثر اوقات آنها را به حال خود مجبورند که رها سازند، کودکان نیز موقعیت موجود را به خوبی درک کرده و قادر به سوء استفاده کردن از این موقعیت شده و سعی میکنند بیشترین بهره برداری ممکن را از خستگی و عدم تمایل والدین برای مقابله با خواستههای بی جای آنها انجام داده و به تمامی خواستههای معقول و غیر معقول خود در سریعترین زمان ممکن برسند.آیا والدین با شیوههای تربیتی کودکان آشنا میباشند؟یک سیوال با مطالعه مطلب بالا میتواند به ذهن ما برسد و آن این است که آیا والدین جدای از کمبود وقتی که برای سر و کله زدن با کودکان خود دارند، اصلا میدانند که شیوه تربیت کودک چه بوده و در مقابله با رفتارهای بی جای کودکان خود لازم است تا چه راهکاری را دنبال نمایند؟ باید برای پاسخ به این سیوال عنوان داشت که در اکثر موارد، این والدین اصلا نمیدانند که باید چگونه عمل کرده، و در برخی از موارد، حوصله استفاده از راهکارهای اساسی را نداشته و به زبان ساده باید گفت که از روی خستگی اصلا تمایلی نیز به مقابله کردن و صرف وقت برای تربیت کردن کودک خود را ندارند.لجبازی کودکانه چیست؟همیشه یک نکته را باید قبل از مقابله با یک مشکل بشناسید، و آن هم کسب شناخت کافی از مسیله میباشد. در این جا مسیله ما لجبازی کودکان است، پس نخست لازم است که آن را به خوبی شناسایی کرده و پس از آشنا شدن با این مسیله میتوانیم راههای مناسب برای مقابله با آن را نیز پیدا نماییم.لجبازی به طور کلی به شیوه رفتاری گفته میشود که معمولا از سوی کودکان اتخاذ شده و به منظور دست یابی به اهداف خود در کوتاهترین زمان ممکن کودکان سعی خواهند کرد تا به اتکای این شیوههای رفتاری، والدین خود را خسته کرده و در نهایت به منظور اصلی خود و هدف ابتدایی خود دست یابند. والدین معمولا برای مقابله با این رفتار تدابیری را اتخاذ مینمایند ولی در کل، تمامی این تدابیر با شکست مواجه شده و در نهایت این به قول معروف حرف همان کودک خواهد بود که به کرسی خواهد نشست.دستاورد کودک از لجباریدر حقیقت کودک میتواند از این خصوصیت به عنوان یک مزیت استفاده نماید، و میزان و حد پیشرفت خود و قدرت چانه زنی خود را آزمایش نماید. به این ترتیب کودک یاد میگیرد که در ازای رفتاری خاص میتواند به دستاوردهایی دست پیدا نماید، ولی در صورتی که شما رفتار و تدابیر مناسبی را برای مواجه با این رویداد در اختیار نداشته باشید، کودک یاد میگیرد که از این مزیت خود بهره برداری کرده و تا آن جایی که میتواند منافع خود را حاصل نماید.اتخاذ تدابیر سلبی جواب نمیدهدبه زبان سادهتر، نکن نکن گفتنها نمیتواند برای ما بازدهی به ارمغان بیاورد. کودکان به طور ذاتی اصلا دوست ندارند از کاری بازداشته شوند. کودکان نمیتوانند تحمل کنند که کاری که قصد انجام آن را دارند به تاخیر اندازند، بنابراین در مرحله نخست به عنوان یک گام پیشگیرانه، لازم است تا شما همواره از گفتن این کار را نکن، خودداری نمایید. البته تا آن جایی که امکان دارد.دست به رفتارهایی که باعث تحریک کودک شود نزنیددر کنار جمله قبل باید یک جمله مکمل را نیز به آن بی افزاییم. سعی کنید تا آن جایی که ممکن است از رفتارهایی که میتواند باعث تحریک کودک شده و منجر به لجباری از سوی وی گردد هرگز نزنیم. زیرا در انتها این خود شما والدین هستید که با شکست روبرو شده و این کودک است که پیروز میگردد، و همین امر باعث میشود که یاد بگیرد و تجربه کند که میتواند از طریق لجبازی حرف خود را به کرسی بنشاند.اگر تونستی این کار رو انجام بده؟در صورتی که بخواهیم رفتارهای لجباری گونه کودک را واکاوی نماییم، مهمترین موضوعی که میتواند حاصل گردد، عدم توانایی لازم در کودک در جهت انجام کاری است که به وی سپردهایم. این که بتوانیم بفهمیم که کودک ما چه میزان توانایی داشته و حد و حدود استعدادها و قابلیت هایش کدام است کاری بسیار سخت میباشد، و تعیین این حد و حدود نیز بسیار مشکل خواهد بود. به همین خاطر، این راهکار که ابتدا میزان تواناییهای او را سنجیده و سپس به وی مسیولیت بسپاریم کاری بسیار دشوار بوده و میتواند با نتایج بسیار وحشتناکی نیز همراه باشد.بهترین راه کار برای این مشکل است که به کودک به این صورت دستور دهیم که اگر توانستی این کار را انجام بده، در این صورت بار امری از جمله برداشته شده و کودک الزام زیادی را برای انجام آن کار بر روی خود احساس نمینماید و همین میتواند گام نخست در جهت مبارزه با لجبازی کودک نام گیرد.برای مقابله با لجبازی کودک از خود ضعف نشان ندهیدیکی از مهمترین کارهایی که برای مقابله با لجبازی کودک لازم است و حتما باید آن را انجام دهید، این نکته بسیار حساس میباشد که از خود ضعف نشان ندهید. نباید در مقابل رفتار کودک ضعف نشان داد، این ضعف میتواند شامل عصبانیت و برخورد شدید با رفتار کودک نیز باشد، در واقع عصبانی شدن خود نوعی ضعف محسوب میگردد. البته در صورتی که بی چون و چرا به فرامینش نیز عمل نمایید خود میتواند نوع دیگری از ضعف محسوب شده و موجب جریحتر شدن کودک و نتیجه گیری وی در جهت تکرار رفتارهایش گردد.مراقب امر و نهی کردنها و دستورات صادره خود باشیدسعی کنید میزان محدودی دستور را برای اجرا به کودک صادر نمایید، همواره تعداد دستورات صادر شده بالا میتواند نتایج نامطلوبی را به همراه داشته باشد، این از یک جهت میتواند منجر به ایستادگی و مقاومت کودک در برابر تعداد دستورات بالا و یا ضد و نقیض بوده و از سوی دیگر، در صورت اجرایی شدن به زور این دستورات میتواند باعث کاهش اعتماد به نفس کودک و عدم ایجاد شخصیتی مستقل در وی گردد.به کودک خود محبت کنیدبه یاد داشته باشید که کودکان همیشه در صدد برخوردار شدن از محبت میباشند. به این معنی که کودک دوست دارد از سوی والدین و یا تمامی افراد بزرگسالی که به آنها اعتماد داشته و به صورت روزمره آنها را ملاحظه مینماید ببیند. کودکان دوست دارند بر روی لبان شما لبخند ببینند، در صورتی که به وی اخم کنید، باعث رنجش و یا ناراحتی وی خواهید شد. نباید اخم کردن و فریاد کشیدن را از اصول دیسیپلین منزل خود قلمداد نمایید.به هیچ عنوان دست به تنبیه کودکان نزنیدتنبیه بدنی ممکن است به نظر شما یکی از سریعترین راهها برای مقابله با لجبازی کودکان باشد و به نظر میرسد، زود حاصلترین نتایج را از این طریق میتوانید به دست آورید و از نظر قدیمیها پر بازدهترین روش و راهکار به شمار میرود. ولی در حقیقت این طور نیست، همگی از میزان آسیبها و صدماتی که میتواند تنبیه بر روی روحیه و نگاه وی به زندگی آینده وارد آورد آگاه میباشیم. باید تا آن جایی که امکان پذیز است از اتخاذ روشهای تنبیهی بدنی خودداری کرده و سعی نمایید تا به شخصیت کودک خود احترام بگذارید، البته این به معنی انجام خواستههای لجبازانه کودک نمیباشد.سعی کنید به شخصیت کودک خود احترام بگذاریدیکی از بهترین روشها برای احترام گذاشتن به خواستههای کودکان، اجازه انتخاب و تصمیم گیری به خصوص در امور مربوط به زندگی شخصی خود او خواهد بود. مثلا به وی اجازه انتخاب لباس برای خودش را بدهید، به وی اجازه دهید تا مدل چینش اتاقش را خودش برگزیند.لجبازی برای کودک وسیله است نه هدفبرای مقابله با لجبازی کودکانه و همچنین اتخاذ راهکار مناسب برای مبارزه با آن، باید بدانید که کودک هدفی از لجبازی دارد، و در صورت دستیابی به آن هدف، سعی میکند تا از لجبازی به عنوان وسیلهای برای دستیابی به آن هدف استفاده نماید. در واقع کودک قصد لجبازی کردن ندارد، بلکه میخواهد تا از طریق استفاده از راهکار لجبازی هدف خود را در سریعترین زمان ممکن به دست آورد. به این ترتیب برای مبارزه کردن با لجبازی کودک و بهترین راه کار برای مبارزه با لجبازی کودک، این است که به وی نشان دهید که راههای ساده دیگری نیز برای دستیابی به هدف خود داشته و به این ترتیب یاد میگیرد برای دستیابی به آن هدف از لجبازی استفاده نکرده و به سراغ آن راههای امکان پذیر جایگزین شما برود.کودک را مسیولیت پذیر بار بیاوریمکودک باید یاد بگیرد که هر عملی یک مسیولیت داشته و او حتما باید مسیولیت این امر را بپذیرد. سعی کنید پله به پله به کودک خود مسیولیت داده و به وی شخصیت داده و به او اجازه استقلال داشتن را بدهید. کودک باید در کنار لذت بردن از حس استقلال و آزادی و انجام اعمالی که دوست دارد، باید در عین حال نیز بیاموزد که لازم است تا نتایج اعمالی را که انجام میدهد چه خوب و چه بد، چه تنبیه و چه تشویق بپذیرد.حق انتخاب در کودکانبهترین راهکار برای مبارزه با لجبازی کودک حق انتخاب دادن به کودک خواهد بود، البته این حق انتخاب باید به صورتی باشد که واقعا در انتخاب خود ازاد باشد، نه این که در صورت انتخاب گزینهای غیر از آن چیزی که ما انتظار داریم، سعی در ممانعت کردن در انتخاب وی داشته باشیم. مثلا در صورتی که به وی حق انتخاب غذا خوردن را میدهید، در صورتی که انتخاب وی منفی بود نباید با پرخاشگری ما همراه باشد.از شتاب زدگی خودداری نماییمباید کودک را ازاد گذاشت، مثلا چون خود ما سریع غذا میخوریم، حتما کودک نیز لازم است تا با ما همراه شده و همراه با ما، غذای خود را آغاز و همراه با ما به انتها برساند. این باعث میشود تا کودک در برابر فرامین پشت سر هم صادر شده از سوی ما مقاومت کرده و در صدد مخالفت برآید. اجازه دهید تا او با سرعت خودش غذا خورده و بر روی عادات خودش کارهای مربوط به خود را به انجام برساند، باید صبور بود و از خود حوصله به خرج داد.به خواستههای کودک از روی لجبازی عمل ننماییددر صورتی که کودک احساس کند که والدین او نسبت به خواستههای او صبوری نداشته و در صورت لجبازی کردن فورا اقدام به تامین خواستههای او خواهند نمود، در این صورت، به هیچ عنوان از گزینه لجبازی دست نگشیده و همواره در صدد انتخاب گزینه لجبازی به عنوان نخستین آپشن خود نموده و سعی خواهد کرد تا تمامی خواستههای خود را به این ترتیب تامین نماید.والدین باید یادبگیرند که در برابر یکدیگر از شیوه لجبازی استفاده نمایند.خود بزرگسالان در بسیاری از اوقات سعی میکنند تا با اسرار بر روی خواسته خویش و به اشوب کشیدن محیط، حرف خود را به کرسی نشانیده و به این ترتیب میتوانند با کم هزنیهترین شیوه ممکن و در سریعترین زمان ممکن به خواسته خود دست یابند.این باعث میشود تا کودک به خوبی از این رفتار والدین الگو برداری نموده و آن را روشی بسیار مناسب جهت دستیابی به خواستههای خویش قلمداد نمایند.منبع:مجله اینترنتی خریدار |
مریخیها در چنگال ونوسیها! فک کنم همه تون اسم کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی" نوشتهی "جانگری" رو شنیده باشید.اگه بخوام کل حرف این کتاب رو یه جمله کنم براتون میشه این:"مردها و زنها با هم تفاوت دارن! طوری که انگار از دو تا سیاره مختلف (ونوس و مریخ) اومدن"زندگی مون کلا همینه. یعنی همه مون یا مریخی هستیم یا ونوسی!تو جامعهای زندگی میکنیم که بیش از 60 درصدشون بالای 40 سال دارن.یعنی کاملا مال یه نسل دیگه با یه تفکرات و باورها و هنجارها و ناهنجاریهای دیگه ان.ما زیر 40 سالهها شدیم مریخیها در سیطرهی قدرت ونوسیها!پدر و مادرهای ونوسی!دولت ونوسی!مسیولان ونوسی!وقتی دو نسل متفاوت زیر سقف یه آسمون باشن یعنیدو تا عینک مختلف رو دو جفت چشم مختلف داره به دنیایواحد نگاه میکنه و برداشتهای مختلف میکنه!پس میبینی آمریکا قلدری میکنه ونوسیها میگن باید ایستادگی کرد.چون اونها با جنگ و مقاومت و ایستادگی بزرگ شدن!مریخیها میگن باید باهاشون تعامل کرد! اصلا یه جاهایی باید کوتاه بیایم.چون مریخیها جنگ و انقلاب و این چیزا رو ندیدن!به قول معروف ما نسل روغن نباتی ایم و اونا نسل روغن حیوانی!ونوسیها اسباب بازی شون اگه میشکست، میشکست.ما اسباب بازی هامون لگو شده. یعنی اگه بشکنه، نمیشکنه!می تونیم جابجاش کنیم و شکلش رو عوض کنیم.پس اگه بخوایم با نگاه کلان به قضیه نگاه کنیم،بخشی از حس ناامیدی و بن بستی که ما مریخیها جلوی خودمون میبینیم،برمیگرده به تفکری که ونوسیها(نه از سر دشمنی بلکه به خاطر جنس باورهاشون) تو سطح جامعه ایجاد کردن!منطقی نگاه کنیم.. واقعا نه میشه ونوسیها مثل مریخیها فکر کننو نه مریخیها مثل ونوسیها!فراموش نکنید یه روزی من و شمای مریخی هم میشیم ونوسی برای فرزندان مون!اما باید یه روزی جامعه مون به این سمت بره که ونوسیها اجازه بدن مریخیها هم کنارشون قرار بگیرن.بپذیرن که تفاوت هست، اما لزوما این تفاوت به معنی غلط بودن باورهای مریخیها نیست.باید به مریخیها اعتماد کرد و اجازه داد کم کم جای ونوسیها رو بگیرن!به ونوسیها حق بدیم که کمی به ما بی اعتماد هستن.می ترسن بنایی رو که ساختن بسپرن دست مریخیهای کم تجربه و پر از شور.ونوسیها محافظه کارن و این طبیعیه.پس لطف کنید از این ببعد رو توانایی هاتون بیشتر کار کنید.بذارید از خروجیهای کوچیک تا بزرگتون رو ببینن و اعتمادسازی صورت بگیره.کمی لازم داریم به ونوسیها وقت بدیم.اما اون چیزی که مهمه و واقعیته اینه که:اگه ونوسیها بخوان بدون مریخیها پیش برن، زمین میخوریماگه مریخیها بدون پشتوانهی تجربهی ونوسیها جلو برن، زمین میخورننیاز داریم به یه حد وسط برسیم. همه مون باید اورانوسی بشیم؟ |
سریال پایتخت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی مخاطب ایرانی به لطف سریالهایی مثل پایتخت یا برنامههایی مانند دورهمی، صدا و سیما همچنان قدرت جذب مخاطب خود را، علیرغم حاشیههای بیتمام، حفظ کرده است. سریال پایتخت از این نظر مهم است که از معدود پدیدههای فرهنگ پاپ ایرانی است که از صدا و سیما برخاسته است و توانسته تبدیل به یک فرنچایز شود، هر چند که مفهوم فرنچایز در ایران هیچوقت معنی واقعی خود را پیدا نکرده است.در هر صورت، در طول پنج فصل، سریال پایتخت توانسته تقریبا تمام مخاطبان تلویزیون را با خود همراه کند و همواره از پرطرفدارترین و محبوبترین سریالهای ایرانی بوده است. این سریال باعث شد تا محسن تنابنده تبدیل به یک قطب در تلویزیون شود و تکه کلامهای شخصیتهای سریال، وارد گفتار روزانه جامعه ایرانی شوند.اما این اتفاق و جریان ناشی از سریال پایتخت، هیچ نکته مثبتی ندارد و فصل ششم این سریال، بار دیگر این ادعا را ثابت میکند.سریال پایتخت، سریال بدی است که به مرور زمان نه تنها نشانهای از پیشرفت در آن دیده نمیشود، بلکه روز به روز از کیفیت آن کاسته میشود و به ورطه ابتذال کشیده میشود. سریال پایتخت یک سریال کمدی است که از خلق طنز کاملا عاجز است. آرش عباسی که ظاهرا فیلمنامه این سریال را در فصل ششم نوشته، یا از نوشتن برای تلویزیون چیزی نمیداند، یا فاقد هر گونه ذوق و استعداد نویسندگی است و البته با توجه به اینکه فرمان اصلی این سریال، در دستان محسن تنابنده و سیروس مقدم است، بیمزگی و بیهدفی سریال را باید در واقع به گردن این دو انداخت.داستان سریال بسیار از بیش از حد ممکن برای جا دادن در یک زمان 60 دقیقهای کش آمده و در نتیجه شاهد سکانسهای طولانی، خستهکننده، بیهدف و بیمزهای هستیم که فقط وقت مخاطب را تلف میکنند و چیزی به او نمیگویند. دیالوگها به شدت بیمعنی هستند و تقریبا هیچ کدام از شوخیهای کلامی بامزه نیستند. شاید حتی متوجه نشوید که قرار بوده به دیالوگی بخندید. عدم وجود طنز در فیلمنامه باعث شده تا سازندگان سریال (تنابنده و مقدم) برای ایجاد "خنده" در مخاطب، دست به پیش پا افتادهترین و رقتبارترین تاکتیکها مانند استفاده از جملات مربوط به یک کلیپ آنلاین بزنند. مایه شرم است که فردی مانند محسن تنابنده، به جای وقت گذاشتن برای خلق یک موقعیت خندهدار، از یک شوخی بیمزه، زشت و نامناسب استفاده کرده تا شاید جوان امروزی را به خود جلب کند. این تنها یک نمونه از تنبلی سازندگان سریال، در داستانسرایی و موقعیتسازی است و به نظر میرسد که واقعا فیلمنامهای وجود ندارد.سریال پایتخت از نظر فنی حرفی برای گفتن ندارد. شاید توقع بیجایی باشد که از سریالی ساخته صدا و سیما توقع داشته باشیم تا از نظر فیلمبرداری، موسیقی متن و دیگر ویژگیهای فنی، خاص و متفاوت باشد، اما مشخص است که مراحل ساخت این سریال کاملا سردستی جمع شدهاند و عوامل فقط به فکر سپری کردن یک روز کاری دیگر بودهاند. در بعضی لحظات، فیلمبرداری و تدوین این سریال آنقدر بد هستند که تصور میکنید شاید کسی اصلا مسیول این قسمتها نبوده است. موسیقی متن نیز به شکل عجیبی با فضای سریال همخوانی ندارد و از همه بدتر، کارگردانی سیروس مقدم است که علیرغم کارنامه سنگینی که دارد، از فرمولی تکراری و کهنه و البته بد برای ساخت سریالهای سفارشی صدا و سیما استفاده میکند.اما تمام اینها در برابر بزرگترین لکه سیاه پایتخت اهمیتی ندارد. سریال پایتخت و بالطبع عوامل آن، مخاطب خود را احمق تصور میکنند و برای او ارزشی قایل نیستند و در ساخت یک اثر رسانهای مانند سریال یا فیلم، این گناهی نابخشودنی است که در هر جایی غیر از صدا و سیما، مایه ننگ به حساب میآید، اما از آنجایی که مخاطب این توهینها را پذیرفته است، محسن تنابنده و سیروس مقدم از زیر بار این مسیولیت به راحتی شانه خالی میکنند.سریالی که عوامل آن، استفاده از لهجه را ابزار خنده میدانند، به شعور مخاطب خود توهین میکند. در تلویزیون همواره شاهد اعتراضات بسیاری از قومیتهای مختلف ایرانی به نحوه نمایش آنها در سریالهای تلویزیونی بودهایم و عجیب است که برای پایتخت، که بر خلاف بسیاری از آثار دیگر، بلکه به عنوان آلت دست سریال ساز برای "خنده گرفتن" از لهجه محلی استفاده شده، کمترین واکنشی دیده میشود. بر خلاف آنچه که به نظر میرسد و عوامل پایتخت ادعا میکنند، لهجه شخصیتهای پایتخت، برای نمایش زادگاه و ریشههای قومیتی آنها نیست، بلکه از یک گویش فارسی که بخشی از فرهنگ ایران است، به عنوان ابزاری استفاده شده تا ضعف و بیمسیولیتی سازندگان سریال پوشیده و مخاطب سرگرم شود. تکنیکی که مت سفانه به دلیل افت شدید فرهنگی جامعه ایرانی، تفکرات نژادپرستانه سنتی برخاسته از عقاید قدیمی در گوشه و کنار کشور و نگاه بالا به پایین عده کم اما قدرتمندی از پایتختنشینان که شیوه زندگی و گویش خود را برتر از سایر نقاط میدانند، موثر واقع شده است. اگرچه از صدا و سیمای کشور انتظاری نداریم (در حالی که قاعدتا باید داشته باشیم) که به فکر فرهنگسازی و رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه باشد، اما شرمآور است که محسن تنابنده برای رسیدن به موفقیت مادی، دست به چنین کار سخیفی زده است و تا زمانی که کودکی در مدرسه برای سرگرمکردن دوستانش، لهجه نقی معمولی را تقلید میکند و جوانی برای گرم کردن جمع، از تکه کلامهای بهتاش استفاده میکند، صدا و سیما و محسن تنابنده به هدف خود خواهند رسید، به مخاطب توهین خواهد شد و فرهنگ ایرانی به سقوط خود ادامه خواهد داد.تنها در صدا و سیما است که خلق شخصیتهای به این شدت فاقد شعور و بد مانند خانواده معمولی و فریبا و ادامه دادن داستان آنها برای شش فصل، نه تنها عجیب نیست، بلکه کاملا قابل درک و قابل انتظار است. هیچکدام از شخصیتهای این سریال دارای ویژگیهای مثبت کافی برای متعادل کردن ترازوی خصایص اخلاقیشان نیستند. نقی معمولی که دایما در حال عوض کردن شغل است، به عنوان راننده یک نماینده مجلس، به شدت خارج از گود است و عجیب است که این نماینده نقی را، که به هیچ وجه برای این شغل دارای صلاحیت نیست، تحمل میکند. از طرف دیگر ارسطو و رحمت را داریم که شاید، در خوشبینانهترین حالت، میتوانیم امیدوار بشیم که محسن تنابنده از آنها برای نقد مردانگی ایرانی استفاده کرده است (مت سفانه اینطور نیست)زیرا این دو دارای ویژگیهایی هستند که باعث انواع ناهنجاریهای اجتماعی میشوند. مثال بارز برای این امر، سکانسی است که رحمت و ارسطو در یک جاده بین شهری در حال موتورسواری هستند و بدون توجه به ترافیک و ناهنجاری که پشت سر خود درست کردهاند، در حال مکالمهای بیمعنی و بیهوده هستند. سیروس مقدم تصور کرده که نشان دادن مردمی که از ترافیک به وجود آمده شاکی هستند، بوق میزنند و برای ادامه مسیر خود، از جاده خارج میشوند و سبقت غیرمجاز میگیرند، خندهدار است که در این صورت باید به عقل و شعور او و افرادی که موقع ضبط و دیدن این سکانس، وقاحت آن را به او گوشزد نکردهاند، شک کرد. به حال عوامل ساخت سریالی که مزاحمت و عدم رعایت حقوق شهروندی را موقعیت خندهدار تلقی میکند و مخاطبی که نه تنها از دیدن چنین صحنهای منزجر نمیشود، بلکه از آن استقبال میکند باید ت سف خورد.این شخصیتها را نمیتوان با منطق "هیچ آدمی کامل نیست" توجیه و تبریه کرد. سریال پایتخت از شبکه یک سیما که یک شبکه مخصوص خانواده معرفی میشود، در ساعتی مخصوص برنامههای خانوادگی (هر چند که در این روزها ساعت دیگر مفهوم گذشته را ندارد) برای تمام اعضای خانواده پخش میشود. چنین سریالی در قبال مخاطب مسیولیت دارد و اگرچه محسن تنابنده به این مسیولیت اهمیتی نمیدهد، اما شخصیتهای سریال، به الگوهای قشر عظیم کودکان و نوجوانان تبدیل میشوند. در نتیجه، رفتاری مانند رانندگی بیملاحظانه رحمت، دیگر برای نوجوان در حال تماشا، قبیح و ناهنجارانه نیست. در اثری که حتی ناخواسته ت ثیر روی جامعه میگذارد، نمایش چنین کاراکترهای به عنوان پروتاگونیست، به هیچ وجه قابل قبول نیست. همچنین، به عنوان شخصیتهای خاکستری، هیچکدام از کاراکترها جذابیت و یا ویژگی برجستهای که بتواند خصایص منفی آنها را بپوشاند، ندارند و این واقعیت باز هم نشان میدهد که محسن تنابنده و سیروس مقدم تا چه حد در شخصیتپردازی و داستانسرایی، ناموفق بودهاند. با هیچ فرمولی، نقی معمولی، ارسطو، رحمت و دیگر شخصیتهای سریال، به عنوان پروتاگونیست قابل قبول نیستند.شخصیتهای سریال پایتخت، دارای تمام خصایص بدی هستند که خودمان به جامعه ایرانی نسبت دادهایم و تنها توجیه برای استقبال مخاطب از این شخصیتهای دون را میتوان همذاتپنداری با آنها دانست. در طی چندین سال گذشته، به لطف تلاشهای صدا و سیما و سایر جریانات فرهنگی رایج، نمایش رفتارهای ناهنجارانه که نشان از عدم وجود شعور و انسانیت میدهند و باید مورد نکوهش قرار گیرند، تبدیل به عرف جامعه شدهاند. صدا و سیما با موفقیت توانسته چند نسل از مخاطبان را برای خود خلق کند که با تصویر زشتی که از جامعهشان مشاهده میکنند همذات پنداری میکنند و هیچ روزنه امیدی برای بهبود این وضع نیست.بازی بد بازیگران نیز کمک شایانی به سازندگان سریال برای خلق این شخصیتهای نفرتانگیز کرده است. محسن تنابنده، احمد مهرانفر، هومن حاجی عبداللهی، بهرام افشاری، بازیگران کودک و نوجوان سریال و دیگر بازیگران، به جای نقشآفرینی مقابل دوربین، به شکلی کاملا کلیشهای و تقلبی، دیالوگهای خود را ادا میکنند و سعی میکنند با به کار گرفتن لهجه و تکه کلام، خود را تبریه کنند. این نقشآفرینیهای بد را عمدتا میتوان ناشی از این دانست که تنها موضوع حایز اهمیت برای این افراد، کسب درآمد و نه خلق یک اثر هنری بوده است.غیرممکن است که درباره سریالی از صدا و سیما حرفی زده شود و پای پروپاگاندا به وسط کشیده نشود. پایتخت که در فصل پنجم تبدیل به یک سریال کاملا سفارشی شده بود، در فصل ششم خیلی گذرا، برای مجلس و صدا و سیما تبلیغ میکند تا به خیال خود، کفه ترازو را در مواجهه با منتقدان این دو سازمان دولتی، کمی به نفع خود پایین بیاورد و تا حدودی هم موفق خواهد شد. اما از این واضحتر، فضای پوپولیستی سریال است که طبقه متوسط و پایین جامعه را تشویق میکند تا از وضع بد خود راضی باشد و مانند کارگری خوب به کار ادامه دهد و به جای تعقیب زندگی بهتر، قناعت پیشه کند. پایتخت به مخاطب خود که کاملا جذب خانواده معمولی شده، وعده میدهد که دنبال کردن چارچوبی که برایش در نظر گرفته شده، باعث میشود تا زنده بماند و حداقل سقفی بالای سرش باشد و اگر دست از پا خطا نکند، شاید دستی بر سر او کشیده شود. پروپاگاندا در سینما و تلویزیون هیچگاه زیبا و قابل قبول نبوده است، اما پروپاگاندای سیال در داستان خانواده معمولی، حالبههمزن و نفرتانگیز است.سریال پایتخت نماد جریانی است که صدا و سیما به وسیله آن توانسته بخش اعظمی از جامعه را به مخاطب تبدیل کند و بر افکار و رفتار آنها تا حد زیادی مسلط شود. سریال پایتخت نه تنها سریال ضعیفی است، بلکه به شعور و عقل مخاطب خود توهین میکند و او را به بازی میگیرد. تنها راه مقابله با این جریان سمی این است که امیدوار باشیم، مخاطب ایرانی متوجه شود که توسط این سریال متعفن به بازی گرفته شده است و قدمی در راستای توقف این جریان بردارد. |
باور کنید حتی شیطون رو هم نمیشه قضاوت کرد!!! تقریبا دوسال پیش بود که ماجرای لب زدن حمید هیراد در کنسرت شیراز و اجرای ترانهای به صورت پلی بک و غیر زنده نقل تمام اهالی رسانه و فضای مجازی شده بود! حتی یادمه یه روز مجری شبکه دو سیما _که نه قبل از اون تو تلویزیون دیده بودمش و نه بعد از اون ماجرا دیگه دیدمش!_ از جملهی تمسخرآمیز " آهنگ رفت،خودش نرفت!" برای توصیف ماجرا استفاده کرد!حالا اما دوسال از اون ماجرا گذشته و سه روز پیش خبری تلخ و غم انگیز مبنی بر ابتلای حمید هیراد به بیماری سرطان خون یا همان لوسمی در فضای مجازی منتشر شد که بازتاب زیادی میان کاربران فضای مجازی داشت! اولین بار که این خبر رو توی اینستاگرام خوندم از روی کنجکاوی یا شایدم عادت همیشگی کامنتهای مربوط به این پست رو باز کردم تا ببینم واکنش مردم نسبت به انتشار این خبر چی بوده؟! در نهایت تعجب با کامنت هایی روبرو شدم که تقریبا نیمی از اونا حاوی فحش و ناسزا و بد و بیراه به حمید هیراد و یادآوری حواشی ریز و درشت دوران خوانندگی اون بود مثلا تو یکی از کامنتها خوندم که یکی از کاربرا اینطور نوشته بود: " کسی که میاد از یه مشت آدم بدبخت و ساده برای کنسرتش این همه پول میگیره تا آخر بیاد براشون پلی بک اجرا کنه، کمتر از سرطان خون هم حقش نیست" فک میکنم همین یه دونه کامنت تقریبا گویای همه چیز باشه و تا حدود زیادی موضوع مورد بحث رو براتون روشن کنه! حمید هیراد دو شب پیش در یک گفتگوی تلویزیونی زنده شرکت کرد و دربارهی همین اتفاقی که دوسال پیش توی کنسرتش افتاده بود توضیح داد و گفت: " تقریبا دوساعت قبل از اجرای کنسرت به خاطر انجام شیمی درمانیهای پیاپی و عوارض برخی داروهای مصرفی دچار حالت تهوع شدید شدم و حالم بدجور بهم ریخت. همون موقع بود که پزشک متخصصی که دایما پیگیر و مراقب اوضاع و احوال من بود به من گفت که اگر بخوای قسمتهای اوج ترانه رو بخونی دچار خونریزی و سکتهی مغزی میشی پس به هیچ وجه نباید صدات رو از یه حدی بالاتر ببری! از اونجایی که بلیطهای کنسرت فروخته شده بود و جمعیت زیادی هم برای تماشای کنسرت حاضر شده بودن من تصمیم گرفتم فقط ترانه هایی رو که قسمتهای اوج و فرود زیادی دارن بصورت پلی بک اجرا کنم و تو یکی از همین ترانهها (ترانهی "یار") دچار اشتباه شدم و اون حواشی بعد از اجرا اتفاق افتاد!!! شاید دوسال پیش که این ماجرا خیلی سر و صدا کرد، خود من هم به عنوان یکی از طرفدارای سرسخت هیراد خورد تو ذوقم و پیش خودم گفتم خاک تو سرش کنن که بلد نیست یه دوساعت اجرای زنده ببره رو صحنه و اینجوری آبروریزی نکنه!!!شاید باورتون نشه اما نود درصد مشکلات و بدبختیهای جامعه ما از همین " زود قضاوت کردن " شروع میشه!!!شاید بشه گفت این ماجرا کوچیکترین مثال ممکن بود از کوچیکترین نوع قضاوت ما آدما نسبت به همدیگه!!!اما بعضی وقتها با یه قضاوت اشتباه آدم تا آخر عمر عذاب وجدان میگیره از اون عذاب وجدان هایی که آدم هیچوقت نمیتونه خودش رو ببخشه که چرا فقط و فقط یک لحظه خودم رو تو شرایط اون فرد قرار ندادم یا اینکه چرا یه جوری نتونستم خودم رو قانع کنم که آخه آدم ظاهربین ابله! شاید پشت این قضیهای که تو ظاهرش رو دیدی یه ماجراهایی پیش اومده باشه که برای حل و فصل اون ماجراها هیچ چارهای به اندازهی اتفاق پیش اومده نمیتونسته گره گشا باشه!!!آنچه ذیلا بیان میشود بخشی از مواعظ و نصایح امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب است که اختصاص به مواعظ اخلاقی حضرت عیسی(ع) دارد:"طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه. لاتنظروا فی عیوب الناس کالارباب و انظروا فی عیوبکم کهییه العبید".برخی افراد، ظاهربین و سریع القضاوه هستند یعنی به محض مشاهده ظاهر کسی یا چیزی، بلافاصله در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت میکنند. این حالت سطحی نگری نه تنها در شان انسان مومن نیست، بلکه حتی در شان یک فرد عاقل نیز نمیباشد. قضاوت انسان عاقل باید مبتنی بر تحقیق و دوراندیشی باشد صرف داشتن ظاهر فریبنده و یا یک رفتار خوب یا بد نباید مبنای قضاوت انسان قرار گیرد. اما متاسفانه بسیاری از مردم این گونه هستند یعنی منشا قضاوت آنها را همین ادراکات سطحی و ابتدایی تشکیل میدهد. از این رو، در بسیاری از موارد با قضاوتهای نادرست، در دامهای شیطان میافتند.حضرت عیسی علیه السلام ضمن دادن هشدار نسبت به این آفت، میفرماید: خوشا به حال آن کسی که بینش یا بینایی اش در دلش باشد نه در چشمش: "طوبی لمن جعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه. " صرف دیدن با چشم، بینش نیست، یک رویت سطحی است که حیوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه "قلب " در این تعبیر، عقل میباشد که جامع ادراکات درونی و عمیق است. بنابراین، ما باید سعی کنیم از قضاوتهای منفعلانه و سطحی در مورد اشیا و اشخاص که منشا آن، تنها ادراکات حسی ظاهری است، اجتناب ورزیم. اگر انسان از روی تحقیق و دقت قضاوت کند و عقل خود را به کار گیرد، دیگر فریب زرق و برق دنیا را نمیخورد. در دنیا چیزهایی وجود دارد که ممکن است انسان با مشاهده آنها به قضاوتهای عجولانهای دست بزند و بر این اساس، فریب بخورد. اگر انسان درست بیندیشد، متوجه میشود که بسیاری از چیزها که ظاهری فریبنده دارند، باطن خوبی ندارند. چه بسا به دنبال یک نگاه، سالها گرفتاری و بدبختی باشد. همچنین با دیدن ظاهر اشخاص نمیتوان در مورد شخصیت حقیقی آنها قضاوت کرد. ممکن است کسانی ظاهری موجه داشته باشند، اما در باطن افرادی دو رو و منافق باشند و به عکس، کسانی ظاهر خوبی نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد. بنابراین، ما نباید به دیدنیهای ظاهری اکتفا کنیم و بر آن اساس زود قضاوت نماییم، بلکه باید به دنبال ادراکات حسی، عقل خود را نیز به کار بگیریم.بسیاری از مردم به جای اینکه به دنبال رفع عیوب خود باشند، مدام در پی جستجوی عیوب دیگران هستند. این گونه افراد رفتار دیگران را زیر ذره بین قرار میدهند تا به محض مشاهده کوچکترین لغزش و یا اشتباهی، شروع به عیب جویی نمایند. این حالت از خودخواهی انسان سرچشمه میگیرد یعنی چون انسان حب ذات دارد، نمیخواهد باور کند که آلوده است و دارای عیوب بسیاری است. با آنکه همه انسانها بر نقصها و ضعفهای خود آگاهند، اما برخی از آنان به دلیل داشتن حس خودپرستی و خودخواهی، چنین وانمود میکنند که هیچ گونه عیب و ایرادی ندارند. این افراد برای سرپوش گذاشتن بر عیوب خود، خودشان را با افرادی که دارای عیوب بدتری هستند مقایسه میکنند تا از این طریق هم خود را بهتر از دیگران جلوه دهند و هم دلشان را به این خوش کنند که آن قدرها هم آدم بدی نیستند!ما اگر میخواهیم این انگیزه شیطانی را از خود دور کنیم، باید به جای عیب جویی از دیگران، درصدد یافتن عیوب خود و رفع آنها باشیم. اگر انسان واقعا برای رهایی از این دام شیطان عزم خود را جزم نماید، اصلافرصت پرداختن به عیوب دیگران را پیدا نمیکند. کسانی که مغرورانه و متکبرانه به دنبال مطرح کردن عیوب دیگران هستند، گویی ارباب و صاحب اختیار مردم اند که این گونه از دیگران بدگویی میکنند و رفتارشان را مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهند. حضرت میفرماید: نه تنها انسان نباید این روحیه را داشته باشد، بلکه باید همچون برده، متواضع باشد و سعی کند برای در امان ماندن از مواخذه ارباب، کار خلافی انجام ندهد: "لاتنظروا فی عیوب الناس کالارباب و انظروا فی عیوبکم کهییه العبید".بیاید هممون تو سالی که داره میاد تصمیم بگیریم که هیچکس رو زود قضاوت نکنیم حتی اگر تمام شواهد و مدارک دال بر اقدام اشتباه و نادرست اون فرد باشه!بیاید باور کنیم که حتی شیطون رو هم نمیشه قضاوت کرد!!!فک کنم اگر به این باور برسیم، آیندهی بهتر و بی دغدغهتری در انتظار هممون باشه!حسن ختام:شخصی در اباره میمیردو شخصی دیگر در مسجدشاید اولی برای نصیحت داخل رفته بودو دومی برای دزدیدن فشهاپس انسانها را به میل خود قضاوت ن نیم!مطلب قبلیم: - % D9 % 81 % DB % 8C % D9 % 84 % D9 % 852 - % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % A6 % D9 % 88 % D8 % AF % DB % 8C - % DB % 8C % DA % A9 - % D9 % 81 % D9 % 86 % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B9 % D8 % B4 % D9 % 82 - % D8 % A8 % D8 % A7 - % DA % 86 % D8 % A7 % D8 % B4 % D9 % 86 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 81 % DA % A9 % D8 % B1 - bhr45tp95naf !% D8 % A7 % DB % 8C % D9 % 86 % D9 % 81 % DB % 8C % D9 % 84 % D9 % 85 % D9 % BE % D9 % 8F % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B2 % D8 % B9 % D8 % B4 % D9 % 82 % D9 % 87 !% D8 % A7 % D8 % B2 % D8 % AF % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % B4 % D9 % 86 % D8 % AF % DB % 8C % D8 % AF ! مطلب بعدیم به شرط حیات: نود و نه ! اگه میشه سال بهتری باش !تاریخ انتشار: دم دمای تحویل سال 99 ! |
بایزید و زدبازی عکس تنها جنبه طنز داشته و قصد توهین به هیچ گروه و عقیدهای را نداردپنج نکته معرفتی با چاشنی رپحدود پنج سال از انتشار آلبومی به نام "بزرگ(جلد دوم)" و حدود دوازه قرن از وفات "بایزید بسطامی" میگذرد! اما عارف قرن سوم هجری کجا و گروه رپ قرن بیستم میلادی کجا؟ بله ظاهرا هیچ سنخیتی بین این دو نیست، اما تا پایان مقاله همراه ما باشید تا ربط بایزید به زدبازی را بفهمید.عطار نیشابوری در کتاب مشهور تذکره الاولیاء سخنی زیبا و قابل ت مل از بایزید بسطامی نقل میکند:"چهل سال روی به خلق کردم و ایشان را به حق خواندم، کسی مرا اجابت نکرد. روی از ایشان بگردانیدم. چون به حضرت حق رفتم همه را پیش از خود آنجا دیدم! یعنی عنایت حق در حق خلق بیش از عنایت خود دیدم. آنچه میخواستم حقتعالی به یک عنایت همه را بیش از من به خود رسانید."اما برویم سراغ ربط بایزید و زدبازی.گروه زدبازی حدود پنج سال پیش آلبومی منتشر کرد که مایههای متفاوت و مفاهیم جدیدی را در آن به کار برده بود. چیزی که باعث شد بسیاری از هواداران این گروه از آلبوم بدگویی کنند و این آلبوم مثل آثار قبلی گروه، مورد پسند مخاطبان قرار نگیرد. واقعا هم از گروهی که با پرداختن به مضامینی همچون روابط خارج از عرف(با توجه به شرایط جامعه در اوایل تشکیل گروه)، پارتی، مواد مخدر، خوشگذرانی، موضوعات جوانپسند، کشمکشهای رپی و تابوشکنیهای لفظی اسمش بر سر زبانها افتاده بود و محبوب نوجوانان و جوانان شده بود، بعید بود که بخواهد به موضوعاتی تا این حد متفاوت بپردازد! البته زدبازی همچنان زدبازی بود و در اکثر قطعههای آلبوم میشد امضای اختصاصی آنها را تشخیص داد و همانند آثار قبلی گروه، قطعههایی با حال و هوای موضوعات شناختهشده با زدبازی غالب آلبوم بود. اما مایههای جدیدی از مضامین عرفانی، امیدبخش و مفاهیم جدیتر چیزی بر خلاف تصورات بود. مایههایی که خود را در جلد آلبوم هم نمایان کرد شکافی که نور بشارتدهندهای از لابهلای آن میتابد. نوری که خبر از چیز مهمتری میدهد، مهمتر از خوشیهای زودگذر و سرگرمیهای روزمره. این نور بر آهنگسازی آلبوم هم تاثیر گذاشته و نهایت آن را میتوان در قطعه "شیدا" مشاهده کرد. به راستی چه میشود که افراد گروهی همچون زدبازی که احوالات شخصی و سبک زندگیشان، کم و بیش از آثارشان پیداست و اعضایش نیز مدعی هستند که آثارشان خود آنهاست در قالب موسیقی، به چنین تغییری روی میآورد؟ تغییری که حتی ممکن است محبوبیت و مقبولیت آنها را بین طرفدارانشان خدشهدار کند! در ادامه در پنج نکته مختصر، به چرایی این تغییر و آنچه میتوان از این تفاوت آموخت خواهیم پرداخت.نکته: بایزید و زدبازی، تنها دو مثال است، دو نماینده برای تبیین قصهای دیگر.جلد آلبوم بزرگ 1 - خواجه حافظی در قفسامروزه حتی علم روانشناسی هم کشش فطری انسانها برای معرفت نسبت به خدا را تایید میکند. همه انسانها میلی درونی به عرفان و خداشناسی دارند و همچون دیگر امیال فطری انسان، این کشش آدمی را به حرکت به سوی مقصود و معبود خود وامیدارد. به عبارتی در عمق وجود همه ما، این میل در قفس خودپرستی زندانیست که با تلاش و ریاضت و تزکیه نفس میتوان آن را آزاد کرد. یکی از این زندانیان رسته از بند میشود خواجه حافظ شیرازی، یکی میشود بایزید بسطامی، یکی میشود ویلیام شکسپیر و .حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز / خوشا کسی که در این راه بیحجاب رود گاهی این میل برای مقطعی آزاد میشود و حالی بدیع و ناب و آشنا را به ارمغان میآورد حالی که در طول تاریخ هنرمندان، شاعران، فلاسفه، عرفا و دیگران به زبانهای مختلف به توصیفآن پرداختهاند که البته همه اقرار داشتهاند که از وصف احوالات خود عاجزند. این احوالاتاند که به آثار ماندگار ادبی و هنری تبدیل شدهاند و جهان را عطرآگین کردهاند. تا به حال به دلیل اقبال همگانی به شاعری همچون حافظ فکر کردهاید؟ فکر کردهاید چرا گوته از آن سر دنیا اینگونه مدهوش حافظ شیرازی میشود؟ چرا با تلاطم عشق رومیو و ژولیت ما نیز حالی به حالی میشویم؟ غیر از این است که زبان مشترکی، فراتر از محدودیت کلمات پشت این شعرها و عشقها فریاد میکشد؟ پس عجیب نیست گروهی مثل زدبازی در یکی از آثار خود پایش را از روزمرگیهای سابق فراتر بگذارد و قطعهای را با ستایش خدا آغاز کند و از بیخودی و مستی بدون شراب حرف بزند:"یگانه درمان فقط اوست و بس""سرگشتهام هرچند به برم نیست انگور" "تنو میشویم از "خود" در این ماهتاب"هرچند این حال برای بعضی میتواند استمرار داشتهباشد و برای بعضی مقطعی باشد و در کیفیتهای متفاوتی تجربه شود، اما تجربهاش برای همگان ممکن است. 2 - حالی هست که بر همه احوال غالب استبا اینکه گفتیم تجربه عرفانی برای همه انسانها ممکن است اما به دلایل مختلف بروز آن برای بعضی افراد میتواند سخت یا غیرممکن باشد. هر چه انسان در بند خودپرستی و دهنبینی و خوشنامی و محبوبیت خود باشد، بیشتر حواسش را جمع میکند که وجه محبوب و مقبول او در نظر دیگران خدشهدار نشود. انسان زمانی به اختیار حاضر به از دست دادن و صرفنظر کردن از چیزی میشود که بهتر از آن را به دست آورد. جهان است و تکرار هر روزه داستان ابراهیمی که برای جلب رضایت پروردگارش، حاضر میشود اسماعیلش را به قربانگاه ببرد. اینکه گروه زدبازی تن به تغییری میدهد که ممکن است محبوبیت و مقبولیت و نامش را خدشهدار کند، نشان از این دارد که به مقصود والاتری میاندیشد. چیزی که از محبوبیت و تشویق هواداران ارزشمندتر است. حالی که بر همه احوال غالب است. 3 - اگر لطفش قرین حال گرددکشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز / باشد که باز بینیم دیدار آشنا رادکتر دینانی تعریف زیبایی از عرفان دارد. میگوید:"عرفان، دانستن عشق است".ما کشتی نشستگان راه عشق، گرچه توشه سفر و نقشه راه را در اختیار داشته باشیم و تمام تدابیر لازم برای سفر را بیندیشیم، اما تا باد شرطهای نوزد نمیتوانیم مسافر این دریای بیکران شویم. برگردیم به نقل قولی که اول مقاله از بایزید آوردیم. بایزید میگوید تلاشهای من همه در برابر یک عنایت حقتعالی هیچ است. چه بسیار انسانها که با یک عنایت پا به عرش اعلی گذاشتهاند. خرمن مولوی را آتش شمس تبریزی به چنین حرارات و شیدایی میکشاند. فرهاد به قدرت عشق شیرین تیشه بر کوه میزند. این عنایت از هیچ طالبی دور نیست و برای هرکس به گونهای متفاوت رقم میخورد. برای ما ایرانیها که از کودکی با چنین داستانهایی از تغییر مسیر انسانها بزرگ شدهایم این حرفها ناآشنا نیست.در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری / خسرو خسروان شودگر به گدا تو نان دهی 4 - خدا به تملک در نمیآیدیکی دیگر از چیزهایی که نباید یادمان برود این است که خداوند مالک است نه مملوک. ما از ارتکاب چنین اشتباهی مصون نیستیم. در تاریخ دور و دراز بشریت این اشتباه بارها تکرار شده است. چه بسیار انسانها که گمان میکردهاند تنها آنچه آنها راه درست میپندارند، حقیقت دارد و هر که در مسلک آنها نبود را تکفیر میکردند یا از دیارشان طرد کرده و گاهی نیز به قتل میرساندند. از سقراط یونانی و سهروردی ایرانی. حال آنکه راه تشخیص امور حق و باطل نیازمند برخورد اندیشههاست نه ارادهها. بعضی با طی کردن چند قدم در این راه بینهایت، گمان میکنند که به مقصد نهایی رسیدهاند و گویی که خدا را به تملک خود درآورده باشند(و در درون خود ادعای خدایی میکنند)، شروع به عیبجویی و خردهگیری از دیگرانی که با آنها اختلاف دارند میکنند. حتی اگر حق با این افراد باشد، با مسیر باطلی که پیش گرفتهاند، حقیقت را ضایع میکنند. نباید این را فراموش کرد که پروردگار، معبود و مقصود همه است. آنکه بایزید در پی هدایتش میرود چه بسا به یک اشاره خدای بایزید، به چنان مقامی برسد که بایزید مریدش شود. پس اگر فضیلت و معرفتی در ما هست و در دیگری نیست، از در اندیشه و دوستی وارد شویم نه از در اراده و جنگ. 5 - قاضی القضات اوستاگر از نظر اخلاقی نهیلیست نباشیم و قایل به وجود حقیقت و امکان شناخت آن باشیم، میتوانیم بر اساس معیارهای اخلاقی و عقلی درباره صفت یا عملی ارزشداوری مثبت یا منفی داشته باشیم. اما درباره ذات کسی حق قضاوت نداریم. ما حق داریم بر اساس معیارهای اخلاقی و عقلی بگوییم که فعلی پسندیده هست یا نیست و یا طبق قانون کسی را به خاطر عملی پاداش بدهیم یا مجازات کنیم. میتوانیم کسی که قتلی را مرتکب شده به دادگاه بکشانیم و مطابق عمل ناپسندی که انجام داده او را مجازات کنیم. اما درباره ذات او حق قضاوتی نداریم. ذات را تنها کسی قضاوت میکند که از آن آگاه باشد. چه بسا انسانهایی که به خاطر تعمیم قضاوتهای ما از فعل به فاعل، از مسیر حقیقت خارج شدهاند. و همین قضاوتهای نادرست است که باعث بسیاری از دشمنیها و انحرافات میشود. دزدی عمل ناپسندیست، اما کسی به عنوان دزد میشناسیم اگر صفت دزدی از او پاک شود، به ذات بد نیست(زیرا انسان موجود مختاریست و از این روست که اعمالش مورد قضاوت قرار میگیرد، قضاوت ذاتی دیدگاهی جبرگرایانه و غیرقابل اصلاح از خود و دیگران به ما میدهد). اگر این ذات پاک انسانی را مدنظر قرار دهیم، بیشتر با دیگران مدارا خواهیم کرد و عکسالعملهای بهتری میبینیم. وجود بایزید و زدبازی، هر دو از حروف "ا - ب - د - ز - ی" تشکیل شدهاند. آنچه این دو را متفاوت میکند ماهیت است. نحوه چینش حروف است. اگر بایزید هم دو حرف اول ذاتش را نادیده بگیرد میشود یزید. انسان اگر ذات متعالیاش را نادیده بگیرد، ماهیتی حیوانی به خود میگیرد. چیزی که شایسته و بایسته او نیست. عرفان مسیری فطری و ذاتیست. آنکه از این مسیر رویگردان است همواره غمگین و ناراضی است، زیرا به ذات خود پشت کردهاست و ماهیت متکثر او هرگز نمیتواند جایگزین ذات موحد او باشد.منابع برای مطالعه بیشتر: - دیوان حافظ(نسخه قزوینی غنی) - دیوان شمس - مولانا - تذکره الاولیاء - عطار نیشابوری - فصوص الحکمه - ابونصر فارابیپینوشت: اگر نقد و نظری راجع به این مقاله دارید، حتما بنویسید. در پناه حق. |
فرهنگبیان نیازها، ضعفها یا پیشنهادهای سازنده و درخواست، بازخواست یا اعتراض Photo from : - emergency - fund - managers - fossil - fuel - companies - and - getting - to - zero - emissions - by - 2050 / amp /یک یادداشت روزانه:"فرهنگبیان نیازها، ضعفها یا پیشنهادهای سازنده و درخواست، بازخواست یا اعتراض"به نظر میرسه اینکه در کشورهای پیشرفته مسیولین و تجارتها پاسخگو هستن، به جز تاثیر ساختارهای بنیادی و قوانین اساسی شون، شاید چون بسیاری از مردم در مقابل ظلم، بی قانونی، حق مشتری یا ارباب رجوع، حق افراد شاغل، آزار و قلدری جنسیتی، شغلی و اجتماعی، اشتباهات نظام اداری، تجارتی، خدماتی و غیره و حقوق اقلیتها سکوت نمیکنن و فرهنگ بیان نیازها یا ضعفها، پیشنهاد، درخواست، بازخواست یا اعتراض قاطعانه و در عین حال محترمانه وجود داره.کارهایی مثل: وقتی اجناس بی حساب گرون بشه نخریدن یا اگه ظلم یا اتفاقی اجتماعی در شهر بیفته (مثلا آزار جنسی یا اختلال در نظام حمل و نقل) در فضای مجازی مرتبط نوشتن، اعتراض کردن یا گزارش دادن یا در شهر پلاکارد گرفتن و تجمع صلح آمیز کردن (مثلا سیاست هایی که هوا رو آلوده میکنه یا باعث تغییرات اقلیمی شده) از شرکتهای نامناسب نخریدن یا وقتی حقوق پزشکی یا محرمانگی بیماری ذرهای پایمال بشه شکایت کردن و کارهای دیگه.به عنوان یک شهروند با محدودیتهای جسمی و روانی، حتی در حد یک نظر، نوشته یا گزارش به و پیگیری از سازمانهای مربوطه، تا جای ممکن و " بر اساس توان و محدودیتهای وجودی"، در جایی که اصول و الگوهای قانونی یا انسانی (قوانین جهانی و اخلاقی بشری منطقی نه قوانینی استبدادی که ورود به حریم شخصی و آزادیهای اولیه وباعث رنج عمرانهی افراده) نقض بشه، درخواست یا بازخواست لازم دونسته میشه. چه برای خود فرد چه در کمک به و حمایت از دیگران. حتی فردا همون ظلم یا اشتباه ممکنه در مورد خودفرد یا عزیزانش پیش بیاد و کلا تعادل وسلامت جامعه رو به هم بزنه.در کتابی آموزشی پایه که برای بعضی دورههای کاری یا شاید در مدارس بعضی کشورها هم تدریس میشه به نام "مهارتهای ارتباطی موثر/ Effective Communication Skills " و وسیعه، یک فصلش فقط مربوط به روشها و الگوهای منطقی و محترمانهی نامه نگاری و ایمیل و ارتباط موثر نوشتاری در زمان درخواست از یا اعتراض به شرکتها و افراد هست، برای اینکه درخواست یا اعتراض نتیجهی مثبت داشته باشه و باعث تغییر مثبت بشه، نه اینکه مشکلات رو عمیقتر کنه و گروه مقابل جریحه دار بشه و مقاومت یا دشمنی کنه. و مهارتهای حل اختلاف رو هم توضیح میده.به عنوان نمونهای از اعتراض عملی، کارخونهی تولید لباسی در بنگلادش که صاحبانش یا سود برندگانش ظاهرا شرکتهای ارزون فروش غربی بودن، به خاطر عدم رسیدگی به و کهنگی ساختمان و برده داری و سود بیشینه یا توان ارزون فروشی برای غربیها، روی سر کارکنانش که کودکان و زنان فقیر بنگلادشی بودن و همونجا میخوابیدن خراب شد و بسیاری کشته شدن. در فروشگاهی در غرب لباسی زیبا و ارزون قیمت بود. دو خانم غربی بومی لباس رو دیدن و خوششون اومد، اما مارکش رو که دیدن گفتن این همون شرکتیه که در اتفاق مرگ بنگلادشیها دست داشته، و لباس رو نخریدن و به اطرافیان هم این مسیله رو اعلام کردن.آگاهی مردم قدیمی و بومیشون به اخبار و رویدادها و عدم بی تفاوتی و رفتارهای اعتراضی مختلفی که در شرایط مختلف حتی در مقابل دیدن ظلم در سایرکشورها، یا تغییرات آب و هوایی و غیره، تا جایی که در توانشون هست، مثل تحریم یا مبارزهی منفی نشون میدن، احتمالا بی ارتباط به امنیت و رفاه و آرامشی که در جامعه شون تجربه میکنن نیست. که همواره و در تاریخ براشون مبارزه کردن و به نظر راحت به دست نیومده و همچنان هم اگر مراقب نباشن ممکنه از دست بره. چون جامعه و شرکتها و نظامهای اونها هم مرتب دست کم با رشد تکنولوژی در حال تغییره و همیشه باید حواسشون باشه که وضعیتهای جدید با آرمانهای مثبت زندگی و جامعه شون مثل آزادی فردی و اقلیتها، دموکراسی، رفاه و امنیت و غیره تداخل نکنه.البته اون نظامها و شاید بسیاری از مردم در اثر فرهنگسازی، در درخواستها و اعتراض هاشون شرایط خاص و کم توانیها یا ناتوانیهای افراد دارای بیماریهای خاص جسمی یا روانی (شیمیایی/شخصیتی) رنج آور و مزمن و درمان ناپذیر یا موارد استثنا رو هم میفهمن و در نظر میگیرن یا متوجه تفاوتهای افراد میشن. حتی مردم معمولیبسیاری همدل و مهربوننو از کار کردن افراد کم توان یا ناتوان یا جوانترها و کم تجربه ترها، و ناتوانیهای زبانی افراد خارجی، حتی با ضعف هاشون حمایت میکنن و تا جای ممکن درک میکنن. حتی سعی میکنن به افراد ضعیفتر جامعه یا خارجیها برای بهتر شدن در کارشون کمک کنن. تنها قوانین و بازخواستهای خشک و ربات مانند حاکم نیست.به جز محبت و حس همدلی انسانی، به لحاظ منطقی هم این محبتها و همدلیها و تحملها، به بهتر شدن و رشد نیروی کار، یا به بهترشدن وضعیت زندگی و حفظ سلامت و روحیهی افراد، حتی در حالت از کارافتادگی و بیکاری، و دست کم در کیفیت زندگی شخصی شون کمک میکنه، که خود به خود باعث بهتر شدن و بالاتر رفتن سطح کل جامعه شون میشه. افراد کمتری در اثر بی مهری دیدن یا جدا افتادن از جامعه دچار مشکلات، اختلالات و نابهنجاریهای بیشتر میشن، و آسیبهای اجتماعی کمتر میشه. یا فردای نیاز یا پیری، همین رشد یافته هایی که درک شدن، به کمک همون آدمهای همدل و اهل تحمل و بقیهی جامعه میرن.حتی اگر فردی دچار نوعی از کارافتادگی هست که دچار اختلال و مشکل در ارتباط با انسانها و انجام وظیفه هست، طوری که نتونه کارش رو درست انجام بده و مردم یا همکاران هم از یه جایی به بعد نتونن درک یا تحمل کنن و شکایت کنن، به دلیل اینکه طبق قانون کار سهمیهای مشخص از افراد دارای کم توانی و ناتوانی هم در شرکتها باید استفاده بشه، در نهایت میشه مسیولیتش رو به کاری کهبراش قابل انجامه تغییر داد. البته با قلدری ( Bullying )، آزار جنسی کلامی، رفتاری یا حتی اشارهای و زبان بدنی، دیگرآزاری و غیره ( Harassment , Assault , Abuse , etcetera ) یا برخی رفتارها شوخی ندارن و به شرط گزارش و اقدام قانونی، هم اخراج میکنن هم جرمه. در صورتی که جرم با تایید پزشک در اثر بیماری خاص بوده باشه، مثلا بیماری دیگرآزاری یا بیماری جنسی، از قوانین مرتبط به افراد بیمار و حمایت هایی همراه با محرومیت از کار پیگیری میشه.حتی اگر فردی به خاطر اختلالاتش و ایجاد مشکل در محیط کار بیکار هم بشه، اگر اقدام کنه حقوق از کارافتادگی متناسب با بیماری خاص رنج آور و مزمن و درمان ناپذیر و شرایطش دریافت میکنه و اگر به خاطر شدت مشکلات ذهنی یا مثلا اعتیاد نتونه حقوقش رو مدیریت کنه و بی خانمان هم بشه، نهایت جای خواب و محل نظافت و غذای خیریه و رایگانی وجود داره که به اونها پناه ببره.ریحانه م. ج.. All Rights Reserved |
ابعاد فضای فرهنگی در رفتار شناسی مصرف کنندگان درک چگونگی تاثیر فرهنگ بر رفتار مصرف کننده چه برای مدیران و چه برای محققان مصرف کننده بسیار مهم است .با رفتن شرکتهابه سوی بازار جهانی که با بسیاری از مردم از پیشینهها و فرهنگهای مختلف سر و کار دارد، درک تاثیر فرهنگ بر رفتارهای مصرف کننده برای شرکتها به امری ضروری تبدیل شده است.شناخت اهمیت فرهنگ بر رفتارهای مصرف کننده موجب افزایش تحقیقات در تمام فرهنگها شده است.مهمتر اینکه بسیاری از مطالعات موفق به ایجاد ارتباط بین فرهنگ و رفتارهای مصرف کننده شدهاند.طبق گفتهی(والاس والاس، 1965 )، فرهنگ نیرویی همه جانبه و شکل دهنده شخصیت است که این امر به نوبه خود نقشی کلیدی را در رفتارهای مصرف کننده ایفا میکند.این مقاله چارچوبی را ارایه میدهد که بوسیله آن تحقیقات کنونی در زمینه رفتار میان فرهنگی مصرف کننده به کار گرفته شده و آنها را بازتفسیر کرد.این چارچوب همچنین زمینه هایی را که نیازمند تحقیقات بیشتر هستنند، شناسایی میکند و مارکترهایی که درصدددرک مصرف کنندگان خارجی خود هستند، میتوانند از آن به عنوان الگو استفاده کنند.همچنین تلاش میکند تا دو سنت متمایز (رویکرد انسان شناختی و سنت روان شناسی میان فرهنگی) را در مطالعه فرهنگ و رفتار مصرف کننده از دیدگاه کاربردی بررسی کند. لونا، گوپتا، 2001 ، ص 45 فرهنگنهتنها رفتار مصرف کننده را تحت تاثیر قرارمیدهد، بلکه منعکسکننده آن نیز هست.فرهنگ آینه ارزشها و داراییها است. فرهنگ بر پوشاک، نوعغذاو چگونگی خوردن آن، محل زندگی و بسیاری از موارد دیگر تاثیر گذار است. فرهنگ بر خرید و رفتاراستفادهازمحصولات و خدمات، و میزان رضایت افراد از این محصولات و خدمات تاثیر به سزاییدارد.تعریففرهنگ شامل دانش، باورها، هنر، اخلاقیات، سنت و هر گونه نظامی که جزیی از جامعهاستمیشود. فرهنگ به عنوان نظامی متشکل از عناصر به هم وابسته است. فرهنگبخشیاز تاثیر بیرونی است که بر مشتری تاثیر میگذارد. به عبارت دیگر: فرهنگنشاندهندهتاثیراتی است که از طرف دیگران بر مصرف کننده وارد میشود. پاندی و دیکسیت، ص 21اقتصادجهانبه سرعتدرحالتبدیل شدن به اقتصادمیان فرهنگی است. در دهههای آینده، باورود شرکتها به بازارهای جهانی، درک چگونگی تاثیرفرهنگبر رفتار مصرف کننده چه برایمدیرانو چهبرایمحققانبسیارمهمخواهد بود. این مقاله چارچوبی را ارایه میدهد که بوسیله آن تحقیقات کنونی در زمینه رفتارمیانفرهنگیمصرف کننده به کار گرفته شده و آنهارابازتفسیرکرد. اینچارچوبهمچنین زمینه هایی را که نیازمند تحقیقات بیشتر هستنند، شناسایی میکند و مارکترهایی که درصدد درک مصرف کنندگان خارجی خود هستند میتوانند از آن به عنوان الگو استفادهکنند.فرهنگ نه تنها رفتار مصرف کننده را تحت تاثیر قرارمیدهد، بلکه منعکس کننده آن نیز هست.فرهنگ آینهارزشها و داراییها است.فرهنگ بر پوشاک، نوعغذا و چگونگی خوردن آن، محلزندگیو بسیاری از موارد دیگر تاثیر گذار است. فرهنگ بر خرید و رفتار استفاده از محصولات و خدمات، و میزان رضایت افراد از این محصولات و خدمات تاثیر بهسزاییدارد. تعریف فرهنگ شاملدانش، باورها،هنر، اخلاقیات، سنت و هر گونه نظامی که جزیی از جامعه است میشود. فرهنگ به عنوان "کلی پیچیده" نظامی متشکل از عناصر به هم وابسته است. فرهنگ بخشی از تاثیربیرونیاست که بر مشتری تاثیر میگذارد. به عبارت دیگر، فرهنگ نشان دهنده تاثیراتی است که از طرف دیگران بر مصرف کننده وارد میشود.تاثیر طبقه اجتماعی در رفتار مصرف کنندهطبقات اجتماعی، گروههایی هستند که درارزشها، منافعو رفتارهای مشابه مشترک هستند، این که در طبقات نسبتا همگن و پیوسته هستند.طبقات اجتماعی سلیقههایمختلفیدر لباس، شکل، مبلمان منزل، سرگرمیها و بازیها، مانند اتومبیلها و محصول و برند خوددارند. برخیاز مارکترها در تلاشند فقط بر یک طبقه اجتماعی متمرکز شوند(یاکوپ، میوکیت، ریحان، 2011 ، ص 111 )فرهنگمهمترین نقش را در تعیین خواستهها و رفتار یک شخص ایفا میکند. درحالی که دیگر موجودات توسط غریزه خود اداره میشوند، رفتار انسان تا حد زیادی یادگرفتهمیشود.کودک در حال رشد در یک جامعه یک مجموعهی اصلی ازارزشها، نگرشها، ترجیحات و رفتار را از طریق یکفراینداجتماعیمربوط به خانواده و دیگر نهادهای کلیدی یادمیگیرد،فرهنگ مجموعهای از اعتقادات جوامع بشری، نقشها، رفتار، ارزشها، سنتها، آداب و رسوم آنها است. فرهنگیکمفهوم بسیارمهمبرایدرک رفتار مصرف کننده استخرده فرهنگمفهوم مهمدیگریکهباید از لحاظ مدیریت بازاریابی مورد بررسی قرارگیرد، خرده فرهنگ است. گروههایکوچکیبا دورههایی در مورد فرهنگ و رفتار افراد با ارزشهای مشابه را خرده فرهنگ مینامند.هر فرهنگ حاوی گروههای کوچکتر از خرده فرهنگ است که هویتیخاصترو اجتماعی شدن را برای اعضای خود فراهم میآورد. خرده فرهنگها را میتوانبهچهارگروه تقسیمکرد. گروههای ملیتی مانند ایرلندی، لهستانی، ایتالیایی، و پورتو ریکویی در جوامع بزرگیافتمیشوند و سلیقههای متفاوت قومی را نشان میهند. تاثیر فرهنگ بر رفتار مصرف کنندهمارکترهاهمیشهنگران تغییرات فرهنگی بوده و مشتاق هستند تا محصولات یا خدمات جدیدی راکهمصرفکننده ممکن است خواستار آن باشد، کشف کنند. طبقات مختلف سبک زندگی نیز پاسخ بهیکفرهنگرا نشان میدهند هرطبقه با توجه به پارامترهای خود رفتار کند. زباننیزبا مولفه آن کار میکند. پاندی و دیکسیت، 2011 فرهنگ از طریق مظاهر خود یعنی ارزشها، قهرمانان، آداب و رسوم، و نمادها بر رفتار تاثیر میگذارد. اینها شکلهایی هستند کهدرآن دانش فرهنگ - محورحفظ و بیان میشود. بنابراین، هریکاز گروههای فرهنگی دارای مظاهر فرهنگیمختلفاست. از آنجایی که این مظاهر اکثر عناصر فرهنگ ذکر شده توسط دیگرنویسندگاندر بر دارد، از آنهااستفادهمیکنیم. حالچهارمورداز این مظاهر را به تفصیلتوصیفمیکنیم.اصطلاح ارزشها در مرکز بسیاری از تعاریف فرهنگی قرار گرفته است. درواقع، به نظر میرسد در اغلبتحقیقات به این نتیجهرسیدهاندکه ارزش محرک رفتار فرداست. از لحاظ تاریخی، محققان مصرف کننده اغلب از روکیچ نقل میکنند. وی "ارزشراعقیدهای مرکزی و پایدار" در نظرمیگیرد"کهاعمال و قضاوتها رادرشرایط خاص و فراتر ازاهدافلحظهای به سوی وضعیت نهایی وجود راهنمایی میکنند". نمونه هایی از ارزشها عبارتند از"آزادی"، "لذت"، "هماهنگی درونی"، و "خوشبختی". طبقه بندیهایمختلفاز ارزشهاارایهشدهاست. به عنوان مثال،از دیدگاه روکیچ، ارزشها مستلزم قایل شدن تمایز میان وضعیت ارجح نهایی وجود (ارزشهای نهایی) و شیوههایارجح رفتار یا ابزار رسیدن بهوضعیتهاینهاییاست(ارزشهایابزاری). نویسندگان دیگرارزشهارا به دو دسته پسندیده و مطلوب تقسیم کرداند. با این حال، برخی از نویسندگان دیگر ارزشهارابهارزشهای جهانی، ارزشهای محدود به دامنه خاصو ارزشیابیهایویژگیهایمحصول، طبقهبندیکردهاند. ارزشهای جهانی مرکزیترین هستند در حالی که ارزشیابیهای ویژگی کمترین مرکزیت را دارند و ویژهی اوضاع خاصی هستند. نمادها مقوله گستردهای از فرآیندها و اشیاء هستند که حامل معنایی منحصر به یک گروه خاص از مردم میباشند.از این رو، نمادهای یک جامعه ممکن استدرفرهنگهای مختلف وجود نداشته باشد، یا ممکن است معنایی متفاوت داشته باشند.زبان مجموعهای از نمادها است که متشکل از حرکات و اشارات، تصاویر، و یا اشیاء مختلف است. نمادهایی کهاغلبتوسطمحققان مصرف کننده مطالعه میشوند، زبانو محصولاتمصرف کننده هستند.نقش محوری ارزشها. میتوانیم از پژوهشهای قبلی استنباط میکنیم که ارزشها یک نقش محوری در میان سایر مظاهرفرهنگدارندو این که رابطه بین این مظاهر و ارزشها بوسیلهتاثیرمتقابل تعیین میشود. از این رو، نمادها به طور کلی بیانگر ارزشهای فرهنگی هستند.عناصر رفتار مصرف کننده. درتعریفانجمنبازاریابی آمریکا، رفتار مصرف کننده به عنوان "تعامل پویا تاثیرو شناخت، رفتار، و محیطی که توسط آن انسانها جوانب زندگی خود را تبادل میکنند"، یاد میشود. رفتار شاملانتخابهایفردی و الگوهای رفتاری، از قبیل استفاده از رسانهها و یا خرید موادغذاییمیشود. نتیجه گیریاین مقاله چارچوبی را برای ادغام و تفسیر دوباره پژوهشهای کنونی در زمینه رفتار مصرف کننده میان- فرهنگیارایهمیدهد.چارچوب ماهیت عملی داردکه میتواند به راحتی توسط مدیرانو محققانعلاقمند به درک چگونگی شکل گرفتن رفتار مصرف کننده بوسیله فرهنگ،عملیاتی شود.این چارچوب ازیکمدلکلیتر از رابطه بین فرهنگ و رفتار مصرف کننده برگرفته شده است.مدیرانمیتوانند از این چارچوب به عنوان یک الگو برای بررسی چگونگی واکنش مصرف کنندگانبهمحصولاتیا خدمات آنان در بازارهای خارجی استفاده کنند و همچنین برای محققان دانشگاهی مفید خواهندبودچرا که با استفاده از آن میتوان نقاط قوت پیکره مطالعات صورت گرفتهوحوزههاییراکه باید به آنها بیشتر توجه کرد، شناسایی کرد.علاوه بر این، این مقالهتلاشیاست برای تطبیق دادن دو رویکرد متفاوت به مطالعه فرهنگ چرا که فرهنگبررفتارمصرفکننده تاثیرمیگذارد. فلسفههای اتیک و امیک دو روی یک سکهاند به طوری که هریک مکمل دیگریاست. از طریق ادغام کارهای قبلی در زمینه رفتار مصرف کننده میان - فرهنگی، چارچوبمایک دیدگاه جهانی از تقابل فرهنگ و رفتار مصرف کننده را نمایش میدهد با بررسی مطالعاتو مدلهایمختلف مشاهده کردیم که یادگیری ویژگیهای فرهنگی در تجزیه و تحلیل رفتار مصرفکنندهمتغیری مهم در بازاریابی، به ویژه در تقسیم بندی بازار، بازار هدف، و موقعیت یابی محصول بودهاستو مشاهده کردیم که ارزش محرک رفتار فرد است. مفهوم ارزشها، یاحداقلبرخی از انواع آن، برای اکثر دیدگاههایفرهنگبسیارمهم است.تعریف ارزشها در طول زمانتکاملیافته است، با این حال یکی ازعناصر مرکزی فرهنگ باقی مانده است.در مقالات بعدی به جوانب دیگر رابطه فرهنگ و رفتار مصرف کننده میپردازیم. باشد که بتوانیم استراتژیهای رسوخ در بازار را با کمک گرفتن از این روشها، قدرتمندتر اجرا کنیم. |
تضادهای درونی و عصبیت تضادهای درونی اغلب زمانی که نیازهای روان شناخی و جسمی، باورها،تمایلات انسان باهم یا با دیگران برخورد میکند، به وجود میآید. نوع و وسعت و شدت این تضاد درونی بستگی دارد به محیطی که در آن زندگی میکنیم، اگر انسان در یک جامعه ساده ابتدایی نقشها،وظایف، حتی نوع شغلی که فرد در آینده انجام باید بدهد از قبل مشخص میباشد چون در این گونه جامعههای ابتدایی و ساده با انتخابهای پیچیدهای کمترمواجهه هستند و در نتیجه.شخص کمتر با مسایل متضاد روبرو میشود. البته در چنین فرهنگی باز هم در بین مردم تضادهایی وجود دارد، ولی در مقایسه با تمدن و فرهنگی که در مرحله تحول سریع میباشد، کمتر است. امکان تضاد در افراد چنین جامعهای خیلی زیاد نخواهد بود. حتی امروزه تکنولوژی و پیشرفت سریع تمدن و فرهنگ در هر حیطهای ارزشهای متضاد را برایمان نمایان میکند و ما را در معرض چالش قرار میدهد و ارزشهای متضاد و طرق مختلف زندگی دایما در برابر یکدگر به چاش قرار گیرد،امکان بروز تضاد در افراد آن جامعه فوق العاده زیاد خواهد شد.در هر صورت،ایجاد مقداری تضاد روحی در اشخاص اجتناب ناپذیر میباشد که البته نامطلوب است ولی نه به شدت تضادهای عصبی و در حقیقت بیمارگونه که از محیط دوران اولیه کودکی منشاء میگیرد یعنی سرزنشها،مقایسهها و اگه این لباس ببوشی دیگران مثلا در مهمانی خالهات چی مگین و بخاطر یک اشباه که کودک انجام داده کل شخصیت کودک مورد قضاوت قرار دادن مسخره کردندها و تضادهای عصبی با تضادهای معمولی متفاوت میباشد. ..مهمترین علامت تضادهای درونیتناقض و عدم همانگی در رفتارها،حالتها،احساسات و تمایلات شخص است. همانطور که تب بدن دلیل بر کسالت جسمی است،تاقض و تضاد در رفتارها ،احساسات،حالتها و تمایلات هم دلیل قطعی بر وجود تضاد و کشمش درونی است.مثلا شخصی پرخاشگری فرد دیگری را به شدت محکوم میکند در حالی که خود این شخص چند روز یا یک هفته بعد از خود رفتار گرخاشگری نشان میدهد و برای شخص دوم مشاهدهگر رفتار پرخاشگرانه او بوده سوال پیش میآید که اگه پرخاشگری ناپسند در نزد او چرا متوسل به پرخاشگری شده اگه نزد او رفتار پرخاشگری پسندیده است رفتار پرخاشگری آن فرد دیگر محکوم میکند و اینگونه رفتاریهای متضاد در رفتار بیماران نوروتیک کم نیست و در حالی که در گفتار و رفتار اینگونه افرادتضاد کم نیست و به عنوان مثال برا بچه خودش خسیس بازی درمی آورد عوض برای دیگران ولخرجی میکند. |
دور باطل ندانمکاری و سنگ و آتش ! با خوشحالی گفت چند بانک و اتوبوس و ماشین در آتش سوخت.گفتم نابودی سرمایههای نسل امروز و آیندگان خوشحالی دارد؟گفت خوشحالی ندارد اما خشم من تخلیه میشود.گفتم این هم حرفی است قابل ت مل.وزارت کشور باید از این همه تجربهی تلخ و سنگین، درس بگیرد و سازوکاری پیشنهاد کند برای اینکه هر قشر و صنف و گروهی از مردم که به موضوعی اعتراض دارند، بتوانند حرفشان را بزنند و مثلا در جای مشخصی تجمع کنند و با برنامه و هویت مشخص شعار بدهند و دیدگاه و خواستهی خود را مطرح کنند.حرفهای ناگفته و خشمهای فروخورده جامعه را خواسته و ناخواسته بهسمت انفجار میبرد.نخبگان و صاحبنظران و اهالی کتاب و قلم و مطالعه و کسانی که حرف و سخنشان در جامعه ت ثیرگذار است، میتوانند هر یک به سهم خود قدمی بردارند و ابتکاری بهخرج دهند تا هزینهی اعتراض به کمترین سطح کاهش یابد و حرف و حق مردم در لابلای عربدههای نامردان و نامردمان گم نشود. البته این امر نیازمند مقدار کمی فداکاری و از خودگذشتگی است.جوانان و نوجوانان، این روزها قربانیان اصلی ترکیب ویرانگر شایعه، هیجان، خشم، ناآگاهی و بیمسیولیتی هستند و بزرگترین مسیولیت مدیران و نخبگان، نجات جامعه و جوانان از این ورطه است.دیر بجنبیم و درس نگیریم و مسیولیت نپذیریم، گرفتار دور باطل و چرخهی بیحاصل ندانمکاری مدیران و نخبگان و سنگ و آتش خشمهای فروخوردهی جامعه خواهیم شد. |
چه کسی طراح انقلاب فرهنگی بود؟ (به مناسبت چهلسالگی انقلاب فرهنگی) عکس از نشریه اندیشه آزاد شماره 6 خرداد 1359 هنوز درباره این سوال اتفاق نظری وجود ندارد که چه گروه یا کسانی طراحان و عاملان اصلی #انقلاب_فرهنگی بودند. ادعاها و نظریههای زیادی در اینباره مطرح شده است که در زیر به برخی از آنها میپردازم. به طور خلاصه، #حزب_جمهوری_اسلامی، طیف راست انجمن اسلامی دانشجویان و رییس جمهور #ابوالحسن_بنیصدر در صدر مظنونین انقلاب فرهنگی هستند. - cspm83ubneh0 1 . آیا ابوالحسن بنیصدر پشت پرده انقلاب فرهنگی بود؟مدتی پیش از درگیریهای انقلاب فرهنگی،بنیصدر بحثی با عنوان "بعثت فرهنگی" را مطرح کرده بود که نوعی دعوت به دگرگونی نظام آموزش و فرهنگ بود. اما آیا میتوان "بعثت فرهنگی" را طرح اولیه "انقلاب فرهنگی" دانست؟ بنیصدر نقش مهمی در ماجرای انقلاب فرهنگی داشت. او با صدور چند بیانیه درباره لزوم بسته شدن دفاتر گروههای سیاسی در دانشگاهها و راه انداختن یک تظاهرات نسبتا بزرگ در دانشگاه تهران و سخنرانی در جمع هوادارانش، تا مدتها خود را به عنوان مظنون اصلی انقلاب فرهنگی در میان چپها بدنام کرد.مراسم سوگند ریاست جمهوری بنی صدر (عکس از ایران وایر)اغلب مجلات #چپ در آن زمان به انتقاد از بنیصدر و رویکرد او در این حادثه پرداختند، چرا که فکر میکردند بنیصدر از این فرصت استفاده کرده است تا مخالفان و منتقدانش در جبهه چپ را سرکوب کند. اتهام دیگر او در ماجرای انقلاب فرهنگی این است که در روز 31 فروردین 59 ، در مذاکره با برخی رهبران سازمان چریکهای فدایی، به آنها وعده مقابله با مهاجمین را داد اما دو روز بعد زیر قولش زد. خود بنیصدر البته همه این اتهامات را رد میکند و معتقد است که او خود قربانی انقلاب فرهنگی بوده است.میدانیم که اندکی پیش از اوجگیری درگیریها، رییس جمهوری مخالف شدید بسته شدن دانشگاهها بود. اغلب نوشتههای او، که در روزنامه انقلاب اسلامی چاپ میشد، در مخالفت با این موضوع بود. سوءظن چپها به او، اکنون کمی عجولانه به نظر میرسد چرا که کمتر از دو ماه بعد از انقلاب فرهنگی، "نوار آیت" لو رفت و ستاد انقلاب فرهنگی با افرادی در جبهه مقابل بنیصدر شکل گرفت و دیگر نمیتوان گفت او در این میان نقش محوری داشته بوده است. 2 . آیا دانشجویان پیرو خط امام عامل انقلاب فرهنگی بودند؟برخی از اصلاحطلبان کنونی که اوایل انقلاب معروف به دانشجویان پیرو خط امام بودند، مدعی شدهاند که برخی از اعضای طیف راست تحکیم وحدت (نظیر احمدینژاد، محصولی، هاشمی ثمره و دیگران) طراحان اصلی حمله به دفاتر دانشجویی و تعطیلی دانشگاهها بودهاند. علی شکوریراد مدعی است که این گروه از دانشجویان بودند که طرحی را به شورای عمومی تحکیم برده که نام "انقلاب فرهنگی" را بر پیشانی داشت. ولی این طرح توسط سازمان مجاهدین خلق افشا میشود و این اتفاق مانع از شکلگیری انقلاب فرهنگی در زمستان 58 میشود.احمدی نژاد در کنار صادق محصولی (عکس از خبرآنلاین)محسن میردامادی هم با ذکر خاطرهای از "گروه احمدینژادیها" تعریف میکند که این افراد بودهاند که در دانشگاه تربیت مدرس و علم و صنعت دست به درگیری زده و دانشگاه را تعطیل کردهاند. این در حالیاست که امام خمینی با تعطیلی دانشگاهها مخالف بود. در طرح این ادعاها تناقضها و زمانپریشیهایی هم دیده میشود. این طیف از اصلاحطلبان، برای راستیآزمایی ادعایشان، نقل این خاطرات را با هیچ سند مکتوبی همراه نکردهاند. میدانیم که کل مجموعه تحکیم وحدت نیروی موثری در برخورد با دانشجویان چپ بود و تا انتها پشت انقلاب فرهنگی ایستاد. اما آیا نمیتوان مظنون شد که هدف از بزرگنمایی برخی اختلافات جزیی درون تحکیم وحدت سیاسی است؟ مخصوصا که شکوری راد و میردامادی مدتی بعد از پیروزی احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری نقش او در انقلاب فرهنگی را افشا کردهاند؟ 3 . آیا اتاق فرمان انقلاب فرهنگی در حزب جمهوری اسلامی بود؟دلایل فراوانی وجود دارد که ثابت میکند سران حزب جمهوری اسلامی و در ر سشان،سیدمحمد بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر و سید حسن آیت طراحان و مجریان اصلی انقلاب فرهنگی بودند. روزنامه جمهوری اسلامی بزرگترین رسانه حامیان تعطیلی دانشگاهها بود که آن زمان توسط میرحسین موسوی اداره میشد. در نواری که حدود دو ماه بعد از انقلاب فرهنگی از حسن آیت افشا شد، او در زمستان 58 در حال برنامهریزی و برگزاری جلسه با برخی از دانشجویان برای اعمال فشار بر دانشجویان چپگرا به منظور تضعیف دولت بنیصدر بوده است.نوار آیت از جمله مدارکی است که اسرار زیادی درباره انگیزه حزب جمهوری از پروژه انقلاب فرهنگی را افشا میکند.اما قدیمیترین سندی که از برنامهریزی برای انقلاب فرهنگی حکایت دارد، گفتگوهایی است که از رهبران حزب جمهوری در شورای انقلاب بر جای مانده است. این گفتگوها که از شهریور 1358 آغاز شده بود، ثابت میکند که برنامههایی برای تغییر فضای دانشگاهها از طریق اعمال زور در میان سیاستمداران حزب جمهوری وجود داشته است. داود علیبابایی بخشی از این گفتگوها را در کتابش نقل کرده است:بهشتی: "گروههای مخالف مسیر انقلاب ممکن است از تجمع در دانشگاهها و مدارس برای منظورهای خود بهرهبرداری کنند. طبعا باید پیشبینی لازم را در این امر داشت."عزتالله سحابی: "جناح تندرو میخواهند درگیری ایجاد کنند، حتی خونریزی. ما باید پیشگیری کنیم."معینفر: "به اطلاع بنده رسیده خیلی تحریک در دانشگاهها هست برخورد مسلم خواهد بود. دانشگاه خود به خود تعطیل خواهد شد."مهندس میرحسین موسوی: "یک راهحل دیگر، آمدن مردم به دانشگاه است. نماز جمعه نیروی خردکنندهای برای مارکسیستهاست. فعالیت ایدیولوژیک، انقلاب فرهنگی و دانشگاه خالی از توده نباشد، درگیری حل میشود."هاشمی رفسنجانی: "جلوی شلوغی دانشگاهها را خوب میشود گرفت . عده زیادی بچه مسلمان اگر در تهران باشند، در مزاحمت برای انقلاب از آن دفاع کنند . از خشونت نمیترسیم. امروز شروع شود بهتر از سه ماه دیگر است."[علیبابایی، د. بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟. ج 2 . صص 467 - 468 ]جمعبندینمیشود گفت شواهدی که از دخالت هر یک از نیروهای سهگانه فوق در انقلاب فرهنگی وجود دارد خللناپذیر است. مشکلی که تاریخنگاران انقلاب فرهنگی با آن مواجه هستند این است که بسیاری از آرشیوها و اسناد مربوط به این حادثه در دسترس عموم قرار نگرفته است. به خصوص اینکه بسیاری از اعضای برجسته حزب جمهوری اسلامی ناگفتههای فراوانی از آن دوران به جا گذاشتهاند. |
علل گرایش و موانع کتابخوانی در عصری که ما در آن زندگی میکنیم، به آن عصر انقلاب اطلاعات میگویند.محققان،نویسندگان،مترجمان،ناشران و . خالقان این زمینهاند. سرمایه و نیروی فکر و کار بسیار زیادی برای سازماندهی، انباشت و بازیابی اطلاعات صرف میگردد. تا آنجا که شاخص عقب ماندگی و پیشرفت جوامع بشری از میزان درآمد سرانه، به میزان اطلاعات سازمان یافته و قابل دسترسی در جامعه تبدیل شده است. قبل از استفاده از اطلاعات باید بستر محیط اجتماعی، فرهنگی و آموزش افراد را آماده کنیم و از آن غافل نشویم. بنابراین با گسترش اهمیت روز افزون اطلاعات علمی و نیاز به استفاده از آن نیاز به برنامه ریزی وسیع و حساب شدهای است. در این مقاله میخواهیم شما را با علل و موانع کتابخوانی آشنا کنیم پس با ما همراه باشید.معنی واژه مطالعه ( اطلاع یافتن، خواندن و برسی ) است. مطالعه و کسب علم و دانش زیر بنا و زمینه ساز توسعه و پیشرفت کشور و راهگشای بهروزی ، سعادتمندی و فرزانگی جامعه و انسانهاست.مطالعه دو جنبه را در بر میگیرد (کمی: مدت زمان و مقدارمطالعه، کیفی:مقدار یادگیری) . با وجود افزایش توجه به وسایل ارتباط جمعی ، میزان مطالعه در نسل جوان کشورمان متاسفانه کم شده و شکوفایی استعداد به عنوان سرمایه رخ نمیدهد. لذا باید برای ایجاد رغبت و عادت در کودکان و نوجوانان به مطالعه چارهای جدی بیاندیشیم. چه علتی دارد که دانش آموزان با علاقه تمام ساعتها به برنامههای تلوزیون، اینترنت و . اختصاص میدهند اما نوبت به مطالعه و کتابخوانی که میرسد، بیحوصله و بی انگیزه میشوند؟مطالعه جزء نیازهای اجتماعی انسان و به وسیله آن میتواند با اندیشههای دیگران رابطه برقرار کند و از دستاوردهای علمی و ادبی آنها بهره مند شود. آگاهی وشکوفایی استعدادها و بارورشدن اندیشهها در بنیادیترین صورت از طریق کتاب به دست میآید. هر جامعهای اگر بخواهد که با پیشرفت به تعالی برسد باید برای مطالعه سرمایه گذاری کند. همچنین بی توجهی به آن هم تبدیل به بیماری فرهنگی و اجتماعی شده و خسارتهای جبران ناپذیری به ارمغان میآورد.سرانه کتابخواندن در کشورهای توسعه یافتهای مانند ژاپن یا انگلیس 90 دقیقه در روز،ترکیه و مالزی به 55 دقیقه و کشور ما به 12 دقیقه بیشتر نمیرسد که باعث تاسف است. یکی ازعللهای آن به کمبود کتابخانه عمومی نیز برمیگردد، طبق آمار کنفرانس بین المللی در هر جامعه برای هر 3 تا 5 هزار نفر باید یک کتابخانه موجود باشد یعنی باید در کشور ما بالغ بر 14000 کتابخانه میبود که متاسفانه 1500 کتابخانه بیشتر نداریم. در اینصورت نوجوان 5 بارکم یا بیش کتابخانه نمیبیند به عبارتی هنگامی که کتابخانه باید اوقات فراغت را پر کند در جایگاه 15 ام هر فرد قرار میگیرد یا گاهی کتابخانهها در محلهای نامناسب ساخته شده که کمتر افرادی از جایگاه آنها با خبر هستند.در حالی که ما قدیمیترین و غنیترین کتابخانههای دنیا را داشتیم. در کتابخانه خواجه نصیر الدین طوسی ( مراغه ) بیش از 400 هزار جلد کتاب و نسخه خطی قدیمی وجود داشت با اینکه کتابخانههای بزرگ و قدیمی اروپا به 100 یا کمتر بود. وقتی امروز ما نسلی داریم که به غیر از تلوزیون چیزی ندیده و در خانهای که کتاب خوانده نشده یا در انبارها خاک میخورند چه توقعی میتوان داشت؟ در کشوری مثل ژاپن که بیشترین استفاده از تکنولوژی را دارند میبینیم که باز هم بالاترین سرانه مطالعه را به خود اختصاص دادهاند.عوامل موثرر بر مطالعه و کتوابخوانی 1 . خانوادهعامل بسیار موثر و مفید در ایجاد عادت دادن فرزندان به مطالعه است. بهترین راه آن این است که از کودکان و در خانواده شروع شود. 2 . مدرسهدانش آموزان باید با کتاب آشنا شوند و با تشویقها و برنامه ریزیهای مدارس این علاقه در آنها ترویج یافته و از لذت مطالعه بهره مند شوند. تاکید بیش از حد مطالعه، تکراری بودن و کسل بودن مطلب در دانش آموز ایجاد لذت نبردن از مطالعه میکند. 3 . کتابداران، کتابخانه هااز عوامل موثر در ترویج فرهنگ کتابخوانی به شمار میرود. با استفاده ازروشهای خلاقانه میتواند فعالیت کتابخوانی را بیشتر وآن را رشد دهد. کتابداران باید از علم کافی و اخلاق بهره مند باشند. 4 . دولت و نهادهای ذی ربطتوسعه فرهنگ مطالعه و کتابخوانی، از طریق نمایشگاههای کتاب ، اهدای جوایز کتاب، بنهای تخفیف ، ساخت کتابخانه، حمایت از حق نشر و نویسنده و . 5 . رسانه هارادیو و تلوزیون در گسترش فرهنگ کتابخانی بسیار موثر است. 6 . ناشران و کتاب فروشی هاناشران و کتاب فروشیها هم به نوبه خود نقش بسیار موثری را ایفا میکنند. میزان توجه ناشران به علایق مخاطبان ،کیفیت،ظاهر و صفحه آرایی و . مسایل مهمی است که باید مدنظر ناشر باشد. کتابفروشیها در توزیع کتاب توسط ناشر و قانونی بودن باید دقت کنند .موانع مطالعه و کتابخوانی 1 . عوامل فردی 2 . بی توجهی خانوادگی 3 . احساس بی نیازی مردم به کتابخوانی 4 . نارضایی نظام آموزشی 5 . بی توجهی دولت و رسانه 6 . کمبود کتابخانههای عمومی 7 . گران بودن کتاب 8 . محدودیت اوغات فراقت 9 . بی توجهی ناشران و مولفان به نیازهای مختلف مخاطبان 10 . عوامل و شرایط اجتماعیراهکارهای افزایش علاقه در کودک 1 . داستان خواندن برای کودکان 2 . تشویق کردن آنها به کنجکاوی و تخیلاتبا تعریف کردن داستان بگذارید شخصیتهای داستان را تصور و از قوه تخیلش استفاده کند. 3 . داشتن هم بازی زیاددر این مورد باعث میشود کودک با دوست خود شروع به داستان روایی کند و علاقه به یادگیری و قصههای بیشتر در او افزایش یابد. 4 . با سلایق و علایق آنها توجه کنیداگر کودکان علایق و سرگرمیهای خود را انجام دهند، به احتمال زیاد تمایل آنها به مطالعه زیاد میشود. مانند ورزش، نقاشی و . 5 . تجربه کردن چیزهای جدیدهنگامی که کودک کم سن هستند، باید به آنها اجازه تجربیات جدید را داد مانند بازی در ورزش، یادگیری موسیقی و . 6 . داشتن دفترچه خاطرات 7 . دوست شدن با افراد و هم صحبت شدن با آنها 8 . فیلم ببینیددیدن فیلم هایی که بر اساس کتاب نوشته میشوند و با ارزش هستند هم میتواند بسیار مفید باشد. پرفروشترین کتابهای چاپی نسخه چاپی پرفروشترین آثار نویسندگان برجسته ایران و جهان را میتوانید از طریق لینک زیر خریداری کنید مشاهده کتابها |
دوچرخه فقط یک وسیله نقلیه نیست، دوچرخه میتونه یه فرهنگ هم باشه من و پارتنرم حوالی ساعت 6 یا 7 عصر، سوار دوچرخههامون میشیم که از سر کار برگردیم خونه. مسیر ما حدود 14 کیلومتره. از حوالی تقاطع پلیس و شریعتی یعنی کمی بالاتر از هفت تیر راه میافتیم و تا بالای میدون تجریش رو رکاب میزنیم. قدیمها که این مسیر رو با ماشین میرفتیم، معمولا بعد از حدود یکساعت رانندگی با سردرد، خستگی و منزجر از این شهر به خونه میرسیدیم که تلاش میکردیم توش با فراموش کردن شهر و مسیری که اومدیم، آروم بشیم. اما حالا چند ماهی هست که شروع کردهایم به استفاده دایمی از دوچرخه، تقریبا هفتهای پنج روز در رفت و برگشت. ما این مسیر رو تقریبا هر روز، رفت و برگشت رکاب میزنیم. جذابیت دوچرخه اینه که شما خیلی زود مسیرهایی جایگزین برای خیابانهای اصلی پیدا میکنین. مسیرهایی لذت بخش و زیبا. مسیرهایی که حتی در این شهر کثیف و بیاخلاق هم باعث میشن با لذت به مقصد برسید. حالا اگر از ما بپرسین که مسیر خونه تا محل کار چیه، ذهنمون روی چیزهایی مثل کوچههای پردرخت و سرسبز، رودخونه مسیل میرداماد که از کنارش رکاب میزنیم و صدای آبش، مسیرهایی که موتورسیکل هم نمیتونه با دود و صداش ازشون رد بشه و پارک هایی که مردم توش ورزش میکنن یا سگهاشون رو میگردونن یا توش در حال دویدن هستن تعریف شده. البته بدون شک تصاویری از خودروهایی که راه پیادهها و دوچرخهها رو بستن، خودروهایی که خیابونهای یکطرفه رو برعکس میان، ماشینهای تک سرنشینی که دارن از کار به خونه برمیگردن و برای میانبر زدن تو کوچههای تنگ ردیف شدن، شاسیبلندهای 2000 کیلویی که یه بچه 20 کیلویی رو میبرن مهدکودک و موارد مشابه هم در تصویر هست ولی واقعیت اینه که وقتی بعد از 14 کیلومتر سربالایی رکاب زدن به خونه میرسیم - قدیمها عرق کرده و نفس نفس زنان و الان با تنفس معمول و عرق معمول - و قبل از دوش گرفتن گپ میزنیم، تنها چیزی که توی مغزمون میچرخه هیجان و خوشی ناشی از رکاب زدن است و احساس سلامتی و نشاط و رضایت از اینکه توی ترافیک نبودیم و حتی شاید از اون مهمتر بخشی از ترافیک نبودیم.بعضیها میگن تهران پر دود است و نباید توش رکاب زد. مستقل از اینکه کلی از تحقیقات نشون میدن که در نهایت صدمه رکاب زدن در این شرایط کمتر از فوایدش است، یک جواب متفاوت ما هم همیشه اینه "دقیقا چون تهران پر دود و کثیف است باید افراد بیشتری ماشینشون رو کنار بزنن و توش رکاب بزن و شهرداریاش هم باید به جای اضافه کردن بر اتوبانها و شبکه تشویق کننده خودرو، دوچرخه رو توش تشویق کنه". هر روز رکاب زدن ما، تقریبا باعث میشه هوای تهران سه لیتر بنزین تمیزتر باشه و خودمون هم 2 ساعت ورزش مفید کرده باشیم بدون اینکه از زمان چیز دیگهای بزنیم. در تمام این چند ماه هم، تک تک دفعاتی که با نشاطی که اینقدر در تهران کمیابه به خونه رسیدهایم، به حرفهای بالا مطمینتر شدیم. |
عجایب زمانه! چرا در اروپا قحطی میشود و در ایران نمیشود؟! خب عجیب نیست که اولین پست من در ویرگول مرتبط با کرونا باشه. بههرحال کرونا موضوع اصلیای هست که جهان باهاش درگیره و شاید در شرایط فعلی هیچ موضوعی با اولویتتر از ویروس COVID - 19 یا همون کرونا نباشه.اما من میخوام توی این پست به موضوعی بپردازم که شاید در نگاه اول خیلی تعجب برانگیز باشه. و خب هدف اینه که عمیقتر بررسی کنیم و توجیهاتی براش پیدا کنیم. و این موضوع چیزی نیست جز علت خالی شدن قفسههای فروشگاهها در اروپا و آمریکا و خالی نشدن (یا کمتر شدن) اون در ایران.به راستی که چرا در شرایطی که ایران تحت فشار شدیدترین تحریمهای بینالمللی، فشارهای گوناگون اقتصادی و شلختگی همیشگی مدیریتی هست کمتر از اروپا و آمریکا (با وضع اقتصادی خوبشون) شاهد قفسههای خالی فروشگاهها است؟خیلیها این موضوع رو نسبت دادن به وضعیت اقتصادی بارها و بارها در شبکههای اجتماعی گفته شده که مردم ایران توانایی اقتصادی خرید یکجا و خالی کردن قفسههای فروشگاهها رو ندارن. خیلیها هم موضوع رو نسبت دادن به این که مردم ایران موضوع رو به اندازه کافی جدی نگرفتن. اما آیا این تمام واقعیت ماجراست؟ بعید به نظر میرسه که جامعهی ما توان اقتصادی کافی برای خالی کردن قفسههای فروشگاهها رو نداشته باشه یا این که مردممون به اندازه کشورهای اروپایی جدی نگرفته باشه. دقت کنیم که وقتی بین عرضه و تقاضا بالانس نسبی برقراره حتی چند درصد تغییر در تقاضا میتونه قفسههای فروشگاهها رو خالی کنه چه برسه به ذخیرهسازی برای روزها و ماهها. دولت هم که طبیعتا موضوع رو ناشی از مدیریت بهتر خودش میدونه.اما اعتقاد من چیز دیگریه. من بیشتر علت موضوع رو چیز دیگری میدونم و اونم اینه که: "ایران جمعیت نجیبتری داره!" که در بحرانها رفتار بهتری از خودشون نشون میدن!خب این حرف در نگاه اول از اون حرفهای عجیب و غریبه! از اون حرفهایی که خودمون میگیم و جلوی خودمون بلند میشیم! از اون حرفایی که ما ایرانیها باهوشترین ملت جهانیم و .! اما یکم صبر کنیم. صحبتم از این جنس نیست. این رفتاری که من اسمش رو میذارم "نجابت مردم ایران" ریشه تاریخی در نگاه ما و حاکمیت ما داره که در ادامه بیشتر توضیحش میدم.من از اینجا به بعد بحث رو با سه تا فرضیه پیش میرم که خب طبیعتا اگر این فرضیات درست نباشن ادامهی بحث هم با مشکلاتی مواجه میشه:در ایران کمتر با مشکل کمبود اجناس در مغازهها مواجه شدیم نسبت به اروپا و آمریکامردم ایران از لحاظ اقتصادی توانایی این رو داشتن که در حدی خرید کنن که مغازهها خالی از جنس بشنمردم ایران موضوع کرونا رو به حدی جدی گرفتن که خریدشون بیشتر بشه و بتونن مغازهها رو خالی از جنس بکنندرسی از نظریهی بازیها ( Game Theory )در اقتصاد کلاسیک و نظریهی بازیها، معمولا انسانها به عنوان عاملهای منطقی ( rational agents ) مدل میشن که در هر شرایطی سعی میکنن سود خودشون رو بیشینه کنن. خب این نگاه خیلی درست و منطقی به نظر میرسه اما محل بحث جدی در اقتصاد امروزی هست. یعنی بسیاری از اقتصاددانهای مدرن، معتقدن که انسانها (و بنگاههای اقتصادی) الزاما عاملهای منطقی نیستن. هرچند من با نگاه اول موافقتر هستم (میتونیم راجع بهش با جزییات بیشتری صحبت کنیم) اما اتفاقی که در خصوص خالی نشدن قفسهی فروشگاهها در ایران افتاده میتونه اثباتی قلمداد شه برای نگاه دوم. موضوع کرونا رو از نگاه یک فرد اگر بررسی بکنیم چنین شرایطی رو میبینیم: ممکنه هر لحظه شرایط بدتر بشه، ممکنه قرنطینه اجباری بشه و شهرها قرنطینه بشن، ممکنه کارخانهها در تولیداتشون به مشکل بخورن و اجناس کمیاب بشه، ممکنه بقیه بیان اجناس رو بخرن و مایحتاج روزانه ما تامین نشه و هزار مورد دیگه . نتیجهی اینها این میشه که هر عقل سلیمی به فکر بیفته که اجناس ضروریش رو برای مدتی خریداری و ذخیره کنه که نتیجهش میشه همون خالی شدن قفسهی فروشگاهها. این رفتاریه که یک عامل منطقی انجام میده (همون رفتاری که در اروپا بیشتر و در ایران تا حد کمتری شاهدش بودیم)حتی پا رو یک قدم جلوتر میذاریم و اگر یک نفر پول داشته باشه در شرایطی که میدونه اجناس کمیاب میشن منطقیترین کار چیه؟ بله احتکارراستش من هرچقدر جستجو کردم در هیچ کشوری قانون مجازاتی در خصوص احتکار ندیدم. (اگر کسی میدونه ممنون میشم که بگه) یعنی احتکار با اون مفهومش که در ذهن ما جا افتاده که امر نکوهیدهایه و مستحق مجازاتهایی حتی در حد اعدام هست، شاید اینقدرها هم بد نباشه. در واقع اگر ما بدونیم که یک جنسی هفتهی دیگه گرون میشه، خیلی طبیعیه که باید اون جنس رو بخریمش! و اینجاست که میخوریم به یک تناقض. تناقض بین: 1 - یک رفتار منطقی مبتنی بر حداکثر کردن سود 2 - با یک موضوع اجتماعی که به ما یاد داده شده که نکوهیدهاست. (احتکار) در واقع این چالش از یک چیز نش ت میگیره اونم عدم هماهنگی بین توقعات ما و قوانین هست و من اسمش رو میذارم چالش مردم همیشه سردرگم! در واقع مردم بین قوانین مکتوب و توقعات غیرمکتوب جامعه همیشه سردرگم هستن. در واقع ما با این روش، داریم بار نداشتن ساختار و قانون رو بر روی دوش افراد میاندازیم. به طور مثال ساختاری نداریم که باعث بشه احتکار سودآور نباشه. به جاش از فرد توقع داریم که چنین کاری رو نکنه. ساختاری رو نداریم که از اختلاس جلوگیری کنه اما از فرد توقع داریم اختلاس نکنه. ساختاری نداریم که برای فرد سرمایهگذاری به صرفهتر از خرید طلا و دلار باشه اما از فرد انتظار داریم که سرمایهگذاری کنه و طلا و دلار نخره. و هزاران مورد دیگه .نتیجهی چنین رفتاری چی میشه؟ افراد همیشه در دوگانگی این هستن که کاری که به نفعشون هست رو انجام بدن یا کاری که جامعه ازشون انتظار داره.به عبارت دقیقتر ما قواعد و زمین بازی رو درست نچیدیم اما از افراد توقع داریم که درست بازی کنن.رشد فردی در برابر رشد سیستمیخب یک مقدار مقدمهی این مس له رو گفتیم. در واقع موضوع اصلی بحث ما چیزی نیست جز قیاس رشد فردی با رشد سیستماتیک. سالهای ساله که در کشور ایران، نگاهمون به حل مسایل نگاه فردیه. این موضوع در 40 سال گذشته و با حاکمیت دین بر مردم به اوج خودش میرسه. نگاه دینی به مسایل ایجاب میکنه که آدمها رو به عنوان اعضای جامعه رشد بدیم. و خب طبیعیه که این نگاه باعث میشه که در اکثر سخنرانیهای حکام ما، به مقولهی فرد و جایگاه فرد یا سیستمهای کوچیک مثل خانواده توجه ویژهای بشه. در سخنرانیهای متعددی از رهبر سابق و رهبر فعلی کشور، میبینیم که مستقیما به ارتقای افراد میپردازن تا جایی که رهبر سابق کشور میگه: شما را به مقام انسانیت میرسانیم. "صفیحه امام خمینی، جلد 6 - صفحه 273 " در صورتی که در کمتر سخنرانیای به ارتقای سیستماتیک پرداخته میشه. بینهایت سخنرانی داریم که افرادی رو بخاطر اختلاس کردن، احتکار کردن، واردات بیرویه و . نکوهش میکنن، دادگاههای اونها و اعترافاتشون رو پخش میکنن اما به درست کردن زمین بازی نمیپردازن.دقیقا برعکس این موضوع رو در غرب شاهدش هستیم. توسعه سیستماتیک کاملا اهمیت بیشتری از توسعهی فردی داره و در واقع در چنین نظامی، افراد جایگاه درست خودشون رو در سیستم پیدا میکنن، و خیلی شیک و دقیق مثل یک چرخدنده در یک موتور بزرگ با میلیونها چرخدنده در جای خودشون قرار میگیرن و یک سیستم منظم و دقیق رو شکل میدن. در چنین شرایطی، این سیستم هست که برای شرایط مختلف سناریو داره و کمترین بار بر روی اجزاء سیستم (افراد) وجود داره. و نتیجهش میشه آرامشی که در اروپا شاهدش هستیم.خب حالا این چه ربطی به بحثمون داره؟ اینجا بهش میپردازیم:شرایط غیرقابل پیشبینیخب تا اینجا گفتیم که با دو تا طرز تفکر مختلف مواجه هستیم. رشد فردی در مقابل رشد سیستمی. وقتی یک سیستم رشد میکنه، سعی میکنه که برای تمام شرایط مختلف ساز و کار داشته باشه. ساز و کارهایی منظم و برنامهریزی شده. برای همین شاهد هستیم که کشورهایی مثل آلمان و سوییس که اوج رشد سیستمی رو میشه درشون دید (و یا حتی آمریکا) برای هر شرایطی سناریوهایی در نظر گرفتن. حتی برخورد شهاب سنگ به کرهی زمین! برای این که بحث ملموستر بشه میشه به خاستگاه صنعت بیمه توجه کرد. بیمه دقیقا یکی از اون ساز و کارهایی هست که کاملا سیستماتیک، جامعه رو در برابر شرایط ناگهانی و غیرقابل پیشبینی مقاوم میکنه. چرا که تکتک اجزای جامعه از پس هزینههای یک مشکل ناگهانی برنمیان. و خب طبیعیه که بیمه (البته بیمه قدمتی به اندازه تمدن بشری داره اما صحبتم بیمه در عصر مدرن هست) از غرب شکل گرفته. در واقع در یک سیستم پیشرفته، ساز و کارهایی ایجاد میشه که شرایط به دست انسان رام بشن و اون وجه غیر قابل پیشبینی بودن شرایط کم بشه.شرایط خیلی غیرقابل پیشبینی!اما خب همهی ما (حداقل الان) میدونیم که شرایطی هم هست که واقعا بیش از بقیه غیرقابل پیشبینی و بیش از حد مهارنشدنی هست. مثل همین کرونا. و میبینیم که حتی سیستمهای پیشرفته هم (هنوز) ساز و کاری برای حل مشکل ندارن. خب در این شرایط چی میشه؟ توی این شرایطه که رشد فردی خودش رو نشون میده و جوامعی که بر رشد فردی تمرکز کردن نتیجهی بهتری میدن. یعنی چی؟ یعنی در کشور ما تکتک افراد تا حدودی مقابله با بحران رو یاد گرفتن، چون سیستم ساز و کار درستی برای مقابله با بحران نداشته. و اینجاست که در یک بحرانی که سیستم هم براش سناریویی نداره، افراد بهتر عمل میکنن. افراد با هم به هماهنگی میرسن و افراد تصمیمهای نسبتا درستتری میگیرن. البته طبیعیه که دارم راجع به میانگین جامعه صحبت میکنم نه افراد خاص.توی کشور ما به خاطر ناکارآمدی سیستم، افراد برای خودشون ساز و کارهایی دست و پا کردن. این موارد یک سری از شواهدی هست که نشون میده که این رفتار در جامعه ایران کمکم نهادینه شده:ساز و کار رساندن پیام به همدیگه و هماهنگی خیلی سریع شکل گرفته. شاید کمتر کشوری باشه که آدما به صورت فرد به فرد، اینقدر سریع یک پیام رو به همه برسونن. توی ایران شاهدش هستیم که یک موضوع حساسیتبرانگیز، خیلی سریعتر از اون چیزی که فکرش رو میکنیم دست به دست میشه و به همهی مردم کشور میرسه. در واقع افراد به صورت غیر رسمی، اثرگذاریشون در مواقع حساس از رسانههای رسمی بیشتره. و همین باعث ترس حاکمیت و فیلتر تلگرام و . میشه.آدمها، تک به تک اخبار رو از منابع مختلف دنبال میکنن و جداگانه دنبال یافتن حقیقت هستن.آدمها بیش از حد درگیر سیاست هستن.همه خودشون رو بهتر از حکومت میدونن. آدمها تکتک پارامترهایی مثل قیمت دلار، سکه و . رو دنبال میکنن. چون بخاطر ناکارآمدی سیستم، به صورت فرد به فرد دنبال بهینه کردن تصمیمات در زندگی خودشون هستن و اعتمادی به سیستم ندارن.میبینیم که درصد بالایی از جمعیتمون، عملا به دلیل نبودن ساز و کارهای سیستمی درست، فرد به فرد و هر روز و هر ساعت درگیر بهینه کردن تصمیمای اقتصادی، سیاسی و .شون هستن. که در نتیجهش هم فرسوده میشن و هم رشد میکنن.ماحصل این قضیه این میشه که افراد، برای شرایطی که سیستم براشون سناریویی نداره آمادهتر هستن.تمرکز بر روی رشد فردی، معایب!خب تا اینجا گفتیم که جوامعی که بر روی رشد فردی تمرکز میکنن، آمادهتر هستن برای سناریوهای پیشبینی نشده. پس این رشد فردی چه معایبی داره؟ چرا همهی جوامع به جای رشد سیستمی تمرکزشون رو بر روی رشد فردی نمیذارن؟ موارد زیر تنها بخشی از مشکلات جوامعی هستن که سیستم عقبموندهای دارن و متمرکز بر رشد فردی هستن:اختلاس، دزدی، احتکار: خب طبیعیه که ما هرچقدر هم که به رشد فردی اهمیت بدیم، نمیتونیم تمام افراد جامعه رو اون طوری بسازیم که دلمون میخواد. در واقع تاریخ نشون داده که مدینهی فاضلهای که ادیان متصور بودن، جامعهای متشکل از افرادی که جزء به جزء کارشون رو درست انجام میدن، دست نیافتنیه (یا حداقل ساختنش بینهایت سخته). همیشه افرادی پیدا میشن که از انتظارات ما تبعیت نمیکنن و دست به اختلاس و احتکار و . میزنن و در نبود سیستم رشد یافته، معمولا موفق میشن.ناامیدی درستکاران: در حالی که عموم جامعه رشدیافتهتر (و نجیبتر) از بقیه جوامع هستن، با دیدن اقلیتی که تبعیت نمیکنن و دست به اختلاس و احتکار و . میزنن، احساس سرخوردگی و ناامیدی میکنن و حتی ممکنه راه اقلیت رو طی کنن.ریا، تزویر: در شرایطی که قانون مکتوب و توقعات غیرمکتوب متفاوت هستن، آدمها برای بهینه کردن سودشون سعی میکنن هر دو رو داشته باشن. یعنی هم رضایت جامعه رو و هم سود حداکثری رو. و از اونجایی که این دو در تناقض هستن، حاصلش چیزی نمیشه جز ریا. آدمها سعی میکنن سودشون رو حداکثر کنن در حالی که به جامعه نشون میدن که توقعات جامعه رو برآورده میکنن.فرسودگی افراد: آدمهایی که در نبود سیستم مجبور به بهینه کردن تکتک تصمیماتشون هستن خیلی زود فرسوده میشن. چرا که بار بهینه کردن تمام تصمیمات بر روی خودشون هست و ضررش هم با خودشون.ریسک بالا بر روی افراد جامعه: شرایطی رو تصور کنید که ماشینها بیمه ندارن. شما در خیابون میرین و ممکنه هر لحظه با کسی تصادف کنید و مجبور شید هزینه کامل رو خودتون بدید. احتمال تصادف شما زیاد نیست اما اگر تصادف کنید ممکنه برای همیشه بیچاره بشید! کشور یا جامعهای که سناریو برای شرایط ندارن مثل ماشینی هست که بیمه نداره. آدمها در صورت اشتباه، باید هزینهی زیادی رو برای اشتباهشون بدن و این کل ذهنشون رو درگیر اشتباه نکردن میکنه.تحت تاثیر شدید اخبار غیرواقعی قرار گرفتن افراد: وقتی افراد با سیستم درستی مواجه نیستن، همیشه جایی دیگری دنبال حقیقت هستن. این باعث میشه که جامعه خیلی نسبت به اخبار غیرواقعی حساس بشه. امروز میبینیم که توی کشور ما بیش از هر جای دیگهای اخبار غلط تولید و پخش میشه. و تک تک افراد هم به پخشش کمک میکنن. چرا که به ساز و کارهای رسمی (مثل رسانههای رسمی) اعتمادی وجود نداره و همه احساس رشد یافتگی دارن و یک خبر اگر صرفا با عقل خودشون جور در بیاد منتشرش میکنن.رشد اجتماعی در کنار رشد فردیتا الان به این جمعبندی رسیدیم که رشد اجتماعی و رشد فردی هر کدوم مزایا و معایبی دارن. سوالی که اینجا پیش میاد اینه که آیا میشه رشد اجتماعی و فردی رو هر دو با هم داشت؟ترجیحم اینه که در این خصوص صحبتی نکنم و هرکدوم از مخاطبها قضاوت خودشون رو در این خصوص انجام بدن.جمعبندیبه طور کلی ما در جامعهای زندگی میکنیم، که توقعات جامعه ازمون هماهنگیای با قوانین و مقرراتمون نداره. در چنین شرایطی، رشد فردی اتفاق میفته. افراد یاد میگیرن که بحرانها رو خودشون مدیریت کنن و خودشون در جامعه به هماهنگی برسن. چنین جامعهای به طور کلی در برابر بحرانها رفتار معقولتری از خودش نشون میده و حاصلش میشه این که قفسههای فروشگاههای ما در بحران کرونا خالی نمیشن. نقطه مقابل چنین جامعهای، جامعهای است که به طور سیستماتیک برای سناریوهای مختلف برنامهریزی داره. در این مدل جامعه، افراد لازم نیست بار همه چیز رو به دوش خودشون بکشن و کافیه سیستم برنامه داشته باشه. اما در زمانهایی که سیستم برنامهای نداره، افراد سردرگمتر هستن و رفتارهای بدتری از خودشون نشون میدن. و نتیجه میشه این که در اروپا و آمریکا با وجود تولیدات بیشتر و وضع اقتصادی بهتر، قفسههای فروشگاهها خالی میشن.تمام. |
جامعه شمشادی چیست؟ عبارت "جامعه شمشادی" را در بلاگ پستی از امیر ناظمی دیدم و با گوگل کردنش متوجه شدم اولین بار مجید لشکربلوکی در نوشتهای با عنوان "ایران و تراژدی جامعه شمشادی" از این عبارت استفاده کرده است. در قسمتی از این نوشته آمده است: "برخی میگویند جامعهایرانی از قدبلندها تنفر دارد. به همین دلیل ممکن است ثروتمندان و حتی سلبریتیهایش را تخریبکندجامعهی ایرانی عدالت را برابر با نابودی قدبلندها میداند. به همین خاطر ما با یک جامعه شمشادی روبرو هستیم. جامعهشمشادی یعنی جامعهای که از بزرگها خوشش نمیآید و درختها و علفها همه شمشماد دیده میشوند. جامعهای که قیچیهایش برای بریدن آنکه رشد میکند، همیشه آماده است." به نظرم عبارت جامعه شمشادی توصیف بینقصی از جامعه ماست. جامعهای که قیچیهایش نهتنها برای قدبلندها بلکه برای اصلاح هر گیاهی که بر خلاف الگوهای از پیش تعیین شده رشد کند، آماده اصلاح کردن است.به نظر میرسد حاکمیت متولی اصلی تفکر "شمشاد پروری" است و تمام نیرو خود را به کار میگیرد تا این تفکر را در مدارس در ذهن کودکان بکارد و جامعه را بر همین اساس رشد دهد و بر این باور است که هزینههای اصلاح و حتی ریشهکن کردن کمتر از هزینههای تحمل تنوع و آزادی است!حالا این تفکر فراتر از حکومت در قضاوت و رفتار تکتک ما نمود دارد و ما از هر چیزی که شبیه خودمان نیست بیزاریم و داوطلبانه با قیچیهایمان به جانش میافتیم. (رفتار بر اساس آنچه مطلوب حاکمیت است)همانطور که تلویزیون، ضابطیان و فردوسیپور را به دلیل قد کشیدن و متفاوت بودنشان حذف میکند، ما کسی را که در جمعمان بیش از بقیه موفقیت به دست میآورد را طرد میکنیم و اصرار داریم که ثابت کنیم او موفقیتش را بر اساس شانس و اقبال یا بی سر و صاحب بودن مملکت به دست آورده است.همانطور که حاکمیت موسیقی زیرزمینی را غیرمجاز میخواند یا هر کسی با پوشش متفاوت را سوار ون میکند، ما هم مخالف هر کسی با عقیده و طرز فکر متفاوت هستیم.و درباره این بیتحملی ما در برابر هر گونه تفاوتی در ظاهر،زادگاه، زبان، رنگ، تفکر، عقیده و . میتوان ساعتها صحبت کرد.تمام زیبایی طبیعت در تنوع و آزادی موجودات است و کسی از باغی پر از شمشادهای همقد و اندازه لذت نمیبرد. |
ترجمه فصل هفتم کتاب twitter and tear Gas ( The Power and Fragility of Networked Protest ) درباره کتاب:کتاب توییتر و گاز اشک آور: قدرت و شکنندگی اعتراض شبکهای شواهد زیادی در مورد چگونگی تغییر شبکههای اجتماعی در جنبشهای اجتماعی ، بر اساس تحقیقات دقیق و قرار دادن در متن تاریخی ، ارایه میدهد و تجزیه و تحلیل دقیق اعتراض مدرن ، نشان دادن بزرگترین نقاط قوت و چالشهای مکرر جنبشهای اجتماعی اینترنتمترجم:محمدرضا جماعتینامها و اتصالاتاکثریت ما درمورد پورنوگرافی بچهها وچشم چرانها به عنوان یک جنبش اجتماعی فکر نمیکنیم چه رسد به کسی که در تعداد دفعات بالا علنا در فضاهای آنلاین عمومی و قدرتگرفتن از جامعهی مونتاژ شده.با این حال این توصیف میکند از یک پدیده که اتفاق افتاده است از نیمهی سال 2007 تا 2011 در زیر گروه محبوب وبسایت ردیت.یک گردهمایی که کاملا بعید است که در هر مقطع آفلاین درآن مقیاس رخ دهد.ردیت یکی از بزرگترین سایتهای اینترنت است با روزانه صدها میلیون بازدید.ردیت طراحی ساده و سختی دارد که به کاربران امکان ارسال لینکها و تصاویر را میدهد و درباره آنها اظهار نظر میکند.بر خلاف فیسبوک سیستم نامگذاری ردیت با نام مستعار بسیار دوستانه است : مردممیتوانند راحت وسریع اسم مستعاری را برای خود انتخاب کنند و حتی بدون واردکردن ایمیل یا شماره موبایل اقدام به ارسال کنند.اما این یک خلاء معتبر نیست.ردیت به این نام مستعارها اجازه میدهد تا یک تاریخچه ، شهرت و رتبه بندی قابلردیابی را بدست آورند و یک آزمایش جذاب ، اگر بعضا آزار دهنده را تجربه کنند.طراحی و هزینههای(امکانات)ردیت به ما این اجازه رو میده که این سوال رو بررسیکنیم: زمانی که ارتباط مستقیمی بین یک شخص آنلاین(ردیت) وهویت آفلاین آنهاوجود دارد،شهرت چگونه عمل میکند؟آیا مردم هنوز هم به شهرت آواتارهای آنلاین خود اهمیت میدهند؟ پاسخ ، به نظر میرسد ، بلهبسیاری از انجمنهای ردیت ویژگیهای جوامع دیگر را نشان میدهند ، کاملا باهنجارها ، آداب و رسوم و سلسله مراتب وضعیت و قدرت - درست مانند سایر خردهفرهنگها. اعضای آن جوامع بر یکدیگر ت ثیر میگذارند و کل گروه میتواند با گذشتزمان ، در برخی موارد فراتر از هنجارهای جامعه گستردهتر ، رفتار را تغییر دهد .سیستم شهرت ردیت "کارما"نامیده میشود. کارما از طریق امتیازهایی ارایه میشود کهکاربران میتوانند به عنوان سایر ردیتور از پیوندهای ارسال شده یا نظرات ارسال شدهتوسط کاربر استفاده کنند. کارما را میتوان از طریق پایین آمدن نیز از دست داد.کاربران ردیت همچنین میتوانند ردیت طلایی را کسب کنند،نمادی از ستاره هایطلایی که در کنار نام آنها نمایش داده میشود. سایر ردیتورها این نماد را خریداری میکنند تا به سایر ردیتورها بدهند برای پستهایی که به ویژه شایسته تلقی میشوند.عملی به نام طلاکارییک شماره یا ستاره در کنار نام کاربری ، حتی به هویت آفلاین شخص پیوند ندارد(مرتبط نیست) ممکن است اهمیت کمی داشته باشد. اما این جهان نمادین در خلاءکار نمیکند. در عوض ، در جوامع تعبیه شده است. که تحت ساختار حداقل ردیتشکوفا میشوند. درست مثل سایر خرده فرهنگها ، این زیر ردیتها(ساب ردیتها)هنجارهای داخلی خود را تولید میکند. هر یک جهان است برخی بسیار بزرگ هستند، در حالی که برخی دیگر کوچک هستند. بسیاری از جوامع پر جنب و جوش باخردهفرهنگ متمایز هستند که مقادیر قابل توجهی از کارما را فقط از طریق تعامل خود دردرون زیر ردیتها به دست میآورند.ردیت همچنین دارای ویژگیهای منظم است که توجه خارج از سایت را به خود جلبمی کند، برای مثال: بسیاری از چهرههای عمومی ، اعم از افراد مشهور سرگرمی گرفتهتا رییس جمهور ایالات متحده ، در جلسات "از من همه چیز بپرسید" در ردیت شرکتمیکنند که اعضای انجمن از آنها سوال میکنند.داوطلبان بدون پرداخت ، تقریبا همه انجمنهای ردیت را رصد میکنند ومدیریت ردیتعموما رویکردی دست و پاگیر است. همانطور که در فصل ششم بحث کردم ، اینمطابق با الگوی تجارت سیلیکون در کاهش هزینهها با به کارگیری یک کارمند کوچک، نظارت بیشتر بر اعضای جامعه است ، و اساسا رویکردی زنده و اجازه میدهد تاقانونی یا شرکتی انجام شود. مشکلی که در سایت وجود دارد ، بیشتر به درخواستهای حذف خارج از کشور پاسخ میدهد تا اینکه به طور فعالانه به آنچه در هر گوشهسایت میرود نگاه نکند .درمیان شکوفایی ساختار جامعه ردیت و محافظت از فرهنگ نام مستعار ردیت بعضی اززیرردیتها نامشروع بسیار برزرگ شدهاند.، Creepshots در یکی از زیرردیتها مخصوصا نگران کننده بنام Redditor عکسهای دیگری از زنانی گرفته شده که بدون اطلاع و رضایت آنها گرفته شده است ،مانند عکسهای "بالادستی" از زنان که از پلهها بالا میروند.نیز بزرگ شد. Jailbait جامعه دیگری ، شاید حتی مزاحمتر به نامیک اصطلاح عامیانه است برای زنهای جوانتر از سن رضایت برای روابط Jailbait برای به اشتراک گذاشتن سوالات غیر ارادی و جنسی Reddit جنسی این گروهدختران جوان در سواحل ، جلسات ورزشی یا استخرها اختصاص داشت.شرکت کنندگان در این بخش غالبا با ادعای خود مبنی بر اینکه فقط در حال ارسالعکس هایی هستند که بیشتر آنها در مکانهای عمومی گرفته شده بودند ، از خوددفاع میکردند.اما با وجود این استدلالهای پیچیده و وضعیت حقوقی تصاویر وجودداشته باشد،اهداف جامعه مشخص بود.در مورد بدن Jailbaitها در تالار Redditor این دختران بحث کردند ، به جذابیت آنها و ارزیابی تخیلات جنسی در مورد اینکودکان پرداختند. برخی در مورد تجاوز به آنها ، مورد تشویق اعضای جامعه ، بهشوخی پرداختند. Reddit به طرز آشفتگی فعال شد و از بزرگترین منابع ترافیکی به Jailbait جامعهبیشتر این پدیده نگران کننده را نادیده گرفته Reddit بود. در همین حال ، مدیریتاست. همانطور که قبلا نیز مورد بحث قرار گرفت ، اعضای این زیرنظرها نیز احساسدرونی از هنجارها را در خدمت مشروعیت بخشیدن به فعالیتهای خود ایجاد کردند - این همان کاری است که جوامع بشری انجام میدهند. این مردها با ادعای اینکه بیشترآنها نه فقط به کودکان بسیار کوچک ، بلکه برای دختران نوجوان و بینجذبه جذب میشوند ، سعی کردند اقدامات خود را با یکدیگر توجیه کنند که این افراد پورنوگرافیبه طور مکرر از این ضد استدلال استفاده Jailbait کودک یا پدوفیلی بودند. اعضایاز یک تصویر ابراز ناراحتی کند ، یا اینکه Redditor میکردند ، به خصوص اگر Jailbait نسبت به مطالب موجود در Reddit جامعه دیگری در اعتراض داشته باشد.این اتفاق تقریبا به این دلیل اتفاق میافتد که فعالیتهای جیلبایت اعضای اعظم بویژه Reddit خرده فروشهای فمینیستی را که به شدت تلاش میکردند تا مدیریت را بهدست گیرند ، به شدت آشفته کرد.در تعامل منظم با یکدیگر ، که در اجتماع تحت آواتارها واقع شده است و شهرت و تاریخهای آنلاین را به خود جلب میکند ، اعضای جیلبایت برای توجیه رفتار خودهنجارهای درونی ایجاد کردند. درست مانند سایر خرده فرهنگها ، آنها قدرت را ازیکدیگر به وجود آوردند. با گذشت زمان ، اعضای جامعه نقاط کارما را جمع کردند ونامهای یکدیگر را یاد گرفتند تا مشخص کنند که چه کسی عضو منظم ، قابل اعتماد و subreddit Jailbait چه کسی تازه کار مشکوک است. بنابراین به عنوان یک جامعهخود ت یید کننده از مردان بالغ که به دختران جوان علاقه جنسی دارند ، ظهور کرد ،که آشکارا هزاران نفر از آن اجتماع میکردند.اینکه امکان دسترسی به انجمن Jailbait در چنین عمومی وجود دارد ، میتوان باور داشت که فضای قابل رویتدشوار است ، اما توانست چهار سال زنده بماند و حتی به شکلی آنلاین رشد کند.بود) از این Cond Naste که در آن زمان متعلق به انتشار غول ) Reddit مدیرانمجامع آنلاین به عنوان "گفتار آزاد" دفاع کردند و از تعطیل کردن چنین تالارهاییرا Reddit امتناع ورزیدند ، که شاید هم اتفاقی نباشد ، میزان قابل توجهی از ترافیکبا گفتن اینکه مردان به هر حال این اعمال را انجام Reddit فراهم میکرد. مدیران، Reddit میدهند ، اقدامات خود را منطقی کردند و اینکه حتی بدون وجود فضا درآنها همچنان به طور غیرقانونی این تصاویر را به اشتراک میگذارند ، بنابراین به آنهاجمع شوند ، هیچ آسیبی به آن وارد نکرد. Reddit اجازه میدهند که درموقعیتی که توسط مدیران ردیت بیان شده ، سوء تفاهم بدی از نحوه شکل گیریهنجارهای اجتماعی و جنبشهای اجتماعی در جوامع بشری بیان میکند.این مردان به دلیل مشارکت عمومی در اجتماع در یکی از مهمترین سایتهای اینترنتی ،در برابر توهین و تفویض اختیاراتی که از دنیای بزرگتر به دست میآورند ، احساسامنیت میکنند. این یک چیز است که میتوانید این نوع تصاویر را به طور غیرقانونیبه اشتراک بگذارید ، دانستن اینکه کاری که انجام میدهد باید در تاریکی بماند یا درمعرض دید عموم قرار بگیرد. موضوع دیگر این است که بتوانیم از یک هویت و نمادبرای به اشتراک گذاشتن این نوع تصاویر استفاده کرده و سپس در یک فروم سوال ازمن - هر چیزی با رییس جمهور ایالات متحده شرکت کنید ، با استفاده از همان هویت ونماد.این فعالیتهای مردانه سرکوبگر است ، اما پویایی که در اینجا مشاهده میشود مانندبرنامه هایی است که توسط دیگر جنبشهای اجتماعی به نمایش گذاشته شده است.هموفیلی - جستجوی افرادی که مثل شما فکر میکنند حمایت اجتماعی را جلب کنند - یک پدیده جهانی است. اینترنت امکان ایجاد نهضت اجتماعی را نه تنها توسطمخالفان مشروع در مصر یا ایالات متحده بلکه همچنین توسط گروه هایی از افراد ماننداین مردان ، که ممکن است هیچ وقت نتوانستهاند تعداد زیادی از افراد در فضاهایفیزیکی داشته باشند ، تشکیل میدهد. مقرون به صرفههای ردیت یک نام مستعارآسان را در اختیار کاربران قرار میداد که مانند ناشناس بودن کامل برای کاربراناحساس میشد (اگرچه از نظر فنی ، ردیت میتواند کاربران را در رایانههای خودردیابی کند مگر اینکه برای مبدل کردن آدرسهای اینترنتی خود اقدامی انجام دهند)، اما با ابزاری برای جلب شهرت طبق هنجارهای داخلی. بنابراین ساختار ردیت پوششکاملی را برای این گروه حاشیهای ایجاد کرده است. جای تعجب نیست که با گذشتزمان و با توجه به فضا برای هجوم هنجارهای جامعه وسیع ، جامعه جیلبیت جسورترشد.بود که امواج شوک را Jailbait میزبان بخشی از CNN در سال 2011 ، اندرسون کوپرایجاد کرد. با کمال تعجب ، این ایده که Reddit در خارج از جامعه خودمختار The New Yorker همان شرکتی است که مجلات محترمی مانند ، Cond NastVanity Fair و منتشر میکرد ، با چنین تالار گفتگوی گسترده و گستردهای برایتجارت تصاویر جنسی از خردسالان ، سکویی را در اختیار داشت و میزبانی کرد ،خشمگینتر از آن عادت کرد که به هنجارهای بزرگتر عادت کرده است. جامعه.به اشتراک گذاشته میشوند ، حاکی Subreddit اکثر عکسهایی که به طور عمومی دراز تصاویر حایز اهمیت و نگران کننده اما کاملا برهنه از افراد خردسال نبود. این از نظراخلاقی به اندازه کافی اشتباه است ، اما به اشتراک گذاشتن عکسهای برهنه از یکسرانجام پس از subreddit فرد خردسال به روشی جنسی یک جرم فدرال است. این Jailbait Redditor پایان یافتن یک که خود را به عنوان یک دانش آموز دبیرستانیمعرفی میکرد ، خاتمه یافت و نوشت که وی عکسهای برهنهای از دوست دخترخردسال خود دارد و از وی پرسیده که آیا کسی دوست دارد آنها را ببیند.بسیاری ازبازدید کنندگان مکرر این سایت ، که داوطلبانه و با افتخار خود را "خزش" مینامیدند، علنا خواستار ارسال تصاویر برای آنها شدند. من بسیاری از درخواستهای از این نوعرا شمردم (موضوع بعدا از بین رفت و تعداد دقیق آن دشوار شد). پس از آن واقعه ، FBI فراخوانده شد و سرانجام ردیت جیلبایت را تعطیل کرد.این قسمت به طور داستانی روشی را نشان میدهد که هنجارهای داخلی در یک جامعهمی توانند به مرور زمان از طریق تعامل تغییر کنند. آنچه که میتوانست به درستیهشدار دهنده باشد برای هرکسی که در هنجارهای داخلی جیلبایت فرض نشده است - اشتراک گذاری آشکار فیلمهای پورنوگرافی کودک - با استقبال و مشارکت به جایهشدار ، مورد استقبال اعضای فرعی قرار گرفت.این ماجرا زمانی دیگر رخ داد که یک خبرنگار تحقیقی ، آدریان چن ، نام مستعاررا نقاب زد. آن شخص ، Creepshots ویولنتاکرز ، مجری هر دو انجمن جیلبایت و Redditor مایکل برتش ، یک برنامه نویس رایانهای چهل و نه ساله در تگزاس وپرکار بود. قرار گرفتن در معرض وی اخبار ملی را به وجود آورد و افراد زیادی را دردر Brutch از وجود این تالارها بیدار کرد. به نظر میرسد که Reddit خارج ازو جدا از دیدگاههای اصلی ، تصور میکند که وی حتی بعد از عدم Reddit جوامعتوصیف خود ، دیدگاه قابل دفاع دارد و او در مصاحبه هایی شرکت کرد که بینش هایجذابی از نقش شهرت ، حتی در فضاهای مستعار ، ارایه میدهد. در شکل گیریبروت بین دفاع از اقدامات خود و معذرت خواهی ، CNN جوامع. در طول مصاحبه باکه مدتها به آن Redditor خالی شد. او هنوز بین دو مجموعه از هنجارها ، جامعهتعلق داشت ، و اصول اصلی که اکنون با آن روبرو بود ، گیر کرده بود. مصاحبه شوندهبه بروت گفت که او به عنوان پدر دخترها میخواهد او را مشت کند. با این رویاروییمیان برنجهای تحریف شده جامعه او و سایر کشورهای جهان ، از اعمالش متنفر شد.هنگامی که از وی در مورد اینکه چه چیزی او را برای تعدیل انجمنها انگیزه داده است، پرسید ، پاسخ داد که "نقاط کارما" است - شماره هایی که نشان دهنده پذیرش ویتندیس خود آورده بود ، CNN است. او حتی به مصاحبه Reddit توسط انجمنبه وی اعطا کرده Reddit سر بیشه بیگانه" که جامعه Reddit " سرخپوشیده طلاییبود. برات با افتخار سر و صدای حماسه را بر روی دوربین تکان داد و به عنوان توضیحیمبنی بر اینکه او اجتماعات اختصاص داده شده به جنسی کردن کودکان و یا ارسالعکسهای غیر حساس از زنان را تسهیل کرد ، ارایه داد. هنگامی که بروتچ مجسمه را CNN نادیده گرفت ، مصاحبه کننده به نظر میرسید که چشمانش ممکن است ازسرش بیرون بیاید.این مورد نگران کننده نمونهای از چگونگی تعامل پویایی بشر موجود در فضاهای آنلایناست. دانشمندان علوم اجتماعی مدتهاست ت کید میکنند که "انحراف" تعریفی مطلقندارد. ما آن را فقط به عنوان دوری از هنجارهای یک جامعه میفهمیم.این افراد جامعه ، پذیرش و وسیلهای برای تقویت شهرت خود یافتند: "کارما" مثبت ،که در نمرات عددی در کنار نام کاربری خود رمزگذاری شده بود برای اعمالی که انجاموحشتناک تلقی میشود اما در آن Reddit میشد توسط جهان گسترده خارج ازجشن گرفته میشود. این مثال پرمخاطب نشان میدهد که قوانین تشکیل جامعه درفضاهای آفلاین نیز بصورت آنلاین کار میکنند ، که هزینههای دیجیتال قوانیناساسی را که تحت آن فعالیت میکنند شکل میدهد ، آن شهرت در رفتارهای انسانیبصورت آنلاین و آفلاین ت ثیر دارد و سکوهای تصمیم گیری در مورد اینکه آیا مجازهستند یا خیر. نام مستعار ، جزییات شرایط خدمات و قوانین گفتار و نحوه ساخت مدلتجاری آنها پیامدهای قابل توجهی دارد. در طول این کتاب ، من ت کید کردهام کهاگرچه اینترنت مکانی مجازی نیست که کاملا از دنیای واقعی جدا باشد ، اما این تنهایک ماکت صرف از دنیای آفلاین نیست که به سادگی کمی سریعتر و بزرگتر است.فن آوریهای دیجیتال طیف وسیعی از پیچ و تابها را با مکانیسمهای اجتماعی وپویایی از طریق امکانات خود ، معرفی میکنند. علاوه بر این ، از طریق الگوریتمها ،انتخابهای طراحی و قوانین خدمات ، به طور فزایندهای سیستم عاملها معماری وقوانین اساسی را در مورد چگونگی نمایش هویت افراد به صورت آنلاین و همچنینروشهای ایجاد شهرت تعیین میکنند. پارامترهای بحرانی شامل این است که آیاهویت آنلاین و آفلاین کاملا همسو هستند یا خیر ، و اینکه آیا تعاملات اجتماعیآنلاین ، تاریخچههای مداوم و شهرتی را ایجاد میکند که برای کسانی که کاربران باآنها تعامل دارند قابل مشاهده است. بسترهای اجتماعی در اینکه آیا نام مستعار میتواند در جهت ایجاد شهرت و حفظ استمرار در هویت آنلاین نقش داشته باشد ، حتیاگر مستقیما با هویت آفلاین ارتباط نداشته باشد ، تفاوت دارد. به عنوان مثال ، توییترهر دو نام مستعار و اعتبار تعهدی را مجاز میدانند. ، Reddit و در مطالعه موردیفصل ، دیدیم که چگونه توانایی کسب شهرت میتواند عواقب قابل توجهی داشته باشدسیستم عاملهای آنلاین فقط با قوانین تعیین شده توسط شرکتهای صاحب فضاهااداره نمیشوند. آنها همچنین فرهنگها و هنجارهایی را ایجاد کردهاند که توسطکاربران پلتفرم ایجاد شده و از طریق عملکرد آنها تکامل یافتهاند. در توییتر ، پیوندهویتهای آنلاین و آفلاین اجباری نیست و فرهنگ سایت به هر دو نسخه اجازه میدهد - افرادی که از نام قابل تشخیص خود استفاده میکنند و افرادی که از اسممستعار استفاده میکنند. تشخیص اینکه درصد کاربران از چه مسیری را انتخاب میکنند دشوار است.بیشتر توسط افرادی که نام کاربری خود را به نام آفلاین خود Reddit از طرف دیگرپیوند نمیدهند پرجمعیت است. این ترکیبهای مختلف از هزینهها ، قوانین وفرهنگهای پویایی متفاوتی را برای جوامعی که از آنها استفاده میکنند ایجاد میکند.سایت هایی نیز وجود دارند که داشتن هویت پایدار در طول زمان ، بسیار دشوار است ، Chan از 4 ، یک تالار گفتگو بحث برانگیز جوان محور.یک انجمن والدین است که در آن افراد در مورد ، YouBeMom به طرف دریانوردکودکان و روابط بحث میکنند. در این سایتها ، هیچ روش عملی برای شخص وجودندارد که دیگران را مشخص کند (اگرچه این سایت میتواند هویتها را ردیابی کند).هر تنوع در این ابعاد هویت و شهرت در شکل گیری جوامع و ایجاد جنبش هایاجتماعی ت ثیر میگذارد.بسیاری از قیمتهای دیجیتال دارای همتایان مستقیم و آفلاین نیستند ، اگرچه میتوانیم با استفاده از استعاره سعی کنیم به آنها فکر کنیم.سایتهای نام مستعار و شهرت مانند مکان هایی هستند که افراد میتوانند در آن جمعشوند ، گاهی اوقات به تعداد زیاد و گاه در گروههای صمیمی در فضاهایی مانند کافینت یا سالن سایت هایی که هابرماس پیشنهاد میکند. به عنوان سنگ بنای حوزهعمومی ، بدون آنکه نیازی به نام بردن اسامی آنها برای ناظران یا یکدیگر باشد. با اینحال ، در این نوع فضاها ، مردم گاهی اوقات میتوانند از طریق "ماسکهای ویژه" کهممکن است در طول زمان به رسمیت شناخته شوند ، به عنوان مثال ، نامهای آنلاینیا آواتارها ، خود را با یکدیگر شناسایی کنند. در مکانهای ناشناس و بدون اعتبارتعهدی ، به نظر میرسد که هر شخص در هر مرحله ماسک جدیدی را اهدا کردهاست.بیشتر کاربران اینترنت به چنین نوع تعاملها عادت کردهاند و تمایل به غافل شدن ازاین واقعیت دارند که این وضعیت تا حدودی عجیب و غریب و گیج کننده است ، وهمچنین در تاریخ نسبتا اخیر بشر. اگرچه عدم وجود "نامهای واقعی" باعث تعاملاجتماعی بی معنی نمیشود ، اما زمینه و پیامدهای آن را تغییر میدهد.اگرچه عدم وجود "نامهای واقعی" باعث تعامل اجتماعی بی معنی نمیشود ، اما زمینهو پیامدهای آن را تغییر میدهد. تقریبا در طول تاریخ بشریت ، تعامل اجتماعی تحتشرایطی صورت گرفت که اقدامات افراد بر نحوه درک دیگران از آنها ت ثیر بگذارد.ظهور شهرهای بزرگ این مسیله را تا حدی تغییر داده و به افراد این امکان را میدهدکه تعاملهای گاه به گاه داشته باشند یا فضاهایی ایجاد کنند که هویت در جایی دیگر - به عنوان مثال ، در محل کار در مقابل یک باشگاه - به طور خودکار به شخص متصلنشود. با این وجود ، چه در یک باشگاه و چه در خیابان شلوغ ، همیشه این احتمالوجود دارد که فرد شناخته شود. بسیاری از پویاییهای اجتماعی که مدت هاست درگروههای انسانی مشاهده و مورد مطالعه قرار میگیرند ، از جمله گرایش افراد هم فکربه دنبال و جلب قدرت از یکدیگر ، که در فصلهای قبلی کاوش کردم ، نیز بصورتآنلاین عمل میکنند ، گرچه مشمول پیچیدگیهای معرفی شدهاند. با قیمت هایدیجیتال. وقتی اجتماعاتی که در فضاهای آنلاین شکل میگیرند قابل مشاهدهتر میشوند و به تعداد بسیار زیادی از شرکت کنندگان میرسند ، اندازه آنها بر رفتار ازراههای مهم نیز ت ثیر میگذارد. این یک چیز است که هموفیلی در یک جامعهجسمی مبتنی بر جغرافیایی فعالیت میکنید که در آن مخاطبین محدود به کسانیمی باشند که در این نزدیکی زندگی میکنند. این یک جهان دیگر برای داشتن یکجهان بالقوه از افراد هم فکر با توانایی اجتماع آنلاین است. ابعاد هویت و مقیاس با همتعامل دارند. ابعاد هویت و مقیاس با هم تعامل دارند. به عنوان مثال در توییتر ، که بههویتهای مستعار اجازه میدهد ، زنان و اقلیتها با آزارهای نامتناسب آزار و اذیتسازمان یافتهای از اوباش حسابهای نام خانوادگی روبرو هستند. در یک جامعهکوچکتر ، نام مستعار ممکن است چنین ت ثیرات منفی نداشته باشد در واقع ، دراوایل توییتر ، حتی با وجود یک کاربر در میلیونها نفر ، عمدتا از پذیرندگان اولیهتشکیل شده بود که ترجیحات فرهنگی یکنواختتر بر روی سکوی حاکم بر آن بود.آزار و اذیت و رفتار ناهنجارانهای که اکنون بسیاری از کاربران آنرا مورد سوال قرار دادهاند به همان شکلی که اکنون با یک کاربر بسیار بزرگتر و متنوعتر وجود دارد شکایتیحاکم نبود. ماندگاری و شهرت اغلب بهم پیوسته است. رفتار در اسنپ چت ، که ازنمایش معیارها برای کاربران جلوگیری میکند و از استقامت دلسرد میکند ، باتوییتر یا فیس بوک متفاوت است.برخی از جوامع آنلاین نه تنها از هویت آفلاین دور نیستند بلکه از ماندگاری یات ثیرگذاری در شهرت کمی برخوردارند. به نظر میرسد که مردم هنگام پیاده روی بایکدیگر صحبت میکنند و بدون قولی که دوباره با یکدیگر روبرو میشوند - و بدونهیچ راهی برای ت یید اینکه شخصی که با آنها صحبت میکند همان فرد قبلی است.دانشمندان علوم اجتماعی این را اثر "غریبه در قطار" مینامند ، و نحوهی باز کردنبعضی اوقات افراد غریبه ناشناس (در مکان هایی مانند قطار) را نسبت به افرادی که هرروز در اطراف خود میبینند توصیف میکنند. این واقعیت که این شخص تنها در چنددقیقه یا چند ساعت دیگر در زندگی شما نخواهد بود میتواند شما را برای بحث درمورد موضوعاتی که در غیر این صورت ممکن است شرم آور باشد یا عواقب ناگواراجتماعی داشته باشد ، آزاد کند. چنین برخوردهایی حتی میتواند معتبرتر و رهاییبخشتر باشد ، همانطور که در نمونه جوانان چینی و مادران بروکلین نشان داده شدهاست . تریشیا وانگ ، مردم شناس ، بررسی کرد که چگونه ارتباط ناشناس میتواندبافت یک جامعه را تغییر دهد - در مورد او ، چین. وانگ به فشارهای فرهنگی برجوانان در چین نگاه داشت تا "از بیان عاطفی خودداری کنند" و نحوه "ایجاد روابطشخصی از طریق نعمتها" (تشویق به پیگیری تعهدات متقابل). بازگشت مجدد عنصرمهمی در همه فرهنگها است ، اما در مورد چین ، چند عامل ترکیب میشوند تافشار به خصوص سنگین شود. کنترل سنگین دولت در حوزه عمومی چین ، انواعاجتماعاتی که میتوانند شکوفا شوند را محدود میکند - انجمنهای مدنی غالباتحت فشارهای سنگین قرار دارند. سیاستهای تک فرزندی که اخیرا به پایان رسیدهاست ، چین را تحت فشار قرار داد و به جوانان فشار آورد که غالبا تنها فرزند والدینشاننبودند بلکه تنها نوه والدین تنها فرزندشان در یک محیط فرهنگی بودند که اهمیتزیادی به تعهدات جوانان نسبت به بزرگان میدهند. بنابراین برخی نوهها مورد ، توجهو انتظارات دو نسل قرار میگیرند. وانگ توضیح میدهد که این فشار شدید بهاشتراک گذاشتن جنبه هایی از خود که ممکن است خانواده هایشان را ناامید کند ، بهویژه برای بسیاری از جوانان چینی سخت میکند.برای تحقیقات خود ، وانگ با جوانانی در چین مصاحبه کرد که احساس کردند نمیتوانند صادقانه با والدین یا حتی همسالان خود که در همان شبکه اجتماعی آفلاینتعبیه شدهاند صحبت کنند:[جوانان] نیز ، اطلاعات شخصی همسالان خود را حفظ نمیکنند. اصول کنفوسیوسمحدودیتهای عاطفی ، همراه با میراث کمونیستی وابستگی عاطفی به عنوان خطر ،یک محیط فرهنگی ایجاد کردهاند که در آن جوانان فرصتهای محدودی برای کشفهویت هایی به غیر از مجازاتهای سه نهاد اصلی نظارت بر زندگی خود دارند: خانواده ،مدرسه و دولتوانگ دریافت که جوانان وارد شبکههای گسترده ناشناخته چین میشوند ، نه لزومابرای ارتباطات سیاسی بلکه برای لحظات مکالمه صادقانهای که آنها ارایه میدهند.البته این بسیار شبیه به آنچه جوانان جهان انجام میدهند است. برخلاف جوانان یکدهه پیش ، جوانان چینی امروز به شبکههای اجتماعی آنلاین دسترسی دارند که بیانآنها به غیر از درخواستهای آشکار برای اقدام جمعی یا انتقادات سیاسی شدید ، بهشدت سانسور نمیشود. مقامات چینی اجازه میدهند تا برخی از بیانات سیاسی بهصورت آنلاین به عنوان دریچه فشار برای جمعیت ، و همچنین به این دلیل که آنها ازآن استفاده میکنند تا از خلق و خوی شهروندان خودداری کنند.هنگامی که وانگ سفرهای خود را مرور میکند ، مشخص میشود که این مسیرهمچنین میتواند یک عامل موثر برای فعال سازی باشد. بسیاری از جوانان صدایمعتبرتر را بصورت آنلاین کشف میکنند. بعضی از آنها بعضا به طور غیرفعال فعال میشوند. آنها ممکن است با راحت شدن با جنبه هایی از خود که قبلا از آنها شرمندهبودند ، شروع کنند.در یک مورد ، یک زن مطلقه یک جامعه آنلاین پیدا کرد که بتواند اوضاع زناشویی خودرا به طور گسترده با افراد غریبه بحث و گفتگو کند ، خروجی مهم در جامعهای که HIV ازدواج یک هنجار قوی است و طلاق در آن اخم میشود. او بعدا یک فعال شد.در مثال دیگر ، "لیلی" ، جوانی که در بحث در مورد موضوعات روزمره احساس راحتیو ابراز آنلاین پیدا کرد ، از یک کارخانه آلاینده در زادگاهش مطلع شد.با توجه به استحکام اتصالاتی که به صورت آنلاین برقرار کرد ، در اعتراض به پرداخت.لیلی از احساس ایستادن شانه به شانه با افرادی که فقط آنها را بصورت آنلاین میشناختند و که تا آن لحظه بدون صدا و چهره بوده بودند ، هیجان زده بود.وانگ بسیاری از چنین افرادی را که از احساس شرم در زندگی خود به سمت دستیابیبه احساس تعلق و پذیرش آنلاین حرکت کردهاند و بعدا فعال میشوند ، مستندمی کند.البته هنجارهای قوی اجتماعی در همه جا وجود دارد. ایالات متحده نسبت به بحثعمومی در مورد نگرانیهای شخصی تحمل قابل توجهی دارد ، اما هنوز مناطقی وجوددارد که تابو است. والدین را به ویژه مادر بودن در نظر بگیرید. علی رغم محبوبیت"وبلاگ نویسی مادرانه" ، هنوز هم مسایل مربوط به فرزندپروری وجود دارد که بندرتدر ملاء عام مورد بحث قرار میگیرد. یک مجمع عجیب و غریب به نامبه والدین امکان میدهد تا بطور ناشناس درباره این موضوعات بحث YouBeMom یک سایت بدون استخوان است و راهی برای جمع آوری YouBeMom . کنندامتیازهای معتبر ندارد زیرا هیچگونه حساب ، آواتار یا راه ردیابی وجود ندارد که چهبه YouBeMom کسی گفته است. طراحی ساده و مبتنی بر متن است. موضوعاتمحض اینکه افراد سوال میکنند و دیگران پاسخ میدهند به سرعت جریان مییابد.این سایت خود را به عنوان یک "انجمن ناشناس" توصیف میکند که به شما امکان میدهد تا با والدین دیگر در گفتگوهای آزاد و صادقانه شرکت کنید مرور هر روز طیفگستردهای از موضوعات را نشان میدهد ، برخی از آنها نحوه دریافت یک کودک نو پارا برای خوردن انواع بیشتری از مواد غذایی ، به عنوان مثال بارگیری میکنند. انواعاعترافات شخصی وجود دارد که ما به دیدن در ایالات متحده عادت کردهایم مانندیا "شوهر عزیز" در سایت).. والدین نیز تحت پوشش dh " ") سرخوردگی با همسرانناشناس بودن ، درمورد چیزهایی که شاید تاکنون به هیچ کس دیگری نگفتهاند ،بحث میکنند. با مرور سایت به عنوان والدین ، امیلی نوسباوم ، نویسنده مستقر درنیویورک ، با مباحثات مهیج مانند بارداریهای ناخواسته ، امور (خود زن و شوهرشان)و ناامیدی از بدرفتاری با بچهها روبرو شد. اما این همه نبود.به طور ناشناس و بدون هیچگونه آواتار یا وسیلهای برای ، YouBeMom مادران دراقلام تعهدی ، در مباحث تابو از جمله پشیمانی از داشتن فرزند یا رفتار بد فرزندانشانبحث میکنند. برخی اعتراف کردند که فرزند خود را بر دیگری دوست دارند یا اصلا فرزندانشان را دوست ندارند. چنین احساساتی تقریبا هرگز در فضای عمومی مورد بحثو گفتگو قرار نمیگیرد و بندرت با خانواده یا دوستان شخص مورد بحث قرار نمی YouBeMom گیرد. اما در ، آنها بحث و گفتگوی جدی را با واکنش هایی از همدلیتا انزجار تا توصیههای صریح و روشن آغاز کردند.از دنیوی تا تابو متغیر است ، و لحن احساسی YouBeMom مباحث مربوط بهموضوعات میتواند از کاتاریک تا قضاوت باشد. البته مشخص است که این مکالماتبدون داشتن امکانات سایت به راحتی نمیتوانند اتفاق بیفتند ، که هم هویت مداوم رارد میکنند و هم شهرت با گذشت زمان. اگرچه به طور منظم در سایت وجود ندارد ،اما قابل شناسایی نیستند ، و همچنین نمیتوان کلکها و زیر گروهها را به راحتیشکل داد. یک سوال پس از دیگری در یک جریان مداوم از پاسخ ، بحث و گفتگو وجوددارد.اندازه گیری و مطالعه فضاهای ناشناس دشوار است ، و ت ثیرات طولانی مدت آنها برشرکت کنندگان دشوار است. با این حال ، ما میتوانیم به شرکت کنندگان و فعالانجنبش اجتماعی در جوامع با حوزههای عمومی کاملا کنترل شده گوش دهیم که درمورد ت ثیر تعاملات آنلاین ناشناس در سفرشان صحبت میکنند.در اوایل قیام اعراب ، در سال 2011 ، من برای شرکت در مجمعی که توسط الجزیرهبرگزار شد به قطر سفر کردم. (این یک گروه دیگر از جلسات وبلاگ نویسان عرب بودکه من بعدا در همان سال در تونس شرکت خواهم کرد.) خودمختار تونسی و مصریچند ماه زودتر سقوط کرده بودند. نه سوریه و نه لیبی هنوز وارد جنگ داخلی نشدهاند. فعالان جوان منطقه به این مجمع جذب شدند ، برخی از کشورهایی که هنوز اتفاقزیادی در آن رخ نداده است و برخی دیگر از مکانهای آشفتگی، از آنها دربارهتجربیات اولیه اینترنتشان سوال کردم و اصطلاحی را که در سالها از مردم عادییک ، Relay Chat Internet یا ، IRC نشنیدهام شنیدم. فعالان عرب بهار با ذکرسیستم چت روم اینترنت فراموش شده که امکان مکالمه آسان و ناشناس را فراهم می IRC کند ، مرا شگفت زده کردند. تقریبا همه فعالان از مشارکت فعال در چت روم هاییاد کردند ، و نه تنها برای بحث در مورد سیاست.برای این فعالان جوان که در رژیم هایی زندگی میکردند که در آن حوزه عمومی تحتسلطه سالمندان و افراد قدرتمند بود ، جایی که هنجارهای قوی اجتماعی امکان گفتگوراجع به افراد صمیمی را دشوار میکرد و آنجا که سرکوب مشترک بود ، تجربه صحبتآزادانه تحول پذیر بود. هنگامی که آنها توانستند آنلاین شوند ، عدهای تقریبا بلافاصلهبه گفتگوهای سیاسی علاقه مند شدند. دیگران از صحبت در مورد موضوعات عادی ،مانند جوانان در داستانهای وانگ مکالمات آنلاین ناشناس در چین ، لذت بردند.آنها میتوانند حس خود و تعلق را کشف کنند و دیدگاه خود را در مورد حرکت قابلقبول فراتر از هنجارهای اجتماعی داشته باشند. تمایل به فراتر از محدودیت هایاجتماعی ، گاه منجر به تعالی در تصورات سیاسی آنها میشد. یک دهه پس از آن کهاین جوانان برای اولین بار شروع به جمع آوری اتاقهای گفتگوی IRC کردند ، آنها درخیابانهای کشورهای عربی غوطه ور بودند و خواستار تغییر و مبارزه با سرکوب توسطگارد قدیمی بودند.مقیاس بسیار گسترده شبکههای اجتماعی ، به ویژه هنگامی که با نام مستعار تلفیقشود ، چالشهای دیگری را برای فعالان مطرح میکند. پرونده یک نویسنده مخالفموفق در ترکیه را بگیرید که روزی با وحشت به سمت من آمد. از آنجا که او یکشخصیت ادبی نسبتا برجسته در ترکیه بود ، از دنبال کردن توییتر بزرگی لذت برد.توییتر آزادی بیان را هویت اصلی خود میداند. مدیر کل توییتر انگلستان ، تونی وانگ، یک بار توییتر را "جناح گفتار آزاد حزب آزادی بیان" نامید. جک دورسی ، بنیانگذارتوییتر اغلب میگوید که توییتر سکویی برای "گفتن حقیقت با قدرت" است. توییتر نهتنها اسم مستعار و چندین حساب اجازه میدهد تا بلکه حسابهای تقلیدی نیزداشته باشد. این ویژگیها بسیاری از فعالان را به خود جلب میکند ، اما این محیط Laissez - faire باعث تهدیدهای دیگر میشود.برای این چهره برجسته ادبی ترکیه ، یک شبکه رسانهای اجتماعی در مقیاس بزرگ کهاجازه نام مستعار را میداد ، مشکلات مهمی را به وجود آورد که من بارها و بارها ازمخالفان برجسته میشنوم و حتی خودم را تجربه میکردم. او درباره گزارش هاینقض حقوق بشر در ترکیه توییت کرد و برخی اوقات در مورد اخبار روز اظهار نظر کرد.توانایی خلاقیت او به عنوان یک داستان نویس در توییتهای ماهرانه خود ، حتی با تنها 140 شخصیت نشان داده است. حساب وی محبوب شد و به طور گستردهای دنبالشد توییتها و نوشتههای او اغلب ویروسی میشوند(یعنی مثل یک ویروس همهگیر میشود و به دست همه میرسد)اما حالا او میترسید. او تهدیدهای به مرگ ، بیشتر از حسابهای به ظاهر نامشخصبود. او از من پرسید که چقدر باید نگران "گل سرخها" باشد.به نمایه پیش فرض توییتر حسابها اشاره دارد که برای تغییر تصویری Egghead " "که توییتر ارایه میدهد ، یک بیضی خاکستری ("تخم") در یک مربع بلوک رنگ ،زحمت نمیکشد. چنین حسابهایی میتوانند "رباتها" باشند - پروفایلهایی تولید میشوند که صدای برنامه ریزی را صدای جیر جیر میکنند - یا میتوانند افرادی واقعیباشند که پشت ناشناس بودن پنهان شدهاند. به نظر من بسیاری از اکانتها ربات هایا خودکار بودند (با توجه به سرعتی که در آن ظاهر میشوند) ، اما من نمیتوانممطمین باشم. و در کنار حساب هایی که به نظر میرسد خودکار است ، بسیاری دیگروجود داشتند که به نظر میرسد افراد واقعی هستند که به او توهین میکنند. اینپیامها از تماس با او احمقانه گرفته تا تهدید به قتل یا تجاوز به وی انجام شده است. اوبه من گفت: "اینجوری هر روزه بارها و بارها و بارها صدها نفر که تازه به من میآیند.احساسات مشابهی را تقریبا هر فعال برجستهای شنیدهام یا خواندهام. یک فعال Black Lives Matter با صدها هزار نفر از پیروان توییت کرد که وی بیش از ده هزارنفر را مسدود کرده بود ، و افراد زیادی وجود داشتند که تمام روز "در ذکاوت او نشستهاند". ، به این معنی که آنها با استفاده از دسته خود ، وی را در توییتر "پینگ" میکردند و در برگه اعلان خود ظاهر میشدند (در صورت مسدود نشدن).بسیاری از این افراد واقعی بودند. بسیاری دیگر حساب هایی بودند که از اسم مستعاراستفاده میکردند. دیگران ربات بودند. گهگاه این مسیله را تجربه میکنم که مقاله ایرا برای یک سیاستمدار با شرح زیر بنویسم و یا به موضوعی بپردازم که گروه هایمتشکل از افراد عصبانی را به خود جلب میکند. یک بار ، من به دلیل این که نوشتمکه تمایل به تلفنهای بزرگتر و بزرگتر را دوست ندارم تبدیل به موضوع خشم آنلاینشدم ، زیرا آنها برای بسیاری از خانمها مانند من که دستی کوچکتر دارند استفاده ازآنها سخت میشود.من فکر کردم که این یک نکته جزیی و واضح است ، اما ویتریول آن را تحریک کرد. بعدا فهمیدم که مهاجمان نیز به صورت آنلاین سازماندهی شده بودند و از همان حقوقی کهسایر فعالان برای تغییر مثبت استفاده میکردند - اما فقط برای حمله به نویسندگانزن که به موضوعات مربوط به جنسیت پرداختند.آنها از سهولت سازماندهی و تمایلتوییتر استفاده میکردند تا به آنها اجازه دهند آزادانه فعالیت کنند تا آزادی بیان واجتماع دیگران را هدف قرار دهند. مانند بسیاری از سیستم عاملها ، توییتر میخواست "بی طرف" باقی بماند ، اما ، به طور معمول ، حقوق یک گروه - گروهی کهمی خواست زنان یا اقلیتها را ساکت کند - با حقوق زنان یا اقلیتها (به ویژه افرادصریح) مخالفت کرد تا آزادانه از آن استفاده کند. سایت برای صحبت و جمع آوریموضع "بی طرفی" در حقیقت به معنای انتخاب اولی بر دومی بود.با گذشت سالها ، من روزنامه نگارانی را دنبال میکنم که بعد از فعال شدن توسط گروههای سازمان یافته ، عصبانی و گاه شرورانه هدف قرار گرفتند که میخواستند با آزار واذیت آنها را ساکت کنند. رباتها کمترین مشکلات آنها هستند ، اما حتی رباتها باعثایجاد مشکل میشوند زیرا صدها و هزاران نفر از ذکرهای خصمانه ، اعلانهای افراد رامسدود میکنند ، توجه آنها را به خود جلب میکنند و آنها را برطرف نمیکنند. ازنظر انسانی نمیتوان به چنین تهدیدهایی خیره شد و هر بار به طور اتفاقی آنها راخاموش کرد. بارها تهدیدها به سمت مردم هدایت میشودکودکان ، حیوانات خانگی یا بستگان ، حتی اگر کسی تصمیم به پذیرفتن خطر شخصیداشته باشد ، سادهتر کردن آنها را سختتر میکند. من دیدهام که مردم نوبت بهخواندن تهدیدهای یکدیگر میپردازند ، زیرا خواندن تهدیدات برای کودکان بسیاردشوار میشود و سعی میکنند ارزیابی کنند که چقدر معتبر هستند. من این کار رابرای دیگران انجام دادهام و تحمل آن حتی اگر هدف هم نباشد دشوار است.مورد آزار و اذیت قرار میگیرند: افشای اطلاعات doxing " " غالبا افراد از طریقشخصی به صورت آنلاین در برابر خواست شخصی ، از آدرس منزل گرفته تا نامه های jailbait " Reddit " الکترونیکی هک شده. از طرف دیگر ، ناظم زیرساخت زشت ،اختصاص داده شده به سوء استفاده جنسی از افراد خردسال نیز "محکوم" شدند - هویت وی در برابر خواست او افشا شد. مانند بسیاری از موضوعاتی که من مطالعه میکنم ، داشتن یک دیدگاه هنجاری منسجم و یکپارچه یا یک قانون ساده دشوار استکه در همه موارد اعمال میشود که تمام مجازاتهای تبلیغاتی به خودی خود خوبیا بد هستند. همیشه قضاوت هایی در این زمینه وجود دارد. این احکام باید درچارچوب اینکه حقوق آنها مجاز به زیر پا گذاشتن حق است ، چه کسی از ارزش هایاخلاقی محافظت میشود و کدامها را نادیده میگیرند ، اتخاذ شود..آیا ما از حق کودکان برای عاری از سوءاستفادههای جنسی یا حقوق مردان بالغ برایناشناس جمع آوری و بهره برداری حمایت خواهیم کرد؟ اما آیا ما همچنین از حقدگراندیشان در سرتاسر جهان محافظت خواهیم کرد تا بتوانند نام مستعار ارسال کنند؟هیچ پاسخ واحدی و سادهای وجود ندارد که تمام سوالات اخلاقی و هنجاری را کهبرای سیستم عاملها و سیاستهای آنها ایجاد میشود ، بدون نیاز به قضاوت درمورد بسیاری از این موارد ، بجای اعمال قوانین پتو ، در بر بگیرد.افرادی که در توییتر اقدام به آزار و اذیتهای آزاردهنده علیه مخالفان سیاسی میکنند، میتوانند افرادی عادی باشند که زندگی به ظاهر عادی دارند. برخی بر اساس عقایدسیاسی خود عمل میکنند و اهدافشان را خیانتکار یا دشمن ملت خود میدانند.برخی فقط افراد بی حوصله هستند که از گذراندن چند ساعت از تلاش برای ظهورفعالان یا روزنامه نگاران مشهور لذت میبرند. دیگران در پرداخت دولت هستند.همانطور که در فصل 9 در مورد پاسخ دولت به ابزارهای دیجیتال بحث میکنم ،گزارشهای بی شماری از جمله چین ، روسیه و ایران گزارش شده است که دولت هابه دنبال سرکوب فعالان ، افرادی را برای ایجاد حسابهای نام مستعار برای تقویتدیدگاه دولتها استخدام کردهاند.مقیاس عظیم این حوزه عمومی جدید شبکهای بدان معنی است که روشهای قدیمیتر فکر کردن در مورد آن لزوما کاربرد ندارد. یک شخص به شما میگوید که نظراتسیاسی شما احمقانه یا حتی خیانت آمیز است ، تقریبا مطمینا بیان آزاد است ، حداقلتوسط استانداردهای اصلاحات اول ایالات متحده (و استانداردهای بیشتر کشورهایتوسعه یافته). با این حال ، موضوع دیگر وقتی دهها هزار نفر به دیدگاههای سیاسیشما حمله میکنند ، که با پراکندگی تصادفی تهدیدهای جدیتر در هم میپیچند.چنین بهمن ترس و فلج را ایجاد میکند ، به خصوص که بعضی از مواردی که دررسانههای اجتماعی هدف قرار میگیرند ، حتی توسط دولتها نیز هدف گرفته میشوند. آیا این نوعی از حق وتو حقوقی دیجیتال هکلر است - هنگامی که سخنرانی آزادتوسط جمعیتی سازمان یافته خاموش میشود که بلندگوهایی را که دوست ندارندفریاد میزنند؟ مقیاس و ناشناس ماندن برای تغییر بخش عمده درک ما از موانعاستفاده از آزادی بیانچنین کمپینهای آزار و اذیت هدفمند همچنین نشان دهنده اهمیت مداوم نژاد وجنسیت در حوزه عمومی دیجیتالی شبکه است. در اوایل تحصیل در اینترنت ، اینترنتبه عنوان "فضای سایبری" مفهوم سازی میشد که در آن افراد همانطور که میخواستند با جنسیت و نژاد بازی و آزمایش میکردند. صرف نظر از مرزها یا هویت هایآفلاین. |
فرهنگها ماندگارند و دولتها در گذار فرهنگ یک جامعه اجزا و نمودهای گوناگون دارد و با حکومت، رابطهای چندسویه.تجربه و مطالعات تاریخی نشان میدهد که اثرگذاری و ماندگاری فرهنگ بیش و پیش از حکومتهاست.دو نمونه از تاریخ معاصریک) امیرنظام گروسی از دولتمردان دورهی ناصرالدینشاه قاجار، در یکی از نامههای خود به موضوع رشوه در تهران و گستردگی و نقش تعیینکنندهی آن اشاره کرده است.دو) تاجالملوک همسر رضاشاه پهلوی در خاطرات خود ضمن اشاره به رفتار و برخورد استالین در تهران که نشان چندانی از تشریفات در آن نبود، میگوید:یک میرزای ادارات ما بیشتر از استالین کبکبه و دبدبه داشت.بر پایهی این تجربه و شناخت تاریخی میتوان به این نتیجه رسید که اصلاح فرهنگ یک جامعه که از تک تک افراد آغاز میشود، مقدم بر هر تغییر و تحول دیگر است.فرهنگ فردی و جمعی اگر اصلاح نشود، آمدن و رفتن مدیران و حکومتها چارهای اساسی نخواهد بود. |
عدالت یا فقاهت ؟ آیا عدالت برای حکومتداری کفایت نمیکند؟ ضرورت فقاهت و عدالت برای حاکم اسلامی بر چه مبانی و اصولی استوار است؟ برای یافتن پاسخ سوالات لازم است جامعه اسلامی و رکن اسلامیت آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و تلازم بین اسلامی بودن و فقاهت و عدالت مورد کندوکاو قرار گیرد. گرچه تحلیل جامع و همهجانبهی مسیله و بیان نظرها و دیدگاه ها و نقد و بررسی آن ها، نیازمند مجال ویژه ای است اما در این مقاله به طور مختصر به جایگاه فقاهت در جامعه اسلامی اشاره میشود.بر محوریت اسلامجامعه اسلامی، جامعهای است که بر محوریت اسلام و قوانین آن شکل گرفته است و اسلام در حقیقت عنصر اصلی و قوامبخش آن جامعه خواهد بود، جامعهای که برخوردار از عرصههای مختلف زندگی _ اعم از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، امنیت و ._ است در چنین جامعهای، نهادها و سازمانها، بر محور قوانین و مقرراتی تاسیس و پایهریزی میشود که برآمده از قوانین الهی و آسمانی اسلام میباشد و الا آن جامعه، اسلامی نخواهد بود صرف اینکه افراد جامعه، مسلمان باشند برای به وجود آمدن جامعه اسلامی کفایت نمیکند، جامعه اسلامی با نهاد ها و سازمانهای برآمده از قوانین و آموزههای اسلامی، جامعه اسلامی خواهد بود.مقاله پرونده شماره چهل و سوم نشریه حیاتمختصات حاکم اسلامیهر جامعهای علاوه بر قوانین و دستورالعملهای آن، نیازمند حاکمی است که محور فعالیتها و سازماندهی نهادهای اجتماعی و سیاسی باشد، سوال اصلی این است که حاکم بر جامعه اسلامی از چه مختصات و ویژگیهایی باید برخوردار باشد؟ آیا صرف داشتن دانش سیاسی، مدیریتی، آشنایی با دیدگاههای جامعهشناختی و بهره مندی از عدالت اخلاقی و رفتاری برای حاکم اسلامی کفایت میکند؟از منظر عقل و نقل، حاکم جامعه اسلامی باید کسی باشد که علاوه بر برخورداری از صفاتی همچون عدالت، تقوا، طهارت و پاکدستی، امانتداری و. باید از دانش و توانایی لازم برای استخراج و استنباط قوانین از منبع اصلی، یعنی قرآن و روایات ایمه علیهمالسلام، برخوردار باشد. چگونه قابل تصور است که کسی در جامعه اسلامی حاکم باشد اما با اصول و روشهای استباط احکام و قوانین شرعی آشنایی نداشته باشد؟همان گونه که جامعه اسلامی به اسلامیت آن معنا مییابد، حاکیمت اسلامی هم به فقاهت حاکم تحقق مییابد.همانطور که مسیول هر موسسهای باید در همان رشتهای که موسسه برای آن هدف تشکیل شده است، کارشناس و متخصص باشد. حاکمی که فقاهت ندارد از منظر عقل و شرع صلاحیت و مشروعیت برای حاکمیت جامعه اسلامی را نخواهد داشت. حاکمی که اسلامشناس نباشد و قوانین و دستورات آن را نشناسد، اصول و فروع آن را تشخیص ندهد، از ارجاع متشابهات به محکمات ناتوان باشد چگونه میتواند پاسدار قوانین و اسلامیت جامعه باشد؟حاکمیت مطلق از آن خداستفقاهت از منظر دین دست یابی به طهارت باطن برای کشف حقایق و اتصال به معدن وحی است. در حقیقت فقیه حاکم علاوه بر اینکه باید عدالت داشته باشد و از علمیت و دانش لازم برخوردار باشد باید م ذون، از طرف حاکم شرعی منصوب از طرف خدا باشد چون در نگاه توحیدی و معرفتشناسی ایمانی، حاکمیت مطلق از آن خداست و کسی میتواند انسان را در مسیر رشد و تعالی قرار دهد و سرمایههای درونی او را فعلیت بخشد و او را شکوفا سازد که نیازهای او را و راههای حل مشکلات او را به طور کامل بشناسد و او کسی جز خداوند نیست.با اجازهی ولیبنابر اصل حکومت خدا بر انسان، حکومت انسان بر انسان، نه مشروعیت عقلی خواهد داشت و نه مستندی بر شرعیت آن میتوان یافت. بنابراین حکومت بر انسان و جوامع انسانی تنها از مسیر ولایت حق امکانپذیر است و کسانی میتوانند بر انسان حکومت کنند که اذن و اجازه از ولی مطلق داشته باشند و این اذن و اجازه از ولی مطلق، یا به اذن خاص است که در این صورت ولی جامعه باید منصوب بلاواسطه از سوی خداوند باشد و چنین حاکمی علاوه بر داشتن علمیت و عدالت باید از عصمت هم برخوردار باشد تا بتواند قوانین الهی را آنگونه که از منبع هستی صادر شده است به جامعه، ابلاغ و اجرا نماید و چنین شخصی یا نبی الله است یا رسول الله است و یا ولی الله است و اگر به هر دلیل جامعه انسانی، ولایت حق منصوب از طرف خدا را از دست دهد و ولی الله منصوب از طرف خدا نتواند در جامعه فرمانروایی کند، حاکمان طاغی و یاغی بر مردم سلطنت خواهند یافت، مگر اینکه در چنین جوامعی که حکم عقل و نقل برقرار است کسانی مسیولیت و رسالت ولایت جامعه اسلامی را عهدهدار باشند که از سوی حاکم شرعی منصوب از طرف خدا اجازه برای حکومت در جامعه اسلامی را دارا باشند و چنین حاکمی علاوه بر علمیت و عدالت باید برخوردار از فقاهت باشد تا بتواند ولایت جامعه اسلامی را عهده دار باشد.با توجه به مطالب بیان شده، حاکمیت در جامعه اسلامی به دلیل اسلامیت جامعه، سه شرط اساسی دارد و محور اصلی آن علاوه بر علمیت و عدالت، بر خورداری از فقاهت دینی به معنای داشتن اذن از طرف حاکم منصوب از طرف خداست و چنین کسی باید فقیه جامعالشرایط باشد و فقیه جامعالشرایط برای ولایتداری جامعه اسلامی باید دست در دست ولی منصوب از طرف خدا داشته باشد و الا حکومت اسلامی معنای درستی نخواهد داشت و جامعه اسلامی عینیت و تحقق نخواهد یافت.برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام "مکتوبات هی تالزهرا (س) دانشگاه شریف" کلیک کنید. |
به جای سرمقاله (شمارهی 101 ام نشریه) در مسایل داخلی، مهمترین و اصلیترین مس لهای که امام بر روی آن تکیه میکنند مس لهی عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی یعنی در جامعه فقیر نباشد یعنی خیرات و برکات جامعه تنها به سود یک دستهی از مردم و به زیان اکثریت قاطع مردم مصرف نشود. عدالت اجتماعی یعنی اینکه در جامعهی اسلامی از همهی برکاتی که در اینجامعه هست، قشرهای عظیم مردم بتوانند استفاده کنند و بهره ببرند و استعدادهای آنها شکوفا بشود. محرومان و پابرهنگان مورد توجه ویژهی امام امت اند اینها لشکریان اصلی و حقیقی انقلابند اینها کسانی هستند که در طول تاریخ، پشت سر پیغمبرها، همینها ایستادهاند آنها کسانی هستند که دشمنان و مخالفان پیغمبران آنها را "ارذلون" یعنی طبقات پست معرفی میکردند، اما پیغمبران عظیمالش ن الهی آنها را خودیهای نهضت و حرکت الهی خودشان میدانستند و همتشان برای آن بود. "لقد رسلنا رسلنا بالبینات و نزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط" . آمدن پیغمبران برای این است که در جامعه قسط باشد [و] عدالت اجتماعی باشد. پیغمبران آمدهاند تا گردنکلفتهای جامعه، مفتخورهای جامعه، زالوصفتان جامعه، استثمارگران جامعه، زراندوزان جامعه، بیدردان و بیغمان مرفه جامعه را سر جای خودشان بنشانند و مستضعفان، محرومان، پابرهنگان را به حقوقشان برسانند. این بایستی هدف اصلی انقلاب باشد، در قوانین، در اجراییات، در برخورد م مورین با مردم، در ارزشگذاری در سطح جامعه، در گفتنها، در تبلیغها باید در ر س امور قرار بگیرد. اگر عدالت اجتماعی در جامعهای نباشد، هدف اعلای دین یعنی تکامل انسانی بههیچوجه بدست نخواهد آمد در سطح عموم جامعه و خاصیت بزرگ و نشانهی بزرگ جامعهی اسلامی در مقابل جامعهی طاغوتی همین است. جامعهی اسلامی آن جامعهای است که وقتی نگاه میکنند، در آن از تبعیض و ظلم و نابرابریها هیچ نشانهای نباشد در آن از فقر [و] از محرومیت خبری نباشد. امام حملهی تند خودشان را به مرفهین بیدرد جامعه، یک بار دیگر تکرار میکنند. آنهایی که از دردهای عمومی جامعه بیخبر و به آنها بیاعتنا هستند آنهایی که هشت سال جنگ، جنگ سرنوشت ساز در این ملت، در این مملکت و برای این ملت آنها را به خود نیاورد آنهایی که از گرفتاریهای مردم سوءاستفاده کردند آنهایی که وقتی ملت ما در مقابل دشمنان خارجی مشغول جنگ است، در جبههی داخلی از پشت به او خنجر زدند آنهایی که مردم را در فشار و تنگنا قرار دادند این ندای دردآلود امام امت. نکتهی دیگری که امام تکیه میکنند، خطر رفاهطلبی است. خطر رفاهطلبی مخصوص آن کسانی نیست که به عنوان مرفهین جامعه و بیدردها و بیغمها شناخته شدند آن کسانیکه دل در گرو انقلاب دارند، آنها هم باید خودشان را از شر شیطان رفاهطلبی و راحتطلبی حفظ کنند. این شیطان، وسوسهگر است این شیطان، بسیار - برای نفوس ضعیف - پرجاذبه است. نباید به دام رفاهطلبی بیفتند، نباید به دنیاطلبی رو بیاورند. آن کسانی که بعنوان سربازان انقلاب و راهروان انقلاب یا پیشروان انقلاب شناخته شدهاند، و این بیشتر توجهش به ما مسیولین است. این پیام را یکایک مجریان کشور، یکایک سردمداران، یکایک مسیولان، یکایک نمایندگان مجلس شورای اسلامی، یکایک علما و روحانیونی که در مصادر امور قرار دارند باید مورد توجه قرار بدهند. |
شاهکلید ایران در چهل سال گذشته، بستر بحرانهای فراوانی در عرصههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و . بوده است و روزبهروز هم بر شدت این بحرانها افزوده میشود. این مشکلات همچون سیلی در حال درنوردیدن جامعه ما هستند و از آن طرف هم شاهد این موضوع هستیم که مردم بهعنوان پایههای اصلی کشور به دلایل گوناگون نظیر مشکلات اقتصادی، ناکارآمدی دستگاههای نظارتی، انحصار و . دل خوشی از شرایط کشور ندارند و در حال فراموششدن و نادیده گرفته شدن توسط نهادهای تصمیمساز هستند. مردم هم اگر خود را جزیی از ساختارها و تصمیمگیریهای کشور نبینند، دیگر دلسوز کشور نخواهند بود و انگیزه و امیدی هم برای حل مشکلات کشور نخواهند داشت.حرف زدن از امید در چنین شرایطی انصافا کار دشواری است شرایطی که مردم نهتنها دیگر اخبار خوب را برای هم نمیفرستند، به دلیل فشارهای روانی بسیار زیادی که متحمل هستند در مقابل پذیرش آنها نیز گارد میگیرند، بخصوص اگر خبر از صداوسیما پخش شود، اما اخبار بد خیلی سریع دیده میشوند و نشر پیدا میکنند این جو آنقدر سنگین شده است که اگر در جایی بخواهی از پیشرفتهای ایران صحبت کنی و بگویی که اوضاع خیلی هم بد نیست، به محافظهکاری و سرسپردگی به نظام محکوم میشوی. البته دشمن هم خوب میداند که نیروی انسانی در ایران از مهمترین ارکان قدرت و پیشرفت است و با ایجاد یاس و ناامیدی در بین افراد جامعه، همین نقطهی قوت را به پاشنهآشیلی برای کشور تبدیل خواهد کرد و دراینصورت جامعه به صورتی پیش میرود که خودش جلوی پیشرفت خودش را خواهد گرفت و خودتحقیری یکی از ملاکهای فرهیختگی خواهد شد.برای از بین بردن این شرایط مسموم و پمپاژ امید راهکارهایی ارایه شده است یکی از آنها که رویکرد پرطرفدار اما ناکارآمدی است، امید را بهصورت بستههای از پیش آمادهشده در قالب مجموعه جملات انگیزشی، برنامههای سخنرانی و محصولات فرهنگی قهرمانمحور و . به جامعه تزریق میکنند، اما همهی این طرحها سعی دارند آب ریختهشده را به جوی برگردانند زیرا این رویکرد، امید اجتماعی ایجاد نمیکند و اگر هم کورسوی امیدی در کسی روشن کند مانا نخواهد بود درصورتیکه ما امید را میخواهیم برای رهایی از وضع موجود، برای تغییر امید را میخواهیم بهعنوان محرک که کشتی به گل نشستهمان را به حرکت دربیاوریم، آن امید پایداری را میخواهیم که خیزشی فراگیر در سطح اجتماع ایجاد کند و جامعه را مهیای تغییر و بهبودی کند.امید اجتماعی مانا امیدی است که از خلال کنشگری، عاملیت و مشارکت مردم برای حذف انحصارها در سطوح ملی تا محلی به وجود میآید زمانی که افراد حس کنند در ساخت فرایندهای اجتماعی دخیل هستند. بالاترین و پایدارترین سطح امید زمانی ایجاد میشود که مردم درکنارهم و با انتخاب خود برای حل مشکلی اقدام کرده و احساس مفید بودن و موثر بودن کنند، مانند ایام انتخابات که هرساله شاهد این موضوع هستیم که علیرغم فشارهایی که شبکههای رسانهای غربی با پررنگ کردن مشکلات میآورند و سعی بر م یوس کردن مردم برای حضور در انتخابات دارند، اما بازهم حضور چشمگیر و قابلتوجهی رقم میخورد که ناشی از همین امید اجتماعی است که در جامعه شکل میگیرد و تکتک افراد خود را در آیندهی کشور و شکلگیری ساختارهای تصمیمگیر دخیل میبینند.رزمایش همدلی که بهصورت سدی در مقابل مشکلات ناشی از کرونا ایستاده از دیگر نمونههای ایجاد امید اجتماعی است که در اوج بحران کرونا، شور و شوقی در کشور به پا میکند و دوباره به بعضی از الفاظ از معنا تهیشده معنا میبخشد.زمانی که مردم برای حل یک مشکل در جامعه به صحنه میآیند، یعنی هنوز جوان ایرانی برای آیندهی کشورش برنامه دارد و به حل مشکلات امیدوار است، یعنی هنوز مطالبهگری و عدالتخواهی در جامعه نمرده است و امیدی برای رهایی از انحصارهای موجود وجود دارد.دشمن نیز دقیقا از همین جریان میترسد، میترسد که جوان ایرانی نشاط داشته باشد، میترسد روحیه نشاط و امید در جامعه رواج پیدا کند، همان روحیهای که سراغش را در زمان جنگ هم داریم که در اوج سختیها و فشارها مردم با همراهی و مشارکت خود توانستند بر مشکلات چیره شوند البته که آن زمان مسیولین در خدمت مردم بودند و مردم نیز با تمام جان و مال خود در خدمت ایران و اسلام قرار گرفتند.درواقع اگر امید اجتماعی در کنار تدبیر و برنامهریزی قرار بگیرد، کلید که چه عرض کنم، به شاهکلیدی برای حل مشکلات بدل خواهد شد، به شرطی که فدای مقاصد سیاسی و اقتصادی بزرگواران نشود.برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام "مکتوبات هی تالزهرا (س) دانشگاه شریف" کلیک کنید. |
دستکاری افکار عمومی "دستکاری هوشیارانه و هوشمندانه عادتها و عقاید سازمانیافته تودهها یکی از عناصر مهم جامعه دموکراتیک است. آنها که این سازوکار نادیده جامعه را دستکاری میکنند دولتی نامریی را تشکیل میدهند که قدرت واقعی حاکم بر کشور ما است."دولت نامریی "طبقه بالاتر جامعه است پرورده، آموخته، کارشناس، روشنفکر. حتی الزامی نیست که آنها همدیگر را بشناسند اما تودهها را کنترل میکنند، آنها هستند که سررشته کارها را به دست دارند و ذهن عموم را کنترل میکنندبر ما حکومت شده، ذهنهایمان قالب گرفته شده، ذایقهمان شکل داده شده، افکارمان توصیه شده، عمدتا توسط مردانی که هیچگاه اسمشان را نشنیدهایم."اول این که تودهها بیش از حد احمق و بیعقلند و بیش از حد تحت تاثیر عواطف و تکانهها که بتوان به تصمیم آنها اعتماد کرد.انگیزه افکار و اعمال مردم - که اغلب خود از آن آگاه نیستند - نیروهایی است در ناخودگاه آنها که فراموش یا سرکوب شدهاند.تودهها "ممکن است به آسانی به فرد اشتباه رای بدهند یا چیز غلطی بخواهند، بنابراین باید از بالا هدایت شوند اما میتوان به عمیقترین امیال و ترسهای افراد دسترسی پیدا و از آن برای اهداف خود استفاده کرد."راه دستکاری موثر افکار عمومی اینست مردم باید کاری را بکنند که آنها که پول و قدرت دارند میخواهند چیزی را که لازم ندارند بخرند و کسی را انتخاب کنند که حافظ منافع آنان نیست یا دنبالهرو رهبران قدرتمند باشند.منبع:کانال سین |
به دنبال ریشه یابی مشکلات نباشیم! قراره در این مطلب و احتمالا مطالب بعدی به یک نکتهی مهم بپردازم و با آوردن دو تفکر اشتباه در ایران و نتیجهی این دو تفکر بر جامعه، به شما اثبات کنم که مشکلات جامعه تک ریشه نیستند و فاکتورهای زیادی وجود دارند که باید به تناسب و تعادل به آنها پرداخت. بسیاری از مردم و نتیجتا مسیولین ایران دو دستهاند: عدهای که معتقدند ریشهی مشکلات جامعه، پایین بودن سطح فرهنگ است.فکر آنها در نگاه اول درست به نظر میآید. توجه به مسایل فرهنگی مثل رواج کتابخوانی، فعالیتهای هنری و دینی، ارایه بسته فرهنگی از طریق رسانههای جمعی مثل تلوزیون و رادیو و از همه مهمتر آموزش و پرورش از مسایل بسیار مهمی ست که عدم پرداخت به آنها مشکلات زیانباری ایجاد میکند. فرهنگ میتواند بر اقتصاد تاثیر بگذارد، بر روابط مردم تاثیر بگذارد، بر روابط با سایر کشورها هم تاثیر بگذارد.اما من میگویم که این تفکر کاملا غلط است! چرا؟اگر این نمایانگر طرز فکر یک شهروند عادی باشد، شاید به طور مستقیم مشکلی ایجاد نکند. اما فرض کنید این ذهنیت و دغدغهی یک شهردار باشد. خوب این شهردار خوب ما در دورهی چهارسالهی خود، باتوجه با اختیاراتی که دارد در حوزهی فرهنگی، کتابخانه، مراکز هنری و مساجد مختلفی در شهر خود احداث میکند. در کنار این پروژهها البته جداول هم مجددا رنگ کاری میشود!نتیجه این که در مدت شهرداری ایشان، سرانهی مطالعه بالا رفته، هنرمندان زیادی پرورش مییابند و مردم به عبادات خود میرسند. آمار اعتیاد و دزدی و کارهای بد بد! موقتا به دلیل پرکردن اوقات فراغت و افزایش سطح فرهنگ مردم کاهش مییابد.این شخص پس از یک دوره نشستن پشت صندلی ریاست شهرداری، در تبلیغات انتخاباتی خود آمارهای جذابی برای مردم دارد و فقط هم همین آمارهای رو به رشد را نشان ملت میدهد و نتیجه این که باز برای شورای شهر انتخاب شده و به احتمال زیاد دورهی شهرداری ایشان نیز برای چهارسال دیگر تمدید خواهد شد. و اما هشت سال بعد، روی دیگر ماجرا . هنوز مناطقی فاقد بیمارستان هستند، مرکز تفریحی و پارکی احداث نشده، درختی کاشته نشده، آلودگی افزایش یافته، هیچ کمپ ترک اعتیادی هم ایجاد نشده، صدور مجوز برای ساخت و سازها کنترل نشده و هیچ سیل بندی ساخته نشده و با یک سیل ویرانگر(که بلای طبیعی محسوب میشود) اموال و جان مردم خسارت جبران ناپذیری میبیند.برگردیم به بحث فرهنگ، که اولویت اول این شهردار و عدهی زیادی از جامعه بود.شما یک نوجوان را در نظر بگیرید که خانوادهاش از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیست و در این شرایط نمیتواند کتاب خریداری کند، راه چاره استفاده از کتابخانههای عمومی ست که به لطف جناب شهردار در شهر وجود دارد، اما وسیلهی نقلیهی عمومی در نقاط مختلف شهر در دسترس نیست که او خود را به آن جا برساند، پدرش هم شاید خیلی به این قضیه اهمیت نمیدهد. (پدر ایشان هم احتمالا به عدم تعادل فکری دچار است!) این فقط یک روی ماجرا و یک مثال خیلی ساده بود از این که دسترسی به فرهنگ، در شرایط عدم پرداختن به نیازهای دیگر کمتر امکان پذیر است. حال اگر این نبود وسیلهی نقلیهی کافی، در کنار نبود پارک و فضای رفاهی برای رسیدن به آرامش روانی و خیلی چیزهای دیگر باشد که بدتر.توجه داشته باشید از آن جایی که برای این بحث سازمان شهرداری را مثال زدم، سعی کردم تماما در حیطهی اختیارات همان سازمان سخن بگویم.در ضمن این مثال، تنها زادهی ذهن من بوده و حداقل بنده مدل واقعی این را ندیدهام. هرچند که طبیعتا نمونههای مشابه زیادی از آن را در سطوح مختلف مردم و مسیولین داریم.و در نقطهی مقابل:عدهای که معتقدند ریشهی مشکلات جامعه، سطح اقتصادی پایین است.خوب از آن جایی که سازمان شهرداری دخالت قابل توجهی در امور اقتصادی ندارد، نمیتوانم یک مدل تخیلی دیگر از آن را برایتان بیاورم. اما یک مثال کوتاه و خوب یافتم، اگر قانع نشدید بگویید تا قانع تان کنم!این بار برای اثبات عدم درستی این تفکر، کشور عربستان را برایتان مثال میزنم. آنها از نظر رفاهی و اقتصادی در بهترین حالت ممکن به سر میبرند. اما به لحاظ فرهنگی وضع شان از ما بدتر نباشد بهتر نیست. بهتر است که اقتصادمان وابسته به تفکر و خلاقیت خودمان باشد تا وابسته به معادن طبیعی و شرکتهای خارجی!پس نه فرهنگ به داد اقتصاد میرسد و نه اقتصاد فرهنگ را درست میکند. تنها چیزی که مهم است برقراری تعادل بین این دو و دیگر مسایل است.احتمالا در مطالب بعدی، نمونههای دیگری از این دست عدم تعادل را مثال خواهم زد و بحث را بیشتر باز میکنم.انسانها در کنار یکدیگر کامل میشوند. بسیار خوشحال میشوم که با هم بحث داشته باشیم. اگر متوجه اشکالی شدید تذکر دهید، اگر ابهامی وجود داشت بگویید تا رفع کنم، اگر با اصل مطلب موافق نیستید حتما نظرتان را بگویید تا من هم بیشتر بدانم. |
دانه فیل - قسمت نهم این سری بی مقدمه اول میریم سراغ اصل مطلب. و بعد میریم سراغ "اصل مطلبتر!". ینی اول یه بخشی از مطالب قبلو شفاف میکنیم. و بعد به چالش اصلی این قسمت میپردازیم.تو قسمت قبل به یه موضوع اشاره کرده بودم که:آیا خلاقیت بی انتهاست؟روی کاغذ آره. روح عملا بی انتهاس پس خلاقیت هم هست.ولی میخوام بگم نیست! اون مفهوم هرچقدر هم ک بزرگ باشه اگه از ظرفیت اون بستر بزرگتر باشه اصن از فیلتر اولیهی خلاقیت رد نمیشه. شماا لقمه گندهتر از دهنتو نمیتونی بخوری. اینم همون داستانه!در راستای اون "ظرفیت" یه نکته لازمه بگم. ما فاصلهی بین درخت هامون اهمیت دارن. همونجوری که اگه به هم زیاد از حد نزدیک باشن عملا جفت درختها به اندازه کافی رشد نمیکنن، فاصلهی زیاد بینشون هم نه تنها باعث میشه علف هرز رشد کنه بلکه باعث میشه که ما نتونیم از کل ظرفیت مفید اون بستر استفاده کنیم.بخوام شفافتر بگم: فاصلهی بین 2 تا ایده مهمه! درست تره که ما بلافاصله بعد ازخلق یه ایده، ایدهی جدیدی خلق نکنیم. و درست تره که بینشون هم خیلی فاصله نندازیم. اگه زیادی بهم نزدیک باشن ایدههای تولیدی به اندازه کافی بالغ نیستن. از طرفی اگه فاصلهی بین دو خلاقیت پردازی، زیاد از حد بشه تفکر خلاق شروع میکنه به پر کردن اون فاصلهی خالی. و بعضا شاید باعث بشه ک فاصلهی بین دوتا ایده از اون چیزی ک پیشبینی میکردیم، بیشتر بشه.و اما موضوع اصلیمون:فیلترهای ناخودآگاه ما در موضوع خلاقیت چیا هستند؟خب. بنظرم قبل اینکه به ناخودآگاه بپردازیم یه مقدارات کوچیکی به خودآگاه بپردازیم. ما با چیا درگیریم؟بصورت کلی سیستم خلاق ما برای خلاقیت پردازی تحت ت ثیر این 4 عامل قرار میگیره (به نوعی توی تفکر لاک پشتی بصورت مفصل بهشون پرداختیم. اینجا فقط بخش مرتبط با خلاقیت رو مدنظر قرار میدیم)تربیت: شما مستقل از چیزی هستین که تربیت شدین. ولی تحت ت ثیر تربیتتون قرار میگیرین. خواسته یا ناخواسته. سیستم خلاق برپایهی تربیت یه سری چیزا رو بصورت خودکار پس میزنه. کلا یه بخشی از اون بستر توسط فیلتر تربیت ممکنه نادیده گرفته بشه. بخوام مصداقی بگم. یه کودک رو تصور کنین که خیلی خوب با Lego بازی میکنه. اطرافیان میبینندش و با کلی ذوق و شوق بهش میگن "واو چه کودک با استعدادی. تو حتما معمار خوبی میشی". کافیه بذارین چند دقیقه بگذره و از اون کودک بپرسین دوست داره در آینده چیکاره شه. به احتمال بالا جواب خواهید شنید "میخوام معمار شم".و یکی از دلایلی ک به شخصه بشدت با روند تربیتی غربی مخالفم همینه. یه بخش خلاقیت شخصو ملاک قرار میدن و بر اساس همون کمک میکنن طرف رشد کنه. عملا فرصتی به اون کودک نمیدن که جوانب دیگهی روحشو پیدا کنه و پرورش بده. اونم توی سنی که ابعاد مختلف شخصیتی آدم درحال شکل گیری و شکوفایی اند. خب . ما عملا یه بخش سیستم خلاق کودک رو حذف میکنیم. و احساس هم میکنیم کار واقعا خوبی کردیم. عملا اینجور نیست. ما فقط فرصت شکوفا کردن و رشد کردن ابعاد مختلف سیستم خلاق رو از شخص میگیریم.فرهنگفرهنگ بصورت کلی به سه بخش تقسیم میشه:فرهنگ جامعه: اصالتها، ریشهها، هویتها، تاریخ، مذهب، قومیت و قانون رو میشه موارد تشکیل دهندهی فرهنگ فرهنگ جامعه دونست.فرهنگ خانواده: هویتها، دیدگاهها، فضاسازیها(محیط خانواده)، قوانین خانوادگی و تربیت تشکیل فرهنگ خانواده رو میدن.فرهنگ فردی: مجموعه دیدگاهها و ذهنیتها و الگوهای فکری در کنار تفکر خلاق فردی فرهنگ فردی رو تشکیل میدنیه سوالی که ممکنه پیش بیاد اینه: مردم مگه بخشی از فرهنگ جامعه نیستند؟. و خب . جوابش بصورت کلی میشه آره. ولی بصورت مستقیم ت ثیرگذار نیستن.یکم واضحتر صحبت کنیم: جامعه مجموعهای از افراد هستش که تشکیل خانواده میدن و اون خانوادهها تصمیم میگیرن در کنار هم زندگی مسالمت آمیز(!) داشته باشن. فلذا جامعه تشکیل میشه. پس بصورت دقیقتر میشه نتیجه گرفت که فرهنگ جامعه از فرهنگ فرد/خانواده مجزاست ولی روی اون اثرگذاره و ازش اثر میپذیره.خب. ربط همهی اینا به خلاقیت چیه؟اصلا نمیخوام بگم این موضوع بده یا خوبه چون به نوعی توی تمام دنیا هست این موضوع. صحبتم اینه که اصل خلاقیت فراتر از همهی ایناس. و توی این موارد شکل به خودش میگیره.یه چالشی که اکثر طراحا باهاش مواجه بودن بحث "پوشش" برای کاراکتر هاییه که برای موارد مرتبط با کشور خودمون و مشتریای داخلی تعریف میشن. خب . تو مجبوری که یه بخشی از سیستم خلاق اتو متمرکز این کنی که اون روند خلاقیت پردازی رو متمرکز کنی روی تطابق "ایده" با "فرهنگ".خود - ایگو ( EGO )درمورد ایگو بصورت مفصل اینجا گفتیم. بصورت خلاصه بگم "مجموعه خصوصیات صفات و دیدگاه هایی که ما رو توی اون لحظه تعریف میکنن". و میتونم بگم ایگو قدرتمندترین اثر رو روی سیستم خلاق میذاره. خیلی از ایدهها رو خود همین ایگو بصورت ناخواسته رد میکنه. نمونش اون لحظاتیه که ما همه چیزو غیرممکن و تموم شده فرض میکنیم و به تمام پاسخهای موثر تفکر خلاق مون "نه" میگیم و وقتی زمان میگذره میبینیم عجب پیشنهادات خوبی رو کنار گذاشتیم .آموزشت ثیر آموزش روی سیستم خلاقیت به دو شکله.بخشیش برمیگرده به مهارتها. ما عملا یه بخشی از ایدهها رو چون قابل پیاده سازی نیستند کنار میذاریم. این یه جاهایی منطقیه ولی بخش اشتباهش اونجاس که به صرف اینکه بلد نیستیم فکر میکنیم به این شکله. درحالی که شاید واقعا اینجور نباشه. ازطرفی خب به وضوح یه طراح که مهارت طراحی داره خیلی بهتر از یه دکتر میتونه روی طراحی، خلاقیت به خرج بده. (و کاش ما یاد بگیریم تو تمام موارد خودمونو متخصص و صاحب نظر ندونیم . بگذریم).یه بخش جالبترش برمیگرده به آموختههای شخصیمون. و دقیقا موضوعی که مفهوم "درخت فیل" رو توی نگاه اول رد میکنه همینه. ذهن برمیگرده میگه درخت؟ فیل؟ برو بابا گرفتی مارو؟!!! با کی کار داری تو اصن؟. و به همین سادگی. به همین خوشمزگی یه بخشی از خلاقیت پردازیها فیلتر میشن.اینا موارد مرتبط با خودآگاهش بود که بنظرم نیاز بود بهشون پرداخته بشه. بریم سروقت ناخودآگاهناخودآگاهقبلتر بصورت مفصل (اینجا و اینجا) به ناخودآگاه پرداختیم. ناخودآگاه بصورت کلی به سه شکل خلاقیت رو کنترل میکنه.لازمه یچیزو در ابتدا بگم که هدف اینجا فقط و فقط پرداختن به فیلتر هاست. طبیعتا جایگاه اون فیلتر با توجه به یه سری چیزا میتونه خوب یا بد باشه. خروجی خوب بده یا خروجی بد بده. نظر شخصیم اینه ک در عین توجه به این فیلترها لازمه که تفکر خلاق رو مستقل از اینا رشد بدیمخلاقیت منفیقبلتر گفته بودیم که "تولید خلاقیت مخرب" مانع "خلاقیت پردازی مثبت" میشه درسته؟. اینجا میخوام بگم ک حتی به نوعی اونو هم کنترل میکنه. تلاشمو میکنم تا اونجایی ک میتونم روی این موضوع ریز بشم. سوای اینکه درختهای بیمار، به مرور - در صورت کنترل - باعث قویتر شدن اون زمین میشن اونا روی نسلهای بعدی خلاقیت ت ثیر میذارن. اگه بخوایم خارج از موضوع بهش نگاه کنیم میشه گفت "تکامل" و اون تکامل کاملا قابل کنترله. یه بخشیشو توی تعاریف درخت میتونیم بپذیریم. یه بخشیشم برمیگرده به اینکه چجوری اون پادزهر و یجورایی اون سم رو برای نابود کردن اون درخت مسموم بکار بگیریم و "بخاطر بسپاریم". البته ک استفادهی بیش از اندازه از اون سم، مخربه و ما باید مراقب اون هم باشیمسلامتیهمهی ما شنیدیم که میگن "عقل سالم در بدن سالم". میخوام بگم ک "خلاقیت سالم در روان سالم". سلامت روان شدیدن توی خلاقیت پردازی موثره. و به تبع اون سلامت فیزیکی روی سلامت روان ت ثیر گذارن. بخوام ریزتر درمورد اثرگذاری سلامت روان روی خلاقیت بگم سلامت روان کمک میکنه که روند خلاقیت پردازی نه تنها پخش نشه و کم و زیاد نشه بلکه باعث میشه به خلاقیت مخرب نرسیم.فضای خالیتوی اون قسمتی ک درمورد درخت فکر گفتیم (اینجا) اشارهای به فضاهای خالی شد. ما باید به ذهنمون فضای خالی بدیم که تفکر خلاق بتونه کاملا مستقل از هرچیزی فعالیت کنه. فضای خالی بیش از حد باعث میشه که تفکر خلاق به سمت خلاقیت مخرب بره. پس لازمه اون مرز رو درمورد خودمون پیدا کنیم. میتونم بگم ک مهمترین ت ثیر رو توی خلاقیت همین فضاهای خالی میذارن. سرنخی ک میتونم بدم در همین حد میگم ک آدمهایی ک سرشون شدیدن شلوغه و پر از کار و مشغولی و ذهنیت و . هستن رو مقایسه کنیم با یکی ک عملا زندگیش پر از اون خل هاست و عملا هیچی نیست. و تلاش کنیم که یه حد تعادل بین این 2 تا پیدا کنیم.خب. اینم از این قسمت. سعی میکنم تو قسمت بعد یه سری راهکارها بدیم که چجوری اون حدها رو پیدا کنیم. و مهمترین موضوع بخش آخر که خلاقیت مخرب هستش |
بدترین فرهنگی که ما ایرانیها داریم : نمیتوانیم معذرت خواهی کنیم . عجیبترین چیزی که در فرهنگ ما ایرانیها وجود دارد ، این است که ما به این راحتیها راضی نمیشویم که کارمان اشتباه بوده است . شاید خودمان هم بفهمیم که واقعا مرتکب اشتباهی شدهایم ولی هرگز حاضر نیستیم به خاطر کار غلطمان عذر خواهی کنیم . یک جور هایی انگار زبانمان نمیچرخد که بگوییم : " معذرت میخوام " " ببخشید " " اشتباه کردم " و به هیچ عنوان من یکی که دلیل این بی فرهنگی مسخره را نمیتوانم درک کنم و بفهمم شاید دلیلش غرور باشد . شاید بیشتر از حد به خودمان مطمینیم و مغرورتر از حد مجاز هستیم . به هرحال کسی را میشناسم که به مادرش گفت : میخواهم به رشته انسانی بروم و رفت . بعد از آن سه سال را با سختی و نمرهی مزخرف و درس هایی را خواند که نه کشش آنها را داشت و نه علاقهای به آنها . در این سه سال صد بار مثل سگ پشیمان شد ، که چرا این رشته رو انتخاب کرده ، ولی خب حتی یک بار هم به مادرش اعتراف نکرد که : حق با تو بود و من نباید رشتهای رو که نه دوست داشتم و نه پتانسیلش رو انتخاب میکردم و من جوگیر شده بودم . واقعا اشتباه کردم و ای کاش به حرفت گوش داده بودم و رشته ریاضی را که حالا میفهمم چقدر به آن علاقه داشتم را انتخاب میکردم . آقا جان من ، تو رو جون ننه باباتون بیایید دست از لجبازی برداریم و جار بزنیم که اشتباهمان را پذیرفتهام . شخص دیگری را هم سراغ دارم که مثل وحشیها داشت توی خونه دنبال خواهر کوچکش میدوید و یک دفعه خورد بهش و بچهی بیچاره به سر رفت تو زمین . بگذریم که پدر و مادرش هی یک چیزی از خودشان پراندند که : خاک تو سرت ، همش باید مثه وحشیها بدوه ، از سنش خجالت نمیکشه خودش رو همسن این بچه میدونه و ... ولی هرگز این دو سه کلمهی معذرت میخواهم و ببخشید از دهانش بیرون نیامد . به جایش هزار تا توجیه که حواسم نبود و خودش داشت میدوید و من داشتم با هاش بازی میکردم را به کاربرد که قصر در برود و انگشت اتهام از رویش برداشته شود . شاید خیلی از مشکلاتی که برای ما به وجود میآید حقمان است ، چون به اشتباه خودمان اعتراف نمیکنیم . شاید اگر آن روز این انسان شریف وحشی ، همان اول بار گفته بود : ببخشید . واقعا معذرت میخواهم و اشتباه کردم . مادر و پدرش هم کوتاه میآمدند . نمیدانم والله . ولی حداقل شمایی که داری این پست را میخوانی برو جلوی آینه و سعی کن ببخشید و کلماتی برای پذیرش اشتباهتان هستند مثل عذر میخواهم را به زبان بیاورید و تمرین کنید و تمرین کنید و تمرین کنید ، تا بالاخره به جایی برسید که بتوانید به راحتی پذیرش اشتباهتان را به دیگران نشان بدهید و انجام این کار دیگر برایتان دشوار نباشد . راستی ، آخرین باری که معذرت خواهی کردید کی بود ؟ امیر معین . |
آزار جنسی در محل کار و مصداقهای آن احتمالا شما هم این روزها روایتهایی از تعرض و تجاوز جنسی آدمهای معروف و غیر معروف شنیدهاید. شاید حتی از شنیدن بعضی اسمها و بعضی رفتارها شوکه شدهباشید. اما جالبه بدانیم که این تعرضها نه جدید هستند نه مختص ایران.اما آزار جنسی در محیط کار چگونه است؟ تا اسم آزار جنسی میآید ذهن ما به سمت تجاوز و یا آسیبهای جنسی و جسمی میرود. در حالیکه آزار جنسی لایههای مختلفی دارد. دادن پیشنهادهای مستقیم و غیرمستقیم جنسی به صورت مکرر و یک طرفه، متلک انداختن، اظهارنظرهای جنسی و سایر رفتاری که در محل کار صورت بگیرد و برای مخاطب حالتی آزاردهنده داشته باشد، در دسته آزارهای جنسی جا میگیرد. این رفتارها در نهایت در قربانی باعث احساس خطر، حقارت، مرعوب شدن و یا رنج خواهد شد.آزار جنسی در محیط کارمهمترین نکته در درک آزار جنسی کلمه "نخواستن" است عمل جنسی باید با رضایت و مطابق میل طرف مقابل باشد، اگر چنین نباشد مصداق آزار جنسی است. حتی اگر کسی در ابتدا به برقرار کردن رابطه جنسی رضایت نشان دهد، اما در میانه رابطه دیگر مایل به ادامه آن نباشد باید عمل جنسی قطع شود و اگر به زور ادامه پیدا کند مصداق آزار جنسی از جمله حمله جنسی یا تجاوز است.به خطر افتادن امنیت شغلی کارمندان و ایجاد فضای کاری تهدیدآمیز و یا مرعوب کننده از ویژگی محیطهای کاری است که، در آن آزار جنسی رخ دادهاست.همانطور که حدس میزنید بیشترین قربانیان آزار جنسی در محیط کار خانمها و بیشترین آزاردهندهها آقایان هستند. اما جالب است بدانید که 87 تا 94 درصد قربانیان آزار جنسی در محیط کار، این رفتارها را گزارش نمیدهند.وظیفه کارفرمایان چیست؟اما اینجا مهمترین وظیفه کارفرما ایجاد محیطی امن و جلوگیری از آزار جنسی و حتی تهیه دستورالعملهایی برای توضیح آزار جنسی و عواقب آن در محیط کار است. آزار جنسی به طور مستقیم با اعصاب و روان زنان در ارتباط است و میتواند اثرات منفی زیادی به آنها وارد نماید. به طوری که هر چه شدت این آزار و اذیتها افزایش یابد، اثرات منفی آن نیز بیشتر آشکار خواهد شد. افسردگی، وسواس، داشتن خواب ناآرام، از دست رفتن اشتها، کاهش و یا افزایش وزن و سردرد از بارزترین اثرات منفی آزارهای جنسی به شمار میروند.آثار روحی و روانی آزار جنسیعلاوه بر تاثیرات جسمی و روحی، این آزارها خسارات مالی مستقیم و غیرمستقیم بر قربانیان تحمیل میکند. بسیاری از قربانیان پس از آزار جنسی به یک باره و بدون دفاع از حقوق خود، محیط کار را ترک میکنند. مرخصیهای کوتاه مدت، مرخصیهای بیحقوق و استعفا دادن از دیگر اقداماتی است که به بروز خسارتهای مالی بر قربانیان میانجامد.اما چه کارهایی برای افزایش امنیت در محیط کار میتوان انجام داد؟اولین قدم برای فراهم کردن محیط امن برای همه پرسنل، تشکیل تیم منابع انسانی درست و مورد اعتماد است. اولین جایی که یک قربانی بعد از آزار جنسی باید به آن مراجعه کند، منابع انسانی آن شرکت است. اگر قربانی احتمال اخراج یا سرزنش از طرف منابع انسانی را بدهد، ممکن است از گزارش آزار صرف نظر کند.حتی میتوانید براساس اندازه شرکت بستری برای گزارش به صورت ناشناس و یا شناس، در قالب جایی در وبسایت یا حتی صندوقی امن ترتیب بدهید، تا قربانیان به راحتی و به دور از ترس بتوانند آزارهای کلامی و جسمی را گزارش دهند.حتی در صورت لزوم میتوانید مشاور یا روانشناسی برای شرکت خود استخدام کنید تا به عنوان فرد امین، به مشکلات پرسنل گوش دهد و از لحاظ روحی و روانی پشتیبان آنها باشد.گزارش آزار جنسی در محیط کاربه امید اینکه به زودی شاهد کاهش آزارهای جنسی در محیط کار در ایران باشیم.منابع: بیبیسی فارسی، سایت یاسا |
آیا دموکراسی موجب عزت است یا ذلت؟ یکی از خصوصیات انسان این است که هر مطلبی را در صورت تداوم تکرار و تلقین به عنوان حقیقتی انکار ناپذیر میپذیرد. یکی از مطالبی که از طلوع مدرنیته دایما تکرار شده، اهمیت و ارزش دموکراسی به عنوان تنها راه عزت و تعالی جوامع انسانی است. در اینجا با تفاسیر و برداشتهای گوناگون از دموکراسی کاری نداریم. مثلا میدانیم که جمهوری فرانسه از یک سو، و کره شمالی از سوی دیگر، هر دو داعیه تشکیل حکومت دموکراتیک و مردمی دارند. از این مطلب که بگذریم، تعریفمان از دموکراسی را به همان شیوه حکومتی که در دول غربی رایج است محدود میکنیم. بنابراین، مراد ما از دموکراسی حکومتی است که در آن چند رکن اساسی وجود داشته باشد. اول آزادی مطبوعات، دوم آزادی احزاب و حق ایجاد تشکلها، و سوم انتخابات آزاد و بر مبنای آرای عمومی.چیزی که مسلم است، این شیوه حکومت در اکثر جوامع غربی طی مدت قابل توجهی قادر به برقراری ثبات و نظم اجتماعی بوده است. اما اگر قدری محدوده دید خود را وسیعتر کنیم متوجه میشویم این شیوه از حکومت در جوامع جهان سوم معمولا نتیجهای معکوس، یعنی در جهت بی ثباتی و از دست رفتن نظم اجتماعی داشته است. در مقابل جوامعی بودهاند که ابتدا از شیوه حکومت اقتدارگرا و غیر دموکراتیک شروع نموده، پس از مدتی به تدریج به نظام دموکراتیک گذار کردهاند. مثالهای شاخص این روند را در کره جنوبی، اندونزی و سنگاپور مشاهده میکنیم که پس از یک دوره توسعه اقتدارگرایانه وارد فاز دموکراسی شدهاند. در مقابل کشورهایی را مشاهده میکنیم که بدون گذشتن از دوران توسعه اقتدارگرایانه، با تکیه بر حمایت تودهای مستقیما وارد نظام دموکراتیک شدهاند، اما پس از مدتی دچار بی ثباتی شدیدی شدهاند که اساس حکومت دموکراتیک را در معرض سقوط و نابوده قرار داده است. مثالهای شاخص این مورد را در آمریکای جنوبی به وفور میتوان مشاهده کرد. مثالهای شاخص دیگر عبارتند از عراق و لیبی که به لطف مداخله نظامی آمریکا و متحدین آن، به زور دگنک از نعمت دموکراسی بهره مند شدهاند. از جمله مواهب دموکراسی در این دو کشور میتوان به ظهور داعش و بوکوحرام، و نتیجتا کشتار دست جمعی مردم، دزدیدن زنان و دختران و حراج گذاشتن ایشان در بازارهای برده فروشی یاد کرد!بنابراین، مشخص است که دموکراسی به تنهایی نه ضامن ثبات و انضباط اجتماعی است، و نه موجب توسعه میشود. بلکه توسعه اقتصادی و اجتماعی است که تحت شرایط خاصی میتواند زمینه را برای گذار به دموکراسی فراهم کند. اما بلافاصله این سوال مطرح میشود که چه عاملی موجب میشود که یک جامعه قادر به گذار به دموکراسی باشد، اما جامعه دیگر با چنین گذاری دچار فروپاشی شود؟ به عبارت دیگر، توسعه اقتصادی و اجتماعی چه شرایطی را فراهم میکند که زمینه را برای گذار به دموکراسی فراهم میکند؟برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید دو مفهوم بسیار اساسی و پایهای را در حوزه جامعه شناسی تعریف کنیم. این دو مفهوم عبارتند از همگرایی و واگرایی. توجه داشته باشید، برخلاف آموزههای اندیشمندان لیبرال و طرفدار دموکراسی، جوامع انسانی هرگز نمیتوانند بر پایه فردگرایی مطلق تشکیل شوند. این مطلب را با یک مثال ساده توضیح میدهیم. تصور کنید در ساختمانی زندگی میکنید که شامل آپارتمانهای متعدد است. فرض کنید برای نقاشی و مرمت دیوار راهروهای ساختمان، کلیه ساکنین باید در مورد رنگ مورد استفاده توافق کنند. ممکن است تصور کنید این تصمیم آسانی است، کافی است در میان اعضا رای گیری شود تا مشخص شود چه رنگی مورد تایید اکثریت است. اما تصور کنید تعداد گزینههای موجود در رنگها به تعداد یا بیش از تعداد ساکنین ساختمان است، و هر یک از ساکنین یک رنگ متفاوت را انتخاب کند. در چنین شرایطی ساکنین این ساختمان در انتخاب رنگ واگرا شدهاند و امکان تصمیم گیری وجود ندارد.اما دو حالت دیگر هم وجود دارد. اول اینکه عاملی موجب شود تا سلیقه اعضای ساختمان یکدست شود. این عامل میتواند پیشینه یکسان فرهنگی، یا تبلیغات فعال و موثر فردی باشد که اکثریت را متقاعد میکند رنگ مورد نظر وی را بپذیرند. در اینصورت ساکنین ساختمان همگرا شدهاند. بنابراین تصمیم گیری امکانپذیر شده و مشکل حل میگردد. حالت دیگر حذف گزینههای موجود و ارایه گزینههای محدودتری است که متضمن شکل گیری اکثریت باشد. مشخص است که این حالت ناقض دموکراسی و آزادی حق انتخاب است، اما در صورت فراهم نبودن امکان همگرایی میان ساکنین ساختمان، این موثرترین و تنها گزینه ممکن است. زیرا در غیر اینصورت واگرایی ساکنین منجر به عدم امکان تصمیم گیری و نتیجتا مرمت نشدن و پوسیدگی تدریجی ساختمان میشود.در یک جامعه در ابعاد بزرگتر هم همین مطلب صدق میکند. دموکراسی تنها و تنها در جوامع همگرا قادر به حفظ ثبات و نظم اجتماعی است. به مجردی که جامعهای واگرا شود، نظام دموکراتیک دچار بحران ساختاری میشود. مثال شاخص جامعه آمریکا است که روزگاری همگرا و با ثبات بود، اما امروز واگرا شده و شاهد بی ثباتی اجتماعی در آن هستیم.اصولا ابزار اصلی در جوامع دموکراتیک برای همگرا کردن جامعه چیزی نیست مگر رسانههای جمعی، شامل مطبوعات، رادیو، تلویزیون، سینما، شبکههای اجتماعی اینترنتی و از این قبیل. بنابراین تا زمانی که رسانهها عمدتا تحت کنترل گروهی باشند که از نظر منافع و جهت گیریهای سیاسی با هم همگرا هستند، جامعه هم میتواند همگرا نگه داشته شود. چنانچه گروههای سیاسی صاحب تریبون دچار اختلاف نظر شوند، این مطلب نهایتا موجب واگرایی اجتماعی و بروز بحران در دموکراسی میگردد. پس مطبوعات آزاد زمانی مطلوب انگاشته میشوند که در موارد اساسی و پایهای همه با هم اتفاق نظر داشته باشند! بی دلیل نیست که صداهای مخالف با اجماع هییت حاکمه در جوامع دموکراتیک غربی به انحاء مختلف تحت فشار قرار میگیرند. مثالهای متعددی برای این مطلب میتوان مطرح کرد، از حذف نشریات اینفو وارز الکس جونز در شبکههای اجتماعی گرفته تا حذف توییتهای دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا. البته تا زمانی که یک صدای مخالف مورد توجه و اقبال عده قابل توجهی قرار نداشته باشد نیازی به خاموش کردن آن هم نیست.همین مطلب در مورد آزادی احزاب و تشکلها هم صادق است. تا زمانی که تعداد معدودی تشکل که در سیاستهای پایهای و اساسی اشتراک نظر دارند وجود داشته باشد، آزادی احزاب امکانپذیر است. اما به مجردی که احزاب با اختلافات جدی در دیدگاهها شکل گرفته و حمایت بخش قابل توجهی از جامعه را جذب کنند، جامعه واگرا شده و نظام دموکراسی وارد بحران میشود. ممنوعیت فعالیت احزاب کمونیستی، فاشیستی، و غیره در بسیاری کشورهای دموکراتیک در همین راستا قابل تحلیل است. بعنوان مثال ممنوعیت فعالیت احزاب نیو نازی در آلمان، یا وضعیت تشکلهای کمونیستی در آمریکا در دوران سناتور مک کارتی را میتوان ذکر کرد.اما نگاهی هم به جامعه ایران بیاندازیم. جامعه ایران اساسا و ذاتا جامعهای واگرا است. این مطلب به دلیل تلون قومی، تنوع زبانی، و تفاوتهای فرهنگی است که ریشه در تاریخ چندهزار ساله ایران دارد. اما چیزی که این واگرایی را در یک قرن اخیر بسیار تشدید کرده توسعه نامتقارن است که فرهنگ بخشی از جامعه را با ارزشهای لیبرال، سوسیالیستی و غیره که از غرب وارد ایران شدهاند همگرا کرده، و از سوی دیگر فرهنگ و شیوه زندگی بخش دیگری از جامعه همچنان ریشه در ارزشهای سنتی و بومی دارد. این تضادها چنان عمیقند که هرگاه حکومت در ایران به سمت دموکراسی حرکت کرده، کشور ایران دچار بحران هایی عظیم گشته است.در پایان دوران سلسله قاجار، به علت تشدید تضادهای فرهنگی بر اثر ورود اندیشههای غربی به ایران همراه با تضادهای قومی و قبیلهای یادگار مانده از گذشته از یک سو، و ضعف حکومت قاجار از سوی دیگر، کشور ایران دچار واگرایی شدیدی شده و هر گوشهای از مملکت ساز خود را میزد. با قدرت گرفتن رضاخان و تشکیل حکومت اقتدارگرای مرکزی، کشور یکپارچه شده و تحت فرمان شاه مجموعهای از تغییرات اقتصادی، صنعتی و اجتماعی اجرا شد. متاسفانه این تغییرات به گونهای اجرا شد که واگرایی موجود در ذات جامعه ایران را تشدید کرد. بنابراین با ورود متفقین به ایران و عزل رضاشاه، جامعه مجددا دچار انشقاق شد.در میان کشمکشهای سیاسی پس از سقوط رضاشاه و در شرایطی که محمدرضا شاه جوان هنوز اقتدار قابل توجهی نداشت، نهضت ملی شدن نفت شکل گرفت و ناگهان بخش وسیعی از نیروهای سیاسی در ایران حول اهداف این نهضت و علیه نفوذ انگلیس در ایران همگرا شدند. از جمله جبهه ملی، نیروهای مذهبی هوادار آیت الله کاشانی، و حزب توده، با وجود تضادهای درونی، همگی از نهضت ملی شدن نفت ایران حمایت میکردند. این مطلب موجب قدرت گرفتن دکتر مصدق به عنوان رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت گردید. مصدق سیاستمدار باتجربهای بود که جامعه ایران را به خوبی میشناخت. او به خوبی میدانست که این همگرایی مدت طولانی دوام نخواهد یافت و به زودی اختلافات مجددا بروز خواهد کرد. به همین دلیل، مصدق همه ارکان قدرت از قبیل بوروکراسی دولتی، ارتش، شهربانی و ژاندارمری را در دست خود قبضه کرده و عملا قدرت شاه و دربار را هم سلب کرد. این سیاست بسیار کاربردی بود زیرا دیری نپایید که اختلافات بروز کرد و بسیاری از هوادارن مصدق به دشمنانش بدل شدند. در تداوم همین سیاست، مصدق مجلس را هم منحل کرد تا بطور کلی قدرت را در اختیار بگیرد. نهایتا در پی کودتای 28 مرداد، در شرایطی که جامعه در اوج واگرایی بود، و به دلیل بی دقتی مصدق در مهار نیروهای نظامی و لشکر گارد، دولت مصدق سقوط کرد و شاه با حمایت آمریکا به اریکه قدرت بازگشت.جالب اینجا است که پس از این وقایع محمدرضا شاه شخصیتی پختهتر پیدا کرد و با تشکیل اداره ساواک کلیه ارکان قدرت را در دستان خود قبضه کرد. بساط دموکراسی تا نزدیک به اواخر حکومت شاه برچیده شد و به این ترتیب ثبات و نظم مجددا به جامعه ایران بازگشت. نکته جالبتر اینجا است که در آن دوران امام خمینی با وجود انتقادات ریشهای که به سیاستهای شاه داشتند، هرگز از گروههای برانداز و انقلابی همچون مجاهدین خلق یا سایر گروههای تند رو حمایت نکردند. خود امام در مواردی تاکید میکردند که هر چه میگویند جنبه نصیحت دارد.اما نهایتا با روی کار آمدن جیمی کارتر، کاندیدای حزب دموکرات، در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، و تغییر سیاستهای خارجی آمریکا در جهت گسترش دموکراسی در جهان (انگیزههای این سیاست قابل بحث است که به فرصتی دیگر موکول میکنیم) شاه ناچار به باز کردن فضای سیاسی و میدان دادن به مخالفین شد. دقیقا در همین زمان، یعنی تنها حدود یک سال پس از باز شدن فضای سیاسی بود که انقلاب در ایران شعله ور شد و شاه مملکت را به امان خدا رها کرده و فرار کرد.شاه جمله معروفی داشت که میگفت اگر سلطنت سرنگون شود ایران ایرانستان میشود. پس از انقلاب ایران دقیقا به همین سمت هم حرکت کرد، که شورشهای جدایی طلبان در سیستان و بلوچستان، کردستان، آذربایجان غربی، خوزستان و ترکمن صحرا همه در همین راستا بودند. اما ایرانیان یک شانس بزرگ تاریخی آوردند، و آن این بود که در آن زمان یک رجل سیاسی وجود داشت که توانست تمام نیروهای سیاسی را تحت رهبری خود همگرا کند. در آغاز انقلاب تمام نیروهای سیاسی، از مذهبی گرفته تا لیبرال، مارکسیست، تودهای، فدایی، مجاهدین خلق و غیره همگی رهبری امام خمینی را پذیرفتند. حتی رییس شورای سلطنت که پس از خروج شاه مسیولیتهای وی را به عهده داشت استعفای خود را تقدیم امام کرد. نیروهای نظامی، ارتش، شهربانی و ژاندارمری با امام بیعت کردند و حضرت امام توانستند با استفاده از این حمایت گسترده پایههای نظام جدید جمهوری اسلامی را محکم کنند. البته دیری نپایید که مجددا اختلافات بیرون زده و همگرایی موقت به واگرایی شدید تبدیل شد، اما از آنجا که نظام جدید ارکان قدرت را قبضه کرده بود نه تنها جامعه از هم نپاشید، بلکه کشور همزمان در دو جنگ خارجی علیه نیروهای متجاوز عراق و داخلی علیه نیروهای معاند مسلح پیروز شد.امروز وضعیت جامعه ایران حتی از زمان انقلاب هم واگراتر است، لیکن نظام جمهوری اسلامی شامل نهادهایی است که متضمن بقای ثبات و نظم اجتماعی در شرایط واگرایی اجتماعی هستند. گذار به دموکراسی در چنین شرایطی قطعا نتایجی بسیار فاجعه بارتر از اقدام شاه در باز کردن فضای سیاسی جامعه در سالهای 1356 و 1357 به بار خواهد آورد. |
صدای مدافعان در هفته: 22 تا 28 آذر 1399 جمع آوری 60 هزار سند دوران دفاع مقدس گیلانمدیرکل حفظ آثار دفاع مقدس گیلان، از جمع آوری بیش از 60 هزار سند دوران دفاع مقدس شامل عکس، دست نوشته و یادداشت، حکم ماموریت، نامه و وصیت نامه از شهدا و رزمندگان گیلانی خبر داد و اضافه کرد: 11 هزار سند را در سامانه اسناد دفاع مقدس کشور بارگذاری کردیم. سرهنگ حسین مصطفی پور اظهار داشت: استان گیلان با وجود مسافت زیاد تا جبهه ها 97 هزار رزمنده و 8000 شهید و 22 هزار جانباز و 2700 آزاده تقدیم انقلاب کرده است لذا حتما باید این ایثارگری ها نگاشته و حفظ شود. وی با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب از دفاع مقدس تعبیر به گنج فرمودند، گفت: همه افرادی که دغدغه دارند فرهنگ ناب دفاع مقدس به نسل های آینده انتقال پیدا کند، باید اقدام به استخراج این گنج بی انتها کنند. مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس گیلان، فرهنگ ایثار و شهادت را الگوی امروز جامعه دانست و تصریح کرد: باید بتوانیم این فرهنگ را بازگو کنیم تا آثار و ارزش های دفاع مقدس به عنوان یک چشمه جوشان همیشه جاری باشد، زیرا در همه صحنه های مدیریت کشور به این فرهنگ نیاز داریم.احداث 1500 واحد مسکن برای ایثارگراناستاندار اردبیل گفت: با همکاری بنیاد شاهد عملیات احداث یکهزار و 500 واحد مسکن برای ایثارگران در استان اردبیل انجام میشود. اکبر بهنامجو اظهار داشت: در قالب طرح اقدام ملی مسکن برای ت مین سرپناه برای گروههای مختلف جامعه، ایثارگران نیز در اولویت توجه و دقت نظر قرار گرفته است. وی تصریح کرد:با امضای تفاهمنامه قرار شد یکهزار و 500 واحد مسکن در قالب طرح اقدام ملی در استان اردبیل برای ایثارگران احداث شود تا خانوادههای نیازمند و فاقد سرپناه در این بخش از مزایای آن استفاده کنند. استاندار اردبیل گفت:از این تعداد 800 واحد در اردبیل و مابقی واحدها در سایر مناطق استان احداث خواهد شد که از فردا قرار شد با تحویل زمین مقدمات احداث و شروع عملیات اجرایی را شاهد باشیم. بهنامجو افزود: مهندسان مشاور نسبت به طراحی و آمادهسازی اجرای این پروژه اقدامات خود را آغاز میکنند و پیشبینی میشود تا دهه فجر مراحل اولیه به اتمام رسیده و روند اجرایی پروژه را به صورت عملیاتی در فازبندی مشخص شاهد باشیم. وی در بخش دیگری از سخنان خود خاطر نشان کرد: تلاش میشود تا با احداث سریع این واحدها در دو سال آینده و تحویل آن به متقاضیان رضایتمندی جامعه ایثارگران را شاهد باشیم که این امر میتواند بزرگترین توفیق در استان اردبیل باشد.امضای تفاهمنامه همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران و پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانیسعید اوحدی در این نشست امضای این تفاهمنامه در آستانه سالروز شهادت سردار سلیمانی را توفیقی بزرگ خواند و گفت: در جلسهای که چند سال قبل خدمت مقام معظم رهبری بودیم، به یک کلیدواژه جدید با عنوان "اقتدار معنوی" اشاره فرمودند که بسیار مهمتر از اقتدار نظامی، سیاسی، اقتصادی و . است و همه اینها را به دنبال خواهد داشت. رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران اقتدار معنوی را حاصل فرهنگ ایثار و شهادت و رشادت رزمندگان و شهدای انقلاب و هشت سال دفاع مقدس دانست و افزود: به برکت خون پاک شهدای عزیز، امروز جمهوری اسلامی ایران در حوزه نظامی از اقتداری برخوردار است که حتی به ذهن دشمن هم خطور نمیکند حمله نظامی را در برنامه خود قرار دهد. وی افزود: اگر اقتدار معنوی در یک کشور برقرار باشد، حتما اقتدار اقتصادی هم حاصل خواهد شد. حتی اقتصاد مقاومتی مورد ت کید مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) هم بر مبنای اقتدار معنوی است. معاون رییس جمهوری همچنین ضمن اشاره به بیانیه گام دوم انقلاب و سه نکته کلیدی "خودسازی"، "جامعه پردازی" و "دستیابی به تمدن نوین اسلامی" مورد ت کید مقام معظم رهبری در این بیانیه، عنوان کرد: این سند راهبردی که در واقع سیاستهای دستیابی و رسیدن به چله دوم انقلاب است، محقق نخواهد شد مگر با کسب اقتدار معنوی. که این اقتدار معنوی در یک نظام، در بستر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و جهاد بهوجود میآید. اوحدی در ادامه گفت: تفاهمنامهای که امروز بین بنیاد شهید و امور ایثارگران و پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانی امضا شد، در جهت همکاری مشترک بین این دو نهاد در هفت ماده تنظیم شده است تا ظرفیتهای بنیاد در خدمت این پژوهشگاه قرار گیرد و کار مشترک تحقیقاتی انجام شود و به راهکارهای اجرایی تحقق آرمان بزرگ مکتب شهید سلیمانی که جامعیت چندبعدی دارد دست پیدا کنیم.معاون بنیاد شهید: 54 هزار دانشجوی شاهد در دانشگاه آزاد تحصیل میکنندیعقوب سلیمانی روز چهارشنبه در جمع مدیران فرهنگی این بنیاد افزود: در صدد انعقاد تفاهمنامه با دانشگاه آزاد اسلامی هستیم تا شاهد ارتقای کمی و کیفی تحصیلات عالی این دانشجویان باشیم. وی با بیان اینکه فعالیتهای فرهنگی خوبی در استان خراسان رضوی انجام شده است ادامه داد: فعالیتهای فرهنگی به خصوص در این استان که زایر پذیر است، نیازمند تربیت و تقویت نیروی انسانی توانمند و مجرب است. معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفت: فعالیتهای فرهنگی و در راس آن ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیازمند هم افزایی ادارات، نهادها و سازمانهای دولتی و غیر دولتی است. وی مهمترین وظیفه این بنیاد را ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و سپس خدمت رسانی به جامعه ایثارگری دانست و افزود: اولویت اول اجرایی شدن فعالیتهای فرهنگی توسط نیروهای انسانی خبره است که از حوزه ایثار و شهادت شناخت کامل داشته و به مسایل اجتماعی نیز مسلط باشند. سلیمانی ادامه داد: تهیه تفاهمنامههایی با معاونتهای فرهنگی در استانها و سایر دستگاههای مرتبط در دستور کار قرار گرفته تا از موازی کاریها جلوگیری شود. وی گفت: بخش مهمی از مشکلاتی که امروز در فعالیتهای فرهنگی وجود دارد به خاطر عدم هدفگذاری و برنامهریزی مناسب و نقص در اجرای کامل روندها و فرآیندهاست که امیدواریم این مشکلات به زودی رفع شود.یادداشت سردبیر:این هفته در میان تمام هیاهوی خبری باز هم میتوان به چند خبر خوب در ارتباط با امور ایثارگران اشاره کنیم. مطمینا خبری که در مورد احداث یکهزار و 500 واحد مسکن برای ایثارگران استان اردبیل هفته گذشته در رسانهها منتشر شد بسیار خوشحال کننده است اما همانطور که قبلا هم گفته بودیم مشکل اینجاست که معمولا چنین پروژه هایی نصفه کاره میمانند. این بار باید مسیولین استان پا پیش گذاشته و هرچه سریعتر این طرح را به مرحله اجرا بگذارند تا در زمان پیش بینی شده مسکنهای مورد نظر به خانوادههای ایثارگران تحویل داده شوند. در هفته ایی که گذشت سوالاتی نیز در مورد بودجه سالانه ارایه شده برای بنیاد دریافت کردیم که در مقاله هفته گذشته تلاش کردیم به برخی از آنها سوالات پاسخ دهیم. |
دشت بیفرهنگی ما هرزه تمام علفاش (دربارهی کرونا) این که وضع و سطح فرهنگی ما میانگین پایینی دارد دیگر جای بحث و استدلال ندارد. فرهنگ یعنی شیوهی زندگی مردم و وضع فرهنگی پایین به معنای شیوهی بد مردم برای زندگی کردن است.وقتی که در خیابان آشغال میریزیم. وقتی که آلودگی صوتی ایجاد میکنیم، وقتی که حیوانات را آزار میدهیم، وقتی بد رانندگی میکنیم و فحش میدهیم دلایلی مستند برای وضع فرهنگی فاجعهبار جامعه برجا میگذاریم. با این حال اگر پیامد آشغال ریختن، سواحل کثیف، پیامد آلودگی صوتی، ایجاد امراض روحی و آزار دیگران، پیماد حیوان آزاری از بین رفتن گونههای جانوری و پیامد بد رانندگی کردن ایجاد ترافیک است پیامد شیوهی اجتماعی غلط در برخورد با کرونا مرگ است!آن افرادی که در حراج کفش 39 هزار تومانی آن توحش ددمنشانه را به نمایش میگذارند و یا آن افراد نادانی که در فاصلهی 30 سانتیمتری یکدیگر در پارک بلاهت خود را به نمایش گذاشته و به التماس کادر درمان بیتوجهی میکنند یک تفاوت با آشغالریزها، ترافیکایجادکنها، مردمآزارها و حیوانآزارها دارند و آن اینکه آنها "رسما قاتل هستند!" قاتلانی مسلح به سلاح مرگبار کرونا که حداقل و در حالتی خوشبینانه 2 سال برای قبض جان ما در کمین نشستهاند. (تا رسیدن زمان واکسن به ایران) آیا امیدی هست؟ آیا تا 2 سال دیگر زنده میمانیم؟ این احتمالی است که در ایران از هر جایی کمتر است. |
آیا زمین در آینده از انسانهای فرهیخته خالی خواهد شد؟ در حال حاضر یک دیدگاه زیست محیطی برای محافظت از زمین، مردم جهان را تشویق به کاهش زاد و ولد میکند اما با توجه به آنکه پیروان آن عموما قشر فرهیخته و دغدغه مند جهان میباشند، این نگرانی وجود دارد که با پیروی آنها از این دیدگاه، در اینده نه چندان دور جهان خالی از انسانهای اخلاق مدار و فرهیخته شود. در حال حاضر یکی از دغدغههای اصلی زیست محیطی جهان، افزایش بی رویه جمعیت و فشار بیش از حد بر منابع طبیعی و تجدیدپذیر زمین است. از اینرو جنبشی جهانی در حال شکل گیری و گسترش است که معتقد است برای جلوگیری از فاجعه در ایندهای نه چندان دور، باید به تک فرزندی اکتفا کنیم و یا در تصمیمی بهتر از فرزنداوری اجتناب کنیم تا جمعیت زمین کاهش یافته و به مقدار جمعیت مطلوب و بهینه نزدیک شود. اما داوطلبان و فعالان چنین جنبشی عموما از قشر فرهیخته و تحصیل کرده کشورها هستند که دغدغههای زیست محیطی برایشان اولویت و اهمیت دارد. یعنی همان هایی که اگر تولیدمثل کنند میتوانند فرزندانی خوب و اخلاق مدار و مفید به حال جامعه تربیت کنند. از اینرو سوال و دغدغه مهمی که پیش میاید این است که ایا با ادامه این روند در اینده، زمین از انسانهای خوب و مفید خالی نخواهد شد؟ و در عوض ایا وارثان زمین از نسل انسانهای بی مبالات و بی اخلاق نخواهند بود که ممکن است هر بلایی بر سر آن بیاورند؟ (بطور مثال پیش بینی میشود در سال 2100 حدود نیمی از جمعیت جهان مربوط به قاره فقیر و توسعه نیافته افریقا باشد که بیشترین نرخ زاد و ولد را دارد)برای پاسخ به این پرسش توجه به چند نکته ضروری است:یک) لزوما فرزندان انسانهای خوب، انسان هایی خوب و فرزندان انسانهای بی مبالات، انسان هایی بی مبالات نمیشوند هرچند در اکثر موارد چنین حالتی ممکن است رخ دهد که آن هم ناشی از تربیت و محیط خانواده است. اما میتوان با ایجاد ساختارهای مناسب در جامعه، نسل اینده را (هر چند که بیشتر از خانوادههای بی مبالات باشند) به سمت و سوی نیکیها و مسوولیتهای اجتماعی سوق داد.دو) تجربه نشان داده است که اقشار عادی و عامی جامعه بسیار تحت تاثیر رفتار و عملکرد قشر فرهیخته و تحصیل کرده جامعه هستند. نمونه بارز آن را میتوان در کاهش نرخ باروری در دهه هفتاد شمسی در ایران مشاهده کرد. در حالیکه متوسط نرخ باروری در ایران طی دهههای چهل تا شصت شمسی بالای پنج فرزند بود، به یکباره و تحت تاثیر رفتار نخبگان و فرهیختگان جامعه (و البته با پشتیبانی تبلیغاتی و لجستیکی دولت) این نرخ در دهه هفتاد شمسی به دو و نیم فرزند کاهش یافت. به دیگر سخن عوام الناس بسیار به تقلید از فرهیختگان جامعه در رفتارهای اجتماعی خود علاقه و تمایل نشان میدهند.سه) قشر فرهیخته جامعه میتوانند با انصراف از ایجاد و تربیت یک یا دو انسان خوب و اخلاق مدار، وقت و زمان خود را وقف و صرف تربیت و سوق دادن نسلی از جامعه به سوی زندگی اخلاقی و دغدغه مند نمایند. در واقع به جای انکه برای جامعه یک یا دو ماهی بگیرند به کل جامعه ماهیگیری بیاموزند.چهار) شاید بهتر باشد قشر فرهیخته و دغدغه مند جامعه در کنار رویکرد بی فرزندی در زندگی شخصی، عمل زیبای فرزندپذیری (فرزندخواندگی) را انجام دهند تا از این رهگذر بتوانند تربیت فرزندانی اخلاق مدار را نیز بر عهده بگیرند. با این تفاسیر شما درباره این سوال و سوالاتی از این قبیل چگونه فکر میکنید؟ :)مهدی دولتی |
2500 سال بی فرهنگی هر از گاهی میشنویم به صفحه شخصی فلان بازیکن، فلان داور یا فلان شخص در اینستاگرام حمله شده به حدی که طرف یا فرار میکند یا صفحه را موقتا میبندد.در خیابان که راه میرویم مشاهده میکنیم ماشینی دست روی بوق گذاشته و طول خیابان را طی میکند.اینقدر عجله دارد که به هیچ ماشینی راه نمیدهد حتی آمبولانس و ماشین آتش نشانی.در اتوبان دنده عقب میگیرد.کمربند نمیبندد و ویراژ میدهد.از جلوی ساندویچیهای پرکن بخور که رد میشوی انگار رکوردگیری گینس است.طوری 50 ، 60 فلافل را داخل یک نصف باگت جا میدهند که یاد خشاب مسلسل میوفتی.در نهایت بعد از چند روز ساندویچی پشت شیشه میزند " هر نان 6 عدد فلافل.به خدا پاره میشود"به بناهای باستانی که سربزنی قلبتان به درد میآید. بنایی که اسکندر مقدونی نتوانسته کامل تخریب کند عزیزی رویش قلب تیرخورده کنده یا دیگری روی درخت چندین ساله ثبت شده در یونسکو تاب درست کرده و در کنارش جوجه باد میزند.سفرهای خارجیمان هم که سرآمد دنیاست.هر چه جلف بازی بلدیم دریغ نمیکنیم.پوکت و پاتایا هم که تجلی فرهنگ غنی و بالای مسافران خارجیمان است.این هایی که گفتم همه خارجی اند.ایرانی به این شکل اصلا مگه داریم؟کجای دنیا ایرانی با 2500 سال فرهنگ اینطوری برخورد میکند؟! این سیاه نمایی هم کار آمریکا و اسراییل است تا مردم با فرهنگ ایران را در جوامع جهانی خراب کنند. |
یادگیری در مورد فرهنگ یک سازمان مهم است که با فرهنگ سازمانی که در آن کار میکنید یا میخواهید در آن کار کنید آشنا شوید. درک فرهنگ شرکت میتواند به شما کمک کند تا تیم خود را از طریق یک پروژه هدایت کنید. این جمله را از پیتر دراکر ، کارشناس مدیریت در نظر بگیرید: " Does culture eat strategy for breakfast ?" دراکر این نکته را القا میکند که فرهنگ یک شرکت همیشه موفقیت آن را تحت ت ثیر قرار میدهد ، صرف نظر از اینکه مدل تجاری شرکت چقدر موثر باشد. فرهنگ سازمانی برای سلامت یک شرکت ، افرادی که در آنجا کار میکنند و مشتریانی که به آنها خدمات ارایه میدهد حیاتی است.اهمیت فرهنگ سازمانیهویت: فرهنگ یک سازمان هویت آن را مشخص میکند. هویت آن اساسا نحوه کار شرکت را از داخل و خارج توصیف میکند. ارزشها و فرهنگ سازمانی یک شرکت در کنار هم قرار دارند. ارزشهای آن بخشی از هویت آن است. تقریبا میتوانید فرهنگ یک سازمان را به عنوان شخصیت آن در نظر بگیرید. به همین دلیل یادگیری م موریت و گزارههای ارزش شرکت شما (یا شرکت هدف) مهم است. اظهارات ماموریت و ارزش به شما کمک میکند تا دلیل وجود شرکت را بفهمید و به شما درک میدهد که شرکت به چه چیزی اعتقاد دارد و چگونه رفتار میکند.افراد: فرهنگ سازمانی قوی و مثبت به حفظ بهترین کارمندان شرکت کمک میکند. افرادی که احساس ارزشمندی ، مشارکت و چالش میکنند بیشتر از همه تلاش خود را میکنند و میخواهند برای رسیدن به موفقیت تلاش کنند. فرهنگ یک سازمان میتواند به حفظ کارکنان با استعداد در یک شرکت کمک کند ، و همچنین میتواند افراد بزرگی را نیز جذب کند! از طرف دیگر ، یک فرهنگ سمی میتواند نتیجه عکس داشته باشد. یافتن سازمانی با فرهنگ متناسب با شخصیت شما بسیار مهم است. یکی از راههای کسب اطلاعات بیشتر در مورد فرهنگ یک سازمان گفتگو با افرادی است که در آنجا کار میکنند. همچنین میتوانید لباس ، اصطلاحات و رفتار کلی کارمندان فعلی را یادداشت کنید.فرایندها: فرهنگ سازمانی میتواند ت ثیر مستقیم بر فرایندهای شرکت و در نهایت بهره وری آن داشته باشد. فرهنگ این سازمان در کل شرکت القا میشود - از کارمندان آن گرفته تا نحوه انجام وظایف کارمندان. به عنوان مثال ، شرکتی که ارزش بازخورد و مشارکت کارکنان را دارد ممکن است با در نظر گرفتن فرصتهای زیادی برای اظهارنظر کارکنان ، در روند کار آنها منعکس شود. با اجازه دادن به کارمندان برای شنیدن صدای آنها ، این شرکت به فرهنگ خود پایبند است.درک فرهنگ سازمانبه عنوان یک مدیر پروژه ، درک فرهنگ شرکت شما بسیار مهم است ، خصوصا به دلیل اینکه میتواند روی پروژه هایی که کار میکنید ت ثیر بگذارد. برخی از جنبههای فرهنگ یک سازمان که به طور مستقیم با نحوه مدیریت پروژهها مرتبط هستند ، ارتباطات ، تصمیم گیری ، تشریفات ، سبکهای مدیریت قبلی و ارزشها هستند. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد فرهنگ یک شرکت و نحوه اعمال آن به عنوان مدیر پروژه ، میتوانید:سوال بپرسبا پرسیدن سوال از مدیریت و همتایان میتوانید با فرهنگ یک سازمان آشنا شوید. پرسیدن این سوالات در مرحله مصاحبه برای درک بهتر فرهنگ شرکت قبل از پذیرش موقعیت میتواند مفید باشد. ممکن است بخواهید در مورد:اتمسفرفرم لباس شرکت چیست؟اعتبار افراد در این شرکت به چه صورت است؟آیا ریسک پذیری تشویق میشود و در صورت عدم موفقیت چه اتفاقی میافتد؟چگونه مدیران تیم خود را پشتیبانی و انگیزه میدهند؟تعامل افراد در این نقش با مشتریان و کاربران چگونه است؟اعضای تیم چه زمانی و چگونه به یکدیگر بازخورد میدهند؟برخی از سنتهای محل کار کدامند؟برخی از راههای جشن موفقیت شرکت چیست؟سیاست هایسیاستهای مربوط به روزهای بیماری و تعطیلات چیست؟آیا شرکت امکان انعطاف پذیری کارمندان را دارد (به عنوان مثال ، کار در خانه ، ساعات کار انعطاف پذیر)؟چه سیاست هایی وجود دارد که از کارمندانی که هویت خود را در محل کار به اشتراک میگذارند پشتیبانی میکند؟فرایندهاروند پردازش شرکت چیست؟کارمندان چگونه ت ثیر کار خود را اندازه گیری میکنند؟ارزش هایاساسنامه شرکت چیت و چه چیزهایی ارزش است؟چگونه شخصی در این نقش ممکن است در م موریت سازمان سهیم باشد؟چگونه سازمان از پیشرفت حرفهای و رشد شغلی پشتیبانی میکند؟به داستانهای مردم گوش دهیدگوش دادن به صحبتهای کارمندان فعلی و دید آنها از شرکت ، بینش خوبی به شما میدهد.تجارب کارمندان از پروژههای مشابه در گذشته چگونه بوده است؟آنها میتوانند در مورد ذینفعان و مشتریان اصلی به شما چه بگویند؟تشریفات شرکت را یادداشت کنیدآیینها میتوانند محرک قدرتمند فرهنگ باشند. آنها افراد را درگیر میکنند و به آنها کمک میکند تا حس هدف و تجربه مشترک را القا کنند.تولد و تعطیلات چگونه جشن گرفته میشود؟آیا کارمندان به طور کلی ناهار را در یک زمان و در یک مکان میخورند؟تعاملات کارمندان را مشاهده کنید: مشاهده نحوه تعامل کارکنان میتواند به شما کمک کند سبک تعامل خود را مطابق با هنجارهای شرکت تنظیم کنید.آیا تعاملات کارمندان ماهیت رسمیتر یا غیررسمی دارند؟آیا از کارمندان در نقشهای مختلف ایده هایشان درخواست میشود؟ت ثیر خود را درک کنیدبه عنوان یک مدیر پروژه ، شما یک عامل تغییر میشوید. به یاد داشته باشید: عامل تغییر شخصی از درون سازمان است که با تمرکز بر بهبود اثربخشی و توسعه سازمان ، به سازمان کمک میکند تا تغییر شکل دهد. وقتی نقش جدیدی را شروع کردید ، با مدیریت بنشینید تا بهتر بفهمید از شما چه انتظاری میرود و چگونه میتوانید از فرصت بیشترین استفاده را ببرید.مهارتهای ارتباطی خود را تیز کنیدمهارتهای ارتباطی بین فردی قسمت عمدهای از مدیریت پروژه است. نحوه ارتباط یک شرکت مستقیما با فرهنگ سازمانی آن گره خورده است. هنگام اجرای پروژهها به احتمال زیاد با بخشهای مختلف و سطوح مدیریتی تعامل خواهید داشت. برای برقراری ارتباط موثر ، باید نحوه حرکت در کانالهای مختلف شرکت خود را بفهمید. وقتی نقش جدیدی را شروع میکنید ، در مورد شیوههای ارتباطی سوال کنید: آیا معمول است که ایمیل تیم را بجای اینکه بطور جداگانه از طرف شما ارسال شود ، امضا کنید؟ آیا ارایه باید شامل اعضای تیم باشد یا فقط توسط مدیر پروژه ارایه شود؟ این میتواند به شما کمک کند مطمین شوید که به انتظارات پایبند هستید.نزدیک شدن به پروژههای متفاوت از نحوه مدیریت پروژههای مشابه در گذشته با مقاومت قابل توجهی روبرو میشود. اگرچه برخی از پروژهها ممکن است شما را به شکستن وضعیت موجود دعوت کنند ، اما وقتی از فرهنگ سازمان خود قدردانی میکنید ، ممکن است به اعضای تیم خود کمک کنید تا هرگونه پیشرفتی را که اجرا میکنید بپذیرند.غذای اصلیفرهنگ سازمانی از آن جهت مهم است که ت ثیر مستقیمی بر شما به عنوان مدیر پروژه دارد و یادگیری نحوه پیمایش فرهنگ سازمانی به شما یک مزیت بزرگ در هنگام اجرای پروژهها میدهد. توانایی حرکت در تعاملات دپارتمان ، برقراری ارتباط موثر و برنامه ریزی پروژه خود مطابق با فرهنگ سازمان به شما کمک میکند تا برای موفقیت در مسیر شغلی مدیریت پروژه خود موفق شوید.لیست مطالب فصل اول از این لینک در دسترس است. |
امن و امان! هرج و مرج! بچه که بودم از اقا عزیزالله ، هر وقت سوال میشد چه خبر؟ میگفت امن و امان ! هرج و مرج .! همیشه در آن دنیای بچگی خودم میگفتم این دیگه چی چی میگه .! اگر امن و امانه پس هرج و مرجش چیه! اگر هرج و مرجه پس امن و امانش چیه!؟ بزرگتر که شدم بهتر میفهمیدم این امن و امان و هرج و مرج هم انگار میتونه با هم نیز باشه . و به امروز که رسیدم فهمیدم بزرگوار دید بزرگی به زندگی داشت.دیشب شبکه یک ، اخبار داشت نشون میداد که همه چیز گل و بلبل بود و امن و امان ولی کافی بود فقط یک دکمه روی کنترل رو بزنی و بری مثلا اخبار ایران اینترنشنال رو گوش بدی . اون جا همه چی عالی نبود و هرج و مرج شدیدی بود..البته نه اینکه رسانه ما خیلی خوبه نه! همیشه در رسانه ملی!! همه چی امن و امانه و در رسانه اونجا همه چی هرج و مرج! خوشبینانه رسانهها مثل یک ساعتی هستند که از کار افتاده . فقط هر 24 ساعت دو بار درست کار میکنند. شاید از هر 24 خبر دو تا خبر درست بدهند. ملی و غیرملی ندارند. ذات رسانه همینه . رسانه جایی هست که شما فقط باید برای صاحب رسانه مثل یک مترسک خبر تولید کنی ، خبر بخوانی ، مصاحبه بگیری و .! و اینقدر از این دریچه این رو در مغز من و شما میکنند تا نه فکر بکنیم و نه اندیشه . آنچه که صاحبان قدرت میخواهند باید همان باشد حتی اگر واقعیت جامعه از روز شنبه تا امروز از زمین تا آسمان فرق بکند. رسانهها همان مسیر را میروند. چند روزی هست میخواهم بنویسم . من یک برنامه نویس آزاد هستم یا همان فریلنسر خودمون. یک هفته هست کارهایم پیش نمیرود چون اینترنت ندارم. خانواده دارم و باید خرج زندگی و نون شب و قسط وام و هزار تا هزینه دیگه را بدهم. ولی مگر برای فلانی و بهمانی اهمیتی دارد؟ بخاطر امنیت ما اینترنت را قطع کردهاند. ولی امنیت را از من و از میلیونها آدم دیگه که نون شبشون به این اینترنت مخل امنیت وصل هست را گرفتهاند. ضرر و زیان روزانه من و امثال من دیگر قابل حساب نیست. زندگی امثال ما پر از هرج و مرج است ولی در اخبار میگویند امن و امان است. خدا پدر مادرت را بیامرزد اقا عزیز الله . خوب میگفتی .تاریخ را که میخوانی پر از امن و امانها تا هرج و مرج هاست. حتی تاریخ هم متناقض است. بستگی دارد که روایتگر تاریخ باشد. این نیز بگذرد. این نیز ثبت در تاریخ خواهد شد. ما آنگونه که دیدیم روایت خواهیم کرد و شما آنگونه که دیدید. اما آیندگان قضاوت خواهند کرد. همانطور که ما برای گذشتگان قضاوت میکنیم.می گویند انشالله 100 درصد به زودی در آینده وصل خواهد شد. اگر شما از این جمله چیزی فهمیدید من هم فهمیدم . اینکه کی وصل خواهد شد دیگر مهم نیست. اینکه چقدر زندگی میلیونها نفر دچار مشکل شده است هم مهم نیست. اینها همه حق الناس است بر گردن شما. من نمیگذرم دیگران هم نخواهند گذشت.هزاران سال قبل وقتی که نه اینترنت بود و نه رسانه و نه حتی حکومت و سیاستی ،مردم در غارها و برای خودشان زندگی میکردند. فارغ از قیمت بنزین و قطعی اینترنت و هرج و مرج و امن و امان و لیبرالیسم و امپریالیسم و هزار تا کوفتیسم دیگه ،بشر دو پا گرز گران را به دست میگرفت و در دل طبیعت صبح تا شب به دنبال یک گراز میدوید تا شب بر سر سفره خانواده تکه گرازی سر سوزن ذوقی و این چیزها را بیاورد. بشر ان روز راه و رسم زندگی کردن را بلد بود امروز هم یاد خواهد گرفت.آنطور که شما بخواهید ما زندگی نخواهیم کرد .ما آنگونه که خود بخواهیم زندگی خواهیم کرد .ولی تاریخ را که بخوانید روزگار همیشه بر یک پاشنه نخواهد چرخید . ما امروز مردمیم و آن روز هم مردم خواهیم ماند. ولی شما را نمیدانم که آن روز مردم بودن را بلد خواهید بود یا نه!؟ این نیز بگذرد و ما از فردا برای این مشکل نیز راه حلی پیدا خواهیم کرد .چون ما مردم یاد گرفتیم فلانی و بهمانی مشکل ما را حل نخواهند کرد .این نیز بگذرد . |
قضاوت ممنوع ممنوع؟! با زدن ضربدر قرمز همه را غافلگیر میکند اما او که صدای خوبی داشت! داور اینگونه استدلال میکند: "ببین عزیزم! شما حین خواندن، چشمهای خود را بستهبودید!". داور برنامهی عصرجدید اینگونه قضاوت میکند و ما در زندگی به شیوههای خاص خودمان.قضاوت و پیشداوری از جمله مسایلی هستند که امروزه با توجه به سبکزندگی مردم زیاد مطرح میشوند، احتمالا در زندگی شما هم اتفاق افتادهاست که بابت قضاوت عجولانهی اطرافیان و دوستان آزردهخاطر شوید و شاید با خود عهد کردهاید که: " قضاوت ممنوع!".این جمله چندصباحی است که در رسانهها و محافل زیاد شنیدهمیشود به گونهای که قضاوتنکردن، جزء ویژگیهای یک انسان فرهیخته به حساب میآید. در باب عیوب قضاوت:طبق نظریهی جهان هولوگرام، شما به عنوان جزیی از جهان هستی، تمام جهان هستی را در خود جای دادهاید پس قبل از اینکه کسی را قضاوت کنید باید بدانید که آنفرد با آنویژگیها در درون شما وجوددارد در نتیجه حق نظردادن دربارهی دیگران را "مطلقا" ندارید.عدهای تکثرگرایی را پیش میکشند و میگویند: "در دنیایی که هر انسان، طرز فکر و سبکزندگی خاص خود را دارد، حق قضاوت و دخالت در کار یکدیگر را نداریم" درواقع این عده معتقدند که قضاوت، نوعی دخالت و سلب آزادی از افراد است و چنین عملی امروزه در جهان انسان آزادیخواه جایگاهی ندارد.در اسلام دربارهی حرمت آبروی مومن و منع تمسخر زیاد صحبت شدهاست. ارزش این موضوع به قدری مهم است که حرمت آن با حرمت خانهی خدا مقایسه شدهاست. در اسلام عزت تکتک افراد جامعه اهمیت دارد و هرعملی که به عزت شخصی صدمه وارد کند، ناپسند شمردهشدهاست. عزت در اسلام جزء مسایل بنیادین است و مفاهیمی نظیر حیا در ذیل آن تعریف میشوند. به همین دلیل نمیتوانید بهراحتی دیگران را قضاوت یا سرزنش کنید. خداوند متعال در آیه 36 سوره اسراء میفرماید: "ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل ولیک کان عنه مسوولا و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد". سرزنش و شماتت نیز به عنوان یکی از اخلاق رذیله نام بردهشدهاست. امام صادق(ع) در میزان الحکمه میفرمایند: "اگر انسانی، انسانی را بهخاطر گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آنگناه مرتکبشود". دلیل هم روشن است زیرا ما شرایط آن فرد را نمیدانیم و چهبسا اگر به جای او بودیم فعل بدتری را مرتکب میشدیم. حتی بعضی از افعال زشت که در جامعه رخ میدهند تنها به فرد مربوط نیستند پس قبل از اینکه کسی را سرزنش کنیم باید از خودمان بپرسیم که آیا به گونهای رفتار کردهایم که این فرد به بدبودن کارش واقف باشد؟ و آیا راهکاری در جایگزینی آن ارایه کردهایم؟پس با خطاکاری چه کنیم؟ همانطور که گفتهشد سرزنشکردن و قضاوت دیگران امری نکوهیدهاست. حال این سوال ایجاد میشود که با گناهکاران چه کنیم؟ وظیفهی امر بهمعروف چه میشود؟آیا آزادیمطلقدادن به افراد تحت لوای قضاوتنکردن باعث نمیشود که هرکس هرکاری دوست داشت انجام دهد و راه اعتراض برخود را نیز ببندد؟هر مقایسهای نوعی قضاوت محسوب میشود شما در هنگام ارتباط با افراد و دوستیابی، ناگزیر آنها را براساس معیارهایتان قضاوت میکنید.در واقع سرزنشنکردن در برابر "فاعل" منکر است نه "فعل" منکر ما شرایط فاعل را نمیدانیم اما به زشتی فعل منکر واقفیم. سرزنشو قضاوتنکردن نباید به سکوت در برابر گناه یا "معاونت در اثم" تعبیر شود. مبنای اسلام بیگناهی افراداست و اجازه نمیدهد که با سوءظن به افراد نگاه کنیم و آبروی افراد را مورد حمله قراردهیم اما در برابر منکرات نیز میایستد. خداوند در قرآن از زبان حضرت هود(ع) میفرماید :" بلغکم رسلت ربی و نا لکم ناصح مین " .خداوند متعال نصیحت و خیرخواهی را یکی از رسالتهای انبیا برمیشمارد و از پیامبرش میخواهد که خیرخواه مردم باشد و در برابر افعال ناپسند جامعهی خودش ساکت نماند و از فراگیرشدن آنها جلوگیری کند.امام سجاد در رسالهی حقوق خود، حق ناصح را اینچنین بیان کردهاند: "اما حق آنکس که تو را نصیحت کند این است که نسبت به او تواضع کنی و جهت درک اندرز وی به او دل بدهی و گوش فراداری و سپس در آن ت مل کنی و اگر سخنش درست بود، حمد و سپاس خدای را به جا آوری و از وی بپذیری و نصیحت او را قدر بدانی".همچنین اسلام وظیفهی امر بهمعروف و نهیازمنکر را معین کردهاست که افراد، در برابر وقایعی که در جامعهی خود اتفاق میافتد منفعل نباشند، واکنش نشان دهند، درحد امکان راه درست را تبیین کنند تا از اشاعهی فحشا جلوگیری شود.بنابراین، طبق دستورات اسلام ما نباید با سرزنشکردن آبروی اشخاص را زیرسوال ببریم و نیز حق نداریم با پیشداوریهای بیپایه عزت افراد را لکهدار کنیم اما از آنطرف، نباید در برابر منکراتی که در جامعه انجام میشود منفعل باشیم دربرابر فاعل منکر نرمی میکنیم اما در برابر فعل منکر، نه. |
نشانهشناسی آشپزخانه "نشانهشناسی آشپزخانه" ( 1975 ) ویدیویی شش دقیقهای از مارتا رازلر است که در آن برنامه آشپزی ژولیا چایلد دستمایه طعنه و استهزا قرار میگیرد. دوربین بر چهره رازلر ثابت است، چهرهای که بر خلاف آنچه سرآشپز در برنامههایش نشان میدهد، هیچ احساسی ندارد. او واژگان آشپزخانه را برمیشمارد، اما در واقع، زمانی که "حرف میزند، رنجها و فشارهای خود را یکیک نام میبرد". در اینجا غذایی در کار نیست و تنها بازنمایی خشونت تقسیم کار جنسیتی و بدونمزد است که حضور دارد. این همان است که پرتره واقعی "کارگر عشق و عطوفت" باید باشد. "لبخندهای بیشتر؟ پول بیشتر. هیچ چیزی قدرتمندتر از ویرانکردن فضیلت شفابخش یک لبخند، نخواهد بود". ایدهها از کجا نشیت میگیرند؟ تمام اسطورههای زندگی روزمره که به یکدیگر منگنهشدهاند پاکتی مهرومومشده و بدوندرز را از ایدیولوژی شکل میدهند، شرح کاذب از هر چیزی که فکرش را میتوان کرد. ایدیولوژی چیزی حاضر - آماده است که همیشه مهیای این است تا نماینده فهم دقیقتری از جهان و سازوکار آن باشد. این یک حقیقت است که که اسطورههای ایدیولوژی ما را از آن پارانویایی مصون میدارد که بهواسطه بیاعتمادی به دادههای مسلم فرهنگی شکل گرفته است. اما آنها پرورشدهنده نیستند. منافعی که درخدمت ایدیولوژیاست، منافع انسانی، درمعنای درست آن، نیست ایدیولوژی بیشتر به جامعه در سرپا نگه داشتن فرم مشخص سازماندهی اجتماعیش خدمت میکند. در جامعه طبقاتی، ایدیولوژی به منافع طبقه حاکم بر آن خدمت میکند. طبقه حاکم ما، از خلال مجاری ارتباطات جمعی که آن را نیز کنترل میکند، ایدیولوژی خود را دربرابر تمام جامعهمان به عنوان مجموعهای از باورها و نگرشهای واقعی و درست سر پا نگه میدارد. بنابراین برای هر کسی انگیزه تمیزدادن و بازشناسی خود به عنوان عضوی از "طبقه متوسط" انگیزه قرص و محکمی است، دستهبندی رازورزانه [و گنگی] که جایگزین تصویر طبقه حاکم است. همه ما وضعیت "خردهبورژوازی" را مراد کردهایم: [وضعیتی که در آن] به گونهای پاردایمی "رییس خود" باشیم. بنابراین میل مشروع به کنترل زندگی خود هموار میشود و به میل به مشغول کار و بار خود بودن استحاله مییابد - و یا در صورت عدم تحقق آن به میلی برای ساختن یک زندگی "خصوصی" در تضاد با جهان بیرون دگردیس میشود.ریشهکنکردن مهارتهای پیشهوری و کسبوکار خانوادگی، که از لحاظ اقتصادی مولد بودهاند، شانس مردم را برای دستیابی به حس موفقیت و ارزشمندی کاهش دادهو آسیبپذیری ما را دربرابر لاوه و اغوای تبلیغات، که قدرتمندترین نهاد آموزشی در فرهنگ ماست، افزایش دادهاست. از آنجایی که فرصتها برای [تحقق] قدرت فردی در سطحی انسانی برای همگان، به جز بخش نسبتا کوچکی از جمعیت، ناپدید شدهاست، اعتمادبهنفس، اعتماد و لذت در معنای صریحشان مسموم شدهاند. ما به صورتی روزافزون با زنجیرهی آکاردیونی وساطتها در میان خود و جهان طبیعی و اجتماعی اغوا میشویم، وساطتهایی که در فرم و قالب کالاهایند.به همه ما قدرت شخصی و کامیابی به واسطه مصرف وعده داده میشود. ما هیچ چیزی نیستیم جز قباپوشانی در فرهنگ. فرهنگی که به عنوان تلی از بستهها تصور میشود که هر کدام یک سیاهه به ما عرضه و معرفی میکند. درپی دستیابی به معنا و رضایت، ما به سمت اعطاکردن هاله زندگی به چیزها و تهیساختن مردم از آن سوق داده میشویم: ما به اشیاء شخصیت میبخشیم و اشخاص را شیواره میسازیم. ما بیگانگی از خویشتن را به مانند بیگانگی از دیگران تجربه میکنیم.بخشی از متن to argue for a video of representation . to argue for a video against the mythology of everyday life که مارتا رازلر آن را نمایشگاهاش در موزه ویتنی ( 1977 ) نوشت. |
توهمی به نام ایرانی با فرهنگ قسمت اول:هشدار!اگر فاشیست، قوم گرا، ناسیونالیست و با بیان سادهتر اگر دارای تعصب کورکورانه بر روی ملیتتان هستید خواندن ادامه متن را برایتان توصیه نمیکنم.یک بار برای همیشه توهم: ایرانی قهرمان ، ایرانی با فرهنگ، ایرانی مهربان ، ایرانی قشنگ ، ایرانی پاک ، ایرانی کول و خفن و مشتی صفت را کنار بگذاریم.یک جایی خواندم اگر میخواهید فرهنگ ملتی را بشناسید به کتاب هایی که میخوانند نگاه کنید.شکر خدا ایرانی جماعت که کمترین سرانه مطالعه جهان را دارد و کلا ملت کتابخوانی نیستیم ولی تا دلتان بخواهد ما ملت فهیم و دانایی هستیم چون سرمان در تکنولوژیست و بسیار آپدیت و به روز از همه چیز خبر داریم پس چه حاجتی به خواندن کتاب برایمان میماند؟ما خیلی میدانیم و در همهی زمینهها اطلاعات داریم اطلاعاتی که تلگرام و اینستاگرام به ما میدهد و نیازی به پیگیری منبع چیزهایی که میدانیم نداریم.ما ذاتا باهوشیم (تحقیقات علمی ثابت کرده است میانگین آیکیو ایران چیزی نزدیک 80 میباشد و جزو کم هوشترین ملتها هستیم) !اصلا اگر مخ نداشتیم میتوانستیم در ژاپن با تشتک نوشابه به جای سکه از دستگاههای خرید خودکار خرید کنیم؟(خاطرات بچههای نظام آباد و مجیدیه)اگر در اختراعات ضعیف هستیم به خاطر این است که هوشمان را در راه خلاف میگذاریم و با مفتول در پراید را باز میکنیم وگرنه اختراع که کاری ندارد!ما خیلی با فرهنگیم و خیلی هم بامزه هستیم شما صفحههای پرطرفدار ایرانی را ببینید که یک نفر غذا به سر و صورتش میکوبد، یک نفر روسری مادرش را بر سرش گذاشته با چندین کیلو ریش بر صورت ادای دخترهای تین ایجر را در میآورد یک نفر قمه به دست گرفته و با فحشهای کمر به پایین تهدید میکند و یک نفر تبلیغ بکشید پایین بکشید بالا را یک جور میگوید که دل آدم غنج میرود و همهی اینها به نظر ما جالبند و چون ما خیلی با فرهنگیم اینها را فالو میکنیم.ما ایرانیها شعور اجتماعی بالایی داریم و باهم متحد هستیم اگر یک روز شایعه شود کود حیوانی کمیاب شده به بازارهای کود حمله میبریم و انبارش میکنیم چون باهوش هستیم و شم اقتصادیمان قوی است.ما خیلی زرنگ هستیم چون در صف بنزین میزنیم با پارتی مشتریهای منتظر در صف بانک را دور میزنیم از چراغ قرمز عبور میکنیم و در آپارتمان با فرزندانمان سرخپوست بازی میکنیم و یورتمه میرویم.آهان تا یادم نرفته این را بگویم که فرهنگمان را به کودکانمان هم یاد میدهیم مثلا به کودک سه ساله فحشهای رکیک یاد میدهیم از او فیلم میگیریم در اینستاگراممان میگذاریم و چون خیلی بامزه فحش میدهد لایک میشویم و ذوق میکنیم.دیدید چقدر فرهنگ دار هستیم؟ادامه دارد . |
امکان فرار از تاریخ liberty or democracy به نظر خیلیها حرکتها و اعتراضاتی که در آمریکا با دیدن خشونت یک پلیس نسبت به یک مرد سیاهپوست شروع شد و به سرعت در حال گسترش در اروپا و سراسر جهان است هنوز هم ربطی به ما و کشور ما ندارد. گویی این که نژادپرستی مس لهی جامعهی ما نیست. اگر چه ایرانیان تاکنون چندان در معرض آزمونهای تاریخی دشوار نژادپرستانه قرار نگرفتهاند و البته اگر هم قرار بگیرند، معلوم نیست نمرهی قبولی بگیرند یا نه ولی در هر حال مردم ما سالهاست با مسایل و مشکلات اساسیتری مثل امنیت کشور و گرههای اقتصادی در معیشتشان درگیرند و همچنین در مواجهه با فساد سیستماتیک سیاسی و اقتصادی درماندهاند، پس به فکر مشکلات خود باشند.البته که بافت اقتصادی و فرهنگی جامعهی ما با آمریکا بسیار متفاوت است و چنین تفاوتی اقتضا میکند اینجا مردم بهطور طبیعی مطالبات و خواستههای دیگری داشته باشند ولی کماکان از فرایند اعتراض، نحوهی بیان مطالبات در افکار عمومی و برخورد دولت آمریکا و کشورهای دیگر با معترضانشان میتوان نکات ارزندهای برای فردای تاریخیآموخت. 1 - نخست این که جامعه اگر زنده و پویا باشد، در هر حال به هر نوع تبعیض و بیعدالتی حداقل زمانی که آشکارا توسط رسانهها بازنمایی شوند، واکنش نشان میدهد. اگر جامعه بیاعتنایی قدرت نسبت به حقوق شهروندی را ببیند و کوچکترین اعتراضی نکند، یعنی دچار کرختی و بیتفاوتی مزمن یا ناآگاهی نسبت به حقوق خود است. برابری وجه آرمانی دموکراسی است و اگر چه هرگز به تمامی دستیافتنی نیست اما میتواند مبنایی فراهم کند که ما مردم همیشه مفید بودن آنچه انجام میدهیم را بسنجیم. حال اگر ما در هر زمانی خواهان عدالت و رفع تبعیض باشیم و نهاد قدرت یا حکومت، خود را نسبت به این آرمان بیاعتنا نشان دهد چه باید کرد؟ آیا یک جامعهی زنده و آگاه میتواند تا ابد نسبت به تبعیض بیتفاوت بماند؟ 2 - مرور دیدگاههای چهرههای سیاسی نشان میدهد در سنخشناسی واکنشهای رسمی نسبت به وقایع آمریکا دو دسته از هم قابل تفکیکاند. دستهی اول با اشتیاق و شادمانی منتظر فروپاشیدن و مثلث زر و زور و تزویر و بقولی دموکراسی دروغین آمریکاییاند و دستهی دوم به ستایش مطلق و جانبدارانهی دموکراسی آمریکایی مشغولاند که قادر است اعتراضاتی در این اندازه را درون خود بپذیرد و البته معترضان را فقط دستهای تبهکار بیریشه و مجرم میشمارند.هر دو دیدگاه اسیر سطحینگری و تناقض در خود هستند. حتی با کمی مرور حافظهی تاریخی، در مورد سوابقشان میشود دید که اکنون تا چه اندازه نگرشهای سیاسی قبلیشان را انکار میکنند. گویی قضاوت ایشان مبنایی ندارد و به تمامی بسته به جایی است که در آن ایستادهاند.اصلاحطلبان و محافظهکارانی که در چند سال اخیر یکصدا هرگونه حضور مردم در خیابان را به جهت احتمال بروز خشونت و به بهانهی رواج پوپولیسم در سیاست و سوءاستفادهی دشمن سرزنش میکردند و دنبال احقاق حقوق مردم از دریچهی تنگ و ناممکن صندوق ر ی و انتخابات بودند، اکنون از لزوم صبر و بردباری دولت امریکا در مقابل اعتراضات و برآوردن فوری تمام خواستههای معترضان میگویند. البته جای امیدواری است اگر اکنون میتوانند ببینند که حضور مدنی مردم در خیابان تا چه اندازه در نظارت و کنترل بر قدرت ت ثیرگذار است. چه بسا روشنفکران و سیاستمداران خواهان تغییر آمریکا هم اکنون میتوانستند انتخابات پیش رو را بهانه کنند و مردم را به بازگشتن به خانههایشان فرا بخوانند، در صورتی که غالب آنها ضمن همراهی با مردم، اعتراض و بیان مستقیم مطالبات را حق مدنی مردم میدانند.مطالبهگری و حضور مستقیم مردم در پهنهی مشارکت سیاسی ما به ازاء و جایگزینی ندارد. قدرت هر اندازه مستحکم و پرمایه باشد، چنانچه نسبت به شنیدن صدای مردم ناتوان باشد آسیبپذیر و بیقوام و در عین حال تکیه بر آن شرمآور است. 3 - استمرار و گسترش اعتراض در جهان نشان میدهد، دموکراسی حتی در صورت حصول تا چه اندازه شکننده و نیازمند به آزادی است و لازم است با شدت از نهادها و بنیادهای آزادی حفاظت دایمی کرد و به هیچ بهانهای جز آزادی دیگری محدودش نکرد. از سوی دیگر هیچ اطمینانی به قدرت از نظر اخلاقی نمیتوان کرد چون نه میتواند درستیاش را ثابت کند و نه مانع فسادپذیریاش شود پس همواره نیاز به کنترل و محدود شدن دارد. در نهایت این که با وجود گسترش ارزشهای سرمایهداری، هنوز هم جهان تا حد بسیار زیادی نسبت به نابرابری حساس است. پس نابرابریها و تبعیضها را به موقع دریابیم.واقعیت این است که ما تنها بعد از ویرانی و آسیب روابط انسانی است که دربارهی نیروها و معیارهای حاکم بر روابط اجتماعی میپرسیم. این از دلتنگی تاریخ و زمانهی ماست، که حکم میکند بپرسیم و بیندیشیم و سپس برگزینیم. |
در رد و تمنای قلمبه سلمبه حرف زدن! زیاد که کتاب بخوانی چه میشود؟آیا با استفاده از کلمات بهاصطلاح "قلمبه و سلمبه" ادای باسواد بودن درمیآوریم و حس میکنیم که بهاصطلاح "کول" هستیم؟من بهعنوان کسی که در حرف زدن خود و نوشتن سعی میکنم کلماتی صحیح را انتخاب کنم و بعضا مجبور میشوم از کلماتی پیچیده استفاده کنم، بهعنوان فردی در مظان اتهام که سعی میکند ادای باسواد بودن را دربیاورد و یا کول به نظر برسد سعی میکنم در این یادداشت برخی نکات را یادآوری کنم و تلاش کنم تا پاسخ سوال فوق را در جهت رفع این اتهام بدهم.اولا تعریف شما از فرد باسواد را، حداقل من، نمیدانم چیست. اگر بصرف مدرک تحصیلی فردی را باسواد میدانید خود بحثی دیگر است ولی فردی که معمولا از بهاصطلاح کلمات" قلمبه و سلمبه" استفاده میکند را میتوان سنجید. چطور؟ اینطور که از او پرسید فلان چیز که گفتی یعنی چه؟ یا حتی اگر خودتان به معنی آن واقف هستید، ببینید آن کلمه و اصطلاح را در جای درست و در معنی درست بکار برده است یا خیر.مسیله بعدی این است که اگر کسی سعی کند در مبحثی تخصصی از لغات انگلیسی در لابهلای حرفهای خود استفاده کند دست از تخطیه او برمیدارید و اینجا سوالی مطرح است و آنهم این است که چرا؟لابد میگویید امری تخصصی قطعا اصطلاحاتی تخصصی دارد که نمیتوان آن را ترجمه ساده کرد و بهاینترتیب اگر کسی مثلا در فلان رشته از علوم کامپیوتر تعداد زیادی لغت و اصطلاح انگلیسی بکار ببرد به دلیل تخصصی بودن بحث و علم و اینکه بالاخره این فرد درس آن موضوع را خوانده و مطالعاتی در آن زمینه داشته انگلیسی - فارسی حرف زدن وی را میپذیرید ولی به این نگاه نمیکنید که خب فلانی در زبان مادری خودش، فارسی را عرض میکنم که خود بهتنهایی اصطلاحات و کلمات پیچیده دارد و از طرفی عربی هم با آن ترکیب شده و بهاینترتیب تعداد بیشتری باب و فعل و لغت و اصطلاح و ضمیر به آن اضافهشده است، میخواهد درباره نکتهای فلسفی یا ادبی و یا غیره حرف بزند و خب قطعا این حرف زدن را که بدون مطالعه انجام نمیدهد پس به نسبت همان فرد که انگلیسی را در رشته تخصصی خود برای حرف زدن بکار میبرد و چاشنی فارسی خود میکند این فرد هم طبیعتا همین کار را میکند.اگر شما آن ترکیبکننده انگلیسی و فارسی را تخطیه نمیکنید به دلیل اینکه میگویید اصطلاحی تخصصی اگر ترجمه شود یا معنی نمیدهد و یا بشدت تفسیر و ت ویلش طول میکشد پس فردی که میخواهد با تمام توان خودبخشی از فلسفه ابن عربی را بیان کند و مجبور است اصطلاحاتی فارسی - عربی بکار ببرد را نیز نباید تخطیه کنید به همان علت.شاید هم بگویید که خب اصلا از "ویکیپدیا" برای ما عرضاندام کرده است و "سرچ" کردن کار سختی نیست و میخواهد چیزی را به ما غالب کند با ژستی باسوادانه و خب بایستی در جواب بگویم که شما بهاندازه یک صفحه از "ویکیپدیا" در دانش از او عقب هستید، اگر میتوانید ژستش و "فیک" بودنش را رسوا کنید و اگر نمیتوانید و علاقه هم دارید بروید و بخوانید!حال شاید مطرح کنید که خب چرا همیشه آن دسته از پیچیده حرف بزنهای عربی - فارسی اینگونه حرف میزنند؟حتی حرف زدن عادی و روزمره.همان دانشمند کول انگلیسی - فارسی گوی موردعلاقه شما، که موردعلاقه شما است چون کلاس انگلیسی رفتهاید، در محاورات روزمره خود نیز پس از مدتی مطالعه در تخصص و غرق شدن و تفقه در علم خود، فرضا ده ساعت در روز با این اصطلاحات در حال کار باشد، حتی در گفتوگوهای عادی نیز از "آلردی" و "لیترالی" و غیره که حداقل هستند استفاده میکند و یا پا را فراتر میگذارد حال بهاینترتیب چه توقعی دارید از کسی که همین مطالعه و وقت و غیره را در علوم انسانی و فلسفه و حقوق و سیاست و غیره میگذارد؟دوست عزیزی که انگلیسی - فارسی برای تو قابلدرک است اندکی مظان اتهام و شیوه اعتنا را از طرفین کم کن و به خود نگاه کن!تو یا سوادی درست نسبت به فارسی و عربی و دایره لغات این دو نداری یا در آن ضعیفی، یا غرق در سانتیمانتالیسم فراگیری زبان انگلیسی هستی یا منطق تو نمناک شده است.که اگر درست و صحیح فارسی و عربی، که در فارسی داخل است، را بلد نیستی و دایره لغات ضعیفی داری، یا به دنبال تقویت آن برو و یا کسی را بنا به خوشایند و فهم ناقص خود نسبت به یکزبان و یا زبان دیگر تخطیه نکن و یا اگر هم غرق در سانتی مانتالیسم فراگیری زبان انگلیسی هستی که باید بگویم پیش از تو بیش از تو بودند و نیست شدند. قطع به یقین اولولیت یادگیری هم با زبان مادری است نه با زبان خارجی.اگر هم منطقت نم کشیده است که من سعی کردم با این نوشتار کاری کنم تا بیسوادیات عامل مجازات باسوادان نشود و از طرفی بیسوادی و بیمنطقیات را یادآور شوم و بگویم که آنها را زیر نقاب قرار نده!در ضمن"کول" بودن باسوادها چه فارسی و انگلیسی و عربی هم به خودشان مربوط است تو برو سوادت را باش! |
شماره ایی برای گزارش کودک آزاری آگاهی از حفظ و مراقبت از سلامت روان کودک مهمترین سرمایهی زندگی کودک است که والدین بهتر است در توانمندسازی و مراقبت از روان کودک، دانش خود در مورد کودک آزاری را افزایش دهند. به گزارش سازمان بهداشت جهانی ، 90 درصد آزارهای جنسی کودکان توسط خانواده، دوستان و آشنایان کودک اتفاق میافتد. بنابراین اگر مجبور هستید کودک خود را برای مدتی تنها بگذارید یا از شخص دیگری بخواهید که مراقب کودکتان باشد ، باید بدانید که تنها آشنا بودن با کسی که از کودک شما مراقبت میکند کافی نیست تا کودک شما از خطر در امان باشد ، بلکه باید به کودکتان نیز آموزش دهید تا بتواند از خود مراقبت کند . اگر شما به کودک خود آموزش دهید که چگونه در برابر کودک آزار از خود مراقبت کند ، هیچ کودک آزاری ، نمیتواند به کودک شما آسیب بزند .ما باید به کودکمان یاد بدهیم که اگر مامان یا بابا نبودند و کسی از تو خواست که به اندام خصوصیش دست بزنی یا نگاه کنی یا اگر خواست به اندام خصوصی تو دست بزند یا نگاه کند و باعث شد که تو ناراحت بشی یا بترسی و به تو بگه به مامان یا بابا نگو و تو فکر کنی تا ما برسیم خونه دیر میشه یا اگر به ما بگی ما عصبانی میشیم ، بلافاصله به شمارهی 123 و 110 زنگ بزن و کمک بگیر. 90 درصد آزارهای جنسی کودکان توسط خانواده، دوستان و آشنایان کودک اتفاق میافتد.به کودک یاد بدهیم که چطور از پلیس کمک بگیرد و نترسد کودک باید بداند اگر کسی او را آزار داد ، تقصیر کودک نیست و میتواند از پلیس کمک بگیرد . هرقدر آگاهی و اعتماد به نفس کودک بیشتر باشد و کودک بداند وقتی که احساس خطر کرد، چگونه و به کجا گزارش دهد، دست کودک آزار از کودک شما کوتاه میشود. اگر کودک از کودک آزاری با شما صحبت کرد یا اگر شاهد کودک آزاری در خانواده ، فامیل ، همسایه ، مدرسه یا خیابان بودید به 110 و 123 گزارش دهید . وقتی فردی از کودک آزاری باخبر باشد و به پلیس گزارش ندهد به کودک آزار کمک میکند تا به کودکان بیشتری دست درازی کند . با حذف و دور کردن کودک آزار از کودکان ، دنیایی امن برای کودک خود و سایر کودکان فراهم کنید.ما به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم به کودک مان آموزش دهیم که چه زمانی و چگونه با اورژانس اجتماعی تماس بگیرند و از آنها کمک بگیرند.اکثریت کودکان نمیدانند که اگر کسی از افراد خانوده ، فامیل ، آشنا یا غریبه او را اذیت کند ، او میتواند با 123 تماس بگیرد و از آنها کمک بخواهد . بیشتر کودکان دربارهی آزار جنسی که تجربه کردهاند، هرگز صحبت نمیکنند.ما به عنوان پدر و مادر وظیفه داریم به کودک مان آموزش دهیمتعداد بسیار کمی از کودکان از آزار جنسی که دیدهاند صحبت میکنند.طبق آمار از بین سه کودکی که با پدر و مادر خود از آزاری که دیدهاند صحبت میکنند تنها یک کودک مورد حمایت قرار میگیرد ، یعنی در اکثر موارد پدر و مادر حرف کودک قربانی خود را گوش نمیدهند و او را باور نمیکنند. گاهی نیز کودک از ترس تهدید کودک آزار با پدر و مادر خود صحبت نمیکند . بنابراین باید به کودک آموزش داده شود تا اگر احساس خطر کرد شماره 123 را بگیرد و از اورژانس اجتماعی کمک بخواهد. به کودکان بگویید اگر مشکلی برایشان پیش آمد و آنها را ناراحت کرد حتما با مامان، بابا یا یک بزرگتر صحبت کنند.به آنها بگویید: اگر یک موقعی که مامان یا بابا کنار تو نبودند و یه اتفاقی برای تو افتاد که تو را ناراحت کرد، یا یک نفر تو را اذیت کرد و به تو گفت به کسی نگو یا انقدر ترسیدی که نتونستی به ما بگی ، به شمارهی 123 زنگ بزن و بگو که چرا ناراحتی یا چه کسی تو رو ناراحت کرده حتما یک آدم خوب به کمکت میاد.معلمان و مربیانی که با کودکان در ارتباط اند باید به آنان آموزش دهند که چه زمانی و چگونه با 123 یا 110 تماس بگیرند . همانطور که به کودکان آموزش میدهیم که در هنگام حادثه یا آتش سوزی با آتش نشانی تماس بگیرند، باید به آنها یاد بدهیم که اگر در خانواده ، پدر ، مادر ، برادر ، عمو ، دایی ، پدربزرگ یا هریک از اعضای خانواده آنها را اذیت کرد یا کاری کرد که آنها احساس کردند که نمیتوانند درباره آن کار به کسی چیزی بگویند یا از آن کار خجالت کشیدند ، باید با 123 تماس بگیرند.معلمان و مربیانی که با کودکان در ارتباط اند باید به آنان آموزش دهند که چه زمانی و چگونه با 123 یا 110 تماس بگیرند . مثلا : اکر کسی به اندام خصوصی آنها نگاه میکند یا دست میزند ، یا آنها را مجبور میکند به اندام خصوصی او نگاه کنند یا دست بزنند ، حتما با 123 تماس بگیرند. از آنجایی که بیشتر کودک آزاریها در خانواده یا توسط افراد آشنا اتفاق میافتد ، بهتر است مربیان و معلمان کودک نیز با شناخت نشانههای کودک آزاری و مشاهدهی آن در کودک با 123 یا 110 تماس بگیرند و گزارش دهند.برخی از نشانه هایی که مربیان کودک باید به آن توجه کنند در زیر آمده است :زیاد ماندن کودک در دستشویی نسبت به عادت قبلی کودک تغییر ناگهانی رفتار کودک ( ناسازگاری ، شرکت نکردن در فعالیت گروهی، شکایت بی مورد از سردرد و شکم درد )زیاد لباس پوشیدن عدم علاقه به خانه رفتن ، غیبتهای طولانی مدت یا دیر آمدن و زود رفتن از مدرسهحساسیت به تماس فیزیکیبازی جنسی با اسباب بازی هاداشتن اطلاعات زیاد جنسی در نهایت هرکدام از ما در برابر گزارش دادن کودک آزاری مسیول هستیم و با گزارش دادن میتوانیم کودک را از آسیبهای جدی محافظت نماییم. |
تمدن و تتلیتیها در این نوشتار بههیچروی قصد پرداختن به اشخاصی مانند تتلو، ندا، ساسی.م، ساشا.س و . را ندارم، اصلا اینان سوژههای قابل بحثی نیستند. مسیله، پدیده و مفهومی است که برای فهم آن میبایست از مصادیق رایج بهره جست (در ضمن قصدی هم برای آه و ناله کردن از ابتذال فراگیر کنونی جامعه نیست).امری که در این روزها ویا چند سال اخیر توجه بسیاری را به خود معطوف ساخته، شدت و حدت جنون خیل عظیمی از افراد جامعه (و احتمالا جوامع دیگر) در پرداخت به مسایلی: امور جنسی، خودابرازگری، زیباییجویی رقابتی، پولدوستی و قدرتطلبی و . است. نکته عجیب آنکه امور فوق بدون استثناء با "امر ابتذال" (با ابعاد بدشکلی، بیمعنایی، جابهجایی یا انحطاط ارزشها) گره کوری خوردهاند.مجالی برای علتیابی پدیده مورد بحث نیست، اما میتوان از شناخت آن به نگرش خاصی رسید. بشر امروز که عموما آن را "انسان خردمند" یا "انسان متمدن" میخوانند، در طول حیاتش، بیش از هر حیوان دیگری به تکامل نهادهای فرهنگی اقتصادی سیاسی اجتماعی یا "تمدنسازی" پرداخته است، از همین روست که انسان را "حیوان تمدنساز" میخوانند. اما همین امر، رنج بسیاری بر دوشش نهاد، در این راه مجبور به قربانی کردن بسیاری از غرایز، امیال، هیجانات و امور طبیعیاش شد، گویی انسانها با "سرکوب" بخشی از ساختار روانیزیستی خود و در بند کردن آن، در پی رسیدن به تمایزی از سایر حیوانات بودند، و این امر موجب پدید آمدن نوعی آسیب روانی شد. یعنی برای متمدن شدن میبایست ابتدا، آن بخش حیوانی خود را جدا میکردند، اینچنین شد که فروید، تمدن را عامل "روانرنجوری" انسانها میداند و انسان متمدن را "انسان روانرنجور" میخواند (نیچه هم میگفت، انسان حیوانیست بیمار). اما تمدن با تمام خسرانش، برکات وصفناپذیری داشت، "فرهیختگی". تمدن برای انسان، اندیشیدن، فلسفه، ادبیات، علومی مانند طب و .، موسیقی و معماری و بسی امور دیگر به ارمغان آورد. انسان در ابتدا با خود عهد بست که میان "فرهیختگی" و "بربریت/وحشیگری" و تمایز از نیای نخستیناش، متمدن و فرهیخته شود، گرچه در مواقعی،رخدادهای چندعاملی مسیر را به بربریت کشاند.مسیلهای هم که هماینک میبایست بدان پرداخت، این انتخاب یا افتادن به یکی از مسیرهاست. شواهد بیم آن میدهد که واپسرفت پیشاتمدنی یا بربریت دیگری بر سر راه جماعتی کثیری است که فرو افتادن به آن قریب به واقع است.این "بربریت سگمنشانهی مت خر" که نشانگانی بارز، مانند تخلیه بیحد و مرز انرژی روانیجنسی و بیاخلاقی دارد محصول، سیری تاریخی است که عوامل بسیار درهمتنیدهای آن را حاصل آوردند. برای فرار از این تحمیل قضاوقدری نیاز به "آگاهی تاریخی" داریم. |
خداوند بالاتر از تمام معادلات هدف از کار کردن چیست؟آیا پول درآوردن؟هرگز!.کار وظیفه است.کار ، سلوک است.کار ، رشد دادن روح است.کار ، لازمهی کمال انسانی است.صبح زود ، چه در داخل خانه و چه در خارج خانه باید شروع به تلاش و جنبیدن کرد.حتی بدون درآمد ظاهری.وبعد با این جنبیدن و تلاش است که دریچههای رزق و روزی به روی انسان و هر جنبندهی دیگر باز میشود.و دست خداوند در رساندن روزی ، بالاتر از دست همهی معادلات و همهی دولتها و . است.(البته باید به انسانهایی که در هرپستی با تصمیمات غلط ، ظلم به بندگان خداوند میکنند ، اعتراض کرد و در راه صلاح جامعه کوشید و خود این کوشیدن هم کار و وظیفه است.) |
چند نکته در مواجهه با اخبار ناگوار این روزها قتل بابک خرمدین و اعضای خانواده او این روزها در رسانهها و شبکههای اجتماعی بازتاب گستردهای داشته است. در مواجهه با چنین اخباری معمولا تحلیلهای مختلفی میبینیم و میخوانیم. اما باید در چنین موقعیتهایی چگونه فکر کنیم و به چه نکاتی توجه کنیم. سعی میکنم برخی از نکات مهم از دید خودم را اینجا بنویسم: 1 - اتفاقات نادر آماری را به کل تعمیم ندهیم. در هر جامعهای گاهی شاهد اخبار بسیار تلخ هستیم. اخباری مربوط به قتل، تجاوز و . . همیشه باید در نظر داشته باشیم برخی از جرایم پر تکرارتر و برخی بسیار نادرند. طبیعتا نمیتوان از روی نمونههای نادر آماری به تحلیلهای درستی از وضعیت کلی رسید. هر چیزی را به سرعت تعمیم ندهیم. 2 - رویدادها و روندها با هم تفاوت دارند. تفاوتشان را جدی بگیریم. قطعا اتفاقاتی مثل قتل افراد مشهور و چهرههای سیاسی، قتلهای خانوادگی، قتلهای زنجیرهای و اتفاقاتی از این دست سر و صدای زیادی ایجاد میکنند، اما در تحلیلها نباید فقط به رویدادها توجه کرد. باید روندهای مختلف را هم در نظر گرفت. آیا تعداد قتلهای انجام شده در طول یک سال در سالهای اخیر تغییر کرده است؟ آیا روند قتلهای خانوادگی رو به افزایش است؟ آیا قدرت پلیس در کشف جرایم و دستگیری مجرمان کاهش یافته است؟ اینها و سوالات مشابه این بهتر میتواند به ما در تحلیل وضعیت و تصمیمگیری کمک کند. 3 - افراد مقدس نیستند، مراقب باشیم. بسیاری از جرایم تلخ مثل قتل، تجاوز و خشونتهای خانگی بین افراد درجه یک یا دو خانواده یا دوستان و آشنایان اتفاق میافتد. بنابر این باید این واقعیت تلخ را قبول کنیم و به فکر پیشگیری و در صورت لزوم درمان باشیم. پدر و مادر مقدس نیستند و میتوانند به فرزندان خود آسیب برسانند. با در نظر داشتن این فرض، شاید گاهی بتوان نشانههای خشونت را از پیش دید و با روشهای قانونی از بروز خشونت و فاجعه جلوگیری کرد. آگاه و هشیار باشیم. 4 - به سلامت روان بسیار اهمیت بدهیم. هر فردی با هر شرایطی و از هر قشری ممکن است دچار بیماریهای روانی شود. بسیاری از این بیماریها مثل بیماریهای جسمی نیازمند درمانهای دارویی یا سایر روشهای درمانی زیر نظر متخصصان هستند. با گذر زمان، صحبت کردن با اطرافیان، سرکوفت زدن و گفتن اینکه چیزی نیست "الکی ادا در نیار" مشکلات حل نمیشوند. بنابر این هم در مورد خودمان و هم در مورد اطرافیان مراقب سلامت روانی باشیم و در صورتی که احساس نیاز میکنیم به متخصص مربوط مراجعه کنیم. ترس از مراجعه برای درمان ممکن است عامل بسیاری از مشکلات و ناهنجاریها شود. 5 - مراقب استریوتایپها باشیم. گاهی اوقات با خواندن اخبار به سرعت با دریافت اطلاعات کم شروع به قضاوت میکنیم و در دام استریوتایپها میافتیم. فلانی چون فقیر بود دست به فلان قتل زد. اهالی فلان شهر همهشان اینطوری هستند. مگه پیرمردها هم میتونن آدم بکشند؟ ما در میان دریایی از استریوتایپها غرق هستیم. آگاه بودن به استریو تایپ سازی شاید ما را از افتادن در دام آنها نجات دهد. 6 - مراقب خطاهای شناختی مختلف باشیم. علاوه بر استریوتایپسازی، خطاهای شناختی دیگری در کمین ما هستند (با سرچ در اینترنت درباره لیست طولانی خطاهای شناختی بیشتر بیاموزید). برای مثال خطای شناختی تایید خود: ما معمولا در ذهن خود بر اساس باورها، ارزشها و انتظارات قبلی خود فرضیاتی میسازیم و بعد به صورت گزینشی اطلاعاتی را برای تایید این فرضیات جمعآوری میکنیم. مثلا در متن خبر میبینیم که از کسی نقل قول شده: فلانی آدم بی بند و باری بود و انحراف اخلاقی داشت و به همین دلیل کشته شد. با قبول کردن این موضوع و داشتن پیشزمینه قبلی در ذهن خود، از آن پس دنبال اطلاعاتی از بی بند و باری او هستیم و به محض دیدن یک نشانه، دنبال نشانههای بعدی میگردیم. در نهایت با همه این شواهد سعی میکنیم علتیابی کنیم و ریشه مسایل را کشف کنیم. در حالی که ممکن است اصل موضوع هیچ ارتباطی به این مساله نداشته باشد و این ذهن ما بوده که به دنبال تایید فرض اولیه خود میگشته. 7 - همه چیز نسبی نیست، گاهی باید سیاه و سفید دید و قضاوت کرد. قبلا نوشتم که باید مراقب باشیم و با داشتن اطلاعات ناقص به سرعت قضاوت نکنیم. اما این ماجرا سمت دیگری نیز دارد. گاهی اوقات داشتن اطلاعات اندک نیز برای قضاوت اولیه کافی است و نیازی به نگاه خاکستری نداریم. برای مثال اگر فردی، دیگری را به عمد و در حالتی که دفاع از خود نبوده بکشد، در هر صورت کار اشتباهی مرتکب شده. پدری که فرزند خود را کشته مجرم است، مستقل از اینکه پیش از این اتفاق بینشان چه گذشته. اینجا قضاوت نکردن اشتباه است. 8 - تفکر سیستمی به ما کمک میکند عامل حوادث را ساده فرض نکنیم.ذهن ما معمولا به دنبال سادهسازی مسایل و پیدا کردن جوابهای دم دستی با صرف کمترین انرژی است. این باعث میشود گاهی با در نظر گرفتن یک یا چند عامل برای یک حادثه به سرعت به جمعبندی برسیم و نتیجهگیری کنیم. در صورتی که معمولا مسایل انسانی و اجتماعی پیچیدهتر هستند. عوامل مختلفی منجر به یک اتفاق میشوند. عواملی که روی هم تاثیرگذارند و مستقل نیستند. نگاه خطی و سادهسازی زیاد معمولا باعث نتیجهگیریهای اشتباه میشود. بنابر این با اینکه ممکن است بتوان درباره اشتباه بود یک عمل انسانی با اطلاعات کم هم قضاوت کرد، اما در همین مساله ممکن است نتوان به سادگی بفمیم که چه سلسله اتفاقاتی منجر به حادثه نهایی شد.اینها نکاتی بود که فعلا به ذهن من میرسید. اگر شما هم نکتهای دارید خوشحال میشوم به تکمیل این مطلب کمک کنید. |
نگاه جنسیتی چگونه است؟ تقریبا هر بار در مورد تفاتهای جنسیتی نوشتم، با اعتراض روبرو شدم.جنسیت چیزی است که جامعه روی آن حساس است. چیزی است که در قرن جدید باید حذف شده باشد و انسان مدرن نباید کلیشههای جنسیتی را پذیرفته باشد.این که زنها اینطور هستند و مردها آنطور دیگر دورهاش گذشته، ما هر حرفی که در این مورد بزنیم فقط داریم عقاید سنتی کلیشهای تبعیض آمیز را ترویج میکنیم.این نگاه غالبی است که امروز وجود دارد. راهی برای مبارزه با تبعیض جنسیتی.مرد و زن با هم برابرند.هر کس در وجودش تواناییهای مختلف دارد که میتواند هر کدام را که خواست پرورش دهد.هیچ از یک دو جنس از دیگری برتر نیست.درمورد کلیشههای جنسیتی پیشتر نوشتم، گفتم که نباید این مسایل را به نسل آینده انتقال دهیم. آنجا هم البته با اعتراض روبرو شدم که چرا علیه مردها مینویسی.نگاه جنسیتی دقیقا چیست؟چه حرفها و افکاری نشاندهندهی نگاه جنسیتی است؟نگاه جنسیتی این است:این که ما به واژههای مرد و زن حساس باشیمو تفاوت این دو را انکار کنیم.اینکه از هر حرفی که به تفاوت مرد و زن اشاره کند، برداشت جنسیتی داشته باشیم.بگوییم هر دو مثل هم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند.بعد (با شرط این برابری) خواهان حقوق برابر و نگاه برابر باشیم.در صورتی که حتی اگرعالمی دیگر بسازیم وز نو آدمیدر نهایت تفاوتهای بیولوژیک بین دو جنس خودشان را نشان خواهند داد.در مدرسه، بازیها و سرگرمیها، رابطه عاشقانه، همه جا زن و مرد با هم فرق دارند.مردها خشنتر از زنها هستند و زنها برای ابراز مخالفت و دشمنی روشهای محتاطانهتر را ترجیح میدهند.ما تا زمانی که این تفاوتها را به عنوان طبیعت انسانها نپذیرفتیم،یعنی هنوز خشمگین هستیم و در حال انکار.یعنی هنوز نگاه جنسیتی داریم.برای اینکه بهتر شویم، برای اینکه بدانیم چطور میشود دنیای بهتر با آدمهای بهتری داشت،اول باید این چیزی را که وجود دارد قبول کنیم.نه آن چیزی که میخواهیم باشد.قبول تفاوتهای جنسیتی ابدا به معنای نگاه جنسیتی و دامن زدن به کلیشهها نیست. بلکه گام اول برای بهتر شدن است.اگر نگاه جنسیتی نداشته باشیم، با آرامش انسانی میپذیریم که کدام ویژگیهای مردانه برتر هستندوکدام ویژگیهای زنانه بهتر.بدون این که کوچکترین نگرانی از بیان آنها داشته باشیم.هر چقدر که در کتابها و وبلاگها و . از خوبی هایی که وجود ندارند بنویسیم، ضعفهای طبیعی دنیایمان را انکار کنیم،راه رسیدن به دنیای آرمانی و آزاد را سختتر کردهایم.دنیایی که قرار است با بهترین ویژگیهای مردانه و زنانه ساخته شود.جهت مطالعه سایر مقالات اینجا کلیک کنیددکتر فایزه خانلرزاده روانشناس |
روز تبلیغ و اطلاعرسانی دینی بطور کلی در هر عرصهای، تبلیغات جزو اولین گامهاییست که برای ارایه و معرفی کلیت یک ارگان، شرکت، گروه و نحله و اهداف و مقاصدی که دنبال میکند لازم و ضروریست اهمیت تبلیغات آنجا مشخص میشود که سالانه گروهها و اجتماعات مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و هنری مبالغ کلانی را در این راستا صرف میکنند تا به بازدهی بهتر دست یابند. در زمانهای گذشته دایرهی تبلیغات محدود به این بود که تنها از طریق شیاع لسانی یا کتبی صورت میگرفت اما با گذر زمان و پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی ابواب سمعی و بصری نیز به چرخهی تبلیغات راه پیدا کرد رادیو، تلویزیون، شبکههای ماهوارهای، سایتها و شبکههای گوناگون مجازی همه و همه امروزه به استخدام امر تبلیغات در آمدهاند.همانطورکه گفته شد تبلیغات نقش حایز اهمیتی را در عرصهی سیاسی و مذهبی ایفا میکند و بر اساس همین امر بود که در کشور ایران حوادث مختلفی رقم خورد تا در نهایت با پیروزی انقلاب اسلامی ساختار کلی حکومتی دستخوش تغییرات قرار گرفت به توضیح بهتر اگر سخنرانیهای کوبندهی بنیانگذار کبیر انقلاب و دیگر فعالان دینی و سیاسی از طریق اعلامیهها و دیگر راههای ارتباط جمعی در دست عامه قرار نمیگرفت، هیچگاه امکان رخ دادن چنین حادثهی شگرفی وجود نداشت.میدانیم که در امر نبوت، نبی خدا سه وظیفهی اصلی را برعهده دارد: 1 . دریافت وحی الهی 2 . تبیین و تشریح وحی الهی برای امت 3 . برپایی شریعت خداوند در جامعهکه مرحلهی دوم ازین وظایف در واقع همان امر تبلیغات است که مصداق بارز آن را میتوان در آیهی 67 سورهی مایده، مشهور به آیهی ابلاغ، دریافت:"یا یها الرسول بلغ ما نزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته""ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده را ابلاغ و تبلیغ کن و اگر انجام ندهی [چنین است که گویا] پیام خدا را نرساندهای."تبلیغی که ادامهی راه نبوت را معین میکرد و امت اسلامی را از گرداب تفرقه و جدایی به ساحل وحدت و یکپارچگی رهنمون میساخت.در عصر غیبت، مرجعیت در قالب ولایت فقیه ادامهدهندهی راه نبوت و امامت است و تمامی وظایفی را که نبی و امام در زمان حیاتشان بر عهده داشتند بجز امر دریافت وحی الهی - که مختص به نبی خداست و امام نیز از آن بیبهره است - محول به مرجعیت میشود و ازینجاست که پس از گذشت سه سال از انقلاب اسلامی و حاکمیت شریعت اسلام بر کشور ایران، ولی فقیه زمان، حضرت آیهالله روحالله خمینی، در راستای محقق ساختن وظیفهی دوم از وظایف اصلی حاکم جامعه اسلامی، در یکم تیر ماه سال 1360 هجری شمسی دستور به ایجاد نهادی به نام "نهاد شورای عالی تبلیغات اسلامی" داد که با قصد پرداختن به امر تبلیغات در نظام حکومتی کشور شکل گرفت، نهادی که بعدها در 14 فروردین 1368 با دستور شخص امام خمینی، نامش به "سازمان تبلیغات اسلامی" تغییر کرد و پس از رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب، تحت نظارت ولی فقیه جدید، حضرت آیهالله سید علی خامنهای، به فعالیت خود در راستای تبلیغ ایدیولوژی جمهوری اسلامی ادامه داد و به برکت همین رخداد بود که در تقویم رسمی کشور روز تبلیغ و اطلاعرسانی دینی با په عرصهی وجودی نهاد.بر این اساس که این نهاد ابتدایا جنبهای شورایی داشت در طول ادوار مختلف مدیریت چهرههای سرشناسی چون آیات عظام احمد جنتی، مرحوم محمدرضا مهدوی کنی، محمد امامی کاشانی و حججالاسلام شهید غلامحسین حقانی و شهید عباس شیرازی را به خود دید و در حال حاضر ریاست آن بر عهدهی حجهالاسلام و المسلمین محمد قمی است.گسترهی فعالیت این سازمان به نحویست که میتوان گفت کلیهی امور تبلیغاتی کشور در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، هنری و . در سه معاونت آن(معاونت پژوهشی و آموزشی، معاونت امور فرهنگی و تبلیغ و معاونت توسعهی مدیریت و پشتیبانی) پیگیری و دنبال میشوند و از مهمترین سازمانهایی که وابسته به این نهاد مشغول به فعالیت هستند میتوان سازمان دارالقرآن الکریم، حوزهی هنری، دانشگاه سوره، خبرگزاری مهر، موسسهی فرهنگی - هنری تبیان و موسسهی انتشاراتی امیرکبیر را برشمرد.مطابق با مواد 5 و 6 اساسنامهی سازمان تبلیغات اسلامی کلیت اهداف و وظایف این سازمان را میتوان در بندهای زیر تشریح کرد: 1 . سیاستگذاری، برنامهریزی، هدایت، سازماندهی، پشتیبانی و نظارت بر تبلیغات دینی - مردمی 2 . زمینهسازی برای یافتن نیروهای مومن و پیدایش تشکلهای انجمنهای اسلامی و جمعیتهای مشابه و نظارت بر فعالیت آنها 3 . تلاش در جهت احیا و اشاعهی معارف، فرهنگ و تاریخ تشیع از همه راههای ممکن با ت کید بر وحدت تمام مذاهب اسلامی و حراست از آن با همکاری مراجع و نهادهای ذیربط 4 . تحقیق و بررسی در خصوص تبلیغات سوء و تهاجم فرهنگی دشمنان و شناسایی و تحلیل ترفندهای تبلیغی علیه انقلاب اسلامی با هماهنگی سایر دستگاههای ذیربط و ارایه سیاستهای لازم در جهت خنثیسازی آنها و تنویر افکار عمومی 5 . انجام مطالعات راهبردی و بررسیهای کاربردی در زمینهی نیازهای فرهنگی اقشار مختلف جامعه به ویژه جوانان و طراحی برنامهها و شیوههای تبلیغی نوین و اصلاح و احیای روشهای سنتی در تبلیغات اسلامی 6 . تدوین و انتشار کتب و نشریات مناسب و ضروری به منظور معرفی فرهنگ و تمدن اسلامی و تبیین مواضع انقلاب اسلامی و انجام پژوهشهای لازم به ویژه در زمینهی نظام تربیتی و مبانی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حکومت اسلامی و حمایت از پژوهشگران متعهد 7 . تلاش جهت هدایت افکار عمومی با استفاده از رسانههای همگانی و فعالیت مستقیم رسانهای در صورت لزوم 8 . شناسایی و معرفی آثار نمونهی فرهنگی و هنری، افراد و شبکههای تبلیغی - مردمی جامعه اسلامی و تهیه و عرضه فرآوردهها و آثار نمونه فرهنگی - هنری در جهت ارایهی الگوهای مناسب هنرمندان متعهد و انقلابی و حمایت از آنان 9 . برنامهریزی، زمینهسازی و انجام اقدامات لازم برای هرچه فعالتر شدن افراد تاثیرگذار مانند روحانیون، دانشگاهیان، معلمان و هنرمندان در جهت رشد فرهنگ اسلامی و مقابله با آثار نامطلوب فرهنگهای بیگانه 10 . برنامهریزی، نظارت و هماهنگی در برگزاری هرچه بهتر مراسم و شعایر انقلابی و دینی در کشور با مشارکت کلیه نهادهای مردمی و دولتی 11 . همکاری با وزارتخانهها و دستگاههای دولتی و وابسته به دولت و نهادهای انقلابی به منظور تعمیق و گسترش فرهنگ و معارف اسلامی در محیط سازمانهای دولتی و نهادهای انقلابی 12 . ت سیس و ادارهی موسسات آموزشی و مراکز دانشگاهی در جهت تربیت مبلغان کارآمد و هنرمندان متعهد و مربیان دینی 13 . ت سیس مراکز اطلاعرسانی تخصصی، تبلیغی و دینی 14 . سازماندهی و اعزام مبلغ در سراسر کشور به ویژه مناطق محروم با همکاری روحانیت و مردم 15 . هدایت و حمایت انجمنهای اسلامی و تشکلهای اسلامی - مردمی و نظارت بر آنها 16 . برنامهریزی فرهنگی و تبلیغی جهت علاقهمندان به فرهنگ فارسی در کشور با ت کید بر خدمات متقابل اسلام و ایران، با همکاری و هماهنگی مراجع ذیصلاح 17 . برگزاری کنفرانسها، جشنوارهها و نمایشگاههای بینالمللی مردمی در کشور به منظور تعمیق و گسترش معارف اسلامی و فراهم کردن زمینه شرکت هنرمندان و شبکههای تبلیغی - مردمی در کنفرانسها، نمایشگاهها و جشنوارههای فرهنگی 18 . انجام همکاریهای فرهنگی - تبلیغی با مراکز اسلامی و فرهنگی داخل کشور در راستای اهداف سازمان و به منظور تامین ارتباط افراد و مراکز اسلامی و فرهنگی - مردمی برای تالیف قلوب آنان با هماهنگی سایر مراجع ذیصلاح 19 . نظارت بر ترجمه متون دینی و تعیین ضوابط و مقررات مربوط به تهیه، ترجمه و انتشار این متون جهت بهرهبرداری در کشور 20 . نظارت بر چاپ و نشر قرآن کریم و انجام فعالیتهای قرآنی از طریق تربیت مربی، تدوین جزوات آموزشی و همکاری با وزارتخانههای ذیربط جهت گسترش آموزش و معارف قرآن کریم |
طرح تسهیل و جنگ طبقاتی! (دکتر حسن خلیل خلیلی وکیل پایه یک دادگستری) طرح تسهیل و جنگ طبقاتی!دکتر حسن خلیل خلیلیوکیل پایه یک دادگستریدر جامعه فاقد طبقه متوسط، استثمار تودهها تسهیل میگردد.طرح تسهیل صدور برخی مجوزهای کسب و کار، در نگاه اول طرحی برای التیام به دردهای عده کثیری از فارغ التحصیلان رشته هایی است که بدلیل تعداد زیاد متقاضیان، موفق به قبولی و ورود در عرصه فعالیت صنفی در زمینهای که مشتاقند، نشدهاند. وکالت یکی از این زمینههای کاری است که به دلایل مختلف مطمح نظر بسیاری از افراد قرار گرفته، به طوری که حتی بسیاری از فارغ التحصیلان رشتههای دیگر، مجددا به تحصیل در رشته حقوق روی آوردهاند. این استقبال به قدری بالاست که در سالهای اخیر شاهد رقابت یکصد هزار نفری برای ورود در این عرصهایم.اینکه دلایل این مس له چیست و چرا چنین اتفاقی در ایران شکل گرفته، موضوع نوشتار دیگری است که در آینده نزدیک بدان پرداخته میشود. اما سوال کلیدی در این مقال این است که: چه رابطهای بین طرح تسهیل با جنگ طبقاتی وجود دارد؟ مقصود از جنگ طبقاتی چه میباشد؟ و آیا اساسا طرح این سوال در جامعه ایران درست است؟در تحلیل عامل تعیین کننده طبقه اجتماعی، اگرچه مارکس ت کیدی انحصاری بر عوامل اقتصادی دارد، ماکس وبر معتقد است که باید به مقوله بزرگ ارزشها نیز توجه داشت.تجربه انقلابهای بزرگ دنیا از جمله انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 نشان میدهد که: همواره انقلابها توسط طبقه متوسط یا با هدایت طبقه متوسط صورت میگیرد، زیرا طبقه ممتازه و بالای اجتماعی همواره سعی در حفظ وضع موجود داشته و نه تنها رغبتی به انقلاب اجتماعی ندارد، بلکه وقوع انقلاب را خطری بزرگ برای منافع و اهداف خویش میدانند و همواره سعی میکنند به طرق مختلف از وقوع انقلاب اجتماعی جلوگیری نمایند. از طرفی طبقات پایین جامعه بدلیل گرفتار شدن در فقر و جهل، احساس و تشخیص ضرورت و همچنین توان کافی برای انقلاب را ندارند. در این میان تنها طبقه متوسط جامعه است که خطر بالقوه برای وقوع انقلاب محسوب میگردد.با بررسی دقیق طرح تسهیل، پیش بینی میگردد که پیامد و شاید هدف اصلی این طرح از بین بردن طبقه متوسط و جلوگیری از اعتراضات مدنی طبقه متوسط است.تحولات جدید در کشورهای در حال توسعه به پیدایش و رشد طبقه متوسط جدید انجامیده است. طبقهای که یک نیروی مترقی و سازنده و مدافع آزادی و نوسازی، استقرار مدرنیزاسیون و موتور محرکه تحول زندگی اجتماعی کشورهای پیرامونی به سوی شیوه تولید صنعتی و دولت مدرن و نیروی اصلی انقلابی را تشکیل میدهد. افراد این طبقه، کنشگران اصلی جنبشهای نوین اجتماعی - از جنبش طرفدار صلح و فمینیسم گرفته تا جنبش طرفدار محیط زیست - بوده، در تثبیت هنجارها، ارزشها و آداب و رسوم مشارکت میکنند تا جامعه دلخواهشان را بسازند. اعضای این طبقه از تحصیلات نسبتا بالایی برخوردارند و به دنبال اجرای برنامههای فرهنگی و اجتماعی هستند، و در بسیاری از مواقع برخی از اعضای این طبقه امکان دستیابی به حاکمیت سیاسی را دارا هستند. بی شک، هر طبقه اجتماعی میتواند در صورت رسیدن به خودآگاهی اجتماعی روشنفکر خود را تولید کند. طبقه متوسط جدید با محوریت روشنفکری است، چون گفتمان روشنفکران، گفتمان دموکراسی است.در ایران، رشد سریع دیوانسالاری و افزایش روزافزون تقاضا برای جذب متخصص و مدیر در بخش عمومی و خصوصی در کنار گسترش آموزشهای جدید، منجر به ایجاد و پیدایش طبقه متوسط غیر کارفرما، مشتمل بر متخصصین آزاد (وکلا، پزشکان، سردفترداران،نویسندگان، مهندسان و .)، نیروهای نظامی، شاغلین یقه سفید (قضات، معلمان،اساتید دانشگاه و .) و متخصص در بخش خصوصی و روشنفکران گردید. رشد سریع آموزش و نظام بوروکراسی، از جمله عوامل اساسی سامان یافتن طبقه متوسط جدید در ایران میباشد. براساس نظریه کارشناسان علوم اجتماعی، اعضای طبقه متوسط، کارگزاران اصلی دولت سازی و عاملین جریان نوسازی در این دوره جدید بودهاند به طوری که شاید بتوان با اطمینان بیشتری چنین ادعایی را مطرح کرد که فرآیند نوسازی در ایران با نقش کاربردی طبقه متوسط همزمان و مقارن بوده است.تجربه انقلاب ایران نشان میدهد که، افکار و نظریات طبقه متوسط سنتی و جدید هم زمان علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی همگن شد و حکومت پهلوی را درهم کوبید. طبقه متوسط جدید در اوان انقلاب نقش بسزایی داشت ولی بعد از جنگ با تغییر ساختارهای اقتصادی، موقعیت طبقه متوسط جدید (روشنفکران، بوروکراتها، متخصصان و .) به خطر افتاد. رواج اقتصاد داخلی مبتنی بر بهره و سود، دلالی و واسطهگری و به وجود آوردن سوداگران دولتی و خصوصی، طبقه متوسط جدید را از نظر اقتصادی به سطح طبقه پایین سوق داده است.طرح تسهیل صدور برخی مجوزهای کسب و کار، زمینهای را فراهم میآورد که طبقه متوسط به طبقه پایین جامعه تنزل کند، بدین شکل که با حذف ظرفیتها از یکسو و آمار زیاد متقاضیان این حرفهها، تعداد افرادی که در صنف بخصوصی فعالیت میکنند به درجه اشباع رسیده، نهایتا بخش اعظم درآمد بین عده کثیر جذب شدگان تقسیم میشود. اگرچه این مس له به ظاهر مطابق با عدالت اجتماعی است، اما در واقع توزیع عادلانه فقر در بین اعضای صنف است. رفته رفته با این رویه، صنفی که در گذشته جزء مشاغل طبقه متوسط جامعه بوده و فعالان صنف، کنشگران و فعالان اجتماعی نیز محسوب میشدند، دیگر رمقی برای فعالیت اجتماعی ندارد و درگیر نان و نیازهای اولیه خود خواهد بود. چنین صنفی هرگز قادر نخواهد بود که نقش راهبر و پیشگام را در عرصه فعالیتهای اجتماعی ایفاء کند و طبقات پایین نمیتوانند از رهنمودهای این صنف برخوردار شوند و این، باب طبع کنشگرانی است که منتقدین اجتماعی و آمران به معروف و ناهیان از منکر را مانع اقدامات نامشروع و حیف و میلها و پایمال نمودن بیت المال و حقوق جامعه میبینند.قشرهایی چون پزشکان، معلمین، وکلا، مهندسین، اساتید دانشگاه، قضات، سردفترداران و . در همه جای دنیا جزء طبقه متوسط محسوب میشوند، اما در ایران شاهدیم که برخی از قشرهای اجتماعی که در گذشته جزء طبقه متوسط جامعه بودند، اینک در طبقه پایین اقتصادی جامعه بسر میبرند. از جمله این اقشار معلمین هستند. معلمان فداکار و دلسوزی جامعه که قبل و حتی تا اوایل دهه دوم انقلاب، پیشگامان تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران بودند، اینک با صد افسوس و ضمنا پوزش باید شاهد.بی تفاوتی و بی توجهی آنان در این عرصهها باشیم. ارتباط این مس له با تنزل اقتصادی این محل ت مل است. قشری که روزگاری آبرومندانه راهنما و مرشد جامعه محسوب میشد، امروز همکار بنگاههای املاک و رانندگان محترم تاکسی شده و آن الگوهای انسانی، تغییر جایگاه و درجه دادهاند. و پیامد آنرا در تربیت نسلهای جدید و پیش رو دیده و خواهیم دید.این رویکرد دقیقا مخالف رویکرد مقام معظم رهبری است که از سال 1368 خطر تهاجم فرهنگی و ضرورت تحکیم پایههای فرهنگی و حمایت از اقشار فرهنگی را در اولویت قرار دادهاند. همین مس له با کمی ت خیر در میان اساتید دانشگاه و قضات نیز به شکلی دیگر رایج خواهد شد.پیامد سقوط جایگاه حرفهای وکلا در پاکستان را عملا در غیر ت ثیرگذار بودن آنان در تحولات اجتماعی و سیاسی پاکستان شاهدیم.نتیجه اینکه، هر چه جایگاه اقتصادی اصناف تنزل و اقشار اجتماعی تنزل یابد و میزان وابستگی آنان به رفع نیازهای اولیه بیشتر گردد، به همان نسبت جایگاه ت ثیرگذاری اجتماعی و سیاسی آنان تقلیل مییابد.و سرخوردگی ناشی از این رکود اجتماعی، افسردگی اجتماعی و احتمالا در غلطیدن در فساد و تباهی را در پی خواهد داشت.از سوی دیگر، حذف آزمونهای سخت برای مشاغل ممتازه مخصوصا وکالت، قضاوت، سردفتری و طبابت، خطر افت سطح علمی و مهارتی این حرفهها را بهمراه دارد. برخی از این رشتهها از بس مهم اند که سوگند شرافت، یکی از وجوه ممیره آنان از سایر مشاغل است که نشانگر عمق حساسیت این گروه از مشاغل میباشد. چگونه میتوان با حذف ظرفیت، امیدوار به جذب افراد دانا و توانا در این زمینههای حساس شغلی بود؟بنابراین، ملاحظه میگردد که طرح تسهیل، عملا سطح توانمندی این مشاغل را تنزل داده، جامعه نیز نسبت به آنان، بی اعتماد میگردد و دیگر حاضر نیست آنان را طرف مشورت خویش قرار دهد. این مس له در عالم طبابت یعنی ناامنی در حوزه سلامت، در حوزه وکالت یعنی ناامنی در دفاع، در عالم قضاوت یعنی ناامنی در دادگری،در عالم تعلیم و تربیت یعنی ناامنی در آموزش و تربیت و . و نتیجه آن، محروم شدن جامعه از حق سلامت، حق دفاع، حق تعلیم و تربیت و حق عدالت ورزی و... خواهد بود.در عمل شاهد افت ش ن و جایگاه اجتماعی این گروه از اقشار اجتماعی خواهیم بود. این مهم، نوکیسگان و ناهلانی را که به ناروا در مسیر حرکت نظام اسلامی نفوذ کرده، حقوق جامعه را نادیده میگیرند و به لطایف الحیل سعی در پایمال کردن آن دارند، در حریم امن خودکامگی قرار خواهد داد. و دیگر انگیزهای برای نجات طبقات پایین جامعه وجود نخواهد داشت.با اینحال، طبقه متوسط جدید هرچند از نظر اقتصادی در تزلزل قرار دارد ولی از نظر فکری و فرهنگی دارای رشد و خودآگاهی است و بیش از آنکه متکی به قدرت و ثروت باشد، متکی به منزلت و حیثیت اجتماعی است و با رشد آموزش علم، سواد و آگاهی توانسته با دستیابی به تولیدات فکری، منزلت اجتماعی مهمی را به دست آورد و اگرچه، اکنون از نظر اقتصادی در حد طبقات پایین قرار دارد و از نظر قدرت، بیرون از حکومت سیاسی است، ولی منزلت اجتماعی آنان به طور نسبی حفظ شده و همین منزلت اجتماعی (پایگاه اجتماعی آنان)، موتور حرکت فکری آنان میباشد به گونهای که در دهههای اخیر طبقه متوسط از اهمیت و پرستیژ بالایی در جامعه برخوردار بوده است.اینک با وجود اینکه همگان بر این باورند که موتور توسعه بر حجم طبقه متوسط و میزان فعالیت این طبقه بستگی دارد، اما شواهد نشان میدهد که با توجه به ساختار جامعه باید در جستجوی تعریف شرایط جدیدی برای طبقه متوسط به عنوان قشر خلاق جامعه بود و مهمترین نکته در تعریف شرایط، جلوگیری از انتقال این طبقه به طبقه پایین میباشد، زیرا همگان میدانیم که جامعهای سالم است و میتواند امید به پیشرفت داشته باشد که طبقه متوسط آن بسیار گستردهتر از طبقه بالا و پایین باشد. |
تفکر به عنوان یک شغل یک سوال در کودکی شگفتزدهام میکرد و آن این که متفکران، دانشمندان و به ویژه فیلسوفها از چه راهی گذران زندگی میکنند؟ مگر کار آنها ارزش اقتصادی دارد؟ اکثر نویسندهها یا پژوهشگران برایم بیشتر شبیه به کسانی بودند که مانند هر فرد دیگری علاقه دارد در اوقات فراغتش به موضوعاتی فکر کند و به بحث و پژوهش بپردازد. با این تفاوت که این آدمها سرگرمیشان را زیادی جدی گرفتهاند و کار، به معنای شغل با درآمد خوب، انجام نمیدهند.مدت زیادی است که نظرم کاملا دگرگون شده. همچنان به عنوان یک واقعیت قبول دارم که اکثر کسانی که در زبان انگلیسی به آنان " intellectual " میگویند (که به "انتلکت" ترجمه میشود اما اینجا انتلکت در معنای متداولش مد نظرم نیست) درآمد پولی چندانی ندارند، نهایتا بتوانند کمینه نیازهای مادی خود را برآورده سازند. اما ارزش کار آنان که برایم پوشیده بود هر روز بیش از روز قبل برایم اشکار میشود. اثر آنان حتی در چرخه اقتصادی نیز میتواند بسیار چشمگیر و ای بسا تغییردهنده مسیر اقتصاد یک کشور باشد.با این شروع میکنم که برای اشاره به این دسته افراد مناسبترین کلمهای که به ذهنم میرسد "متفکر" یا "اندیشمند" است. از این رو این اسم تناسب دارد که کار عمده این افراد را فکر کردن و پژوهیدن در نظر میگیرم. ممکن است از نظر بعضی افراد "فکر کردن" اصلا در شمار کار نرود. یا در دید آنها کاری ساده و پیشپاافتاده است یا کاری عبث یا در بهترین حالت کمسود. اما شواهد نشان میدهند که اصلا چنین نیست. اعتقاد خود من این است که تفکر پیوسته، منسجم و متمرکز یک فعالیت دشوار، دردناک و سهمگین است. برای فراهم کردن پشتوانه این مدعا قصد ندارم به آثار فیلسوفان کلاسیک یا دوره روشنگری یا به علومی چون بیولوژی، روانشناسی و جامعهشناسی مراجعه کنم. به نظرم کافی است کمی به زندگی خود و اطرافیان فکر کنیم و ببینم هریک از ما برای فرار از اندیشیدن به مسایل مختلف آمادهایم تا دست به هر کاری بزنیم: اکثر ما تماشای یک سریال بد را به فکر کردن به مسایل چالشبرانگیز زندگی خودمان ترجیح میدهیم، چه رسد به پرسشهای کلانتر و غیرشخصیتر.واقعیت این است که هر جامعهای همانگونه که به طور بالقوه نیروی کار محدود، نیروی درمانی محدود، مهندسان محدود و نیروی نظامی محدود و الخ دارد، نیروی "فکر" محدودی نیز دارد. معنای این حرف این است که به دلایل متعدد و متنوعی نمیتوان از همه افراد جامعه انتظار داشت که در کارهای یدی مورد نیاز جامعه مشارکت مفیدی داشته باشند یا از همگان انتظار داشت که در ساخت و ساز پلها، جادهها، ساختمانها و . قادر به فعالیت مفید باشند. به همین ترتیب نباید از تمامی افراد یک جامعه انتظار داشت که به "فکر کردن" بپردازند. در اینجا فکر کردن به نحوه تامین هزینه اجاره ماه بعد یا انتخاب مسیر جاده برای رسیدن به شهر مقصد در یک سفر خانوادگی مد نظر نیست، بلکه پرسشهایی که فکر کردن به آنها نیاز به پیوستگی، تداوم، گستردگی یا عمق بیشتری دارند مانند این که "آموزش کودکان باید چگونه باشد؟" یا "حکومت و دولت تا چه اندازه و به چه شکلی باید در اقتصاد و بازار دخالت کند؟" یا "اختراع و توسعه یک دارو یا یک ماشین جدید چه تاثیراتی بر زندگی افراد جامعه خواهد داشت؟" یا "برای بهبود کلی سلامت جسمی و روانی انسانها و کاهش رنج آنها در ابعاد مختلف زندگیشان چه میتوان کرد؟" یا "چگونه میتوان از وقوع یک جنگ ویرانگر جلوگیری کرد؟" و شمار بسیاری از این دست پرسشها.نیروی فکر یک جامعه را، مانند هر نیروی دیگری در عرصههای دیگر، کسانی میسازند که دشواریها و هزینههای گزاف تفکر را تحمل میکنند تا سودی از نتیجه تفکرشان به خود و جامعه برسانند. اگر مهمترین ابزار نیروی کار یک جامعه دستهای آنان باشد، مهمترین ابزار نیروی فکر جامعه ذهن آنهاست. در یک جامعه ایدهآل، مدیریت نیروی فکر یک جامعه، برقراری ارتباط مناسب میان این گروه و گروههای دیگر جامعه و فراهم کردن شرایطی که به رشد این نیرو کمک کند باید حتما مورد توجه سیاستمداران جامعه و چه بسا از مهمترین موضوعات در سیاست آن کشور باشد.توجیه سود مالی کمی که نصیب این قشر از جامعه میشود و زندگی محقر آنان، چندان پیچیده نیست. حتی با فرایض کلاسیک مانند متن آدام اسمیت ( The Wealth of nations ) میتوان گفت سود غیرمالی عظیمی که نصیب نیروی فکر یک جامعه میشود جبرانکننده سود مالی پایینی است که نصیب این قشر میشود و آن را پایین نگه میدارد. این سود غیرمالی شامل تاثیر عظیمی است که فعالیت این قشر دارد و در نتیجه احترام و جایگاه بالایی که این افراد در جامعه پیدا میکنند و شاید بیش از همه اینها لذت بسیاری که این گروه از افراد میبرند از کاری که انجام میدهند. عواملی مانند اینها دست به دست میدهند تا متفکران جامعه خواهان دستمزد بالاتری نباشند و با سود مالی کم به کارشان ادامه دهند. |
بی اخلاقی در جامعه، چرا؟ یک عقیده، تا زمانی که در دایره فکر محدود باشد، منعی ندارد، برای صاحب خود و دیگران، محترم هست. اما زمانیکه به عمل منجر شود، باید نقد شود، و اگر چنانچه کارکرد اجتماعی آن در تعارض با منافع دیگران هست باید منع و محدود شود. اگر این فکر آنقدر رواج یابد که بشکل یک ناهنجاری اجتماعی، فراگیر شود، دیگر یک پدیده فردی نیست و علاج آن هم باید اجتماعی باشد.حالا اگر یک رفتار اشتباه، پاسخ مثبت دریافت کند، یعنی پاداش بگیرد، یا حتی از سوی صاحبان قدرت، شهرت یا ثروت تشویق و تثبیت بشود، و کم کم جنبه عرفی بگیرد، روشنگری و تلاش برای برچیدن آن که وظیفه نخبگان هست، بسیار سختتر خواهد شد. حتی اگر در قانون و یا ارزشگذاری اخلاقی و عرفی هم طرد بشود، باز رشد میکند و تثبیت میشود. معضل بزرگ جامعه ما که امروز داد همه را درآورده بی اخلاقیهای روز افزون در تعاملات اجتماعی هست. بی اخلاقیهای فاحشی که گاهی باور آن سخت میشود! شاید گفته شود این مسایل در همه جوامع بشری هست. البته که چنین هست. اما حرف من اینست، جامعه ما که ادعای داشتن فرهنگ غنی، تمدن چندهزار ساله، دینداری، و باهوشی دارد، چرا به این ورطه افتاده است؟ بنظر من جواب این سوال در جنبههای مختلف متصور هست. بسیاری از جنبههای مدنیت مثل ترجیح منافع جمع بر منافع فردی جایی در فرهنگ ما ندارد. ما در پایینترین سطوح ارتباطی، همیشه اینطور تربیت شدهایم که منافع شخصی را به منافع جمع ترجیح بدهیم، علیرغم اینکه در شعارهای تربیتی، ادعای جمع گرایی داریم. حتی در آموزههای دینی هم گزاره هایی مثل " یدالله مع الجماعه" و ترغیب به ترجیح منافع جمعی را داریم، اما در عمل، بواسطه تفوق فرهنگ خودمحوری، دهها راه دورزدن جمع را بکار میبریم و در انتها، توجیهات اخلاقی و حتی شرعی هم برای آن میسازیم، برای نمونه، عبارت" جواز دروغ مصلحتی" یکی از پر سوءاستفادهترین مفاهیم اخلاقی هست. اولا اگر این مجوز صادر شده، موارد آن هم ذکر شده که خیلی خیلی محدود است و فقط و فقط برای حفظ جان و یا آبروی انسان هست. حالا هر کس باهر سطح آگاهی، بخود اجازه میدهد که با این مجوز بخیال خود دروغ مصلحتی بگوید! برای جلب منافع شخصی! بعد هم برای آن مجوز شرع و اخلاق را بیاورد! خدا میداند با همین مجوزها چقدر دروغ، خیانت، حق کشی و ظلم، مباح و پذیرفتنی میشود! یکی از رایجترین ناهنجاریهای اخلاقی دروغ هست. که با رواج آن، خیانت، ریاکاری، بی اعتمادی و انواع حق کشیها رواج مییابد. علل رواج دروغ بسیار هست. فرهنگ خودکامگی و استبداد، از هر نوعی، فردی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، دینی، سیستمی و . حتی در درون خانواده وقتی حرف اول و آخر را یکنفر میزند. دیگران به پنهانکاری و دروغگویی روی میآورند. این سبک اداره جامعه، اعم از خانواده، یا نهادهای اجتماعی بزرگتر باعث شده اعضای ضعیفتر برای کسب رضایت مافوق، در ظاهر یک جور نمایان شوند تا منافع را جلب کنند، و از سوی جمع طرد نشوند اما در باطن، چهره دیگری داشته باشند. این یعنی رواج ریاکاری. بچه، از درون خانواده، یاد میگیرد که وقتی چیزی را دوست نداشت، اگر بخواهد پذیرفته شود، باید دروغ بگوید. چون خانواده آن جنبه دوست نداشتنی او را نمیپذیرد. بعد این بچه وارد اجتماع میشود و همین رویه را در پیش میگیرد. و پاداش میگیرد. چاره چیست؟دلایل دیگر رواج دروغ و ریاکاری، ناامنی، ظاهر گرایی، و واقعیت گریزی در مورد انسان هست. انسان موجودی است مرکب از نور و ظلمت. باید بپذیریم ما همه، وجوهی از تاریکی هم در خود داریم، چاره در اینست که از ابتدا، بخشهای دوست نداشتنی وجود ما هم پذیرفته شوند، دیده شوند، انکار نشوند. اگر این قسمتهای بد و تاریک که قطعا در همه ما وجود دارند، انکار شوند، اتفاقا چون از بین نمیروند، با انکار، فقط عمیقتر میشوند و چه بسا ما خودمان هم دیگر آنها را نمیبینیم، در حالیکه وقتی عمیق شدند، قویتر افسار زندگی ما را در دست میگیرند و روزی که دیگر نتوانیم آنها را با نقاب بپوشانیم، بیکباره بیرون میزنند و ما را بیچاره میکنند. انکار هر واقعیتی، آنرا از بین نمیبرد، بلکه آنرا قویتر میکند. مثالی میزنم: همه ما شاهد بودهایم افرادی را که احیانا چه آدمهای خیر، مومن، مورد اعتماد و ظاهر الصلاحی که اعتبار امضایشان، زبانزد بوده، اما یک روز شنیدیم، فلان دزدی بزرگ، فلان خیانت، فلان کلاهبرداری مالی یا اخلاقی از زیر همین چهره موجه، بیرون زد! و همه تعجب کردهایم! و میپرسیم چرا این آدم عوض شد؟ در حالیکه او عوض نشد، در واقع او از اول همین بوده، ولی با نقابها و نقشهایی که برای دیگران بازی میکرده تا حالا چهره دیگری از خود نشان داده و این چهره امروزی، اتفاقا خود خودش هست! نکته اینجاست، هر چه انکارها بیشتر باشد، یعنی جنبههای تاریک و واقعی بیشتر پنهان شوند، خطرناکتر است. و خبر بد اینکه همه ما این قابلیتهای منفی را داریم! بحکم اینکه انسان هستیم! و اتفاقا هر چه ارتفاع جایگاه انسان بیشتر باشد، سقوطش وحشتناکتر هست! بیهوده نیست که حضرت علی( ع) با آن جایگاه رفیع، در پیشگاه خدا استغاثه میکند که خدایا لحظهای مرا بخودم وامگذار! یکی از جاهایی که خیلی سریع، نقابها میافتد، در زمان بحرانهاست. که این غربالگری بخوبی محقق میشود. لذا جمله معروفی هست که میگوید : بحران، هم فرصتی برای رشد است هم تهدیدی برای سقوط. بحران، ذات انسانها را نمایان میکند. انسان سالم، در اوج بحران، شرافت، اصالت ، صداقت، امانتداری و دیگر ارزشهای اخلاقی را زیر پا نمیگذارد. حالا این بحران، میتواند شوکهای شدید مثبت یا منفی باشد. هر تکانهای که روند عادی زندگی را بهم بزند و زندگی را از تعادل خارج کند. اعم از شکست یا موفقیت. خیلی وقتها، یک موفقیت چشمگیر، برای کسیکه ظرفیت و لیاقت آنرا ندارد، موجب سقوط میشود. یا یک شکست ظاهری، موجب رشد! خلاصه کلام اینکه، بحران، هر " آنچنان " را " آنچنانتر " میکند.در بعد اجتماعی، ما سالیان سال است که ادعایمان گوش فلک را کر کرده: "ما متمدنترین، باهوشترین، بافرهنگترین ملت برگزیده خدا هستیم ." در حالیکه در واقعیت، نیستیم! اصلا خدا بنا نداشته همچین قومی بیافریند و همه امتیازات را در همه جوامع توزیع کرده. مدام از خودمان تعریف کردیم و کم کم خودمان هم باورمان شد! و جنبههای تاریک گذشته تاریخ و فرهنگ خود را انکار کردیم. به معدود دانشمندان و ادیبان بزرگ و دانه درشت خود افتخار کردیم و همه بار فرهنگی جامعه عقب مانده خود را روی دوش آنها گذاشتیم و خواستیم که آنها جبران کنند! البته که آنها آدمهای بزرگی بودهاند که شاید در کمتر ملتی امثال آنها بوده باشد، ولی نباید بخاطر وجود آنها، عقب ماندگی و ضعف فرهنگی اکثریت قاطبه گذشتگان خود رامنکر بشویم. مگر چند تا آدم دانه درشت چقدر میتواند جور یک ملت را بدوش بکشند؟ و هر زمان هم که دانه درشتهای جامعه مان افول داشتهاند، سیر نزولی کل جامعه مشهود بوده است. که نمونه بارز آن پادشاهان قاجار و بذل و بخششهای آنها از خاک این سرزمین هست. ملاک فرهیختگی و تمدن در یک جامعه اینست که عموم جامعه در سطح متوسط رو به بالا از فرهیختگی باشند، نه فقط چند عدد آدم دانه درشت! اتفاقا باور این برگزیدگی، نوعی خودشیفتگی به جامعه میدهد که نمیتواند نقاط ضعف خود را بپذیرد. مثالی میزنم: ما ملتی هستیم که ترجیح منافع شخصی بر منافع جمعی در اعماق فرهنگ ما نهادینه شده است. هر زمان منافع شخصی ما با قانون، اخلاق، یا حتی شرع در تعارض باشد، منافع خود را ترجیح میدهیم، قانون را دور میزنیم، و اگر بتوانیم حتی برای کار خود توجیهات قانونی و اخلاقی و شرعی هم میسازیم. تا وجدان خود را راحت کنیم. یا با عباراتی مثل: " همه همینطورند" ، " من نکنم یکی دیگه میکنه" ، " دروغ مصلحتی اشکال نداره" ، اینکه اسمش دزدی نیست، حقمه!"، " اینکه رشوه نیست، چون با رضایت میده"و .. خود و دیگران را فریب میدهیم. و در بسیاری از قوانین ما هم راهکارهای فرار از قانون بدون کیفر وجود دارد. و کافیست کسی از تعهد و اخلاق تهی باشد، هیچ ضمانتی برای اجرای آن نیست! راه دیگر برای تبریه خطاکاری هم فرافکنی هست. خطاکار، مسیولیت خطای خود را نمیپذیرد و زمین و زمان را مقصر میکند تا به خود مجوز خطا را بدهد. فاجعه به همینجا ختم نمیشود. کسانی هم که مسیولیت میپذیرند، از دل همین فرهنگ آمدهاند، و با ترجیح منافع شخصی، حالا قدرت هم پیدا میکنند. نتیجه را خودتان حدس بزنید. شهید مطهری میگوید" اصلاح یک جامعه از بدنه آحاد آن شروع میشود و افساد، از بالا. "پس اصلاح ناهنجاریهای فرهنگی، یک چرخه است که باید هم از درون لایههای زیرین جامعه پا بگیرد و از سطوح بالا مطالبه شود تا سطوح بالا جریت خطا نداشته باشد. ضمن اینکه متولیان برگزیده جامعه هم باید حواسشان جمع باشد که بانی رواج نابهنجاری نباشند. جامعهای که در لایههای عمیق خود این ضعفهای فرهنگی مخرب را دارد، اگر اجرای عدالت با منافع شخصی اش در تعارض قرار بگیرد، آیا تاب تحمل دارد؟ جامعهای که اصلاح نشده باشد تاب تحمل علی(ع) را دارد؟ نه! امام معصوم هم که بیاید، جامعه او را پس میزند. چاره چیست؟ در جامعهای که ادعای دینداری دارد؟ و کیست نداند که سرآمد دین، اخلاق است. اصلا تابلوی دینداری اخلاق هست، چرا باید اینقدر بی اخلاقی و فساد باشد؟ آیا دین اشکال دارد؟ یا اشکال از مدعیان دینداری هست؟ بدون سو گیری، آنچه مطالعه در آموزههای اصیل دین نشان میدهد، روح همه ادیان الهی، صداقت، عدالت، امانتداری و مسیولیت پذیری و حفظ کرامت انسان بوده است. از ابتدای آفرینش هر پیامبری که آمده اولین و اساسیترین دعوتش همینها بوده، و اختلاف ادیان، در اختلاف شریعتهای آنهاست که به فراخور زمان و مکان جوامع تفاوت میکرده است. پس روح دین واحد است و در همان موارد فوق که جنبههای اعتقادی و اخلاقی دین هستند، ثابت هست و هر پیامبری هم که آمده دین پیامبر قبل از خود را نفی نکرده، بلکه تصدیق هم کرده، آنچه در ادیان مختلف متفاوت بوده، شریعت است. و شریعت، تنها، راهی است برای رسیدن به آن روح واحد. حالا اگر در فرد یا جامعهای، شریعت، از اخلاق پر رنگتر بشود. و اخلاق را زیر پا بگذارد، آیا باز هم دین است؟ همه میدانیم، دین مجموعهای است از سه دسته موضوعات: اصول اعتقادی( ایمان به وجود خالق و صفات او ، ایمان به مبدا و ایمان به معاد، ایمان به فرستادگان خالق) اصول اخلاقی( بایدها و نبایدهای اخلاقی، حسن و قبح، فضایل و رذایل) و شریعت ( احکام عملی، که التزام به آن در دینها و آیینهای مختلف متفاوت هست). برای اینکه یک نفر دیندار یا مومن تلقی بشود پذیرش و اقرار به اصول اعتقادی لازم هست. اما برای کامل شدن دین، التزام به اصول اخلاقی هم لازم هست، شریعت هم ، چهره بیرونی و قابل رویت دینداری هست. چهره درونی و عمیق دین، اعتقادات و اخلاق هست که اگر نباشد، شریعت یک نمایش توخالی هست! این هرگز بمعنی نفی التزام به شریعت نیست، بلکه باین معناست که هیچکدام از این سه وجه بدون بقیه معنی دینداری ندارد. انسان میتواند با اخلاق باشد، اما دیندار نباشد. اما نمیتواند دیندار باشد ولی اخلاق مدار نباشد. چون اصول اخلاقی، در واقع اصول انسانی هستند.مثلا اینکه عدالت، صداقت، امانتداری خوبست، این را هر انسان نابالغی هم درک میکند. بعبارت دیگر قبل از " انسان شدن" هرگز نمیتوان " دیندار " شد. شریعت بدون اخلاق، تهی از دین خواهد شد، نماز و روزه هم که باشد، ضد دین است! تمام مبارزه پیامبر در ماجرای مسجد ضرار، یا جنگهای امام علی(ع) و امام حسین(ع)، آیا با افرادی خارج از دایره شریعتمداران بوده؟ البته که نه، که بسیاری از این جبهههای مقابل خیلی هم مقید به شریعت بودهاند.نشانه اخلاق مداری هم اینست: اگر به کسی بگویند همه اعتقاداتت را کنار بگذار، فرض کن خدا و پیغمبر و مبدا و معادی در کار نیست، آیا چقدر حاضر هست هنوز به اخلاقیات پایبند باشد؟ کسیکه پایبندی اش به اخلاقیات فقط برای گریز از عواقب و کیفرهای آن هست، نه دیندار هست نه حتی انسان! حتی اگر ادعای پایبندی یه شرایع داشته باشد. این آدم قابلیت این را دارد که به وقیحترین رفتار دست بزند چون شرط اساسی دینداری را ندارد. ترویج این سبک دینداری، یعنی ترویج ریاکاری، تظاهر، تقلب و دروغ و فریبکاری!حتی خدا پرستی هم اگر بخاطر گریز از کیفر یا جلب پاداش باشد، ارزش ندارد. خداپرستی زمانی ارزش دارد که نتیجه خداشناسی باشد. هر چه معرفت انسان نسبت بخدا بیشتر و حقیقیتر باشد در مییابد که این خدا، لابق پرستش هست. یعنی خداپرستی زمانی ارزش دارد که در پی خداشناسی باشد. |
نه به حجاب اجباری یا نه به حجاب اسلامی؟ حجاب اسلامی شایسته زن مسلمان است.داخل مجازآباد به گردش پرداخت. اخبار روز را مطالعه کرد. برای کاری در سایتها به جستجو پرداخت. خیلی اتفاقی کلیپی باز شد. خانم مسنی با مانتو زرشکی، روسری، شلوار و کفش مشکی به سوالهای آقای مصاحبهگر پاسخ میداد. خانم میگفت:"مدرک فقه و اصول دانشگاهی دارد و مخالف حجاب اجباری است. چون در قرآن آیهای که به صراحت به این مهم بپردازد وجود ندارد و هر چه هست تفسیر است." با خود گفت:"عجب، باشد حرف شما قبول. اما من که بی سواد نیستم. خدا را شکر الان هم عهد دقیانوس نیست که اگر به مجهول یا مطلب شبهه ناکی برخوردیم دسترسی به حق و واقع سخت باشد. همین الساعه درست یا اشتباه بودن حرفتان اثبات میشود." کلیپ را تا آخر گوش داد. نکته زیاد داشت و الحمدلله تمامش برخلاف توهمات مصاحبهگر قابل جواب بود. قرآن را باز کرد. آیه 59 سوره احزاب خطاب به پیامبر فرموده بود:" یا یها النبی قل ل زواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک دنی ن یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما ای پیامبر، به همسران و دختران خود و زنان مومنان بگو: روسری های بلند خویش را بر خود فرو پوشند که مناسبتر است، از آن جهت که [به متانت و وقار] شناخته شوند و مورد آزار [هرزگان ] قرار نگیرند و [در مورد کوتاهیهای گذشته ] خدا آمرزگاری است مهربان."با خود گفت:"نعوذ بالله ماندهام بشر را چه کسی خلق کرده خدا یا مدعیان نه به حجاب اجباری؟ در این آیه خداوند واضح و روشن درباره حجاب داشتن زنان، نحوه پوشش و چرایی آن صحبت میکند. نیاز به تفسیر هم ندارد. خدا انسان را آفریده به تمام نیازهایش واقف است. حالا این مدعیان یعنی از خدا هم بیشتر سرشان میشود؟ یعنی میدانند اگر زن بدون حجاب بیرون برود، هیچ کس جسم و روحش را نخواهد آزرد؟ یا اینکه اگر چنین اتفاقی افتاد و زنان معترض شدند از زیر بار مسیولیت حرفشان شانه خالی خواهند کرد و نظریههای پوسیده و امتحان پس داده غرب را دوباره در چرخه حرف هایشان به آسیاب خواهند ریخت؟" دلش به حال زنانی سوخت که فریب این حرفهای بزک کرده را میخورند. هوای نفسشان را پروار میکنند و خودشان را درون باتلاق فساد گرفتار میسازند. با خود گفت:"چرا زنها آنقدر که به شوهرشان برای زن دوم حساس هستند به خودشان برای شوهر دوم حساس نیستند؟ البته زن دوم برای مرد با داشتن زن اول حرام نیست اما شوهر دوم با وجود شوهر اول برای زن حرام است. حرمتش هم واضح است. زن که چند شوهر داشته باشد مثل این است که چند کشاورز بر سر یک زمین بروند و بذر بکارند. آخر سر موقع درو بر سر مالکیت محصول جنگ در میگیرد. واقعا چطور میشود مردی تمام زیباییها و عشوهگریهای زنی را ببیند و در او طمع نکند؟ کنار گذاشتن حجاب یعنی برداشتن گام اول برای افتادن درون باتلاق فساد." قرآن را بست. به اطرافش نگاهی انداخت. صدای خنده بچهها از بیرون خانه به گوشش رسید. دوباره واگویه کرد:"مگر ما همه مسلمان نیستیم؟ مگر قبول نکردیم زیر پرچم اسلام زندگی کنیم؟ مگر نمیخواهیم در امنیت به سر ببریم؟ مگر قوانین مدنی و اجتماعی جمهوری اسلامی را قبول نکردهایم؟ پس چرا میخواهیم مثل کفار باشیم؟ خودمان را شبیه بدترین مردمانشان کنیم و اسمش را بگذاریم آزادی عمل و مختار بودن، آیا این جز هرج و مرج در جامعه و گسستن نظام خانواده چیزی به دنبال دارد؟"آهی کشید. غم بر چهرهاش نشست. بلند خواند:ترسم نرسی به کعبهای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است |
قضاوت،خوب یا بد قاضی زیاد میشود،وقتی عدالت نیست!!قضاوت نکنیم،قاضی بی مدرک نشویم،بدون اجازه کلاه قضاوت سر نکنیم.تذکر بدهیم،دوست داشته باشیم،اما قضاوت نکنیم.میدانم فکر داریم،اندیشه داریم،اختیار خودمان را داریم،اما حتی خودمان را هم قضاوت نکنیم.با قضاوت کردن زیبایی هایمان پودر میشود،توانایی هایمان پایمال و خوبی هایمان نادیده گرفته میشود.قضاوت کردن آسان است اما مانند شنا در اقیانوس است ..یاسمن.ح |
جاهلیت مدرن در لابه لای فرهنگ زندگی، صحنه مبارزه است و صحنه سختیها و قاب مجاهدتها به اندیشههای اسلامی و جاهلی سرشته شده، حتی زمانی که پیامبر (ص) نبودند و ابراهیم خلیل الله از بابل به سوی کنعان حرکت کردند . زمانی که نوح مردمش را انذار داد . زمانی که آدم و حوا خلق گردیدند . انسان هرگز به ضرر خود گام برنمی دارد حتی آن آدم بی ایمانی هم که خود را میکشد، گمان میکند با کشتن خود از رنج هایی(حال واقعی یا خود ساخته ) خلاص میشود . تنها یک دلیل برای اشتباهات و گناهان انسان وجود دارد و آن، "جهل" است. پشیمانی بعد از اشتباه همان قدر بی فایده است که برگرداندن سنگی بر چاه افتاده بنابراین بهتر است جهل را بشناسیم تا به چاهش نیفتیم.جهل و جاهلیت ابعاد گوناگون دارند و خطرناک ترینش جاهلیت مدرن است در این جاهلیت ارکانهای مختلفی تاثیر دارند که مهمترینشان فرهنگ و تبلیغات هستند حتی علم (شکل ناقصش) نیز گاها باعث این جاهلیت میشود .جاهلیت مدرن، همان جاهلیتی است که مردم ما بدان گرفتارند این مردم به قدری در تاریکی به سر میبرند که هنوز هم باور دارند نمیتوانند کاری کنند. شاید به خاطر سالها رنجی باشد که از استعمارگران و عجانب چشیدهاند .انسان امروزی به جایی مرتفع در علم رسیده نظریههای علمی گوناگون بیان و اثبات گردیده و این نظریهها بر آن اند که چگونه و چرایی هستی را شرح دهند. فرزند آدم فکر میکند که دیگر زیاد میداند در عصر جدیدی قرار گرفته عصری که هیچ سوالی را بی جواب نخواهد گذاشت. او وقتی به اطرافش مینگرد، به دنبال چیستی هستی میگردد . میپندارد همهی اینها خود به خودیست انسان را محور تمام وکمال هستی میشمرد هر وجود دیگری را انکار میکند او میپندارد که انسان یک لحظه است. الان هست و چند لحظه دیگر وجود ندارد پس به فکر فرو میرود .حال که چنین است، بیایید این چند روز را زندگی کنیم . هدف زندگی همین زندگی کردن است! واین یعنی جامعه برای همیشه در کما خواهد ماند .در مسیله فرهنگ، جوامعی همانند جامعهی ما که صاحب فرهنگ و سنت دیرینه هستند، هرگز دین نتوانسته تمام و کمال در بطن جامعه جای گیرد و تماما اجرا شود، چرا که فرهنگ همیشه مانع آن بوده گویا مردم سخنان پدرانشان را بر سخن الله عزوجل ارجح میدانند. گویا بیشتر از خداوند بر فطرت بشر آگاهی دارند . در حالیکه نمیدانند چه آسیب بزرگی بر پیکره جامعه وارد میکنند.آمیختن دین اسلام به فرهنگهای جاهلی اشتباهی مهلک است. شاید هم در حال حاضر خطرناکترین اشتباهی است که در جوامع اسلامی جریان دارد. علاوه بر درون جامعه، دشمنان خارجی نیز در پی تزریق فرهنگهای جاهلی به ملت و امت هستند و رسانه نیز نقش خود را به نحو احسن در این راستا انجام میدهد. بیخود نیست که تبرج در جامعهی امروز ما به یک ماهیت روتین مبدل گشته به طوری که در جامعه جریان دارد و حتی کسی به فکر مبارزه با آن نیست. بحث فرهنگ، حقیقتا بحثی بسیار غامض است و تغییر آن روندی پایا و مزمن دارد. فرهنگ یک جامعه به قدری مهم است که اسباب جنگ با آن جامعه را میتوان با بررسی فرهنگش دریافت یا حداقل جنگهای نظامی و اقتصادی، بدون پیش زمینه جنگ فرهنگی آغاز نمیگردد. گزاف نیست بگویم که، اگر جامعه ما در جنگ فرهنگی مغلوب ابرقدرتها نمیشدند، هرگز جنگ اقتصادی علیه ملت شروع نمیشد یا حداقل اینقدر طول نمیکشید .سخن من نفی مطلق فرهنگ نیست بلکه پرهیز از بعضی فرهنگ هاست که با روح اسلام (که همان سلامتی جسم و روح فرد و جامعه است) در تضاد هستند .در پایان با تمثیل و تشبیهی شاید آموزنده، سخن به پایان میرسانم: اسلام همچون نور است اگر به زندگی ما برخورد نکند، متوجهش نخواهیم شد. ارزشی ندارد که از کنار ما بگذرد . اسلام همچون آب پاک است اگر آلوده شود دیگر اسلام نیست . دیگر قابل شرب نیست .والسلام علی من اتبع الهدیبرای دریافت فایل کامل نشریه کلیک کنید.علی اسدی جلودار| پزشکی ورودی 97 |
تربیت کودک: بهترین مشاوره کودک تربیت کودک: بهترین مشاوره کودک منبع: گپچهلینک مطلب: وجود بهترین مشاوره کودک در کنار بسیاری از خانواده هایی که از مشکلات روان شناختی کودک خود رنج میبرد امری ضروری است .مشکلاتی ضعف در روابط با هم سالان ،اضطراب و یا گوشه گیری از مواردی شایع در بین بسیاری از کودکان میباشد که باعث بوجود آمدن اختلالات رفتاری نظیر پرخاشگری و یا لجبازی در آنها میگردد. در صورت مشاهدهی این موارد باید والدین میبایست هرچه سریعتر کودک خود را برای حل چنین مشکلاتی نزد بهترین مشاوره کودک موجود ببرد تا با مواجهه و برخورد تخصصیتر نسبت به حل این مشکلات قدم بردارند.به جرات میتوان گفت بسیاری از والدین احساس ناخوشایندی را به هنگام مراجعه و حضور در کلینیک مشاوره کودک دارند و از اینکه قرار است کودکشان تحت درمان و معالجه قرار گیرند ابزار ناراحتی میکنند اما توجه و کسب آگاهی در این زمینه برای والدین بسیار لازم است. والدین باید به این مساله توجه داشته باشند که بهترین مشاوره کودک ، میتواند به کودک شان کمکهای بسیاری را در زمینههای مختلف داشته باشد. یک روانشناس حرفهای خوب میتواند ارتباط بسیار خوب و گرمی را با کودک برقرار کرده و مشکلات او را عمیقا درک کرده آنها را شناسایی کند و در ادامه بتواند مداخله درمانی خوبی را داشته باشد.درمان کودکان توسط بهترین مشاوره کودک میتواند تاثیرات مثبت و مطلوبی را در ارتباط بین اعضای خانواده بوجود آورده و باعث شود روابط شاد و سالم بین والدین و کودک ایجاد شود.شایعترین مشکلاتی که امروزه خانوادهها را با خود درگیر کرده است شامل مواردی از قبیل کودک بیش فعال ،کودک لجباز ، کودک وابسته و کودک پرخاشگر میباشد که تمامی این مشکلات را میتوانید با مراجعه به بهترین مشاوره کودک در بازهی زمانی 3 الی 12 هفته برطرف کنید. البته لازم بذکر است مدت طول درمان تماما بستگی به پیچیدگیها و میزان سطح مشکلات کودکان دارد و نمیتوان تاریخ دقیقی را دربارهی زمان رسیدن کودک به شرایط آرمانی تعیین کرد. اما ممکن حتی در هفتههای ابتدایی ،با شناخت معیارهای بیماری و توصیه روانشناسان ادامه روند درمانی از طریق والدین و در منزل صورت پذیرد.البته شاید بتوان با توجه برخی توصیهها از بروز بسیاری مشکلات در کودکان جلوگیری کرد. مواردی که در زیر به آنها خواهیم نتیجهی بررسی و تحقیق بسیاری از بهترین مشاوره کودک در سراسر دنیاست که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم :توصیههای بهترین مشاوره کودکبه کودکان خود بیاموزیم که چگونه بر استرس غلبه کنند.مسالهای که بهترین مشاوره کودک و والدین تجربه کردهاند این است که کودکان در سالهای جوانی احساس اضطراب می کنند، در مورد نمراتشان نگران هستند و برای بهتر بودن در مدرسه تحت فشارند. موضوع دردآور در این رابطه این است که در برخی موارد مشاهده شده حتی کودکانی هستند که به خاطر فشار ناشی از استرس، خودکشی کردهاند. این نوع خودکشیها بیشتر در محیطهایی اتفاق میافتد که افراد دستاوردهای زیادی دارند و در این محیط، کودکان از خود انتظارات بالایی دارند.مشاوران کودک بر این باورند که شیوهی زندگی بزرگسالان، به کودکان نشان میدهد که استرس بخشی اجتنابناپذیر از زندگی موفق است. مطالعات روانشناسی نشان میدهد مصرف قهوه زیاد، برنامهریزی بیش از حد در طول روز، زندگی در یک حالت پایدار از کار، رانندگی و امور طاقت فرسا در شب منجر به ایجاد یک حالت عصبی و مضطربانه در افراد میگردد. در این شرایط افراد به ناچار برای آرام کردن خود از الکل، داروهای خواب آور یا زاناکس استفاده میکنند.در کل، این یک سبک زندگی برای الگوگیری کودکان خوب نیست. تحقیقات روانشناسی نشان میدهد کودکانی که پدر و مادرشان در معرض فرسودگی شغلی در محل کار قرار دارند، بیشتر از همسالانشان در معرض فرسودگی تحصیلی در مدرسه قرار میگیرند.در این موارد بهترین مشاوره کودک توصیه میکند که والدین به فرزندان خود، مهارتانعطافپذیر بودن در مواجهه با وقایع تنش زا را آموزش بدهند. هرچند نمیتوان خواستهها و وضعیتهای پیشآمده در محل کار و مدرسه را تغییر داد، اما میتوان از تکنیکهایی مانند مدیتیشن، یوگا و تنفس برای مقابله با فشارهایی که کودکان با آن مواجه هستند، استفاده کرد. مشاوران کودک بر این باورند که این ابزار به بچهها کمک می کند تا بتوانند به سیستم عصبی "سمپاتیک و پاراسیمپاتیک خود واکنش نشان دهند.از کاری که میکنید لذت ببرید، نیازی نیست کار خاصی انجام دهید.مطالعات روانشناسی نشان میدهد در جوامع غربی، حتی در اوقات فراغت هم افراد تمایل دارند احساسات و هیجانات شدید را تجربه کنند. این درحالی است که این جوامع، افراد بایستی احساساتی با شدت کم و آرامش داشته باشند. این بدان معنی است که برنامههای بچههای ما اغلب به فعالیتهای اضافی و گردشهای خانوادگی وابسته میشود، بدون این که واقعا مدتی برای استراحت خود داشته باشند.به لحاظ روانشناسی هیچ چیز اشتباهی در هیجان، تفریح و در جستجوی تجربیات جدید وجود ندارد. اما هیجان، مثل استرس، فیزیولوژی ما را با ضربه زدن به سیستم "جنگ و گریز" تضعیف میکند و باعث از بین رفتن آن میشود. بنابراین ممکن است والدین به صورت ناخواسته کودکان خود را پس از مدرسه یا در آخر هفته با استفاده از انرژی خودشان فرسوده کنند. و به این ترتیب فرصت و زمان کمی را در اختیار آنها قرار میدهند تا بتوانند تنها باشند.علاوه بر این، تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که مغز ما زمانی که بر روی موضوع خاصی تمرکز نمیکند، نسبت به زمانی که روی موضوع خاصی تمرکز میکند احتمال اینکه ایدههای خلاقانه به وجود بیاورد افزایش مییابد. بنابراین بهترین مشاوره کودک توصیه میکند، به جای برنامهریزی بیش از حد برای بچهها، باید فشار زمان را از آنها بگیریم. تا کمتر تحت تاثیر گذشته و آینده باشند و بیشتر در زمان حال زندگی کنند.بهترین مشاوره کودک بر این باور است که کودکان میتوانند هر موقعیتی را به یک فرصت برای بازی تبدیل کنند. کودکان میتوانند فعالیتهای آرام بخش مانند خواندن یک کتاب را انتخاب کنند، با حیوان خانگی شان بازی کنند، یا به سادگی در زیر درختی دراز بکشند و گذر ابرها را تماشا کنند. روانشناسان کودک معتقدند استراحت دادن به کودکان، به آنها کمک خواهد کرد که خلاقتر و خلاقتر باشند. در این وضعیت به همان اندازه نیز به بچهها کمک میشود تا به آرامش برسند.نکتهای که بهترین مشاوره کودک ت کید میکند این است که شرایط را به گونهای نکنید که کودکان کلا به چالش کشیدهنشوند و یا از فرصتهای یادگیری محروم شوند. مهم این است که برای آنها بیش از حد برنامهریزی نکنید و آنها را مجبور به انجام کاری نکیند. یعنی کاری نکنید که کودکان فرصتهای فراوان یادگیری و بازی مستقلانه را از دست بدهند و در خود و در افکار پوچشان غرق شوند و در نهایت یاد بگیرند که خوشبخت بودن تنها بودن است نه همیشه فعالیت کردن.اشتباه کنید و یاد بگیرید که شکست بخورید.پدر و مادرها تمایل دارند فرزندانشان را از طریق نقاط قوت و فعالیتهایی که به طور طبیعی در آنها قوی و نیرومند هستند به دیگران معرفی کنند. آنها میگویند فرزندشان " ریاضیدان"، "فردی اجتماعی" یا " یک هنرمند" است. اما تحقیقات روانشناسی دانشکده کارل دوک دانشگاه استنفورد نشان میدهد که این ذهنیت، فرزند را به یک شخصیت خاص محدود میکند. مشاوران کودک معتقدند این کار باعث میشود کودکان چیزهای جدیدی که در آن خوب نیستند را امتحان نکنند.برای مثال، هنگامی که یک بچه عمدتا به خاطر تواناییاش در ورزش ستایش میشود، احتمال کمی دارد که جایگاه راحت خود را ترک کند و برای فعالیت دیگری تلاش کند. تجربهی مشاوران کودک نشان داده است که استفاده از این شیوه میتواند موجب اضطراب و افسردگی در هنگام شکست یا چالش شود.بهترین مشاوره کودک معتقد است که مغز ما برای یادگیری چیزهای جدید برنامهریزی شده است. ما در کودکی و جوانی میتوانیم چیزهای خوبی از اشتباهاتمان یاد بگیریم. بنابراین به جای اینکه نقاط قوت فرزند خود را شناسایی کنید، به آنها یاد بدهید که تا زمانی که تلاش میکنند واقعا میتوانند چیزهای جدیدی یاد بگیرند. پژوهشهای روانشناسی کودک نشان میدهد پس از این توصیه والدین، کودکان با خوشحالی و حتی اشتیاق در برابر چالشها میدانند که باید فقط برای بهبود اوضاع تلاش کنند و کمتر احتمال دارد که احساس بدی را در مورد خود و استعدادهای خود داشته باشند.با دیگران خوب رفتار کنید.بسیاری از افراد همچنین گمان میکنند که انتقاد از خود برای اصلاحشان اهمیت دارد. این در حالی است که خود آگاهی، موضوع به مراتب مهمتری است. مشاهدهی مشاوران در جلسات مشاوره با والدین نشان داده است اغلب والدین به طور ناخواسته به فرزندان خود آموزش می دهند که از خودشان انتقاد کنند. برای مثال، اگر والدین به کودک میگویند که باید برای نتیجه بهتر تلاش بیشتری داشته باشد، کودک میتواند آن را به عنوان انتقادی از شخصیت خود دریافت کند و به طور طبیعی آن را درونی کند.اما تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که خود انتقادی اساسا نوعی خود تخریبگری است. خود انتقادگری افراد را بر روی آنچه که به اشتباه از ایشان سرزده است متمرکز نگه میدارد، و نتیجه آن کاهش اعتماد به نفس آنهاست. به اعتقاد بهترین مشاوره کودک ادامه این روند باعث میشود که افراد از شکست هراسان شوند، و در نهایت عملکردشان مخدوش شود. مطالعات روانشناسی هم موید این مطلب است که این کار باعث میشود که شما راحتتر منصرف شده و در تصمیمگیریها ضعیف عمل کنید. تجربهی مشاوران نشان داده است خود انتقادی باعث میشود زمانی که با یک چالش مواجه میشوید بیشتر مضطرب و افسرده شوید.راه حل بهترین مشاوره کودک این است که به جای این کارها، والدین باید کودکان را تشویق کنند تا نگرشهای خودشفقتی را نسبت به خود بروز دهند. به این معنی که با خودشان در زمان شکست و یا درد به عنوان یک دوست رفتار کنند. البته باید توجه داشته باشید که فرزندان نباید نسبت به خودش زیادی بخشنده و سهل گیر باشند یا خودش را در بند مصایب قرار ندهند.تجربهی مشاوران کودک در مشاوره با والدین نشان داده است که با این کارها بچهها به تدریج یاد میگیرند که به خودشان آسیب وارد نکنند و در عین حال در مواجهه با مشکلات بیشتر تلاش کنند. برای مثال، یک کودک خجالتی با خودشفقی، به خود میگوید که گاهی اوقات احساس خجالت میکند و شخصیت او از طرف دیگران به عنوان یک کودک غیرهنجار، شناخته نمیشود. با این کار کودک میتواند اهداف کوچک و قابل کنترلی را برای خروج از لاک خود تعیین کند. و برای رسیدن به آنها تلاش نماید. مشاوران کودک بر این باورند که این طرز تفکر به کودک اجازه میدهد تا در برابر چالش ها برتری داشته باشد، مهارتهای اجتماعی جدیدی را کسب کند و از اشتباهاتش درس بگیرد.دلسوزی و مهربانی خود را به دیگران نشان دهید.تحقیقات روانشناسان کودک نشان میدهد داشتن ارتباطات اجتماعی از دوران کودکی، مهمترین شاخص برای پیشبینی سلامت، شادی و حتی طول عمر افراد است. مشاوران روانشناسی همچنین معتقدند که داشتن روابط مثبت با دیگران برای شادی ما ضروری است، که به نوبه خود بر تواناییهای فکری و موفقیتهای نهایی ما تاثیر میگذارد.علاوه بر این، قابلیت دوستیابی یکی از اصلیترین عوامل رسیدن به موفقیت است. تجربهی مشاوران و روانشناسان نشان میدهد صرف نظر از مهارتهای واقعی اگر شما نسبت به کسانی که در اطراف شما هستند، مهربان و دلسوز باشید از حمایت آنها برخوردار خواهید شد. به همین خاطر بهترین مشاوره کودک پیشنهاد میکند برای موفقیت در دراز مدت به جای این که فقط بر خودتان تمرکز داشته باشید، به دنبال ایجاد روابط حمایتکننده باشید.کودکان به طور طبیعی مهربان و دلسوز هستند. اما همانگونه که جین تونگ ( Jean Twenge ) روانشناس در کتاب "نسل من" نوشته است، در دوران خردسالی افراد به طور فزایندهای درگیر خودشان شده و خود محور می شوند. به همین خاطر به لحاظ روانشناسی مهم است که غرایز طبیعی کودکان را به سمت مراقبت از احساسات دیگران سوق دهید. کلام آخر این که در جایگاه یک مشاور کودک به شما والدین توصیه میکنم که حتما از همان کودکی فرزندانتان را تشویق کنید و به آنها یاد بدهید خود را به جای دیگران قرار دهند و نسبت به دیگران مهربان باشند.جمع بندیدر مجموع میتوان گفت دوران کودکی انسان از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد. روانشناسی کودک به عنوان یکی از زیر مجموعههای "روانشناسی رشد" با هدف نگاه دقیق و علمی به کودک و نیازهای او و یافتن شیوههای صحیح پرورشی و آموزشی کودک از اولین سالهای تاسیس روانشناسی علمی مورد توجه بوده است. مرکز مشاوره گپچه با بهره گیری از بهترین و مجربترین روانشناسان کودک در خدمت شما همراهان هستیم.شما میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مشاوره و روانشناسی کودک و نوجوان با مشاورین و متخصصان مجرب کلینیک گپچه در تماس باشید. |
کاش فیسبوک اجازه میداد دشمن همدیگر باشیم ترجمه: محمد ملاعباسی مرجع: Springerin نویسنده: بیونگ - چول هانفرهنگ مثبتنگری افراطی در شبکههای اجتماعی اجازه اندیشیدن به "دیگری" را از ما میگیردفیسبوک یا اینستاگرام را که نگاه میکنید، پر است از عکسهای پرطراوتی که در آن آدمهای خندان "دوستیشان" را با هم جشن گرفتهاند. دوستی پایهایترین ارزش شبکههای اجتماعی است. همه باید با هم خوب باشند و گل بگویند و گل بشنوند. اما هان، فیلسوف منتقد کرهای - آلمانی، معتقد است آدمهایی که همه یکشکل و همساناند نمیتوانند به جوهر دوستی دست یابند، بلکه دوستی تنها در مواجهه با امر کاملا متفاوت رخ مینماید.گفتوگو با بیونگچول هان، اسپرینگرین هیچکس نمیتواند صادقانه ادعا کند که نمایی کلی از حجم کوهوار اطلاعاتی دارد که از سراسر جهان در اینترنت انبار شده است. در اولین سالهای ظهور اینترنت، فرهنگ سایبری هنوز به ایدههای آیندهنگرانهاش زنده بود. اما امروزه وضعیت تارنمای جهانی بسیار عملگرایانهتر شده و چشم به زمان حال دوخته است. کاربران مشغول سهام بازار، خود - بازاریابی و دیگر تکنیکهای نفساند. عرصه خصوصی، البته نه به معنای سیاسی آن، عمومی شده است. چند شرکت انگشتشمار مثل اپل، فیسبوک، گوگل و ویبو میکوشند تا مشتریهایشان را به سیستم سرتاسری خود وصل کنند. احساسات عمومی در این دنیای کوچک دیجیتال چیست؟ الگوریتمهای نامریی نتیجه جستوجوهای ما را شخصیسازی میکنند و تبلیغات را به همه میرسانند. معدودی هکر کارکشته کل این جریان و حق کپیرایت را تهدید میکنند.بهشکلی روزافزون، اینترنت دارد در نقش میز کاری دیجیتال ظاهر میشود که آرشیوی از فیلمها و تلویزیونها، کتابخانههای دانشگاهی، کافهها و جریانهای ارتباطی به آن وصل شده است. وقتی مردم در یک شبکه اجتماعی جا میافتند، خوش ندارند که دوباره همهچیز را در یک شبکه اجتماعی دیگر از نو شروع کنند. آنهایی که میخواهند در آخرین شبکه اجتماعی فعلی، یعنی گوگلپلاس، ثبت نام کنند، مجبورند نام اصلی خود را وارد کنند شرکتها مشتری میخواهند نه فعال وبلاگنویس، آواتارهای یکروزه عجیبالخلقه که از همه بدتر.بیونگ - چول هان فیلسوف الگوهای توضیحدهنده نوینی برای تغییر آن شور و هیجان خوشبینانه به این کاربران عملگرا مطرح کرده است. در کتاب سال 2006 خود، فرافرهنگیبودن 1 ، هان شرح میدهد که فرهنگ چطور در سایه وضعیت جهانی تغییر میکند. زمانها و وضعیتهای مختلف در فرافرهنگ دوش به دوش یکدیگر میایستند، به همین علت است که هان این زمینه جهانی را "دنیای موزاییکی" مینامد. "رفتار دوستانه بنیان فرافرهنگیبودن است." فقدان قواعد فرافرهنگ را قادر میسازد که ت ثیرگذاری وسیعی داشته باشد. فرافرهنگ حداکثر وحدت و حداقل تداخل را ایجاد میکند جایی که افقهای اشتراک در تکثر ایدهها و هویتهای رنگارنگ پدیدار میشوند. فرافرهنگ موجب درگیریهای تکنفره میشود، تداومی در گسستها 2 . جامعه فرسوده 3 تابستان گذشته به چاپ رسید، شگفت آنکه همین جامعهای که این کتاب تحلیل میکند را بهعنوان جامعهای مشخصا متناسب تحسین میکنند. هان که بازیهای خلاقانه با هویتهای تخیلی را بهعنوان فرافرهنگ توصیف کرده بود، "جامعه فرسوده" را ناشی از ملالآوربودن "مازاد مثبتنگری" در جامعه میداند. "به همین دلیل است که آنقدر انرژیها کم است! این مثبتنگری" در فضای یکنواخت خالی از منفینگری استقرار پیدا کرده است، جایی که هیچ قطبیشدگی میان دوست در برابر دشمن وجود ندارد داخل در برابر خارج نیست، و خودی در برابر بیگانه قرار ندارد. 4 این جایی است که آخرین کتاب او سر برون میآورد: جریانشناسی خشونت 5 که درباره شفافیت بهمثابه یکی از آثار فرایندهای اقتصادی نوشته شده است.در تالارهای گفتوگوی اینترنتی، دستهای از قواعد پذیرفتهشده مشترک جزء آداب نزاکت در گفتوگوهای محترمانه بود. اما در شبکههای اجتماعی، باید تلاش کنید تا از هرگونه اظهارنظر منفی اجتناب کنید، کاری که دریچه بس باریکی برای تعامل باقی میگذارد. در مجموع، پنج میلیون نفر طرفدار اضافهشدن گزینه "دیسلایک"برخلاف سراسربین در جامعهای انضباطی، در دنیای اینترنتی، کنترل با منزویسازی پیش نمیرود، بلکه با اتصال متقابل حاصل میشوددر فیسبوک بودهاند، وقتی این را مقایسه کنید با 750 میلیون کاربر این شبکه، رقمی قابلچشمپوشی به نظر میآید. آیا هنوز رفتار دوستانه میتواند در این سیاق معنایی داشته باشد؟ و درباره ارزش غیرمادی دوستی چه حرفی برای گفتن هست؟ورا تولمان: شما در کتاب سال 2006 خودتان، فرافرهنگیبودن، فرافرهنگ را با واژههای مختص به جهان اینترنت شرح دادهاید، واژههایی مثل لینک یا شبکهسازی. وقتی میگویید فرافضا، آیا منظورتان اینترنت است، یا اینکه همان فرافرهنگ است که جای دیگری نیز متجلی شده است؟بیونگ -چول هان: فرافضا فضایی است کاملا ترکیبی و بیقیدوبند، جایی که هر چیزی با هر چیز دیگری مخلوط و مرتبط است، جایی که نشانگرهای فرهنگی و سرزمینی پاک شدهاند، فضایی که مشخصه آن فقدان کامل فاصله است. بنابراین فرافرهنگیبودن با بینفرهنگیبودن و چندفرهنگیبودن متفاوت است. آن مفهومها را هنوز برای منفی تلقیکردن تنشهای فرهنگی بهکار میبریم. به همین ترتیب، فرافرهنگی بودن از ترافرهنگیبودن 6 نیز متفاوت است، چون این مفهوم هنوز از نشانگرهای فرهنگی و محدوده فضایی محافظت میکند. البته اینترنت قطعا مولفههایی از فرافضا را در خود دارد و فرافرهنگیبودن جهانی را تسریع میکند. فرهنگ بهمعنای سنتی آن، در چیزی که میشود به یک تعبیر گفت، بیشتر از "فرهنگ" فرهنگی است، مستحیل میشود، یعنی در فرافرهنگ و در واقعیت: همانطوری که بودریار میگوید: در چیزی مستحیل خواهد شد که بیش از واقعیت واقعی است، چیزی که مشخصا فراواقعیت است.تولمان: ارس اوزگون، که جامعهشناس است، یکبار استیلای شبکههای اجتماعی را با مدرنیزاسیون هوسمان در پاریس قرن نوزدهم مقایسه کرده بود: شبکههای اجتماعی، به تعبیر او، بلوارهای عریض اینترنت هستند. آیا شبکههای اجتماعی معماری فرافضا را هم میسازند، یا جور دیگری بگویم، آیا شما فرمهای سازماندهندهای در نت میبینید؟هان: واژه "بلوار" از "بلورک" میآید که به معنی بارو یا دیوار محافظ است. یعنی آن بخشی از دژ که توسط خندقها و خاکریزها تقویت شده است. بلوارهای پاریس هم درواقع به آن باروها شباهت داشت. ولی شبکههای اینترنتی بههر جهت بارو نیستند. ریزوم استعاره مناسبتری برای شبکههای اجتماعی است. از طرف دیگر، شبکههای اجتماعی به اندازه ریزومها نیز آزاد و مهارنشدنی نیستند. آنها نوعی سراسربین الکترونیکی میسازند. اینترنت نهتنها فضایی است که وعده آزادی به ما میدهد، بلکه بهخودیخود، یک سراسربین نیز هست که امکان کنترل تمامعیار را فراهم میکند. اینترنت همهجور چیزی به کاربرانش پیشنهاد میکند: از چشمچرانی شهوانی از بیرون، تا استثمار سرمایهدارانه. برخلاف سراسربین در جامعهای انضباطی، در دنیای اینترنتی، کنترل با منزویسازی پیش نمیرود، بلکه با اتصال متقابل حاصل میشود. محبوسان منزوی جایشان را به کاربران آزاد میدهند، یا حداقل کاربرانی که احساس میکنند آزادند. اما هر دو آنها زیر نگاه خیره سراسربین هستند.تولمان: اینترنت کدام مفهوم از آزادی را بازنمایی میکند؟ آزادی انتخاب؟ یعنی همان فرمول نیولیبرالیسم؟هان: آزادی چیزی است آشکار، همچون محدودیتزداییهای افراطی چیزی است عریان، همچون برهنگیهای هرزهنگاری یکجور مجلس عیش و عشرت مکالمه، اطلاعات و تولید. اما جالبتوجه آن است که این آزادی دارد به دشمن اصلی خودش تبدیل میشود. در جامعه فرسوده "نشان دادهام که آزادی دارد به خشونت خوداظهاری تبدیل میشود. آزادی بیمحدودگی و بیسکنایی تخم هرزگی و کثافت را میپراکند. جهانی بدون روایت و آیین و چشمانداز مستهجن است، جهانی که دیگر نیازی به طراحی صحنه ندارد پورنوگرافیک است".تولمان: نوشتهاید که "دوستی قادر است تا نوعی پنجره باشد که بهروی فرهنگهای گوناگون باز میشود و آنها را به هم میپیوندد". "پنجرهبودن" چیزی است که شما تجربه فرامتنیت خواندهاید. جایی که "هرکسی" آینه دیگران است و به آنها اجازه میدهد تا در پرتو خویشتن او ظاهر شوند. 7 "دوستی"فضای مجازی جهنم تشابه استمفهومی است که شبکههای اجتماعی از آن لبریز هستند. آیا آن چیزی که آنها دوستی مینامند، همان چیزی است که شما از این مفهوم مراد میکنید؟هان: مدتی پیش، برگر کینگ 8 پروژه "قربانی غول" را آغاز کرد. اگر شما ده تا از دوستان فیسبوکتان را حذف کنید، یک هیولای رایگان میگیرید. به آن دوستان پیام داده میشود که بهخاطر یک غول قربانی شدهاند. دوستی در فیسبوک بهاندازه چند گرم گوشت کوبیدهشده ارزش دارد. نیولیبرالیسم همه انسانها را به یکجور میکرو - کارآفرین تبدیل کرده است که فقط به این شرط وارد کاری میشوند که در آن سودی وجود داشته باشد. دوستی هم مستثنی نیست: از آن هم انتظار میرود که سودی داشته باشد. دوست، به گفته ارسطو، خود ثانی ماست. امروزه دوست یک کالاست. هیچکس نمیتواند فیسبوک را بهمثابه محیطی دوستانه ستایش کند. فیسبوک، در نهایت امر، جایی است که چشمچرانیهای غیراخلاقی اتفاق میافتد، و از نقطهنظری اقتصادی، فیسبوک جایی است برای استثمار.تولمان: بین دوستان چه کالاهایی مبادله میشود؟ اطلاعات یا توجه؟ و اینکه آیا آن سود میتواند سرمایه نمادین باشد؟هان: "دوستان" مشتری هستند و دوستان جدید مشتریهای جدید به شمار میروند، آنها احساس خودشیفتگی ایگو را تقویت میکنند. اینترنت، گذشته از همه چیز، جایی است که با خودتان روبهرو میشوید. "دیگری" مدتهاست که رفته است. افسردگی بیماری نفس خودشیفته است، نفسی که در میان روابط انسانی به سیلان درآمده است و تمام تصورش درباره چیزی "متفاوت" را از دست داده است. فضای مجازی جهنم تشابه است.تولمان: اگر امروز دوباره به فرافرهنگیبودن نگاه بیندازید، آیا فکر نمیکنید که تصور شما از آینده بیشازحد خوشبینانه بوده است؟ آیا باید جامعه فرسوده را، که پنج سال بعد منتشر شد، بهمثابه تحلیلی سنجیدهتر و متناسب با امروز درباره آینده دانست؟هان: کتاب فرافرهنگیبودن با یک علامت سوال به پایان میرسد، یا بهتر بگویم با نقلقولی از هندکی 9 : "وقتی درد آستانه را احساس کنید، به سفر سیاحتی نیامدهاید، ممکن است استحاله شوید". کتاب جامعه فرسوده هم با فصلی درباره "جستاری درباره خستگی" هندکی به پایان میرسد. اما درست است، آن ظواهری که فرافرهنگیبودن برجسته میکند بهطور ناخواسته زودباورانه است.تولمان: آیا فرافرهنگ یکی از مقدمات لازم رسیدن به جامعه فرسوده است؟ آیا این همان چیزی است که شما تحت عنوان "مازاد مثبتگرایی" از دم تیغ نقد گذراندهاید؟هان: فرافرهنگ فرهنگی است بدون هیچ آستانهای. امروزه، ما واقعا دیگر "درد آستانه" را حس نمیکنیم. تحرک و بیقیدی تمامعیار "استحاله" هم در هالهای از احساس همدردی ناپدید میشود. جامعه امروز هرگونه منفیبودگی را از هم متلاشی میکند. آستانه نوعی منفیبودگی است. وقتی همه آستانهها، تفاوتها و مرزها فروپاشیدهاند، نتیجه گسترش و فربهی زنجیره خواهد بود، یکجور فرااطلاعات، فراارتباط و فراتولید. جامعه فرسوده، جمله آخر فرافرهنگیبودن را گامی جلوتر میبرد، اما با نگاهی تازه.تولمان: در فیسبوک فقط میتوانید با کلیککردن علامت "لایک" رضایت خودتان را از چیزها ابراز کنید، اما هیچ همتای منفیای وجود ندارد. چطور این فقدان منفیبودگی و نقد بر جامعه اثر میگذارد و به سخن درمیآید؟هان: وقتی چیزی کاملا دیگرگونه وجود دارد، آنگاه شوک یا خشم چیزهایی صرفا ممکن نیستند، بلکه به ضرورت تبدیل میشوند. جامعه امروز ما در مازاد مثبتبودگی غوطهور شده است، حتی آستانههای اثربخش خود را با امر مثبت محاصره کرده است. انگار احساسات منفی مانعی برایلایوزی، فیلسوف چینی، میگوید: مسافر کارکشته ردپایی از خود به جا نمیگذارد. گشت و گذار در فضای مجازی نیز شاید با این آرمان تطابق داشته باشدتسریع فرایندها هستند. حداکثر سرعت وقتی به دست میآید که همسان 10 واکنشی باشد برای همسان. منفیبودگی از این زنجیره واکنشهای همسان جلوگیری میکند یا سرعت آن را میکاهد.تولمان: "شرق دور رابطهای 'بس طبیعی' با شبکهسازی 'تکنیکی' دارد" 11 . منظور شما از این حرف چیست؟ آیا رابطه غرب با شبکهسازی "تکنیکی" سرد و رنجور است؟هان: شرق دور فاقد فرهنگ هویت است، بنابراین مردم حس نمیکنند فرهنگشان با شبکهها به خطر افتاده است. شبکههای خیلی زیادی وجود دارد، برای مثال، بازیهای آنلاین را در نظر بگیرید. به نظر میرسد آسیاییها در مقایسه با اروپاییها در اینترنت احساس راحتی بیشتری میکنند. آنجا نقدهای خیلی کمتری به فرهنگ اینترنت میبینید. شاید مفهوم بودایی تناسخ القاگر نوعی تناسخ عمومی در موجودات زنده هم باشد. لایوزی، فیلسوف چینی، میگوید: مسافر کارکشته ردپایی از خود به جا نمیگذارد. گشت و گذار در فضای مجازی نیز شاید با این آرمان تطابق داشته باشد . .تولمان: ولی کاربرها از خودشان ردپا به جا میگذارند: دادههایشان. در حال حاضر بحثی در جریان است درباره میزان ت ثیری که کاربران در چگونگی استفاده از این دادهها دارند. دشوار است که تصور کنیم بعد از تبلیغات طراحیشده مخصوص هر کاربر چه چیزهایی خواهد آمد.هان: "مسافر کارکشته ردپایی از خود به جا نمیگذارد" با فرافرهنگ تناسب دارد. درست است، کاربران ردپایی به جا میگذارند. آنها زندانیان سراسربین الکترونیک میشوند و جالب آنکه در این سراسربین احساس آزادی میکنید.تولمان: شما نوشتهاید: "فرایند جهانیسازی، که با تکنولوژیهای جدید سرعت گرفته است، فاصلهای با فضای فرهنگی به وجود آورده است. و آن مجاورتی که جهانیسازی بهنوبه خود ایجاد میکند، یک نوع وفور درست کرده است، استخری از تجربههای زندگی فرهنگی و فرمهای بیان." 12 آیا فرافرهنگیبودگی بر تفاوت میان شرق و غرب چیره میشود بهدلیل اینکه غرب باید خصیصههای خودش مثل روایت، شخصیت و هویت را در فرافرهنگبودگی کنار بگذارد؟هان: فرافضای فرهنگی شرق و غربی ندارد. درواقع، فرافرهنگبودگی منادی محوشدن فضا و زمان است. امروزه ما در الان و اینجا زندگی میکنیم. در این دوره، حتی آن فاصلهای که در شوخی مایکروسافتهای قبلی بود، که میپرسید "امروز کجا قرار است بروید؟"، دیگر وجود ندارد. ما در زمانه فقدان کامل وقفههای فضایی و زمانی زندگی میکنیم، زمانهای "بلافاصله" و بیرمز و راز.تولمان: در جامعه فرسوده به بارتلبی 13 ملویل ارجاع میدهید، کهنالگوی اعتراض به جامعه انضباطی. در جامعه پیشرفتمحور امروز، که فرد را به نقطهای رسانده است که خودش را استثمار میکند، "ترجیح میدهم که نه" دیگر نمیتواند اسم رمز امتناع باشد. آیا همین بهمعنای آن نیست که شاید دیگر شکل اثربخشی از امتناع وجود نداشته باشد؟هان: واقعیت آن است که امتناع فقط در رابطه با زوری بیرونی ممکن میشود که ما قادر باشیم به آن نه بگوییم. استثمار خود چیزی است بس مرگبارتر از استثمارشدن بهدست شخصی بیرونی، زیرا استثمار خود با احساس آزادی پیوند میخورد. همزمان، این نوع استثمار کارآمدتر و مولدتر از استثمار بیرونی است، زیرا با میل خودتان استثمار را ادامه میدهید تا خاکسترنشین شوید. انگار این ترفند سیستم است. امروز، حاکم یا فرمانفرمایی که در اعتراض به او نه بگوییم وجود ندارد. ما مقهور نوعی اجبار سیستمیک هستیم، قدرتی نظاممند که سوژه در حال پیشرفت را اغوا و وادار میکند که خودش را استثمار کند. "هتک حرمت 14 ، آنگونه که اشتفانی هسل از آن سخن میگوید، دیگر در این زمینه کمک چندانی نمیکند. فریب اصلی سیستم آن بوده که همان چیزهایی که میشود علیه آنها انقلاب کرد را از میان برده است. خیلی سخت میشود دست به اسلحه برد، وقتی همه شریکان جرم و قربانیان همزمان هم استثمارگرند و هم استعمارشونده.تولمان: آیا ازمیانرفتن علایق غیرسودآور، بهمثابه شاخص کلیدی دوستی، دلیلی برای "هتک حرمت" نیست؟ یا آنکه، بهموازات شیوههای دیجیتال زندگی، روابط اجتماعی سراسر جدیدی رشد خواهند کرد؟هان: جامعهشناسیآزادی دارد به خشونت خوداظهاری تبدیل میشود. آزادی بیمحدودگی و بیسکنایی تخم هرزگی و کثافت را میپراکندو علوم فرهنگی وظیفه خطیر توصیف فرمهای تازه روابطی را بر عهده دارند که به یمن رسانههای اجتماعی تکامل یافتهاند. برای مثال، فقدان کامل فاصله، که بهوسیله رسانه دیجیتال ایجاد شده، ظهور شکل جدیدی از عشق را ممکن کرده است که احتمالا دیگر عشق نیست، عشقی که هیچ فاصلهای در آن نیست، هیچ تعلقی، هیچ مرزی عشقی که نه تاریخی دارد و نه به سرنوشت معتقد است عشقی که غزلی برای آن سروده نمیشود. مازاد مثبتنگری نوعی بیتعهدی کامل را میآفریند که در بند هیچ پیوند واقعیای نیست . . درواقع، عشق یک پدیده منفینگر است. شاید این بهترین چیز ممکن باشد . . کسی نباید اشکال مختلف ارتباط را با هم مقایسه کند یا از آنها علیه یکدیگر استفاده کند. ما امروز، بهجای عشق، لایک را داریم، چیزی که هیچ سرنوشت مقدری ندارد.تولمان: در انتهای جامعه فرسوده از شکلهای مثبت خستگی سخن میگویید. طبق نظر هندکی، خستگی بنیادین نوعی "بیفعالیتی آرام" را ممکن میکند. شما میگویید که این بخش از ماجرا از جامعه فعال ما زدوده شده است. درعینحال، مینویسید که خستگی "جامعهای را تصویر میکند که در آن دیگر نه به وابستگی نیازی هست و نه به رابطهای" 15 . هندکی از نوعی زندگی ساکت آلمانی برای توضیح این مسیله بهره میگیرد. شما این فرم از جامعه را امروز در کجا میبینید؟هان: آن نقلقولی که من از هندکی آوردم چنین ادامه مییابد: "من تصویری ذهنی دارم از 'همه با هم': آن زندگیهای قرن هفدهمی پر از گل و گیاه و ساکت آلمانی که در آن سوسک و حلزون و زنبور عسل و پروانه مطابق حیات راستینشان روی گلها مینشینند و هیچکدامشان درباره حضور آنهای دیگر شک و تردیدی ندارد. همهشان در آن لحظه با هم هستند، در لحظه من". آنچه من در ذهن داشتم نوعی جامعه آرمانشهری بود، جامعهای که در آن دوستی میتواند بدون خویشاوندی یا عواطف معمول در جریان باشد. این نوع دوستی فقط هنگامی در دل بیدار میشود که به چهره یک غریبه چشم میدوزیم. هرچه تفاوت آن بیگانه با ما بیشتر باشد، حد دوستیای که به دیگری ارزانی میداریم بیشتر میشود. دوستی با همسان ناممکن است.پینوشتها: این گفتوگو میان ورا تولمان و بیونگ - چول هان انجام شده و با عنوان " The Terror of Positivity " در وبسایت اسپرینگرین منتشر شده است. این مصاحبه برای نخستینبار با عنوان "کاش فیسبوک اجازه میداد دشمن همدیگر باشیم" و با ترجمه محمد ملاعباسی در چهارمین شماره فصلنامه ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ 7 آبان 1396 این مطلب را با همین عنوان بازنشر کرده است. بیونگچول هان ( Byung - Chul Han ) در کره جنوبی متولد و بزرگ شد. در مونیخ و فرایبورگ فلسفه، ادبیات آلمانی و الهیات کاتولیکی خواند. او رساله دکتری خود را درباره مارتین هایدگر در سال 1994 دفاع کرد و امروز استاد فلسفه در دانشگاه برلین است. عمده شهرت او به تحلیلهای فرهنگیای است که در چند کتاب بسیار جنجالی و پرفروش خود ارایه کرده است. مشهورترین کتاب او، جامعه فرسوده ( The Burnout Society )، به 11 زبان ترجمه شده است. ورا تولمان ( Vera Tollmann ) نظریهپرداز فرهنگی و نویسندهای مستقل است که در برلین زندگی میکند. کارهای او، که اغلب در قالب پادکست ارایه میشوند، بر مسایل فرهنگی اینترنت و تغییرات اقلیمی تمرکز دارند.[ 1 ] Byung - Chul Han , Hyperkulturalit t : Kultur und Globalisierung . Berlin 2005 [ 2 ] . ibid ., p . 71 [ 3 ] Byung - Chul Han , M digkeitsgesellschaft . Berlin 2010 [ 4 ] . ibid ., p . 14 [ 5 ] Byung - Chul Han , Topologie der Gewalt . Berlin 2011 [ 6 ] transculturality [ 7 ] . Han , Hyperkulturalit t , p . 49 [ 8 ]. نام یکی از فروشگاههای زنجیرهای تولید همبرگر در آمریکا [مترجم].[ 9 ]. Handke : فیلسوف و رماننویس آلمانی [مترجم].[ 10 ] . The same [ 11 ] . ibid ., p . 57 [ 12 ] . ibid ., p . 17 [ 13 ] شخصیت اصلی مشهورترین داستان کوتاه هرمان ملویل به نام "بارتلبی محرر". بارتلبی میرزابنویسی است که در برابر تقاضاهای مختلف کارفرمایش جملهای از نظر گرامری نادرست را مدام تکرار میکند: " I prefer to not ". شهریار وقفیپور، مترجم فارسی داستان، این جمله را به "ترجیح میدهم که نه" ترجمه کرده است [مترجم].[ 14 ] Emp rt Euch [ 15 ] . Han , M digkeitsgesellschaft , p . 59 |
آزارجنسی روایتی پنهان 1 . سال اول دانشگاه. پنجشنبه، بعد از کلاس ژیوشیمی. ساعت حدود یک ظهر. از بچهها جدا شده بودم و مسیری منتهی به ایستگاه تاکسی را طی میکردم. خیابان خلوت بود و جز چندمغازهیجابهجا، باقی تعطیل بودند. صدایی که شنیدم هنوز زنده و رسا توی گوشهایم هست. کسی پشت سرم با قدمهای آرام پیش میآمد. اینکه چرا گذر فردی با جنس مخالف باید مرا میترساند، خود قصهایست آن سرش ناپیدا. صبر کردم رد شود. نشد. موازیام ایستاد و شروع کرد به تکهپرانی. آنوقتها یک گوشی سونی دکمهدار داشتم. گوشیام را درآوردم و روی دکمههای ریزش دوبار یک را فشردم و یکبار صفر را. رو کردم به تکهپران و گفتم برود پی کارش، وگرنه میدهمش دست پلیس. خندید. خندهای که یعنی: پلیس چه ربطی به این داستان دارد؟ گوشی را چسبانده بودم به گوشم و دلم میخواست در آن ظهر خلوت، کسی از پشت تلفن ناجیام شود. صدای خانمی ریخت توی گوشهام. صدای لرزانم را انداختم توی گلو و گفتم: "سلام. یک آقا مزاحم من شده است." حقیقتش را بخواهم بگویم هیچ نمیدانستم کاری که میکنم تا چه اندازه درست است. صدای پشت تلفن به آرامش دعوتم کرد. گفت لوکیشن را بگویم و مشخصات ظاهری مرد را توصیف کنم. فرد آزاررسان تازه فهمیده بود که پلیس میتواند ربطی به قضیه داشته باشد. جوری صحنه را ترک کرد که گویی چیزی را دزدیده بود. ودزدیده بود آرامش و امنیت مرا. 2 . هزار باز ترسیدم. هزار بار سکوت کردم و ندانستم که باید چه کار کنم. هزار بار از درماندگی نشستم گوشهای از خیابان و سعی کردم به خودم قوت قلب بدهم که من اشتباه کردهام، چیزی که شنیدم اشتباه بود، چیزی که دیدم اشتباه بود، اتفاقی که دارد میافتد یک سوءتفاهم است . اما نبود، تما آنچه دیده و شنیده بودم حقیقت محض بود. من/ما در تناوب هفته و ماه و سال، مورد خشونت قرار میگرفتیم و بهمان یاد داده بودند سکوت کنیم. چرا که لابد ما درست رفتار نکرده بودیم. لابد ما بد لباس پوشیده بودیم. حجابمان کافی و نگاهمان پایین و میخ شده به آسفالت نبوده است. ما همیشه قربانیان هراسزدهای بودیم که با کولهباری از بغض و خشم، "مجرم" خطابمان میکردند. 3 . از سالهای دانشگاه گذشته است. یاد گرفتهام هنگام وقوع خشونت جنسی من مقصر نیستم. مجرم کسی دیگر است و نباید در برابرش سکوت کرد. یادگرفتهام سکوت من اطمینان خاطریست برای مجرم که دوباره و سه باره و هزار باره کارش را تکرار کند. یاد گرفتهام فریاد بزنم، بیاینکه ترسی از چشمهای قضاوتگر داشته باشم. بیاینکه خودم را سرزنش کنم که: نکند از من خطایی سرزده است! 4 . از محل کارم برمیگردم. با دوستم قرار گذاشتهام در مترو، تا مسیر برگشت را باهم باشیم. دقایق آخر رسیدن است که صحنهی عجیبی را میبینم. دوستم به مردی که در کنارش نشسته است تشر میرود و مرد هر قضیهای را کتمان میکند و صدایش را میاندازد توی سرش که بازی را عوض کند. خونم به جوش میآید. به عنوان یک شاهد لب باز میکنم و خطاب به فرد آزاررسان میگویم خطایی از او سر زده است و من هم دیدهام. آزاررسان مقاومت میکند و با الفاظی رکیک مغلطهبازی میکند. تاب تحمل این حجم از وقاحت را ندارم. نزدیک ایستگاهیم. تماس میگیرم با پلیس و وضعیت را گزارش میدهم. درخواست میکنم که دو مامور بفرستند. دوستم ترسیده است و تشر میزند که قصه را رها کنم. میخواهد فراموش کنیم. نمیتوانم. آزاررسان که اوضاع برایش ناشناخته است از جایش بلند میشود تا برود. با دستم مانعش میشوم و از چند نفری از اطرافیانم میخواهم کمکم کند. آزاررسان محاصره میشود اما در حرکتی وحشیانه هلام میدهد و میگریزد. قصه پایان نگرفته است. او دزد آرامش و امنیت من است، میدوم و فریاد میزنم. دیگران را دعوت میکنم دزد را بگیرند. جایی روی پله برقی مرد توسط چند نفر دیگر و با این پیش فرض که چیزی از من دزدیده است گیر میافتد. م مورها رسیدهاند و آزاررسان هدایت میشود به ایستگاه پلیس. قصه روایت میشود و من و خانم دیگری به عنوان شاهد قصه را تایید میکنیم. آزاررسان که تا پنج دقیقهی اول درصدد کتمان داستان بود، از یکجایی به بعد به گریه میافتد. التماس میکند. میگوید اشتباه کرده است. پلیس خطاب به ما میگوید اگر شکایتی دارید باید ثبت شود و برود دادسرا. بروکراسی اداری از ثبت شکایت پشیمانمان میکند. قرار میشود مجرم در ایستگاه پلیس بماند تا ما محل را ترک کنیم و بعد از تحمیل کمی ترس، رها شود. در سکوت عجیبی شب را به پایان میبریم. آرامشان دزدیده شده است، به دست کسی که خود از بیماری و دزدیاش ناآگاه است. 5 . این چند مورد و موارد دیگری که به اندازه انگشتان یک دست هم نمیشود، آن لحظاتی بوده است که من سکوت نکردهام. چه به عنوان قربانی و چه در جایگاه شاهد. اما بوده است تمام دفعاتی که در تاکسی، اتوبوس، مترو و در اماکن شلوغ، آزار جنسی تنام را لرزانده است و صدایم را در گلو خفه کرده است.تمام اینها را نوشتم تا برسم به نقطهای که حالا در آن هستیم. آنچه در دو سوی قضیه به وضوح به چشم میآید "ناآگاهی"ست. من به عنوان قربانی نمیدانم که در لحظهی وقوع آزار باید چه کار کنم، نمیدانم اگر در جایگاه شاهد نشستهام نباید به سکوت دامن بزنم، و نمیدانم که جامعه تا چه حد من را در جایگاه ناخواستهی قربانی مورد حمایت قرار خواهد داد. آنچه من/ما در این سالها تجربه کردهایم، عوض شدن بازی بوده است. تغییر جایگاه مجرم و قربانی. مورد اتهام قرار گرفتن و طعنه شنیدن بوده است، وقتی که خواستهایم سکوت را بشکنیم.سوی دیگر ماجرا هم اتفاق غریبیست، فرد آزاررسان نمیداند که دچار یک بیماریست، او با کنشهای معیوبش در دستهی بیماران جنسی قرار میگیرد و باید برای درمان و اصلاح رفتارش تحت درمان باشد، اما در جامعهی ما، و در فرهنگ عجیب کتمانگرش، همه چیز یک اتفاق ساده تعبیر میشود و آن چیزی که باید درست شود مفاهیم تحریف شدهای از حجاب و حیاست، و مخاطب آن هم، صرفا زن در جامعه است. نه هیچ فرد دیگری. 6 . پرونده نخست مجلهی تعاملی راهرو، پروندهی "آزار جنسی"ست. از آنجایی که رسالت راهرو آموزش مهارت نرم به افراد است، و در این راه با تکیه بر تعامل، مسایل را میشکافد، لازم و ضروری دیدیم که پروندهای برای آگاهی رسانی و گفتن از مقولهی آزارجنسی بگشاییم. هدفمان این است تا با شرح قضیه، و موشکافی آن، این حجم از سکوت از سر ترس را پس بزنیم و به آدمها بگوییم که بر جریان ترس و تجربههای تلخشان درپوش سکوت نگذارند و از قصههای پنهانشان حرف بزنند. 7 . مقالات آتی راهرو شرحیست بر مصادیق آزار جنسی، چگونگی رفتار ما در این موقعیت و آگاهی از اینکه چطور ناخواسته یک آزارگر جنسی نباشیم. در این راه چیزی که کمک کننده خواهد بود، همراهی شماست. شمایی که کم یا بیش این داستان را تجربه کردهاید و میدانیم که در بیشتر مواقع "سکوت" را به عنوان سلاح عبور از آزار انتخاب کردهاید. 8 . در هفتههایی که این پرونده را آغاز کرده بودیم، بررسی هشتگهای مربوط به آزار جنسی نیز بخشی از روند و روال کارمان بود. خواندن شیوههای برخورد، بررسی نحوهی آگاهی رسانی و در نهایت قصهی پنهان آدمها. غزل و هاجر، دو دوست عزیز و باسواد من در همین چهارچوب هشتگی راه انداختهاند با عنوان #داستانهای_گمشده. در تحریریه راهرو برای این پروندههشتگ دیگری تعریف شده بود تا آدمها از قصههای پنهان خود بنویسند. اما در نهایت به این نتیجه رسیدیم برای اینکه زمزمههایمان به هم گره بخورد و به فریادی رسا تبدیل شود، درستتر است که همان هشتگ #داستانهای_گمشده را برای این پرونده ادامه دهیم. اینطور داستانها شکل منسجمتری به خود میگیرند و صدایمان بهتر به یکدیگر میرسد. 9 . راهرو در هفته جاری پرونده آزار جنسی را با انتشار مقالات آگاهی رسان آغاز میکند. چیزی که به انتشار این آگاهی کمک میکند، همراهی شما و گفتن از قصههایتان است. توصیه من این است، برای اینکه تمام قصهها انسجام مکانی داشته باشند، روایتهای خود را در ویرگول منتشر کنید. اگر ساختن اکانت برایتان سخت است در همان اکانت شخصی اینستاگرام یا توییتر روایتگر باشید. رسالت این پروندهی راهرو، گفتن، شنیدن، و سکوت نکردن است. 10 . جامعهای به سلامت روان و رفتار میرسد که اعضایش برای اصلاح سیکلهای معیوب آن قدم بردارند. نحوهی کنش و واکنش ما در جامعه آنقدرها که به همکاری افراد یک جامعه وابسته است، به پارامتر دیگری متصل نیست. صدای رسای افراد یک جامعه است که رفته رفته به فرهنگ تبدیل خواهد شد و دولتمردان را برای ساختن زیرساختهایی که تسهیلگر رسیدن به جامعهای مدنیست، مجاب خواهد کرد. این را به خاطر داشته باشیم، پیش از اینکه منتظر بمانیم کسی _شما بخوانید دولت_ برایمان کاری کند، خودمانیم که باید در جایگاه اثرگذار "عضو جامعه" دست به کار شویم. |
زندگی کردن در عصری که میتواند روح ما را به کشتن دهد با وجود زندگی کردن در عصری که بالاترین سطح امکانات در طول تاریخ بشریت را دارد و با وجود تامین آسان نیازهای مادی، نظرسنجیهای اخیر نشان داده ما مردم مدرن بیش از هر زمان دیگری دچار استرس، اضطراب و افسردگی هستیم.پیش درآمد:نرخ افسردگی در ایالات متحده از اواسط دهه 1930 به طور پیوسته در حال افزایش است. گفته میشود تقریبا 40 میلیون بزرگسال آمریکایی دارای یک اختلال اضطرابی هستند. با ظهور رسانههای اجتماعی و تلفنهای هوشمند، میزان افسردگی و خودکشی به ویژه در بین نوجوانان به شدت افزایش یافته است. آمارها نشان میدهد، بیش از ششصد هزار کودک 5 ساله و حتی کوچکتر در این ایالت تحت درمان انواع داروهای روانپزشکی قرار دارند و در میان بزرگسالان آمریکایی مصرف بیش از حد موادمخدر از کنترل خارج شده است. در چنین شرایطی سوالاتی مطرح میشود. سوالاتی مانند: چرا در عصر تکنولوژی و با وجود امکانات زیاد، افراد به افسردگی مبتلا میشوند؟ چرا بسیاری از افراد در امنترین و پر رونقترین زمان تاریخ، مستعد مضطرب شدن هستند؟ چرا بسیاری از ما با وجود پتانسیلهای زیادی که برای تغییر و تعیین سرنوشتمان در اختیار داریم، احساسات آزاردهندهای مثل خشم، ناامیدی و پوچی را تجربه میکنیم. فروید ( Freud )، افسردگی را به عنوان یک خشم درون فکنی شده تعریف کرده. این تعریف مطمینا میتواند حقیقت داشته باشد اما من فکر میکنم رولو می( Rollo May ) روانشناس بزرگ آن را دقیقتر تعریف کرده است. رولو میمی گوید "افسردگی ناتوانی در ساختن آینده است."اختلالات روانی در جامعه امروزاضطراب به سادگی بوجود میآید و همانطور که رولو مینیز خاطرنشان میکند، اضطراب به این دلیل ایجاد میشود که "انسان همانطور که قادر نیست جهان خود را بشناسد، به همان نسبت قادر به شناخت موجودیت خود نیز نخواهد بود".امروزه افراد زیادی در طول زندگیشان دچار گم گشتکی، از هم گسیختگی و سردرگمی میشوند و بسیاری معتقدند که قادر به ساختن آیندهشان نیستند. بسیاری از آدمها احساس درماندگی دارند و به تعبیر سارتر ( Sartre ) میتوان گفت: ما درد و رنج آزادی را احساس میکنیم.به عبارت دیگر انسان محکوم به آزادی است. زیرا هنگامیکه به جهان فرستاده شد، مسیول هر کاری است که انجام میدهد.کارل یونگ ( Carl Jung )، یکی از پرکارترین روان درمانگران قرن بیستم اظهار کرده، حدود یک سوم از بیماران او از نظر بالینی هیچ نوع اختلال روانی نداشتند، اما از بیمعنی بودن و پوچی زندگیشان رنج میبردند که این موضوع در دنیای مدرن امروز میتواند به عنوان اختلال روانی عمومی تعریف شود.سوال این است که در جامعه مدرن چه چیزی باعث گسترش این اتفاق شده است. شاید به این دلیل است که در عصر حاضر، سختیها و خطرات ناشی از زندگی روزمره از بین رفته و دیگر لازم نیست ارزشهای خود را برای غلبه بر مشکلات و محدودیتها به اثبات رسانیم. شاید نبودن سختی و مشقتهایی که در گذشته وجود داشتند، ما را از معنا و هدف دور میکند. شاید در زندگی پشت یک نقاب پنهان شدهایم و جوهر وجودیمان را پرورش نمیدهیم.شاید ما محصول یک ماشین تبلیغات رسانهای هستیم که با ارایه اطلاعات نادرست، هوش ما را تضعیف میکند. شاید ما این دروغ بزرگ را باور کردهایم که مهمترین اصل در زندگی داشتن موقعیت و شرایط مالی خوب است و به دست آوردن خانههای بزرگ، ماشینهای گران قیمت و لباس و تعطیلات مجلل، راههایی برای رسیدن به سعادت هستند. شاید رابطه خود را با زمین از دست دادهایم و به جای آن در گوشهای مقابل صفحات نمایشگر نشستهایم و با گوش دادن به اخبار و شایعات، مشکلاتمان را بر روی دیگران خالی میکنیم. شاید افق دیدمان بسته است و درک محدودی از خودمان داریم. شاید غرایزمان که همان حقایق ماهیت انسانی هستند را سرکوب میکنیم تا طبق معیارهای سفت و سخت فرهنگ و جوامع عمل نماییم. شاید به این دلیل باشد که به جای رویارویی با سختیهای زندگی و تلاش کردن، در انتظار این هستیم که خدا و یا جهان، زندگی دلخواهمان را برای ما بسازد. شاید به جای اتکا به خودمان، دنبال قهرمانان بیرونی هستیم. شاید به این دلیل باشد که فناوری با وجود مزایای بسیار، به عنوان دیواری بین ما و طبیعت عمل کرده و ما را از ابعاد عمیقتر تجربههای انسانیمان جدا میکند.در پاسخ به تمام این پرسشها میتوان گفت:اگرچه امروزه بیش از هر زمان دیگر با یکدیگر در ارتباط هستیم، اما به همان نسبت نیز بیش از هر دوره دیگر تنها و برآشفته به نظر میآییم. انسانها از طریق اتحاد و همکاری با یکدیگر، تکامل یافتند. ما از روزهای پرخطر نجات پیدا کرده و با زندگی در قبایل و اجتماعات کوچک پرورش یافتیم و هدفمان را پیدا کردیم. اما در عصر مدرن امروز همه چیز تغییر یافته و انسانها از جوهر وجودی خویش فاصله گرفتهاند. ما خود را در میان جامعه واقعی نساختهایم و فقط در میان توییتها یا بخش نظرات مقالات سیاسی سرگردان شدهایم. کارل یونگ این معضل را به خوبی فهمید و عنوان کرد "بی ثباتی، تزلزل و تلقینپذیری انسانهای امروزی، شکل جدیدی از هستی است".یونگ هشدار داده، اگر افراد توسط جوامع کمرنگ و بیارزش شوند، در برابر نفوذ دولت و سایر جنبشهای جمعی، آسیبپذیر خواهند شد و در خدمت برنامههای آنها به عنوان بازیچه قرار میگیرند. او یادآور میشود "هرچه اجتماع بزرگتر باشد، افراد نیز بیاهمیتتر خواهند شد". البته نمیتوان انکار کرد که ما با تلاش و نبوغ فراوان یک تمدن بسیار پررونق، رضایت بخش و در حال رشد ایجاد کردهایم. اما همانطور که کالین ویلسون و بسیاری از متفکران بزرگ دیگر دریافتند، جنبه پنهان فرهنگ امروزی این نکته است که "زندگی راحت مقاومت انسان را کاهش میدهد بطوریکه او در یک سستی غیرقهرمانانه فرو خواهد رفت."در ادامه ممکن است این سوال مطرح شود که، چگونه میتوان بر سستی غیر قهرمانانه و مشکلات ناشی از پوچی غلبه کرد و به عنوان یک انسان از پتانسیل کامل خود بهره ببریم؟ برای دانستن جواب کاملتر میتوانیم نظرات برخی از متفکران بزرگ را بررسی کرده و بفهمیم آنها درمورد سرزندگی و زندگی هدفمند چه میگویند.رها باشیدبراساس نظرسنجی اخیر گالوپ، 85 % از کارگران در سراسر جهان شغل خود را دوست ندارند. جوزف کمبل خاطر نشان میکند "همواره باید آماده رها کردن زندگی برنامه ریزی شدهمان باشیم". درواقع به محض اینکه حس کردیم روش زندگیمان نمیتواند احساساتمان را ت مین کند، باید مسیر خود را تغییر دهیم. ما باید تبدیل به چیزی شویم که قبلا بودیم. بله! ایجاد تغییر در خود و بخش عمده زندگی سخت خواهد بود. این کار احتمالا همه چیز را تحت تاثیر قرار خواهد داد و شما خودتان را در میان خطرات ناشناخته تنها خواهید یافت. در همین راستا کارل یونگ میگوید "هیچ آگاهی و شناختی، بدون درد به دست نمیآید". اما باید رها کنید و بروید.رنج خود را در آغوش بگیریدجهان امروز ممکن است ما را آسیبپذیر کند. بنابراین باید از دردها به عنوان یک اصل برای ساختن خود جدیدتان استفاده کنید. رنج، روشی طبیعی برای نشان دادن یک نگرش یا شیوه رفتاری اشتباه است. هر لحظه دردناک، فرصتی برای رشد محسوب میشود. اگرچه عجیب به نظر میرسد اما، مردم باید از داشتن درد و رنج خوشحال شوند زیرا این موضوع نشانه دستیابی به قدرتی است که برای تغییر شخصیتشان به آن نیاز دارند. چارلز بوکوفسکی عقیده دارد "شما باید چند بار بمیرید تا بتوانید واقعا زندگی کنید" و کالین ویلسون در جایی عنوان کرده: "جهان روزمره ما را مانند یک برده پشت ارابه خود میکشاند. افراد باید یاد بگیرد که طناب را پاره کرده، سپس به ذهنشان اجازه کمی مکث بدهند و از وابستگی ذهن با طبیعت آگاهی یابند".آگاه شویدوجود آسایش و راحتی در عصر مدرن باعث بوجود آمدن کسالت و بطالت شده است. این روزها سرگرمیهای بیاهمیت و درامهای بیارزش جای خود را در زندگی تثبیت کردهاند. این موضوع، آگاهی ما را تضعیف کرده و از بین میبرد و در نهایت بیشتر اوقات مانند یک ربات زندگی خواهیم کرد. در شرایط این چنینی نه تنها هفته گذشته، بلکه آنچه صبح امروز رخ داده را به سختی به یاد خواهیم آورد. بنابراین، همه چیز دچار روزمرگی و فراموشی شده و از بین میرود.اما همانطور که آلن واتز متذکر شده "راز واقعی زندگی این است که، کاملا درگیر کاری شوید که انجام میدهید و به جای اینکه آن را کار بنامید، بفهمید که واقعا یک بازی است". باید یاد بگیریم ربات درون خود را خاموش کرده و آگاهی و هوشیاریمان را بالا ببریم. ما میتوانیم این کار را با کسب تجربههای جدید، ماجراجویی، ریسک کردن، گوش ندادن به اخبار و خواندن آثار عالی شعر و ادبیات انجام دهیم. به قول هنری میلر "هدف از زندگی این است که زندگی کنیم و زندگی کردن به معنای آگاهی، شادی، سرمستی، آرامش و آگاهی الهی است."به مادیات کمتر اهمیت بدهیدوضعیت بد اقتصادی به بروز خشم و افسردگی کمک کرده و ما را از بعد انسانیمان دور میکند. ما متوجه شرایط سخت اقتصادی این روزهای ایران هستیم اما باید حرص و طمع افزودن مال را نادیده بگیرید. تلاش برای تحت ت ثیر قرار دادن دیگران بسیار مخرب و بیهوده است زیرا روحتان را نابود و شما را افسرده میکند. طبق تحقیقات دانشگاهی در آمریکا، افرادی که ثروت، موقعیت و داراییهای مادی را به عنوان یک ارزش میشناسند، احتمال ضد اجتماعی و افسرده شدنشان نسبت به سایرین بیشتر است. بیشک هرچه تعلق خاطر کمتری داشته باشید، انسان شادتری خواهید بود. بوکوفسکی در این زمینه عنوان کرده: "هر چه نیاز کمتری داشته باشم، احساس بهتری دارم". بنابراین سعی کنید پولتان را صرف به دست آوردن تجربهها و تفریحات نشاطآور کرده و به دنبال خوشبختیهای کوتاه مدت باشید.لایو تزو ( Lao - Tzu ) توصیه میکند:اگر دنبال پول و امنیت باشید، قلب شما هرگز رها نخواهد شد. اهمیت دادن به ت یید مردم، شما را زندانی آنها خواهد کرد. کار خود را انجام دهید، سپس به عقب برگردید. این کار تنها راه رسیدن به آرامش استدوباره به زمین و غرایز اصلیتان متصل شویدیونگ عقیده دارد "وجود ابعاد حیوانی بیش از حد، باعث انحراف در انسان متمدن خواهد شد و تمدن بیش از حد نیز حیوانات بیمار تولید میکند". درواقع ما تنها موجوداتی هستیم که از غرایزمان کاملا جدا شدهایم. از آن بخش عظیممان که سرکوب کردیم و لبخندهای مبهم و ماسکهای دروغین را جایگزینشان نمودیم. آلبر کامو در باب این موضوع عنوان کرده: "انسان تنها موجودی است که از قبول فطرت خود امتناع میکند". نیچه پا را فراتر گذاشته و میگوید:انسان موجودی است که حرف میزند، از همه حیوانات دردسر بیشتری درست میکند و بیمارترین و خطرناکترین جانداری است که از غرایزش منحرف شده است". او در ادامه خاطر نشان میکند "تنها راه درمان بیماری به اسم انسان، بازگشت به طبیعت برای احیای محرکهای فرهنگی اولیهای است که آنها را سرکوب کرده ایمجمعبندیبا توجه به آن چه عنوان شد باید بگوییم، هر لحظه زنده بودن و زندگی کردن، میتواند چیزی شبیه معجزه باشد. زیرا عمر انسان سریعتر از آنچه فکرش را کنیم خواهد گذشت و نباید با دل مشغولیهای عصر حاضر لذتهای زندگی را به فراموشی بسپاریم. ما نباید اجازه بدهیم ظواهر پر زرق و برق جهان امروزی ما را از خود واقعی و جوهره اصلیمان دور کرده و قربانی بیاعتنایی به روح خود شویم. برای بازگشت به غرایزمان باید انگشتان خود را در خاک فرو ببریم، درباره طبیعت بیاموزیم، به مدیتیشن بپردازیم، در علفزارها پای برهنه راه برویم، در طبیعت به تنهایی پیاده روی کنیم، روی زمین بخوابیم و آن را حس کنیم و درمورد گیاهان و خواص دارویی آنها بدانیم. آلن واتز این موضوع را به زیبایی توصیف کرده و عنوان میکند: "ما وارد این جهان نمیشویم، بلکه مانند برگهای درختان از آن بیرون میرویم".اگر این مطلب را دوست داشتید، آنرا با دوستانتان به اشتراک بگذارید. همچنین با خرید اشتراک کاربران ویژه میتوانید به سایر پستهای راهرو که تنها در اختیار کاربران ویژه قرار دارد، دسترسی داشته باشید. |
چرا جامعه میخواد همه شبیه هم باشیم؟ تاحالا عمیقا به سبک زندگیتون فکر کردین؟اصن یعنی چی سبک زندگی؟چرا بایدهرکسی سبک زندگی خودشو داشته باشه؟خب ببینید خیلی داستان ساده ایه سبک زندگی هرکس تشکیل شده از مجموعه رفتار و عادات اون طرفه یعنی مثلا چه طرز فکری داره؟تفریحاتش چیه؟چه موزیکایی گوش میده یا چه سبک کتاب و فیلم دوست داره؟ حالا قسمت مهم ماجرا اینجاست که آیا ما خودمون سبک زندگیمونو انتخاب میکنیم یا اون به ما تحمیل میشه؟هر آدمی منحصر به فرده یعنی یکسری ویژگی و خصوصیات داره که به ارث برده و بستگی به ژنوم طرف داره و یکسری رفتارا هم داره که میشه گفت از اطرافیانش تاثیر گرفته(که این تاثیر پذیری از دوران کودکی شروع میشه و تا پایان زنگی ادامه داره)پس هرکسی تکه و شبیه دیگیری نیست ولی جامعه تورو به سمت الگوریتمی میفرسته که شبیه بقیه باشی خب اینطوری میتونه راحتتر کنترلت کنه و ببرتت اون سمتی که میخواد.واسه همینه که خیلیا از وضع ناراضین و یجورایی افسرده ان چون خود واقعیشون نیستن. پس باید به سبک زندگیت فکر کنی به این که کی هستی و این زندگی انتخاب خودته یا نه؟!خودت اونیو انتخاب کن که میخوای. |
رومینا، منطق، عقل به نام خدا.سلام.چند روزی هست که ماجرای قتل این دختر بیچاره توسط پدرش، حسابی دست به دست میشه و هرکسی هم از دید خودش نظرش رو نوشته.من هم اینجا فقط نظر خودم رو میگم.نکته اول - خود ماجراقبل از هر چیزی، این رو باید بگم کاری که این پدر کرده، واقعا کار وحشتناکیه و هیچ انسان عاقلی، اگه واقعا عقل داشته باشه، این کار این آدم رو تایید نمیکنه و دفاعی هم ازش نمیکنه.فکر نمیکنم حتی توی حیوانات هم موجودی پیدا بشه که بچه خودش رو بکشه.پس فکر میکنم برای همه مشخص و قابل قبول باشه که کاری که این پدر کرده، کار درستی نبوده.نکته دوم - قضاوتهرچند که ما انسانهای قرن بیست و یکمی دایما درحال بمباران اطلاعاتی این شبکه و اون شبکه و این خبر و اون خبر هستیم، ولی واقعا اگه منصف باشیم، میبینیم که اتفاقا سختترین کار برای همین انسان قرن بیست و یکمی، اینه که به یه "قضاوت درست و به دور از احساس و هیجان" برسه.از اون طرف Manoto و BBC و Iran International و VOA و هزار جور شبکه دیگه رو داریم که دشمنیهای اونها با نظام و کشور و حتی مردم ایران، کاملا مشخصه (برخلاف چیزایی که در ظاهر نشان میدن).از این طرف هم خب بالاخره رسانههای کشور خودمان رو داریم، که نمیخوان جو و فضای کشور ناآرام بشه و خیلی از مسایل رو اونطور که باید بررسی نمیکنن و بهش دامن نمیزنن و 100 % حقیقت رو هم معمولا کسی نمیگه.توی این شرایط، مردم برای فهمیدن و "قضاوت کردن" مجبورن برن سراغ اینستاگرام و تلگرام و همون شبکههای خارج از ایران. خب با توجه به ضدیتی که اون شبکهها از اساس با ما دارن، طبیعیه که حتی مسایل رو از اون چیزی که هست هم شدیدتر و بدتر به ما نشان بدن که البته خیلی وقتها هم سوتی هایی دادن و دستشان هم رو شده.ولی خب نکته مهم اینه که یه پدری آمده و دختر 14 یا 15 ساله خودش رو "کشته"، و این اصلا چیز قابل قبولی نیست. ولی باز هم با وجود تمام شبکهها و رسانههای مختلف، واقعا خیلی سخته که ما "همه" چیز رو بفهمیم و یه قضاوت درستی داشته باشیم.حالا که راجب قضاوت صحبت شد، میشه راجب یه چیز دیگه هم حرف زد.نکته سوم - شاخ و برگ هاحالا این وسط، این اتفاق وحشتناکی که افتاده، باعث شده یه عده برای خودشان یه سری قضاوتها هم بکنن و بدون هیچ مطالعهای میان و به نیت و قصدهای مختلف هم شروع میکنن به نوشتن توی فضاهای مجازی.اگه بخوایم به دور از هیجان و احساس، و منطقی به قضیه نگاه کنیم، چند دسته "قصد و نیت" میتانیم این وسط ببینیم:نیت اول: دلسوزی و برانگیخته شدن احساساتاکثریت کسانی که راجب اینجور مسایل میان و با عصبانیت مینویسن، از دید من جزو این دسته هستن، شاید 90 % یا بیشتر. مثلا خواهر خود من میاد و این خبر رو میخوانه و خودش رو جای اون دختر بیچاره میزاره. خب معلومه که احساساتش برانگیخته میشه و ناراحت میشه به عنوان یه دختر توی جامعه. یا اصلا هرکس دیگهای که اینجور خبری بشنوه، معلومه که ناراحت میشه و براش سوال پیش میاد که چرا باید یه پدر اینجور کار وحشتناکی بکنه با دخترش؟ این دسته به نظر من حق دارن که عصبانی بشن و واقعا هم هر آدمی که باشه ناراحت میشه از این جریان.نیت دوم: قربانیهای تحریکهای خارجیاین دسته هم به نظر من یجورایی جزو دسته اول هستن، منتها قربانی تبلیغات گسترده و پروپاگاندای همون شبکههای خارجی و فلان نویسنده خارجی و فلان فیلسوف و فلان متفکر شدن و یجورایی افکار و اعتقاداتشان جوری شده که "نتیجه گیری اشتباه" میکنن.نیت سوم: دم تکانی برای جریانات ضد این کشوراین دسته هم کسانی هستن که "وجود دارن ولی قابل دیدن نیستن!". اینها کسانی هستن که عملا دست نشانده و نوکرهای همون جریانهای ضد کشور و نظام و مردم ایران هستن و کاملا هم با قصد و نیت بد کارشان رو انجام میدن و از هر فرصتی استفاده میکنن برای اینکه به این کشور و نظامش و به اسلام و همه اعتقادات مردم این کشور ضربه بزنن.نیت چهارم: موج سواریدسته آخر هم از دید من کسایی هستن که موج سوارهای خوبی هستن. یعنی چه؟ اینها همونهایی هستن که پدر خودشان هم بمیره سر خاکش نمیرن ولی 50 تا پست توی اینستاگرام برای همدردی با سانحه هوایی میزارن. یا کسی که سسالی یکبار هم فلانش احوال باباش رو نمیپرسه و بعد برای ما عکس یه پیرمرد زحمت کش رو میزاره و بالاش مینویسه "این پدر زحمت کش چند تا لایک داره؟". چرا این کارها رو میکنن حالا؟ چون فقط دنبال اینن فالوور بره بالا و از اون طرف هم با تبلیغات پول دربیارن. یعنی درواقع به فلانشان هم نیست سانحه هوایی چه بوده و رومینا کیه و کی مرده و کی زندس و اصلا به فلانشان هم نیست که حق با کیه و "قضاوت درست" چیه. اینها فقط براشان مهم اینه که فالوور و بازدید و لایک و غیره بره بالا و پول دربیارن. از هرگونه فرصتی هم استفاده (سوء استفاده) خواهند کرد.اینجا هم باز دوباره به همون "قضاوت" میرسیم . . .حالا آدم منطقی و عاقل، باید بیاد و بشینه با خودش فکر کنه که من چطور میتانم بین اینهمه قصد و نیتهای مختلف، و بین اینهمه هیجان و فشار و مطلب و اطلاعات مختلف و بین این "جنگل نیتها و اطلاعات" چطور میتانم به یه قضاوت درست برسم و چطور میتانم بی دلیل هیجانی نشم و قضاوتی که دارم، تحت تاثیر این هیجان و فشارها و قصد و نیتها نباشه؟اگه واقعا بهش فکر کنی، میبینی که توی این "جنگل اطلاعات"، واقعا رسیدن به یه قضاوت درست خیلی کار سختیه توی این دوره زمانه و هیچکس هم نمیتانه ادعا کنه که نظر و قضاوت من از همه درستتر و کامل تره.بسته به اینکه جزو کدام از اون 4 دسته بالا باشی، نظر و عقاید و قضاوت هات میتانه فرق داشته باشه و البته این هم مهمه که حواسمان باشه که اگر ما فکر میکنیم نظرمان درسته، ممکنه اشتباه کنیم و با پخش کردن نظرمان هم باعث بشیم یه تعدادی انسان دیگه هم منحرف بشن.البته که اون 2 دسته آخر که احتمالا براشان اصلا مهم هم نیست که انسانها فکرشان منحرف بشه و فقط هم به اهداف خودشان فکر میکنن. ولی 2 دسته اول، که من و شما هم به احتمال خیلی زیاد جزو اونها هستیم، فکر کنم این حرف که "ممکنه با قضاوت اشتباه باعث منحرف شدن فکر انسانهای دیگه هم بشیم" رو قبول داشته باشن.پس با وجود اینهمه "شاخ و برگ"، واقعا رسیدن به یه قضاوت درست کار سختیه و عقلانیتر و منطقیتر هم اینه که گرفتار این قضاوتهای معمولا اشتباه نشیم و بقیه رو هم منحرف نکنیم.به قول معروف، الله اعلم.نکته چهارم - اسلاموسط خیلی از این "قضاوتهای اشتباه"، چیزی که توجه من رو جلب کرده، اینه که خیلیها دارن همه چیز رو ربط میدن به دین اسلام.من یه مقاله دیگه راجب این موضوع نوشتم که مال خیلی وقت پیشه و پیشنهاد میکنم اگه دوس داشتین بخوانینش: - % D8 % A8 % D8 % AF - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - % DB % 8C % D8 % A7 - % D9 % 81 % DB % 8C % D8 % B2 % DB % 8C % DA % A9 - dp3sqtmgi12o خلاصه حرف من اینه که این اسلام نیست که "بد" هست، این "ما آدما" هستیم که بد هستیم.ما هستیم که ممکنه برای نفع خودمان حرف پیامبر (ص) یا امامها رو هم تحریف کنیم و تغییر بدیم. که با توجه به مظلومیت و دشمنهای زیادی که امامهای ما داشتن، واقعا عقل میگه که احتمال اینکه این کار انجام شده باشه خیلی زیاده. حالا فرض کن یه نفر بیاد و یه حدیث جعلی رو هم نسبت بده به یه امامی و بیاد بر اساس اون یه سری حرفا بزنه. ما باید حرفش رو باور کنیم و نتیجه گیری کنیم که "اسلام بد است"؟ما هستیم که ممکنه از علم فبزیک بصورت بد استفاده کنیم و بمب اتم بسازیم و بندازیم بالای سر مردم ژاپن. از همون علم فیزیک میشه استفادههای "خوب" هم کرد و نیروگاه هایی ساخت که به مردم یه کشور کمک کنه. حالا چون یه سری "انسان" ها آمدن و بمب اتم درست کردن و یه کشوری مثل آمریکا هم آمده این رو انداخته بالای سر ژاپنیهای بیچاره، پس منطقیه که ما بیایم یه قضاوت اشتباه کنیم و بگیم "علم فیزیک بد است"؟اگه به هر 2 مورد بالا دقت کنید، میبینید که ذهن ما انسانها واقعا از هزار جهت مختلف و به هزار قصد و نیت مختلف، تحت تاثیره و همونطور که گفتم، رسیدن به یه "قضاوت درست" خیلی کار سختیه.حالا بین همه این ماجراها، یه سری میان و بدون مطالعه، هرر اتفاق بدی رو نسبت میدن به "اسلام".توجه داشته باشید که وقتی من میگم "اسلام"، منظورم فقط "کشور ایران" نیست. منظور من خود دین اسلام و اون خداییه که این دین رو برای راهنمایی ما و به قول معروف برای "عاقبت به خیری ما آدما" فرستاده.حتی اگر یه نفر هم اسمش مرجع تقلید باشه، باز هم ما نمیتانیم بگیم که 100 % اسلام واقعی رو فهمیده و اجرا میکنه. مرجع تقلید هم یه انسانه و ممکنه در خیلی موارد هم اشتباه کنه. حتی اگه مراجع تقلید شیعه هم بیان یه نظری بدن، باز هم "ممکنه" کاملا درست نباشه حرفشان. به هر حال مرجع تقلید که امام یا پیامبر نیست.ولی یه نکتهای خیلی مهمه این وسط. اونم اینه که به هر حال کسی که بهش میگن "مرجع تقلید"، همینطور الکی نشده "مرجع تقلید". سالهای زیادی تلاش کردن و سختیهای زیادی کشیدن که مفاهیم دینی رو بفهمن و قطعا میزان درک و دانش اونها از مسایل دینی، بسیار بسیار بیشتره از یکی مثل من که حتی درسهای سنگین سال اولحوضه علمیه رو هم نمیتانم پاس کنم.کسی که شده مرجع تقلید، میزان زحمتی که کشیده، حتی در حد تصورات ما جوانان نسل آیپد و اینستاگرام هم نیست. و از دید من اصلا منطقی و عقلانی نیست من که حتی کوچکترین درکی از مسایل دینی و قرآنی ندارم، خیلی راحت بیام یه قضاوت آبکی و الکی و هیجانی بکنم و اسلام رو از ریشه بزنم و همه چیز رو بندازم گردن "اسلام".ما انسانها موجوداتی هستیم که به راحتی تمام میشه روی ذهن و مغزمان تاثیر گذاشت. اکثریت ما آدمایی هستیم که ممکنه با خواندن هر کتاب جدیدی و دیدن هر فیلم و مستند و "ادعای" جدیدی، طرز فکر و اعتقاداتمان تحث تاثیر قرار بگیره و اینجاست که من برای چندمین بار دوس دارم بگم که چقدر "قضاوت درست" سخته و چقدر هم بی انصافیه که دین کاملی که "خدا" برای ما فرستاده رو اینقدر سطحی و الکی و هیجانی و به دور از منطق، نقد کنیم.حرف آخربه هر حال، اگه بخوام همه حرفم رو خلاصه کنم:کاری که این پدر کرده، واقعا کار وحشتناکی بوده و هیچ "عقلی" هم این کار رو تایید نمیکنه.ما آدمای قرن بیست و یکمی، هر روز، از هزار جهت مختلف تحت تاثیر "قصد و نیت" ها و تبلیغات و رسانههای مختلف هستیم.و همه این "تاثیر" ها، باعث میشه که در خیلی مواقع، هیجانی و عاطفی بشیم و نتیجه هم معمولا میشه "قضاوتهای اشتباه".ولی از دید من، خیلی غیر منطقیه که ما بیایم و "عقلمان رو کرایه بدیم" و اسلام رو که دین خداست، به راحتی و بی مطالعه ببریم زیر سوال.همونطور که گفتم، قطعا حتی مرجع تقلید هم میتانه اشتباه کنه و ممکنه یه سری قوانین نیاز به اصلاح داشته باشن. و حتی اگه به "کشور" و سایر قوانین هم نگاه کنیم، باز هم ممکنه که یه سری قوانین اشتباه باشن و یه سری قوانین هم که میتانن کمک کنن، اصلاوجود نداشته باشن. همه اینها ممکنه باشه و ما هم این حق رو داریم که قوانینی که مراجع تنظیم کردن رو به چالش بکشیم، نه قوانین خدا. آیا میتانیم با قاطعیت بگیم که چون این مرجع این حرف رو زده، پس یعنی این 100 % حرف خدا هم هست؟ معلومه که نمیشه. مرجع هم ممکنه اشتباه کنه.از دید من، منطقی و عاقلانه اینه که عقل خودمان رو به کسایی که ضد این کشور هستن و همینطور به کسایی که میخوان موج سواری کنن، ندیم و با یه دید باز و به دور از هیجان به مسایل نگاه کنیم.چقدر این حرف حضرت علی (ع) زیباست که:عاقل آن نیست که خیر را از شر تشخیص دهد، بلکه عاقل کسی است که میان دو شر، آن را که ضررش کمتر است بشناسد. - - بحار الانوار (ط - بیروت) جلد 75 ،صفحه 6 هیچ کشور و نظامی در دنیا کامل نیست و حتی همین کشور ما هم خیلی ایرادها و اشکالات بهش وارده. ولی از دید من، حتی اگه ایران و نظام جمهوری اسلامی، "بد" هم باشه، که از دید من نیست، باز هم در مقایسه با نظامهای کشورهایی مثل آمریکا و اکثر کشورهای دیگه، که بر اساس سلطه و تسلط یهودیها و صهیونیستها بنا شدن، خیلی خیلی بهتره و من شخصا بین بد و بدتر هم اگه باشه، باز نظام این کشور رو انتخاب میکنم.یه چیز دیگه بگم و تمام. بابا باور کن این دنیا اصلا راجب این کشور و اون کشور نیست. هرکدام از ما یه روزی به این دنیا آمدیم و یه روزی هم از این دنیا میریم و واقعا اونچه که باقی میمانه، خداست و آخرت. چه بهتر که خودمان رو الکی سرگرم یه سری چیزها که ممکنه آخرت ما رو خراب کنه، نکنیم. گور پدر هرچه مسیول و آدم بد ذات که تو جاهای مختلف این دنیا دارن ظلم میکنن. من میگم آقا تا اونجایی که در حد توانمان هست، در جهت بهتر کردن شرایط تلاش کنیم، ولی حواسمان به "خدا" هم باشه، چون حتی یه "قضاوت اشتباه" هم ممکنه خیلی به ضررمان بشه اون دنیا.به هر حال، در این قضیه رومینا، اگه بخوایم منطقی بهش نگاه کنیم، خیلی عوامل دست دست هم میدن که اینجور اتفاق غم انگیزی بیفته و در راس این عوامل، "جهل و نادانی" و "نشناختن و نشناساندن اسلام واقعی، به اندازه کافی" و "تعصبات و اعتقادات اشتباه" که از همون نشناختن اسلام واقعی سرچشمه میگیره، از دید من مهمترین عوامل هستن.خلاصه که خدا رحمت کنه رومینای عزیز رو و امیدوارم که ما همه بریم و اسلام واقعی رو با تحقیق و مطالعه بشناسیم و کشور ما هم انشاالله که ایرادات رو برطرف کنه و روی بالا بردن عقل و آگاه کردن انسانها، حسابی وقت بزاره و البته روزی برسه که ما دیگه شاهد اینجور اتفاقات غیر عقلانی و غیر منطقی نباشیم دیگه.مخلصات همگی، یا علی.یه نکته پایانی:این متن، همونطور که گفتم، فقط نظر منه و شما ممکنه نظر دیگهای داشته باشی. شما ممکنه اصلا به خدا و اسلام و هیچی، اعتقادی هم نداشته باشی. بالاخره تو هم یه انسانی و آزادی که عقاید خودت رو داشته باشی. من که نمیام تو رو مجبور کنم عقاید من رو قبول کنی. حتی اگه عقاید من رو هم قبول نداری، بهتر و منطقیتر و عاقلانهتر اینه که به نظرهای هم احترام بزاریم و حرفهای همدیگه رو تحمل کنیم، که یه موقع خدایی نکرده بی احترامی هم پیش نیاد. شما هم هر نظری داری، محترمه.مثل همیشه هم برای ارتباط با من میتانید از ID تلگرام [ email protected ] یا آدرس ایمیل [ email protected ] استفاده کنید. |
سوی حرکت من مثل همین کاراکتر ایستاده در عکس ام و قطار دوران در مقابلم میگذرد.قبل از ما انسان بوده و بعد از ما هم انسان خواهد بود.قبلیها را میشناسم اما میخواهم بدانم در آینده فرزندانم چطور زیست میکنند.من و بنی بشر همیشه از خود پرسیدهایم که چطور زندگی کردن، بهترین نوع زندگی کردن است؟برای بحث از انسان و چگونگی زندگیاش در آینده و تمدن جدید قبل از هر چیز باید بدانیم که انسان کیست و منظور ما از تمدن چیست؟ ( چیستی تمدن بماند برای فرصتهای بعد که چانهام برای پرچانه است)چند تا کتاب را درباره شناخت انسان ورق زدهام که نتیجهاش را در ادامه میخوانید: یک قطعه پازل هویت هر آدم آرمانگرایی است، آرمان به معنای حرکت به سمت اهداف.انسان در دورههای مختلف تاریخ برای این حرکت ابتدا از شناخت خودش شروع کرده و درک او از خودش و هستی او را به سمت حرکت در یک مسیرخاص با منتهی الیه متفاوت حرکت داده است.مراحل این سفر: 1 .ابتدا باید بدانیم که چرا باید در زندگی حرکت کنیم 2 .حرکت هایی که بشریت پیش از این داشته را بشناسیمبهتر نیست ابتدا بدانیم که اصلا چرا حرکت؟ضرورت حرکت انسان را از سه ساحت بررسی میکنیم 1 . ساخت انسان :فطرت انسان طوری است که امکان ایستایی ندارد. این فطرت اگر حرکت نکند خودش را درگیر تنوع میکند در همان جایی که هست و این مثل سیری کاذب بعد خوردن چیپس است.و میل او به رفتن هیچگاه ارضا نمیشود. 2 . قدر انسان :ارزش خودش را بداند | آخر زندگانی اش را بشناسدببیند تفاوتش با یک درخت بید کنار رودخانه یا آجرپاره چیست؟ 3 . نیاز انسان :آدم در مسیر حرکت نیازهایی دارد که نتیجه رابطه هایش است و باید بداند چطور آنها را مرتفع کند.نتیجه اینکه : خودشناسی پیش زمینه خودسازی بر مبنای همان شناخت میشود و حالا خودی که ساخته شده حرکت میکند.از اینجا به بعد به گذشته زندگی آدم نگاه میکنیم، جایی که قطار از آن رد شده و خاطره هایی از آن دارد:همیشه یکی از دستآویزهای افراد معتقد به دین و دیانت، افراد معتقد به اسلام اجتماعی کسانی که باور دارند که دین قابلیت حاکمیت و اداره جوامع را دارد این گزاره بوده است:" بشر امروز در آرامش نیست، او از فطرت خودش دور افتاده و درگیر نیازهای کاذب متاثر از مدرنیته شده، انسان امروز بزرگترین چالش اش هویت اوست "این دسته از افراد اعتقاد دارند که بشر از عالم معنا دور شده و ادعای این قشر این است که آدمی بعد از مدتها زمین پرستی نیاز خود را به عالم معنا حس کرده و به تعبیر شهید آوینی این عالم را درون خود خواهد یافت.همین دسته اول سعادت انسان را در دست کشیدن از سبک زندگی تعریف شده در زمانه میبیند و اعتقاد دارد که بشر برای نوع زندگی خود باید آزادانه فکر کند و تصمیم بگیرد و باید بتواند تمام ابعاد هستی را بشناسد.به گفته شهیدآوینی تفکر نجات بخش تاریخ، تفکری است که لزوما خلاف آمد عادات و مشهورات باشد.اینان اعتقاد دارند که بشر در تمدن امروز مسخ شده به گفته شهیدمطهری یکی از نیازهای انسان نیاز به آزادی است که از بشر امروز سلب شده و کارفرمایان به فکرفرما هم تبدیل شدهاند و بی دلیل هم نیست چون انتشار واقعیتها و ضریب اهمیت دهی به اخبار توسط رسانهها مسخ و کنترل میشود.اما در مقابل دستهی دیگری هم هستند که عالم معنا را دروغ میدانند و تمام تلاش و زندگی خود را در دنیایی که میتوانند آن را لمس کنند و باورش کنند به کار گرفتهاند .آنها اعتقاد دارند انسان حیوانی است متمدن که در سیر تاریخ به فراستی رسیده است که بتواند طبیعت را تصرف کند و با ابزار خود را گسترش دهد.اینان هیچ گاه حقیقت و برنامه زندگی شان را از عوالم انتزاعی نگرفتهاند و حقیقت را از آنچه میبینند برداشت کردهاند.سوال من همیشه پیدا کردن راههای دقیق برای اثبات ادعاهای گروه اول بود که با طرح تاریخچه انسان شناسی و تاریخ حرکت بشر که به بی راهه رفتهاند میتوانیم به این سوال پاسخ دهیم.بهتر است با هم ابتدا نگاهی به ادوار تاریخی انسان شناسی بیندازیم: در هر عصر و دورهای انسان به چیستی خودش و چگونگی زندگی اش و نوع حرکتش فکر میکرده است.یونانیان به انسان نگاه فلسفی داشتند و انسان شناسی را خدامحور میدانستند و اینکه همه چیز تجلی اراده خداست.بعد از آنان سوفسطاییان مثل سقراط و ارسط و افلاطون نگاه عقلی به انسان داشتند و معیار حقیقت را انسان و حواس او میدانستند.در قرون وسطا مسیحیت یک دید متحجرانهای به انسان داشتند و انسان را ذاتا گناهکار و شرور میدانست که وظیفهاش تنها گوشه نشینی و ترک دنیاست.در عصر رنسانس اومانیسم متولد شد که باز ریشه در فرهنگ سوفسطایی و یونان داشت که از فرهنگ و هنر گرفته که به اندام انسان متوجه بودند تا سقراط که همه را به خودشناسی دعوت میکرد.و در این میان قرآن انسان را دارای عقل + اختیار و جسم + روح میداندمی توان نتیجه گرفت که :انسان و هویتای که از خود میشناسد موجب پیدایش مکاتب فکری و انسان شناسی و بعد از آن تولید خط مشیهای سیاسی میشود که خط مشی سیاسی شکل دهنده نظم زندگی در اجتماع است.در اینجا میتوانیم به اهمیت خودشناسی و شناخت انسانهای هر جامعه از خودشان برای ساخت جامعهای قوی اشاره کنیم.دعوا بر سر تکامل است اینکه انسان چه سرحدی را برای خود باید تعیین کند و هر مکتبی آمده تا آرمانی را به تصویر بکشد.در ادامه من خلاصهای از مکاتب فکری را جمع آوری کردهام که خواندنش خالی از لطف نیست و هرکس با قوه تعقل خود میتواند سمت و سوی حرکت خود را از میان تاریخ انتخاب کند: 1 . مکتب عقل : انسان حکیم و کامل کسی است که هستی را درست شناخته باشد. 2 . مکتب عشق : تکامل در رسیدن به ذات حق است و عقل و خرد را تحقیر میکند. 3 . مکتب قدرت : زور را تصدیق میکند( سوفسطاییان) مکتبی که نیچه تاییدش کرده و گفته کسی که ضعیف گناهکار است را باید یک لگد هم به او زد. نیچه میگوید دین رو ضعفا درست کردند تا اقویا را با مفاهیمی مقل رحم و جود و بخشش آشنا کنند و آنها را محدود کنند. 4 . مکتب ضعف : دقیقا مقابل مکتب قدرت است. من آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند 5 . مکتب معرفت : بر خودشناسی بسیار تاکید داشتند، گاندی و سقراط از طرفداران این مکتب بودند و میگفتند خود را بشناسید و بر خود مسلط شوید و به دیگران محبت کنید. 6 . مکتب برخورداری: انسان کامل حکیم است حکمت به معنای تسلط بر طبیعت و عالم و تصرف در آن. 7 . مکتب اگزیستانسیالیسم : طرفداران این مکتب میگویند آزادی را مادر تمام ارزشهای انسانی میدانند، آزادی بی قیدی که حتی موجب عصیان و پرخاشگری نیز میشود. 8 . مکتب سوسیالیسم : در این مکتب من نداریم و همه چیز برای ماست معتقد به زندگی اشتراکی برای انسان هستند و اعتقاد دارند که انسان باید توبهی مالکیت کند.به وضوح میتوان فهمید که خودشناسی و درک چیستی خود، تا چه اندازه میتواند در ساختارها و نظامات یک اجتماع تاثیر بگذارد.من به عنوان جوانی که چندسالی بیشتر از مراحلهی شناخت خود و پیدا کردن سکوی خود در این هستی نگذشته به جرات میگویم که اصلیترین بینش ای که باید سیستم آموزشی در مخاطبانش ایجاد کند پرورش قوهی عقل است، یا بهتر بگویم عاقل پروری است!اینکه فرد بتواند بین جهانی از مفاهیم، حق را بشناسد و نسبت خودش را با آن پیدا کند.درباره سیستم الکن آموزشی و تفاوت عالم پروری و عاقل پروری اینجا نوشتهام .این نوشته ادامه دارد . |