text
stringlengths 300
261k
|
---|
عوامل اجتماعی، زمینهساز اصلی خشونت علیه زنان خشونت علیه زنان هرگونه رفتار خشن وابسته به جنسیت است، که موجب آسیب جسمی، جنسی یا روانی یا رنج زنان، شود چنین رفتاری میتواند با تهدید، اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی صورت گرفته و در جمع یا خفا رخ دهد.مسایل اجتماعی جامعه، پدیدههای اجتماعی، اعم از شرایط ساختاری و الگوهای کنشی هستند که در مسیر تحولات اجتماعی قرار میگیرند. مسایل اجتماعی به عنوان پدیدههای نامطلوب، اذهان صاحبنظران و افکار عمومی را به خود مشغول داشتهاند و خشونت از جمله مسایل اجتماعی است که نه تنها متاثر از جنبههای مختلف حیات بشری است، بلکه برآنها نیز تاثیر گذار خواهد بود.خشونت را باید جزء آن دسته از اصطلاحاتی محسوب نمود که موارد استفاده متعددی یافتهاند. در علوم مختلف، تعاریف متنوعی از خشونت ارایه شده است. نزدیکترین اصطلاح در روانشناسی به خشونت، واژه پرخاشگری است که مراد از آن رفتاری صدمه زننده و تخریب کننده است که از جانب فردی علیه فرد دیگر انجام میگیرد. در جرمشناسی خشونت را شامل اعمال و رفتاری دانستهاند که احساس ناامنی را در فرد و جامعه به وجود میآورد. همچنین گفته شده که خشونت علاوه بر جنایات پیشبینی شده در قانون، ممکن است اعمال دیگری را نیز که جنبه محرمانه نداشته باشد را در برگیرد.خشونت علیه زنان شاید شرمآورترین و ننگینترین مورد نقض حقوق بشر باشدیکی از مسالههای اجتماعی مهم که جامعه ما با آن درگیر است، مساله خشونت خانگی علیه زنان است. خشونت علیه زنان شاید شرمآورترین و ننگینترین مورد نقض حقوق بشر است و تا وقتی تداوم دارد، قادر به برقراری عدالت و ایجاد توسعه و صلح در جهان نیستیم. مطالعات انجام شده حکایت از آن دارند که خشونت علیه زنان در تمامی کشورهای جهان وجود دارد و مرزهای فرهنگ، طبقه اجتماعی، تحصیل، درآمد و قومیت را درنوردیده است. در کشورهای مختلف بین 20 تا 50 درصد زنان خشونت فیزیکی و آسیبهای جسمی را تجربه کردهاند. از آنجا که تعداد ارتکاب خشونت علیه زنان نسبتا پنهان شده یا نادیده گرفته میشود به سختی میتوان به آمار موثقی از آن دست یافت.هر رفتار خشن وابسته به جنسیت که موجب آسیب جسمی، جنسی یا روانی در زنان شود خشونت علیه زنان استپس از تلاشهای فعالان حوزه زنان، سازمان ملل در قطعنامه مربوط به حذف خشونت علیه زنان در سال 1993 ،خشونت علیه زنان را به طور کلی اینگونه تعریف کرده است: "هرگونه رفتار خشن وابسته به جنسیت، که موجب آسیب جسمی، جنسی یا روانی یا رنج زنان، شود چنین رفتاری میتواند با تهدید، اجبار یا سلب مطلق اختیار و آزادی صورت گرفته و در جمع یا خفا رخ دهد"خشونت علیه زنان دارای انواع مختلفی است: خشونت فیزیکی (جسمی): که به هرگونه رفتار غیر اجتماعی که جسم زن را مورد آزار قرار دهد اطلاق میشود.خشونت روانی (عاطفی): رفتار خشونتآمیزی است که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دار میکند.خشونت اجتماعی: در این نوع خشونت زن تحت کنترل شدید مرد قرار دارد و در انزوای اجتماعی استخشونت جنسی: از لمس کردن بدن زن تا تجاوز را در بر میگیرد.خشونت اقتصادی (مالی): یعنی نداشتن امنیت اقتصادی به نوعی که زن به دلیل در اختیار نداشتن پول و ثروت خانواده کاملا وابسته به مرد خانواده باشد.مساله خشونت علیه زنان و نحوه برخورد با آن تابع هنجارها و ارزشهای اجتماعی فرهنگی هر جامعه استبه نظر میرسد زنان دارای موقعیتهای پایینتر اقتصادی و اجتماعی، موقعیتهای بدتر خشونت را تجربه میکنند و عواملی مانند سطح سواد پایین، درآمد کم، فقر، منابع اندک و مشکلات ناشی از فرزندآوری در افرادی که به خشونت دست میزنند یا قربانی خشونت میشوند، قابل توجه است. ماهیت این پدیده در برخی از کشورها متفاوت است. برای مثال در کشور غنا، خشونت اعمال شده علیه زنان میتواند جنبهای شبه مذهبی، اجتماعی - فرهنگی، جنسی، بدنی، عاطفی، روانی یا اقتصادی داشته باشد. شدت و بزرگی مساله خشونت علیه زنان و نحوه برخورد با آن تابع هنجارها و ارزشهای اجتماعی فرهنگی هر جامعه است، بنابراین نوع برداشت و تعریف خشونت خانگی علیه زنان و عوامل زمینهساز آن میتواند متفاوت و وابسته به نوع فرهنگ جامعه بوده و این تفاوتها بیانگر گوناگونی سیاستها و برنامههای پیشگیرانه در جوامع مختلف را توجیه مینماید.متخصصان آسیبهای اجتماعی در کشورهای غربی ادعا کردهاند که یک سوم تا یک پنجم زنان خانهدار مورد خشونت قرار میگیرند. در کشور ما نیز مانند سایر کشورها خشونت علیه زنان مسیله و معضلی اجتماعی است ولی تاکنون مطالعه اپیدمیولوژیک کاملی در این زمینه صورت نگرفته است. به دست آوردن آمار واقعی در مورد شیوع خشونت خانگی علیه زنان در داخل کشور امری دشوار است. به این علت که فرهنگ ایرانی همواره خشونت را موضوعی خصوصی در نظر گرفته و زنان قربانی این مساله را به سکوت و مطرح نکردن آن در عرصه عمومی جامعه ترغیب کرده است.خشونت خانگی علیه زنان بیش از سرطان، تصادفات رانندگی، جنگ و مالاریا عامل مرگومیر زنان استبانک جهانی برآورد نمود که سالانه نه میلیون مورد معلولیت مادام العمر در نتیجه خشونت خانگی علیه زنان در سراسر جهان اتفاق میافتد. همچنین بر اساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی خشونت خانگی علیه زنان بیش از سرطان، تصادفات رانندگی، جنگ و مالاریا عامل مرگومیر زنان در سنین باروری بین پانزده تا چهل و چهار سال است. پیامدهای خشونت در خانواده تنها متوجه زنان نمیشود و فرزندان نیز دچار مشکلات متعدد میشوند. فرزندان این خانوادهها حتی اگر به طور مستقیم هم درگیر رفتار خشونتآمیز بین والدین نشوند، باز هم دچار اضطراب و استرس ناشی از تنش درون خانواده هستند.متاسفانه همسرآزاری بین نسلها منتقل میشود و بر اساس نتایج پژوهشهای انجام شده در این حوزه کودکانی که مادران آنها مورد آزارهای فیزیکی پدرشان قرار میگیرند در معرض خطر بالاتری برای انتقال رفتارهای خشونتآمیز به نسل بعدی قرار دارند و شوهرانی که اقدام به کتک زدن زنان خود میکنند در خانواده پدری شاهد کتک خوردن مادران از پدرانشان بودهاند. براساس نظریه یادگیری اجتماع، افراد در اثر همنشینی با افراد جامعه چگونه رفتارکردن را میآموزند. این دیدگاه به نقش خانواده و همسالان در ارتکاب خشونت اشاره دارد. باندورا مدعی است غالب رفتارهای انسان از طریق مشاهده و در خلال فرآیند الگوسازی فراگرفته میشود.برای مقابله موثر با مساله اجتماعی خشونت علیه زنان در خانواده، در گام نخست باید زمینههای شکل دهنده آن شناسایی شود و به این پرسش پاسخ داده شود که کدام عوامل زنان را در معرض خشونت خانگی قرار میدهد و باعث میشود صدمات جبران ناپذیر روحی، جسمی و خانوادگی به ایشان وارد شود و در خروج از چرخه خشونت موفق نباشند. پژوهشها نشان دادهاند که از عوامل زمینهساز در بروز خشونت خانگی علیه زنان میتوان به عوامل فرهنگی و اجتماعی، عوامل اقتصادی و عوامل قانونی و حقوقی اشاره کرد.فقدان آگاهی و ضعف فرهنگی جامعه از عوامل اصلی زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان در جامعه ایرانی استپژوهشها نشان میدهند از دیدگاه صاحب نظران فقدان آگاهی و ضعف فرهنگی جامعه از عوامل اصلی زمینه ساز خشونت خانگی علیه زنان در جامعه ایرانی به شمار میرود. رفتارهایی مانند سوء ظن، شتاب در قضاوت، عصبانیت و تند مزاجی، مصرف مواد مخدر و الکل در مردان، وجود باورهای غلط مانند برتری جنس مرد، تحمیل تمام کارهای خانه به زن، فقدان مهارتهای ارتباطی در زوجین و ناتوانی در رفع اختلافات از طریق تعامل فکری و حل مشکلات زندگی مشترک، ناآگاهی از حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر از جمله عوامل موثر زمینه ساز خشونت علیه زنان است. همچنین نمایش تصاویر خشونت آمیز در رسانهها میتواند به یادگیری و ترویج خشونت خانگی علیه زنان در جامعه منجر شود و بر روی سلامت خانوادهها تاثیر گذارد ضمن آن که وجود سابقه روابط خشونت آمیز در خانواده و وجود روابط خشونت آمیز در جامعه موجب آسیب پذیری بیشتر خانوادهها شده است.به طور کلی شناخت درست عوامل موثر بر خشونت علیه زنان میتواند سبب رسیدن به راهکارهای مناسب گردد، زیرا پدیده خشونت علیه زنان موضوعی چند بعدی و چند جانبه است. ارایه چنین راهکارهایی باید با بررسی دقیق عوامل زمینهساز مبنی بر کاهش اعمال خشونت توسط مردان و خشونت پذیری توسط زنان صورت گیرد. |
قضاوت در کوچینگ ما انسانها اغلب اوقات در حال قضاوت دیگران هستیم اما در کوچینگ لازم است که یاد بگیریم تا قضاوت را کم و کمتر کنیم و مراجعهکننده را طوری که هست ببینیم، نه طوری که خودمان فکرمیکنیم باید باشد.قضاوت نکردن، یک مهارت مهم و البته شاید کمی سخت باشد و این مهارت پایه و اساس کوچینگ را شکل میدهد و یک کوچ باید همیشه به اصل قضاوت نکردن باشد.یک کوچ خوب یک ذهن باز و بی تعصب دارد. منظور از داشتن یک ذهن باز و بیتعصب این است که بپذیرید دیگران نقطه نظراتی متفاوت از شما دارند و شاید از دید خودشان حق با آنها باشد. |
سپری کردن عمر در صفها نسلی بودیم که در صفها بزرگ شدیم. از صف مدرسه تا صف بازگشت از مدرسه تا خانه. نسل قبلی ما هم زندگیشان را در صفها سپری کردند. صف کپسول گاز، صف گالنهای نفت، صف اجناس کوپنی. حتی برای شیرخشکهایی که برای ما میخریدند در صف میایستادند. ما هم همین صفها را تجربه کردیم. صف، مساله قدمتداری است. منظمترین آنها در ارتش و ارگانهای نظامی جهان است و شرق آسیاییها به صف مشهورند. صف سینما، صف اتوبوس صف مترو. اما ما با وجود این همه تجربه و قدمت در صف هنوز صفهای رضایت بخشی نداریم. چون همهمان کارهای مهمی داریم و مهمتر از کارهای مهم خلاقیت و احساس زرنگی عجیبی در زندگی روزمره داریم دوست داریم در ساختار عمودی صف تحول ایجاد کنیم و آن را از خط مستقیم به پاره خطهایی با شعبات مختلف و در اشکال هندسی متنوع تبدیل کنیم تا سریعتر نوبتمان شود. از صف نانواییها گرفته تا صف مترو.اگر چه در احساس زرنگیمان استثنا قایل نیستیم ولی خود را همیشه مستثنی میدانیم و میگوییم کار دارم، وقت ندارم، امروز واقعا باید میانبر بزنم. همین موارد در حالی از ذهنم عبور میکرد که نا امید از ایستادن در صف به معنای صف روی نیمکتهای انتظار سکوی سوار شدن نشسته بودم و به شهروندان مقیم مترو مینگریستم. امروز به نشانه اعتراض با خود عهد بسته بودم یا سوار نخواهم شد یا در صف مستقیم ایستاده و به نوبت سوار خواهم شد. گفته بودم هر کس هم خواست از پهلو وارد شود اعتراض خواهم کرد و خواهم گفت: ته صف اینجا نیست این جا در بدبینانهترین حالت اواسط صف است. دومین قطار هم آمد و هجوم نامنظم مردم مقابل درهای قطار امکان ایستادن و صف کشیدن را منتفی کرد. گفتم اگر بر سر عهدم با خود بمانم ممکن است تا عصر هم نتوانم وارد قطار شده و به محل کارم بروم. رفتم مقابل در ایستادم تا وقتی سومین قطار میآید اولین نفری باشم که روی سکو ایستاده است. چند نفر آمدند و روی صندلیهای سالن نشستند. یکی آمد و در کنار من ایستاد. بعد عده زیادی از پلهبرقی به طرف خط زرد گسیل شدند. گوینده مترو گفت: خط زرد سکو، حریم ایمن شماست. لطفا از آن فاصله بگیرید. آدمهایی که میآمدند پشت سرم نمیایستادند بلکه در کنارم قرار میگرفتند. گفتم: بیایید به صف بایستیم. یکی خندید و گفت: مگر پادگان است؟ گفتم: صف نشانه پادگان نیست. بلکه باعث میشود من و شما که زودتر آمدهایم زودتر برویم. یکی دیگر گفت: خب اونوقت تکلیف اونایی که دیر اومدن و میخوان زود برن چی میشه؟ آقای دیگری هم گفت: راست میگه صف بکشیم دیگه موقع سوار شدن له میشیم این طوری. تنها یک نفر دیگر آمد پشت سرم ایستاد. بقیه در کنارم ایستادند. قطار که رسید. منتظر شدم پیاده شوند. دو نفر پیاده نشده بود که آدمهای اطرافم به داخل قطار هجوم بردند. نسبت به کسی که پشت سرم در صف دو نفرهمان ایستاده بود احساس مسیولیت میکردم. دستش را گرفتم و به داخل کشیدم. یکی از همانهایی که صف ایستادن را به سخره گرفته بود وقتی دید به زور وارد واگن میشویم گفت: آقا رعایت کنید دیگر. مگر نمیبینید جا نیست. فرهنگ داشته باشید. نمیشد چیزی نگفت. حتی نمیشد چیزی گفت. |
دنبال قهرمان بگردیم یا خود قهرمان شویم؟ برای نجات، باید همیشه دنبال یک قهرمان باشیم تا بیاید و ما را نجات دهد یا خود قهرمان شویم؟ ما ملتی هستیم با فرهنگی چندین هزار ساله که ما را اینگونه تربیت کرده که همیشه دنبال قهرمانهای بیرونی هستیم. یک رییس ، یک بزرگتر، یک مسیول . تا همه چیز را گردن او بیندازیم. اگر ما ادعا داریم که یک تمدن 2500 ساله داریم، آیا در تمام این 2500 سال متمدن بودهایم؟ بنظر من نه، ما دورانهای افول هم داشتهایم.بله ما در 2500 سال پیش متمدن بودهایم. وقتی بسیاری از نقاط دنیا در توحش بود. ولی در بسیاری از دورانها که دنیا در حال پیشرفت بود هم، ما افول یا سقوط داشتهایم! تمام افتخارات ما در اینست که ما دانههای درشتی مثل ابن سینا، ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر ووو . داشتهایم ، بله، ولی آیا وقتی آنها را داشتهایم بقیه این جامعه در چه وضعی بودهاند؟ ملتی میتواند بگوید ما متمدن بودهایم که این تمدن و فرهیختگی در سطح قاطبهی جامعه گسترش داشته باشد. چه بسیار جوامعی که اینقدر هم دانههای درشت نداشتهاند ، اما کلیت جامعه در سطح تمدنی بالاتری بوده.این اسطوره سازی وقتی مشکل ایجاد میکند که ما هنوز هم دنبال این هستیم که یکی بیاید و قهرمان ما بشود، جور همهی ما را بکشد. و ما را نجات بدهد.حاضر نیستیم تک تک خودمان هزینهی رشد و ارتقایمان را بدهیم، همه چیز را به او واگذار میکنیم. خب آفت این فرهنگ این میشود که این وسط قهرمانهای قلابی هم زیاد میشوند. و حتی اگر قلابی هم نباشند، وقتی ما او را با سلام و صلوات میآوریم و بعد خودمان حاضر نیستیم هزینهاش را بپردازیم، او حتی اگر بخواهد هم نمیتواند کاری بکند. یک روز با سلام و صلوات میآید ، یک روز هم با تف و لعنت میرود!اصلاح باید از سطح پایین شروع شود، با اصلاح فرهنگ، با مطالبهگری درست، با آمادگی جهت دادن هزینهی رشد فردی، با تقویت توان گذشتن از منافع فردی در مقابل منافع جامعه( که این ظرفیت در هیچکدام از ما وجود ندارد!) .و این البته منافاتی ندارد با این حدیث که امراء و علما دو طایفهای هستند که اگر فاسد شوند جامعه فاسد میشود. یعنی افساد از بالاست و اصلاح از پایین. جامعه اگر اصلاح بشود ، مسیول فاسد نمیتواند دوام بیاورد. مسیولی که در پی منافع شخصی خود هست از دل همین فرهنگ بر آمده. این فرهنگ منفعت طلبی باید از زیر بنا اصلاح شود. در سطح فردی. متاسفانه مبانی تربیتی ما از سالهای کودکی این فرهنگ منفعت طلبی فردی را نهادینه میکند. |
حمله دشمن به بیداری ما اینکه علیه امکانات موشکی و تواناییهای منطقهای ما تبلیغات میشود اینها ناشی از عقبماندگی آنها در میدان(رشد توان دفاعی) و ناشی از ترس آنها است . در زمینهی مسایل فرهنگی وقتی بحث تهاجم فرهنگی پیش آمد، دیدیم که دشمن دستپاچه شد و با تبلیغات خودش علیه شعار "مبارزهی با تهاجم فرهنگی" وارد شد یعنی دشمن از اینکه شما بیدار باشید و بفهمید که تهاجم فرهنگی است و باید مقابله کرد، ترسید. در زمینهی مسایل اقتصادی هم همینجور است.منبع |
هذیان به نام خداوندی که انسان را محدود آفرید .امروز روزی است که تاریخش را به یاد نمیآورم اما به خوبی میتوانم آن را پیش بینی کنم.آری پیش بینی کردن زندگی ما دانش آموزان خیلی ساده و پیش پا افتاده است .ساعت 7 : 40 بود که من وارد مدرسه شدم.وقتی وارد کلاس شدم دوستانم را دیدم که با شوق مشغول تمرین بودن.تمرین اینکه چطور کلاس تاریخ را مطابق میل دبیر مربوطهاش برگزار کنند که بتوانند نیم ساعت زودتر کلاس را تمام کنند.معلم تاریخ وارد کلاس شد.از پچ پچهای بقیه متوجه شدم که قرار بوده است که امروز درباره مفهوم زندگی سخنان گرانبهای دوستان را بشنویم.متوجه ارتباط این موضوع با تاریخ نشدم ولی فکر میکنم که تکنیک خوبی برای پیچاندن کلاس باشد.اگر روزی معلم شدم،قطعا از این تکنیکها استفاده خواهم کرد.وقتی که داشتم به این چرندیات فکر میکردم متوجه آقا محمد شدم که با تعدادی کاغذ بلند شد و به سمت تخته رفت.و اینگونه بود که ما به گوش دادن محکوم شدیم .محمد:همانطور که در جریان هستید،قرار است که امروز درباره مفهوم زندگی با یکدیگر بحث کنیم .از نظر من زندگی یکی از بزرگترین آثار طبیعت است.زندگی یا همان سبک زندگی ما انسانها را طبیعت پیرامونمان تعیین میکند،همین.علی:من کاملا با این نگرش مخالف هستم.انسان دارای عقل است،پس نباید مجذوب محیط شود،بلکه باید با تحلیل آن عبرت گیرد و خود را اصلاح کند و بهتر زندگی کند.امیر حسین:مساله بر سر همین بهتر زندگی کردن است.من میزان دانستهها و نوع آن را غذای روح آدمی میدانم و قطعا زیستن موجودات به روحیات آنان وابسته است.حالا فرض کنیم که غذای نامناسبی را به روح خود دادهایم،مسلما نباید انتظار داشته باشیم که روحمان سالم بماند زیرا نامناسب بودن غذا موجب مسموم شدن روح ما میشود.انسان باید بیاموزد که هر غذایی را به خورد روحش ندهد.آرمان:استدلال جالبی بود،اما براساس همین استدلال تو،یک سوالی پیش میآید،اینکه چگونه باید مناسب یا نامناسب بودن غذای روح را تشخیص دهیم؟امیر حسین:غذای روح هم مثل خوراک جسم است.همانگونه که از عواملی چون تاریخ مصرف،به خوب یا بد بودن غذای جسم خود پی میبریم،می توانیم تشخیص دهیم که باید چه اطلاعاتی را پردازش کنیم.احمد:لطفا میشود بیخیال غذا شوید.بهتر نیست که به جای غذا به تحلیل خود زندگی به طور واضح بپردازیم.مهدی:احمد درست میگوید.ما در تاریخ به مطالعه گذشته پرداختهایم،با مسایلی چون قدرت - خیانت - ظلم - عدالت و . سروکار داشتهایم.اگر کمی به اتفاقات گذشته بیشتر دقت کنیم،مشخص میشود که یک زندگی ثابت همواره در حال تکرار است.فردی به حکومت و قدرت میرسد_به او خیانت میکنند_نسبت به دیگران بدبین میشود_برای او و حکومتش دشمن ایجاد میشود_شورش به پا میشود و حکومت جدیدی پایه گذاری میشود.محسن:آره،زندگی رکنی ثابت است.اما ثبات و عدم تغییر برای انسان خیلی خطرناک است.به عنوان مثال اینکه از ابتدا سرپناهی برای انسان وجود داشته باشد،به مرور زمان برای انسان بی اهمیت میشود و تنها زمانی به ارزش سرپناه پی میبرد که آن را از دست داده باشد.زندگی هم به همین صورت است.تنها زمانی به ارزش آن پی میبریم که مرده باشیم.احمد:یعنی چی؟!یعنی هیچ انسانی نیست که از اول ارزش زندگی را بداند .؟رضا:اصلا رو چه حسابی برای زندگی ارزش تعیین میکنید.محمد:منظورت چیست؟!هر چیزی در این عالم دارای ارزش است.رضا:اصلا ارزش یعنی چی؟شاید زندگی اصلا بی ارزش باشد و ما همه سرکار .در این هنگام بود که معلم به من نگاهی کرد و گفت:نظرت تو چیه صفایی .؟من هم از جایم بلند شدم و گفتم:من فکر میکنم که هیجانات ما انسانها نسبت به محیط هستش که زندگی رو میسازه. معلم:خوب،دیگه کافیه،امروز برای من کاری پیش اومده و من مجبور هستم که کلاس شما رو زودتر تعطیل کنم.فقط یک چیزی .امروز ناخواسته بخش مهمی از تاریخ را آموختید ."هذیان"بزگترین عیب انسانها این است که منکر ضعف و محدودیت خود میشوند.به جلسه امروز دقت کنید .این همه زر زدید آخرشم هیچی .اگر تاریخ نویسان رو هم انسان تصور کنیم،آنها هم درست مثل جلسه امروز شما آنقدر زر میزند که بتوانند به نحوی حفرههای تاریخ بشر رو ماست مالی کنند،فقط برای اینکه به ضعف خود واقف نیستند.درسته که بچههای کلاس به مراد دلشان رسیده بودن،ولی این حرفهای آخر ساعت معلم تمام ما رو با خاک یکسان کرده بود.ولی از حق نگذریم هم کلاس رو پیچوند و هم حال ما رو گرفت.خخخ .شاد و پیروز باشید. |
کودک بهتر یا بدتر؟ مساله این نیست! وقتی صحبت از کودک و دنیای کودکی است، به اندازه نگاه آدمیان تفاوت دیدگاه وجود دارد. لحظهای به دایره لغات، بدون کلمات ارزشی فکر کنیم. خود وجود هر کودک را به رسمیت بشناسیم و بس. چه اتفاقی رخ میدهد ؟ به نظرم در دنیای روانشناسی کودک، رفتارگرایان دچار کمبود واژه خواهند شد.( لازم نیست بگویم که من روانشناس کودک با رویکرد رفتار گرایی هستم. )قبل از اینکه کودکی در کنار خود پرورش دهم، توصیه هایی با رنگ کلمات تقریبا ارزشی، لابه لای ادبیات من حضور داشت. بعد از مادرانگی، رنگ و لعاب توصیه و نصیحت رخت بر بست. با این احساس عجیب که الان در موقعیت مادری درست رفتار میکنم یا قبلا که برای مادر روبه روی خود،حرف میبافتم. چون قضیه روشن نبود، مشاوره و درمان را به کناری نهادم و اندیشه کردم. هر لحظه درگیر درست و غلط رفتار کودکم با طرز تربیت خود بودم. اکنون در کنار شغل تمام وقت مادری مینویسم و با نوشتن، کودکان سرزمینم را پرورش میدهم .وقتی ملاکی برای کامل بودن، وجود خارجی ندارد، کودک بهتر چه کاربردی دارد؟ مادری میگفت: "من سراپا عذاب وجدانم. کاش رفتارم بهتر بود." من با خود زمزمه میکنم رفتار بهتر، کودک بهتر، مادر برتر، پدر بدتر!کلامم پراکنده میشود . آگاه باشید که نوشتن کار امروز من است. رزومه ندارم. |
چه عواملی در انتخاب لباس مناسب موثر است؟ عوامل موثری در انتخاب لباس مناسب اهمیت دارد که میتوانند در اصطلاحات جسمی و روانشناسی، اقتصادی، اجتماعی و زیبایی شناسی، گروه بندی شوند. ما در مجله مد و پوشاک برساد برشاد قصد داریم تاثیر عوامل مختلف را در انتخاب لباس مناسب بررسی کرده و اثر متقابل این فاکتورها را در انتخاب پوشاک بیان کنیم.رابطه بین تکنولوژیهای جدید و خرید لباسامروزه تکنولوژیها توجه همه اقشار به خصوص زنان را در انتخاب سبک و طرحی از لباس که مطابق با علاقه شخصی وی باشد و همچنین متناسب با شخصیت وی باشد، به خود جلب کرده است. اغلب افراد برای انتخاب لباس مناسب ، نام آن را در جستجوگرهای اینترنت مینویسند و در طی چند ثانیه انبوهی از تصاویر را مشاهده میکنند. در عین حال از اتلاف وقت خود نیز جلوگیری میکنند. همچنین در جستجوی طرح مورد علاقه شان میتوانند از رسانههای اجتماعی دیگری مانند تلگرام و اینستاگرام بهره برند.امروزه، شبکه هایی در رسانههای مجازی وجود دارند که به تبلیغات لباسهای خود میپردازند، در این شبکهها لباسهای مختلف در نماهای مختلف دیده میشود، قیمت و سایزهای لباس در ذیل هر لباس وجود دارد، گاه مخاطبان از طریق همان رسانهها مبادرت به خرید اینترنتی میکنند، که میتوانند ابتدا مبلغ موردنظر را از طریق درگاههای مختلف اینترنتی و توسط کارت بانکی، پرداخت کرده و یا پس از تحویل لباس قیمت آن را پرداخت نمایند.بعضی از انتقادگرایان بر نقشهای اجتماعی منفی وسایل ارتباط اجتماعی ت کید میورزند و با توجه به تجارتی شدن این وسایل، آنها را به عنوان صنایع فرهنگی معرفی میکنند. همچنین پیشرفت تکنولوژی ت ثیر مستقیمی بر بافتهها و منسوجات هرجامعه دارد. به این ترتیب مادامی که تولید منسوجات در پیشرفتهترین شکل خود رواج دارد، انتخاب لباس مناسب نیز از ظرافت، زیبایی و تنوع قابل توجهی برخوردار میشود.چه عوامل روانشناختی در انتخاب لباس مناسب موثرند؟عوامل روانشناختی نیز به طور قابل توجهی بر انتخاب و علاقه نسبت به انتخاب لباس مناسب تاثیرگذار میباشند. هر فردی هنگام خرید هر نوع لباسی، به طور آگاهانه یا ناآگاهانه، به ارتباط بین لباس مناسب مورد نظر و تیپ شخصیتی خود میاندیشد. هر فرد تصمیم میگیرد که رنگ قرمز این لباس جهت استفاده در مکان موردنظر مناسب میباشد یا خیر. این مدل جهت پوشیدن در مجلس موردنظر، مناسب است یا خیر؟.پوشاک میتواند به عنوان مجموعهی کاملی از احساسات که منعکس کنندهی شخصیت انسان باشد، در نظر گرفته شود. تقریبا هر فردی در باطن خود، میل دارد که زیبا و حیرت انگیز دیده شود. وی همواره حاضر است تا طرحها، سبکها، بافتها و رنگهای گوناگونی را جهت حفظ فردیت و زیبایی خود تجربه کند. هنگامی که فردی در جمعی، احساس والا و برجسته بودن میکند، همواره به دنبال طرحها و سبکهای منحصر به فرد، برای پوشش خود میباشد. این در حالی است که برخی تمایلی به کانون توجه بودن ندارند، در انتخاب لباس مناسب خود ترجیح میدهند که کمتر دیده شوند. آنها در انتخاب رنگ و مدل لباس، آن طرحی را میپسندند که جلب توجه کمتری کندعوامل اجتماعی موثر در انتخاب لباس مناسبدر جوامع اولیه و حتی در جوامع امروز، هیچ محیط انفرادی یا اختصاصی برای افراد، جهت انتخاب لباس مناسب وجود ندارد و این حقیقت نشان دهنده ارزش اجتماعی انسانها میباشد. پس ت ثیر متقابل بین اجتماع و انسان را نمیتوان نادیده انگاشت. پذیرش گروهی، نقشی اساسی در پذیرش پوشاک دارد. هر فردی مایل است عضو جامعهای باشد که در آن زندگی میکند. بنابراین، خود را همرنگ جامعه میپندارد. وی در صورت سرپیچی از قوانین وضع شده جامعهی خود، دیگر عضو آن اجتماع محسوب نمیشود. در جامعهای که اعضای آن مدلهای مشابهی از لباس را برتن میکنند، حضور فردی کاملا متفاوت، منجر به جلب توجه بیش از اندازه و حتی، طرد شدن آن فرد از جامعه میگردد.در جامعه کنونی ایران، نسبت به سالهای گذشته، زنان بیشتری خارج از منزل به کار مشغول میباشند و به همین علت به پوشاکی راحت، با قابلیت شستشو و نگهداری آسان در عین حال مطابق مد، نیاز دارند. افرادی که بسیار اجتماعی میباشند، باید جالباسی خود را طبق جدیدترین مدهای روز، گسترش داده، تا در صورت لزوم از تنوع جالباسی خود بهره برند. افرادی که زیاد اجتماعی نمیباشند، قطعا به تعداد البسه کمتری نیاز خواهند داشت. مس لهی مهم دیگر، مذهب است. لباسی که در یک مذهب، عرف و پذیرفته شده است، ممکن است در مذهبی دیگر، غیر قابل قبول باشد. لذا هنگام انتخاب لباس مناسب، فرد مورد نظر باید حدود خویش و مذهب خود و مذهب جامعهی مورد نظر خود را نیز بداند.آیا عوامل اقتصادی مهمترین فاکتور انتخاب لباس است؟اقتصاد، همواره خود را در سبک زندگی افراد و پوشاک که از مظاهر آن است نشان میدهد، بنابراین دورههای پررونق و شکوفای اقتصادی در جامعه، سبب افزایش تنوع، ظرافت و ارزش مادی لباسها میشود. اقتصاد فرد نیز، همواره مهمترین عامل در تغییر سبک زندگی یک فرد میباشد. اقتصاد و توانایی مالی میتواند منجر به خرید لباس مورد علاقه گردد. در عین حال داشتن توانایی مالی زیاد میتواند منجر به خرید تفننی نیز گردد، در این صورت ممکن است لباسی که مورد علاقه نباشد، به دلایلی مانند تفریح و یا دیده شدن در جمعی خاص، تهیه شود. امروزه مس له اقتصاد در انتخاب لباس مناسب را نمیتوان نادیده گرفت. مسلم است، افرادی که در سطح مالی پایینتری هستند، توانایی خرید لباس مورد علاقه خود را به اندازهی افرادی که در سطح بالای مالی و اقتصادی قرار دارند، نخواهند داشت. |
نظر من محترم، نظر تو محترم، حق کجاست؟ بسم الله الرحمن الرحیم.سلام.مقدمهآیا فکر میکنید نظر شما ارزشی داره اصلا؟ فکر میکنید باید به نظر شما احترام گذاشته بشه؟دقیقا نمیدانم از کی توی دنیا مد شد که انسانها این جملات زیر رو به هم بگن:به نظر من X .نظر تو اینه و من بهش احترام میزارم.با احترام به نظر تو Y .نظر شما محترمه ولی Z .و یه اینجور چیزایی . . .سوال اینه که اصلا چرا ما باید به نظرات همدیگه احترام بزاریم؟چرا وقتی یه نفر یه چیزی میگه که من قبول ندارم یا اصلا دوس ندارم یا میدانم که واقعیت نداره، الکی جوری اوضاع رو نشان بدم که نظرش محترمه؟اشکال اصلی کجاست؟اگه خوب روش عمیق بشیم، میبینیم که:تا زمانی که نظر یه نفر فقط توی ذهن و قلب و وجود خودشه، مشکلی ایجاد نمیکنه. یا حداقل اگه هم مشکلی ایجاد کنه، بیشتر برای شخص خودشه. ولی به محض اینکه نظر و عقیده یه نفر به زبان میاد (چه بصورت نوشتار و چه بصورت گفتار و غیره)، مشکلات هم ممکنه بوجود بیان.حالا چرا بیان کردن یک نظر یا عقیده، میتانه باعث بوجود آمدن مشکل بشه؟دلیلش برمیگرده به مفهومی به اسم "استدلال".عقاید و استدلالنمیخواهم خیلی وارد بحثهای قلمبه بشم. فقط در همین حد کافیه که بدانیم که:یکی از راههای بوجود آمدن عقاید ما، استدلالهای ما هستن.برای اینکه این جمله رو بفهمید، باید بدانید که استدلال اصلا یعنی چه. اگه خیلی خلاصه بخوام بگم، استدلال یعنی اینکه شما با استفاده از یه سری چیزایی که میدانی، به یه سری چیزای دیگه برسی.مثال 1 :کلیدی که توی دستای منه، نمیتانه در رو باز کنه.میدانیم که اگه کلیدی نتانه یه دری رو باز کنه، پس یعنی مال اون در نیست.پس ما استدلال میکنیم (نتیجه میگیریم) که کلید رو اشتباهی آوردیم.این یه استدلال بسیار پیش پا افتاده بود و میشه بهش گفت "بدیهی" انقدر که مشخصه و معلوم! یعنی اگه این استدلال رو به کسی بگی، حق داره که بهت بگه "هنر کردی جناب دکتر"!مثال 2 :دزدها بیشتر شبها میرن دزدی.پس استدلال میکنیم که شبها در خانه رو قفل کنیم.خب، این هم بدیهیه و هرکسی انجامش میده. ولی یه کوچولو از قبلی بهتر شد و آدم یه اثراتی از به کار انداختن عقلی که خدا به ما داده رو حس میکنه!مثال 3 :در اروپا و آمریکا، انسانها آزاد هستن و میتانن با فلان لخت توی جامعه بگردن.در ایران ما این کار رو نمیتانیم بکنیم.پس استدلال میکنیم که فلان لخت یعنی آزادی و بنابراین ما در ایران آزادی نداریم.خب این میشه یه استدلال اشتباه. چون اولا آزادی مفهوم گستردهای هست و فقط به معنی پوشش نیست و فقط چون کسی با فلان لخت نمیتانه بگرده و گند به جامعه بزنه، به این معنی نیست که دیگه ما کلا آزادی نداریم توی ایران. دوما هم اینکه اگه دقت کنیم، میبینیم که آنچنان محدودیتی هم برای پوشش توی ایران وجود نداره و کافیه یه دور بریم توی شهر و اوضاع رو ببینیم.پس دلیل اشتباه بودن این استدلال اینه که "فقط یه موضوع پوشش" رو کرده بهانه برای رسیدن به این نتیجه که "کلا" دیگه آزادی نیست.اینجاست که میگیم: دلایلی که برای رسیدن به این استدلال ارایه شدن، قوی و کافی و درست نیستن.مثال 4 : درمورد "چیزها"، 2 حالت داریم: یا خودشان خودشان رو ساختن، یا اینکه یه "چیز دیگه" ای اونها رو ساخته (یعنی یه "سازندهای" دارن).عقل ما به ما میگه که همینجور الکی که نمیشه یه چیزی خودش خودش رو بوجود بیاره. پس حتما باید یه "سازندهای" وجود داشته باشه. مثلا حتی یه آفتابهء آب هم سازنده داره و خودش خودش رو نساخته، چه برسه به این دنیا و تمامی موجودات به این پیچیدگی که در کمال نظم و دقت دارن کار میکنن.حالا اگه همین "چیز" که یه سازندهای داره رو در نظر بگیریم، باز همون سوال اول رو اینبار راجب سازندش میپرسیم. این کار رو هرچقدر هم که ادامه بدیم، باز دوباره یه "سازندهای" خواهد بود که خودش هم یه سازندهای خواهد داشت (!) و این قضیه ممکنه تا بینهایت پیش بره.خب این قضیه هرچقدر هم که بخواد رو به عقب بره، عقل ما به ما میگه که بالاخره یه جایی باید "یه سازندهء اولیهای" وجود داشته باشه.قضاوت راجب این استدلال و بررسی قوت و ضعفش رو میزارم به عهده خود شما و چون موضوع اصلی این مقاله نیست، بیشتر راجبش صحبت نمیکنم.حرف اصلی اینه که به محض اینکه ذهن ما یه استدلالی کرد و البته اون رو قبول کرد، میتانیم بگیم که یه اعتقاد یا عقیده یا نظر یا هرچیزی که میخوای اسمش رو بزاری، شکل گرفته.ولی چرا این قضیه مشکل ساز میشه؟علت اشکالعلت اصلی که عقاید ممکنه مشکل ساز بشن، اینه که:همهء عقیدهها از استدلال درست به دست نیامدن و اتفاقا خیلی از عقاید ممکنه نتیجهء استدلالهای نادرست باشن.مثلا چطور؟یکی از راه هایی که ازش سوء استفاده میشه که روی عقاید من و شما تاثیر گذاشته بشه و باعث میشه که ما استدلالهای غلط رو به راحتی و بیفکر قبول کنیم، "احساسات" هست.مثلا شبکههای رسانهای ضد خدا و اسلام (مخصوصا تشیع) مثل منوتو و ایران اینترنشنال و غیره، بسیار از این تکنیک استفاده میکنن برای تاثیر گذاشتن روی ذهنهای ما.مثلا: یه جوانی آمده با چاقو یکی رو به قتل رسانده و طبق قانون، مجازاتش اعدامه. بعد. اینها به خاطر دشمنی ای که با اصل و اساس ایران (یعنی همون اسلام خالص یا تشیع) دارن، میان تصویر زجه زدنهای مادر و خانوادهء این شخص رو نشان میدن و از طرفی هم میگن که آی این شخص چه جوان برومند و ورزشکاری بوده و از این حرفا. همه اینها به این خاطره که من و شما، ذهنمان از "اصل قضیه" (یعنی همون قتل) منحرف بشه و احساساتمان درگیر بشه. وقتی هم که احساسات درگیر شد، منطق و عدالت و عقل، ممکنه از کار بیفته و ما نتانیم مسایل رو درست ببینیم.منطقی و عقلانی اینه که ما انسانها نمیتانیم بدون قانون (و یا با قانون جنگل) زندگی کنیم و کسی که عاقل باشه، تصمیم نمیگیره یه انسان بی گناه دیگه رو با چاقو یا تفنگ یا هرچیز دیگهای، همینجور الکی بکشه. ولی اگه کسی اینجور کاری کرد، دیگه زجههای مادر پدر و مدال المپیک و غیره، هیچ ربطی به قانون نداره و اون شخص باید بابت کار اشتباهش جواب پس بده.حالا ما در اسلام بحث "گذشت و بخشش" رو هم داریم و خیلیها هم از قصاص میگذرن و خیلی هم کار خوبیه. ولی اگه قانونی وجود نداشته باشه که جلوی انسانها رو در این زمینهها نگیره (یا اینکه قانون شیربرنجی و ضعیفی باشه)، از فردا همه پامیشن همدیگه رو میکشن و اوضاع از جنگل هم بدتر میشه.امثال اینجور سوء استفاده از احساسات رو میشه در خیلی زمینهها در این شبکههای صهیونیستی ضد اسلام و خدا، دید. مثلا بحث سانحهء هوایی، کولبرها، فلان زن و دختر، پوشش، و هزاران مثال دیگه که هر روز میتانید توی این شبکهها ببینید.که البته این "سوء استفاده از احساسات" یکی از خطاهای منطقی هست که به انگلیسی هم بهش میگن " Appeal to emotion ".همه این توضیحات به این خاطر بود که به این نتیجه برسیم که خیلی وقتها، به دلالیل مختلف، ممکنه استدلال هایی که ما آدما میکنیم، درست نباشن، ولی اونها رو به عنوان "درست" قبولشان کنیم.که خود این هم باز یه خطر داره.خطر قبول کردن استدلالهای اشتباهخطر اصلی قبول کردن اینجور استدلالها، اینه که اساسا عقاید معمولا باعث "عمل" میشن.یعنی چه؟یعنی اینکه اگه با دقت به خودمان و بقیه نگاه کنیم، تشخیصش خیلی آسانه که که "انسانها اساسا بر اساس عقایدشان عمل میکنن".البته بگذریم از وقتهایی که انسانها مجبور میشن به انجام کاری. اون جزو استثناهاست و ما کاری بهش نداریم اینجا.مثلا یه مثال برای یه عقیده خطرناک و یه مثال برای یه عقیده درست:یه یهودی و صهیونیست اعتقادش اینه که نژاد برتره و انسانهای دیگه در مقابل اونها مثل گوسفند هستن و از طرفی هم چون اعتقادی به اخلاقیات نداره و زندگیش بر پایهء اصل "هدف، وسیله رو توجیح میکنه" میچرخه، به خودش اجازه میده که "هر کاری" بکنه که به اهدافش برسه. حتی اگه اون "کار"، شامل کشتن انسانهای بیگناه و اشغال کردن یه سرزمین دیگه با زور و دروغ و ریا و حتی کشتن انسانها با واکسن و سایر ابزارهای ترور بیولوژیک، باشه. وقتی اعتقادت این شکلی باشه، اعمالت هم اون شکلی میشن.کسی که به خدا اعتقاد داره، پس به اسلام اعتقاد داره، یعنی پس به پیامبر اون خدا هم اعتقاد داره، پس یعنی به حرفهای اون پیامبر هم اعتقاد داره و بعد از اون، حضرت علی رو به رهبری قبول میکنه و بعد از اون هم بقیه امامها. این زنجیرهای هست که قابل شکستن نیست و هرکس این زنجیره رو بشکنه، یعنی دشمت علی هست، و دشمن علی یعنی دشمن پیامبر، و دشمن پیامبر هم یعنی دشمن خدا.همه این مقدمه برای این بود که به این برسیم که وقتی کسی به اسلام اعتقاد پیدا میکنه، یکی از دستورات اصلی خدا، اینه که ما جلوی زورگوها سر خم نکنیم و مدافع مظلومها باشیم، مخصوصا وقتی اون مظلومها مسلمان هم باشن. پس اینجور شخص یا امتی، میره و جلوی اون یهودی صهیونیست وای میسه، در راه همون خدایی که بهش اعتقاد داره، نه در راه منافع شخصی و دنیایی. اینجا هم وقتی اعتقادت این شکلی باشه، اعمالت هم اون شکلی میشن.و هزاران مثال دیگه که به ما نشان میدن که اعتقاد، باعث عمل میشه و این اعتقاد هم خودش از استدلال میاد.پس اگه خلاصهء حرف تا اینجا رو بخوام بگم، میشه اینکه "استدلالهای ما باعث بوجود آمدن عقیدههای ما میشن، و عقیدههای ما هم باعث بوجود آمدن عملهای ما میشن".یعنی: استدلال - - > عقیده - - > عملتوجه به 3 نکتهبعد از اینهمه حرف، باز به همون سوال اول برمیگردیم که اصلا چرا باید به نظرهای همدیگه احترام بزاریم؟ تا اینجا دیگه خودتان باید یجورایی فهمیده باشید جواب این سوال رو. ولی خب بزارید باهم پیش بریم.برای اینکه به یه جواب خوبی در این زمینه برسیم، بهتره 3 تا چیز رو یادمان باشه:اول اینکه: فهمیدیم که منشا اعمال ما میشن همون استدلالهای ما.دوم اینکه: از طرفی هم میدانیم که استدلالهای ما، به هر دلیلی، ممکنه درست نباشن و این خودش باعث بوجود آمدن عقاید اشتباه میشه و اون هم خودش باعث بوجود آمدن عملهای اشتباه میشه. یعنی: "استدلال اشتباه - - > عقیدهء اشتباه - - > عمل اشتباه".سوم اینکه: ما در زمینه رفتارها یا اعمال انسانها، یه قاعدهء خیلی ساده ولی تاثیرگذار داریم و اون هم قاعدهء "تشویق و تنبیه" هست.برای ما این قضیه خیلی بدیهی و پیش پا افتادس که اگه یه انسان، یه عملی رو انجام بده و اطرافیانش تشویقش کنن، یا تاییدش کنن یا به قول معروف روی خوش بهش نشان بدن، این انسان بیشتر سعی میکنه که اون عمل رو انجام بده و اون بازخورد مثبت رو دوباره بگیره. ولی اگه یه انسانی یه کاری رو بکنه و اطرافیانش تشویقش نکنن و تاییدش نکنن و روی خوش بهش نشان ندن، سعی میکنه دیگه اون کار رو کمتر انجام بده.دقت داشته باشید که حتی یه خندیدن ساده هم میتانه برای شخصی که یه کار اشتباهی رو انجام داده، باعث تشویق بشه و حتی یه اخم کردن یا حتی سکوت کردن هم میتانه برای اون شخص، در حکم تنبیه باشه و جلوش رو بگیره. یا حتی اگر هم جلوش رو نگیره، ممکنه شدت عملش رو کم کنه.برای رسیدن به جواب اون سوال اصلی، باید به یه مبحث خیلی زیبا توجه کنیم.امر به معروف و نهی از منکرحالا اگه به دین خودمان نگاه کنیم، مبحث بسیار زیبایی به اسم "امر به معروف و نهی از منکر" رو داریم که یکی از مهمترین مسایلی هست که انجامش به تک تک ما انسانها سفارش شده از سمت خدا.این قضیه بحثش خیلی مفصله و جاش هم توی این مقاله نیست. ولی خیلی قشنگ جواب سوال ما رو میده.این "امر به معروف و نهی از منکر" که ما از 1400 سال پیش داریمش و شبه دانشمندان غربی تازه توی شاید 50 سال اخیر بهش رسیدن، یه چیزیه تو همون مایههای "تشویق و تنبیه" که میتانه باعث تشویق کارهای خوب بشه و جلوی کارهای بد رو هم بگیره.امر به معروف و نهی از منکر به این معنی نیست که ما چوب بگیریم دستمان و بقیه رو مجبور کنیم یا کتک بزنیم. حتی همون خندیدن و اخم کردن و یا سکوت کردن درمقابل یه شخص هم میتانه امر به معروف و نهی از منکر باشه و نتیجههای خوبی هم خواهد داشت. البته بعضی جاها استفاده از زور هم هست که بحثش مفصله و مربوط به این مقاله نیست.اگه میخواید عظمت و اهمیت "امر به معروف و نهی از منکر" رو واقعا ببینید، آخرین حدیث آخر مقاله رو نگاه کنید.نتیجه گیریهمونطور که اول مقاله گفتم، درست نمیدانم از کی توی دنیا مد شد که:همه به نظرهای هم احترام بزاریم.نظر همه محترمه.هرکسی عقیده خودش رو داره.و اینجور حرفا.ولی باید توجه داشته باشیم که این نحو تفکر و این عقیده، خودش خطرات بزرگی داره.مثلا یکی از خطراتش اینه که هرکسی فکر میکنه علامه هست و برای خودش یه نظری داره و انگار که نظرش درست هم هست. یعنی خطرش اینه که شخص به این فکر نمیفته که "ممکنه اشتباه کنم" و دنبال "تصحیح کردن اعتقاداتش" نمیره.خطر دیگه اینه که کل جامعه بعد از یه مدتی دیگه دنبال پیدا کردن حقیقت و "حق" نمیرن. چرا؟ چون هرکسی برای خودش یه ورژن از حقیقت ساخته و بقیه هم بهش احترام میزارن و دلش هم به همون خوشه.خطر دیگه اینه که انسانها تبدیل میشن به یه سری موجودات منفعلی که هیچکس هم کاری به کار کس دیگه نداره و "هرکس هرچی به سرش آمد به درک". البته این به این معنی نیست که ما سرک بکشیم توی کار بقیه و توی کار بقیه دخالت کنیم. منظور اینه که اون روح خیرخواهی انسانها برای همدیگه به مرور زمان از بین میره. مثلا اگه من ببینم که یکی از دوستان آمده جلوم و داره یه حرف ناحقی میزنه، اگه حتی شده سکوت کنم و تاییدش نکنم، خود همین ممکنه باعث بشه که اون شخص بیشتر پیشروی نکنه توی اون مسیر. ممکن هم هست که کار ما تاثیری هم نداشته باشه، ولی خب حداقل ما به عنوان یه انسان وظیفه خودمان و چیزی که خدا از ما خواسته رو انجام دادیم.یعنی امر به معروف و نهی از منکر یا همون "تشویق و تنبیه" رو از کار میندازه اینجور اعتقادی. (بازم میگم، اگه میخواید عظمت و اهمیت "امر به معروف و نهی از منکر" رو واقعا ببینید، آخرین حدیث آخر مقاله رو نگاه کنید).البته اینجور نیست که ما دیگه به حرف هیچکس احترام نزاریم و خیلی رک بزنیم تو برجک همه و همه رو ناراحت کنیم.اصل حرف اینه که: 1 - در درجه اول حواسمان باشه که عقاید و اعمال خودمان از چه جایی (از چه استدلال هایی) آمدن و سعی کنیم عقاید درست رو توی خودمان بوجود بیاریم. 2 - حواسمان باشه که این احترام گذاشتن به حرفهای بقیه، باعث تایید یه کار نادرست نشه (حتی با یه خندیدن) و هرکی هرچی گفت رو تایید نکنیم. حداقل میتانیم سکوت کنیم. خیلی وقتها اگر هم نمیخوایم حرفی بزنیم در جوواب شخصی، خود سکوت قویترین سلاحه. یا مثلا میتانیم به جای "نظر شم هم محترم"، بگیم "نظر شما هم برای خودتان محترم". یعنی بهش نشان میدیم که ما نظر ناحق اون شخص رو قبول نداریم. 3 - از طرفی هم حواسمان باشه که کارهای درست بقیه رو حتی با همون خندیدن ساده، تشویق و تقویت کنیم. 4 - با استفاده از شماره 1 و 2 و 3 ، بجای نظرهای افراد، دنبال "حق" باشیم و چیزی که خدا از ما خواسته.در یک کلام، منفعل و خنثی نباشیم.قرار نیست راه بریم و با بقیه مخالفت و بی احترامی کنیم. قراره که تشویق کنندهء خوبیها باشیم و نهی کننده از بدیها که این کار حتی با یه لبخند و اخم کردن و یا حتی با سکوت کردن هم میتانه انجام بشه.هیچ بعید نیست یهودیها و صهیونیستهای ضد خدایی که پشت صحنه دنیا هستن، اینجور عقاید اشتباه رو به عمد دارن پرورش میدن بین انسانها و اینجور عقاید هم در خلاف جهت چیزیه که خدا از ما خواسته. (به احادیث آخر مقاله نگاه کنید).حرف آخرفهمیدیم که منش اعمال ما میشن استدلالهای ما (به واسطهء عقاید).ولی آیا از خودتان پرسیدید که پس منشا خود این استدلالهای ما چه چیزایی هستن؟منشا استدلالهای ما میشن "اون چیزایی که داریم هر لحظه به خورد ذهنمان میدیم".همه انسان این توانایی رو ندارن که راحت تشخیص بدن که یه استدلالی درست هست یا نه، و اتفاقا رسانههای ضد خدا هم از همین قضیه سوء استفاده میکنن. 2 راه وجود داره:یا اینکه اصلا این حرفهای کشکی و هدفمندی که این شبکهها به خورد ذهن ما میدن رو نشنویم و نبینیم، که از دید من عاقلانهترین کاره و خود من هم این کار رو میکنم.یا اینکه یادبگیریم اجازه ندیم به همین راحتیها رو ذهنمان تاثیر گذاشته بشه، که کار بسیار سختتری هست. به هر حال رسانهها در این دوره زمانه حکم بمب و تفنگ رو دارن و کسایی که اخبار رو در اون شبکهها به خورد ذهن من و شما میدن، اتاق فکرهایی دارن که راجب تک تک اون جملات بررسی میکنن که چطور روی ذهن ما، تاثیری که اونها میخوان رو بزاره. الکی کسی نمیاد بر ضد یه کشور دیگه، توی یه کشور دیگه چند تا تلویزیون راه بندازه و میلیونها دلار پول در سال خرج کنه که فقط اخبار الکی و از روی معده به من و شما بده! سعی کنیم عمیقتر فکر کنیم راجب این چیزا.در پایان، چند حدیث بی نظیر در زمینهء همون "تشویق و تنبیه" یا همون "امر به معروف و نهی از منکر" خودمان:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند و بسوی خیر راهنمایی کند و یا به آن اشاره نماید در عمل شریک ثواب است و کسی که با کار ناشایسته سفارش کند و یا به آن راهنمایی نماید، شریک گناه است.الخصال صدوق، ج 1 ، ص 138 امام رضا (ع) از رسول گرامی (ص) نقل کرده است که فرمود:وقتی ملت من امر به معروف و نهی از منکر را بیکدیگر حواله دادند باید در انتظار حوادثی از طرف خدا باشند.فروع کافی، ج 5 ، ص 59 امام علی علیه السلام:آنان که خود ارزشهای الهی، انسانی را رها میکنند و به دیگران دستور میدهند و نیز خود ناارزشیها را عمل میکنند و بدیگران توصیه ترک آنها را میدهند خدای متعال بر آنان لعنت کرده است.وسایل الشیعه، ج 11 ، ص 420 امام علی علیه السلام:تمامی اعمال و کارها، حتی جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهی از منکر، مانند قطرهای در مقابل یک دریای بزرگ و پهناور است.نهج البلاغه، حمکت 374 همین حدیث آخر به ما میگه که چقدر این کار مهمه و چرا ما نباید همینطور الکی حرفها و عقاید و اعمال اشتباه دیگران رو حتی با یه خنده، تایید کنیم. این حرف حضرت علی علیهالسلام خیلی سنگینه، خوب روش فکر کنیم.مخلص،یا علی.به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID استفاده کنید. |
برچسب گذاری یعنی چه؟ برچسب گذاری یعنی چه؟ یکی از بزرگترین مشکلات ما آدمها، قضاوت کردن دیگران هست. یعنی بدون درک کردن و داشتن اطلاعات کافی، شروع میکنیم به حرف زدن و اظهار نظر راجب بقیه. اسم این کار به نوعی برچسب گذاری هست. خب حالا برچسب گذاری اصلا چه معنی میده؟ چقدر ازش میدونیم و بهش توجه میکنیم؟ من در این مطلب میخوام راجب موضوع مهمی به اسم برچسب گذاری حرف بزنم.معنی لغوی برچسب، لیبل و اتیکت و معنی برچسب گذاری لیبل یا اتیکت زدن روی یک چیز یا یک فرد هست.به عنوان مثال وارد فروشگاههای مختلف که میشیم، روی هر چیزی یه برچسب یا اتیکت هست. مثلا تو فروشگاههای پوشاک، روی هر لباس یدونه اتیکت هست و توی اون اتیکت قیمت، کد، برند و. ثبت شده یا روی بسته بندی همه کالاهای هایپرها اطلاعاتی مثل قیمت، مواد به کار رفته تو ساخت اون کالا، آدرس کارخونه و چیزایی از این قبیل نوشته شده.پس به طور کلی برچسب گذاری رو یک چیز باعث میشه که ما اطلاعاتی درباره اون چیز بدست بیاریم و ببنیم بهش نیاز داریم یا نه. به همین دلیل توی برچسب گذاری باید خیلی توجه کنیم و حواسمون باشه که جایی اشتباه نکنیم. مثلا فرض کنید رو یک خوراکی حالا به هر دلیلی تاریخ انقضای اشتباه میزنن. یکی هم اون خوراکی را میخوره و حالش بد میشه. اینطوری هم برای اون فرد بد میشه و هم برای شرکتی که اون خوراکی را تولید کرده.برچسب گذاری و قضاوت کردن آدمها هم دقیقا همینطوره.اگه ما با شناخت کامل و در نظر گرفتن همه زوایا راجب یه نفر حرف بزنیم، اشکالی نداره و میتونه مفید هم باشه. مثلا من به دوستم میگم فلانی را من یه مدت باهاش رفیق بودم، ولی الان پشیمونم و به این دلایل آدم خوبی نیست. اینطوری دوستم هم میفهمه که نباید با اون فرد صمیمی بشه و سمتش بره.از طرف دیگه هم اگه ما ندونسته و از رو ظاهر راجب یه فرد حرف بزنیم و برچسب گذاریش کنیم، قطعا عاقبت خوبی نخواهد داشت. با این کار ممکنه جلوی بقیه از یک آدم خوب، چهرهای زشت نشون بدیم و آبروش را ببریم. اینطوری همه به چشم یک آدم بد بهش نگاه میکنن و سمتش نمیرن. شایدم بر عکس گول ظاهر و حرف زدن یه آدم بد را بخوریم و باعث بشیم که بقیه هم تو دام اون آدم بیافتن.نهایتش هم یه روزی میرسه که با فهمیدن اصل ماجرا حسابی از کاری که کردیم و دلایی که شکستیم پشیمون میشیم. شاید اون روز دیگه خیلی دیر شده باشه و با یه معذرت خواهی ساده هیچی تغییر نکنه. مثل این میمونه که بخوایم یه آتشگرفتگی خیلی بزرگ را با یک استکان آب خاموش کنیم. به همین زیبایی :))))))))پس همیشه یادمون باشه که هیچوقت هیچوقت هیچوقت، کسی که چیزی ازش نمیدونیم را قضاوت نکنیم و روش برچسب نذاریم.نویسنده: سهیل کوهی اصفهانیدوست اسمارتینی!نظرت راجب برچسب گذاری چیه؟نظرت راجب این سبک مطالب چیه؟ اگه ایده جالبی توی ذهن داری به ما بگو تا اجراییش کنیم!پیشنهاد یا انتقادی داری؟ حتما برای ما توی نظرات بنویس، ما همشو میخونیم! - does - labeling - mean / |
زبالهها را بردار زبالههای در ذهنمان در سوید انجمنی هست به نام "دستکم روزی یک آشغال از روی زمین بردار".دبیر افتخاری انجمن، پادشاه سوید است. روزی در تلویزیون با یکی از مسیولان انجمن گفتوگو داشت. خبرنگار پرسید: شما فکر میکنید اگر روزی یک آشغال از روی زمین بردارید، سوید تبدیل به بهشت میشود؟پادشاه گفت: نه. ما، اعضای انجمن، انسانهای متوهمی نیستیم. اما اعتقاد راسخ داریم که اگر کسی روزی یک آشغال از روی زمین بردارد، خودش هرگز آشغال روی زمین نمیاندازد.ما آموزش میدهیم آنهم نه در تیوری بلکه با عمل همه ما آدمها در ذهن خود آشغالهایی را به اشکال مختلف نگه داشتهایم ، کینه از یک نفر ، ترس از یک کاری ، حسد به اتفاقی ، طمع به معاملهای ، دروغ گفتن بابت موضوعی و .ای کاش هر روز یک آشغال را بتوانیم در ذهنمان پاک کنیم و پاکیزه شویم #ح_ا_س |
روانشناسی کودک خردسال روانشناسی کودک خردسال و نکات آموزشی و تربیتی پیش از دبستان مدت زمان مطالعه 3 دقیقهتکنیکهای روانشناسی کودک خردسال و پیش از دبستانچگونه کودکی شاد تربیت کنیم؟چیزی که کودک را در سنین خردسالی و پیش دبستان شاد میکند ممکن است شما را متعجب سازد.متخصصان کودک میگویند شادی آن چیزی نیست که به کودک خود عرضه میکنید، بلکه آنچیزیست که به انها هدیه میکنید.براساس نظر آنان، کودکانی که بیش از حد به آنها رسیدگی میشود، چه با اسباب بازی بسیار چه با مراقبت از آنها در برابر اضطراب و مشکلات، با احتمال بیشتر تبدیل به بزرگسالانی میشوند که بی حوصله، بدبین و منفی باف هستند.بهترین پیش بینهای شادی و خوشبختی درونی هستند نه بیرونی.بنابراین بهتر است کودک را مجهز به ابزارهای درونی کنیم که در طول زندگی به آنها تکیه کنند.خبر خوب این است که حتما نباید یک متخصص باشید که آزادی و قدرت را به کودک منتقل کنید تا در تمام پستیها و بلندیهای زندگی از آنها استفاده کند.با صبر و انعطاف همه والدین میتوانند امکان زندگی شاد و خوشبخت را فراهم کنند.خواندن هیجانات کودک را بیاموزید.زمانی که کودک شما نوزاد بود، راحت میتوانستید متوجه شوید که شاد است یا ناراحت.با آمدن شما لبخند بزرگی روی لبانش نقش میبست و زمانی که برایش صدا میآوردید و دالی بازی میکردید با صدای بلند میخندید.از دو سالگی بزرگتر شده، و هیجانهایش پیچیدهتر شدهاند. اما خوشبختانه، توانایی او برای کنترل آنها بیشتر شده است.هم چنان، فهمیدن نشانههای ظاهری اینکه آیا او غمگین یا شاد است چندان دشوار نیستند.یک کودک خردسال شاد:لبخند میزند،بازی میکند،کنجکاوی نشان میدهد،اجتماعی استنیازمند تحریک مداوم نیست.روانشناسی کودک خردسال خواندن هیجانات کودک را بیاموزید.در مقابل نشانههای یک کودک ناشاد عبارتند از:گوشه گیری،سکوت،زیاد غذا نخوردن،عدم معاشرت خودبخودی با دیگران،بازی نکردن،سوال نپرسیدن،عدم لبخند یا خندیدنگفتار کم.روانشناسی کودک خردسال خجالتی و درونگرااگر کودک شما ذاتا خجالتی و یا درونگراست که به طور طبیعی اهل معاشرت و خندیدن نیست،به این معنا نیست که ناشاد است.خجالتی بودن معادل غمگینی نیست، اما باید بیشتر کار کنید تا علایم هیجانی او را بخوانید.اگر کودک شما پیش از این برون گرا و شادتر بوده و در حال حاضر تغییر بزرگی را نشان داده است بدین معنیست که مشکلی وجود دارد و باید به آن توجه کنید.بسیاری از علایم هیجانی که کودکان استفاده میکنند برای والدین قابل شناسایی هستند مانند زمانی که کودک ترسیده و یا ناراحت است.اما اکثرا تشخیص نمیدهند که کودک اضطراب را به صورت خشم و پرخاشگری ابراز میکند.عصبانیت آنها در واقع همان ابراز تنش شدید است. مثلا کودک برادر خود را میزند و میگوید:"ازت متنفرم"، یعنی انقدر مضطرب است که نمیتواند خشم و ناراحتی خود را واضح ابراز کند.باید به روشهای ابراز کودک توجه کنید ممکن است هر کودکی روش مخصوص به خود را داشته باشد.منبع :روانشناسی کودک خردسال |
کودک لجباز 2 تا 3 سال و ویژگیهای آن کودک لجباز کیست؟نکاتی که میتواند در تعامل با کودک لجباز مفید باشدما از دستهای آرام استفاده میکنیم" و همانطور که دست او را گرفتهاید با دست دیگر خود به آرامی بازو یا صورت خود را لمس کنید( هر کجا که کودک ضربه زده) و بگویید:" دستان آرام را میبینی ؟" همچنین میتوانید با استفاده از دستان کودک لجباز ، صورت خود را لمس کنید تا تفاوت ضربه با لمس را متوجه شود.برای مثال، هنگامی که کودک لجباز به شما ضربهای زد دست او را بگیرید و به چشمانش نگاه کنید و بگویید:" ما ضربه نمیزنیم.این مهم است که شما به فرزند خود بیاموزید که چگونه با دیگران به روشی ایمن تعامل کنندآنها این کار را میکنند تا ببینند چه نوع واکنشی از والدین خواهند دید و آیا به مقصود خود میرسند یا نه.یکی از معمولترین رفتارهای ناشایستی که (گروه سنی 2 تا 3 سال) کودک لجباز انجام میدهد ضربه زدن، گاز گرفتن یا لگد زدن است.با تغییر دادن پاسخ شما به رفتار، کودک شما میبیند که همیشه نمیتواند پاسخی که میخواهد دریافت کند و رفتارهای مختلفی را امتحان میکند.به عنوان مثال اگر عادت دارید هر بار که کودک شما رفتاری ناخواسته انجام میدهد، فقط "نه" بگویید یا چهرهای عصبانی به خود بگیرید، ممکن است کودک به سادگی رفتار را تکرار کند تا ببیند آیا واکنش شما ثابت میماند یا خیر.رفتارهای کودکانه که ممکن است لجبازی یا حتی شیطنت به نظر برسد در واقع روند طبیعی آنها در یادگیری پدیدهها و علت وقوع آنان است .از آنجا که مغز کودک به طور مداوم در حال رشد و یادگیری است، اطلاعاتی را که او برای بقیه عمر خود استفاده خواهد کرد در این سه سال ذخیره میکند.طبق پژوهشهای روانشناسان، سه سال اول زندگی به عنوان "دوره حساس" در رشد کودک شناخته میشود.بنابراین هنگامی که کودک از والدین خود "نه" میشنود بی صدا و با تمرکز شروع به انجام کاری دقیقا برعکس آن میکند.لجبازی در سه سالگی نه تنها ناشی از میل به یادگیری جهان پیرامون است بلکه برای تغییر آن نیز میباشد.آنها فقط میخواهند به جای درخواستهای پی در پی بزرگسالان، خواستههای خودشان را در جهات مختلف عملی کنند.در این سن، کودک فقط میخواهد شرایط را در دستان سرسخت خود کنترل کند.فرایند یادگیری آنها از همان سنین آغازین شروع میشود و میکوشند تا مرزهای جهان و شخصیت خود را مشخص کنند.کودکان در دو سال اول زندگی خردسال شروع به کشف جهان پیرامون خود میکند.درک رفتار کودک لجبازآنها دوست دارند کارها را با شیوه خود انجام دهند .آنها دارای ویژگیهای رهبری قوی هستند و گاها در جمع کودکانه خود نقش "رییس" را بازی میکنندهمه کودکان ممکن است خشمگین شوند و یا کج خلقی کنند اما کودک لجباز، هم بیشتر خشمگین میشود و هم کج خلقی بیشتری میکنند.آنها میتوانند به شدت مستقل باشند.آنها تمایل شدیدی به انجام دادن آنچه که دوست دارند، دارند.آنها نیاز شدید به تصدیق شدن و شنیده شدن دارند بنابراین ممکن است اغلب موارد به دنبال جلب توجه شما باشند.در اینجا چند ویژگی دیگر وجود دارد که ممکن است کودک لجباز از خود بروز دهد:اغلب آنها سوالات زیادی را مطرح میکنند و تمایل دارند کارهای زیادی را تجربه کنند.از طرف دیگر کودک لجباز به گفتههای خود پایبند هست و آماده شنیدن سخنان شما نیست.کودکان با اراده قوی یا مصمم میتوانند بسیار باهوش و خلاق باشند.این نکته بسیار مهم است که قبل از انجام هر اقدامی تفاوت میان لجباز بودن و مصمم بودن را عمیقآ درک کنید.هر کودکی که آزادانه چیزی را اراده میکند لزوما لجباز نیستویژگیهای یک کودک لجبازبنابراین کودک خود را فقط به دلیل نافرمانی تنبیه نکنید. وظیفه اصلی والدین این خواهد بود که به کودک لجباز خود بیاموزند که با روشهای سازنده از نظر و عقیده خود دفاع کنند.برای مثال یادگیری این مهارت در زمان تحصیل برای نه گفتن به همکلاسیها برای فرار از یک درس یا امتحان کردن مواد مخدر مفید خواهد بود.با این حال لجبازی گاها میتواند بسیار مفید واقع شود. نباید فراموش کرد که توانایی نه گفتن یک مهارت بسیار مهم در زندگی استبه همین دلیل است که اگر خواسته کودک با نظر والدین مطابقت نداشته باشد اغلب لجبازی نامیده میشود.کودکان همیشه دلیل خاص خود را دارند که ممکن است متفاوت از دلیل شما باشد.با این حال، مادران و پدران آمادگی پذیرش روند جدید در رفتار کودک لجباز و سرسخت خود را ندارند.بلافاصله والدین باید توجه به خواستههای فرزندان خود را شروع کنند.یکی از اولین کلمات بعد از کلمه "مادر" و" پدر" در دایره لغات کودکان لجباز عبارت "من نمیخواهم" است.ممکن است کودک لجبازی داشته باشید که در رختخواب خود نمیخوابد، هنگام غذا خوردن بسیار جنب و جوش میکند و رفتارهایی از این قبیل انجام میدهد.در ادامه چند راهکار ارایه میشود که میتواند در هنگام برخورد با طبیعت کودک لجباز شما مفید واقع شود. 1 _ به محض اینکه احساس کردید رفتار کودک شما به این حالت بحث برانگیز درآمد، مکث و سکوت کنید و منتظر باشید.ممکن است کودک با دریافت آزادی مورد دلخواه تصمیمی را بگیرد که شما انتظار آن را دارید.سعی کنید به هر سوالی پاسخ مثبت دهید. روانشناسان متذکر شدهاند که هر "بله" گفته شده توسط حریف، احتمال آشتی را افزایش میدهد.برای کودک دلایل منطقی نیاورید زیرا در این سن کودکان با موضوعات خیالی و احساسی بیشتر قانع میشوند.هرچه داستان شما جذاب و صادقانهتر باشد حواس او از موضوع بیشتر پرت شده و لجبازی او کمتر خواهد شد.درمورد کودکان سه سال، اگر خواستید چیزی را استدلال کنید بهتر است از عباراتی مانند "من به شما چه گفتم" یا "من به تو گفته بودم" استفاده نکنید.این عبارات کودک را تحریک میکند تا شواهد جدیدی درباره درست بودن گفته و نظر خود پیدا کند. 2 به او قدرت انتخاب بدهید.این بهترین راه برای افزایش احساس آزادی و استقلال کودک شماست و باعث میشود او همکاری بیشتری با شما بکند.نمونههایی از این گزینهها این است که از کودک خود بپرسید " هنگامخواب میخواهد قصه بشنود یا لالایی، کدام کتاب را دوست دارد برایش بخوانید یا کدام اسباب بازیها را میخواهد در وان حمام بریزد".هرچه کودک لجباز شما زودتر این را احساس کند که او یک تصمیم گیرنده است، بیشتر با شما همکاری خواهد کرد. 3 خونسردی خود را حفظ کنید.فریاد کشیدن بر سر یک کودک لجباز در حالی که جیغ میکشد، گفتگوی معمولی بین والدین و کودک را به یک مسابقه فریاد آور تبدیل میکند.کودک شما ممکن است فریاد شما را به عنوان دعوت به درگیری لفظی بداند.این فقط اوضاع را بدتر میکند و این مساله کاملا به شما بستگی دارد که بتوانید به عنوان یک فرد بزرگسال، مکالمه را به یک نتیجه عملی هدایت کنید.به کودک خود کمک کنید تا در حد توان و با توجه به شرایط سنی اش، نیاز به انجام کار یا رفتاری خاص را درک کند. برای حفظ آرامش هر آنچه لازم است را انجام دهید.مدیتیشن ، ورزش یا گوش دادن به موسیقی میتواند کمک بزرگی در این زمینه بکند.می توانید موسیقی آرام در خانه پخش کنید تا حتی کودکتان نیز به آن گوش دهد. 4 به آنها احترام بگذارید.فرزند شما اگر کاری را به او تحمیل کنید احتمالا نمیپذیرد. در اینجا چند روش وجود دارد که میتوانید احترام را در روابط خود الگو قرار دهید:به دنبال همکاری باشید و در پایبندی به قوانین و گفتهها اصرار نورزید.برای همه کودکانتان قوانین ثابت داشته باشید و به خاطر سهلانگاری هیچ قانونی را زیر پا نگذارید.با آنها همدردی کنید و هرگز احساسات، گفتههای آنها یا نظرات آنها را رد نکنید و یا نادیده نگیرید.بگذارید کودکتان هر کاری را که میتواند برای خودش انجام دهد. از وسوسه انجام همه کارها برای آنها جلوگیری کنید. این کار به آنها میفهماند که شما به او اعتماد دارید. 5 یک محیط صمیمی در خانه ایجاد کنیدکودکان از طریق مشاهده و تجربه یاد میگیرند. اگر ببینند که والدینشان دایما با هم بحث میکنند، یاد میگیرند که از آن تقلید کند.اختلافات زناشویی بین والدین میتواند منجر به ایجاد یک محیط استرس زا در خانه شود و بر روحیه و رفتار فرزندان تاثیر بگذارد.طبق یک مطالعه، اختلافات زناشویی ممکن است منجر به کناره گیری اجتماعی و حتی پرخاشگری و لجبازی در کودکان شود. 6 سعی کنید مسایل را از دیدگاه کودک مشاهده کنیدبرای درک بهتر این رفتار کودک لجباز خود، سعی کنید از منظر او به موقعیت نگاه کنید.خود را به جای فرزند خود بگذارید و تصور کنید که کودک برای گذراندن چنین رفتاری باید چه کاری انجام دهد. هرچه کودک لجباز خود را بیشتر بشناسید بهتر میتوانید با رگههای لجبازی او کنار بیاید.با کودک خود همدردی کنید و در عین حال تسلیم خواستههای او نشوید. شما میتوانید ناامیدی، عصبانیت و خشم آنها را درک کنید و همچنان به طور مصمم از آنها حمایت کنید. 7 رفتارهای مثبت را تقویت کنید.مواقعی پیش میآید که شما نمیدانید با کودک لجباز برای کنترل خشم و رفتار پرخاشگرانه آنها چه باید کنید.اما اگر بدون فکر، عکس العمل نشان دهید ممکن است نگرشی منفی نسبت به مسیله ایجاد کنید و یا حتی ناخواسته رفتار منفی آنها را تقویت کنید.به عنوان مثال ممکن است کودک لجباز شما تقریبا به هرچیزی که میگویید " نه" بگویید.به این فکر کنید که آیا خود شما نیز زیاد به کودکتان"نه" میگویید. اگر این طور است شما رفتار منفی را تقویت میکنید.یکی از راههای تغییر دادن پاسخهای منفی کودک لجباز شما بازی "بله" است. استراتژی ای هوشمندانه که توسط سوزان استیفلمان ، درمانگر ازدواج و خانواده، توصیه میشود این است که هنگام انجام این بازی، کودک شما باید به سوالات پاسخ کوتاه بله یا خیر بدهد.سوالاتی مانند "بستنی دوست داری؟" یا "آیا عاشق بازی با اسباب بازیهای خود هستی؟" در چنین حالاتی احتمال شنیدن کلمه "بله" از کودتان بالاتر میرود.هرچه کودک شما بیشتر پاسخ مثبت دهد احتمال آنکه او از جانب شما احساس شنیده شدن و تحسین شدن را بگیرد، بیشتر است. 8 مشکلی ندارد اگر "نه" بگویید به خصوص اگر این کار را به خوبی انجام دهید."نه" گفتن به برخی از درخواستها اشکالی ندارد، اما این کار را با مهربانی و همدلی انجام دهید.کودکانی که محدودیتهایی را تجربه میکنند که با مهربانی تعیین میشوند، به طور طبیعیتری به همکاری روی خواهند آورد.چنین کودکانی تمایل بیشتری به انعطاف پذیری و مسیولیت پذیری دارند.نبایدها در مواجه با کودک لجباز 1 - کودک خود را به خاطر "نه" گفتن مجازات نکنید. در واقع کودک خود را به خاطر آنچه انجام میدهد تنبیه کنید، نه آنچه میگوید.از آنجایی که نه گفتن چیزی نیست که شما بتوانید آن را کنترل کنید، آن را نادیده بگیرید. اگر در مورد گفتن نه، با کودک خود بحث کنید احتمالا این رفتار را به مدت طولانیتری انجام میدهد. 2 - وقتی برای کودک تان گزینههای قابل انتخابی وجود ندارد به او حق انتخاب ندهید. قوانین ایمنی، مانند نشستن رو صندلی ماشین قابل بحث نیست البته میتوانید توضیح دهید که چرا باید این قانون را دنبال کند.رفتن به رختخواب یا مراقبتهای روزانه نیز قابل بحث نیست. وقتی فقط یک جواب قابل قبول است، سوالی نپرسید اما فرزندتان را به همان شکل مهربانانه راهنمایی کنید. 3 - قوانین بیش از حد را از بین ببرید. هرچقدر قوانین بیشتری داشته باشید احتمال توافق فرزند شما در پیروی از آنها کمتر است.انتظارات و استدلالهای غیرضروری در مورد پوشیدن جوراب و یا تمیز کردن بشقاب بی فایده است. بلکه با داشتن تعاملات مثبت، بیشتر از تماسهای منفی در طول روز، به کودک خود کمک میکنید تا کمتر احساس کنترل شدن را تجربه کند.چگونه کودک لجباز را مجازات کنیم ؟کودکان به قوانین و نظم نیاز دارند. کودک شما باید بداند اعمال خود، عواقب خوبی و بدی را به دنبال خواهد داشت.اطمینان حاصل کنید که آنها کاملا از عواقب قانونشکنی آگاه هستند. پیامدها باید فوری باشند، مخصوصا هنگامی که با کودکان سروکار دارید. تا آنها بتوانند به سرعت نتایج مرتبط با اقدام خود را ببینند.قوانینی مانند کاهش زمان استفاده از گوشی همراه یا دیدن تلویزیون میتواند چند مورد برای قانونگذاری باشد.می توانید بر اساس مسایل موجود، عواقب خلاقانهای را ایجاد کنید. به یاد داشته باشید که هدف تنبیه کودک نیست، بلکه هدف فهماندن رفتار اشتباه به کودک است.این مقاله برگرفته شده از مقاله کودک لجباز 2 تا 3 سال و ویژگیهای آن |
آیا من یک آزارگر جنسی هستم؟ همه باید در محل کار، تحصیل و در کل جامعه احساس امنیت و آرامش کنند. در صورت مواجه شدن با اذیت و آزار جنسی باید موضوع را با مقامات ارشد محل کار و تحصیل و مقامات قضایی مربوطه در میان بگذارید. توجه داشته باشید که آزار جنسی تنها به جنسیت خاصی محدود نبوده و کلیه گروههای انسانی مردان، زنان و کودکان را هدف قرار میدهد.گاهی ممکن است برخی از ما نادانسته، از روی عدم آگاهی یا در اثر تربیت غلط، دست به انجام کارهایی بزنیم که دراصل، در زمره رفتارهای آزار دهنده جنسی طبقهبندی شوند. برای اجتناب از این امر، ابتدا لازم است با تعریف آزار جنسی آشنا شده و بفهمیم چه رفتارهایی به عنوان رفتارهای آزار دهنده شناخته میشوند؟آزار جنسی چیست؟براساس اعلام نظر کمیسیون فرصتهای شغلی برابر ( EEOC )، آزار جنسی عملی است که با ماهیت جنسی صورت گرفته و طی آن شخصیت یک فرد از طریق ارعاب، بهرهگیری ناخواسته یا اجبار مورد تعرض قرار میگیرد. آزار دهنده، اغلب، فرد مقابل را از نظر جنسی مورد توجه یا تحقیر قرار داده و گاه به آزار کلامی توسل میجوید. این رفتارها ممکن است در هر گوشه و کناری از محل کار گرفته تا دانشگاه، مدرسه، کوچه، خیابان و غیره به وقوع بپیوندد.مت سفانه، بسیاری از ما به دلیل آشنا نبودن با مفهوم آزار جنسی و به واسطه تعلیم و تربیت نادرست، انجام برخی رفتارها را نشانه برتری خود تلقی میکنیم. انجام بسیاری از شوخیهایی که یا محتوای جنسی داشته و یا به نوعی به ناکارآمدیهای جنسیتی اشاره میکنند هم در همین زمره جای دارند. به عنوان مثال، تعریف کردن جوک و شوخی بیش از اندازه در مورد رانندگی بانوان هم اگر تکرار شونده و آزار دهنده باشد، میتواند در زمره آزارهای جنسی طبقهبندی شود. بنابراین، همان طور که میبینید، اگر شما هم جزو افرادی هستید که به انجام این قبیل شوخیها و توهینها میپردازند، یک آزارگر جنسی به شمار میروید!لازم است توجه داشته باشید که آزار جنسی تنها به انجام رفتارهای جنسی ناخواسته محدود نبوده و هر گونه توهین و اظهار نظر منفی یا حتی مثبت جنسیتی را نیز در برمیگیرد. اگرچه قوانین آزار و اذیت جنسی معمولا، شامل اظهارنظرهای آزار دهنده یا غیرقانونی نخواهند بود. با این حال، این رفتارها نیز به نوبه خود میتوانند ناراحت کننده بوده و ت ثیر عاطفی منفی داشته باشد.پیشنهاد مطالعه:همه محدودیت دسترسی به محتوای ویژه برای خرید اشتراک انتشارات مجله راهرو روی لینک زیر کلیک کنید. خرید اشتراک |
راهنمای غیر اصولی فرار از مزخرفی به نام انگیزشی 2 همیشه هم لازم نیست قوی باشیم!^ این نوشته سری دوم از سلسله بحثیه که توی پست قبل شروع کردیم. پس اگر اون رو نخوندین از طریق لینکی که این زیر گذاشتم میتونین برید اول اون رو بخونید. - % D8 % BA % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B5 % D9 % 88 % D9 % 84 % DB % 8C - % D9 % 81 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D9 % 85 % D8 % B2 % D8 % AE % D8 % B1 % D9 % 81 % DB % 8C - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D8 % A7 % D9 % 86 % DA % AF % DB % 8C % D8 % B2 % D8 % B4 % DB % 8C - plypooziryhs _دیدی این مردم چه بیشعورن کاش همه اون کتاب بی شعوری رو بخونن تا انقدر بی شعور نباشن!مطمینم که این قبیل جمله هارو همه مون شنیدیم. اگر تا حالا نشنیدین تبریک میگم از این دو حالت خارج نیست شما یا جامعه گریزین یا خود اون فرد !:))یکی از مضرات خوندن کتابهای روانشناسی محدود و بر اساس مد اینه که به ما توهم دانایی میده، این توهم دانایی منجر به نگاه بالا به پایین و شکاف بیشتر در جامعه میشه. یعنی با یک کتابی که خوندیم فکر میکنیم دانای کل هستیم و به راز عمیق زندگی پی بردیم که بقیه از وجودش نا آگاهن و این موهبت فقط نصیب ما شده.اینجوری علاوه بر مشکلات نژاد پرستی، قوم گرایی، جنسیت زدگی و چند دستگیهای دیگه در جامعه، شاهد دل چرکینی بین کتاب نخوندهها و یک کتاب خوندهها خواهیم بود. بله دستهی سومی هم به نام واقعا کتاب خوندهها داریم که اصولا انقدر جهانبینی گستردهای خواهند داشت که وارد هیچ کدوم از اون مرزبندیهای گفته شده نشن.بله مرز . چیزی که همه از دستش عاصی هستیم ولی هیچ کدوم کاری براش نمیکنیم.بله ما انسان هستیم! - بلند شو و فریاد بزن من یک قهرمانم، دستت رو مشت کن و به هوا پرتاب کن و بگو که من فرا انسانم و بهترین خواهم بود و هیچ وقت شکست نخواهم خورد .برخیز و تمام مشکلات را دور بریز و به خودت یادآوری کن که تو بی نقص هستی تو قدرت مند هستی تو شکست ناپذیری تو موفقترین فرد روی زمینی .اینا معمولیترین جملاتی هست که ممکنه توی یک سمینار انگیزشی بشنوین. سمینار انگیزشی فقط برای صاحب اون انگیزه میاره، پولی که ما دور میریزیم میشه بزرگترین انگیزه برای ادامهی راهشون. حالا چرا؟یه لحظه دوباره اون جمله هارو بخونین.آیا ما یک ابر قهرمان از دنیای مارول و دی سی هستیم؟ البته که نه. ما انسانیم، انسانی که خطا داره، اشتباه داره شکست میخوره، گریه میکنه . وقتی هی به خودت تلقین کنی که شکست ناپذیری، موقع شکستی که حتما تو زندگی تجربه خواهیم کرد، بسیار شکننده خواهی بود و پذیرشش برات سختتر خواهد بود چون فکر میکردی قدرتهای ماورایی داری و انتظار شکست نداشتی پس خودت رو براش آماده نکرده بودی و حالا بدون مجهز شدن به ابزار مقابله و رفع اون مشکل، با واقعیت روبرو شدی، البته روبرو نشدی بلکه واقعیت مثل یک سیلی محکم کوبیده شده توی صورتت!برگردیم به اون جملههای انگیزشی، ما نمیتونیم بدون حل کردن مشکلات قبلی و بدون پایان بندی برای اونها و صرفا با هیجانات پیش اومده درشون رو گره بزنیم و بندازیم ته ذهن با خیال اینکه دفنشون کردیم. نتیجهی این کار چی میشه؟ اون مشکلات میمونن اونجا تلنبار میشن رو هم و میگندن! بله اگر با خودت به صلح نرسی و یکهو بلند شی بگی خوب من هیچ مشکلی تو زندگی ندارم و از امروز میرم جهان رو به دست میارم، خیلی زود زمین گیر میشی، توسط همون مشکلاتی که حالا ریشه دووندن و عمیقتر شدن.انسانی که بی نقص نیست و قدرتهای محدودی داره باید در درجهی اول وجود این نقصان رو تایید کنه، بپذیره و بدون انکار و تکذیب، یاد بگیره که چطور از این قدرتهای محدود برای پر کردن نقص هاش استفاده کنه و باید قبل از هرکاری کسب مهارت کنه. از روی صندلی هم اگر یهو پاشیم سرمون گیج میره چه برسه از روی خاکسترهای مشکلات قبلی!به هر جا بنگرم آن جا تو بینم یا چیزی شبیه به این .بله قدرت نفوذی که نیولیبرالیسم تو دنیا داره بر هیچ کس پوشیده نیست ولی بریم ببینیم اصلا چه ربطی به بحث ما داره.سنگ بنای این تفکر چیزی نیست چون "داد و ستد" یعنی هر کاری توی زندگی میکنیم باید به چشم مارکت نگاه کنیم، و سوالی که مهمه از خودمون بپرسیم : "خوب به من چی میرسه؟" این تفکر یعنی فقط به سود خودمون فکر کنیم و مسایل اخلاقی و معنوی هیچ جایگاهی اینجا ندارن.وقتی این تفکر وارد روانشناسی میشه میاد ارزشهای انسانی رو مستقیم هدف میگیره مثل چی؟ مثل: فداکاری، ایثار، کمک به هم نوع، انفاق، دوستی بی چشمداشت . و جامعه رو میبره سمت individualism یا فردگرایی.حتما کتاب هایی که این روزها مد شده رو دیدین، دایم تاکیدشون رو اینه که تو مهمی، تو از همه با اهمیتتری، تو دنیا فقط برای خودت تلاش کن، این تو هستی که در راس اموری، همیشه الویتت خودت باشه . موافقم خوبه آدم به خودش برسه هوای خودش رو داشته باشه ولی .ولی مجددا میگم شما اگر فقط یک کتاب بخونی جمع بندی نخواهی داشت پس فکر میکنی به طور مطلق فقط باید برای سود و منفعت شخصیت کار کنی و در نتیجه وارد بازی معیوب لیبرالها میشی. با یک سرچ ساده میشه فهمید که کتاب هایی که تو این مدت تو ایران "مد شدن" (اصلا منظورم کتابهای باکیفیت نیست، هدف اون دسته از کتابهای عامه پسنده که صرفا خوب میفروشه) اصلا توی کشوری که نوشته شدن معروف نیستن و چه بسا به خاطر نقدهایی که بهشون شده تیراژ خیلی پایینی دارن و به چاپهای بعدی نرسیدن! یک مبحثی چند وقتیه بین دغدغه مندان کشورهای دنیا باب شده با عنوان بازگشت به ارزشهای فرهنگی کشور، این واسه اینه که ریشه هامون رو فراموش نکنیم که البته تو ایران انقدر اسم تهاجم فرهنگی لوث شده و انقدر دستمایهی بازیهای سیاسی شده که متاسفانه معنی درست خودش رو از دست داده، ولی از بین بردن ارزشهای اخلاقی یک جامعه مساوی با نابودی اون جامعه خواهد بود.خوشحال میشم نظرات شمارو هم بدونم. |
علت شاد نبودن افراد: شما خوشحال نیستید چون هنوز بزرگ نشده و به بلوغ نرسیدهاید چرا خوشحال نیستیم؟شاید از بین تمام تعصبات شناختی ما، سرسختترین مورد این باشد که ما فکر میکنیم خوشحالی امری درونی است و شاد نبودن و نارضایتی و بدبختی به دلیل شرایط بیرونی به وجود میآید.خوشحالی یا شاد نبودن زاییده عوامل بیرونی نیستندبه صورت کلی ما این نکته را میدانیم که برای شاد بودن یا لااقل برای شاد ماندن خودمان باید دستبهکار شویم (سفر برویم، از شغلی که دوست نداریم استعفا دهیم، جفت روحی خود را پیدا کنیم). اما در اغلب موارد این موضوع را درک نمیکنیم که عمیقترین و شایعترین عامل شاد نبودن ما آن عوامل بیرونی که به صورت اتفاقی رخ میدهند، نیستند.نارضایتی نتیجه ترکیبی از رفتارها، صفات، الگوهای فکری و شیوه سازگاری است. ما چنین تصوری میکنیم که شاد نبودن صرفا نتیجه اتفاقات بیرونی است و به همین خاطر است که از نداشتن کنترل بر شرایط خارجی دچار ترس و هراس میشویم. اما در عمل میدانیم که این بارو درست نیست: همه ما دیدهایم که برخی از مردم با وجود کمترین بهانهها شاد و خوشبخت هستند و در مقابل خیلی از افراد دیگر را میشناسیم که به رغم داشتن هر آنچه کسی میتواند آرزو کند، عمیقا ناراحت و بدبخت هستند.علت شاد نبودن ما مشکلات و مسایلی نیستند که در بیرون اتفاق میافتد، بلکه ناخوشنودی موضوعی است که از درون ما سرچشمه میگیرد. میتوان گفت که تقریبا همه افراد ناراضی یک خصوصیت مشترک بخصوص دارند.در دوران کودکی در صورتی که شانس با ما یار باشد، پدر و مادر و دیگر افرادی که مراقب ما هستند، اساسیترین نیازهای ما را برآورده میکنند. یک نفر، بند کفشمان را میبندد، دیگری دندانهایمان را مسواک میزند و مشقهایمان را تمام میکنند و آن دیگری بشقاب غذایمان را سر سفره برایمان آماده میکند. اینها همان چیزهایی هستند که کودک برای زنده ماندن و رشد نیاز دارند.به مرور زمان، پدر و مادر آگاه، کودک را به گونهای راهنمایی و تربیت میکنند تا خود و به تنهایی بتواند از پس انجام وظایفش برآید. با بزرگ شدن کودکان، آنها یاد میگیرند که خود را تمیز و آراسته کنند و غذایشان را بخورند و اتاق خودشان را مرتب نگه دارند. بچهها یاد میگیرند که روابط خود را چگونه مدیریت کنند، کارهای خود را به موقع انجام بدهند یا نه، سر کلاس تمرین حاضر بشوند یا نه و یک انسان نجیب باشند یا خیر.مسلما در ادامه زندگی آنها با عواقب این انتخابها روبرو خواهند شد.تقویت حس استقلال کودک مهمترین عامل مسیولیتپذیری و رضایتمندی از زندگیاما اگر والدین هیچ فرصتی برای رشد حس استقلال و خودمختاری کامل به بچه ندهند، آن کودک در بزرگسالی، فردی با رفتارهای چسبندگی خواهد بود. منظور از استقلال کامل این است که کودک نه تنها مسیولیت انتخابهای خود را به عهده بگیرد، بلکه خودش مسیول به وجود آمدن دستاوردها یا عدم رضایتمندی خود باشد. رفتارهای چسبندگی یک فرد بالغ عموما ناشی از سبک دلبستگی ناسالم با والدینی است که برای دریافت و باز تجربه یک سری از احساسات به فرزند خود تکیه کرده و به جای او زندگی میکنند.وقتی بچه هستیم، گریه و زاری میکنیم تا پدر و مادر مشکلات ما را حل کنند. اما وقتی بالغ شدیم، صرفا پیش خودمان میتوانیم شکوه و شکایت کنیم.ویژگی مشترک افراد ناراضی: عدم بلوغهمه افراد ناراضی یک ویژگی شخصیتی مشترک دارند: عدم بلوغ. نابالغ بودن ریشه در عادتها و رفتارهایی دارد که در نهایت باعث میشود که از زندگی خود ناراضی باشیم .دنباله مقاله را مطالعه کنید |
خودآگاهی در برابر زنکشی فاجعه سربریدن و قتل زنان چنان ما را با خود درگیر کردهاست که حتی توان پیگیری خبرها کاریست سخت و توانفرسا. دوستانم را میبینم که از این واقعه بیمار و افسرده شدهاند. این مواجههبیواسطه و عمیقا عاطفی با یک مساله میتواند - و باید - همچون لولایی برای شناخت و تغییر شرایط موجود بهکار آید وگرنه جز جانهای از دسترفته که بسا چند صباحی دیگر فراموش میشوند، جامعه هیچ دستاوردی نخواهد داشت. مواجهه اخلاقی با این فجایع، ت مل در ریشهها و تلاش برای تکرار نشدن آنهاست. سرهای روی سینه، هشداری است همگانی برای به عمق رفتن و رادیکال شدن. هیچکاری جز این نمیتوان با فاجعه کرد. رادیکال شدن یعنی نشان دادن این واقعیت که ما با چیزی استثنایی و صرفا از نظر حقوقی، مجرمانه روبرو نیستیم بلکه این فجایع تصویریاند از تجمیع رنجها و تصاویر پراکنده و همگانی که چنان تکرار شدهاند که طبیعی بهنظر میرسند. رادیکال شدن یعنی دیدن رویدادهایی که طبیعی و عادیاند. این امکان را فجایع و امور غیرعادی فراهم میآورند. ساختار مردسالاری اگر بخواهیم مفهوم مردسالاری را ذیل یک عبارت بگنجانیم، آن چیزی نیست جز حق ویژهی مردان برای تصمیمگیری دربارهی زنان. تمامی این ساختار عظیم و گسترده که از زبان و فرهنگ شروع میشود و به قتل و کشتار میرسد، ذیل همین حق قرار میگیرد این حق چنانکه گفته شد، در مکانی عمق مییابد که خود را به عنوان راهو رسمی طبیعی بر تمامی افراد جامعه حقنه کرده است. خشونت علیه زنان مسالهای است که با زنکشی به نهایت میرسد. صندوق جمعیت سازمان ملل برآورد کرده است که هر ساله حدود پنج هزار قتل ناموسی در دنیا اتفاق میافتد. در ایران نیز هرچند آمار دقیقی از تعداد این قتلها نداریم اما تمام شواهد از شمار بالای آن خبر میدهند. دو استان خوزستان و کردستان بیش از سایر مناطق با این بحران درگیرند و برخی مشاهدات تحقیقی نشان میدهند حدود چهل درصد قتلهای اتفاقافتاده در این مناطق، قتل ناموسیاند: قتل زنی توسط همسر، برادر یا پدرش بهخاطر ارزشهای خانوادگی و آبرو. جودیت باتلر، فمنیست و استاد دانشگاه برکلی در کتاب اخیرش درباره خشونت به نام توان عدم خشونت بر مس لهی رابطه ت کید میکند. زندگیهای افراد و ابعاد مختلف حیات در ارتباط با هم و منوط به یکدیگرند. او در نقد فمنیسم لیبرال معتقد است که ت کید بر فردیت در مواجهه با مس له، نادیدهگرفتن سویههای عمیق اجتماعی آن است. اینکه فرض کنیم میتوان بدون مبارزه با سرمایهسالاری حاکم بر حیات با مردسالاری مقابله کرد، اتمیزه کردن موضوع و گرفتن سویههای اجتماعی آن است. بدون توجه به مسایل زیست محیطی، مس له مهاجران، اقلیتهای قومی و غیره - یعنی با انفکاک و بلوکبندیهای انتزاعی - مس لهی زنان تشریفاتی میشود. خشونت محصول ارتباط میان همه این عناصر در بافتاری تودرتو است. این دیدگاه کمک میکند که ما رابطهی میان ناموسکشی و زنکشی را با بخشهای دیگر ساختار مورد توجه قرار دهیم. آیا بدون تضعیف نا - ارزش اجتماعی و فرهنگی غیرت و ناموسمیتوان از خشونت علیه زنان کاست؟ آیا بدون اینکه زنان نخواهند ناموس کسی باشند و غیرتمندی را طلب نکنند، میتوان از قدرت این ضد ارزش کم کرد؟ ما همانطور که برای زیستن به یکدیگر نیازمندیم، مبارزه با خشونت هم، کنشی جمعی در ابعاد مختلف میطلبد. نکتهی دیگر مورد تاکید باتلر این است که خشونت ذاتا امری مردانه یا نرینه نیست، بلکه محصول ساختارهای اجتماعی (مثل خانواده، زبان، دین، حقوق قانونی)، اقتصادی (مثل نابرابریها و فقر) و فرهنگی (مثل غیرت، ناموس، مالکیت، باکرگی و تلقیات از عشق) است. دقیقا به همین دلیل است که تا این حد، خشونت بر زنان پایدار و گستردهاست و سوژههای خشونت (مردان، خانواده و دولت) از خشونت تبریه میشوند. برای همین است که تلاش برای کاستن از فقر و نابرابری، مقابله با تخریب محیط زیست، تفسیر و تغییر دین و قوانین، گسترش شکلهای دیگر خانواده، ت کید بر حقوق همجنسگرایان و دیگر اقلیتها، کاستن از ارزش غیرتمندی و غیره تلاشهایی است در درون جنبش ضد خشونت و در ارتباط با جنبش فمنیستی. زنکشی و قتلهای ناموسی محصول این ساختار و درهمتنیدگیهاست. پرسش این است که مواجهه ما با این قتلها جز پرداختن به ساختار ممکن است؟ در تحقیقی با عنوان "مطالعهی پدیدارشناسانهی نگرانی مردان از ابژهسازی و خود - ابژهسازی زنان" که توسط محمود شهابی و وحید اعطاف و در مجلهی "جامعهشناسی ایران" در سال 1393 منتشر شده است، نویسندگان به موضوع فرهنگ غیرت و ناموسپرستی در جامعه معاصر ایران پرداختهاند. پژوهش نشان میدهد که با وجود تضعیف این فرهنگ در سالهای اخیر همچنان غیرت و ناموسپرستی ارزش اجتماعی به حساب میآید که زنان نیز در بازتولید آن سهیماند. نویسندگان این سهم را تحت عنوان "خودابژهسازی زنان" صورتبندی و تشریح کردهاند.تحقیق شهابی و اعطاف از منظر مطالعات فرهنگی عواطف است اینکه عواطف و احساسات چه ت ثیری در ساختارهای فرهنگی و بازتولیدهای اجتماعی دارند؟ عشق به یک زن چگونه شکل غیرت به خود میگیرد و چرا برخی زنان غیرت را به مثابه نوعی ابراز عشق در درون یک سازهی فرهنگی و اجتماعی ادراک میکنند؟ سمیه رستمپور نیز در تحقیقی که به موضوع فرهنگ غیرت در کردستان پرداخته است، ابعاد نظری و فرهنگی این موضوع را نشان دهد. بخشی از یافتههای تحقیق او موضوع همدستی ( Collaboration ) زنان در فرهنگ ناموسپرستی را آشکار میسازد. او مینویسد: اکثریت زنان دوست دارند مردان اطرافشان بر آنها غیرت داشته باشند. آنها غیرت را نشانی از وفاداری و مردانگی میدانند که حاصل شکل اجتماعی شدن و جامعهپذیری فرهنگی آنهاست. پژوهش دیگری که به بررسی جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی در مریوان پرداخته، نشان میدهد که حدود 45 درصد زنان در جامعهی آماری، مخالفت قطعی با ناموسکشی نداشتند( 39 درصد، نظری بینابین و 5 / 3 درصد با این قتلها موافق بودند) و 55 / 6 درصد مخالف آن هستند. نتایج این تحقیقات نشاندهندهی قدرتمندی این فرهنگ است که در قتلها خود را بازتاب میدهد. اهمیت ایده "من ناموس کسی نیستم" که در عکسالعمل به زنکشیهای اخیر و در میان گفتارهای زنان بسط یافته، اینجا خود را نشان میدهد. زن انتزاعی ساختارها، قوانین، ایدیولوژی و دولت "زن انتزاعی" میسازند. آنها زن را به ملحقاتاش تقلیل میدهند و براساس تعاریفی آنها را برمیسازند مثلا در ایران، زن از طریق وظایف مادری و همسریاش، عفاف و چیزهای دیگر انتزاعی میشود. انتزاعی کردن کارگران، دانشجویان، معلمان، کودکان و غیره یکی از مهمترین سازوکارهای سلطه است. مارکس نشان داده است که چگونه کارگر در نظام سرمایهداری، انتزاعی و ازخودبیگانه میشود. از نظر مارکس قدم اول در راه حقخواهی و برابریطلبی، خودآگاهی طبقه پرولتر به تضادش با منابع قدرت و تفاوتهایش با طبقهی حاکم است. نقد آگاهی کاذب، شناختن مکانیسمهای بازتولید وضعیت توسط کارگران است. در مواجهه با زنکشی و قتلهای ناموسی هریک از افراد جامعه احضار میشوند. قدم اول گوش دادن به صدای فاجعه و یافتن مسولیت اجتماعی ما در این فجایع است. اینکه من، به عنوان یک مرد ایرانی، چه نقشی در این قتلها دارم. این نقش هرچند حقوقی نیست (من مجرم نیستم) اما نافی نقش حقیقی من نیست. به میزانی که من به ترویج و تحکیم فرهنگ ناموس و غیرت پرداختهام و زنان پیرامونام را مورد آزار قرار دادهام، در این قتلها شراکت (حقیقی) دارم. در واقع این نوع مواجهه با موضوعات است که سوژه مدرن میسازد. کلبیمسلک کیست؟ کسی که بدون احضار خود، طبقه خود و مسوولیت اجتماعی از همان اول به دولت و قانون میپردازد. گفتار او دربارهی ناکارآمدی قانون و همدستی دولت با خانواده کاملا درست است اما چون از آنجا شروع میکند، فیالفور اخته میشود. این نگاه، تصویر زن انتزاعی را رها میکند تا فاجعهی بعدی. چرا؟ چون کلبیمسلک، حل مساله زنان را به تغییر بنیادین قانون و حکومت منوط میکند و وعدهی برابری را به انتها میبرد و تبدیل به یک معترض مجازی میشود. روشن است که معترضان سیاسی به سادگی قادر به تغییر دولت و قانون نیستند و چون پیشاپیش فرهنگ و مسوولیت اخلاقی و اجتماعی را نیز رها کردهاند، در عمل بدون مداخله در هیچ یک از اجزای ساختار به انتظار روز موعود و سرنگونی، تمام مسایل را معلق میکنند و در پرانتز میگذارند. غافل از اینکه تغییرات بنیادین در حقوق و سازوکار دولت در رابطهای تنگاتنگ با ساختن طبقهای آگاه است که فرهنگ مردسالاری را در قدم اول بازتولید نمیکند. زن انتزاعی محصول انتزاعی کردن تغییر است. پرسش ابتدایی را تکرار میکنم: چگونه بدون تضعیف ناارزش اجتماعی غیرت و ناموس در بین مردان و زنان میتوان از خشونتهای ساختاری بر زن کاست؟ زن یا مرد انضمامی کسی است که با بازگشت به خود، بازبینی و تخریب را میآغازد و تا دولت و قانون ادامه میدهد. نکتهی اصلی اینجاست که فرهنگ مردسالاری و قوانین مردسالارانه پیوندی ناگسستنی با هم دارند. غیرتمندی جدید نباید گمان کرد که فرهنگ غیرت تنها در مناطق حاشیهای و محروم وجود دارد. هرچند امروزه در مهمانیها و خیابانها و حتی باورهای طبقهی متوسط شهرنشین، به گفته محمود شهابی، فرهنگ ناموسپرستی در مقایسه با سالهای گذشته کاهش یافته اما شکل جدیدی از آن سربرآورده و از بین نرفته است. همچنان "بیغیرت" (یعنی مردی که سرمایهی نمادین ندارد) و ناسزاهای جنسی و ناموسی کارکرد دارند و زبان، ذهن و بدن را راهنمایی میکنند. عجیب نیست که فعالان مجازی، بازیگران و دیگر افراد محبوب در جامعه با این همه دنبالکننده و با وجود دقت در بیان، برای از دست ندادن فالویر، به صراحت غیرت را ستایش میکنند و طلبش میکنند یا با صراحت میگویند "مردسالاری وجود ندارد." ما با شکل تازهای از فرهنگ غیرت و ناموس در شهرهای بزرگ روبهرو هستیم که هرچند خشونت عریان سابق را ندارد، اما در بازتولید قانون و دولت مردسالار موثر است. این شکل جدید از دل فرآیندهای مدرنیته، تضعیف جایگاه دین و خانواده و رشد فردگرایی بیرون آمده و با اتکا به داشتههای فرهنگی عمل میکند. افراد در هراس از دست دادن دوستدختر و پسر و همسر خود هستند. جامعه جدید امکان گسستن و پیوستنهای مدام را فراهم کرده اما زن همچنان از نظر فرهنگی جزو مایملک است. در واقع در شرایط جدید، افراد جامعه همواره در ترس از "خیانت" بهسر میبرند. راهی که ذهن در مقابل این هراس پیش رو میگذارد، فرهنگ تهانباشتشدهی تاریخی است. در این شرایط ذخیرههای معنایی که محصول جامعهپذیری است، بیرون میآید و با شرایط جدید خود را هماهنگ میسازد. پدران از "انحراف جنسی" دخترانشان که در جامعه رفتوآمد دارند هراس دارند و زنها و مردها از خیانت قریبالوقوع همسرانشان، که پیوسته در فیلمها و روایتها و روزنامهها انعکاس مییابد. دولت و قانون نیز با مناسبات جدید هماهنگ نیست نتیجه آن میشود که افراد به درون فرهنگی که هرچند از نظر عینی آن را تغییر دادهاند، بازمیگردند و فرهنگ ذهنی را همچون پناهگاهی در برابر وضعیت، بازتولید میکنند. در واقع فرهنگ غیرت و ناموسپرستی به ابزاری برای واکنش به شرایط جدید تبدیل شده است. در تحقیقی با موضوع اعتماد اجتماعی که در مناطق سه و شانزده تهران انجام شده است، میبینیم که چگونه مکانیزمهای شدید کنترلی توسط مردان، زنان را در روابط اجتماعیشان با دیگری دچار مشکل کرده است. زنکشی چه در قبایل دورافتاده و چه در شهرهای مدرن در نسبت با ساختارهای ذهنی و عینی مسلط بر جامعه است. قدم اول خودآگاهی زنان و تمایزگذاری با فرهنگ مسلط به عنوان آن طبقهو گروهی است که در معرض خشونت است و قربانی میشود. احضار کردن وجدانی کشتهشدگان توسط تمامی شهروندان و یافتن مسوولیت اجتماعی، سازنده سوژههایی است که در یک همبستگی اجتماعی فراگیر با دیگران فرودست، توان تغییر قانون و دولت را مهیا میسازند. |
با من هستید؟ "حلش میکنم" این را به خودم گفتم، حدود یک سال پیش، وقتی که دیدم از به دوش کشیدن دو هندوانهی سنگین کار فرهنگی و کار در کسبوکار مست صل شدهام. در واقع نمیدانستم ذهنم را به کدام یک معطوف کنم هر دو داشتند وارد فازهای جدیدی میشدند که تمرکز، تخصص و دانش میطلبید.بله؟ با من هستید؟بیایید برگردیم عقبتر، چه شد که اینطور شد؟ قصه از آنجایی شروع شد که در دوران دانشجویی وارد فعالیت فرهنگی شدیم. شوخیشوخی یا جدی جدی، این ما بودیم که با کار - هرچند بدون خروجی بیرونی - رشد میکردیم و به اصطلاحی "جامعهپذیر" میشدیم. اما کار فرهنگی قابلیتهای فراتر خودش را هم به نمایاند تبدیل شدن از کار جانبی به کار اصلی و تبدیل شدن به مسیری به بلندای یک عمر. ولی پای ما بند رشتههای دانشگاهمان بود چطور میتوانستیم به راحتی تغییر جهت بدهیم؟ تازه اینجا هنوز متوجه فشارهای جامعه نبودیم که اگر به سمت فعالیتهای فرهنگی به عنوان کار اصلی برویم به چه چشمی به ما مینگرد.برگردیم سر قصهمان، جایی که در فعالیتهای فرهنگی عمیقا درگیر شدیم و متوجه شدیم چه مسایلی در آن هست. سوالی که میتواند پیش بیاید این است که آدمهای فرهنگی با چه نیتی میآیند از مسایل فرهنگی زمانه برای ما صحبت میکنند؟ اصلا این همه دم و دستگاه و تشکیلات فرهنگی در دانشگاه و دور دانشگاه (!) به چه هدفی شکل گرفتهاند؟ هدفشان صرفا این است که ما به عنوان یک شهروند، آگاهی فرهنگی پیدا کنیم که هر جا نیاز به کنش ما شد، صحنه خالی نماند؟ یا اینکه از میان ما، تک و توک کنشگرهای درست و حسابی و خلاصه معدود آدمهای فرهنگی از آب دربیایند؟ به هر حال اثر این همه "یا للمسلمین، وا اسلاما!" گفتن که "اوضاع خراب است" و . دانشجوی کمالطلب شریفی را در یک وضعیت آچمز میتواند قرار دهد که برود سر درس و کار فنی مهندسیاش، یا ول کند و برود در حوزههای علوم انسانی/حوزوی و کار فرهنگی ادامه دهد. دستآخر هم اگر به راه فنی برود، بعید نیست شب و روز را با عذاب وجدان سر کند و اگر به آن یکی مسیر برود از دید خانواده و آشنایان بشود یک آدم بیکار بیپول بیکلاس که زحمات کشیده شده برای رفتنش به شریف را هدر دادهاست!یار دبستانی من!دانشجو اساسا مخاطب فعالیت فرهنگی است یا متولی آن؟ کسی شک ندارد که در "عالم مثل دانشجویی" میتواند متولی باشد. احتمالا دربارهی "عالم مثل" شنیدهاید همان تز ارسطو که گفتهاست همهچیز در این جهان تمثیلی از حقیقت است. کاری به دنبالههای فلسفی این حرف ندارم! نکته این است که به طور مشابهی، دوران دانشجویی را هم تمثیلی از دنیای واقعی میدانند. نه اینکه دنیای دانشجویی واقعی نباشد اتفاقا میتواند به واقعیترین شکل ممکن تاریخ رقم بزند، ولی از این جهت که سعی و خطا در آن کاملا طبیعی و مورد انتظار است، آن را مثالی از کار جدی در دنیای واقعی میدانند. البته به نظر میرسد حرفهایی از این جنس که: "مهم نیست مخاطب به آن توجه میکند یا نه، کار فرهنگی برای رشد خودمان است!" میان نسل جدید چندان خریدار ندارد! این بچهها قابلیت و سرعت (!) آن را دارند که همزمان هم رشد کنند و هم کارهای با کیفیت ارایه دهند. خب سوالی که پیش میآید این است که نهادهای نه چندان کمشماری که در زمینهی فرهنگ به وجود آمدهاند (متولیان فرهنگ) چه میکنند؟متولی خوب کیست؟باید ابتدا ببینیم که منظورمان از متولی فرهنگ چیست. معاونتی در هر ادارهای است که در هر مناسبتی بنری میزند یا کلامی اخلاقی از بزرگان چاپ میکند و به در و دیوار میزند تا متنبه (!) شویم ورزارتخانهای مانند ارشاد است که همه به مجوز دادن/ندادنهایش میشناسندش سازمان جوان شدهای مانند سازمان تبلیغات اسلامی است که حوزههای مختلفش هر روز با ابتکار عملی آدم را شگفتزده میکنند نهاد نمایندگی رهبری است یا .؟در هر صورت، شاید بیشترین انتظار که باید از متولی فرهنگ داشت توانمندسازی دغدغهمندان فرهنگی باشد یعنی به جای اینکه خود آن نهاد مستقیم به میانهی صحنهبیاید، برنامه برگزار کند، مردم را مخاطب قرار دهد و .، به افراد مستعد، دانش و یا امکانات بدهد. منظور از افراد مستعد، آدمهای خودجوشی هستند که هر کدام به عنوان یک شهروند علاقهمند به کار فرهنگی هستند. در واقع، از آنجایی که تکیهی فرهنگ به مردم است، پس شاید باید خودشان فعالیت فرهنگی را دست بگیرند.کی میتونه جز من و تو؟بعد جدید یعنی دردمندی جدید حکایت ما مانند کسی است که یک عمر با یک دست زندگی کرده و حالا به او دست دیگری هدیه داده شده است. دست جدید ابتدا باحال به نظر میرسد اما وقتی دردها و مشکلاتش بیاید، اولین واکنش این است که: چرا اصلا این دست را به ما اضافه کردید؟! اما بعد که کمی فکر میکنیم میبینیم دوست نداشتیم آن آدم یک دست بمانیم . آدم با دو دستش خوب است! اصلا لازم بود این دست دوم به ما داده شود اما حالا که دیگر بهانهای - مثل یک دست بودن - نداریم، تکلیفهای جدید برایمان نمایان شده است. این است که نشستهایم و با دو دوست خویش گاهی پاره آجری (شما بخوانید ددلاین کار و تمرین) بر سر میکوبیم!چارهی کارحالا بعد از گذشت یک سال، تفاوتی که به شخصه برایم ایجاد شده این است که دارم همهی هندوانهها را با هم میکشم و میبرم، با قامتی خم شده اما انگشتانم به نشانهی پیروزی بالاست و لبخندی هم به پهنای صورت بر لب دارم که: حال ما خوب است!میگویند یکی از راههای حل مشکل این است که هی تعلل کنیم تا مشکل خود به خود به کلی رفع شود! داستان من (و احتمالا بسیاری دیگر) هم همین است، آن فکر و دغدغهها را پذیرفتهام، و حالا به جای مایهی استیصال، یکی از ساکنان بالاخانه است. درست مثل هماتاقی نامتعارف و جدیدی که با آمدنش، اول همه به هم ریخته باشند و شکایت به مسیول خوابگاه برده باشند، اما بعد کمکم حضورش را بپذیرند و به او عادت کنند، او هم کاری به کار کسی نداشته باشد. تا کی اینطور میماند؟ نمیدانم! خدارا چه دیدید؟شاید ما هم متولی امر فرهنگی شدیم، البته از نوع خوبش! انشالله |
شکاف بین نسلها و همه چیز درباره آن . Intergenerational gap *قسمت چهاردهم جامعه شناسی به زبون خودمونی*این مطلب یکی ازون گزارش هاییه که با توجه به اینکه معضل جددی ای در همه جای دنیا هست باعث شدتا من به سراغ یکی از اساتید گروه جامعه شناسی برم و سعی کنم این مسیلرو از زبون یک جامعه شناس مطرح کنم تا اطلاع بیشتری راجع به شکافی که بین نسلها هست داشته باشیم.به گزارش خبرگزاری ایسنا،سارا پورنصرالله که در گفت و گو با یک جامعهشناس درباره شکاف بین نسلی به این موضوع پرداختند این جامعه شناس گفت: شکاف بین نسلی از مهمترین موضوعات روز جامعه است که آن باعث اتفاقهای مهمی در جامعه میشود همانطور که میدانید وزیر کشور پس از اتفاقات دی ماه سال گذشته، یکی از دلایل آن را تغییر نسل عنوان کرد اگرچه این اتفاقات کاملا به این موضوع مرتبط نیست اما میتوان بخشی از آن را به تغییر نسل پیوند داد چون نسل جدیدی به وجود آمده که انتظارات مختلفی دارد ولی در واقعیت به جای این انتظارات با انباشت ناکامیها مواجه شده است.دکتر سیدحسین نبوی درگفت و گو با خبرنگار ایسنا منطقه البرز، در خصوص وضعیت جامعه ایرانی وشکاف بین نسلی گفت:شکاف بین نسلی اغلب در مطبوعات و پژوهشها تحت همین عنوان به کاربرده میشود اما پژوهشگران گاهی اوقات تمایل دارند که با عنوان تفاوتنسلی از آن نام ببرند یعنی تفاوتی که بین نسلهای قبل و نسلهای جدید وجود دارد و امری طبیعی است .نبوی با اشاره به اصطلاحات شکاف بین نسلی، تغییر بین نسلی و تفاوت بین نسلی خاطرنشان کرد: هرکدام از این کلمات که به ظاهر مترادف یکدیگر هستند در ادبیاتی که درباره شکاف بین نسلی موجود است تفاوتهایی دارند.وی افزود: منابعی که درباره این مفهوم شکل گرفته است به سه دسته تقسیم میشوند اول منابعی که از گسست نسلی سخن میگویند دوم منابعی که موضوع آنها تفاوت نسلی است و سوم منابعی که درباره شکاف نسلی هستند به همین دلیل نمیتوان این مفاهیم را به یک معنا دانست .وی خاطرنشان کرد: هرگاه تفاوتهای بین دو نسل،برای هر دو طرف قابل تحملباشد و مبدل به یک تضاد نشدهباشد میتوان آن را تفاوت نسلی دانست تا شکاف نسلی، اما در برخی از مواقع ممکن است تفاوت ارزشها و هنجارها از جهات کمی و کیفی بین دو نسل به صورت شدید رخ دهد در چنین وضعیتی این تفاوتها فقط یک ناهماهنگی نیست و پس از مدتی بین آنها تضاد و تناقض عمیقی شکل میگیردآنجاست که شکاف بین نسلی شکل میگیرد جامعه ایرانی در حال نزدیک شدن به شکاف بین نسلی استاین جامعهشناس ادامه داد: آن چیزی که امروزه در جامعه شاهد آن هستیم از این حکایت دارد که جامعه ما هنوز دچار گسست نشده بلکه به شکاف نسلی تا حدودی درحال نزدیک شدن است .وی افزود: در این جامعه تفاوت نسلی به صورت کامل وجود دارد و قابل مشاهده است و در بعضی مواقع هم شدت پیدا میکند و به شکاف نزدیکتر میشود.نبوی اظهار داشت: سیاستمداران شکاف نسلی را چندان به رسمیت نمیشناسند و سعی میکنند آن را ناچیز جلوه دهند اما پژوهشگران تمایل بیشتری دارند تا از شکاف نسلی و حتی گسست نسلی که مرحله حادتری به نظر میرسد سخن بگویند.این استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی در ادامه گفت: واقعیت امر این است که در هر زمان و مکانی بین نسل والدین و نسل فرزندان تفاوتهایی وجود دارد که بیشتر فرهنگی است چون نسل جوانتر در ارزشها و هنجارها و در چارچوبهای تفسیری که دارد ( و بر اساس آن کنشهایی را انجام میدهد) متفاوت است سومریان هم نسبت به آینده جامعه خود نگران بودند.نبوی اضافه کرد: شکاف نسلی خاص جامعه ما نیست و از گذشتههای دور در جوامع مختلف وجود داشته است به عنوان مثال در جامعه سومریان هم والدین هم نسبت به شیوه رفتاری فرزندان خود اظهار نگرانی میکردند و نسبت به تداوم جامعه خود با توجه به رفتار فرزندان اظهار نگران میکردند .این استاد جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی در خصوص دلایل ایجاد شکاف بین دو نسل مختلف توضیح داد: دو دلیل مهمی که میتوان برای این وضعیت بر شمرد یکی گسترش نقش رسانهها و دیگری سرمایهدارانه شدن فرهنگ و جامعه ایران است.وی انقلاب اسلامی سال 57 را به عنوان مبد شکل گیری شکاف نسلی در دوره جدید ذکر و خاطرنشان کرد: پس از انقلاب، لایههای پایین جامعه، مدیریت سطوح میانی و کلان کشور را در دست گرفتند و به ترویج ارزشهای ایدیولوژیک در جامعه پرداختند پس از دهه اول، در هر دوره بین نسلها فاصلهای ایجاد و رفته رفته شدیدتر شد از دوره سازندگی تا اصلاحات، تا دوره احمدینژاد و تا دوره کنونی، در هر دوره تفاوت میان نسل قدیم (والدین) و جدید(فرزندان) بیشتر شده و میتوان گفت که در حال حاضر نسلها دچار نوعی تضاد شدهاند چون نسل والدین با توجه به محدودیتهای نسل قبل، نسلی قانع و نسل جدید که تجربهای از رفاه را با خود دارد دارای توقعات و انتظارات زیادی است.نبوی افزود: در این میان رسانههای رسمی مانند تلویزیون و رادیو و رسانههای غیررسمی مانند شبکههای ماهوارهای وشبکههای اجتماعی مختلف هم در بیشتر شدن شکافهای بین نسلی و ترویج ارزشهای مدرن نقش موثری داشتهاند.نبوی در ادامه به تشریح ت ثیرات این وضعیت بر خانواده ایرانی اشاره و خاطرنشان کرد: عمده خانوادههای امروزی در ایران متشکل از نسل والدین و نسل جدید فرزندان هستند شکاف میان این دو نسل از دوران سازندگی که توزیع ثروت بیشتری در جامعه رخ داد شکل گرفت و بعدها به تدریج افزایش یافت.وی ادامه داد: والدین احساس میکردندکه فرزندان آنها تفاوت شدیدی با آنها پیدا کردهاند هر چه اختلاف سنی بین والدین و فرزندان در این وضعیت بیشتر میشد اختلاف نظرها هم میان این دو نسل افزایش مییافت .(ازدواج سفید حاصل شکاف بین نسلی است)نبوی اضافه کرد: اگرچه این وضعیت در دهه اول انقلاب، بحرانی جدی به وجود نیاورد اما در سالهای اخیر اهمیت زیادی یافت و باعث شکل گیری بحرانهایی در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وخانوادگی گردیده است مثلا ازدواج سفید یکی از پیامدهای این وضعیت در عرصه خانواده است که ازهمین شکاف و تمایل افراد برای زندگی درخارج از خانواده ناشی شده است.وی با بیان اینکه تضاد و شکافی که در درون خانواده رخ داده متزلزل شدن خانواده را به دنبال داشته است گفت: درگذشته حتی اگر والدین با فرزندان خود مشکلی هم داشتند فرزندان والدین خود را در سنین سالمندی رها نمیکردند اما مسیلهای که امروزه در جامعه شاهد آن هستیم این است که بسیاری این تفکر رادارند که والدین سالمند خود را در نهادهایی که به طور خاص برای این کار شکل گرفتهاند قرار داده و زندگی راحت خود را در پیش بگیرند."روند شکاف بین نسلی در جامعه ایرانی شدت گرفته است"این جامعهشناس در پاسخ به اینکه با روند فعلی چنین وضعیتی تا کجا پیش خواهد رفت گفت: اگرچه پژوهشی به طور خاص در این زمینه انجام نشده ولی بر حسب شم جامعه شناسی و شعور عملی جامعه شناسانه میتوان تا حدودی پیشبینی کرد که این فرایند و شکاف نسلی احتمالا شدت پیدا میکند.وی افزود: هم به لحاظ ساز وکارهای اقتصادی جامعه و هم به خاطر ساز و کارهای مربوط به تکنولوژی جامعه میتوان پیشبینی کرد که شکاف بین نسلی رفته رفته افزایش پیدا میکند و انتظارات نسل جوان ازنسل کهنتر شدت پیدا خواهد کرد.این استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی گفت: بنابراین به طور بالقوه این بحرانها همیشه وجودخواهند داشت و هرکجا عامل جدیدی پیدا شود این بحران بالقوه به بحران بالفعل تبدیل میشودهمانطور که در دی ماه سال قبل چنین اتفاقاتی رخ داد.وی در خصوص ارتباط تفاوت بین نسلها و حوادث دی ماه سال گذشته اظهار کرد: وزیر کشور پس از این اتفاقات یکی از دلایل آن را تغییر نسل عنوان کرد اگرچه اتفاقات دی ماه به طور کامل به این موضوع مرتبط نیست اما میتوان بخشی از آن را به تغییر نسل پیوند داد چون نسل جدیدی به وجود آمده که انتظارات مختلفی دارد ولی در واقعیت به جای این انتظارات با انباشت ناکامیها مواجه شده که به یک انبار باروت تبدیل گردیده است.گفت و گو از سارا پورنصرالله، خبرنگار ایسنا منطقه البرزلینک خبر در خبر گزاری ایسنا:)??; amp ; SSLID = 46 & amp ; amp ; NID = 32518 |
چشمانمان به دنبال چیست؟ بی مقدمه اجازه میخواهم سوالی بپرسم ،مردمان شهرم چرا تا این حد به یکدیگر نگاه میکنند؟ در مترو و بی آر تی و اتوبوس و هرمکان دیگری ، مردمان شهرم تا عمیقترین نقطه عنبیه و شبکیه چشم یکدیگر را در می نوردند.اگر بگویم ماه هاست که در رابطه با این موضوع اندیشیدهام نامربوط نگفتهام. با بسیاری از اطرافیانم نیز این سوال را مطرح کردهام که واقعا این رفتار اجتماعی که در عموم مردم رواج دارد و هر روز تکرار میشود ، ریشه در کجا دارد؟آیا با نگاه کردن سعی در قضاوت دیگران داریم؟آیا با نگاه هایمان بررسی میکنیم که حال و احوال دیگران چگونه است و جایگاه حدودی خودمان را پیدا کنیم؟این نگاهها ریشه در یادگیری و تقلید دارند یا ریشه در قضاوت و جست و جوی نقصان؟مردی بر روی صندلی مترو نشسته است تا به محل کارش برود. دختری در اتوبوس ایستاده است تا به خانهاش بازگردد. چرا عدهای با چشمان خودشان وارد حریم آنها می شوند؟جواب این سوالها را نمیدانم و ریشه این نگاهها را نمی شناسم.یادمان باشد که این انرژی چشم انسان است که شخصیت وی را نشان میدهد، این چشم است که میتوان میزان شجاعت یا ترس را از آن خواند.این چشم است که میتوان میزان صداقت یا ناخالصی را از آن فهمید.این انرژی چشم است که میتواند به انسان کاریزما دهد و یا او را بی ارزش جلوه دهد.این چشم است که میتواند آغازگر عشق باشد.این چشم توست و هزاران سخن که در آن نهفته است. قدر انرژی چشمانمان را بدانیم و آن را ساده و پوچ معامله نکنیم. |
انسان معاصر (نسل چهارم) نویسنده: میثم شریف میرانی ارتباط اولیه بین ساحت واقعیت و ساحت مجازیانسان عصر حاضر در وسط جهانی قرار دارد که رو به بی معنایی پیش میرود، جهانی که دیگر معنا سازی در آن به بن بست رسیده است. در هم تنیده گی شدن ساحت واقعیت و ساحت تخیل (مجازی) انسان را به شیوه حاضر درآورده است که در تداخل و یکی شدن ساحت واقعیت و ساحت تخیل با شکستن مرزها در پی ساختن معناست ، جهان واقع از طریق ابزاری که با منطق دیجیتالی به وجود امده است با استفاده از تکنیک واسطه بی معنا در تلاش معنا سازی در جهانی هستیم که به سوی بی معنایی پیش میرود. به معنای واقعی کلمه انسان معاصر در عصر تکنولوژی تعریف میشود .در هم تنیده گی ساحت واقعیت و ساحت مجازی در انسانجهان مجازی ، جهان واقعیت را در برگرفته است، که آن را واقعیت مجازی مینامیم ، در گذشت این ساحت ما در انتظار پدیدار شدن ساحت جدیدتری خواهیم بود، که آن را نسل چهارم مینامم. مهمترین بحران بشریت بی ارزش شدن ارزشهای حاکم بر زندگی انسان هاست. با پیشرفت تکنولوژی انسان معاصر در پی تکامل خویش است و در جستجوی نیازها و خواهان برطرف کردن دغدغههای خود است. زندگی انسان معاصر با دغدغههای زندگی اش پیوند خورده است از طرف دیگر جامعه به معنی امروز کلمه انسانها در پی دغدغههای ذهن خود مرزها و محدودیتها را شکسته و میخواهند به مدرنترین شیوه زندگی برسند، این تمایل به وضوح در زندگی انسانها قابل مشاهده است. هرچند انسان مدرن مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته و متفاوتتر از گذشته و آینده خود است، و در حال نوشتن تاریخ و آینده خود است. جهان معاصر با پرداختن به دغدغههای انسان معاصر شکل میگیرید.معاصر بودن ربطی به امروز زیستن ندارد، معاصر بودن با پرداختن به دغدغههای انسان معاصر پیوند خورده است.انسان متفکر در نسل جدید (نسل چهارم)این متن به نوشته خودم قسمتی از متن انسان معاصر است، که در آینده نه چندان دور کامل و منتشر خواهد شد. نویسنده: میثم شریف میرانی / meysam sharif mirani |
لباس محلی کورمانجی به نقل از حسین شکرانی راهنمای برتر گردشگری و طبیعت گردی کشور و راهنمای گردشگری خراسان شمالی: لباس محلی بانوان کورد کرمانجی استان خراسان شمالی و شرق استان خراسان رضوی با داشتن تنوع چشمگیر و رنگ و طرح، پوشش کاملی برای زنان محسوب میشه و به دلیل اینکه بیشتر برگرفته از زیباییهای طبعیت و رنگهای شاد فصل بهار هستند باعث آرامش روحی و روانی استفاده کنندگان هم میشه. این لباس یکی از خوش رنگ و لعابترین لباسهای محلی ایرانی است و به صورت کلی از 5 قسمت تشکیل شده است:پوشش کرمانجی در آتشکده اسپاخو (عکس از حسین شکرانی) 1 - یاشار:همان روسری است که از پارچهای به جنس حریر تهیه میشه و از نظر پوشش سر، این پارچه کاملا سر و صورت زنان به جز چشمان آنها را میپوشونه. 2 - سربند:این سربند در واقع همان دستمال یزدی است که برای محکمتر شدن یاشار بر روی آن بسته میشود. این سربند معمولا به رنگ مشکی یا قرمز است. 3 - کراس:کراس در واقع نوعی پیراهن بدون یقه است. قسمت پایین این پیراهن هم چین دار طراحی شده است. 4 - شیلوار:شیلوار دامن مخملی است که در لباس دختران کرمانج به رنگ نارنجی و زرد است و در لباس زنان کرمانج بیشتر به رنگ قرمز دیده میشود. این دامن در عین حال که پرچین است بسیار خوش حالت است.اندازه شیلوار معمولا تا زیر زانو است ولی در بعضی از ایلهای کرمانج بلندتر و تا بالاتر از مچ پا هم میرسد. 5 - شلیته:شلیته هم مانند شیلوار دامنی مخملی است که با نخهای به رنگ مختلف حاشیه دوزی میشود.جلیقه: این جلیقه هم مانند سایر لباسهای بانوان کرمانج خراسان شمالی از جنس مخمله. در گذشته پس انداز خانمهای کرمانجی رو با استفاده از سکههای قدیمی به اون میدوختند.گار: گار گوشواره بلندی است که به دوطرف عرقچین بسته میشه و بر روی آن یاشار و سربند بسته میشه.لباس کرمانجی (عکس از حسین شکرانی)اطلاعات بیشتر درباره جاذبهها و فرهنگ را در مجله هوریز بخوانید. |
منتظر همدلی، نوآوری و توسعه باشیم گفتوگو با دکتر فخارزاده، معاون جدید فرهنگی اجتماعی دانشگاهمتولد سال انقلاب در آبادان است اما جنگ خانوادهاش را از جبهه جنوب به نزد قوم و خویش در شیراز میکوچاند تا در شهر حافظ و سعدی بزرگ شود. از پنج سالگی قرآن و شاهنامه و خواندن و نوشتن را نزد پدر میآموزد پدری که شعر زیاد از بر بوده و عناصر فرهنگی ذهن او را با شعرهایش پیریزی کرده و هنوز هم نام بردن از پدر، چشمش راتر میکند. هشتسالگی و کلاس سوم دبستان جاییست که اولین شعرش را میگوید تا شعر بخش جداییناپذیر زندگیاش شود. گفتوگوی کوتاه ما با او هم خالی از شعر نبود و به هر بهانهای بیتی از زبانش میشنیدیم.شما رتبه 8 کنکور سراسری بودید ولی دانشگاه شیراز را برای تحصیل در دوران کارشناسی انتخاب کردید. دلیل خاصی داشت؟در دوران مدرسه همیشه بین درس خواندن و شعر گفتن درگیر بودم و رفتوآمد داشتم. جو ادبی و فرهنگی شیراز در پختگی شعرم کمک زیادی کرد، چرا که توانستم در سنین نوجوانی وارد انجمنهای ادبی شیراز شوم و با شاعرانی چون نصرالله مردانی و احد دهبزرگی و خلیل جمالی معاشرت داشته باشم. سال دوم دبیرستان هم رتبه سوم مسابقات شعر کشور را کسب کردم. بعد از آن کمی از شعر جدا شدم و رفتم سراغ درس و المپیاد فیزیک که مدال برنز را برایم به دنبال داشت و بعد هم کنکور که در نهایت به رتبه 8 منجر شد. در واقع دو سال اول دوره دبیرستان به شعر گذشت و دو سال آخر به درس و المپیاد و کنکور. دوره کارشناسی هم تقریبا همین بود دو سال اولش را را برای ادبیات و شعر گذاشتم و دو سال آخرش را برای درس و کنکور ارشد.برای دوره کارشناسی دانشگاه شیراز را انتخاب کردم، چرا که میخواستم فعالیتهای فرهنگی و ادبیام را ادامه دهم و جدا شدن از محیط ادبی و فرهنگی شیرار مانع این خواستهام میشد. البته با شریف ارتباط داشتم و در دوره کارشناسی چندباری به شریف آمدم و جزوههای درسها را هم حتی میگرفتم، چون دوستان المپیادی من برق شریف بودند. از سوی دیگر فشار درسی در جایی مثل شریف زیاد بود و فرصت دنبال کردن شعر را به من نمیداد.سال 77 ، ترم چهار که بودم، نفر اول مسابقات شعر کشور شدم مسابقاتی که مرحوم قیصر امینپور داوریاش را بر عهده داشت و فرصتی دست داد تا یک هفتهای محضرش را درک کنم. البته در بخش داستان کوتاه هم که یکی از داورانش سیدمهدی شجاعی بود، نفر برگزیده شدم:درست مثل درختی که شاخههایش زیر بار میوه خمیده است و عابری میجوید در آستانه هر چهار فصل، به انتظار کسی ایستادهام/ دلم پرندهایست که دنبال عشق میگردد و ذات عشق قشنگ است/ همین که عشق بورزی به یک نفر کافیست/ و مرد باید باشی که تکههای دلت را به روی دست بگیری و بین مردم زیبای شهر پخش کنی/ .شما به عنوان سکاندار فرهنگ دانشگاه چه برنامههایی در سر دارید؟یکبار با دکتر ملکی، معاون فرهنگی اسبق دانشگاه صحبت میکردیم و او فرهنگ را پاشنه آشیل شریف نام نهاد. در واقع شریف در فرهنگ به اندازه آموزش و پژوهش رشد و توسعه نداشته. من الآن با گروهها و فعالین دانشجویی مشغول صحبت هستم و بعد با توجه به صحبتها و مشورتها برنامههایم را اعلام میکنم. البته خلاصه برنامه معاونت در دوره جدید در سه کلمه خلاصه میشود: همدلی، نوآوری و توسعه.همدلی به این معناست که همه ما اعضای یک خانواده هستیم و باید بتوانیم با هم حرف بزنیم و همدیگر را تحمل کنیم و در خانهمان که دانشگاه است، کنار هم کار کنیم. من هم به نوعی سکاندار کشتی هستم و باید بتوانم همه را در این کشتی سوار کنم و با کمک هم برای اعتلای فرهنگ دانشگاه کار کنیم. در همین راستا جلسات مفصلی با گروههای مختلف خواهم داشت و پای حرفهایشان خواهم نشست.از سوی دیگر شریف باید در فرهنگ هم مثل آموزش و پژوهش و تکنولوژی و کارآفرینی و . سرآمد باشد. نیاز به نگاه تازهای به فرهنگ داریم نوآوری فرهنگی، کسبوکارهای فرهنگی، ایدههای فرهنگی و حتی استارتآپهای فرهنگی میتوانند جایشان را در شریف پیدا کنند و ما را از مصرفکننده به تولیدکننده محصولات فرهنگی مبدل نمایند.توسعه فیزیکی، سازمانی و فعالیتی هم رکن دیگر برنامه معاونت است. دانشگاه در سالهای اخیر توسعه زیادی از نظر ساختمان و فضاهای آموزشی و اداری داشته اما سهم فرهنگ صفر بوده و فضای در اختیار معاونت فرهنگی همان فضاییست که از 20 سال پیش اختصاص داده شده. من از رییس دانشگاه قول گرفتهام که فضاهای جدیدی در اختیار معاونت فرهنگی قرار دهد تا بعد از کرونا، بچهها گشایش قابل توجهی در این زمینه ببینند. توسعه سازمانی و اداری هم مهم است، چرا که برای افزایش کمی و کیفی فعالیتها به ساختاری توسعهیافته نیاز داریم ولی در بین معاونتهای دانشگاه، توسعهنیافتهترین ساختار را معاونت فرهنگی دارد. معاونت فرهنگی به چارت اداری مشخص و مدیریتهای میانی نیازمند است تا بچهها بتوانند حرفشان را به آنها بزنند و مستقیم سراغ معاون نیایند مدیران و کارشناسانی که زبان بچهها را بفهمند و به معاون هم دسترسی داشته باشند. توسعه فعالیتها نیز از این جهت مهم است که معاونت فرهنگی فقط معاونت فعالین دانشجویی نیست و باید برای همه دانشجوها، استادان و کارمندان دانشگاه برنامههایی تدارک ببیند.ارتباطتان با دانشجوها و فعالین فرهنگی چهطور خواهد بود؟ارتباط سازمانیافته را به حضور مستقیم در جایی مثل شبکههای اجتماعی ترجیح میدهم، چون به هر حال وقت محدود است و کارهای زیادی وجود دارد و خیلی از مسایل هم در سطح دانشگاه دیده میشود که متولی مشخصی ندارد و به حوزه فرهنگ مرتبط است. سعی میکنم جلسات مستمر و ارتباط سازمانیافته و منظم با همه گروهها و دانشجوها داشته باشم.شیوع کرونا و مجازی شدن دانشگاه به نظر به فعالیتهای فرهنگی ضربه قابل توجهی را وارد کرده است. برنامهای برای جبران این ضربه دارید؟باید از ظرفیتهای دنیای مجازی بهتر استفاده کنیم مثلا برای برنامههای مجازی میتوانیم سراغ استودیوهای فرهنگی برویم تا برنامهها سرزندهتر و جذابتر باشند و با چند دوربین تصویربرداری شود. نوآوری در ارایه محتوای دیجیتال و افزایش جذابیت بصری برنامههای مجازی نیاز فعالیتهای فرهنگی در دوران کروناست. همچنین من عقیده به برنامههای نیازمحور دارم. باید از سطح دانشگاه افکارسنجی و نیازهای گروههای مختلف دانشجویی را بررسی کرد تا بتوان برنامههای نیازمحور ارایه نمود. کرونا از شور و هیجان اجرایی و حاشیههای برنامهها کاسته و فرصت خوبی برای افکارسنجی و نیازسنجی و برنامهریزی و توسعه فیزیکی فراهم کرده. میتوان کارهایی در این مدت انجام داد که تا سالها برای معاونت بماند. جامعه ما تغییرات شدیدی را در حوزه فرهنگ تجربه میکند و باید حواسمان جمع این تغییرات باشد. مهم این است که به بچهها بگوییم در کنار همه چیزهای دیگر، یک فرهنگ غنی هم در این مملکت از دیرباز وجود داشته که در طول تاریخ با مردمان ما بوده و نسل به نسل منتقل شده است. |
فرد یا جامعه مسیله این است "فرد" اصالت دارد یا "جامعه"؟ پرسش این استیکی از مهمترین پرسشهایی که فلاسفه و اندیشمندان در طول تاریخ پیرامون آن بحثهای فراوانی داشته و نظرات مختلفی مطرح کردهاند، مسیله اصالت فرد یا جامعه است. اینکه در یک جماعت انسانی، افراد آن جامعه، موضوع و سوژه اصلی محسوب میشوند و ساخت جامعه از اثر جمع آن افراد حاصل میشود یا سوژه اصلی، "جامعه" بوده و روح تاریخی جامعه است که وضعیت افراد درون خود و رفتارهای آنان را معین میکند؟ پرسش سرنوشتسازی که پاسخهای متفاوت به آن تنها در یک فقره میتواند هزاران تفاوت و سالها تقابل میان کمونیسم منش گرفته از جامعهگرایی (سوسیالیسم) و لیبرالسرمایهداری منش گرفته از فردگرایی (ایندیویژوالیسم) را نتیجه دهد نظر به اهمیت این موضوع، نگارنده سعی داشته در ادامهی این نوشتار در حد توان به شرح خلاصهای از نظرات دو گروه از متفکران غربی و اسلامی که برخی قایل به اصالت فرد و گروهی معتقد به اصالت جامعه هستند بپردازد، همچنین دیدگاه سومی که توسط متفکران مت خر اسلامی نیز مطرح شده است، در انتها مورد بررسی قرار گرفته امید است این نوشتار در رسالت خود برای دعوت خوانندگانش به تفکر و مطالعهی بیشتر پیرامون این پرسش موفق باشد.دیدگاه طرفداران اصالت فرد:مبد بحث پیرامون "اصالت فرد" را میتوان در اندیشهی دکارت جستوجو کرد. دکارت قایل به این مسیله بود که "افراد هستند که در یک جامعه میاندیشند، تفکر میکنند و فلسفه زندگی را شکل میدهند، جامعه بهخودیخود هویتی ندارد و درواقع تشکیل شده از مجموع افراد و مناسبات، ارتباطات، حقوق و تکالیف آنها نسبت به یکدیگر". در این دیدگاه حتی زمانی که از "ت ثیر جامعه بر فرد" سخن میگوییم، درواقع منظور ت ثیرگذاری افراد جامعه بر دیگر افراد است. جان استوارت میل و ماکس وبر نیز ازجمله اندیشمندان غربی هستند که چنین دیدگاهی داشتهاند در میان متفکران و فلاسفه اسلامی نیز احتمالا بتوان حکیم "ابونصر فارابی" را نخستین فردی دانست که در خصوص اصالت فرد، سخن به میان آورده است. از نگاه فارابی، جامعه وجودی مستقل ندارد و ماهیت آن متشکل از افرادی است که یکجا جمع شده و با همکاری یکدیگر اهدافی را پیش میبرند. جامعه را نمیتوان بسان اعضا و جوارح بدن دانست که درمجموع میتوانند منجر به حیات شوند، چراکه اعضای بدن هریک فاقد شعور و آگاهی هستند، اما در مقابل افراد یک جامعه، تکتک دارای آگاهی هستند و میتوانند به اهداف مدنظر نیل کنند، گرچه این اهداف در تعامل و همکاری با دیگر اعضای جامعه سهلالوصول میگردد. فارابی از همین رو، تمایل انسان به اجتماع را "وسیله" میداند، نه هدف: "انسان برای نیل به سعادت خود، محتاج معاونت با همنوع است و برای ت مین هدف، در جایی مسکن میگزیند که مجاور آن باشد و لذا انسان را حیوان مدنی میگویند". امام محمد غزالی نیز در ت یید همین تفکر، معتقد است افراد در جامعه به سبب اضطرار و نیاز مادی، دورهم جمع میشوند، اما این بدان معنی نیست که جامعه ماهیتی غیر از افراد داشته باشد. در میان متفکران مسلمان مت خر نیز آیتالله شهید محمدباقر صدر ضمن انتقاد از اندیشمندان مسلمان معتقد به اصالت جامعه مینویسد: "برای ما شایسته نیست مانند برخی از اندیشمندان و فلاسفه اروپا فکر کنیم که جامعه دارای یک وجود مستقل و ریشهدار است و حدود و اعضایی جدای از افراد دارد. این طرز تفکر هگل و گروهی از فلاسفه اروپاست که فکر کردهاند عمل اجتماعی مجزا و مستقل از عمل فرد است. اینان میخواهند میان کار اجتماعی و فردی فرق گذاشته، بگویند ما یک موجود اصیل و ریشهداری به نام "جامعه" داریم که دارای اعضایی است و در حقیقت، همه افراد در بطن جامعه و در کیان او فشردهاند هر فرد در جامعه، سلولی را در این واحد اصیل تشکیل میدهد و برای خود، روزنهای از داخل جامعه به خارج جامعه باز میکند. ما نیازی به غرق شدن در این خیالپردازیها نداریم. ما برای جامعه ورای افراد هیچ مفهومی قایل نیستیم. ما هیچ اصالتی ورای این افراد برای جامعه نمیشناسیم، زیرا این تفسیر هگل نسبت به جامعه، به بررسی کامل فلسفه نظری او بستگی دارد". آیتالله مصباح یزدی نیز برخلاف شهید مطهری قایل به انحصار اصالت به فرد از دیدگاه اسلامی بودند.اصالت جامعه: دیدگاه طرفدارانبرخی دیگر از متفکران اصالت را به جامعه میدهند. در این نگاه، در مواجهه با پدیدههای اجتماعی، جامعه بهمثابه حقیقتی عینی در نظر گرفته میشود که واقعیتی اصیل دارد و افراد حاضر در جامعه، شخصیتشان مت ثر از محیط اجتماعی است. هگل، ازجمله طرفداران نظریه اصالت جامعه، دیدگاه خود را چنین توصیف میکند: "صرفا یک مقوله حقیقی و یک واقعیت وجود دارد و آن "روابط" است، لذا جوهرها بهوسیله روابطشان تعین مییابند. آنان به اعتبار این روابط است که آنچه اکنون هستند، هستند. فرد انسانی امری فردی تداعی میشود، چیزی که کمتر از واقعیت اجتماعی است". امیل دورکیم و کارل مارکس نیز از دیگر جامعهشناسانی هستند که مروج دیدگاه اصالت جامعه میباشند.در میان متفکران مسلمان، در طول تاریخ نیز برخی کاملا به اصالت اجتماع اعتقاد داشتهاند و "اجتماع" را بهعنوان یک پدیدهی حقیقی قابلتحلیل برشمردهاند. خواجهنصیرالدین طوسی از نخستین فلاسفه ایرانی است که بر اصالت جامعه و حقیقی بودن آن تصریح نموده است. وی جامعه را "مرکب حقیقی" میداند که از ترکیب اجزا بهصورت انداموار شکل یافته است. این اندام خود دارای حرکات و آثار خاصی است که با بررسی اثر رفتار افراد آن بهصورت مجزا، ت ویلپذیر نیست. خواجه، هر مرکبی را دارای قانون و احکام خاصهی خود میداند که اجزای آن با آن در مشارکت نباشد. ابن خلدون، از دیگر متفکران اسلامی که به "پدر علم جامعهشناسی" نیز شهره است نیز جامعه را اصیل میدانسته در میان متفکران مسلمان مت خر، اقبال لاهوری، اعتقاد به اصالت جامعه دارد و "هویت شخصی" افراد را امری میداند که لابهلای "فرهنگ جامعه" محو میشود: "خودی فقط در جمع خودیهای دیگر و اجتماع رشد میکند، نه دور از جمع خودیها، زیرا افراد بهتنهایی قادر نیستند حاجات خود را برآورده سازند. انسان بهصورت جمعی شناخته میشود. در این نگرش، جامعه پدیدهای عینی تلقی میشود. هر فرد باید به جامعه بپیوندد تا هویت خود را در نظام اجتماعی محو سازد و همهی عظمت گذشته و آینده امت را در خود جمع کند. ازاینرو، رشد و تکامل فردی ممکن نیست، مگر از طریق فرهنگ اجتماعی که او بدان تعلق دارد".دیدگاه سوم: اصالت فرد و جامعهدر ورای نظریات اصالت فرد و اصالت جامعه، دسته دیگری از نظریات نیز مطرح است که درواقع میکوشد تا با جمع میان دیدگاه اصالت فرد و دیدگاه اصالت جامعه، کشمکش و تناقض ظاهری بین این دو را به حداقل برساند. مهمترین متفکران معاصر که به ترویج این دیدگاه پرداختهاند، علامه طباطبایی (ره) و شهید مطهری (ره) هستند. مولف تفسیر المیزان، در اهمیت اجتماع و گرهخوردگی سرنوشت افراد یک جامعه به یکدیگر، قرآن را شاهد مثال گرفته و مینویسد: "قرآن کریم برای امم و جوامع، سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور و طاعت و عصیان قایل است. درصورتیکه جامعه وجود واقعی و حقیقی نداشته باشد، استعمال چنین تعابیری برای آن لغو و عبث خواهد بود". از نگاه علامه طباطبایی، خداوند به حیات جوامع قایل بوده و نه صرفا از روی مثال نسبت مرگ و حیات به آن داده است، بلکه عبارات قرآنی بیانگر حقیقتی است که موجودیت اجتماع را ت یید میکند. ایشان آیاتی نظیر:"و لکل مه جل فاذا جاء جلهم لا یست خرون ساعه ولا یستقدمون"(اعراف: 34 ) برای هر ملتی، اجل و دورهای است که نه لحظهای به ت خیر افتد و نه لحظهای پیشی گیرد.همانگونه که افراد جامعه دارای کتاب و نامه اعمال شخصی هستند، امت و جامعه نیز چنین است: "کل مه تدعی الی کتابها" (جاثیه: 28 ) هر امتی بهسوی کتاب خود خوانده میشود.را نمونههایی از اهمیت و حیات جامعه از نگاه قرآن برمیشمرد. علامه، علاوه بر بیان ادلهی نقلی، کوشیده است با بررسی براهین عقلی، این گزاره را ثابت کند که "هم فرد و هم جامعه، خاصیتها و ویژگیهای خاص خود را دارا هستند" و زمانی که خواستهی جامعه و فرد در تعارض قرار گیرد، فرد مقهور جامعه خواهد شد. ارادهی فرد نمیتواند حاکم بر ارادهی جامعه شود و فرهنگ و رسوم اجتماعی بسیار قدرتمندتر از افکار و رفتار تکتک افراد هستند و از همین رو، دین اسلام به مسایل اجتماع و جامعه اهمیت بیشتری داده است، لذا ایشان معتقدند علاوه بر اصالت فرد، جامعه نیز دارای وجودی مستقل است.شهید مطهری (ره) که ازجمله تربیتیافتگان مکتب علامه طباطبایی (ره) است نیز به تفصیل و شرح اندیشه استاد خود پرداخته و نظر وی را پیرامون جمع اصالت فرد و اجتماع مورد ت یید قرار داده است. شهید مطهری اعتقاد دارد قرآن برای جوامع، نامه عمل مشترک در نظر گرفته و صفاتی چون فهم و شعور، طاعت یا عصیان به آنها نسبت داده است. وی علاوه بر آیاتی که علامه طباطبایی برشمرده و نسبت حیات به قوم و امت میدهند، ایشان به آیاتی اشاره مینماید که اعمال گذشتهی قوم بنیاسراییل را به مردم زمان پیامبر نسبت میدهد و میگوید این قوم به خاطر اینکه پیامبران را در گذشته میکشتهاند، مستحق عذاباند. این مسیله نشان میدهد، روح جمعی "ستمپیشگی" هنوز در آنها وجود دارد و به دلیل همین روح اجتماعی - ولو اینکه ر سا افراد حاضر جامعه فعلی منجر به قتل پیامبری نشده باشند - مستحق عذاب الهی هستند. بنابراین در صورت پذیرفتن دیدگاه "اصالت جامعه و فرد" میتوان گفت اولا جامعه از نوعی حیات مستقل از حیات فردی برخوردار است. گرچه این حیات، در بین افراد جامعه پراکندهشده و در آنان حلول مینماید، اما قواعد و سنتهای مستقلی برای خود دارد که صفاتی را در برمیگیرند. از سوی دیگر گرچه اعضای یک جامعه همچون اعضای اندام، همه ذیل یک حیات واحد قابلتعریف هستند، اما نمیتوان اینگونه استنباط کرد که افراد، حیات و اصالت مستقلی از روح واحد (جامعه) ندارند بلکه افراد نیز میتوانند استقلال عمل داشته باشند و منش اثر واقع شوند. شهید مطهری مسیله را اینگونه توضیح میدهد: "انسان دارای دو روح و اندیشه است: یکی روح فردی که مولود حرکت جوهری است و دیگری اندیشه جمعی که از زندگی اجتماعی او برمیخیزد. در این صورت، بر انسان هم قوانین روانشناسی حاکم است و هم قوانین جامعهشناسی که قرآن موید هر دو قانون برای اوست. چون قرآن کریم تصریح دارد که امتها و جامعهها از این نظر که امت و جامعهاند نه صرفا افراد جامعه سنتها، قانونها، اعتلاها و انحطاطهایی طبق آن سنتها و قانونها دارند. "سرنوشت مشترک داشتن" به معنای سنت داشتن جامعه است". گفتنی است دیدگاه سوم مخالفانی نیز دارد که برخی از شاگردان علامه نیز در زمره آنها هستند.برای ورود به ربات تلگرامی "هی تالزهرا (س) دانشگاه شریف" و شرکت در مسابقه کلیک کنید. |
عروسکهای بومی راویان گذشته و امروز شادی فروغی،کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی افسانه احسانی، متخصص اکوتوریسم و کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی توریسم، در جهت زنده کردن هنر اصیل عروسکسازی بومی در سراسر ایران گامی بزرگ برداشته است. او که از سال 1384 رییس هییتمدیره موسسه آوای طبیعت پایدار است، با برگزاری کارگاهها و نشستهایی کمک کرد تا مردمان سازنده عروسکها، ارزشهای بومی خویش را به یاد آورند و به هویت اصلیشان بازگردند. به این ترتیب او توانست عروسکهای بومی مناطق مختلف ایران، مانند قشم، قزوین، خراسان، سیستان و بلوچستان و . را زنده و با کارآفرینی برای زنان روستایی، زمینه اشتغال و کسب درآمد آنان را مهیا کند. با همکاری تیم موسسه آوای طبیعت پایدار و همت بانوان روستایی عشایری و حامیان طرح، از سال 1390 ایده احیا و بازتولید عروسکهای بومی با هدف حفظ فرهنگ و ارزشهای طبیعی (از طریق ایجاد معیشت مکمل) با جدیت تمام از سوی این بانو و همراهانش پیگیری و اجرا شد.ایده احیای عروسکهای بومی ایران را اولین بار چه کسی مطرح کرد؟این ایده اولین بار در سال 1384 به ذهن من رسید زمانی که برای آموزش گردشگری به اهواز رفته بودم و افرادی از مناطق مختلف برای ما هدایایی آورده بودند. یکی از این هدایا عروسکی محلی بود که بانویی شوشتری آن را به من هدیه داد. در آن زمان به ذهنم رسید که احتمالا مناطق دیگر ایران نیز عروسکهای خود را دارند و این محصول میتواند در قالب پروژههای معیشت پایدار تولید شود و مردمان سازنده آنها را به هویت اصلیشان برگرداند. اگر احیا بهمعنای بازآفرینی این عروسکها باشد، بهویژه در مناطقی که ساخت آنها سالها به فراموشی سپرده شده بود، میتوانم بگویم بله، ما این کار را کردیم. شروع کار ما در سال 1389 در جزیره قشم بود که عروسک "دختولوک" را بازآفرینی کردیم سپس این کار را در مناطق دیگر ایران ادامه دادیم. به این ترتیب عروسکهای محلی با حفظ اصالت و هویتشان بهعنوان سوغاتی برای عرضه به گردشگران و با هدف توسعه پایدار و حفظ محیطزیست بازآفرینی شدند.تا به امروز عروسکهای بومی کدام مناطق را احیا و بازآفرینی کردید؟این ایده اولین بار در استان هرمزگان، جزیره قشم، در جشنواره اولین عروسکهای بومی اجرا شد. بعد ما این کار را در خراسان جنوبی، روستای سربیشه ادامه دادیم سپس این پروژه در روستای الولک و اردبیلک قزوین انجام شد. حدود سه سال پیش در نشست زنان کارآفرین، خانم میریام گوتس، صاحب موزه رهگشا در بادرود کاشان را تشویق کردیم و ایشان نیز برای بازسازی عروسکهای بومی منطقه خود اقدام کرد. در همین نشست دوستان گیلانی ما در اقامتگاه گیلهبوم عروسکهایی را در منطقه خود بازآفرینی کردند. این کار در روستای قلعهقاف استان گلستان نیز انجام شد. در پی این اقدامات، دوستانی در زابل بهطور خودجوش به این ایده علاقهمند شدند و این کار را در آنجا ادامه دادند. سپس در روستای گلسفید با همکاری انجمن پاما و حمایت سازمان محیطزیست و سازمان ملل، پروژهای برای حفظ منابع طبیعی و محیطزیست انجام دادیم یکی از کارهای ما در آن پروژه بازآفرینی عروسک "بازبازک" بود. سپس خانم بهناز پویان از دزفول با دیدن برنامه ما در مجموعه خندوانه تصمیم گرفت عروسک "بی" را بازآفرینی کند که به زمان مادربزرگشان مربوط میشد. اکنون نیز این حرکت در ریگان کرمان، سهقلعهخراسان جنوبی، آبدانان ایلام و هجیج کردستان رواج یافته است. در حال حاضر بسیاری از استانهای ایران از این ایده بهرهگرفتهاند و در حال بازآفرینی عروسکهای بومی خود هستند.بنا بر سالها تجربه عملی در این زمینه، فکر میکنید این کار چه مزایایی برای جوامع محلی دارد؟از دیدگاه من مهمترین مزیت این کار آشتی دادن و آشنا کردن مردم سازنده این عروسکها با هویت و اصالتشان است همچنین این کار سبب تقویت خودباوری و اعتمادبهنفسشان میشود. علاوهبر اینها، این کار سبب شده مردم مناطق مختلف دانش بومی، لباسهای بومی، آدابورسوم و غذاهای بومیشان را دوباره به یاد بیاورند حتی در درازمدت به حفظ خانههای بومی و معماری سنتیشان نیز کمک کرده است. بسیاری از عروسکسازها به من گفتهاند که از وقتی عروسک میسازند، بیشتر به فرهنگشان علاقهمند شدهاند و پشیماناند از اینکه روزی به پدر و مادرهایشان میگفتند خانههای قدیمیشان را خراب کنند و خانههای جدید بسازند همچنین انگیزه حفاظت از محیطزیست در این مردم بسیار افزایش پیدا کرده است. مزیت دیگر ساخت این عروسکها کمک به بهبود وضع اقتصادی از طریق ایجاد درآمد کمکی است. سازندگان این عروسکها در برخی مناطق توجه گردشگران را به عروسکهایشان جلب کردهاند مثلا برخی از گردشگران برای ساخت عروسک به روستای الولک قزوین میروند و ضمن یادگیری ساخت عروسک با مردم این روستا ارتباط برقرار میکنند. به گفته خود عروسکسازها، از وقتی آنها عروسک میسازند اعضای خانواده ارزش بیشتری برایشان قایلاند و رابطه میان نسلهای مختلف خانواده بهتر شده است. آنها معتقدند از وقتی عروسک میسازند توجه کودکان به این مقوله بیشتر شده و کمتر به خرید عروسکهای آماده علاقه دارند. بازآفرینی عروسکهای بومی چه مزایایی برای گردشگران دارد؟گردشگران چند دستهاند: یکی آنها که با هدف دیدن سازنده عروسکها به این مناطق سفر میکنند دیگری آنهایی که بهطور اتفاقی با عروسکها و سازندههایشان در خود روستاها آشنا میشوند و دسته بعدی کسانی هستند که از طریق راهنمایان تور در تهران به سراغ ما میآیند تا عروسکهای سازندهها را خریداری کنند. باید اذعان کنم که تا پیش از اقدامات آوای طبیعت پایدار چنین محصولی برای عرضه وجود نداشت و کسی چندان از وجود چنین فرهنگی در سرزمین ما آگاه نبود. عرضه و تقاضای این عروسکها پس از شروع پروژههای ما و دوستانمان افزایش یافته و باعث آشنایی بیشتر گردشگران با این مقوله از فرهنگمان شده که ازنظر من پیشرفت راضیکنندهای است.محل عرضه این عروسکها برای فروش کجاست و استقبال از این عروسکها چطور است؟در جاهایی که ما روی پروژه عروسکهای بومی کار میکردیم یا در این باره از ما راهنمایی میخواستند، ت کید میکردیم که هویت و اصالت عروسک مهم است و باید حفظ شود. به همین دلیل چندان به بحثهای زیباییشناسی، آنطور که مدنظر هنرمندان و طراحان است و تغییرات زیادی در عروسک ایجاد میکند، وارد نشدیم درواقع تمام تلاشمان این بود که این عروسکها دستنخورده باقی بمانند. از آنجا که چشم مردم به عروسکهای پشت ویترین عادت کرده است، معمولا نمیتوانند ارزش این نوع عروسکها را آنطور که باید درک کنند زیرا این نوع عروسکها را بیشتر مادرها از روی عشق برای فرزندانشان میساختند و معمولا برای فروش نبوده و جنبه اقتصادی نداشته است البته بهاستثنای برخی مناطق خوزستان که عروسکهای بی را برای فروش میساختند. ما ازطریق نمایشگاههای فراوان، نشستهای مختلف و برنامههای تلویزیونی کمکم توجهها را به این عروسکها جلب کردیم. در حال حاضر علاوه بر اینکه این عروسکها در موسسه آوای طبیعت پایدار در تهران عرضه میشوند، فروشگاهی نیز به نام "ماه گنج" در باغ فردوس تهران راهاندازی شده که دوستانی از میان اعضای داوطلب پروژهها آن را اداره و بهطور مستقل در امر فروش این عروسکها فعالیت میکنند. در باغ اکبریه بیرجند نیز اولین موزه عروسکهای بومی ت سیس شده است که فروش این عروسکها در آنجا نیز انجام میشود. در بعضی مراکز هم که دغدغه آنها واقعا عروسکاست، نه فروش و تجارت، این عروسکها به فروش میرسد البته تلاش ما بیشتر این است که مردم برای خرید و دیدن این عروسکها به روستاها سفر کنند و با سازندهها تعامل کنند.در پس هرکدام از این عروسکها فرهنگ و باوری نهفته است که به مردمان سازنده آنها تعلق دارد. آیا هنگام فروش این عروسکها فرهنگ و باور آنها نیز منتقل میشود؟بیشک پشت همه این عروسکها فرهنگ و داستانی هست اما آنچه در این پروژهها از ما خواسته شده بود تولید محصولی بود که بتوان آن را به بازار عرضه کرد تا به معیشت سازندگان آن کمک کند بنابراین امکان دقت و پژوهش در فرهنگ و باوری که پشت عروسکها بود فراهم نشد همچنین بهدلیل تغییرات بهوجودآمده در جوامع امروزی، که نهتنها شهرها، بلکه روستاها را هم بهطور جدی مت ثر کرده است، این سازندگان بسیاری از قصهها، باورها، و آدابورسوم خود را از یاد بردهاند. ما تا جایی که توانستیم از این عروسکها بهعنوان ابزاری برای یادآوری این بخشهای فراموششده استفاده کردیم. در این زمینه از سازندگان خواستیم هرکدام برای عروسکشان داستانی بنویسند یا مثلا بگویند زمانی که عروسک را میساختند چه وضع و حالی داشتند یا چه آرزوهایی برای این عروسک دارند. این امر دریچهای شد تا سازندگان بتوانند درددلهایشان را با کودکانشان، خریداران و کسانی که با آنها ارتباط برقرار میکنند در میان بگذارند زیرا برای ما مهم بود خریداران این عروسکها با سازندگان تعامل کنند نه اینکه صرفا از روی دلسوزی یا برای کمک مالی از آنها عروسک بخرند. خوشبختانه اجرای این ایده موفق بود و در حال حاضر همه عروسکهایی که در قالب پروژههای ما ساخته شدند برای خود داستانی دارند. در مراحل بعدی کار خود قصد داریم این داستانها را ت لیف کنیم و در این راه به کمک پژوهشگران نیاز داریم. تا به امروز افراد داوطلب زیادی در این راه به ما کمک کردند و با یاری آنها توانستیم کارهایی بکنیم که خارج از تعهدات ما در این پروژهها بود. در این زمینه بیش از پنجاه نمایشگاه و . برگزار کردیم. روزی که این کار را آغاز کردیم بسیاری کار ما را جدی نگرفتند نه سازندهها، نه جامعه و نه حتی مسیولان اما خوشبختانه در حال حاضر جریانی ملی درخصوص عروسکهای بومی در حال شکلگیری است که باعث شده این عروسکها زنده شوند البته باز هم برای بهبود کیفیت و اصالتشان تلاش خواهیم کرد.در بسیاری از کشورها عروسک ملی وجود دارد مثلا "ماتروشکا" عروسک ملی روسیه و "فرانسیس" عروسک ملی بلژیک است. این عروسکها جزو سوغاتی است که معمولا گردشگران بهعنوان یادگاری از این سرزمینها میخرند، به نظر شما با توجه به تنوع عروسکهای بومی در ایران، آیا میتوانیم یک عروسک ملی داشته باشیم؟ اگر بخواهید از بین عروسکهای بومی ایران یکی را بهعنوان عروسک ملی برگزینید، کدامیک انتخاب شما خواهد بود؟ما در کشوری زندگی میکنیم که از تنوع فرهنگی زیادی برخوردار است و هر گوشه آن فرهنگ، پوشش و گویش خود را دارد همانطور که نمیتوانیم یک پوشش ملی را در همهجای ایران دیکته کنیم، نمیتوانیم یک عروسک ملی، آنطور که در جایی مثل روسیه یا بلژیک وجود دارد، داشته باشیم. من بشخصه با داشتن عروسک ملی مخالفم و برای من انتخاب یک عروسک از بین بقیه کار بسیار دشواری است درست مثل مادری که فرزندان زیادی دارد و نمیتواند از بین فرزندانش یکی را بر بقیه ترجیح دهد. اعتقادی هم ندارم که از روی این عروسکها یک عروسک مندرآوردی دربیاوریم و آن را بهعنوان عروسک ملی عرضه کنیم. سعی ما تا به امروز این بوده که عروسکهای مناطق مختلف را زنده کنیم و به همه آنها به یک اندازه اهمیت بدهیم. من آرزویی در این زمینه دارم و آن تهیه یک بسته از تمام عروسکهای ایران است که همه در یک اندازه تولید شده باشند. همچنین قصد داریم بهزودی پرونده این عروسکها را در کنار برخی عروسکهای کشورهای همسایه بهطور مشترک برای ثبت جهانی به سازمان یونسکو بفرستیم.همانطور که میدانید یکی از مخاطبان عروسکها کودکان هستند اما مت سفانه چون در این زمینه فرهنگسازی نشده و روحیه خودباوری ملی در میان کودکان ما چندان قوی نیست، کودکان علاقه زیادی به عروسکهای خودمان نشان نمیدهند. پروژه دارا و سارا این امر را ثابت کرد این عروسکها نتوانستند با باربی و عروسکهایی نظیر آن رقابت کنند و جای خود را در دل کودکان ایرانی باز کنند. اکنون با توجه به اینکه عروسکهای بومی و محلی ما حتی از دارا و سارا هم سادهترند، به نظر شما استقبال کودکان از آنها چطور بوده و آیا آنها توانستهاند با این عروسکها ارتباط برقرار کنند؟ماجرای دارا و سارا با داستان عروسکهای بومی بسیار متفاوت است. پروژه دارا و سارا پروژهای فردی بود که بدون مشورت و ارزیابی اجرا شد و ناموفق بود. قصه عروسکهای بومی بسیار متفاوت است. ما کمک کردیم آنچه وجود داشت و رها شده بود دوباره به خاطر آورده شود. این عروسکها کالاهایی بسیار شخصی بودند که مادران آنها را با آنچه داشتند و متناسب با فرهنگشان برای فرزندانشان میساختند. ما کمکم برای آنچه شخصی بود و بازاری برای فروش نداشت، ذایقهسازی کردیم تا مردم به خرید این عروسکها تمایل پیدا کنند. فکر میکنم تا به امروز فقط حدود دههزار عدد از عروسکهای دختولوک به دست ما و مردم محلی فروخته شده است. این تعداد فروش به این معناست که این عروسکها مشتری خاص خود را داشته است. ما نخواستیم این عروسکها به تولید انبوه برسد و کالایی تجاری شود در آینده نیز چنین قصدی نداریم. اینها هنرهای قدیمی و اصیلی هستند که باید تکبهتک درست شوند و افراد زیادی در تولید آن درگیر باشند. ما به دنبال رقابت با عروسکهایی مثل باربی نیستیم زیرا این رقابت از اساس بیمعناست. قصد ما این نیست که این عروسکها به محصولی تجاری تبدیل شود و در همه فروشگاههای ایران به فروش برسد. اینها باید در محل خاص خود عرضه و فروخته شوند. در این چند سال، همانطور که برای بزرگسالان ذایقهسازی کردیم، به دنبال ذایقهسازی برای کودکان نیز بودیم. در حال حاضر در حال بررسی ارتباط این عروسکها با کودکان هستیم. بازخوردهای خوبی در این زمینه دیدهایم. بارها در این مدت از بچهها شنیدم که اینها عروسکهای زیبایی هستند. بسیاری از بچهها به این عروسکها علاقهمند شدند البته اگر مادرانشان اجازه بدهند زیرا بسیاری از مادران عروسکی را که بهنظر خودشان زیباست به فرزندشان تحمیل میکنند. در هر حال باید بگویم که استقبال بچهها بسیار بیشتر از تصور ما بود. ما باید در این زمینه صبور باشیم و از خود بچهها نیز مشورت بگیریم. مطمینم همانطور که این حرکت در این شش سال ادامه داشته، بهخوبی تداوم پیدا خواهد کرد و این عروسکها کمکم بیشتر از قبل جای خود را در دل بچهها باز خواهد کرد.به نظر شما وارد کردن این عروسکها به دنیای داستانها و نمایشهای عروسکی میتواند سبب شود این عروسکها بیشتر جای خود را در دل کودکان باز کنند و محبوب آنها شوند؟ آیا شما تا به حال در این زمینه کاری انجام دادهاید؟مسلما این کار بسیار ت ثیرگذار خواهد بود اما امکانات، بودجه خاص خود و افراد متخصص خود را میخواهد و قطعا در تخصص من و گروهم نیست. البته بارها از طرف چند تهیهکننده و کارگردان پیشنهادهایی مطرح شده، ولی تا به حال اجرایی نشده است. سرکار خانم احسانی از شما بسیار سپاسگزارم و موفقیتهای بیشتری را در زمینهای در آن قدم گذاشتهاید برایتان آرزومندم.من هم از شما سپاسگزارم. جا دارد در اینجا از افرادی که در این راه به ما کمک کردند نیز تشکر و قدردانی کنم. اول از همه از خانم لاله دارایی یاد میکنم که رییس بخش کمکهای کوچک تسهیلات محیطزیست جهانی سازمان ملل هستند. ایشان ایده هنر برای حفاظت را مطرح کرد و ما به کمک ایشان توانستیم نخستین پروژهمان را در قشم اجرا کنیم. همچنین از خانم پرور قویدل از بانیان مجموعه ماه گنج ، خانم پوپک عظیمپور پژوهشگر و نویسنده اولین کتاب عروسکهای آیینی و بومی، خانم لیلا کفاشزاده پژوهشگر حوزه فرهنگ و میراث فرهنگی و اولین ایدهپرداز ثبت ملی مهارتهای ساخت عروسکهای بومی، زهرا حقیقت (مادرم) که اولین داوطلب ما بودند و بسیار ما را یاری کردند، خانمها بنفشه یعقوبی، الهام چایچی، مریم موسوی و آقایان محسن گل عنبری و نیما آذری، بانوان جزیره قشم بهویژه خانم سفاری، خانمها فتاحی و فرزانه سلیمانی در زردنجان اصفهان، خانم سیاری و آقای یاری در خراسان جنوبی، سحر کاظمی در روستای الولک قزوین و خانم فاطمه بهرامی در روستای اردبیلک قزوین، خانم ای بیبی در گنبدکاووس، خانم میریام گوتس در بادرود کاشان و خانم عصمت خواجه در قلعه قاف تشکر میکنم. همچنین قدردانی میکنم از خانم ثمیته کریمزایی و تیم بانوان بلوچ که با الهام از ما بهطور خودجوش عروسک بومی ایرانشهر را احیا کردند و آقای مجتبی گهستونی و خانم رضوی که باز با الهام از ایده ما در راه بازآفرینی عروسک بازبازک خوزستان فعالیت کردند. درنهایت هم از خانمها آمن خادم و فریبا گرجیان متشکرم که عروسک لیلی را در نورآباد ممسنی با ایده و فکر خود بازآفرینی کردند.برای دانلود نسخه کامل اینجا کلیلک کنید.مارا درشبکههای اجتماعی دنبال کنید: instagram : baraye _ fardatelegram : |
فرهنگ شرکت شما، آینده شرکت شما را رقم خواهد زد فرهنگ سازمانی | Corporate Culture فرهنگ، به عنوان ارزشها، اعتقادات، و مفروضات مشترک افراد یک گروه شناخته میشود. بنابراین، فرهنگ سازمانی مجموعهای از ارزشها، عادتها (روشها) و اعتقادات کارکنان یک شرکت است.در حالی که شما نمیتوانید یک فرهنگ را لمس کرده یا ببینید، این فرهنگ به شدت توسط محصولات، رفتارها، و معیارهای ( metrics ) اعضای آن سازمان معرفی میشود. از روشهای استخدامی گرفته تا چگونگی کار کردن افراد، گرفتن تصمیمها، حل اختلاف نظرها و ایجاد تغییرات را شامل میشود. فرهنگ، نانوشتهها را تعیین میکند اما مجموعهای از قوانینی است که در رفتار نمود پیدا میکند.ارزشهای یک سازمان هسته مرکزی فرهنگ است. در حالی که یک چشمانداز هدف نهایی یک سازمان را بیان میکند، ارزشها مجموعهای از دستورالعملهای رفتاری و طرز فکر ( mindset ) مورد نیاز جهت دستیابی به آن چشمانداز را ارایه میکند. یک عبارت مشهور هست که میگوید، "فرهنگ، استراتژی را برای نهار میبلعد"، این عبارت یک توصیه بسیار مهم است! نادیده گرفتن فرهنگ، خطر بزرگی را برای شما (شرکت شما) به همراه خواهد داشت.مزایای مشخص و واضحی برای داشتن یک فرهنگ قوی و یکپارچه در یک کسب و کار وجود دارد. برای شروع، فرهنگ به شناسایی ارزشهای شرکت شما کمک میکند. برای نمونه، اگر فرهنگ شرکت شما تعیین و رسیدن به اهداف را در اولویتش قرار دهد، تک تک کارکنان شما نیز متعاقبا تعیین و رسیدن به اهداف را در اولویت خود قرار میدهند. این کار بهترین روش برای جهت دهی و ترمیم مسیر حرکت کارکنان است. بدون فرهنگ، بسیار سخت است تا بتوانید ارزشهای سازمانتان را منسجم نگه دارید.البته، ارزشها از اهمیت کمتری برخوردار هستند، مگر اینکه در اقدامات و فعالیتهای شرکت قید شده باشند. اگر یک سازمان به عنوان ارزشهای خود بگوید که "کارکنان ما، ارزشمندترین دارایی ماست"، باید آماده باشد تا به ملموسترین روش، بر روی کارکنان خود سرمایهگذاری کند. ارزشهای یک سازمان هر چه که باشد باید در معیارهای و سیاستهای آن، تقویت، ترویج و بازنگری شود و همچنین به صورت مجموعهای از اصول در فعالیتهای روزانه شرکت گنجانده شود.هیچ سازمانی نمیتواند یک فرهنگ منسجم، را بدون وجود کارکنانی که ارزشهای بنیادی خود را به اشتراک بگذارند یا تمایل و توانایی در آغوش گرفتن ارزشها را داشته باشند، بسازد و ایجاد کند. اگر شما با کارکنان خود به خوبی رفتار کنید، و یک جو شاد و صمیمی در شرکت ایجاد کنید، مشتریان شما، شما را به عنوان یک کمپانی شاد و دوست داشتنی، یک برند سخاوتمند میبینند که این موضوع میتواند مزیتهای عالی فروش و وفاداری مشتریان را به همراه داشته باشد. Corporate culture matters . How management chooses to treat its people impacts everything - for better or for worse . - Simon Sinek فرهنگ سازمانی مهم است. نحوه انتخاب مدیریت برای برخورد با کارکنان خود، همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد - برای بهتر شدن یا برای بدتر شدن. - سایمون سینکیک فرهنگ سازمانی قوی، بهترین استعدادها را به خود جلب میکند، از همه مهمتر آنها را به خوبی نگه میدارد. وقتی کارکنان حس تعلق به سازمانشان داشته باشند، مدت طولانیتری در آن سازمان خواهند ماند [البته حواسمان باشد که این حس تعلق مجموعهای از جو خوب، احترام متقابل، رشد، پیشرفت، درآمد، حس مفید بودن و . است که به نوعی عصاره آن در فرهنگ سازمانی نمود پیدا میکند]. این بدان معناست که نیروی کمتری از سازمان میروند و در نتیجه نیروی جدید (تازه استخدام) کمتری به سازمان میآیند، که نیاز به آموزش و توسعه دارند، که در نهایت روابط خوب و همکاری تیمی بهتری در بین کارکنان سازمان وجود خواهد داشت.به علاوه، فرهنگ به افراد کمک میکند تا درک بهتری از یکدیگر داشته باشند. اگر افراد درک بهتری از یکدیگر داشته باشند، بسیار سادهتر با مسایل اقتصادی و سیاسی کنار خواهند آمد. اما در ابتدا افراد باید درک کنند که همسایه آنها نیز دقیقا مانند خودشان، با همان مشکلات و سوالات دست و پنجه نرم میکنند.در نهایت، فرهنگ سازمانی شرکت شما، آینده شرکت شما را رقم خواهد زد. بنابراین، اگر چه که قبلا بیل گیتس ( Bill Gates ) میگفت: "فکر نمیکنم فرهنگ سازمانی چیزی باشد که بتوانید آن را توصیف کنید."، مشتاقانه منتظر خواندن دیدگاههای شما هستم.این نوشته، برگردان نوشتهای با عنوان Your corporate culture will define the future of your company از فابیو مویولی ( Fabio Moioli ) است که بر روی لینکدین ( Linkedin ) منتشره شده است. اگر این نوشته را مفید یافتید، آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.بد نیست حالا که بحث از فرهنگ سازمانی شد، کمی در رابطه فرهنگ سازمانی در اینجا تبادل نظر کنیم :)به نظر شما فرهنگ سازمانی چیست و چه تعریفی دارد؟ چه المانهایی را شامل میشود؟ چه چیزی در فرهنگ سازمانی شرکتی که در آن مشغول به کار هستید، برای شما ارزشمند است؟ |
نیاز به مانوور آزار جنسی! با این وجود که خیلی زیاد هم مدرسه نمیرفتم (بیشتر خواب میموندم یا عمدا مریض میشدم) اما حدود 15 تا مانور زلزله رو از مدرسه به خاطر دارم!نمونه مانوور زلزلهاین در حالیه که تو این 26 سال عمر که 23 سالش رو تو تهران زندگی کردم "شهری با سه تا گسل خیلی خیلی بزرگ" تقریبا هیچ وقت زلزلهای که نیاز به پدافند داشته باشه رو به چشم ندیدم! اما چه زن، چه مرد، چه با حجاب چه بد حجاب، چه محتاط چه کله خر (ببخشید البته) کیه که ادعا کنه تا به حال آزار جنسی رو تجربه نکرده؟اولین باری رو که یادم میاد هشت ساله بودم و الان بعد 16 سال هنوز وقتی در این موقعیت قرار میگیرم هنوز مثل ساناز هشت ساله به سرعتی که بتونم فرار میکنم یه جای خلوت پیدا میکنم شالودهای از احساس ترس، خشم، ضعف، نفرت، خجالت و درماندگی رو با گریه قرقره میکنم! در حقیقت حتی دقیق هم مطمین نیستم چه حسی رو تجربه میکنم؟! فقط میخوام انقدر گریه کنم تا عین یک سکانس خراب شده اون قسمت رو ببرم بندازم دور .جالب اینجاست که آموزشهای عمومی ای که در این مورد وجود داره هم مربوط به بچههای زیر 6 ساله که میگه وقتی حس کردی داری اذیت میشی فرار کن و به مامان بابات بگو. خوب این راه حل برای سن و سال من دیگه خیلی مناسب به نظر نمیاد .اگر به اندازه من خوش شانس باشین خانوادهای دارین که میتونین در موردش باهاشون صحبت کنین بدون اینکه انگشت اتهام رو به سمت شما بگیرن یا بعدش تو خونه زندانیتون کنن!اما به سرعت میفهمین اونها هم نسبت به 8 سالگیشون فقط زور بیشتری دارن! و با تکنیک اسم بده جنازه تحویل بگیر (!!!) باهاتون همدردی میکنن. اما خوب که چی؟ به فرض اینکه تمام کسایی که به کس دیگهای نگاه چپ میکنن رو وسط خیابون سلاخی کنیم! چی میشه؟ آزار جنسی تموم میشه؟ ما از صورت مساله فرار میکنیم قابلمهای که توش غذا درست کردین امروز با اسکاچ و مایع ظرفشویی و آب تمیز میشه اما اگر درش رو بذارین کنار آشپزخونه بمونه چند روز دیگه مجبور میشین کل قابلمه رو دور بندازین بعدتر شاید مجبور شین یه فکری به حال کل آشپزخونه بکنین .زمان قابلمه رو تمیز نمیکنه! زمان بهتون فرصت میده تلاش کنین، کمک میکنه نتیجه تلاشتون رو ببینین، کمک میکنه اگر لازمه فراموش کنین اما چیزی رو خود به خود حل نمیکنه!این صورت مساله ایه که ما ازش فرار میکنیم و مثل هر مساله دیگهای قرار نیست با فرار حل بشه .چون 1 : از قضاوت شدن میترسیم!یادم میاد خیلی اتفاقی خونه یکی از اقوام به صحنه از تلویزیون برخوردم خانمی بود که بین کسایی که از مشکلات مهاجرت میگفتن داشت در مورد آزار جنسی ای که از طرف صاحب کارش شده صحبت میکرد.یادمه کلا صورتش رو شطرنجی کرده بودن اما من ناخنهای بلند عقابی ای رو از زیر صفحه شطرنجی دیدم، با رنگ لاک بادمجونی که هر کدوم اندازه دو بند انگشت خودش بود!یادمه اون روز تو دلم بهش گفتم اینجوری نرو سر کار از این اتفاقا برات نمیوفته.(امیدوارم خدا منو ببخشه!)میخوام همین جا از اون خانم معذرت خواهی کنم و بگم که چقدر به شجاعتش افتخار میکنم :)چون 2 : مقصر کیست؟بذارین این قضیه رو برای خودم و شما روشن کنم. چه قبلا در مقام شجاعت قرار گرفتین و حرف زدین! و چه در مقام قضاوتگر بودین اگر یک نفر روی پیشونی اش بنویسه لطفا به من تجاوز کنین! و نفر دومی با مهربانی و نیت خوب در راستای برآورده کردن آرزوی نفر اول ذرهای بیشتر از حد بهش نزدیک بشه کدومشون متجاوزن؟؟نمیدونم واقعا رفتار طرف دوم هم موثره یا اینقدر برامون تکرار کردن که باورمون شده؟!این اتفاق شبیه زلزله ست هرچقدر هم با رفتار، محل تردد، ساعت رفت و آمد یا پوشش بتونین احتمال مواجهه رو کم کنین این احتمال هیچ وقت به صفر نمیرسه. و وقتی باهاتون مواجه شه تلفات بار میاره.تعریف مشخص آزار جنسی:خوب تعریف مشخصی در موردش وجود نداره! ما هیچ وقت در موردش حرف نمیزنیم که صورت مساله شفاف بشه.بخش عمدهای که یه تنه خوردن ساده در خیابون رو به آزار جنسی تبدیل میکنه نیت طرفه! که خوب هیچ جوره نمیشه از مغزش خوند!بخش نهایی هم نیت طرف دومه چون مشخصا اگر راضی باشه دیگه اسم اون کار آزار نیست .چون تعریف مشخصی وجود نداره ممکنه ما آزار دهنده باشیم!خیلیها تیکه انداختن تو خیابون براشون تنها راهیه که بلندن با جنس مخالف ارتباط برقرار کنن در صورتی که طرف مقابل قصد نداشته باشه اون ارتباط رو ادامه بده همین عمل ساده که خیلی در اطرافمون متداول تبدیل به آزار جنسی میشه! حالا این سر نخ و اینم شما .و باز هم چون تعریف مشخصی وجود نداره ممکنه آزار ببینیم و اعتراضی نکنیم!برای شخصی با شدت خوش بینی من خیلی طبیعییه که فکر کنم مشکل از قضاوت اشتباه من بوده و به کسی تهمت نزنم. چه برسه به اینکه بزنم فکش رو بیارم پایین!ولی خوب اگر اینطوریه چرا انقدر حس بدی رو تجربه میکنم؟؟لب کلامما انسانها موجودات قدرتمندی هستیم اینقدر که وقتی بهش فکر میکنم مغزم سوت میکشه! ما با همفکری طبیعت رو از اون شکلی که بود به این شکلی که هست درآوردیم.خیلی وقتها به این فکر میکنم که چقدر خوشحالم از اینکه انسان به دنیا اومدم .ولی این مشکل آزار جنسی رو هنوز حل نکردیم!حتی بهش فکر هم نکردیم!حرف زدن در موردش هم خیلی غیر رسمی ممنوعه!مساله از اینجا شروع میشه که آزار جنسی احساس ضعف زیادی رو منتقل میکنه اینقدر که آدم حاضره خودش رو بکشه ولی اعتراف نکنه که مورد آزار جنسی واقع شده! از طرفی اینقدر قضاوتها شدیده که کسایی که آزار جنسی انجام میدن بیشتر و راحتتر میتونن به عملشون اعتراف کنن تا کسایی که آزار جنسی دیدن. پس به عنوان کلام آخر:اگر شجاعت ندارین در موردش حرف بزنین دست کم فضا رو باز بذارین تا کسایی که میتونن در موردش حرف بزنن! و اینقدر حرف بزنن که بالاخره قدرت همفکری انسانی مون یه مانوور درست و حسابی برای آموزش پیدا کنه.با تشکر :) |
مقدمهای بر فرهنگ سازمانی سلام دوباره ، بیایید با دو سوال سریع شروع کنیم. شما از فرهنگ چه میدانید ، و فرهنگ را چگونه تعریف میکنید؟ وقتی اصطلاح فرهنگ را میشنوم ، اولین چیزهایی که به ذهنم خطور میکند چیزهایی مانند زبان ، غذا ، لباس و انواع آن است. توجه به این نکته مهم است که قسمتهای دیگری از فرهنگ نیز وجود دارد ، شاید کمتر بارز باشند، اما به همان اندازه ت ثیرگذارند مانند اعتقادات ، سنتها و آداب و رسوم. وقتی از فرهنگ کسی یاد میگیریم ، بینشی عمیقتر و تصویری کاملتر از اینکه آنها چه کسانی هستند و چگونه در جهان پیمایش میکنند ، کسب میکنیم. همین امر در مورد سازمانها نیز میتواند صادق باشد. فرهنگ یک سازمان زمینه را فراهم میکند و به عنوان راهنمایی برای آنچه مردم آنها ارزش میدهند ، نحوه کار آنها به طور روزمره ، نحوه ارتباط آنها با یکدیگر و چگونگی عملکرد آنها انتظار میرود ، عمل میکند. روشهای زیادی برای تعریف فرهنگ سازمانی وجود دارد. برخی از تعاریف بر کار گروهی و نوآوری ت کید دارند ، در حالی که برخی دیگر توجه به جزییات و موفقیت را مورد توجه قرار میدهند. فرهنگ سازمانی بخشی از ارزشهایی است که کارمندان در آن مشترک هستند و همچنین ارزشهای سازمان ، م موریت ، تاریخچه و غیره. به عبارت دیگر میتوان فرهنگ سازمانی را شخصیت شرکت دانست. درک فرهنگ سازمان به شما کمک میکند تا تیم خود را به طور موثرتری در جهت دستیابی به هدف پروژه هدایت کنید. همچنین بر نحوه برنامه ریزی پروژه شما ت ثیر میگذارد. شما باید با فرهنگ سازمانی آشنا باشید ، تا بتوانید درگیری را به حداقل برسانید و با بیشترین پشتیبانی و هماهنگی پروژه را به اتمام برسانید. م موریت و ارزشهای یک سازمان میتواند سرنخ هایی از فرهنگ آن باشد. اگر بتوانید نشان دهید که چگونه پروژه از م موریت شرکت پشتیبانی میکند یا اینکه پروژه چگونه با ارزشهای شرکت همسو است ، از مدیران و ذینفعان برای دریافت ت ییدیهها و منابع مورد نیاز پشتیبانی بیشتری خواهید داشت. توجه داشته باشید که رهبران سازمان هنگام انجام مشاغل به چه چیزهایی اهمیت میدهند. آیا تیم مدیریتی به سرعت بیش از کمال اهمیت میدهد؟ چگونه افراد درون سازمان تصمیم میگیرند؟ آیا آنها هر گزینه را برای هر تصمیمی کاملا بررسی میکنند؟ این به شما کمک میکند که کدام ارزش برای آنها مهمترین است و چگونه میتوانید به تصمیم گیری خود نزدیک شوید. اگر هرگز در پروژه خود گیر نکردهاید و در مورد تصمیم گیری خاص به راهنمایی نیاز دارید ، یا مطمین نیستید که چگونه با شخصی در سازمان ارتباط برقرار کنید ، بررسی م موریت و ارزشها ممکن است شما را به سمت روش صحیح کنترل این شرایط سوق دهد. مثالی در اینجا میزنم: اگر شرکت ثبات و بازخورد کاربر را ارزیابی کند ، ممکن است توسعه جدول زمانی پروژه را برای آزمایش و سپس تصمیم گیری بر اساس نتایج آزمایش ترغیب کند. اگر شرکتی برای نوآوری و رشد درآمد ارزش قایل باشد ، ممکن است یک جدول زمانی کوتاهتر را برای سریعتر تولید کردن محصول تنظیم کند و برای آزمایش ایدههای جدید ریسک کند. به عنوان یک مدیر پروژه ، وقتی انواع مختلف ارزشها را میفهمید ، و اینکه چه مواردی را باید اولویت بندی کنید ، ایدهای در مورد چگونگی آمادگی بهتر برای مکالمات درون سازمان خواهید داشت. در حالت ایده آل ، شما میخواهید قبل از شروع مرحله اول پروژه خود ، درک خوبی از فرهنگ یک سازمان داشته باشید. اگر برای سمت مدیریت پروژه مصاحبه میکنید ، پرسیدن درباره فرهنگ راهی عالی برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد شرکت است. همچنین به مصاحبه کننده نشان میدهد که در مورد ت ثیر فرهنگ میتواند بر روی یک پروژه آگاهی داشته باشد. برای کمک به شما در درک بهتر فرهنگ یک سازمان ، سوالات زیر را در نظر بگیرید. مردم چگونه ارتباط برقرار میکنند؟ آیا اساسا از طریق جلسات برنامه ریزی شده ، از طریق ایمیل ، از طریق تلفن انجام میشود؟ تصمیمات ، رای اکثریت یا مصوبات بالا به پایین چگونه اتخاذ میشوند؟ وقتی شخص جدیدی به دفتر میآید چه آیین هایی برقرار است؟ آیا آنها را برای ناهار بیرون میبرند ، در ساختمان گشت میزنند یا به کارمندان معرفی میشوند؟ پروژهها به طور معمول چگونه اجرا میشوند؟ آیا آنها کلاسیک را ترجیح میدهند ، آیا آنها ماتریس را میپسندند ، یا سبک دیگری از مدیریت پروژه را ترجیح میدهند؟ و سرانجام ، چه نوع عملکردها ، رفتارها و ارزش هایی توسط افراد سازمان منعکس میشود؟ آیا اضافه کاری یا کار آخر هفته یک انتظار است؟ آیا رویدادهای اجتماعی تحریم شده توسط شرکت وجود دارد؟ یافتن ارزش شرکت برای شما چیزهای زیادی در مورد این فرهنگ به شما میگوید. و چگونگی مدیریت ارتباطات ، مدیریت انتظارات و شناسایی درگیریهای احتمالی هنگام کار در پروژه خود. هنگامی که کار بر روی یک پروژه را شروع کردید ، در اینجا چند روش برای استفاده از فرهنگ شرکت آورده شده است که به شما کمک میکند بیشترین بهره را از تیم خود ببرید و اطمینان حاصل کنید که پروژه شما پشتیبانی میشود. همانطور که من الان بحث کردم ، حتما سوال کنید. درک چگونگی کارها و اینکه مردم در مورد فرهنگ شرکت چه چیزهایی را دوست دارند و به چه احترام میگذارند بسیار مهم است. هنگام کار در جغرافیاهای مختلف ، مهم است که از آداب و رسوم مستقر مانند خم شدن ، دست دادن یا پوشاندن پوشش سر نیز آگاه باشید. این به شما کمک میکند درک کنید و روابط محترمانهای برقرار کنید. در آخر ، درک ت ثیر خود مهم است. از نقش خود به عنوان عامل تغییر آگاه باشید. عامل تغییر کسی است که با تمرکز بر بهبود اثربخشی و توسعه سازمان به سازمان کمک میکند تا تغییر شکل دهد. شما و پروژه شما به احتمال زیاد به نوعی بر سازمان ت ثیر خواهید گذاشت. گاهی اوقات فقط حضور مدیر پروژه تغییراتی را در محیط دفتر یا پویایی کارمندان ایجاد میکند. اگر پروژه شما نیاز به تغییرات اساسی دارد که سازمان باید با آن سازگار شود ، مراقب باشید که این تغییرات تا چه حد ممکن است شدید باشد و در اوایل به دنبال بازخورد و ت یید باشید. این شرکت ممکن است با انواع خاصی از تغییرات که به نظر نمیرسد با م موریت ، چشم انداز یا فرهنگ آنها مطابقت داشته باشد موافق باشد. شناختن محدودیتها یا مرزهای تغییرات برای پیاده سازی و درک اینکه بیشترین سود برای پروژه و شرکت به طور کلی چیست ، مهم است. همانطور که میبینید ، فرهنگ سازمانی ت ثیر زیادی در نحوه تصمیم گیری درباره پروژه دارد. نحوه ساختار سازمان معمولا بر نوع فرهنگ موجود ت ثیر میگذارد. بنابراین مهم است که هنگام برنامه ریزی و اجرای پروژه خود ، ساختار و فرهنگ را در نظر بگیرید. با آمدن ، ما در مورد نحوه ایجاد پروژه شما برای ایجاد تغییر در محل کار و نحوه جذب سهامداران و کارمندان با اجرای پروژه صحبت خواهیم کرد.لیست مطالب فصل اول از این لینک در دسترس است. |
مدیریت هیات امنایی موزهها برای اداره بهتر آنها است رضا معصومی راد روز جمعه در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا درباره اصلاح آیین نامه هیات امنایی شدن 21 مجموعه ملی موزهای گفت: اصلاح این آییننامه که در سال 1383 تصویب شده بود، به دلایلی مانند تغییرات متعدد در مدیران سازمان میراث فرهنگی و سپس تغییر ساختار و تبدیل شدن آن به وزارتخانه به تعویق افتاده بود تاکنون اجرایی نشده بود.وی افزود: در دولت تدبیر و امید تغییر مدیریتی زیادی در سازمان میراث فرهنگی اتفاق افتاد و پس از روی کار آمدن مونسان، به اجرایی شدن این آیین نامه توجه شد.وی هدف اصلی از این آیین نامه برای موزهها را هرچه بهتر اداره شدن این اماکن دانست و گفت: دولتها همواره وظایف زیادی دارند و میتوان بخشی از این وظایف را در اختیار مردم و خیران علاقمند حوزه میراث قرار داد تا آنها در اداره و مدیریت مراکز فرهنگی، همچون موزهها کمک کنند.سر در موزه ملی ایران، طراحی آندره گداروی اجرایی شدن این ماده قانونی را که در بند "ت" ماده 100 قانون برنامه ششم نیز بار دیگر مورد ت کید قرار گرفته، از تکالیف مهم بخش میراث فرهنگی و گردشگری میداند که اجرای آن به دلایل مختلف از جمله نقصهای آیین نامه اجرایی و تغییر و تحولات اداری و مدیریتی معوق مانده است.معصومی راد با اشاره به این که پیش از این امکان دریافت کمک مالی از دوستداران میراث فرهنگی و افراد علاقمند را نداشتیم، اضافه کرد: به لحاظ قانونی در شرایط بحرانی امکان دریافت کمک مالی از دوستداران میراث فرهنگی و خیرینی که قصد کمک به محوطههای تاریخی مانند تخت جمشید، پاسارگاد، شوش که امکان مرمت و حفاظت از آنها را در مقابل بحرانها داشتند، فراهم نبود که با اجرایی شدن این آیین نامه این مشکل رفع میشود.وی با تایید و ت کید بر اختصاصی شدن درآمد این مجموعهها در بودجه سنواتی از سال 1397 ، هی ت امنایی شدن آنها را لازمه جذب این بودجه و هزینه کردن در محل دقیق آنها دانست و گفت: یکی از وظایف هیات امنا برای خلق درآمدهای جدید برای موزهو دیگر مراکز فرهنگی است موزهها مواریث فرهنگی و جزو اموال ملی و هویتی ما هستند و لازم است علاوه بر بودجه دولت که به صورت کمک در اختیار وزارتخانه و برای این مجموعهها قرار میگیرد، درآمدهای غیر دولتی نیز داشته باشند. ادامه در لینک زیر |
شروع میکنم. امروز میخوام بالاخره طلسم ننوشتن و ترسیدن و تکرار اینکه من هنوز آماده نیستم رو بشکنم و بالاخره بنویسم . به عنوان اولین نوشته خودم تو ویرگول از چیزایی بنویسم که نمیذاشت تا الان بنویسم . من میترسیدم. از اینکه به اندازه کافی خوب نباشم. از اینکه غیر حرفهای به نظر بیام. از قضاوتها در مورد خودم میترسیدم. قضاوتهایی که در واقع توهم منه. چرا فکر میکردم که واقعا برای کسی اهمیتی داره؟اصلا مگه چه اشکالی داره که غیر حرفهای به نظر بیام؟ مگه همه آدما از یه نقطهای شروع نکردن و تو اون نقطه خودشون هم غیر حرفهای نبودن؟ شایدم ترس من اصلا قضاوت دیگران نیست و من از قضاوت من درونم میترسم؟ از اینکه بهم بگه تو خوب نیستی و نمیتونی و تاییدم نکنه میترسم. هر وقت از درون خودمو باور ندارم به این نقطه میرسم . باور، یکی از بزرگترین داراییهای یه آدمه که در طول زندگیش برای خودش میسازه و جمع میکنه.اما تموم زندگیت تلاش میکنی برای بهتر بودن تو نقاط مختلف و بعدش یک دفعه میرسی به یه جای جدید و ناشناخته و بعدش همه اون باوری که به خودت داشتی کجا میره؟فکر کنم هر بار باید بسازیش یا تقویتش کنی. انگاری هر بار وقتی با یه داستان جدید روبرو میشی باید یه باور جدید بسازی.ولی خوبیش اینه که الان من اینو میدونم. میدونم که چیزی که میلنگه باورمه و باید اونو تقویتش کنم.و البته مسیله اصلی همین جاست. پیدا کردن یه عامل خارجی برای انگیزه گرفتن خیلی راحتتر از ساخت یه باور درونیه. اما قدرتی که از پرورش یک باور درونی به دست میاریم رو با هیچ چیز دیگهای نمیشه به دست آورد.من ساختن اون باور رو از همینجا به صورت رسمی شروع کردم و الان یه قدم جلوتر از چند لحظه قبل هستم.حتی اگه مبتدی و غیر حرفهای به نظر بیام. حتی اگه هنوزم تو وجودم ترس باشه. ولی انجامش میدم و به وجودش میارم. |
طبقههای نوظهور اقتصادی اجتماعی در جمهوری اسلامی و کارنامه 40 ساله امروزه نشانههای تلاش نظام برای ایجاد طبقههای نوظهور درحال بروز است. طبقه هایی که حامی حاکمیت هستند و جایگزینی برای طبقههای متوسط و مرفه سنتی. این نوظهورها به اقتصاد تحریم زده و درون گرا وابستهاند.در ایران اگر مدعی باشیم که طبقه متوسط داریم باید یک طبقه متوسطی نیز در کنار ان متصور باشیم که به موازات ان , توسط حاکمیت ایجاد شده است. این طبقه اجتماعی کارکرد تبلیغاتی و حمایتی برای حاکمیت بازی میکند. در یک مرتبه بالاتر نیز حاکمیت به دنبال ایجاد طبقهای جدید همتراز با مرفهین سنتی و بازاری بود که در اینجا بعنوان نوکیسههای نوظهور بحث میشود.اگر برای مهار ارتش , سپاه و زیرمجموعههای ان ایجاد شد, امروز برای مهار طبقههای اجتماعی نیز طبقههای نوظهور ایجاد شده است.مردم درمقابل مردم , چشم درمقابل چشم!حاکمیت در دهه 80 به این نتیجه رسید که اگر نیاز به حضور توده مردم در صحنه دارد ,این مهم هزینه داشته و نیازمند سرمایه است.سرمایهای که قابل رهگیری نباشد و از راههایی همچون پولشویی حاصل شود زیرا که بعدا توسط سازمانهای نظارتی حکومتی در جنگ قدرت در درون هسته سخت نظام امکان افشاسازی داشته و در زمانهای لازم بعنوان اهرم برای فشار بر روبرو استفاده خواهد شد.پس, از طریق ایجاد موج پوپولیستی و شعارهای فریب دهنده عدالت محوری و بهاری وارد فاز جدیدی از طبقه سازی شد.اگر ما در ابتدای انقلاب قشر انقلابی را تعریف کردیم و به ان تقدس بخشیدیم و قدرت به او دادیم و نام ان را کمیته انقلاب اسلامی نهادیم , در دهه 80 نظام نیازمند یک قشر جدیدی برای مقابله با قشر تحولخواه جامعه بود.در این راهبرد برای انکه پوششی برای خود داشته باشد طبقه نوکیسهها را ایجاد کرد و از طریق پولشویی, اختلاس, رشوه , ارتشا ,پرونده سازی و فروش اموال دولتی به اسم خصوصی سازی شروع به مال اندوزی و خلق طبقهای کرد که سرمایه دار باشند مانند بابک زنجانیها که بعدا خود را بسیجی اقتصادی نامیدند که نشات گرفته از این موضوع بود که این افراد گویا مهره بودهاند تا یک فعالیت سیستماتیک انجام دهند .در اواسط دهه 80 این طبقه نوکیسه, واردات انبوهی از خودروهای لوکس را ساماندهی کرد, بطوریکه نیمی از تولیدات برند پورشه وارد ایران شد! واردات کالاهای لوکس چنان بود که موجب استعفا مرضیه وحید دستجردی وزیر وقت بهداشت بدلیل نشان دادن اعتراض بود, کشور درحالی که مشکلات تامین دارو و مایحتاج نظام سلامت داشت, ارز مورد نیاز بخش بهداشت تامین نمیشد و صرف واردات لاکچری میشد. این نوکیسهها از طریق شبکههای اجتماعی از جمله اینستاگرام اقدام به تبلیغ نوکیسههای حکومتی به نام سلبریتیهای مجازی کردند که بر روی سوییچ ماشینهای لوکسی همچون مازراتی عکس رهبری, سرداران فاتح و شهید نقش بسته بود.در انتخابات متعدد و راهپیماییها این قشر نوکیسه وارد میدان شده و برای کاندیداهای مورد حمایت حاکمیت تبلیغ میکردند/میکنند .در دوران احمدی نژاد بزرگترین مفاسد اقتصادی با استفاده از تحریم شکل گرفت که این پولها صرف ایجاد این طبقه میشد.در این دوران رکوردهای جدیدی در بحث مفاسد اقتصادی در تاریخ ایران رخ داد که پیش از آن بی سابقه بود.معروفترین این اختلاسها قضیه فرار رییس بانک ملی به کانادا که بسیار پیچیده بود و پیچیده ماند و موضوع بابک زنجانی.حتی واعظان و نوحه خوانهای حکومتی سرمایه دارانی بزرگ شدند که زندگی به اصطلاح "لاکچری" را با اهداف انقلاب در تضاد نمیدیدند.این مداحان سپس در بدنه شهرداری تهران در دوران قالیباف به کار گرفته شدند که بعدا ردپای انها در جاسوسی و تخریب سفارت عربستان نیز هویدا شد.برای مثال علیرضا پناهیان از منبریهای پایتخت و عضو جبهه پایداری در جریان سلسله سخنرانیهای خود در دانشگاه امام صادق با سیوالات اعتراضی برخی از دانشجویان این دانشگاه مواجه شد. برخی دانشجویان از پناهیان درباره اتوموبیل گرانقیمت و دلیل استفاده او از این اتوموبیل شیک و گران سیوال کردند که پناهیان در جواب گفته بود: بچه حزب اللهی باید پولدار باشد اگر پول ندارید عرضه ندارید! باید عرضه داشته باشید!به مرور خانمهای محجبه با ارایش غلیظ سوار بر ماشینهای گرانقیمت در خیابانهای تهران دیده شدند و مهمانیهای پر زرق و برق در خانههای شمال تهران انها رواج پیدا کرد.همان خانه هایی که بصورت وکالتی خرید و فروش میشود و بخشی از سرمایههای بانکها و موسسات غیرمجازیست که به انها وامهای با بهره یک رقمی دادهاند و بانکها این خانهها را بعنوان سرمایههای خود در ترازنامهها منعکس میکنند که نشان دهند ورشکسته نیستند. یک فسادسیتماتیک و روابط برد برد برای دزدان اموال مردم و حامیان حاکمیت.از جمله اتفاق مهم دربین این قشر اقدام به برپایی خانههای فساد برای انچه که قمار خوانده میشود نیز در این دوران رونق بیشتری گرفت.وجود قمارخانههای بزرگ در شمال تهران و منطقه لواسان با حمایت امنیتیها جای سوال است. اطلاعاتی وجود دارد که برخی از این منازل بلیط مهمانی نیز میفروشند.قیمت بلیطها به نوع مهمانی و افرادی که در ان شرکت میکنند متفاوت است که از 80 هزارتومان تا 500 هزار تومان متغییر است.چنان این طبقه جدید نوکیسهها گسترش پیدا کرد که فروش خاویار در بازار داخل نسبت به خارج رونق بیشتری دارد و در فروشگاههای خرده فروشی مناطق شمال تهران انواع خاویار بفروش میرسد.این مناطق با هجوم انبوه سازان تجاری نیز روبرو شد و در کوچههای 6 متری برجهای چند ده طبقه ساخته شد. طرح اجرایی برج و باغ در دوران قالیباف یکی از طرحهای حمایتی از این قشر بود.اینگونه خدمات حکومتی و عمومی(شهرداری) به این قشر بی سابقه بوده است.نیک باید دانست که مسیله حقوقهای نجومی و املاک نجومی و سایر اقدامات رانتی و زمین خواری از سرمنشا اینگونه حمایت هاست.این طبقه نوکیسهها با طیف سنتی حاکمیت دچار اختلاف بودند و چنان بود که از زبان توده فقیر جامعه از تریبونهای حاکمیت پروپاگاندای تبلیغاتی برضد انها شدت گرفت.نمونه بارز ان ,حملات گسترده بهاریون به خانواده هاشمی و پرونده سازیهای نوکیسههای امنیتی برای دیگر پایه گذاران انقلاب بود.طیف نوکیسهها به دنبال سهم هرچه بیشتر قدرت و ثروت از حاکمیت هستند تا در پشت صحنه ,طبقهی متوسط خود را کارگردانی کنند و برای رهبری اینده ایران برنامه ریزی میکنند.هرجا ردپایی از پول کلان تزریقی از طرف نظام وجود داشته باشد شما حضور این قشر را در ان خواهید دید,حتی در فوتبال.در کنار طبقه نوکیسهها , همزمان طبقه متوسط دروغینی تشکیل میشد. آنهم از طریق جذب حداکثری نیروی انسانی در دستگاههای دولتی , حاکمیتی و عمومی از جمله شهرداریها.مقایسه تعداد کارمندان دولتی از ابتدای انقلاب تا به امروز مهر تاییدی بر این ادعاست است که حاکمیت از طریق پول پاشی حتی به قیمت از بین بردن اقتصاد ملی حاضر شده است این طبقه متوسط پوشالی که با طبقه متوسط اصلی جامعه متفاوت است ایجاد کند. طبقه ایی با این مشخصات: چاپلوس, متملق,ریاکار , متظاهر به دین,خبرچین و مزور. تنها در یک مورد شهردار سابق تهران جناب اقای الویری گفته است :تعداد کارمندان شهرداری در سال 97 حدودا 3 برابر سال 80 !این طبقه پوشالی متوسط با استفاده از منابع مالی نوکیسههای حکومتی بازوی مهمی برای پیشبرد اهداف حاکمیت در جامعه هستند. هر روز امارهای متعددی از میزان فقر در جامعه منتشر میشود اما سوال اینست که دقیقا این فقر متعلق به کدام قشر از جامعه است! نکته جالب اینکه نگاهی به پارامترهای اقتصادی و فکتهای جامعه نشان میدهد وضعیت عمومی جامعه نرمال است , این امر از تعداد سفرهای خارجی,چکهای وصول شده, ارقام چکها ,سپردههای بانکی, تعداد معاملات خودرو و لوازم خانگی, میزان مصرف سوخت و . قابل احصا است اما از طرفی میبینیم تعداد افرادی که زیر پوشش کمیته امداد میروند رشد پیدا کرده است!در نمونهای که نگارنده مطلع است , برخی از کارمندان و مدیران حاکمیتی بطور سالانه وارد سیستم دریافت حقوق کمیته امداد میکنند که رشد پوشش کمیته را تحت تاثیر قرار داده است.وقتی از شفافیت صحبت میشود در این نقاط تاریک باید نور تابیده شود.تعداد حقوق بگیران دولتی,لشگری و کشور و بخشهای عمومی نشان میدهد این طیف دغدغه حقوق ماهانه ندارند و به موقع پرداختها انجام میشود. این طیف منازل سازمانی داشته و سالانه عیدی, حق اولاد,تحصیل و . دریافت میکنند. حدود 75 % از بودجه کشور که دولت پرداخت میکند حقوق و مزایای کارمندان حاکمیت است.از طرفی زنگنه در مصاحبهای اعلام کرده است که بیش از نیمی از پول حاصل از فروش نفت خرج کالاهای اساسی در کشور میشود!حاکمیت با کادرسازی در ادارات انهم از طریق روابط موروثی سعی در بسط هرچه بیشتر قدرت خود در لایههای مویرگی جامعه داشته و دارد. کار به جایی رسیده است که پلیس اطلاعات و امنیت کشور، یگان رانندههای تاکسی مستقر در قرارگاه دارد. طبقهای اجتماعی ساختهاند که مردم معمولی یعنی انهایی که کارمند حاکمیت نیستند سهمشان از سفره انقلاب نان خرده کنار سفره باشد. در چنین جامعهای که حاکمیت آشپز آن بوده تمام سیستم فردگراست. این جامعه خودساخته حاکمیت ,دشمن اصلی واگذاری اقتصاد به بخش خصوصی نیز میباشد , چرا که تمرکز قدرت در دست خود را از دست میدهد بهمین دلیل لیبرالیسم اقتصادی را یک تهدید بالقوه برای خود میدانند.نگارنده معتقد است که از اقتصاد آزاد به جامعه باز میرسیم زیرا که این منافع مردم است که تعیین کننده میشود نه منافع حاکمیت.حال در این وضعیت ,سیستم فرد گراست یعنی یک سیستم چشمشان به دهان یک سلطان است تا او حرف بزند و بقیه انجام دهند.کار گروهی و مشورت در ادارات جایش را به فرد گرایی داده است. این طبقه متوسط پوشالی که در ادارات مسیولیت برعهده گرفته چون بر اساس رابطه موروثی و نیاز حاکمیت در ان پست قرار دارد هیچ تخصصی نداشته و عملا سیستم را فشلتر کرده است. شایسته سالاری جایش را به حفاظت از منافع حاکمیت داده است .یعنی ما ژن هایی داریم که باید گسترش پیدا کند تا منافع ما را تامین کند.حداد عادل در این زمینه میگوید : افتخار ما این است که فرزندانی تربیت کنیم که به نظام خدمت کنند و باید هنرمان این باشد.این یعنی نگاهی تماما فاشیستی.در تمام سطوح نظام حتی در ردهی پایین ان رابطه وجود دارد از مدیریت یک دستگاه اداری گرفته تا آبدارچی.در چنین سیستمی انتظار پیش برد اهداف بالادستی توسعه کشور وجود ندارد.زیرا قدرت تنبیهی بی معنی میشود و کسی پاسخگو نیست.در سیستمی که پاسخگویی بی معنی میشود , هیچ کس مسیولیت کاری را برعهده نمیگیرد بهمین دلیل کشور با یک مجموعه کار نیمه تمام روبروست که اهداف خوبی را دارد اما چون نظارت و پاسخگویی رنگ باخته است تا بینهایت زمان هم امکان ادامه وجود داشته باشد , مجموعه بسختی حرکت میکند.نگاهی به برنامههای توسعه در ایران و پروژههای نیمه تمام چند ده ساله موید این موضوع است. همه دولتها میخواهند کشور را تبدیل به اقتصاد برتر منطقه کنند اما 40 سال است نمیتوانند. به زبانی سادهتر , جمهوری اسلامی در تار عنکبوتی گرفتار شده است که خود ان را پرورش داده که حالا خود را در ان میبیند.برای مثال کارمندان امور مالیاتی از جمله بروز این خانواده سالاریها هستند. بخش بزرگی از اقتصاد کشور سالانه درگیر شوراهای حل اختلاف مالیاتی هستند. کارمندان مالیات از انجایی که توانایی تعیین میزان مالیات دستگاههای اقتصادی را ندارند و اساسا زیربار مسیولیت تعیین میزان مالیات نمیروند, برای انکه از سر خود باز کنند , یک عدد بسیار بزرگ را به عنوان مالیات فعالین اقتصادی اعلام میکنند, فعالین اقتصادی نیز وقتی با این عدد روبرو میشوند وارد یک لوپ اداری طولانی مدت میشوند که ثابت کنند این عدد غیر واقعی بوده و در نهایت در هییتها حل و فصل کنند که تا 1 سال گاهی طول میکشد.تمام این فرایند و کاغذبازیها ناشی از عدم توانایی مسیولیت حرفهای است.در نظرسنجی اتاق تهران، 78 درصد فعالان بخش خصوصی از قیمتگذاری غیرمنطقی 62 درصد از جریمههای غیرمنصفانه سازمان تامین اجتماعی 54 درصد از نرخها و آیین نامههای سازمان مالیاتیشکایت دارند.که تاییدی است بر عدم تخصص گرایی و شایسته سالاری.این امر موجب شده کشور مانند فرد بسیار چاقی باشد که قرار است مسابقه دومیدانی شرکت کند.کادرسازی و ایجاد طبقههای نوظهور در جامعه از همان تیوری پیروی میکند که تمام علوم را اسلامی میکنیم حتی صنعت خودرو. حاکمیت تا جایی این گفتمان را عمق بخشید که به دنبال تولید خودرو اسلامی رفت و در نهایت به این نتیجه رسید با قراردادن قران در خودرو , ان را اسلامی کرده است!دکتر نجفقلی حبیبی در مصاحبه با برنامه شوکران در سال 97 این راه اسلامی کردن علوم را از اساس اشتباه دانست که به بیراهه منجر شد.این اسلامی کردن علوم به ایجاد طبقههای اجتماعی و اقتصادی اسلامی نیز منجر شد.در حقیقت حاکمیت به دنبال ایجاد طبقههای اجتماعی بود که اسلامی باشد .اگر طبقه مرفه داریم , اسلامی نیز باشد.اگر طبقه متوسط داریم , متوسط اسلامی باشد.وقتی به طیف نوکیسهها توجه میشود با ظواهر و شمایل کاملا اسلامی در جامعه حضور دارند.هرجایی که پول باشد و دولت در ان تزریق مالی دارد, این طبقه نوکیسه حکومتی حضوردارد.از سینما و ورزش گرفته تا اماکن بزرگ تجاری و تجارت نفت.روزگاری بازاریان پایگاه اجتماعی انقلاب بودند , اما به مرور در اواسط دهه 80 حاکمیت با شعار عدالت به دنبال از بین بردن این قشر رفت, وابستگی مالی خود را به انها هرچه کمتر کرد و طیف نوکیسههای حکومتی ثروتمندتر شد.این نوکیسهها حتی برای نظام پولی و بانکی نیز تعیین تکلیف میکردند که نمونه آن در اختیار داشتن 25 درصد کل نقدینگی کشور در دست موسسات مالی غیر مجاز بود.پایگاه مهمی برای پولشویی , ثروت اندوزی و تاثیرگذاری در اقتصاد ایران از طریق در اختیار داشتن یک چهارم نقدینگی کل و در اختیار داشتن بازار املاک کل کشور.نیروهای اداری این طبقه نوکیسه, توسط همان طبقه متوسط حاکمیتی تامین میشود. یعنی هم وفادار به سیستم هستند و هم منافع طبقه دیگر را تامین میکنند و از بعد امنیتی و کادرسازی نقش مهمی بازی میکنند..اقتصاد دولتی و محدود که انحصار جزو شاخصههای اصلی ان است و چنان که دارای مزیت تحریم نیز باشد جزو جدایی ناپذیر آمال و آرزوی این قشر است.برای این طبقههای نوظهور , تحریم یک نعمت است نه یک تهدید. جملهای که بارها از تریبونهای حاکمیتی شنیده میشود و به خورد مردم نیز میدهند.از زمانی که حاکمیت رو به سیاست زدایی در جامعه اورد, تلاش کرد که قدرت طبقه متوسط واقعی جامعه را کاهش داده و قدرت طبقههای نوظهور خودساخته را افزایش دهد.نمونه دست پروردههای حاکمیت را میتوان در التهابات دی ماه 96 در شهر مشهد دید,بسته شدن دکانهای پولشویی (موسسات مالی غیرمجاز) همزمان با شکستهای پی در پی انها در انتخابات مختلف که تبدیل به رفراندوم نه بزرگ شده بود باعث شد طبقههای نوظهور دور بودن از قدرت اجرایی و عدم پولشویی را برنتابند و وادار به واکنش کرد و این پیام را به پدر(حاکمیت) رساند که اگر ما در بازی نباشیم بحرانها بیشتر میشود.طرح استیضاح روحانی ,ایجاد پارازیت در مدیریت کشور از طریق استیضاح وزرا و بحرانهای خودساخته از طریق فیک نیوز از جمله اقدام دیگر این طبقه نوکیسهها به کمک طبقه متوسط نوظهورها بود.بحران آفرینی این قشر چنان برایشان مهم است که حتی با نیروهای اپوزوسیون مخالف حاکمیت نیز همنوا شده و فیک نیوزهای انها را پوشش میدهند.دکتر ظریف در این رابطه بیان مهمی دارد که میگوید :ببر کاغذی میسازند و ان را به خوبی شکار میکنند.این طبقههای نوظهور اقتصادی به چند مولفه وابستگی دارند:تحریمانحصار در اقتصاداقتصاد دولتیپولشوییفیلترینگانحصار در رسانهقاچاقفضای امنیتیفیک نیوزرانتعدم شفافیتدین بعنوان ابزارامروز هر خبری از زبان کارگزاران نظام شنیده میشود در این چند پارامتر گنجانده میشود و در خدمت این قشر است.قالب صحبتها مشخص است تا به جامعه هدف خود که توده جامعه هستند این تفکر را قالب کنند ,طبقهی متوسط واقعی توانایی مدیریت جامعه را ندارد و این ما هستیم که جامعه را به سمت عرش اعلا میبیریم.اما حاکمیت فراموش کرده است که شوروی در خیابانهای مسکو تکه پاره شد نه در ایستگاه فضایی میر یا در کنار 13 هزار کلاهک هستهای یا در بیش از 20 کشوری که در انها نفوذ عقیدتی سیاسی داشت.امروز این طبقه که تبدیل به طیف سیاسی شدهاند برای SPV نگران هستند. این مکانیزم مالی توانایی خراب کردن برنامههای این گروه را دارد. زیرا هم تقاضای بازار ارز از سوی تجار را کاهش میدهد و نیز میزان ورود کالا به کشور را تسریع میکند. هنوز این سیستم و نحوه کارکرد ان رونمایی نشده است که تریبون حاکمیت برنامههای نقد این مکانیزم مالی را بر روی انتن میبرد !ناکارامدی سیاستگذاریها و تصمیمات پوپولیستی به اوج خود رسیده است نگارنده معتقدست آینده ایران به خطر افتاده و این خطر از جانب فساد در حاکمیت و طبقههای نوظهور است. ایران در تنگنایی تاریخی گرفتار شده است.امروز ایران با تغییر حاکمیت تهدید نمیشود بلکه با خطر تجزیه روبروست. هویت ایرانی در خطر است.به فکر نان باشیم که خربزه آب است.خود کرده را تدبیر نیست.منبع: |
بیا جهان را دگرگون کنیم . ازمرحوم نادر ابراهیمی چند کتاب خواندهام.چند خط زیر را که از کتاب ابوالمشاغل او انتخاب کردهام به نظرم یکی از بهترین نوشتههای اوست.روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک میشناختید؟گفتم: خیر قربان! خویش دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمدهام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.حرفم را نشنید، چرا که میخواست حرفش را بزند. پس گفت: بله . خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام میگذاشتند . حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت .گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمیآمد و نمیرفت خیلی آسودهتر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت میجنگند و زخم میزنند و میسوزانند و میسوزند و میرنجانند و رنج میکشند . و این بیچارهها که با دشمن، دشمنی میکنند و با دوست دوستی، دایما گرسنهاند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خوردهاند و میخورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف میکنند.آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کل دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجهگر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پس گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباختهی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریف آدمیت و انسانیت تطبیق میکند و به چه درد این دنیا میخورد؟آقا ی محترم!ما نیامدهایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمدهایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.ما آمدهایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامدهایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود .ما نیامدهایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند .گمان میکنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن میگفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساندنویسنده:ناشناس |
تفاوت تهران و مونتریال (کانادا) - 1 تهران: وقتی به جایی مثه اداره یا بانکی مراجعه میکنید، عمدتا حس خیلی خوبی از آدم هایی که مسیولیت رسیدگی به کار شما را دارند نمیگیرید. عمدتا رفتار مناسبی مشاهده نمیکنیم و خیلی هم انتظار نداریم کار خیلی سرراست و بدون مشکل انجام شود. کارها بعضا خیلی هول هولکی و با دقت نه چندان بالایی انجام میشه. طرف هم علنا جوری رفتار میکنه که دوست داره راحتتر از شر شما خلاص بشه.مونتریال: در ادارهها و بانکها و جاهایی که من مراجعه کردم، افراد همیشه لبخندی بر لب دارند، احوال شما رو در ابتدا جویا میشوند و در عین رفتار مودبانه رفتار خیلی دوستانهای بروز میدهند. به گونهای کار شما رو انجام میدهند که انگار نه قبل از آن کاری داشتند و نه بعد از آن کاری خواهند داشت. تمام و کمال برای شما انرژی شان و توجه شان را میگذارند. اگر مشکلی پیش بیاید واقعا عذرخواهی میکنن و تمام تلاش شان را برای حل مشکل انجام خواهند داد.من یک سال هست در مونتریال زندگی میکنم. همه زندگی من پیش از اون در تهران گذشته. مقایسه من بنا بر مشاهدههای من هست. ممکن هست برای هیچ کس دیگهای با شهرهای مشترک صدق نکنه چه برسه به اینکه شهرها متفاوت باشه. هدف از نوشتن ثبت تفاوت هاست تا برای خودم عادی نشوند. |
چگونه با کودک لجباز خویش رفتار کنیم؟ کودکان لجباز به هیچ صراطی مستقیم نیستند و راضی کردنشان حتی به انجام کارهای سادهی روزمره مثل مسواک زدن یک جنگ اعصاب دایمی است که والدین را به ستوه میآورد، تا جایی که گاهی پدر یا مادر در نهایت تسلیم خواستهی کودکشان میشوند و ناخواسته به لجبازی او مهر ت یید میزنند. این در حالی است که والدین باید در برخورد با لجبازی کودک خود طوری رفتار کنند که او یاد بگیرد با لجبازی نمیتواند خواستههایش را پیش ببرد، اما چطور؟ در ادامه با ما همراه باشید تا ضمن اشاره به گزیدهای از توصیههای روانشناسان کودک و مربیان تربیت فرزند به بررسی راهکارهای برخورد با لجبازی کودکان بپردازیلجباز یا مصمملطفا بین لجبازی با مصمم بودن فرق بگذارید و ابتدا اطمینان حاصل کنید که آیا کودک شما لجباز است یا مصمم. مصمم بودن یعنی سرسختی مثبت در رسیدن به اهداف سودمند و غلبهی بر موانع. اغلب والدینی که خودشان اینگونه هستند، دلشان میخواهد کودکشان نیز از عزم راسخ برخوردار باشد. بنابراین سرسختی کودکی که برای پیروزی در یک رقابت ورزشی تلاش میکند، نباید با سرسختی یک کودک لجباز همسان تعبیر شود، چراکه لجبازی یعنی پافشاری مصرانهای که از روی جهل و ناپختگی باشد. کودک لجباز به هیچوجه حاضر نیست کوچکترین تغییری در رویهی خود ایجاد کند و هدفش صرفا این است که ساز مخالف بزند و نهایتا حرف خودش را به کرسی بنشاند. مثلا سرسختی بیجا در انتخاب غذا یا لباس چیزی جز لجبازی و کجخلقی ناموجه نیست. به بیان دیگر، سرسختی در وجه مثبت حاکی از قاطعیت و ارادهی قوی و در وجه منفی بیانگر لجبازی و ستیزهجویی است.ویژگیهای کودکان لجبازنیاز شدیدی به توجه و شنیده شدن حس میکنند میل تندخویانهای به مستقل بودن دارند بیشتر از همسالان خود کجخلقی میکنند در انجام آنچه مورد پسندشان است وظیفهشناس ظاهر میشوند رییسمآبانه رفتار میکنند کارها را با سرعت دلخواه خودشان پیش میبرند.راهنمای برخورد با کودکان لجبازخواباندن کودک لجبازی که در تختش بند نمیشود راحت نیست غذا دادن به کودک ناآرامی که قاشق و چنگالش را عمدا زمین میاندازد و اجازه نمیدهد غذا را دهانش بگذارید طاقتفرساست متقاعد کردن کودک یکدندهای که فقط جیغ میکشد و پا میکوبد تا مدرسه نرود صبر و حوصلهی خیلی زیادی میطلبد. این قبیل لجبازیها میتواند ریشهی ژنتیکی داشته باشد، اما در بسیاری موارد این خود والدین هستند که با برخورد ناصحیحباعث لجباز بار آمدن کودکشان میشوند. در هر صورت اگر از سروکله زدن بینتیجه با کودک لجباز خود خسته و ناامید شدهاید، پیشنهاد میکنیم از این پس در برخورد با لجبازی فرزند دلبندتان به توصیههای زیر عمل کنید: 1 - به او فرصت شنیده شدن بدهیدبرقراری ارتباط یک مسیر دوطرفه است. اگر میخواهید کودک لجباز شما به حرفتان گوش کند، اول از همه باید حرف او را بشنوید. کودکان لجباز اگر احساس کنند که قرار نیست حرفشان را بشنوید، ممکن است فورا حالت تدافعی به خود بگیرند. پس هروقت کودکتان روی انجام دادن یا ندادن کاری لجبازی کرد، بهجای اینکه بلافاصله حکم صادر کنید و فرصت شنیده شدن را از او بگیرید، با نرمی و ملایمت به کودک خود نزدیک شوید و به یک گفتوگوی سالم دعوتش کنید تا او نیز بتواند علت مخالفتش را توضیح بدهد. 2 . با او ارتباط نزدیک برقرار کنیدوقتی کودک خود را به انجام کاری مجبور میکنید، خودتان باعث میشوید که نافرمانی کند و دقیقا به انجام همان کاری که نهی کردهاید ترغیب شود. این مقاومت کودک در واقع یک واکنش غریزی در پاسخ به اجبار است که البته محدود به ردهی سنی خاصی نیست و در بزرگسالان نیز اتفاق میافتد.مثلا اگر از وقت خواب کودک ششسالهتان گذشته است و او هنوز اصرار دارد که کارتون تماشا کند، نباید با اجبار به سمت تختخواب هدایتش کنید. در عوض کنارش بنشینید و خودتان را به کارتونی که تماشا میکند علاقهمند نشان بدهید تا با مشاهدهی ابراز همدلی شما نرم شود و راحتتر به حرفتان گوش کند. کودکانی که با والدین یا پرستار خود ارتباط خوبی دارند، تمایل بیشتری به مشارکت و فرمانپذیری نشان میدهند. به گفتهی سوزان استیفلمن ( Susan Stiffelman ) در کتاب "تربیت بدون مبارزهی قدرت" (ترجمهی این کتاب توسط انتشارات مهرویستا با همین عنوان چاپ شده است)، برقراری رابطهی محکم با کودکان نافرمان کمک میکند راحتتر با یکدیگر کنار بیایید.برای اینکه رابطهی خود را با کودک لجبازتان تقویت کنید، اولین قدم را همین امروز بردارید و با یک آغوش گرم شروع کنید. 3 . به او حق انتخاب بدهیدخیلی اوقات کودکان دوست ندارند به آنها امر و نهی شود. مثلا اگر به کودک لجباز چهارسالهی خود امر کنید که باید ر س ساعت 9 شب در تختخوابش باشد، تعجبی ندارد که با یک جیغ بلند به شما "نه" بگوید یا اگر به پسربچهی یکدندهی خود اصرار کنید که فقط و فقط باید همان اسباببازی انتخاب خودتان را بخرد، شک نکنید که روی اسباببازی انتخاب خودش پافشاری خواهد کرد.بهجای اینکه به کودک لجباز خود امر کنید، به او حق انتخاب بدهید. مثلا بگویید: "خب دیگه وقت خوابه. عزیزم دلت میخواد کدوم قصهرو برات بخونم؟" و سپس اسم چند قصهرا نام ببرید. اگر کودکتان هنوز نافرمانی کرد و گفت: "من نمیخوام برم تو جام!"، آرامش خود را حفظ کنید و با جدیت بگویید: "اما این جزو انتخابایی که میتونی داشته باشی نیست." و این جمله را هر چند بار که لازم شد تکرار کنید. با تکرار شما کودکتان ترغیب میشود که کوتاه بیاید.تعداد انتخابهایی که در هر مورد در نظر میگیرید، نباید خیلی کم یا زیاد باشد. مثلا اگر در کمد لباس را باز کنید و به کودک خود بگویید که یک دست لباس انتخاب کند، احتمالا انتخاب فقط یک دست لباس از میان همهی لباسهایی که دارد، برایش سخت و گیجکننده خواهد بود. در عوض میتوانید خودتان دو یا سه دست لباس مناسب انتخاب کنید و سپس از کودکتان بپرسید که دوست دارد کدامشان را بپوشد. 4 . آرامش خود را حفظ کنیداگر به لجبازی کودک خود با داد و بیداد پاسخ بدهید، گفتوگوی عادی بین شما و کودکتان در نهایت به جایی کشیده خواهد شد که از هر دو طرفتان فقط صدای جیغ شنیده میشود. داد و بیداد شما در واقع جرقهای است برای شروع یک درگیری کلامی که فقط اوضاع را بدتر میکند. یادتان باشد که او کودک و ناپخته است و شما که بالغ و فهمیده هستید وظیفه دارید جریان گفتوگو را به سمتی هدایت کنید که به یک نتیجهی معقول برسید. به کودکخود کمک کنید تا متوجه شود که باید دست از لجبازی بردارد و آنچه را شایسته است انجام بدهد.مراقبه، ورزش و موسیقی از جمله موثرترین راهکارهای تقویت آرامش بهشمار میروند. به موسیقیهای آرامشبخش گوش کنید و حتی اگر امکاناتش را دارید، خودتان ساز یاد بگیرید و در منزل قطعات آرامشبخش بنوازید تا کودکتان نیز بشنود و اعصابش آرام بگیرد. هر از گاهی نیز به آهنگ مورد علاقهی او گریز بزنید تا دلش را بهدست بیاورید. 5 . با او همکاری کنیدکودکان لجباز در مورد اینکه چگونه با آنها رفتار میشود، روحیهی بسیار حساسی دارند. پس در صحبت با این قبیل کودکان نسبت به لحن، زبان بدن و کلماتی که استفاده میکنید محتاط باشید. اگر رفتار شما باعث آزار کودک لجبازتان شود، حالت تدافعی به خود خواهد گرفت و ممکن است سرکشی و حاضرجوابی کند و رفتارهای پرخاشگرانه ازخود نشان بدهد. آگاه باشید که نحوهی رفتار شما ت ثیر خیلی زیادی در طرز پاسخگویی کودکتان خواهد داشت. مثلا به جای "ازت میخوام که اینکار رو انجام بدی." از جملاتی مانند "بیا با همدیگه این کار رو انجام بدیم." یا "چطوره این کار رو امتحان کنیم." استفاده کنید.برای اینکه کودکتان به انجام کار خاصی ترغیب شود، بازیهای سرگرمکننده ترتیب بدهید. مثلا اگر کودک لجبازتان اسباببازیهایش را جمعوجور نمیکند، اول خودتان دست به کار شوید و سپس از او بخواهید که در امر مرتب کردن اسباببازیها بهعنوان دستیار ویژه همراهیتان کند. حتی میتوانید برای اینکه بازی مرتب کردن اسباببازیها جذابتر شود، وقت بگیرید و بگویید هرکس که تا پایان زمان تعیین شده اسباببازیهای بیشتری جمع کرد برنده است. این ترفندهای ساده معمولا جواب میدهند و هدفشان این است که با کودک خود رفیق شوید. 6 . به او احترام بگذاریداگر انتظار دارید کودکتان به شما و تصمیماتتان احترام بگذارد، شما نیز باید به او احترام بگذارید. یادتان باشد که نمیتوانید با تحمیل قدرت کودک خود را به حرفشنوی وادار کنید. چند راهکار ساده برای داشتن یک رابطهی تو م با احترام عبارتند از:بهجای امر و نهی کردن به دنبال ایجاد زمینههای مشارکت و همیاری باشید اگر چند فرزند دارید باید بین قوانین تربیتی همهی فرزندانتان یک ارتباط منطقی و نامتناقض وجود داشته باشد و نیز نباید در اعمال این قوانین، فقط چون برای خودتان راحتتر است سهلانگاری کنید هرگز افکار و احساسات کودکتان را نادیده نگیرید و با او ابراز همدردی کنید بگذارید کودکتان کارهایی را که بدون کمک شما میتواند از پس انجامشان بربیاید خودش انجام بدهد و از اینکه گوشهی کار را بگیرید تا از بار مسیولیتش کم شود بپرهیزید تا به این ترتیب به او نشان بدهید که مورد اعتماد شماست حرف و عملتان باید یکی باشد.به گفتهی بتسی براون بران ( Betsy Brown Braun ) در کتاب "تو رییس من نیستی"، کودکانتان همیشه در حال مشاهدهی اعمال و رفتار شما هستند پس همانگونه رفتار کنید که دلتان میخواهد با شما رفتار کنند. 7 . با او مذاکره کنیدگاهی لازم است با کودک خود مذاکره کنید. معمولا بچهها اگر خواستهشان محقق نشود کجخلقی میکنند. اما اگر میخواهید کودک لجبازتان حرفشنوی داشته باشد، باید بدانید که علت مخالفتش چیست. برای شروع میتوانید بپرسید: "چیزی باعث ناراحتیت شده؟" یا "چیزی میخوای؟" تا کودکتان به صحبت کردن ترغیب شود. با این رفتار به او نشان میدهید که برای خواستههایش احترام قایل هستید. اما هدف مذاکره لزوما این نیست که در نهایت تسلیم خواستههای کودک خود شوید، بلکه قرار است نشان بدهید که نسبت به خواستههایش بیاعتنا نیستید. مثلا اگر کودکتان حاضر نیست شبها در ساعت مقرر بخوابد، بهجای اجبار کردن بنشینید و با او در مورد ساعت خواب مذاکره کنید و نهایتا ساعتی را در نظر بگیرید که مورد رضایت هر دو طرفتان باشد. 8 . از زاویهی دید او به قضیه نگاه کنیدبرای اینکه بتوانید علت رفتار لجبازانهی کودک خود را درک کنید، از زاویهی دید او به قضیه نگاه کنید. به عبارتی خودتان را به جای کودکتان بگذارید و تصور کنید چه چیزی باعث میشود که لجبازی نشان بدهید. هرچه کودک خود را کاملتر بشناسید، راحتتر میتوانید رگ خوابش را بهدست بیاورید. مثلا اگر کودکتان مایل به انجام تکالیفش نیست، شاید علتش این باشد که از حجم زیاد تکالیفش آشفته شده است و قادر به تمرکز نیست. در چنین مواردی میتوانید تکالیفش را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنید تا بتواند هر بخش را در یک بازهی زمانی کوتاهتر به انجام برساند و کلافه نشود. همچنین میتوانید بین تکالیفش زنگتفریحهای چند دقیقهای در نظر بگیرید تا فشار کمتری به او وارد شود. 9 . محیط منزل را به دور از تشنج نگه داریدبچهها از طریق تجربه و مشاهدهی اعمال و رفتار اطرافیانشان یاد میگیرند. اگر آنها والدین خود را همیشه در حال جروبحث ببینند، هیچ عجیب نیست که این رفتار را تقلید کنند. اختلافات زناشویی باعث برهم خوردن آرامش منزل و ایجاد محیطی متشنج میشود که روی خلقوخو و رفتار کودکان ت ثیر خواهد گذاشت. مطالعات نشان داده است اختلافات والدین میتواند به گوشهگیری اجتماعی یا حتی پرخاشگری کودکان منجر شود. 10 . رفتار مثبت او را تقویت کنیدگاهی اوقات والدین بهقدری از لجبازی کودک خود به ستوه میآیند که دیگر نمیدانند چگونه عصبانیت و پرخاشگری او را کنترل کنند. اما اگر بدون فکر وارد عمل شوید، ممکن است ناخواسته رفتار غلطی از خودتان بروز بدهید که لجبازی او را تشدید کند. مثلا اگر کودکتان تقریبا به هرچیزی که میگویید جواب "نه" میدهد، باید از خودتان بپرسید که آیا شما نیز زیاد "نه" میگویید. اگر به این نتیجه رسیدید که خودتان نیز این کلمهی منفی را زیاد تکرار میکنید، پس حواستان باشد که در تقویت رفتار منفی او بیت ثیر نبودهاید.سوزان استیفلمن، مشاور ازدواج و خانواده، "بازی بله گفتن" را پیشنهاد میکند تا بتوانید پاسخهای منفی کودک لجباز خود را به پاسخهای مثبت تغییر بدهید. در این بازی سوالاتی از کودکتان بپرسید که احتمالا به آنها پاسخ مثبت خواهد داد: "بستنی دوست داری مگه نه؟"، "دوست داری با اسباببازیهات بازی کنی؟"، "دوست داری دایناسورت رو ببینی که داره توی وان حموم شنا میکنه؟" و امثال اینها. تقویت پاسخ مثبت باعث میشود که کودکتان احساس کند حرفش را میشنوید و درکش میکنید.مشکلات شایع والدین با کودکان لجباز 1 . چگونه به یک کودک لجباز طرز صحیح استفاده از توالت را آموزش بدهیم؟آموزش توالت به کودکان کار آسانی نیست، بهویژه اینکه با یک کودک لجباز مواجه باشید. برای اینکه توالت رفتن را به کودک سهسالهی لجباز خود یاد بدهید، میتوانید با او در اینباره صحبت کنید و توضیح بدهید که چگونه باید این کار را انجام بدهد و اگر امتناع کرد با جدیت برخورد نکنید. یادتان باشد که کودکان لجباز ممکن است طرز صحیح استفاده از توالت را دیرتر از سایر کودکان یاد بگیرند، اما باید صبور باشید و بهجای اینکه به کودک خود فشار بیاورید، به او کمک کنید که این مرحله را پشت سر بگذارد. 2 . چگونه به یک کودک لجباز غذا بدهیم؟بچهها ممکن است برخی غذاها را دوست نداشته باشند و شما نیز همیشه نمیتوانید همان غذایی را که میخواهند به آنها بدهید. بنابراین برای اینکه کودکلجبازتان به خوردن غذاهایی که برایش مفید است متقاعد شود، وقت غذا خوردن را به اوقاتی مفرح تبدیل کنید. مثلا در چیدمان بشقاب غذا خلاقیت به خرج بدهید یا در آماده کردن میز از او کمک بخواهید یا مثلا کودکتان را ترغیب کنید قبل از رد کردن غذا فقط یک قاشق از آن را بخورد و مزهاش را امتحان کند. همچنین میتوانید از هر غذایی یک پرس کوچک برایش سرو کنید و بگذارید انتخاب کند و حتی اگر امکانش بود به او بگویید که اگر غذایش را تمام کند، یک جایزه (مثلا دسر) خواهد داشت.کودکان به قوانین و نظموانضباط احتیاج دارند و باید بدانند که برای اقداماتشان پیامدهای مثبت یا منفی وجود خواهد داشت. بنابراین اطمینان حاصل کنید که کودک شما از پیامدهای سرپیچی از قوانین کاملا آگاه باشد. این پیامدها بهویژه در مورد کودکان نوپا باید فوری باشند تا کودک بتواند بین عملی که انجام داده و نتیجهای که حاصل شده ارتباط منطقی برقرار کند. محرومسازی موقتی (مثلا کودک باید چند دقیقهی معلوم به علت رفتار ناپسندش روی یک صندلی بنشیند یا گوشهی اتاق بایستد)، کاهش مدت زمان بازی و تماشای تلویزیون یا ملزم کردن کودک به انجام کارهای جزیی منزل نمونههایی از راهکارهای آموزش نظمو انضباط به کودکان لجباز است. در مورد پیامدهای سرپیچی از قوانین، البته بسته به نوع مشکل، میتوانید خلاقیت به خرج بدهید. دقت داشته باشید که قرار نیست با این تمرینات کودکتان را تنبیه کنید، بلکه هدف اصلی این است که کودک شما به رفتار اشتباه خود پی ببرد.سالاری هستم مشاور مالی شرکت بیمه پارسیان از آنجا که بیشتر مراجعه کنندگان بنده خانوادهها هستن و بیشتر دغدغه آنها نحوه چگونه برخورد کردن با کودکان لجباز بهانه گیرخویش است،بر خود واجب دانستم این مطلب را با پدر مادرها که بفکر فرزندان خود هستن به اشتراک بگذارم ما به فکر تک تک خانواده هایی هستیم که برای آینده فرزندان خویش دور اندیشی کردهاند و بیمههای زندگی نمودهاند متقابلا ما هم به فکرآنها هستیم که با قضیه لجبازی فرزندان خویش درگیر هستن باشد با این راهکار، راحتی خاطر مهمان خانههای شما عزیزان گردد .جهت ارتباط با ما - daryasalari - 09173286158 مارا به دوستانی که زندگی با کیفیتی برای خود وفرزندان خویش میخواهند معرفی نمایید. |
همه چیز در مورد اخلاق اخلاق چیست؟علم اخلاق شاخهای از علوم انسانی است که موضوع آن شناخت مصادیق، ارزشها و بیانگر راههای کسب فضایل و ترک رذایل اخلاقی است. در مورد اخلاق، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. در یک دیدگاه، تنها در صورتی یک امر خوب است که نتیجه(ها)یی دلخواه به همراه داشته باشد (نتیجه گرایی/پیامدگرایی/غایت گروی) اما دیدگاهی دیگر، بدون رد نتیجههای دلخواه، خوب بودن یک امر را ذاتی میداند (وظیفه گرایی).هر مکتبی داعیه دار مباحث اخلاقی بوده و هست و در مورد اخلاق سخنی به میان میآورد، چرا که اخلاق ریشه در فطرت انسان دارد و همه آن را دوست دارند. هدف نهایی علم اخلاق این است که انسان را به کمال و سعادت حقیقی خود، یعنی قرب الهی که همانا هدف اصلی خلقت جهان و انسان است، برساند.اخلاق یعنی: مجموعه قوانین، کردار و ارزشهایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته میشوند. تیوری اهداف غایی کردار انسان اهداف و نتیجهگیری عملی یک داستان مجموعه خاصی از قوانین رفتاریشاخههای اخلاقاخلاق به سه شاخه کاملا مجزا تقسیم میشود: 1 - فلسفه اخلاق که شاخهای از فلسفه است و وظیفه آن پاسخ به پرسشهایی قبیل: v خوب و بد یعنی چه؟ v ماهیت و حقیقت مفاهیم اخلاقی چیست؟ v قضایای اخلاق اخباری اند یا انشایی؟ v مسایل اخلاقی جهانی و جاودانه (مطلق)اند، یا سرزمینی و موقت (نسبی)؟ v معیار کلی خوبی و بدی یک صفت یا رفتار اخلاقی چیست؟ v شرایط و حوزههای مسیولیت اخلاقی چیست؟ 2 - اخلاق نظری که وظیفه آن مطالعه صفات و اعمال اخلاقی و پاسخ به انتظاراتی است از قبیل: v شناسایی، دستهبندی و تعریف صفات و اعمال اخلاقی در حوزه عمومی v قضاوت در مورد خوبی یا بدی صفات کلان (صفاتی که محدود به حوزه خاصی از زندگی نیستند).. v دادن قدرت استدلال در مورد خوبی یا بدی اعمال و صفات اخلاقی در حوزههای خاص به آموزنده. 3 - اخلاق عملی یا تربیت اخلاقی، فنی است برای رسیدن از وضعیت مطلوب ناموجود به وضعیت موجود مطلوب در اخلاق. از این نظر اخلاق اساس معنویت است و انسانی که اخلاقیتر است، معنویتر نیز هست. همچنین این قسم از اخلاق یک فن است. از مهمترین مسایل مطرح در این حوزه میتوان به موارد زیر اشاره کرد: v شناخت و استفاده از مبادی رفتار v مبادی رفتار از نظر علمای پیشین از این قرار است: تصور + تصدیق + به فایده + شوق موکد. v روان شناسان معاصر ترکیب مشابه دیگری را پیش رو نهادهاند: شناخت + انگیزش + توان عملی.در یک دیدگاه دیگر شاخههای اخلاق به ارتباطات انسانی اشاره میکند یعنی ارتباطات چهارگانه انسان که عبارتند از: v ارتباط انسان با خدا v رتباط انسان با خود v ارتباط انسان با دیگران (جامعه) v ارتباط انسان با طبیعتروش اخلاقی فیلسوفان و حکمابه صورت کلی از نظر فیلسوفان و حکما (بزرگانی چون ارسطو، افلاطون، کانت و .)، اخلاق مبانی علمی خاصی دارد و هدف آن تحسین و تقبیح مردم است، میگویند: کار خوب بکن چون مردم میگویند خوب است و کار بد نکن چون مردم ملامت میکنند. اگر اخلاق و راه رسیدن به سعادت و کمال تنها همان راهی باشد که حکیم و فیلسوف با برهان و استدلال پیموده، راهی است بسیار مشکل. چون اولا از نظر عوام از خطا و اشتباه مصون نیست و ثانیا مبتنی بر اصول و قواعد علمی است که برای همگان امکان پذیر نیست، افراد عادی نمیتوانند اخلاق علمی را بیاموزند. پس نمیتوان اصول و اخلاقی را که حکما تدوین کردهاند، اخلاق واقعی و زمینه ساز سعادت و کمال انسان دانست.روش اخلاقی در اسلاماصول اخلاقی که از سوی انبیاءتدوین شده است، چند ویژگی اساسی دارد: 1 .با فطرت انسان سازگار است. 2 . چون منش آن وحی(قرآن) است، از اطمینان کامل برخوردار میباشد و خطابردار نیست، لذا میتواند انسان را به سعادت و کمال برساند. 3 . پیمودن آن برای همگان امکان پذیر است، هم یک استاد بزرگ یا دانشمند علوم الهی و هم یک فرد عادی بی سواد،روش اخلاقی انبیاء، روش و راهی است که هم امام علی (علیه السلام) میتواند آن را بپیماید و هم بلال حبشی، بهترین شاهد بر اینکه اخلاق اسلامی، اخلاق واقعی است و میتواند انسان را به سعادت و کمال برساند، مطالعه زندگینامه بزرگان دینی و رهپویان راه شریعت محمدی (صلی الله علیه و آله) است،شایعترین کاربرد اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است از "صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب میشوند افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به ت مل از آدمی صادر شود."شهید مطهریتعریفی از اخلاق را میپذیرد که هم به چگونه رفتار کردن توجه کرده باشد و هم به چگونه بودن چگونگی رفتار مربوط میشود به اعمال انسان که شامل گفتار هم میشود و چگونه بودن مرتبط با صفات و ملکات نفسانی است.اخلاق در اسلامبدین صورت بیان شده است که: در ارتباط با خداوند شامل: معرفت الله، حب الله، عبادت الله، ذکرالله، تسلیم، توکل، تفویض، حسن ظن و دعا، امیدوار بودن به خدا، توبه و حفظ ارتباط در ارتباط با خویشتن شامل: شناخت نفس، تربیت نفس و راههای آن در ارتباط با دیگران شامل: چگونگی ارتباط با دیگران که در دو گروه طبقات خاص مثل والدین، همسر، فرزندان و ارحام و خویشان و بخش دیگر ارتباط با عموم مردمدر روش اخلاقی اسلام، ملاک هر کار رضایت خداوند است. اسلام میگوید: "ای انسان هر کاری که میکنی ببین آیا رضای خداوند در آن کار هست یا نه؟"بهترین شاهد بر اینکه اخلاق واقعی، همان اخلاق اسلامی است، مطالعه حالات و داستان زندگی افراد بزرگ و عالیقدری چون علی علیه السلام ، سلمان، اباذر، مقداد، و . . . میباشد که از طریق عمل به اخلاق و دستورات اسلامی توانستند به عالیترین درجات کمال و سعادت نایل شوند.جمع بندیاخلاق در فرآیند و نتیجه هر کاری موثر است. وقتی هدف انسان قرب و رضای الهی باشد، رفتار پسندیدهای را از خود بروز میدهد که هم در طول مسیر و هم در هنگام رسیدن به هدف، همراه فرد خواهد بود. اخلاق دارای اصولی است که ممکن است مکتوب شده هم باشد اما بیش از آنکه نوشتن آن مهم باشد، فطرتی بودن آن است که از اهمیت بالایی برخوردار است. فطرت اخلاق مدار باعث میگردد، انسان به هدف خلقت خود که همان قرب الهی است، دست یابد. فطرت هر انسانی میتواند اخلاق خوب و بد را تشخیص دهد اما اینکه اخلاق خوب یا بد را از خود بروز دهد، به شرایط و انتخاب وی برمیگردد.شاید بتوان گفت که اخلاق اسلامی، همان اخلاق فطری هر آدمی است. پس سلسله صفاتی که در نفس و روح انسان ثابت و ریشه دار است و به صورت ملکه شده و به راحتی منش صدور اعمال خوب یا بد میشود، اخلاق نامیده میشود. گاهی این افعال و اعمال شرعا و عقلا پسندیده است که به آن اخلاق نیکو و گاهی ناپسند است که به آن اخلاق بد میگویند.سلامت روحی هر فردی به نوع رفتار و عملکرد وی برمیگردد و در کنار آن نیز رفتار انسان مت ثر از اخلاقی است که وی انتخاب میکند. در مجموع اخلاق انسان بر روی تمام جوانب زندگی وی اعم از کار، همسرداری، روابط دوستانه و خانوادگی و . ت ثیرگذار است. مطالعه و کسب اطلاعات در مورد اخلاق احسن قطعا مفید خواهد بود اما تکیه بر فطرت پاک آدمی در مسایل اخلاقی ت ثیر بسزایی در خروجی هر فرد دارد.مت سفانه در جهان مدرن امروزی، اخلاق کاری مورد بی توجهی قرار گرفته است. با همه این تفاسیر میتوان چنین استنباط کرد که بازگشت به اخلاق، راه نجات بشر از بحرانهای عصر مدرن است.در پست بعدی در مورد اخلاق در کسب و کار بصورت مفصل صحبت خواهیم کرد.نویسنده:حسن اشراقی |
شخص، جامعه و انگیزه من و امروزدر برابرما و آیندهتضادی که همه فرهنگها با آن زندگی میکنند. صنعت مدرن با بلند نشان دادن و یادآوری این صدا که، تنها تو میدانی چه نیاز داری، قدرت رضایت آنی را در آغوش میگیرد.مانند فست فود. چه میخواهید، چه زمانی میخواهید.سالها پیش در مقالهای مشارکت داشتم که اگر ایدههای ذکر شده در آن پیاده سازی شده بود، احتمالا امروز با مشکلات کمبود اهداء عضو روبرو نبودیم. در اولویت بندی مردم برای دریافت عضو، آنها را بهنوبت و براساس زمانیکه در لیست وارد شدهاند دسته بندی میکنیم. اگر تمایلی برای ثبت نام در لیست اهداء ندارید (برای یک روز در آینده)، پس برای دریافت عضو هم، اولویت با شما نیست (وقتی نیاز داشتید). تمرکز روی نیازهای خود، ایده لیست اهداء را بیمعنی میکند زیرا ما یادگرفتهایم که قبل از نگرانی درمورد آینده و یا دیگران، به فکر خودمان باشیم. همین میشود که مردم برای وارد کردن اسمشان در لیست، وحشت کرده و بایکدیگر مسابقه میدهند.در فرهنگ ما، تبدیل "ما و آینده" (باید در لیست، ثبت نام کنی تا یکروز به یک غریبه کمک کنی)، به "من و امروز" (بهتر است امروز ثبت نام کنم که فردا پشیمان نشوم) یک ترفند سخاوتمندانه است. این کار ما را محدود میکند، پس نباید انجامش دهیم اما از طرفی جواب میدهد.اما آیا رسانه در مواجهه با توصیههای سازمان بهداشت جهانی در مورد مسطح کردن منحنی اپیدمی (نه کاملا، نه بهزودی اما در حال انجام)، چگونه واکنش نشان داد. آنها چندان موافق این جمله که "باید برای حفاظت از بقیه تلاش کنید" نبودند.در عوض اطلاع رسانی را به شیوه خودشان انجام دادند. "اگر به کسی دست بزنید، سریعا و به طرز وحشتناکی خواهید مرد.". و حالا مردم، وحشتزده و این حس را پذیرفتهاند.معمولا اینطور نیست که مردم برای از خودگذشتی و حفظ منابع عمومی، فاصلهگذاری را رعایت کرده و ماسک بزنند. بلکه دلیل این رعایت معمولا در امان ماندن خودشان است.جایگزینی یک ذهنیت منطقی و سخاوتمند با یک خواست شخصی برای سالم ماندن.افراد بیفکری هم بودند که انگار نه انگار که شرایط تغییر کرده است. آنها مشکلی نداشتهاند، پس چرا باید رعایت کنند؟همانطور که در بعضی فرهنگها جمله "خودت را هرچه سریعتر نجات بده" موثر واقع شده، در بعضی دیگر که کمتر دچار صنعتیسازی شدهاند یک جایگزین میتواند تمرکز روی "ما" قبل از "من" باشد.بدون شک، بازارهای کوتاه مدت، نیازهای خود را نیز با رفتارهای کوتاه مدت برطرف میکنند. اما فداکاری از جانب کسانی است که با دید بلند مدت و تمرکز بر نیازهای جمعی رفتار میکنند.سوال این است که: وقتی مردم ویروس را گرفتند (که بیشتر مردم هم خواهند گرفت) و بهبود پیدا کردند (که بیشتر از 9 نفر از 10 نفر بهبود خواهند یافت)، چه چیزی جایگزین این وحشتزدگی خودخواهانه خواهد شد؟فشار فرهنگی، نیروی پنهانی است که باعث حفظ تمدن میشود. این نیرو به ما کمک میکند تا انتخاب کنیم. مردمان ما اینگونه رفتار میکنند.آیا زمانی خواهد رسید که برای رفع نیازهای درمانی و عمومی، این فرهنگ تغییر کرده و جایگزین نگاه کوتاه مدت و خودخواهانه شود؟قهرمانان خود را انتخاب کنید. من بر این باورم که شما بهدنبال افرادی خواهید رفت که دید بلندتر و همهجانبهای دارند.ما میتوانیم همان قهرمانها باشیم.لینک مرجع: - community - and - motivation / |
نگاهی به دیباچه فرارمان چشمهای یلدا_کلمه کلید جهان هلوگرافیک ? نگاهی به دیباچهی فرارمان دو جلدی "چشمهای یلدا و کلمه کلید جهان هلوگرافیک"به قلم آرش آذرپیک، هنگامه اهورا و نیلوفر مسیح:قسمت دوم نکتهی دیگر این که کتاب "چشمهای یلدا و کلمه - کلید جهان هولوگرافیک - " بر اساس فرهنگ اسلامی - ایرانی و مبحث کرسیهای نظریهپردازی شکل گرفته و ما برای نخستین بار در ادبیات معاصر ایران شاهد یک #مهندسی و #معماری تمامعیار و #کاملا_بومی هستیم که در آن حتی نظریههای دنیای غرب به چالش کشیده شده هر چند که اصل بینامتنی بودن هر متن و مکالمهی آن با گذشته و آینده، اصلی بدیهی در هنر، ادبیات و فلسفه است. و اما مهندسی به چه معناست؟!مهندسی یعنی اندازهگیری چیزی که مت سفانه پس از عصر مشروطه دیگر شاهد آن نبودهایم.ما ایرانیان که سرزمینمان در طول تاریخ جولانگاه ترکتازیهای بیشماری بوده است هماره فرهنگ نوین مهمان را بر اساس فرهنگ اصیل، کهن و مادری خود مهندسی کرده و لباس آن را به اندازهی قامت بشکوه و استوار فرهنگ اهوراییمان دوختهایم. اما افسوس که در حول و حوش انقلاب مشروطه این فراشد فرخنده از میان رفت. ما در آن عصر پرآشوب شاهد و دچار یک مغلطهی عظیم فرهنگی شدیم. فرهنگ اصیل و مادری کهن ما فرهنگی کهنه و فرسوده قلمداد و سرچشمهی همهی عقبماندگیهای علمی - فرهنگی پنداشته و متضاد با فرهنگ جدید یعنی "مدرنیسم" شناخته و خوانده شد که با پذیرش آن دیگر حتی در کوچکترین ابعاد و زوایای زندگی ما جایی برای جانمایی فرهنگ کهنمان باقی نماند و در این راستا روشنفکرنمایانی نیز فتوا دادند که باید از نوک پا تا فرق سر فرنگی بشویم. ما هنوز با مدرنیسم کنار نیامده بودیم که با هجمهای دیگر از سوی غرب مواجه شدیم به نام پستمدرنیسم و "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل" و مت سفانه حقیقتی که در این میانه به دست فراموشی سپرده شد و محلی از اعراب نداشت و هنوز هم در باور برخی از به ظاهر روشنفکران ندارد بحث مهندسی فرهنگی بوده و هست. به هر روی از نگرگاه عریانیسم ، فرهنگ باشکوه و اهورایی این سرزمین مقدس بر اساس باور به "کلمه" پایهریزی شده آن چنان که ما همگی بزرگترین معجزهی جاویدان حضرت پیامبر اعظم(ص) را قرآن مجید میدانیم که تنها معجزهی کلمهمحور آفرینش است و در آن حدود 50 آیه در گرامیداشت و اهمیت کلمه آمده که در حکمت و عرفان اسلامی - ایرانی نیز تجلی یافته است. اینک آن گونه که مباحثات مطرح شده در کشمکش و تکاملند میتوان با ت ملی ویژه، وحدتی پنهان را در عرصهی ادبیات، فلسفه، فلسفهی هنر، روانشناسی، فیزیک، متافیزیک، علوم تجربی و . یافت که #چارچوبهی_سیستم_اندیشگانی_اصالت_کلمه را تشکیل میدهد و میتوان بیپروا گفت که #عصر_جدید ، #عصر_حقیقت_عمیق است.____#آرش_آذرپیک#امپراطور_واژههای_جهان#تیورسین_و_نظریه_پرداز_مکتب_عریانیسم#اندیشکده_کلمه_گرایان_ایران____#مکتب_عریانیسم_و_اعلام_عرفان_بس_در_تمدن_ایرانی_اسلامی#به_اعتقاد_عریانیسم_عرفان_خون_ما_ایرانی_ها_تا_مرز_توهم_زدگی_بالا_رفته_است#به_اعتقاد_عریانیسم_خرد_فلسفی_ما_تا_مرز_سکته_فرهنگی_پایین_آمده_است#در_باور_مکتب_عریانیسم_صدا_و_سیما_با_خلاصه_کردن_بزرگان_تمدن_ما_در_کلمه_عرفان_مجرم_است#در_باور_مکتب_عریانیسم_تنها_راه_نجات_تمدن_ما_ 1 خردفلسفی_ 2 خردفلسفی_ 3 خردفلسفی_ا |
در آستانهی چهارشنبه سوری ،مطلبی کوتاه از یک آیین سنتی در برزیل اگر بگویم که آخرین چهارشنبه شب سال را بیشتر از همهی روزهای سال دوست دارم بیراه نگفتهام با اینکه زمستان هنوز رخت برنبسته اما قلبم شکوفهباران میشود و جانم سرمست از عطر زیبایش به سماع در میآید آتش را نیز دوست دارم چرا که خویی گردهمآورنده و دعوتگر دارد چه آن زمان که دلدادگان را دورش جمع میکند چه آن هنگام که برای برگزاری سنتی آیینی برپا میشود و یا حتی به یک رویدادی جهانی رهنمون میشود و اکنون در آستان این شب زیبا آتش بر جان سرزمینم افتاده و نقاب نگرانی بر دلخوشیهایمان کشیده چه کنم .فردا خانهام را شمعباران خواهمکرد زردی بیماری از برای آتش و سرخیش نصیب گونههای مردم جهان و سیاهی خاکسترش هم بماند برای زمستانی که روسیاه از روزهای سختی است که بر مردم سرزمینم گذشت پرتو دلافروزش پیشکش پرسنل پزشکی کشورم که جانشان را برای کمک به همنوعانشان برکف نهادهاند و گرمایش ،امیدی در قلبم ! بهسان یک مانترا ،دم میگیرم این جمله را ،به تکرار : این نیز بگذرد .این نیز بگذرد ...این نیز بگذرد ! بی مناسبت ندیدم چند تصویر از جشن و شادی مردم برزیل در کارناوال مشهور ریو منتشر کنم که در سفر اخیرم تهیه کردهامچرا که معتقدم دیدن شادی انسانها ،خود شادیآفرین است پ.ن :این کارناوال هر سال و در ماه فوریه در ریودوژانیرو برگزار میشود و مردم چند شبانه روز دیوانهوار به جشن و پایکوبی میپردازند در مراسم ویژهای که در استادیوم سامبادروم برگزار میشود چندین مدرسهی رقص نمایشهای رقص و موزیک سامبا را با لباسهایی بسیار جذاب اجرا میکنند جالب است بدانید همهی لباسها و کانسپتهای رقص و نمایش و تزیینات برای سال بعد بهطور کلی عوض میشود و برزیلیها از فردای روز اتمام کارناوال شروع به تدارک برای سال آینده میکنند |
نازنینی تو ولی در حد خویش نازنینی تو .یک روز عادی چگونه میتواند به روزی خاص مثل عید تبدیل شود؟ تردید دارم به صرف همزمانی با تقویم بشود روزی را عید یا جشن یا . نامید و انتظار داشت هر سال با خود شادی و فضیلت نوینی برای ما باز آورد. شاید همین بسندهکردن به تکرار مکررات و پروار کردن مناسک و آیینهای ظاهری است که مناسبتها، دیگر کارکردهای سابق خود را ندارند و از معنا و تازگی خالی شدهاند. اما در هر شرایطی حتی اگر همزیستی با یک ویروس جدید باشد، خوب است دست از تلاش برنداریم و امکانهای فرهنگمان را نجات دهیم.برای مثال من قصد دارم همین امروز، چند قلم جنس بنجل و بیمایهی ذهنم را سوا کنم و بگذارم دم در همین کانال! میخواهم از پنج باور و اعتقادی نام ببرم که چند سالقبل داشتم و دیگر ندارم. گمان میکنم ذهن و اندیشهی ما درست مثل جسممان نیازمند فاصلهگذاریها و پروتکلهای بهداشتی است.همیشه باید از بابت ورود باورهای سطحی، سست، بیپایه و مغالطهآمیز به ذهن نگران بود و دست به پالایش و بازاندیشی زد. بیشتر وقتها همین عقاید و باورها تعیین میکنند که چه چیزهایی را ببینیم و چگونه زندگیکنیم. عقاید فعلی ما میتوانند مانعی باشند برای گوش دادن و یاد گرفتنو نو کردن زندگیمان، پس به هر بهانهای و خیلی جدی باید به دلایل و مفهومهای جدید فرصت بدهیم با ما سخن بگویند آن هم با رعایت و حفظ فاصلهی انتقادی. چون تقریبا همیشه، دیدگاههایی که مشکلاتشان از چشم ما پوشیده میمانند دیدگاههای خودمان هستند. البته تلاش در جهت فرا رفتن از خود، شکستن پوستههای امر کهنه و تحقق امر نو با واسطهی اندیشیدن انتقادی تو م با دقت، همواره پروژهای ناتمام است ولی خوب، عیدهای بسیاری هم در راهند .این هم پنج باوری که دیگر ندارم: - دین تنها حوزهای است که امتناع تفکر، خشکاندیشی و جزم در آن دامن گستر شده است. بنابراین با سکولاریزه کردن حوزههای عمومی و فرستادن دین به خلوت دینداران و مکانهای مذهبی، جامعهای بهتر، متساهل و روادار خواهیم داشت. در صورتی که حوزههای به ظاهر مدرن دیگری مانند سیاست، علم، ملتگرایی، نژادپرستی، جنسیت و . همچنان مبتلا به خشکاندیشیاند و همواره دستگاههای مفهومی و استدلالی خود را به نام آرمانها و ارزشها پرورده و بازتولید میکنند. بنابراین گذار از تعصب و خشکاندیشی نیازمند ملزوماتی بیش از یک تقابل ظاهری است. - انسان موجودی عقلانی است. اگر چه رانهها، غرایز، احساسات و عواطف دیگری هم در کار هست ولی توانایی انسان در استفاده از عقل به شکل محسوسی به همهی آنها برتری دارد. انسان با شناخت و بهکارگیری عقل و خرد ابزاری و ارتباطی، به تدریج خواهد توانست، بر یکایک موانع و محدودیتهای جهان خود غلبه کند و به حداکثر سازی خیر عمومی برای خود و جامعه بپردازد. ترجیحات، تصمیمات و ارزشهای او در کنار یکدیگر و در طی تاریخ، با یکدیگر سازگار و هماهنگاند. در صورتی که عقل در واقع چیزی جز پذیرفتن محدودیتهای عقل نیست. به نظر میرسد در مواقع بسیاری، میلها و باورهای روانشناختی پر زورتر از باورهای منطقی هستند. - واقعیتها نظر افراد را تغییر میدهند. از این رو با گفتگو و آوردن شواهدی بر مبنای واقعیتهای عینی همواره میتوان افراد را قانع کرد که آن را بپذیرند در صورتی که تغییر دادن نظر دیگران و حتی نظر خودمان، بسیار پیچیدهتر از چیزی است که در ابتدا فکر میکنیم. از این رو گفتگوی استدلالی محدودیتهایی دارد و حتی گاهی از نظر منطقی به بنبست میرسد و چه بسا جاهای زیادی در وجود امکان گفتگوی استدلالی غلو میشود. در واقع دشمن اصلی گفتگو همین مبالغه و سادهانگاری است. در عین حال آگاهی از محدودیت گفتگو، به مفهوم توخالی و فریبندهی احترام گذاشتن به همهی عقاید نیست و به سادگی این که پس هر کس هر چه را دوست دارد باور کند، هم نیست. بلکه باید شیوههای دیگری را برای قانع شدن یا قانع کردن آزمود. - علوم ش ن و ارزش یکسانی برای حل مسایل انسان ندارند، از این رو رشتهها و دانشکدههای مربوط به علوم مهندسی، ریاضیات و علم تجربی بیشترین تماس و نزدیکی با واقعیتهای جهان را دارند یادگیریشان دشوارتر، محصولشان عینی و کارآمدتر و در نتیجه مهمتر و با ارزشترند. در صورتی که این علوم با سطحیترین و خطیترین حقایق دنیا در ارتباطاند. اگر چه سازندهی تکنیک و فن بودهاند و از این رو در جای خود با ارزشاند، اما هرگز تصوری از پیچیدگیهای علوم انسانی و نگاه جامع به مس لههای انسان و جامعه ندارند. - برخی از مفاهیم و نهادها واجد ارزشهای ذاتی و مطلقاند. مثل تقدس نهاد خانواده و امن بودن آن، معصومیت و پاکی کودک و نام نیک در جامعه . در حالی که منش القای چنین ارزشهایی زمانی بزرگان و پیشوایان فکری و خانواده بودند و در زمان فعلی رسانهها با روشهای غیر مستقیمتر و پیچیدهتر. گویا آنجا انسانها به مراتبی از اخلاق تن میدهند که بیاخلاقیهای بزرگتری را بپوشانند. انسان میتواند عمیقترین آسیبها را از طرف خانوادهاش ببیند، یک کودک میتواند شریرانهترین رفتارها را از خود نشان دهد و اصرار بر حفظ قلمروهای معطوف به آبروی اجتماعی و نام نیک میتواند تمام تلاش و زندگی انسان را به یغما ببرد. |
روانشناسی یک تا دو سالگی کودک کودکان در این سنین میآموزند که چگونه بازی کنند، یاد بگیرند، با دیگران ارتباط برقرار کنند و در محیط حرکت کنند.در طول سال دوم کودکان بیش از قبل در محیط حرکت میکنند، و درباره خود و محیط اطراف آگاهی بیشتری دارند.تمایل افراد به کشف اشیای جدید و افراد در حال افزایش است.نقاط عطف رشدی یک تا دو سالگی کودکدر این دوره، استقلال بیشتری را نشان میدهند، رفتارهای لجبازی نشان میدهند، و خود را در آینه و تصاویر باز میشناساند.شروع تقلید از رفتار دیگران مخصوصا بزرگترها در این سنین است.کودک هم چنین در این سنین باید نام افراد آشنا و یا اشیا را از عبارات و جملات ساده باز شناسی کند، ودستورالعملهای ساده را دنبال کند.نکات فرزند پروری در روانشناسی یک تا دو سالگی کودکبه صورت روزانه برای کودک خود داستان بخوانید.از او بخواهید اشیاء را برای شما بیابد یا اعضای بدن و اشیاء را نام گذاری کند.بازیهای جور کردنی با کودک انجام دهید. پازلهای ساده یا مرتب سازی اشکال.او را تشویق به کشف و آزمون چیزهای جدید کنید.بیشتر به رفتارهای مطلوب پاسخ دهید تا تنبیه رفتارهای غیر مطلوب. اغلب به کودک رفتار جایگزین ارایه دهید به جای ممانعت مداوم.با صحبت کردن با کودک مهارتهای زبانی وی را تقویت کنید. کلمات لازم را برای شروع اضافه کنید.برای مثال، اگر کودک شما میگوید "ماتالونی" شما میتوانید پاسخ دهید درسته عزیزم "ماکارونی".به رشد استقلال کودک خود کمک کنید. با اجازه دادن به آنها در اینکه خود لباس بپوشند و یا خود احساس کنند.کنجکاویهای کودک خود را تشویق کنید. هم چنین هنگام بازشناسی اشیاء و علامتها را درپارک یا در هنگام سفر با ماشین و اتوبوس تشویق کنید.روانشناسی کودک یک تا دو سالگیرشد کودک شما در این دورهدر طول 12 ماه بین یک تا دو سالگی، خواهید دید که کودک شما کمتر شبیه یک نوزاد و بیشتر شبیه کودکی نو پا میشود.زمانی که کودک یک ساله شما به مهارتهای جدید حرکتی تسلط پیدا میکند شاهد یک انتقال فیزیکی خواهید بود.این مهارتهای جدید به آنها کمک میکنند که استقلال زیادی را کسب کنند و احتمالا شاهد ظهور یک شخصیت منحصر به فرد نیز خواهید بود.رشد جسمی و فیزیکیرشد در دوازده ماه اول میتواند بازتاب تغییراتی بزرگ برای کودک شما باشد.در مدت زمان کوتاهی، احتمالا از حالت سینه خیز به حالت ایستاده و راه رفتن میرود.قبل از اینکه متوجه شوید، سعی میکند از پلهها بالا برود و در خانه بدون هیچ کمکی بچرخد.?نقاط عطف کلیدی مهارتهای حرکتی درشتاکثر کودکان اولین قدمهای خود را قبل از دو ماهگی برمی دارند و تا 14 الی 15 ماهگی خودشان راه میروند.مهارتهای حرکتی ظریفاز 18 ماهگی، کودک شما میتواند با فنجان بنوشد، با قاشق غذا بخورد و لباس هایش را دربیاورد.نکات برجستهبین یک تا دو سالگی، احتمالا خواهید دید که کودک خود را به چالش میاندازد تا به توپی ضربه بزند و یا شروع به دویدن کند.نکات فرزند پروری رشد جسمیکودک یک ساله شما نمیداند کدام اشیا ساکن و کدامیک ایمن هستند که بتواند دست بزند.منبع : روانشناسی یک تا دو سالگی کودک |
چطور باید از دیگران انتقاد کنیم؟ یادتون باشه، شما چن تا بلیط کنج جیب تون داره خاک میخوره. این بلیطا رو نباید هر جایی استفاده کنید.این بلیطا، بلیط انتقاد کردن از دیگران هستهر بار که از کسی انتقاد میکنید، در واقع دارید یکی از بلیط هاتون رو تو زباله دان تاریخ ارتباط تون با اون آدم میندازید.دفعه بعد تعداد بلیط هاتون کمتر شدهبه یه جایی میرسیم که دیگه بلیطامون سوخته! یعنی دیگه حق انتقاد از دیگران رو نداریمحالا فک کن، این وسط میشینی انتقاد هم میکنی!!این نوع انتقاد به درد همشیرهی ابوی گرامیت میخورهحالا اینا با این فرض بود که تو بلدی انتقاد کنی. لطفا انتقاد کردن رو یاد بگیریم.تو این ویدیو تلاشم اینه که چند تا نکته در مورد انتقاد بگم که ان شاء الله به دردتون بخوره .لطفا سایر ویدیوهای من رو هم ببینید و از من انتقاد کنید ; ) |
میتوانیم بدون مصرفگرایی هم زندگی خوبی داشته باشیم. فرهنگ اسراف نکردن را ترویج دهیمبا فرهنگسازی میتوانیم این باور را به مردم بدهیم که مصرف خیلی از کالاها غیرضروری است و میتوانیم بدون مصرفگرایی هم زندگی خوبی داشته باشیم. همین گرانیها با تمام سختیها و مشکلاتی که در زندگی مردم ایجاد کرد، ولی این مزیت را داشت که مردم کمتر وسایل غیرضروری برای زندگی خود تهیه کنند. هماکنون این تغییر که در اثر سختی بر جامعه وارد شد، یک تغییر مثبت است، هرچند که فشار زیادی را به مردم وارد کردچه شد که مصرف گرایی در زندگی ما پیدا شد؟ مهمانی که دوستش نداریم و مشکلات فراوانی در زمینه محیطزیست، آسیبهای اجتماعی و . برای ما به وجود میآورد، چه شد که به زندگی ما فراخوانده شد؟ از کجا آمد و مهمان دایمی کدام یک از ما شد؟ آیا مصرف بیشتر برای داشتن جامعه پیشرفته ضروری است؟ جمعیت چه نقشی در مصرفگرایی دارد؟ نقش زنان در مصرفگرایی جوامع چیست؟برای کودکان امروز چه کاری میتوانیم انجام بدهیم تا مصرفگرایان کمتری را راهی جامعه کنیم؟ هماکنون چه الگوهایی نیاز داریم برای زندگی بهتر با مصرفگرایی کمتر؟ اینها پرسشهایی است که اساس گفتوگوی ما را با یکی از جامعهشناسان و پژوهشگران اجتماعی کشور فراهم آورده است. گفتوگوی ما را با دکتر امانالله قراییمقدم عضو هییت علمی دانشگاه خوارزمی و مولف چندین کتاب در زمینه اجتماعی، میخوانید.مصرفگرایی از نگاه جامعهشناسانه چگونه بررسی میشود؟مصرفگرایی را میتوان از چند بعد نگاه کرد. هم از بعد منابع طبیعی میتوان مصرفگرایی را مورد بررسی قرار داد، هم از بعد صنعتی. نگاه جامعهشناسی به این دو متفاوت خواهد بود.لطفا توضیح بدهید که تفاوت این دو چیست و چگونه آن را بررسی میکنید؟ببینید مت سفانه در مورد منابع طبیعی ما در جهان با محدودیت مواجه هستیم. با تحقیقاتی که سالها پیش انجام شده است، گفته شده که آب با قحطی مواجه خواهد شد. برای همین باید در مصرف آن نهایت دقت را داشت. کلوپ روم در سال 1978 در روم با حضور اقتصاددانان و جامعهشناسان بزرگ جهان درباره افزایش جمعیت دنیا تشکیل شد. طی این کنفرانس به کشورها توصیه شده است که از مدیترانه تا هند کمبود آب گریبان کشورها را خواهد گرفت و ضرورت استفاده محدود از منابع طبیعی ت کید شده است.از اینرو مصرفگرایی درباره آب و منابع طبیعی مسیلهای جدی است که اگر رعایت نشود به راستی در آینده مشکلآفرین خواهد شد. هماکنون لازم است مدیریت به گونهای باشد که به قول جامعهشناسان استفاده مطلوب از صنایع کمیاب مانند گاز، نفت و نظایر آنها داشته باشیم.مصرفگرایی در بعد صنعتی چطور؟در مورد مصرفگرایی از بعد صنعتی ما با دو گزینه مواجه هستیم، اینکه مصرف کالاهای مصرفی از تولیدات داخلی باشند یا تولیدات خارج از کشور. سرمایهداری بیشتر به مصرفگرایی متکی است، چون جانش به آن وابسته است. اگر سرمایهدار آنچه را که تولید میکند مورد استفاده قرار نگیرد، کارخانه میخوابد و کارگر بیکار میشود.بنابراین شما مصرفگرایی را در جامعه ت یید میکنید؟اگر از منظر جامعهشناسانه به مصرفگرایی نگاه کنیم شاید این درست باشد که بگوییم مصرف کالاها آن هم، کالاهایی که در داخل کشور تولید شده است، خوب است و باعث میشود در جامعه همه افراد سر کار باشند، کارگران و بسیاری دیگر که در چرخه تولید نقش دارند مشغول به کار میشوند و پیرو آن آمار ازدواج در جامعه بالا میرود و به طور کلی شرایط مطلوبتر و بهتری برای زندگی افراد در جامعه پیدا میشود.البته اسراف به طور کلی خوب نیست، ولی اگر مصرف که ت کید میکنم از نوع تولیدات داخلی آن نباشد، هزار جور مشکل پیش خواهد آمد. اما یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه اگر قرار باشد سود مصرف مردم در جیب کشورهای دیگر برود طبیعی است که شرایط مطلوبتری که اشاره شد، نصیب کشورهای دیگر هم خواهد شد. در این صورت نه تنها مصرفگرایی خوب نیست که مضراتش هم در جامعه خودش را در قالب بیکاریها، پایین آمدن آمار ازدواج و . نشان خواهد داد.بنابر این نگاه "تولید بیشتر هم ضروری است" درست است؟تولید نیاز بشر است و از نظر جامعهشناسی میگویند: انسان ابزارساز، یعنی انسانی که با ابزارسازی پیشرفت کرده است. این باعث شد انسان به انسان کنونی برسد، یعنی در ابتدا از استخوان و سنگ ابزارهایی ساخت که در واقع منش پیشرفت خود را شکل داد. بشر با تولید است که میتواند بهتر زندگی کند. بنابر این تولید، لوازم و اثاثیه توسعهیافتگی است. هر کشوری که بتواند مصرف را بالا ببرد، موفقتر است. شاید بتوانیم مصداق این کلام را از سخنان رهبری استناد کنیم. مقام معظم رهبری جملهای فرمودند که خوب به یاد دارم.ایشان فرمودند فناوری فرهنگ میآورد. شخصا تعبیرم از این فرمایش این است که وقتی فناوری آمد، فرهنگ خاص خودش را هم با خود آورد، این فرهنگ ممکن است زندگی با کیفیت، لوکس، اشرافیگرایی و . را به همراه بیاورد و اینها اگر در جامعه رخ دهد و تولید را در داخل کشور بالا ببرد آن وقت جزو ضروریات جامعه محسوب میشود.مصرف تولیدات داخلی همانقدر که خوب است باعث آلودگیهای زیست محیطی و پیامدهای زیستی بسیاری نیز خواهد شد که شاید سالها بعد حتی گریبان نسلهای آینده را بگیرد، از نظر جامعهشناسی ما چهکاری میتوانیم انجام بدهیم که به طور کلی مصرفگرایی را در جامعه پایین بیاوریم و از سوی دیگر بیکاری و بسیاری از مشکلاتی را که در اثر آن به وجود میآید، از جامعه دور کنیم؟نخست و بسیار مهمتر از هر راهی این است که جمعیت به حد متناسب باشد. یعنی جمعیت به اندازهای باشد که ت مین اجتماعی، رفاهی، و . برای آن بتوان فراهم کرد. برای جمعیت چهار نظریه وجود دارد که نخست آن ثبات جمعیت است که افلاطون گفت باید میزان مشخصی داشته باشد. در نظریه دوم میتوان نظریه ادیان را در نظر گرفت که بر باروری و زیاد شدن امتها ت کید دارند.سومین مورد نظریه رابرت مالتوس اقتصاددان بزرگ انگلیسی است که حدود 100 سال پیش با بیان نظراتش مخالفت ادیان را به جان خرید. او گفت: سر سفره طبیعت خداوند قاشق و چنگال اضافه نگذاشته است، غذا با تصاعد حسابی بالا میرود و جمعیت با تصاعد هندسی. یعنی غذا در جهان محدود است. مورد چهارم نیز تیوری حد تناسب جمعیت است به این معنی که در حدتوان، جمعیت داشته باشیم. بنابراین اینکه جمعیت متناسب داشته باشیم و فرهنگ اسراف نکردن را ترویج دهیم از ضروریات داشتن جامعهای پیشرفته است.با توجه به مواردی که گفته شد، چگونه میتوان این انگیزه را به مردم داد که بدون مصرف زیاد و به عبارتی بدون افتادن به ورطه مصرفگرایی، خوشحال و شاد و راحت زندگی کنند؟ با فرهنگسازی میتوانیم این باور را به مردم بدهیم که مصرف خیلی از کالاها غیرضروری است و میتوانیم بدون مصرفگرایی هم زندگی خوبی داشته باشیم. همین گرانیها با تمام سختیها و مشکلاتی که در زندگی مردم ایجاد کرد، ولی این مزیت را داشت که مردم کمتر وسایل غیرضروری برای زندگی خود تهیه کنند. هماکنون این تغییر که در اثر سختی بر جامعه وارد شد، یک تغییر مثبت است، هرچند که فشار زیادی را به مردم وارد کرد.این فرهنگسازی را از چه طریق موثر میدانید؟از طریق آموزش نمود آن را میشود در زندگیها به خوبی دید. به طور مثال اگر نسل کنونی بچه کمتری دارند در اثر آموزش و پرورشی است که پیدا کردهاند. اگرنه در نسلهای گذشته، هر خانواده معمولا صاحب چند فرزند و پرجمعیت بودند. برای همین هماکنون کشور ما براساس تنظیم خانواده و دروسی که افراد را با آنها آموزش داده است، جمعیت متناسبی دارد.هیچ چیزی به اندازه آموزش موثر نیست. نقش زنان را نیز در اینباره نباید از نظر دور داشت. زنان نقش اساسی و مهمی در فرهنگسازیها دارند، چون خانواده معمولا در دامن زن پرورش پیدا میکند. همچنین آموزش و پرورش باید از کتابهای درسی فرهنگسازی را پیاده کند. درسهایی که امروز در اختیار دانشآموزان قرار میگیرد، زمینهساز جامعه فردا خواهد شد.نگاهی به مناسبات تولید و مصرف در جامعه در گفتگو با دکتر امانالله قراییمقدممنبع: روزنامه جوانسامانه دایرکتوری، مدیریت زمان، مقایسه و انتخاب، خرید مستقیمسامانه دایرکتوری میتواند این امکان را برای کاربرخود فراهم کند تا کاربربتواند محصول و خدمات مورد نظر خود را به راحتی بررسی کرده انتخاب و خرید نماید. سامانه یدایرکتوری برای این کار از تصاویر، فیلم جدول مشخصات فنی و توضیحات مربوط به محصول استفاده میکند و حتی خریداران میتوانند نظرات خود را در مورد محصول و یا خدمت مورد نظر درج کنند تا کاربران دیگر بتوانند از آن استفاده کنند علاوه بر تمام این موارد کاربر میتواند کالاهای مورد نظر خود را در کنار یکدیگر قرار داده و آنها را با یکدیگر مقایسه کند تا در نهایت کاربر بتواند انتخاب بهتری داشته باشد این موارد تنها قسمت کوچکی از مزایای سامانه دایرکتوری بشمار میآید.سامانه دایرکتوری میتواند کاربر را قادر کند تا با استفاده از فیلترهایی که در اختیار او قرار میدهد به راحتی بتواند با استفاده از ویژگیهای مورد نظر خود مدل، مارک یا برند و موارد خاص دیگر به او برای پیدا کردن محصول مورد نظر خود کمک کند در آخر نیز کاربرمیتواند برای تکمیل معامله و پرداخت مبلغ محصولات و یا خدمت مورد نظر خود از درگاه بانکی مختلف استفاده کنند و محصول سفارش داده خود را با اطمینان درب منزل دریافت نماید.پیشنهاد میکنیم سامانه دایرکتوری و فروشگاه اینترنتی شکا را دست کم نگیرید و قبل از خرید از یک فروشگاه اینترنتی از سامانه دایرکتوری شکا بازدید نموده و اطلاعات مفیدی از مزایای آن کسب نمایید.تجربهای ارزشمند درتوانمند سازی با فناوریدیجیتالسامانه شکا با تجربهای ارزشمند که درطی سالها تحقیق و ممارست در فضای کسب و کارهای اینترنتی کسب کرده است، اقدام به ایجاد سامانه دایرکتوری و فروشگاه اینترنتی بهمنظور توانمندسازی تولیدکنندگان ایرانی درزمینه فناوریهای نوین دیجیتالی نموده و با توجه به اینکه اکثر کسب و کارها که اقدام به تاسیس وب سایت میکنند، بعد از مدتی سایت را بهعلتهای گوناگون رها کرده و ازادامه کار دلسرد میشوند و این فناوری مفید را رها میکنند و امکان دسترسی به فناوریهای نوین دیجیتالی را از دست میدهند چرا که امروزه اینترنت بهترین بستر برای کسب درآمد است.تحقق چشم انداز سامانه دایرکتوری شکاامیدواریم با تلاش و کوشش مضاعف و با همدلی و وفاق تولیدکنندگان و کاربران بتوانیم ضمن تحقق چشم انداز سامانه دایرکتوری و فروشگاه اینترنتی شکا درایجاد یک سامانه جامع برای تولیدکنندگان ایرانی با کمک فناوریهای روز دنیا برای بهتر دیده شدن برند و محصولات ایرانی و نمایشگاه دایمی برای محصولات تولیدکنندگان ایرانی گام برداریم.از کلیه تولیدکنندگانی که در زمینههای محصولات غذایی ایرانی و سنتی فعال بوده و میتوانند در ارایه محصولات خود از طریق سامانه اینترنتی و ارسال پستی به صورت مستقیم اقدام نمایند میتوانند به سامانه دایرکتوری و فروشگاه اینترنتی شکا به نشانی مراجعه نموده و از شرایط ثبت نام در این سامانه اطلاعات لازم را دریافت نمایند.فناوری دیجیتال فرصتی ارزشمند برای تولید کنندگان و کسب و کارهای نوین، درسال جهش تولید |
رادیو متروک - قسمت # 7 :سوال درست و دستگاه اخلاق در پروداکتیویتی نسخه صوتی چیست؟ داستان:چند وقتی هست دارم به این مساله فکر میکنم که مرغهای توی مرغداری چقدر رنج میکشن؟ یعنی هی تصور میکنم که یه مرغ داره چطور زندگی میکنه، برداشتش از زندگی چیه و آمال و آرزوهاش چقدره. چه رنج هایی میکشه، وسعت نگاهش چقدره و چه چیزهایی اذیتش میکنه. میدونی، بحث از اون جایی شروع شد که یکی از دوستان فرانسویم گفتش که این سبک دامپروی و طیور داری رنج الکی به حیوانات میده، به همین دلیل باید علف خوار بشیم (این فرنگیها بهش میگن وجترین یا ویگن). این یک سوال اخلاقی خیلی بزرگ هست که کار درست اینه که علف خوار بشیم یا همین جوری به زندگی ادامه بدیم. اگر بخوایم علف خوار بشیم، باید رژیم غذایی رو کلا عوض کنیم، واسهاش برنامههای مختلف بچینیم، خرید متفاوت بکنیم، حتی دوستانی که باهاشون میگردیم تحت تاثیر قرار میگیرن (مثال شخصی اش اینه که اگر کسی ویگن یا وجترین باشه سریع ازش فرار میکنم). البته در شرایط فعلی اقتصادی که مصرف گوشت خیلی خیلی کاهش پیدا کرده، شاید صحبت کردن از این موضوعی که ذهن یه فرانسوی در صلح و آرامش کمی جالب نباشه، اما موضوع این قسمت از پادکست گیاه خوار شدن یا نشدن نیست .بحث:موضوع اینه که توی زندگی سوالهای اخلاقی زیادی پیش رومون هست. جوابی که به این سوالها میدیم همه بخشهای زندگی مون رو تحت تاثیر قرار میده. حتی برای اینکه سیستم ارزشی منسجم برای اهداف آینده داشته باشیم و دایره افراد دور و برمون هم تکلیف شون مشخص باشه، باید یه سیستم اخلاقیم منسجم داشته باشیم. معلم اخلاق نیستم، قرار هم نیست توی این اپیزود در مورد این صحبت کنم که چه چیزی خوب هست و چه چیزی بد. موضوع این اپیزود در مورد تاثیر دستگاه اخلاقی روی پروداکتیویتی و زندگی بهینه هست.دستگاه اخلاقی و پروداکتیویتیعمده آدمها جامعه گرا هستن. یعنی چی؟ یعنی اگر ازشون بپرسی که انجام فلان کار خوب است؟ توی ذهنش ناخودآگاه میگرده ببینه جامعهای که توش زندگی میکنه در مورد اون سوال چطور جواب میده؟ مثلا اگر از یک جامعه گرا که توی خانواده دامدار و قصاب بپرسی نظرت در مورد گیاه خواری چیه، درجا میزنه تو دهنت و میگه این مزخرفات چیه تحویل من میدی. حالا از کجا من بفهمم که جامعه گرا هستم یا نه؟ اگر در مواجه با موضوعی اخلاقی به این نتیجه برسم که اگر کار درست رو انجام بدم ولی نگران این بشم که نکنه دوستام یا خانوادهام ازم ناراحت بشن، احتمالا جامعه گرا هستم. مثلا همه ما میدونیم که تقلب کردن عمل غیر اخلاقی یی هست. ولی اگر سر امتحان شرایط تقلب باشه و همه تقلب بکنن جز من، چه عکس العملی نشون میدم؟ آیا در مقابلش میایستم؟ یا من هم تقلب میکنم یا در نهایت سکوت میکنم؟ اگر دومی هست یعنی احتمالا به سمت جامعه گرایی گرایش بیشتری دارم. اگر توی شرایطی ببینم یه اتفاق بدی داره میافته ولی نگاه کنم به دور و اطرافیانم و هیچ چیز نگم، مثلا اگر یکی توی خیابون داره حق یکی دیگه رو میخوره و من هیچی نمیگم، احتمالا جامعه گرا هستم. برای شنونده حاذق این پادکست، مثال بیشتر زدن وقت تلف کردن هست، تا الان دستت اومده که منظور از جامعه گرایی چی هست و چطوری میشه فهمید جامعه گرا هستیم.این جامعه گرایی ایراد فلسفی خیلی زیاد داره. من کاری به ایرادهای فلسفی اش ندارم، مشتاق هستی میتونی به درآمدی جدید به فسلفه اخلاق رجوع کنی و در مورد مکاتب مختلف اطلاعات کسب کنی. اما جدای ایرادهای فلسفی اش، یه سری ایراد در زندگی روزمره داره که جلوی رسیدن به اهداف مون در زندگی رو میگیره. چطوری؟ هیچ راه بهتری جز مثال زدن نیست که توضیح بدم.سوال اینه: سرک کشیدن در زندگی خصوصی دیگران کار خوبی هست یا نه؟ از طرفی، به اشتراک گذاشتن حریم خصوصی خودمون با دیگران کار درستی هست یا نه؟سی سال پیش مفومی به اسم شبکههای اجتماعی وجود نداشت. اگر از مردم در مورد شرایط خصوصی زندگی شون میپرسیدی، عمدتا با غضب و خشم برخورد میکردن. خب شرایط جامعه اون دوران به اون شکل بود و عمده مردم هم جامعه گرا، انتظاری جز این نبود. الان شما میری توی اینستاگرام و میبینی طرف از موقعیت پی پی کردنش توی دستشویی و پوشک گهی بچهاش هم برات استوری میذاره و ما هم با اشتیاق میریم نگاهش میکنیم. چرا؟ چون دوباره جامعه یه پدیده جدید رو بوجود اورده و عمده مردم هم جامعه گرا و میرن همین کار رو میکنن. نتیجه چی میشه؟ کم کمش این میشه که بخش بزرگی از وقت مون رو صرف این جامعه گرایی میکنیم که توی زندگی دیگران فضولی کنیم یا زندگی خودمون رو به اشتراک بذاریم. حالا اگر 10 سال بعد دوباره اتفاقات و پدیدههای جدید بیفته، باز شرایط زندگی و کارها و برنامهها مون رو تغییر میدیم که یه وقت از دیگران عقب نیفتیم. البته باید حق بدم که فشار این قضیه از سمت دیگران زیاده، موقعی که از ایران زده بودم بیرون تا یک سال باید مقابله میکردم با خواستههای دور و اطرافیان که اینستاگرام درست کن هر جا میری عکس بگیر بذار ما ببینیم چه خبره. ولی به هر شکل باید دید که چه چیزی برامون مهم تره؟ اهداف زندگی مون یا خوب و بدهای جامعه و دور و اطرافیان مون.یه مثال دیگه: چه سبک آهنگی خوبه؟خاطرم هست راهنمایی و اوایل دبیرستان بودیم، یه سری خواننده بودن به اسم مجید خراطها و حامد هاکان و از این قبیل. توی دبیرستان دیگه کم کم امیر تتلو و حسین تهی و این سبک خوانندهها ظهور کردن. یه دورانی موسیقی مرتضی پاشایی و اون سبکی مد شده، الان هم یک سری این بند و اون بند و فلانی و بهمانی اومدن روی کار. حالا یک آدمی که جامعه گرا باشه و به قولی در نسل خودش زندگی کنه هی باید چشمش به این باشه که فردای روز کیا میشن خواننده جدید و موسیقی جدید میدن به خوردمون، هی اونها رو مصرف بکنه. از سبک رپ به پاپ بعد به هیپ هاپ و هم سبک چس نالههای ذهن یک جوان دم بلوغ ایرانی. خب نتیجه این جامعه گرایی چی میشه؟ این میشه که بعد از 40 سال عمر، وقتی ازم میپرسن که موسیقی چی دوست دارم؟ میگم هرچی باشه گوش میدم برام فرقی نمیکنه. این حرف یعنی اینکه ساعتها عمر رو مصرف کردم برای چیزی که جامعهام بهم گفته دوست داشته باش، در حالی که هیچوقت به این فکر نکردم که خب واقعا خودم چی دوست دارم، خودم هم تهش هیچی از موسیقی نفهمیدم.از این مثالها فراوان هست و در همه بخشهای زندگی مون هم نفوذ کرده. لباس پوشیدن و خرید کردن هامون، مراودات اجتماعی مون، و قص علی الهذا. این مورادی که گفتم فقط مثال بود برای اینکه بگم جامعه گرایی چطور توی زندگی ما تاثیر میذاره و چطور وقت و انرژی و عمر ما رو میتونه هدر بده. چیزی که میتونه این رو حل بکنه اینه که یک دستگاه اخلاقی تثبیت شده برای خودت داشته باشی. دستگاهی که در مواجه با سوالهای مختلف بتونه جواب بهت بده و بر اساس اون هم بتونی عمل بکنی. اینکه این دستگاه اخلاقی چی باشه وظیفه من نیست و من هم اینکار نیستم.حالا میخوام موقعیت این اپیزود رو توی کل پادکست مشخص کنم: اول شروع کردم در مورد سیستم ارزشی در مورد اهداف زندگی و آینده صحبت کردم. بعد گفتم که این وسط دایره افراد دور و برت چه تاثیری در رسیدن تو به اون اهداف میذارن و توی این اپیزود در مورد این صحبت کردم که جدای دایره افراد دور و برت، جامعه به طور کلی چطور میتونه وقت تو رو هدر بده. حالا نتیجه تعیین تکلیف کردن مون با این سه حوزه یعنی اهداف و آدمها و جامعه چی میشه؟ خیلی ساده، اینکه وقتت رو الکی هدر نمیدی، چه برای هدف هایی که نمیخوای، چه با آدم هایی که فایدهای ندارن، چه با چیزهایی که فایده ندارن.حکمت به من چه؟یکی از تبعات این سبک به دنیا که شاید خیلی شفاف نباشه حکمت "به من چه" هست.حالا حکمت به من چه یعنی چی؟یعنی اینکه در مواجه با هرچیزی، اول از خودت بپرسی که به من چه؟ این موضوع، فرد، یا چیز به من چه اصلا؟ باز مثال بزنم - اینستاگرام رو باز میکنم و میبینم که فلانی رفته فلان جا بهمان چیز رو خورده و حالش خوبه. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ چیکارش کنم؟ چه کمکی به اهداف من میکنه؟ - یوتیوب رو باز کردم یه فیلم آموزشی ببینم، دو ساعت بعد دارم فیلم به دنیا اومدن زرافه رو میبینم. باید از خودم بپرسم که خب این به من چه؟ چه فایدهای برای اهداف من داره؟ - یکی از آشناها تماس میگیره و در مورد فلان مشکلش صحبت میکنه، راه حلهای من رو هم نمیپذیره و کمکی هم از دست من برنمیاد. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ کمکی که نمیتونم بهش بکنم، چه فایدهای هم برای من یا خودش داره شنیدن چس ناله هاش؟ - توی جامعه فلان آهنگ جدید و لباس جدید مد شده. باید از خودم بپرسم که خب به من چه؟ اینها چه کمکی به رسیدن من به اهدافم میکنه؟ چه فایدهای برام داره؟اینها مثال هایی بود در مورد حکمت به من چه. این ایده رو هم خودم از استاد اخلاق مصطفی ملکیان یاد گرفتم. اگر حوصله کتاب خوندن نداری میتونی به کانالش سر بزنی و مباحث کوتاهی رو در مورد اخلاق هر از چندگاهی بخونی.تکلیف:این سری تکلیف خاصی نیست. ولی میخوام دلیل انتخاب اسم متروک رو بگم. اگر بیای و بر اساس حرفهای من عمل بکنی، عملا باید این خیل عظیم توده مردم و خواستهها و باورهاشون رو ترک کنی، بری بشینی توی اتاق خودت و برای زندگی خودت بجنگی. موسیقی سبک خودت رو گوش بدی و فیلم سبک خودت رو ببینی و برای خودت زندگی کنی به جای اینکه برای مردم زندگی کنی.این میشه که عملا ترک باید کنی خیلی از چیزها رو، خیلی از خواستهها رو، خیلی از باورها رو. وقتی هم که اینها رو ترک کردی، میشی مثل من در نگاه اونها متروک. با یک سری اهداف شخصی مشخص، دوستان گزیده، به درد بخور و کاردرست با روابط دوستانه عمیق، و حالا یه دستگاه اخلاقی دست و پا شکسته شخصی.به خاطر همین هم نه من هیچوقت اینفلویینسر میشم، نه این پادکست هیچوقت میتونه مخاطب حداکثری جذب کنه. هیچوقت هم چنین اهدافی انتخاب نشده بود. |
قرن بیست و یک عصر تمدن مشترک بشری چکیدهنویسنده این مقاله معتقد است تمدن آینده بشری و رفتارهای انسانی در زندگی واقعی باید بر محور "وحدت همه موجودات"، "وحدت بشری" و "وحدت بشر با خدا" پایه ریزی شود و تنها از طریق پذیرش و التزام به این سه حقیقت است که انسانها و جوامع انسانی پس از سالیان دراز تلاش و ناکامی، به جامعه متمدن بشری و روح تمدن بشری دست می یابند، جامعه ای که در آن آزادی، برابری و برادری حاکم است. نویسنده در پایان مقاله با اشاره به ضعفهای توسعه اقتصادی، طرح گفتگوی تمدنها را نیز بی ثمر می داند.متنفرهنگ و مطالعات اجتماعی"وحدت همه موجودات" یک دستگاه ایدیولوژی فلسفی و نیز یک ایدیولوژی ساخت اجتماعی است که بر پیوند و یکپارچگی و ت ثیر متقابل همه موجودات هستی ت کید می کند. بر این اساس، جامعه انسانی به مثابه تافته جدا بافته نیست; بلکه باید از طریق ایده وحدت همه موجودات، جامعه انسانی را درک کنیم و سپس آن را بسازیم. اما وحدت بشری یک مفهوم ارزشی است که در عین حال معیار ساخت جامعه انسانی نیز هست; یعنی باید اصل وحدت بشر و اصل وحدت همه موجودات را به عنوان معیار ساختن جامعه انسانی ملحوظ کنیم. وحدت بشر و خدا، هم یک قلمرو روحی و هم یک اصل مبنایی برای تفسیر جامعه انسانی و نیز ایجاد آن است; یعنی جوامع انسانی را باید در ارتقای روحی هستی (امر قدسی) تفسیر کنیم و وحدت بشر و خدا را به عنوان یک اصل مبنایی برای ایجاد جوامع بشری در نظر بگیریم.التزام و اعتقاد به وحدتهای یادشده، چهار اصل و مفهوم متعالی را به شرح ذیل به دنبال دارد: 1 . هستی متعالی (کیهان کبیر، هستی برتر، ابر هستی):همه موجودات عالم، از جماد گرفته تا نبات و حیوان و انسان، اعضای یک خانوادهاند، خانواده ای برتر و بزرگتر به نام "جهان هستی" (هستی برتر) که سرنوشت همه آنها را به هم پیوند زده است; از این رو هر شخص باید به طور آگاهانه خود را در این هستی متعالی جای دهد تا خود را درک کند و بر خود چیره گردد; 2 . جامعه متعالی:انسانها با هر ملت، نژاد، زبان و . یک خانواده بزرگ انسانی را تشکیل می دهند که سرنوشت و خیر و صلاحشان شدیدا به یکدیگر پیوند خورده است. این جامعه متوالی نه یک جامعه بین المللی (مثل سازمان ملل متحد) است و نه مستلزم این است که انسانها کشور یا ملت خود را نفی کنند; بلکه برعکس، اقتضای توجه به مفهوم جامعه متعالی آن است که مردم مدل آن را به عنوان راهنما در ساخت جوامع کوچکتر در نظر بگیرند. 3 ) فرهنگ متعالی:لازمه جهان متعالی و جامعه متعالی، فرهنگ متعالی است; فرهنگی که فراتر از سطوح سه گانه فرهنگ (فرهنگ اداری حرفه ای، فرهنگ ملی، فرهنگ منطقه ای) است و فرهنگ همه انسانهاست. فرهنگهای منطقه ای، ملی و حرفه ای که به نوبه خود برای یکپارچگی و بیداری بشر ارزشمندند، تنها در پرتو فرهنگ متعالی و در قلمرو آن رشد و نمو می کنند. 4 ) اندیشه متعالی (اندیشه برتر):جهان، جامعه و فرهنگ متعالی، اندیشه متعالی را به دنبال دارد; اندیشه ای که در تبوتاب انسانیت و بشریت عام تکاپو می کند. اساسیترین و عامترین مشغله انسانها، همانا "انسانیت بشر" است و تنها راه خلاص شدن از همه تفرقها و رنجها و بیماری های انسانی این است که اصل پایه "انسانیت عام" را بنا نهیم و آن را به عنوان منش همه چیز و همه مفاهیم در نظر بگیریم. ناگفته نگذارم که انسانها و جوامع انسانی، بویژه فرمانروایان و اندیشمندان، به دلیل غفلت از حقایق و پیش فرضهای یادشده، بخصوص انسانیت و بشریت عام، ناآگاهانه به گزینشهایی دست زدند که خانه آسایش، امنیت، رفاه و عزت و کرامت انسانی را هر روز ویرانتر ساخت. نظریه های معاصر "توسعه اقتصادی" و "گفتگوی تمدنها" نیز از این ضعف و کاستی مبرا نیستند. وقتی توسعه فقط مبتنی بر فعالیت اقتصادی باشد و سایر عوامل تمدن بشری فراموش و رها شوند، جامعه از مسیر تمدن واقعی بشر دور می شود، اگرچه ویژگی های ظاهری تمدن بشری را دارد.در سالهای اخیر موجی جهانی برای توسعه و ساخت جوامع متمدن از طریق گفتگوی بین تمدنها در دنیا ایجاد شده است. مسلما این گزینش، متمدنانهتر از روشهای پیشین از جمله تبعیض نژادی، جنگهای ملی و انقلابهای طبقاتی و . است. اما این به اصطلاح گفتگوها بدین معناست که شما می گویید حق با خودتان است و دیگری می گوید حق با اوست و من هم می گویم حق با من است. گرچه ملتهای حوزه های تمدنی از این طریق به تفاهم بیشتری دست می یابند، اما این گفتگوها و تفاهمها خیلی عمیق نیست. افزون بر آن، چون هر ملتی با پیشینه تمدنی خاص خود، خواه ناخواه شیوه تفکر و معیارهای ارزشی خود را حفظ می کند و وابسته به آن است، لذا حاصل این گفتگوها چیزی فراتر از مقایسه بین تمدنها نیست و تفاهم حاصل از آن هم چیزی بیشتر از نوعی آگاهی سطحی نمی باشد. از این رو است که ما می گوییم این قبیل گفتگوها هم کمک بنیادی و سازنده ای به ایجاد یک جامعه واقعا متمدن نمی کند و در یک کلام، گفتگوی تمدنها با یک مشکل اساسی مواجه است و آن عبارت است از فقدان یک پیش فرض، یعنی نبود دستگاهی مرجع به عنوان معیاری برای گفتگو و فقدان هدفی غایی که همه انسانها آن را پذیرفته باشند. به نظر ما این هدف باید "وحدت همه موجودات"، "وحدت بشری" و "وحدت بشر با خدا" (امر قدسی) باشد. تمدنها در یک نگاه گذرا با هم متفاوت اند; اما در ژرفترین بنیان همه آنها، یک ریشه مشترک و یک منبع بشری وجود دارد که آنها را لایق وصف "تمدن" می کند و به طور مشخصتر، تمدن بشری وحدتی فراتر از همه اینهاست. این ریشه مشترک و منبع اصلی بر همان سه وحدت مبتنی است. تنها براساس این ریشه و بر مبنای این منبع می توانیم به یک جامعه واقعا متمدن و انسانی دست یابیم.اشاره 1 . دیدگاههای آقای هووا حاوی نکات ارزشمندی است که برگرفته از فرهنگ غنی مشرق زمین است. وحدت جهان هستی و جامعه بشری و نیز ارتباط وثیق انسان با آفریدگار هستی از جمله مولفه های محوری ادیان الهی و تمدن شرقی است. در میان آثار متفکران و هنرمندان مشرق، کمتر اثری را می بینیم که تهی از این گونه مفاهیم و معارف باشد. 2 . به نظر می رسد برخورد هووا با نظریه "گفتگوی تمدنها" یک جانبه و غیرواقع بینانه است. اصولا نظریه گفتگوی تمدنها به دنبال ارایه پیش فرض و اصول مشترک معرفتی نیست; بلکه راهی منطقی و مسالمت آمیز برای دستیابی به اصول مشترک فرا روی انسانها و جوامع انسانی قرار می دهد. همچنین اگر بپذیریم که گفتگوی تمدنها در تعامل و تبادل فرهنگی موفق نمی باشد، فرصت و مجالی برای ظهور و بروز جهانی اندیشه های آقای هووا باقی نمی ماند و اصولا طرح اندیشهها و دیدگاههای بنیانی برای جهانیان لغو و بیهوده خواهد بود.البته این سخن نویسنده کاملا درست است که اگر دستگاه مرجعی به عنوان معیار برای گفتگوی تمدنها وجود نداشته باشد، گفتگوی تمدنها برای حل مشکلات اساسی بشر مشکل گشایی نمی کند. 3 . آنچه نویسنده به عنوان مبانی مشترک تمدن بشری نقل کرده است، نسبت به مبانی تمدن سکولار غرب، پیشرفت قابل توجهی را نشان می دهد، اما اولا، مبانی این نظریه (مثل وحدت انسانها و وحدت بشر و خدا) و مفاهیم ارایه شده (نظیر جامعه متعالی و فرهنگ متعالی) هیچ کدام به درستی تبیین نشده است و با این ابهام، طبیعی است که همگرایی میان انسانها و تمدنها ممکن نیست; ثانیا نشان داده نشده است که چگونه می توان جامعه متعالی و فرهنگ متعالی بهوجود آورد. پرسش امروز مومنان و مصلحان این است که چگونه می توان واقعیت دنیای جدید را به یک تمدن متعالی و انسانی نزدیک ساخت. |
قهرمان سازی اجباری کمتر کسی است که آرات کودک مستعد بابلی را نشناسد پسر بچهای که علیرغم سن کم جثه ورزیدهای دارد و رکوردهای جالب توجهی را به ثبت رسانده است و این روزها در شبکه احتماعی اینیستاگرام به شدت فعال و مطرح است او که مورد توجه بسیاری از فوتبالیستها و مشاهیر جهان قرار گرفته است با نگرانی و هشدار کارشناسان حوزهی حمایت از کودکان وجامعه روبرو شده است، کودکی که اگر نقاب ارزندگی و شایستگیش را که والدینش به او القا کردهاند را بردارد روح کوچک و خسته او پدیدار میشود. کودک 6 سالهای که سالهاست قربانی آرزوهای دست نیافتنی والدینش شده و این نمایش ظالمانهی نابهنجارو ناآگاه مورد تشویق و ترغیب عدهای از دنبال کنندگان هیجان زدهی او در شبکههای اجتماعی قرار گرفته و این بدعت بهترین بودن و رضایتمندی آن هم از سوی مشاهیر و طرفداران و مسیولان به قطع آثار سوء و مخربی در شخصیت او به جا خواهد گذاشت. او هیچگاه مفهوم واقعی رضایت از خویش را درک نخواهد کرد چرا که او همواره باید در تلاش برای جلب توجه طرفدارانش باشد به شکلی که اگر انتقاد یا بی توجهی از سوی مشوقان او صورت بگیرد آرات به شدت ناراحت، سرخورده و دچار خودآزاری میشودو این خود فرسودن تا هنگامهی بزرگسالی همراه او خواهد بود نکتهی ت سف آور دیگر القای دروغ و بزرگ نمایی والد او در رابطه با موفقیتهای سوری آرات است به طوری که چندی پیش در پخش زنده صفحه شخصی او در اینیستاگرام با تعجب با لحن کودکانهاش متذکر دروغی میشود که پدرش با آب و تاب برای مخا طب میگوید و این اعتراض که به حتم آگاهانه نیز نبوده با دستپاچگی پدرش با قطع لایو به پایان میرسد . این میان این قهرمان سازی از دیدگاه جامعه شناسان و مددکاران اجتماعی مصداق بارز کودک آزاری است و این زنگ خطری برای قهرمانی است که در بزرگسالی دچار سرخوردگی، خودتخریبی و و البته انزجار او از کسانی میشود که او را به اجبار از سیر طبیعی زندگی بازداشتهاند "حامد علمایی، مدد کار اجتماعی و عضو انجمن حمایت از کودکان در خصوص شرایط آرات حسینی گفت: "در انجمن حمایت از حقوق کودکان مهمترین دغدغه ترویج پیمان نامه یا همان کنوانسیون حقوق کودک است، چون کشور ما هم آن را پذیرفته است، در این پیمان نامه، در ماده 32 و 36 گفته میشود که کودکان باید در برابر هر گونه کار زیان بار یا استثمار که مانع از آموزش یا بهداشت جسمانی، روحی، معنوی و اخلاقی آنها میشود، مصون باشند. اتفاقی که امروز ما در رابطه با آرات 6 ساله شاهد آن هستیم این است که کودکیست که از یک طرف کارهای خارق العاده انجام میدهد، خیلی دنبال کننده دارد و سلبریتیها با او در ارتباط هستند، اما از طرف دیگر باید به این موضوع توجه کنیم که در کنار همه این مزایا، اگر از بیرون به زندگی آرات نگاه کنیم میبینیم که آرات یک پسر بچه 6 ساله بیشتر نیست و ما باید این را ببینیم که آیا آرات در زندگی خودش کودکی کرده است؟ ما چیزی تحت عنوان مراحل رشد داریم، کودک در سن 6 سالگی به تفکر انتزاعی نرسیده است یعنی نمیتواند منطقی و عقلانی درباره خودش و آیندهاش و شرایط خودش تصمیم بگیرد. "این تلخ نامه را کسی مینویسد که هنوز در آستانهی سی و سه سالگی مشغول کودکی است و لحظهای دست از بازیگوشی و کنجکاوی برنمی دارد. و در مواجهه با موانع، به قول شهین خانم همسایه خیره خیره نگاه کرده و کار خود را میکند وفعالیت هایش را از سر میگیرد |
رشتهی من با افتخارمیگویم: من دانشجوی رشتهی علم اطلاعات و دانش شناسی هستم.شاید برای خیلی از مردم سوال باشد که این رشته چیست؟ سرفصلهای آن چه دروسی هستند؟ آینده شغلی آن چطور است؟اجازه دهید از خاطراتم برایتان بگویم .خود من آن روزی که وارد این رشته شدم ،اطلاعات کافی در موردش نداشتم..اصلا نمیدانستم قرار است چه درس هایی بخوانم و در آینده چه شغل هایی در انتظار من است .اما روزه اولی که به دانشگاه رفتم را به خوبی به یاد میآورم..استادمان با یک لحن خاصی گفت: "رشتهی شما کتابداری است و بیشتر رشتهی خانم هاست" .آن لحظه وقتی این لحن و گویش استاد را دیدم، فهمیدم که وارد دنیای کتاب شدهام.از بچگی کتاب و کتابداری را دوست داشتم، ولی وقتی استاد با آن لحن خاص گفت رشتهی شما کتابداری است، یکم ناامید شدم .در ابتدا تصمیم گرفتم رشتهام را عوض کنم..سراغ مدیر گروه رفتم..کمی با او صحبت کردم و او توضیحاتی راجع به رشته و آینده آن به من داد و مقداری من را توجیح کرد.آن روز من دودل بودم و نمیدانستم که به حرف کدام یک توجه کنم، رشتهام را عوض کنم یا بمانم و در همین رشته پیشرفت کنم .پس از چند روز فکر کردن و درگیر بودن با این ذهنیت تصمیم خود را گرفتم..تصمیم گرفتم در دنیای قشنگ و آرام کتابها بمانم و به رشد و پیشرفت فرهنگ علمی جامعه کمک کنم .شاید وقتی استاد ما با آن لحن گفت رشته شما کتابداری است، پس چه انتظاری از مردم عادی داریم که با این رشته چطور و چگونه برخورد کنند؟روزهای اول هرکسی از من میپرسید رشتهات چیست و من هم در جواب میگفتم علم اطلاعات و دانش شناسی، خیلیها( در واقع نود درصد افراد) میگفتند چی؟ این دیگه چه رشتهای؟ و خیلی از جوابهای دیگر که مرا آزرده میکرد..اما حالا من در این رشته ماندهام و اگر به یک سال قبل و زمان انتخاب رشته برسم بازهم همین رشته را با اولویت بهتری انتخاب میکنم.من یک کتابدار محدود به کتابخانه نیستم،من باید فرهنگ مطالعه و ترویج علم را بین مردم جامعه گسترش دهم،من باید با آموزش به دیگران هم به یادگیری خویش و هم به یادگیری دیگران کمک کنم،من باید به رشد و پیشرفت فرهنگی مردمان جامعه کمک کنم تا جامعهی آسودهتر و راحتتری داشته باشیم و هزاران وظیفه و رسالت دیگر که بر عهدهی ما کتابداران است ..من افتخار میکنم که در این رشته هستم و با اساتید و افرادی اشنا شدم که هدفشان رشد و کمک به یکدیگر است .من در این رشته میمانم و با قدرت ادامه میدهم و برا پیشرفت فرهنگی و علمی جامعهام تمام تلاشم را میکنم .من خودم را محدود به قفسهها و کتابهای کتابخانه نمیکنم..چرا که یکی از علل تغییر نام این رشته به علم اطلاعات و دانش شناسی نیز همین است.از هم رشتههای عزیزم هم میخواهم این رشته را دست کم نگیرند و خود را محدود نکند،باور کنید آیندههای شغلی بسیار زیادی در این رشته هست،با فناوریها آشنا شوید و انشالله سعی کنیم این فناوریها و زیرساخت هارا در کتابخانهها پیاده سازی کنیم تا هم علاقهی مردم به کتاب و کتاب خوانی زیاد شود و هم جامعهی کتابخوان بهتری داشته باشیم..به امید آن روز . |
وجدان کاری و انضباط اجتماعی وجدان میتواند سر چشمه و منش خیر و اعمال نیک گرددهمه آدمها وجدان دارند، اما اینکه چقدر به آن اهمیت میدهند و آیا وجدان را در انجام کارهای روزانه خود در نظر میگیرند یا نه، قابل ت مل است. وجدان به نیروی درونی در ذهن انسانها که خوب و بد یک رفتار را با آن میسنجد، گفته میشود. وجدان آمادگی، تفکر یا قضاوتی است که در تشخیص درست از نادرست به افراد کمک میکند قضاوت درباره رفتارها بر پایه ارزشها یا هنجارها.در بسیاری از موارد وجدان میتواند سر چشمه و منش خیر و اعمال نیک گردد، چراکه وجدان، منع کننده از بدیها و تشویق کننده به خوبیهاست. اما چرا گاهی اوقات وجدان را نادیده میگیریم و برخلاف ذات خیرخواهی و خداجویی فطرت انسانها دست به اعمالی خلاف مقتضای آفریده برتر خداوند و صفات تعالی بشر میزنیم؟! مگر نه این است که انسان اشرف مخلوقات است و خداوند به ملایکه خود نسبت به آفرینش چنین موجودی فخر و مباهات کرده است؟همه وجدان داریم، اما منافع شخصی مانع میشودهر فردی از بدو تولد به صورت ذاتی و درونی روحیهای خداجو و خیرخواهانه دارد. گرایش به خوبیها در او وجود دارد و بدیها را نفی میکند، اما شرایط محیطی و نوع زندگی انسانها سبب میشود تا وجدان آنها به نحوی که در آن قرار دارند شکل بگیرد.بدون شک هیچ کودکی از ابتدا خلافکار، پرخاشگر، جامعهستیز یا جانی نیست، شخصیت و رفتار افراد در محیط پیرامون خود و تحت شرایط زندگی اجتماعی شکل میگیرد.کسی که وجدان دارد در همه حال قانون و ضوابط اجتماعی را در نظر میگیرد و به آن عمل میکند، منافع خود را بر منافع دیگران ترجیح نمیدهد، از موقعیتهای پیش آمده در محیط کار و زندگی به نفع خود سوءاستفاده نمیکند، به حقوق دیگران احترام میگذارد و در جهت حفظ آن میکوشد.بیشترین زمانهایی که انسان وجدان را نادیده میگیرد مربوط به زمانی است که منافع شخصیاش در میان باشد و در واقع منافع شخصی پاشنه آشیل وجدان کاری است. کارمندی که از حضور نداشتن مدیر برای راحتی خود در محیط کار استفاده و کم کاری میکند، ورود و خروجش به محل کار بدون در نظر گرفتن نظم و قاعده اداری است و مسایل زندگی شخصیاش را درون محیط کار میآورد و دیگر همکاران را با رفتارهای منفعتطلبانه خود آزار میدهد یا کار ارباب رجوع را بیدلیل و از روی تنبلی به آینده موکول میکند و دیگران را معطل خود میگذارد، همه از نمونههای نداشتن وجدان است. شاید برای خیلیها اتفاق افتاده باشد که در محیط کار از رفتار حق به جانب همکاری دیگر به ستوه آمده و تحمل شرایط برای او دشوار گردد.کارمندی که کار میکند، کارمندی که از زیرکار در میرودکارمندی را تصور کنید که بیشتر از همه تلاش میکند و چند برابر دیگران در محل کار زحمت میکشد و گاهی اوقات نیز از وقت شخصی خود برای انجام امور اداره میگذارد، هنگام دریافت حقوق نیز احساس رضایت خاطر و شکرگزاری دارد، او وجدان را در نظر گرفته است و به ندای آن پاسخ مثبت داده، به همین دلیل از عملکرد خود راضی و خشنود است و آرامش را در کنار کار خود به همراه دارد.اما در مقابل شخصی را در نظر بگیرید که در کار خود تنبلی میکند و کاری را به درستی پیش نمیبرد، حتی گاهی اوقات از کار اداری جهت انجام امورات شخصی خود میزند، در آخر ماه نیز با گرفتن حقوق معترض است که چرا اضافه کار کم گرفته و حق او تضییع شده است.اینگونه افراد وجدان و مسیولیت خود را نادیده میگیرند، به همین خاطر همیشه شاکی و ناراضی هستند و هیچ چیز آنها را راضی و خوشحال نمیکند.یکی از ویژگیهای مثبت و مفید فرهنگ و تمدن دو واژه وجدان و انضباط کاری هستند، اما چرا بعضیها به خود اجازه میدهند در محیط کاری حقوق همکاران را تضییع کنند، کار خود را پیش ببرند و این دو موضوع مهم را نادیده بگیرند؟شاید به این دلیل است که سیاستهای ادارات ما و حتی جامعه در روابط میان انسانها هشداردهنده، کنترلکننده و متولد این واژهها نیستند و مقوله آموزش در این زمینه و ایجاد حس نیاز به وجدان کاری و اجتماعی در افراد، نادیده گرفته شده است.توجه نکردن به وجدان در مناسبات اجتماعی به این دلیل است که احساس نیاز به این امر در روحیه و منش برخیها شکل نگرفته است. اگر افراد به این باور برسند که آرامش دیگران سبب آرامش در زندگی آنها نیز میشود هیچگاه در محیط اداری یا هر محیط دیگری در رفتار و اعمال خود وجدان را نادیده نمیگیرند.وجدان کاری و اخلاقی و نتایج آنوجدان واژهای است که ساده نوشته و خوانده میشود، اما درون آن پر است از رموز رسیدن به خوشبختی و آرامش. هر کس که وجدان دارد آرامش درونی و رضایت خاطر نیز از زندگی خود دارد. هرگاه کار ناپسندی انجام دهیم وجدان ما آنقدر درگیر و ناراحت میشود که آسودگی خاطر را از ما میگیرد، اما در عوض با انجام یک کار نیک و شایسته وجدان ما خشنود میشود و مارا بیشتر به سمت کار نیک تشویق میکند.اگر افراد خود را در نفع و زیان مناسبات و تعاملات سهیم بدانند و تنها به منافع خود بدون در نظر گرفتن نفع و حقوق دیگران بسنده نکنند میتوان شاهد حس تعلق و مسیولیتپذیری آنها در محیط اداری و اجتماعی بود.شما چقدر در زندگیتان افراد خوب و باوجدان دیدهاید؟ کسانی در جایی که انتظارش را نداشتهاید کارتان را راه انداخته و مهربانیشان را نثار شما کردهاند و چه حس خوشایندی از این نوع برخورد و رفتار خوب به شما دست داده و آرزو کردهاید کاش تعداد این افراد در زندگیتان زیاد بود تا هر روز با احساس رضایت و خوشحالی با آنها ملاقات میکردید.رانندهای که قوانین رانندگی را رعایت میکند، کارمندی که کار مراجعهکننده را به درستی انجام میدهد، فروشندهای که گرانفروشی و احتکار نمیکند، مدیر و معاونی که در شغل خود منفعتطلبی نمیکند و خیلی موارد دیگر که هر روز شاهد آن هستیم، اگر اتفاق نیفتد زندگی برای همه خوشایند و همه چیز زیبا میشود.وجدان، ثروت و دارایی نیست که به صورت ناعادلانه بین افراد تقسیم شده باشد، وجدان یک نیروی درونی است که خداوند به تمام افراد بشر در جهت گرایش و کشش به سمت خوبیها هدیه کرده است، فرقی نمیکند در کجای دنیا و با چه ظاهر و موقعیتی باشیم، فقیر و غنی، رییس و کارگر، کودک و بزرگسال، سیاستمدار یا کارمند، هرچه باشیم وجدان که در کار نباشد چیزی جز یک جسم بیارزش و تو خالی نیستیم.یکی از صفاتی که سبب میشود انسانها وجدان را سرلوحه کارشان قرار دهند اخلاق است. اخلاق کاری و اجتماعی مسیلهای است که باعث میشود افراد در مناسبات و امورات اداری و زندگی اجتماعی خود تعهد داشته باشند و وظایف خود را به نحو شایسته انجام دهند.ارزشها در باورهای دینی، اخلاقی و فرهنگی آشکار و باعث میشوند رفتارها و سبک زندگی مختلف برای افراد معنا یابد و زندگی آنها سمت و سوی معنوی و اخلاقی پیدا کند تا برای حفظ معنای زندگی و رسیدن به آرامش خود و دیگران شیوهای پسندیده در مناسبات اداری و روابط اجتماعی خود پیش بگیرند.منبع: روزنامه جوانفاصلهشما با تولیدکنندگان برای خرید مستقیم فقط به اندازهیک کلیک این سامانه میتواند این امکان را برای کاربرخود فراهم کند تا کاربربتواند محصول و خدمات مورد نظر خود را به راحتی بررسی کرده انتخاب و خرید نماید. سامانه دایرکتوری برای این کار از تصاویر، فیلم جدول مشخصات فنی و توضیحات مربوط به محصول استفاده میکند و حتی خریداران میتوانند نظرات خود را در مورد محصول و یا خدمت مورد نظر درج کنند تا کاربران دیگر بتوانند از آن استفاده کنند علاوه بر تمام این موارد کاربر میتواند کالاهای مورد نظر خود را در کنار یکدیگر قرار داده و آنها را با یکدیگر مقایسه کند تا در نهایت کاربر بتواند انتخاب بهتری داشته باشد این موارد تنها قسمت کوچکی از مزایای سامانه دایرکتوری بشمار میآید.این سامانه میتواند کاربر را قادر کند تا با استفاده از فیلترهایی که در اختیار او قرار میدهد به راحتی بتواند با استفاده از ویژگیهای مورد نظر خود مدل، مارک یا برند و موارد خاص دیگر به او برای پیدا کردن محصول مورد نظر خود کمک کند در آخر نیز کاربرمیتواند برای تکمیل معامله و پرداخت مبلغ محصولات و یا خدمت مورد نظر خود از درگاه بانکی مختلف استفاده کنند و محصول سفارش داده خود را با اطمینان درب منزل دریافت نماید.فقط با چند کلیک میتوانند تولیدکنندگانی که در سراسر ایران محصولات مد نظر شما را میفروشند پیدا کنیدخدمتی جدید در بازاریابی محصولات سنتی ایرانیبدون تردید دیگر کمتر تولیدکنندهای بدون استفاده از فناوری دیجیتال توانایی رقابت با دیگران را دارد. همچنین الگوهای مختلف بازاریابی نیز روز به روز بیشتردر پلتفرمهای آنلاین مورد استفاده قرار میگیرند، با این حساب هر تولیدکنندهای باید به خوبی با بازاریابی و فروش محصولات بصورت دیجیتالی آشنایی داشته باشد.بسیاری از تولیدکنندگان بیش از هر زمان دیگری نیاز به بازاریابی برای محصولاتشان را احساس میکنند. فروشگاه و بانک اطلاعات تولیدکنندگان محصولات سنتی شکا بهمنظور فراهم نمودن زمینه بازاریابی محصولات سنتی ایرانی در سر تاسر ایران راهکارهای مناسبی را برای تولیدکنندگان با فناوریهای نوین دیجیتال ارایه داده است.تولیدکنندگان محصولات سنتی میتوانند از این پس برای بازاریابی و فروش محصولاتشان از دو گزینه فروشگاه اینترنتی و بانک اطلاعات تولیدکنندگاناستفاده نمایند. از راهکارهای رایگان و بدون نیاز به پرداخت هزینه برای یافتن کاربران در سامانه شکا و ارایه محتوای بازاریابی به کاربران.اگر تولیدکننده هستید و میخواهید محصولات و برند خود را بهانبوهی از کاربران که در فضای مجازی منتظر شما هستند نشان دهید میتوانید فروشگاه و بانک اطلاعات تولیدکنندگان محصولات سنتی شکا به نشانی مراجعه نموده و از شرایط ثبت نام در این سامانه اطلاعات لازم را دریافت نمایند.فناوری دیجیتال فرصتی ارزشمند برای تولید کنندگان و کسب و کارهای نوین |
چگونه کودک خود را تنبیه کنیم تنبیه بدنی یا تشویقدر مشاوره تلفنی کودک چه اصولی برای تنبیه کودک باید رعایت شود. لطفا متن زیر زیر را با دقت بخوانید.ظهر داغ تابستان است عرق از سر و روی همه میبارد، گرما کلافه کننده است ایستگاه مترو خیلیشلوغ است همه برای رفتن عجله دارند مادرو فرزندی باهم وارد مترو میشوند ،بچه میخواهدروی صندلی بنشیند اما صندلی خالی نیست ،بچه شروع به داد و فریاد و گریه میکند مادر آهستهمی گوید :باید صبر کنیم تا صندلی خالی بشهبچه گوشش اصلا بدهکار نیست فریاد میزند و میگوید "من میخوام بشینممادرکه معلوم است حسابی خسته و کلافه است دست بچه را محکم میکیرد و میگوید" باید صبرکنی میفهمی!بچه لگد میزند و کیف مادر را میکشد .مادر عصبانی میشود و با پشت دست توی دهان بچه میزند فریاد بچه بلندتر میشود صدای همه کسانی که در مترو نشستهاند بلند میشود.حوصله بچه ندارین برای چی بچه میارین؟ - ما ده تا بچه بزرگ کردیم یکی شون این جوری تو رومون نایستادند - از دست بچههای این دوره زمونه - خیلی از ماها در طول روز با این صحنهها روبرو شدهایم یا شاید خودمان با این مشکل دست وپنجه نرم میکنیمتربیت در دنیای امروز مسیله بسیار پیچیده ایست که نیاز به آموزش و مهارت دارد اگر میتوانستیم کودک مان را فقط با روشهای مثبت تربیت کنیم خیلی عالی بود اما همیشه تشویقجوابگو نیست و گاهی باید از محدودیتها کمک گرفت.خیلی از پدر و مادرها هنوز نمیتوانند تشخیص دهند کجا از تشویق استفاده کنند و کی از تنبیه .تشویق را خیلیها بلدند ولی تنبیه کردن قاعده و قانونی دارد که نیاز به اموزش دارد .در بسیاری از موارد تنبیه به تنهایی نمیتواند نتایج دلخواه را فراهم کند زیرا یک روش منفی است،غالب پدر و مادرها در تنبیه به کودک میگویند: "این کار را نکن!"اما به او یاد نمیدهند به جای انجام ندادن این کار، چه باید بکند؟وقتی تنبیه را بدون تقویت رفتار شایسته ،به کار میبریم کودک نمیداند رفتارناپسند را با چهرفتاری جایگزین کند.سارا که به خاطر بالا رفتن از صندلی و برداشتن لیوان شیشهای تنبیه شده و در حالی که گریه میکند، میگوید: دیگر از صندلی بالا نمیروم!تا این جا خوب است، اما سارا نمیداند باید لیوان را چگونه و از کجا بردارد؟سارا یاد گرفته چهکاری را انجام ندهد اما نمیداند باید چه کار کند؟از آنجایی که تنبیه به عنوان یک روش مدیریتی به کار برده میشود، لازم است با اصول آن آشناشویم.اصول تنبیهتنبیهی را انتخاب کنید که رفتار ناخواسته را کاهش دهد - به یاد داشته باشید که تنبیه هنگامی موثر واقع میشود که بروز رفتار نامناسب را کاهش دهد نه اینکه اصل رفتار به فراموشی سپرده شود.مادر سارا او را به خاطر پاره کردن کتاب ،به اتاقش فرستاده سارا در اتاق مشغول بازی با کامپیوترو اسباب بازی هایش شده و اصلا فراموش کرده که برای تنبیه در اتاق است.قبل از تنبیه نتایج آن را بررسی کنید. - اگر رفتار بد کاهش یافته بود میتوانید دوباره از این روش استفاده کنید در غیر این صورت اینروش بازدهی ندارد.در تنبیه زیاده روی نکنید. - اگر از یک روش بیش از حد استفاده کنید کودک به آن عادت خواهد کرد و تنبیه به تدریج ،تاثیرشرا از دست میدهد.هر اقدامی هرچند که موثر باشد ،مثل ممنوعیت تماشای تلویزیون، تنبیه بدنی،محرومیت و .با استفادهی بیش از حد ،تضعیف میشود و اثر مورد نظر را نخواهد داشت.از تنبیه در کنار روشهای مثبت استفاده کنید - تنبیه به تنهایی رفتار خوب را به کودک نمیآموزد .باید به کودک تفهیم کنید چه کاری را نباید انجام دهد و در قبال رفتار مثبتی که به جای کار ناشایستشانجام داده باید، پاداش دریافت کند.اگر کودک هنگام عبور از خیابان میدود، ابتدا باید روش عبور از خیابان را آموزش ببیند، سپس بهخاطر منتظر ماندن و صبر کردن و عبور با احتیاط از خیابان ، تحسین شود.با این روش تاثیر تنبیهخیلی بیشتر میشود.تنبیه را به تعویق نیندازید. - اگر قصد تنبیه کودک تان را د ارید بلافاصله پس ازرفتار نادرست، این کار را انجام دهید .آنچهباعث کنترل رفتار انسان میشود،پیامد بدون وقفه است.جمله ی:"صبر کن تا بابات بیاد"یا"بزار برسیم خونه به حسابت میرسم"جمله تکراری است کهتاریخ مصرفی درستی ندارد و بیشتر وقتها فراموش میشود و کودک به خوبی این را میداند.هر تنبیهی اثرش را با گذشت زمان از دست میدهد وتنبیهی که مدتی بعد از خطا صورت بگیردنتیجهای ندارد چون کودک ارتباط تنبیه را با رفتار ناپسندش درک نمیکند و در نتیجه ثمری ندارد.همیشه پیآمد را تشریح کنید - کودک باید بداند چه رفتاری شما را ناراحت میکند و در صورت پافشاری در انجام در انجام آنواکنش شما چه خواهد بود؟تصمیم خود در پی رفتار اشتباه و نتایج رفتار غلط را برایش کاملاتوضیح دهید .ثابت قدم باشید - تنبیه موثر، یک تنبیه بی وقفه و قابل پیش بینی است.تنبیه باید در تمام مواردی که کودک یک خطا را مرتکب میشود به یک صورت انجام شود، مثلاهمیشه به دنبال پرت کردن اجسام به وعده خود عمل کنید و همیشه یک تنبیه را در نظر بگیرید تاکودک بداند در صورت پرت کردن اجسام باید منتظر همان پیامد باشد.الکی تهدید نکنید - کودک را با تنبیهی که قادر به انجامش نیستید تهدید نکنید.همیشه به حرفی که گفتید عمل کنید و چیزی را میگویید جدی بگیرید .تهدیدهای پوچ و ناپایدار بهرفتارهای نادرستی میانجامد که تثبیت شده است و در برابر تغییر مقاومتر است.پیش از واکنشنشان دادن دومین سومین یا دهمین فرصت را به او ندهید و تنبیه تان را عملی کنید.برای اصلاح رفتار کودک به او فرصت دهید - هدف از تنبیه اصلاح رفتار است پس فرصت دهید تا آموخته هایش را نشانتان دهد.اگر تنبیه خیلی طولانی شود ممکن است کودک فرصت پیدا نکند رفتارش را اصلاح کند وقتی کودکاز تلویزیون دل نمیکند و برای خوردن شام دیر سر سفره حاضر میشود اگربرای تنبیهش، بهمدت یک ماه او را قبل از غذا خوردن از تلویزیون محروم کنید او اصلا فراموش میکند که اینتنبیه برای چه بوده و نمیتواند رفتارش را اصلاح کند.تنبیه بدنی باید کنترل شده و مختصر باشد - تنبیه بدنی هرگز یک اصل نیست ولی گاهی ما ناچار میشویم از این روش استفاده کنیم.تنبیه بدنیهرگز نباید با شدت و از روی عصبانیت باشد.وقتی فاطمه سه ساله میخواهد سوزن را داخل پریز برق کند فریاد میزنید که این کار را نکن وضربه ملایمی پشت دستش میزنید.برای یک کودک سه ساله این روش موثرتراست از یک نطق بیسر و ته درباره الکتریسته و چگونگی عبور برق از اجسام رسانا و نارسانا و چگونگی برق گرفتن.روش دیگر این است که دست کودک را بگیرید و او را از انجام کار غلطش منع کنید. وقتی کودکدر حال وارسی قوطیهای شوینده و بعضا خطرناک است بهتر است دستش را بگیرید و او را ازصحنه خارج کنید و شویندهها را از دسترش دور کنید.بهتر است به جای واکنش احساسی هنگام عصبانیت، یک رفتار سنجیده به خرج دهید که کنترل شدهو هدفمند باشد و در حد یک ضربه کوچک پشت دست یا ضربه ارام به باسن کودک باشد.هر گز هنگام عصبانیت از تنبیه بدنی استفاده نکنیدهر گز از ترکه خط کش کمربند یاامثال ان استفاده نکنید.بهتر است به جای تنبیه بدنی از روش هایی ماند محروم کردن موقتی،و تصحیح بیش از حد ،گرفتنبعضی امتیازات ،محدود کردن و غیره استفاده کنید.چند روش جایگزین تنبیه بدنی 1 محروم کردن موقت - این روش زمانی موثر است که کودک چیزی باارزشی را که دوست دارد از دست بدهد ،و از طرفیاین محرومیت باید کوتاه مدت و موقت باشد تا تاثیرگذار باشد.می توانید کودک را از محل بازی اش به مکانی که خسته کننده است و هیچ سرگرمی ندارد اخراجکنید)این محل نباید تاریک یا ترسناک باشد(جایی که از جریان فعالیت خانواده و محل مورد علاقهکودک جدا باشد، این مکان حتی میتواند روی مبل پذیرایی باشد.قبل از محرومیت به کوک تان توضیح دهید که اگر رفتار ناپسندش را ادامه دهد او را به اتاقش میفرستید .مدت زمان محرومیت را بر حسب سن کودک تعیین کنید.محرومیت برای مدت کوتاه، موثر است در حد چند دقیقه، کودک را میتوان به ازای هر سال ازسنش یک دقیقه اخراج کرد.برای یک کودک چهار ساله چهار دقیقه کافی است این زمان باعث قطع فعالیت کودک میشود اوفرصت پیدا میکند تا در آرامش از رفتاری که باعث این محرومیت شده دست بکشد 2 روش تصحیح بیش از حد - این روش مجموعهای از راه حل هایی است که یک روانپزشک برای پایان دادن به رفتارهایناخواسته پایدار،طراحی کرده است.در این روش از پیامدهای عینی برای شکستن عادتهای ناپسند استفاده میشود.این روش بسیار موثرتر ازتنبیه بدنی، فریاد زدن، سرزنش کردن و رفتارهای عصبی است.براساس این روش، از کودک میخواهید رفتار ناشایست خود را اصلاح وجبران کند و در انجام اینتکلیف بکوشد، طوری که دیگر دلش نخواد آن رفتار را تکرار کند در این هنگام باید مقاومت ،گریهکردن و بداخلاقی کودک را نادیده گرفت به یاد داشته باشید که این روش آسان نیست.مثلا اگر کودک دیوار را خط خطی کرد، به او بگویید این دیوار کثیف شده و یک نفر باید آن را تمیزکند، وسایل نظافت را در اختیار کودک قرار دهید و بر تمیز کردن دیوار نظارت کنید.اگر بی چون و چرا کار را انجام داد حرف شنوی اش را تحسین کنید و آن را تقویت کنید ،اگرسرپیچی کرد با آرامش و قاطعانه بگویید، احساسش را درک میکنید و میدانید در این کار مهارتکافی ندارد،می توانید دستش را بگیرید و کمکش کنید.سپس وقتی دیوار تمیز شد از او بخواهید محل دقیق نقاشی را به شما نشان دهد. اگر دوباره رویدیوار چیزی نوشت تمام مراحل قبل را تکرار کنید و بگویید:" دوباره دیوار کثیف شد و تو دوبارهباید آ.ن را تمیز کنی و باز جای نقاشی را به من نشون بدی" قاطع باشید و هرگز خودتان دیوار راتمیز نکنید در این صورت هر چه رشتهاید پنبه میشود.این روش برای ناسازگارترین بچهها موثر است، هم برای کودکان کوچک هم نسبتا بزرگ.به یاد داشته باشید همیشه تشویق و تحسین، تاثیر بهتر و ماندگارتری دارد تا تنبیه.تنبیه همیشه آخرین راهکار است نه اولین.موفق و پیروز باشید.__ مبع مشاوره خانواده آویژه |
کودک آزاری و برخورد با فرزند ( 1 ) کودک آزاری موضوعی نیست که به این سادگی بتوان از آن گذشت . متاسفانه این مسیله تبدیل شده به مبحثی برای چیزهای حتی در سطح تبلیغات و از این موضوع سو استفادههای بسیاری میشود در حالی که اکثر افرادی که به آن میپردازند هیچ توجهی در عمل به کودک آزاری نمیکنند . کودک آزاری و برخورد با فرزند از مبانی مهم تاثیر گذار در جامعه است که هر چه جامعه رو به پیشرفت میرود این تاثیر بیشتر و بیشتر میشود . هر چقدر هم غریزه ، وراثت و محیط خارج از محیط خانه و خانواده در تشکیل شخصیت ، منش و رفتار آیندهی یک فرد تاثیر گذار باشد باز هم تاثیری که رفتار والدین روی فرزند دارد آنقدری زیاد هست که نه تنها نتوانیم آن را در نظر نگیریم ، بلکه باید توجه زیادی نیز به آن اختصاص دهیم . متاسفانه چیزی که در دنیای روان شناسی نوین دیده میشود ساختارها و دسته بندیهای مشخص در زمینه هایی است که وقتی همین دسته بندیها وارد عمل میشوند باعث میشود جایی دچار مشکل شویم و به یک شاخهی فرعی یا حتی اصلی جدید نیاز داشته باشیم و ساختارها گستردهتر شوند و همه چیز پیچیدهتر از قبل . مطالبی همچون برخورد با فرزند در علوم انسانی باید به قدری ساده و قابل بیان و قابل فهم باشند که همگان به سادگی بتوانند آنها را در زندگی روزمره بکار ببرند نه مثل اصول علومی همچون ریاضی و شیمی و کامپیوتر که مورد توجه عموم نیست و خواصی که مخاطب چنین علوم هستند به آنها نیاز دارند و بس . با توجه به مطالب بالا باید فهمیده باشید که قضیه از چه قرار است . موضوع برخورد با فرزند با نگاهی دیگر است که شامل روشهای برخورد ، آثار آن در شخص و جامعه و . میشود .ما مسیول آیندهی فرزندانمان هستیم ولی نه مامور تعیین آیندهی آنها . والدین حق ندارند مسیر زندگی کودکشان را آن طور که خودشان میخواهند پیش ببرند مگر آنکه این مسیر همان مسیری باشد که خود فرزند هم با رضایت پذیرفته . افراد افسرده ، غمگین ، بزهکار ، دارای اختلالاتی همچون وسواس و . زیادی را هر کداممان در اطرافمان میبینیم . اگر از زندگی این افراد در گذشته خبر داشته باشیم میبینیم دوران کودکی و نوجوانی جالبی نداشتهاند و هر چقدر در این موضوع عمیقتر شویم و بیشتر وارد آن شویم بیشتر به این وضعیت بغرنج پی میبریم که اگر ریشهی بسیاری از مشکلات مذکور در افراد سرگذشتی که با خانوادهی خود در کودکی و نوجوانی داشتند نباشد ، باز هم تاثیر بسیار زیادی روی آن دارد . حال این افراد دور هم جمع شدهاند و جامعه را تشکیل دادهاند . جامعهای که با چنین پیشروی ای کم کم ریشهاش از سلامت روانی در میآید . نسلهای آیندهی ناسالمتری خواهد داشت و عملا جامعهی روانی آیندهی ما ناسالمتر خواهد بود . چه کسی در این جامعه زندگی میکند ؟ خود ما . حال فرض کنید عدهای ناسالم داریم . این افراد روی عدهی سالم هم خواه نا خواه تاثیر میگذارند و بخشی از آنها را یا دچار مشکل میکنند یا عملکردشان را دچار اختلال میکنند . به زبان نسبتا ساده دیدیم که وقتی یک فرد در کودکی و نوجوانی مورد آزار قرار میگیرد (که صرفا جسمی نیست و در این مورد بعدا به طور خاص صحبت میکنم) این فرد اولا تنها فردی نیست که به این شکل وارد جامعه میشود و دوما مشکلی که با خود به جامعه میبرد با مشکل دیگران یکی نیست . لذا ما با تربیت ناصحیح فرزندانمان فقط در حق او ظلم نکردیم و در حق جامعه هم ظلم کردیم و اگر فرزند چنین افرادی آنها را بخشید ، من آنان را به عنوان عضوی از جامعه هرگز نخواهم بخشید .در این قسمت به کلیات و تاثیرات تربیت ناصحیح فرزند در جامعه پرداختم و در بخشهای بعد به روش برخورد با فرزند و تربیت او و تاثیرات آن بر روی فرزند میپردازم . |
مسوولیت فردی در بستر اجتماعی اخیرا مطلبی خواندم به قلم خانم ندا رضوی زاده استادیار جامعه شناسی جهاد دانشگاهی مشهد با عنوان "ایرانیها با افغانستانیهاچگونه برخورد کردند؟". با خواندن نوشتهی ایشان مطالبی به ذهنم آمد که با خود ایشان به اشتراک میگذارم تا اگر صلاح دیدند در کانال خود منتشر کنند. من به طور خلاصه به چند نکته که در تحلیل ایشان غایب است اشاره میکنم، نکاتی که از نظر من جا داشت به آنها اشاره و پرداخته شود از آن جهت که در تحلیل موضوعی که انتخاب شده نقش ایفا میکنند. 1 - در عنوان نوشته میخوانیم "ایرانیها با افغانستانیها چگونه برخورد کردند" و نه "ایران با افغانستانچگونه برخورد کرد". وقتی عنوان را دیدم در ذهنم افراد ایرانی تداعی شد و منتظر بودم با شاخص هایی کهحاکی از نحوهی برخورد شهروندان ایرانی با افغانستانی هاست مواجه شوم. این در حالی است که اطلاعاتی که مورد استناد قرار گرفتهاند بیشتر اختصاص دارد به سیاستهای مهاجرپذیری ایران به عنوان یک کشور و ترجیح شهروندان افغانستانی برای مهاجرت به ایران. از نظر من عنوان مقاله با محتوای آن همخوانی ندارد. به عبارت دیگر سیاستهای ایران به عنوان یک کشور میتواند مبتنی بر مهاجرپذیری باشد اما این لزوما حاکی از نحوهی برخورد مثبت یا منفی "ایرانیان" با مهاجران افغانستانی در مقام شهروندان یک کشور نیست. 2 - دو عامل نزدیکی جغرافیایی ایران به افغانستان و زبان مشترک و به تبع آن عناصر فرهنگی مشترک بین آن دو (دست کم در مقایسه با دیگر کشورها) نادیده گرفته شدهاند. برای مثال اردن بیشتر ین جمعیت آوارگان فلسطینی را در خود جای داده است. 3 - عامل امنیت کشورهای مقصد مهاجران افغانستانی در نظر گرفته نشده است. برای مثال پاکستان به لحاظ امنیتی در مقایسه با ایران در مجموع وضعیت نامطلوبتری داشته است. برای مثال طبق طبقه بندی World Economic Forum در سال 2019 ایران در شاخص امنیت رتبهی 77 را به خود اختصاص داده در حالی که پاکستان رتبهی 123 از میان 128 کشور را داراست. 4 - بعد از اتمام جنگ و روی کار آمدن هاشمی رفسنجانی و آغاز سیاستهای آزادسازی اقتصاد نیاز به کارگرارزان افزایش پیدا کرد و همین میتواند عامل مشوقین برای انتخاب ایران به عنوان مقصد مهاجرت باشد. 5 - در بخشی از نوشته به درستی به این نکته اشاره شده است که " . مرور خبرها در خلال دهههایی که ایرانیان میزبان همسایگان افغانستانی خود بودهاند، حاکی از قتل، غارت، جنایت، عملیات تروریستی، و خشونت سازمانیافته علیه افغانستانیهای مقیم ایران نیست." پرسشی که میتوان طرح کرد این است کهچرا نویسنده معیارهایی چنین حداقلی را برای تحلیل انتخاب کرده است. برای مثال میشد به تبعیضها پیشداوریهای ایرانیان علیه شهروندان افغانستانی پرداخت (سیاستهای وضع شده از سوی دولت مبنی بر اینکه مهاجران افغانستانی حق تحصیل دارند یا ندارند، حق جابجایی آزادانه به شهرهای مختلف را دارندیا ندارند، تحت چه شرایطی از سوی ایرانیان به کار گرفته میشوند و .) و از آن دیدگاه به تحلیل رفتار ایرانیان با مهاجران افغانستانی پرداخت. البته ناگفته نماند که سیاستهای دولت هم که در بالا به آنها اشاره شد بر رفتار شهروندان با مهاجران تاثیر میگذارد. - در جای دیگر میخوانیم ".. ایرانیان نیز درحد وسع اقتصادی و فرهنگی خود در یکی از پرآشوبترین مقاطع تاریخشان، آغوش گرم و پذیرایی برای این همسایگان رنجکشیده داشتهاند." گمان کنم آن مناقشه و تنش همیشگی ای که جامعه شناسان با آن مواجهاند (شاید هم من با آن مواجهم و آن را به جامعه شناسان نسبت میدهم) اینجا هم خود را نشان میدهد.اینکه از سویی انسانها تا حدی محصول شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ای هستند که در آن رشد میکنند و از سویی افرادی هستند با میزانی از عاملیت و اختیار که از شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود فراتر میروند و با این عوامل تعریف نمیشوند. من اعتراف میکنم که خودم خیلی اوقات نمیتوانم آن مرزی که اولی به پایان میرسد و دومی آغاز میشود را شناسایی کنم اما ترجیحمی دهم بیشتر تکیه بر دومی کنم بالاخص در مواردی چنین که پای مهاجران در میان است. اگر بخواهم با استفاده از یک مثال افراطی موضعم را روشن کنم زمانی که خرید و فروش برده در جنوب آمریکا شیوهی مالوف بوده است و اکثریت چنین میکردند بودند عدهای که چنین رسمی را برنمی تافتند و بردگان را به شمال فراری میدادند.من نگران اینم که چنین تحلیل هایی - که به حق نگران بیماری خودحقیرپنداری ما ایرانیان است - ناخواسته نوعی آسودگی اخلاقی در ما ایرانیان ایجاد کند مبنی بر اینکه "خوب ما که با توجه به شرایط موجود خوبیم و سهم خود را ادا کردهایم. پس دیگر چه انتظاری از ما دارید؟" شخصا نمیدانم آن مرزی که هم از اعضای جامعه حمایت میکند و هم در راستای آگاهی بخشی بیشتر آنها را بی پرده نقد میکند کجاست. شاید دغدغهی نوشتهی خانم رضوی زاده اولی باشد (بالاخص با در نظر گرفتن این نکته که اگر اشتباه نکنم نوشتهی ایشان مدت اندکی پس از فراگیر شدن یک نظرسنجی که نظر ساکنان تهران را در باب مهاجران افغانستانی نشان میداد چاپ شد) در حالی که من از دومی سخن میگویم.حتی با در نظر گرفتن ملاحظاتی که مطرح کردم همچنان میتوانم با نوشتهی ایشان تا حدی همدل باشم.آنچه به سختی میتوانم با آن همدلی کنم از دست دادن یک فرصت است. فرصتی که پس از قتل جورج فلوید در آمریکا در بسیاری از کشورها به وجود آمد تا مشکلات خود را طرح و به آن رسیدگی کنند. ما هم میتوانیم چنین کنیم بالاخص در سایهی انتشار نظر ساکنان پایتخت دربارهی مهاجران افغانستانی. باید ازنیروی اجتماعی ای که هم اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا به وجود آمده حداکثر استفاده را کرد تا گرایشهای نژادپرستانه یا ضدمهاجرتی را از حالت کمابیش مسکوت به درآورد و سیاستمداران و شهروندانرا مسوولیت پذیرتر و آگاهتر کرد. این فرصتی است که مقاله آن را نادیده گرفته است وشاید بی انصافی نباشد اگر بگویم تا حدی خلاف جهت هم رفته است. |
جهان در فراسوی یک انتخاب مهم در آینده قرار دارد جهان در فراسوی یک انتخاب مهم در آینده قرار داردبه نظرشما جهان کدام رویکرد را انتخاب خواهد کرد؟ 1 - ادامه سرمایه داری تکلونوژیک محور 2 - انتخاب رویکرد جدید مبتنی بر نیازهای اجتماعی جامعه براساس هویت اجتماعیواقعیت جهان فعلی این هست انسان جهان امروز از هویت مصرف کننده صرف خسته شده است و همیشه از اینکه مصرف کننده محصولات اطلاعاتی و فیزیکی رسانهها باشد به یک بی هویتی و یک بی معنایی کامل رسیده است و انسان امروز غرق در دنیای مجازی و دچار یا چند هویت شدگی شده یا بدون هیچ هویت که صفات انسانیت را در او زنده نگه دارد میباشد به عبارت سادهتر انسان امروز نمیتواند دقیقا نقش اجتماعی خودش را در جامعه پیدا کند و به خاطر همین با توجه به تعاریف بالا ما به این نتیجه میرسیم که انسان امروز در جبر یک انتخاب در سر دو راهی دو انتخاب مهم قرار داردراه اول ادامه با سرمایه داری تکلونوژیک محور و صرف هویت دیجیتالیزه شده و افیون بیشتر در داخل این هویت و به اصطلاح خود را به خواب زدنراه دوم انتخاب مسیری جدید مبتنی بر هویت اجتماعی و بازگشت به فهم و درک نقش اجتماعی همراه با استفاده ابزاری از ظرفیتهای تکلونوژیک محور و دیجیتالی برای یافتن و درک هویت اجتماعی خویش واقعیت این هست براساس طبیعت خود دوستی و نوع دوستی انسان در جامعهای که سهمی در آن ندارد دست به خود تخریبی در سطح پایین و در سطح درک بالا به تخریب جامعه و انحلال آن و نوسازی و بازسازی جامعهای که بتواند در آن شرکت داشته باشد خواهد زد ادامه دارد ...سامان صحرایی |
احساس مسیولیت فردی، گمشدهی بیبدیل فرهنگ فردی و عمومی ما آنچه میگویم دستکم از یک زاویه ربطی به این حکومت و آن حکومت و این گروه و آن جناح و این مدیر و آن مسیول و این سیاست و آن تحریم و این رسانه و آن شخصیت و این برنامه و آن روش ندارد.من از فرهنگ عمومی سخن میگویم که تا اصلاح نشود و وجه غالب و پررنگ آن جنبهی عقلانی نیابد، هیچ مشکلی از مشکلات فراوان ما و شما حل نخواهد شد.و البته پیشنیاز اصلاح فرهنگ عمومی، اصلاح فرهنگ فردیست. چرا که فرهنگ عمومی از جهاتی برآمده و شکلگرفته از فرهنگ فردیست.و در اصلاح فرهنگ فردی، نخستین و مهمترین گام، شاید طرح این پرسش از خود باشد که:من در برابر آنچه در دوروبرم میگذرد، از خوب و بد و زشت و زیبا و تلخ و شیرین، چه وظیفهای دارم؟احساس مسیولیت فردی، مقدمهی ضروری و اصل و اساس هر اصلاح و اقدام فردی و جمعیست و تا این احساس در تکتک افراد شکل نگیرد و تقویت نشود، چارهای اساسی برای هیچ چیز نخواهیم یافت. |
نظم جنسیت جنسیت افکار و مفاهیمی درباره "مردانگی" و "زنانگی" را شامل میشود که به صورت اجتماعی برساخته میشوند و ضرورتا محصول مستقیم "جنس زیستشناختی" فرد نیستند. درک و تلقی ما از هویتهای جنسیتی، و نیز ایستارهای جنسی و گرایشهای مربوط به آن، آنقدر زود در ما شکل میگیرد که در بزرگسالی آنها را بدیهی میانگاریم. ولی جنسیت چیزی نیست که به خودی خود وجود داشته باشد همه ما، به قول برخی از جامعه شناسان، در کنشهای متقابل روزانهمان با دیگران، به "جنسیت فعلیت میبخشیم." ما جنسیت را طی هزاران کنش کوچک روزمره، به صورت اجتماعی بازتولید میکنیم، یعنی میسازیم و بازسازی میکنیم.در مورد مقوله جنسیت رویکردهای متفاوتی وجود دارد فراگیرترین رویکردی که قرنهاست مورد استناد و استفاده نظام پدرسالار قرار میگیرد رویکرد "تفاوت طبیعی" است که بیان میکند نیروهای طبیعی و تفاوتهای فیزیکی و زیستشناختی میان دو جنس هستند که باعث تفاوت در رویکرد جنسیتی میشوند و در واقع آنچه که نابرابری جنسیتی خوانده میشود تنها بخشی از برنامه ریزی ذاتی طبیعت است. این رویکرد اما عموما اعتبار پژوهشی خود را از پژوهش.هایی میگیرد که معطوف بر رفتار حیوانات است و نه رفتارهای متنوع بشر در طول زمان و مکان تاریخی. هرچند نمیتوان به آسانی این فرضیه را رد کرد اما حدود یک قرن تحقیق برای شناسایی ریشههای فیزیولوژیک این الگوهای رفتاری موفق نبوده است همچنین هیچ مدرکی درباره مکانیسمهایی که این نیروهای زیستشناختی را به رفتارهای پیچیده اجتماعیای که مردان و زنان از خود بروز میدهند ربط دهد، وجود ندارد.با کنار نهادن رویکرد "تفاوت طبیعی" آنچه بهتر از دیگر رویکردها به کار تحلیل مسیله جنسیت میآید رویکرد "اجتماعی شدن جنسیتی" است، که با تمایز قایل شدن میان جنس و جنسیت به این نکته اشاره میکند که نوزاد با جنس به میآید و جنسیت او تکوین مییابد. کودکان از طریق تماس با کارگزاران گوناگون اجتماعی شدن اولیه و ثانویه، به تدریج هنجارها و توقعات اجتماعی متناسب با جنس خود (از نظر جامعه متناسب) را درونی میسازند.در واقع تفاوتهای جنسیتی تعین زیستشناختی ندارند، بلکه به صورت فرهنگی خلق میشوند. برای مثال پسرها با دریافت ضمانتهای منفی و مثبتی از قبیل "چه پسر شجاعی" و "پسر نباید گریه کند" به همنوایی با ایستارهای جامعه ترغیب و اجبار میشوند.اما کلیشههای جنسیتی چیستند؟کلیشههای جنسیتی به معنای مشخصههای شخصیتی، تفاوتها و ویژگیهاییست که بر اساس جنس به گروهی تعمیم داده میشوند. این کلیشهها باعث پذیرفته شدن قضاوتها یا به وجود آمدن جانبداریدر مورد خصوصیاتی که هر جنس باید داشته باشد، میشوند و با تعمیم کلیشهها انتظار رفتار خاصی را ایجاد میکنند.بدون شک اجتماعیشدن جنسیتی فرآیند بسیار نیرومندی است و در افتادن با آن میتواند پریشانی و آشفتگی به بار آورد. وقتی جنسیت کسی "به او اعطا" میشود، جامعه از فرد انتظار دارد که همچون "مذکرها" و "مونثها"ی دیگر رفتار کنند و اگر رفتار مرد یا زنی از این انتظارها فاصله بگیرد، غیرعادی و عجیب دیده میشود.بیایید تا به یک مثال در مورد نابرابری جنسیتی توجه کنیم یکی از رایجترین ابزارهای ارتباط غیرکلامی "رابطه و تماس چشمی" است که به روشهای بسیار متنوعی استفاده میشود که یکی از آنها "زل زدن" است. در جامعهای که مردان در زندگی عمومی و خصوصی به طور کلی بر زنان تسلط دارند این اقدام از سوی مردان بیشتر انجام میشود و در اکثر موارد امری طبیعی و حتی بعضا معصومانه تلقی میشود اما همین رفتار از سوی زنان حمل بر اغواگری و وقاحت آنان میشود.در مورد رفتارهای کلامی هم میتوان مشاهده کرد که معمولا زنانی که راحتتر و قاطعتر هستند با برچسبهایی چون "سلیطه" مواجه میشوند.این کلیشهها البته فقط منجر به تحقیر زنان ضدکلیشه نمیشود مردانی که حاضر به تکرار کلیشههای مردانه نشوند معمولا "بچه ننه"، "تیتیش" و در حالتهای افراطیتر "اوا خواهر" و "اوبی" خطاب میشوند.تا اینجا در مورد مفهوم جنسیت و کلیشههای جنسیتی صحبت کردیم حال بیایید کمی در مورد عامل سازنده کلیشهها یعنی "نابرابریهای جنسیتی" و "نظام مردسالار" صحبت کنیم.پیشتر در مورد رویکرد "تفاوتهای طبیعی" صحبت شد معمولا "کارکردگرایان" قایل به این رویکرد تقسیم کار میان دو جنس زا حاصل اساس زیست شناختی زنی و مردی میدانند بدین معنا که اگر کار یدی را مرد باید بکند و کار خانه را زن این در واقع یک برنامهریزی از سوی طبیعت و زنتیک و طبیعت است. با نگاهی به جوامع مادرتبار (برای مثال قبایل ملانزی) میتوان دید که مرجعیت اقتدار بر خلاف جوامع پدرتبار امروزی ما در دست مردان متمرکز نیست و نوعی از وفاق را شامل میشود. (ر.ک: غریزه جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی مالینوفسکی براتیسلاو نشر ثالث)یکی دیگر از نظریات کارکردگرایان قایل به تفاوت طبیعی در نیاز فرزندان به حضور مستمر مادر برای تامین عاطفی در راستای مخالفت با اشتغال زنان است تا جایی که جان بولبی مطرح میکند حتی در صورت غیاب مادر جایگزین مادر باید یک زن باشد. لیکن شواهد بسیاری نشان میدهد که فرض محرومیت از مادر کاملا قابل چون چراست. فرض بولبی نیز با دو نکته زیر سوال میرود اول اینکه معطوف کردن امور عاطفی به زنان عموما به برجسته کردن تامین آسایش مردان میانجامد و دوم شواهد حاصل از خانوادههای با والد تکجنسیتی که تربیت عاطفی و روانی کودکان فرق چندانی با خانوادههای معمولی ندارد.یکی از نظریات قابل توجه در زمینه نظام جنسیتی نظیه آر.دبلیو.کانل است. به گفته او، روابط جنسیتی محصول کنشهای متقابل و فعالیتهای روزمره است. کنشهای مردم عادی در زندگی روزمره به طور مستقیم به آرایش اجتماعی جمعی در جامعه مربوط میشوند.طبق نظر کانل "کار"، "قدرت" و "تعلق روانی" سه جنبه یک جامعه هستند که در تعامل به یکدیگر نظم جنسیتی یک جامعه را شکل میدهند. روابط جنسیتی، به گونهای که در این سه حوزه جامعه به اجرا در میآید، به صورت مراتب جنسیتی خاص ساختار مییابد.کانل معتقد است که جلوههای مختلف مردانگی و زنانگی در جامعه به صورت سلسله مراتبی منظم میشوند که به یک اصل تعریف کننده معطوف است، سلطه مردان بر زنان. در راس این سلسله مراتب "مردانگی هژمونیک" قرار دارد که بر همه انواع مردانگی و زنانگی تسلط دارد. مردانگی هژمونیک بیش از هر چیز به ناهنجنسگرایی و ازدواج مربوط میشود، اما همچنین به اقتدار، مزد بگیری، نیرو و صلابت جسمانی نیز مربوط است.در انتهای این پیوستار قدرت "زنان مقاوت پیشه" قرار میگیرند که در برابر عرف و قراردادهای رایج مقاوت میکنند کسانی چون فمنیستها، پیردخترها و .در کنار این نظم موجود اما باید به این نکته توجه داشت که روز به روز ایستارهای هژمونیک مردانه در حال زیر سوال رفتن و تضعیف هستند. گواه این امر یکی "بحران نهادینه شدن" است که تضعیف روزافزون نهادهای سنتی را گواه میگیرد. برای مثال قوانین نوین مربوط به طلاق، خشونت و تجاوز و حتی مسایل مالی و حق مستمری دومین گواه " بحران گرایشهای جنسی" است که مستقیما ساختار هژمونیک دگرجنسگرایی را هدف میگرد و مردانگی هژمونیک سنتی را تحت فشار و تضعیف قرار میدهد بالاخره آخرین گواه "بحران شکلگیری منافع" است که در آن بنیانهای جدید منافع اجتماعی در تناقض با نظم جنسیتی موجود است.طبق استدلالهای مطرح شده، کنشهای افراد و گروهها میتواند نظم جنسیتی را تغییر دهد و گرایشهای بحران زا که در نظم موجود دیده میشود میتواند برای از میان برداشتن نابرابریهای جنسیتی مورد استفاده قرار بگیرد. |
پاشنه آشیلی به اسم آمار بسیاری از مخالفان تغییر قوانین مرتبط با زنان در ایران، برای دفاع از دیدگاه خود به برخی "آمار" کشورهای حامی برابری جنسیتی استناد میکنند. در حالی که این مقایسهی کورکورانه، منجر به نتیجهگیری ها ی خلاف واقعیت می شود. آنچه که واضح است، عدم آشنایی آنها به قوانینیست که کشورها ی حامی برابری جنسیتی در برابر آزار ها ی جنسی وضع کردند در صورتی که این عمل بنا بر قوانین کشور، جرم محسوب نیست و جزو آمار محسوب نمی شود. بنابراین در این یادداشت قصد داریم مروری بر قوانین کشور ها ی مختلف در برابر آزار جنسی داشتهباشیم که مشخص می شود زنان در کشور ما به چه میزان مورد آزار قرارمیگیرند. همچنین به این مسیله خواهیمپرداخت که در کشور ما با توجه به فرهنگ و قوانین، دستشان به جایی بند نیست.آسیا هندوستان :آزار و اذیت جنسی در هند به نام "شبآزاری" تشریح شدهاست: ژست یا رفتار ناخواستهی جنسی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم مانند اظهارات جنسی، تماس فیزیکی و فراتر از آن، نشاندادن پورنوگرافی، تقاضا یا درخواستی برای توجهات جنسی، هر نوع رفتار ناخواسته و ناخوشایند فیزیکی، کلامی یا غیرکلامی که ماهیت جنسی داشتهباشد یا به لحاظ جنسی توهینآمیز و غیرقابلقبول شمردهشود. عامل مهم، ناخواستهبودن رفتار است. درنتیجه ت ثیر چنین اقداماتی بر گیرنده بیش از قصد مرتکب مربوط است. طبق اصل 14 قانون اساسی هند، آزار جنسی حقوق بنیادی یک زن برای برابری جنسیتی و طبق اصل 21 ، حق او به زندگی با عزت را نقض میکند.[ 1 ]اروپا سوید:مادهچهارم " GEA 1995 "، آزار جنسی در محل کار را چنین تعریف میکند: "هرگونه رفتار ماهیتا جنسی و یا رفتارهای دیگر مربوط به جنسیت که به هتک کرامت انسانی زنان و مردان در محل کار بینجامد. اینگونه رفتار شامل تهدید، وعدهی مزایا، استفاده از زور و اعمال فشار برای دست یافتن به موافقت جنسی میباشد."[ 2 ]قوانین سوید، در ارتباط با موضوع "رضایت به رابطه جنسی" دارای ویژگیهای کمابیش منحصربهفردی هست. از جمله اینکه "وادارکردن" یک نفر به رابطه با واردکردن "فشار روانی" نیز میتواند در شرایط مشخص، به تشکیل پروندهی تجاوز بینجامد. این مورد، حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی هم تجاوز محسوب نمیشود. چه برسد به - مثلا - اکثریت قاطع کشورهای خاورمیانه که در آنها، حتی اگر فردی با خشونت فیزیکی مورد تجاوز قرار بگیرد، ممکن است از ترس متهمشدن به "ایجاد زمینه تجاوز" یا "رابطه نامشروع"، اساسا جر ت شکایتکردن را نداشتهباشد.به عنوان مثال: اگر در یک دادگاه سوید، زنی علیه همسر خود شکایت کند که در طول یک سال قبل، مثلا هر هفته بر خلاف رضایتش با او رابطهی جنسی برقرارکرده، این به معنی ثبت حدود 50 مورد پرونده جداگانهی تجاوز در جداول آماری این کشور خواهدبود. این در حالیست که اگر آن زن در بسیاری از دیگر نقاط دنیا - از جمله ایران - زندگی کند، امکان شکایت از شوهر خود را نخواهدداشت چون در قوانین آن کشورها، اساسا "تجاوز همسر" به رسمیت شناخته نشدهاست.[ 3 ]حال نوبت کشور خودمان است که گریزی به آن بزنیم: ایران :در ایران قانون ویژهای دربارهی آزار جنسی بهویژه در محیط کار وجود ندارد. در قانون مجازات قدیم، کسانی که با این مسیله بهطور کل مواجه میشدند، میتوانستند مطابق مادهی 637 که مربوط به مجازات مجرمان آزار جنسی بود شکایت کنند. طبق این ماده "درصورتیکه زنا صورت نگرفتهباشد، مجازات مجرم شامل 99 ضربه شلاق است" که چون حد نیست قابل خریدن است. همچنین مجازات متجاوز جنسی اعدام بود. ولی در حقیقت این نوع مجازات و تعریف حدود تجاوز جنسی موجب شدهبود تا در عمل صرفا مرتکبان تجاوزهای گروهی و سازمانیافته، به مجازات محکوم شوند. به این دلیل، مهمترین تغییر قانونی که میتوانست منجر به پیشگیری اجتماعی و فردی از این جرم شود، اصلاح مجازات زنای به عنف و پذیرش نظام درجهبندی مجازات بود. مت سفانه در تدوین قانون جدید مجازات اسلامی، اگرچه دایره تعریف تجاوز جنسی گستردهتر شده، اما همچنان اصلاح قانون در زمینهی طبقهبندی جرم موردتوجه قرار نگرفت. براساس تبصرهی دوم ماده 225 قانون مجازات اسلامی جدید: "هرگاه کسی با زنی که راضی به زنای با او نباشد، در حال بیهوشی، خواب یا مستی زنا کند، رفتار او در حکم زنای به عنف است. در زنا از طریق اغفال و فریبدادن دختر نابالغ یا از طریق ربایش، تهدید و یا ترساندن زن، اگرچه موجب تسلیمشدن او شود نیز حکم فوق جاری است." (فتحی 1392 ).نکتهای که بهطور خاص در هر دو قانون مورد اغفال مانده، آزار جنسی در محیط کاری است. براساس این مواد قانونی اگر هم زنی بتواند آزار جنسی یا تجاوز را ثابت کند، پس از اجرای قانون برای متجاوز یا آزاردهنده، درصورتیکه وی کارفرما یا بالاسری فرد آزاردیده باشد، بعد از حضور در محل جرم بهراحتی در معرض اخراج خواهد بود. چرا که در قانون ما مادهای برای حمایت شغلی از قربانی مزاحمت جنسی وجود ندارد. از طرف دیگر، اگر زن نتواند ادعای خود را اثبات کند، به خاطر ایراد اتهام، مجرم تلقی میشود و بازهم ممکن است امنیت شغلی او در معرض مخاطره قرار گیرد. (ابوذری و فاضلی، 1394 )[ 4 ]آنچه که از اینگریز به کشورهای حامی حقوق زنان در اروپا و آسیا، همچنین مقایسهی آنها با کشور خودمان دریافتیم، این بود که بانوان کشور ما از نبود قوانین حمایتکننده در رنج هستند. حتی گاهی اوقات شاید گناهکار نیز شناخته شوند. همانطور که دیدیم، دلیل آمار آزار جنسی بالایی که در کشورهایی همچون سوید گزارش میشود، وجود قوانین حمایتکنندهی زیاد و دسترسی آزاد به اطلاعات است. اما این نگاه سنتی و کورکوانه نسبت به وضعیت و قوانین کشور، باعثمی شود که به زن دوباره نگاه حذفی شود و محکوم به حبس در خانه شود و یا درصورت حضور در جامعه، بسیاری از آزادی های او گرفتهشود. در برابر خشونتهای خانگی، زن در دفاع از خود پشتوانهی اجتماعی و قانونی کافی ندارد./سجاد بهرامی پاکرو[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] |
همش تقصیر دیگرانه!!!! بسیاری از خانوادهها اعتراض به حقی دارند در مورد این که، مدرسهی مناسبی که فرزندانمان را در آن ثبت نام کنیم پیدا نمیشود.یعنی هستند بسیار مدارسی که از لحاظ علمی میتوان به آنها نمرهی قبولی داد اما همین مدارس از لحاظ فرهنگی بسیار ضعیف عمل میکنند.یعنی دانش آموز این مدارس شاید بعد از اتمام دورهی دبستان، در دروس ریاضی و فارسی نمرهی قبولی بگیرند اما همین دانش آموزان طریقهی ارتباط برقزار کردن با دیگران را بلد نیستند، اعتماد به نفس ندارند، آداب رفتار در میهمانی را نمیدانند.در ضمن به غیر از این موارد ممکن است که از برخی از دوستانشان کلمات زشت و نامناسب را یاد بگیرند، رفتار ناپسند را از آنها ببیند و در منزل تکرار کنند و .و این نکات کار را بسیار سخت میکند.اما یک نکتهی بسیار مهمی وجود دارد و آن این است که درست است که فرزند ما در سال هایی که در مدرسه تحصیل میکند ممکن است رفتارهای نامناسب را یاد بگیرد و در منزل تکرار کند اما ما باید به عنوان پدر و مادر از خودمان بپرسیم که در سال هایی که فرزند ما در منزل بود و هنوز به مدرسه نرفته بود، باز هم این دغدغه را داشتیم؟نگران تربیت فرزندمان بودیم؟یعنی چند سال ابتدایی زندگی که یکی از مهمترین قسمتهای زندگی هر فردی است، ما مراقب تربیت فرزندمان بودیم؟پدر و مادری که هر موقع عصبانی میشدند، شروع میکردند به توهین کردن و به زمین و زمان فحش میدادند،پدر و مادری که هر موقع فرزندشان میخواست کاری را انجام بدهد به او میگفتند: این کار تو نیست و اعتماد به نفس فرزندان را خرد میکردند،پدر و مادری که فرزندشان را جلوی دیگران تنبیه میکردند و شخصیت فرزندشان را از بین میبردند،پدر و مادری که تحمل کوچکترین سختیها را نداشتند و با کوچکترین مشکل، زندگی شان به هم میریخت و .این پدر و مادر چه توقعی از دیگران دارند، که چرا در تربیت فرزند ما کوشا نیستد؟فرض به مثال که فرزندتان را در مدرسهای ثبت نام کردید که از لحاظ فرهنگی نیز بسیار بر روی فرزند شما سرمایه گذاری میکرد باز هم فرزند شما با ورود به منزل و دیدن رفتار شما دچار دوگانگی میشد.ای کاش به جای تمرکز بر این که دیگران کارشان را درست انجام میدهند و یا نه دقت میکردیم که خودمان تا چه اندازه رفتار درست داشتهایم.قطعا جامعه و محیط بر روی افراد اثر گذار است، اما نه به اندازهی خانواده.در زمان اعراب جاهلی، در جامعه به دختران و زنان کوچکترین اهمیتی داده نمیشد و زنان هیچ نقشی در اجتماع نداشتند، اما در همین جامعه و بین همین مردم، خانمی به نام زینب کبری(س) یکی از بزرگترین نقشهای تاریخ را بازی میکند. در زمانی که مردها هیچ اهمیتی برای زنها قایل نبودند، خانم زینب کبری(س) در بین مردها حاضر میشود و حقانیت برادرش را به اثبات میرساند.علت قدرت این خانم قطعا جامعه و اطرافیانش نبودند بلکه ایشان در خانهای بزرگ شده است که جدش رسول خدا(ص) در مورد دختران میفرمایند: دختران مایه برکت هستند.و در جایی دیگر فرمودند: بهترین فرزندان شما دختران هستند.و یا پدرشان، امام علی(ع) میفرمودند: کسی که یک دختر دارد اجر او از هزار حج و هزار جهاد و هزار قربانی و هزار میهمانی بیشتر است.قطعا در این خانواده باید دختری به نام زینب کبری(س) رشد کند و جامعه بر او اثر گذار نباشد.باید قطعا مراقب محیط و مدرسه بود اما حواستان به خودتان هم باشد که چگونه دارید فرزندتان را بزرگ میکنید.پیش به سوی جامعهی آرمانی.#جامعهی آرمانی |
#سوگواریاینستاگرامی این نوشته مربوط به پنج سال پیش است:پدیده شبکههای اجتماعی در دنیای امروز منجر به سرعت بالای انتقال و افزایش گستره پیامها گردیده است. این سرعت بالا و گستردگی فراوان در کنار حضور در لحظه افراد در این فضا, باعث ایجاد طیف گستردهای از ناظران اجتماعی گریده که در لحشه رفتارهای مختلف هر فرد را مشاهده و مورد قضاوت قرار میدهند. در جامعه حقیقی فاصله زمانی ای میان رخداد, اطلاع رسانی, رفتار , مشاهده ناظران و مشاهده بازخورد وجود دارد. برای مثال در پنجاه سال پیش زمانی که تصادفی رخ میداد, فردای آن روز آن تصادف از طریق روزنامه یا رسانه به اطلاع مردم میرسید و هر فرد با توجه به فضایی که در آن قرار داشت, رفتاری را نشان میداد که به دید ناظران آن محیط میرسید. این رفتار برای مغازه داری که در روز با بیش از صد مشتری برخورد داشت بسیار متفاوت با فردی بازنشسته بود که در روز حداکثر ده نفر را میدید. اما بوجود آمدن شبکههای اجتماعی منجر به از بین رفتن این فاصله زمانی گشته و گستره ناظران را بسیار بزرگ کرده است. به نحوی که شاید هر کدام از افراد این شبکهها حداقل هر کدام در معرض دید هزار ناظر از قشرهای مختلف قرار دارند. امروزه با اتفاق افتادن رویداد, نقش رسانه و نهادهای اطلاع رسانی حذف شده و افراد به صورت شبکهای در کسری از ثانیه از رویداد مطلع میشوند. این در حالی است که افراد دیگر آن جامعه به عنوان ناظران اجتماعی نیز از آن رویداد مطلع گشتهاند. این سرعت بالا و مشاهده گسترده ناظران فرد را ملزم میکند که با سرعتی متناسب نسبت به واقعه واکنش نشان دهد. میدانیم که هر فرد در جامعه به عنوانی عضوی از آن جامعه نقشی میپذیرد ومتناسب با نقش وظیفهای اجتماعی بر روی دوش او قرار میگیرد. هر فرد در نقش عضو جامعه در قبال حوادثی که در جامعه رخ میدهد , واکنش مناسب را وظیفه خود میداند. انجام این وظیفه در حضور ناظرانی از جامعه صورت میگیرد که هرکدام از آنها به عنوان عضو جامعه از فرد انتظار بازخورد مناسب را دارند. حال تصور کنید در فضای مجازی زمانی که حادثهای در جامعه رخ میدهد و افراد در لحظه از آن مطلع شدهاند و بیش از هزار ناظر اجتماعی در همان لحظه رفتار فرد را مشاهده میکنند, فرد بار وظیفه اجتماعی را بسیار سنگینتر از پیش بر دوش خود حس میکند. گستره و تنوع زیاد ناظران فرد را مجاب میکند که رفتاری مطلوب سلیقه آن جامعه از خود نشان دهد که طبعا در فضایی مانند اینستاگرام رفتار به صورت پست و استوری صورت میگیرد.این پدیده را همچنین میتوان از بعد اخلاق اجتماعی نیز مورد بررسی قرار داد. ظهور پدیده هایی همچون تکنولوژی، اینترنت و شبکههای اجتماعی به طور گستردهای اخلاق اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. در معرض دید بودن هرگونه رفتار فرد و حضور گسترده ناظران اجتماعی از ابعاد مختلف جامعه منجر به جابجایی مرزهای احتیاط و اخلاق گردیده است . این امر باعث ایجاد رفتارهای جامعه پسندانه بیشتری از سوی افراد میشود. برای مثال در مورد روی دادن حادثه اجتماعی و برخورد متناسب فرد با آن، شخص خود را در معرض قضاوتهای اخلاقی بیشتری از سوی جامعه میبیند و همین در معرض قضاوت بودن، باعث میشود فرد رفتاری را از خود نشان دهد تا این قضاوتها را به سوی مثبت سوق دهد. به همین دلیل ممکن است سوگواری خود را به سرعت و حتی به صورتی متظاهرانه نشان دهد. ایجاد چنین مرزهای اخلاقی بیش از پیش افراد را به رفتارهای متظاهرانه و دیگرپسندانه تشویق میکند.ملیت گرایی ( nationalism ) بعد دیگری است که میتوان این پدیده را از منظر آن مورد بررسی قرار داد. پدیده فضای مجازی علاوه بر تمام قابلیتهای آن، مرز میان ملیتهای مختلف را نیز برداشته است. ناظران اجتماعی حاضر در این فضا میتوانند از ملیتهای بسیار زیاد و مختلفی باشند. همین موضوع باعث میشود که افراد در رفتار خود ملیت گرایی و ملیت دوستی خود را نیز دخیل کنند. بدین صورت که در بروز حادثهای با ایجاد هشتکها و متاهای مختلف افراد سایر ملیتها را از همبستگی خود آگاه و موضوع را تبدیل به یک ترند کنند و بدین طریق افراد بیشتری را از این مسیله آگاه کرده و همبستگی خود را نشان دهند.اگر بخواهیم سوگواری اینستاگرامی را از بعد پاتولوژی مورد بررسی قرار دهیم موضوعات زیادی قابل بحث خواهند بود . مهمترین موردی که میتوان به آن اشاره کرد این است که فرد با انجام رفتار در شبکه مجازی از بعد روانی و تا حدودی از بعد اجتماعی مسیولیت خود را به ظاهر ادا کرده و پس از آن در محیط و جامعه حقیقی میل به رفتار در خور حادثه را از دست میدهد. این امر به مرور زمان موجب از بین رفتن همبستگی بین افراد در سطح جامعه حقیقی میشود. |
تفاوت تهران و مونتریال (کانادا) - 2 تهران: وقتی سوار اتوبوس میشی، اگه شانس بیاری راننده خیلی نگاهی بهت نمیندازه وگرنه ازون نگاههای طلبکارانه میکنه که اصن چرا سوار شدی. خیلی وقتها دیدم با مسافرها جر و بحث و دعوا میشه سر موضوعات مختلف مثه آهسته یا سریع رفتن یا درها رو باز نکردن. موضوع بعدی اینکه من خیلی شانس این رو نداشتم که ببینم اتوبوسها سر زمان میان و سر زمان میرن و به دلایل مختلف خیلی بی نظمی وجود داره.مونتریال: وقتی سوار اتوبوس میشی، راننده شما رو با یک روز بخیر یا عصربخیر و عمدتا لبخند پذیرایی میکنه. موقع پیاده شدن هم عمدتا از مسافرها خداحافظی میکنه و مسافرها هم از راننده بعضا تشکر میکنن. اینجا آدمها به شدت مودب و دوستانه هستند با هم دیگه و این در همه شیون جامعه دیده میشه که بعدا راجع بش مینویسم. در ثانی رفت آمد اتوبوسها به صورت زنده در یک اپ نشون داده میشه و تا جایی هم که من همیشه دیدم، همیشه سر وقت به ایستگاه میرسن و سر وقت ترک میکنن. اگر اتوبوس شلوغ باشه، راننده تعداد بیشتری رو سوار نمیکنه. |
اقتصاد و دیگر هیچ! جامعهی سالم، اقتصاد سالمی دارد. اقتصاد مانند خون برای پیکرهی جامعه است. هر چه اقتصاد جامعه مطلوب باشد، همان اندازه جامعه دارای نشاط و امید خواهد بود و هر چه مولفههای مورد نیاز اقتصادی در آن رعایت نشده باشد، آن جامعه با بحرانهای متعددی روبهرو میشود، از این جهت است که اسلام به موضوع اقتصاد اهمیت بسیاری داده است. یعنی مهمترین بخش زندگی مادی افراد جامعه مسالهی اقتصاد است. هر گاه اقتصاد جامعهمطلوب بود، میتوان گفت آن جامعه بر مبنای عقلانیت اداره شده بنابراین از وضعیت اقتصادی جامعه میتوان متوجه شد که آیا عقلانیت بر آن جامعه حاکم بوده است. بر این اساس اگر قصد برررسی عملکرد دولتها در موضوعات اجتماعی را داشته باشیم، باید از دریچه اقتصادی موضوعات مختلف را بررسی کنیم. اقتصاد در اسلام آنقدر مهم است که بعد از توحید، شاید بتوان روی آن بحث کرد چرا که مسیر دین و دنیای مردم از مسایل اقتصادی عبور میکند. برقراری قسط و عدل در اقتصاد سالم رقم میخورد اگر اقتصادی سالم باشد عدالت اجتماعی برقرار خواهد بود و اگر اقتصادی سالم نباشد خبری از عدل و انصاف و سلامت روحی و روانی و ارتقای معنویت و اخلاقیات در جامعه نیست. اگر میبینیم که خداوند متعال در قرآن کریم بارها و بارها بر اهمیت قسط و عدل تاکید کرده، به این دلیل است که اگر قسط و عدلی نباشد خانواده و جامعهای باقی نمیماند که انسانیت و اخلاقیات و تعالی انسانی در آن رقم بخورد . روسای جمهور و دولتمردان ایران، در سی سال گذشته و بعد از جنگ تحمیلی تقریبا اقتصادی را پیاده کردند که هیچ ارتباطی با اقتصاد اسلامی نداشته بلکه اقتصاد سوسیالیستی و لیبرال را به جای اقتصاد اسلامی اجرا شده است. اوایل، با دخالت دولت در زندگی اقتصادی مردم به کل جامعه فشار آورده میشد به این معنا که دولت در زندگی خصوصی مردم دخالت میکرد، بعد از این دوره یعنی با پایان جنگ شاهد ترویج و اجرای نظام سرمایه داری بودیم. بعد از پایان جنگ که مسیولین سعی داشتند ریخت و پاشهای خود را علنی نکنند و ظاهرا زندگی خود را زاهدانه نشان دهند ورق برگشت و با جامعه آزاد شدهای رو به رو شدند که هر کسی هر چه قدر پول جمع کرده بود با توجه به اقتصاد دولتی و رانتهایی که از نزدیک بودن به مرکز دولت به دست میآمد بیشتر و بیشتر به دنبال جمع آوری پول و سرمایه برآمد. اینگونه شد که مسوولان جنوب شهر نشین از شمال شهر سر درآوردند و با استفاده از امکانات اقتصاد دولتی دنیای مسوولین عوض شد و زندگی مادی و معیشت و حتی معنویت مردم هم برهم خورد. در این دوره بعد از پایان جنگ است که رانت خواریها و ویژه خواریها شروع شد و تعداد محدودی از جامعه به تبع وصل بودن به قدرت و به دولت امکانات اقتصادی بسیاری به دست آوردند که سطح زندگی آنها را متفاوت از عموم مردم کرد. تکرار اشتباهات و نادیده گرفتن مردم باعث شد دولتها یکی پس از دیگری میزان فقر را در جامعه افزایش دهند. دولت هاشمی رفسنجانی زیر بنای ویژه رانت خواری را گذاشت، دولت خاتمی به لحاظ اقتصادی کمی بهتر از دولت قبلی بود هر چند به لحاظ سیاسی مشکلات خاص خود را داشت و اقدامات مستقیم برای استحالهی جمهوری اسلامی و تبدیل آن به یک فرم و پوستهی توخالی را انجام داد. دولت احمدی نژاد عملکرد متوسطی در دوره اول داشت، اما در دوره دوم اشتباهات زیادی مرتکب شد که تمامی دستاوردهای دولتهای قبلی را تحت الشعاع قرار داد و با سیاست وابستگی به غرب، به دنبال تسلیم ایران به آمریکا و رها سازی دولت و ایجاد بحران ملی در راس جمهوری اسلامی بود. البته دولت روحانی علنا در حال ویژه خواری و بخوربخور است! بعدها پروندههای این ویژه خواریها افشا میشود، چون الان در جنگ اقتصادی هستیم و به دلیل حجم زیاد این پروندهها و زمان بری جهت رسیدگی به پرونده فسادهای اقتصادی، قوه قضاییه برای ورود به این پروندهها به شدت باید برای آن وقت بگذارد. آقای روحانی با برجام و مذاکره از موضع ضعف تلاش کرد به یک باره ما را به سمت تبعیت تام از غرب با برجامهای 1 و 2 و 3 ببرد. به نظر میرسد دولت آقای روحانی از هم اکنون در حال بستر سازی برای انتخابات ریاست جمهوری آتی است تا آنچه دنبال میکنند را در دور بعدی ریاست جمهوری بالاخره محقق کنند. همچنین در این دولت شاهد بی توجهی تام به مساله اقتصاد از دید اسلام هستیم. قطعا باید گفت مسیولین همچنان متوجه این مساله مهم نیستند که اسلام به فرد، جامعه، پیشرفت و توسعه زمانی بها میدهد که مبنا یعنی خانواده تحت فشار و سختی معیشتی نباشد و اقتصاد خانواده درست باشد. خانواده آنقدر مهم است که خدا در قرآن بر این نهاد مهم تاکید بسیاری دارد چرا که از نظر اسلام رسیدگی به خانواده یعنی اقامه عدل و قسط، یعنی تقسیم درست ثروت و منابع عمومی، لذا اگر خانواده مشکل داشته باشد مشکلات ناشی از مسایل اقتصادی عدل را در آن جامعه کم و ظلم، جور، رانت خواری و اشرافیگری را بیداد گونه افزایش داده است. اگر امروز وزرایی داریم که هزار میلیارد تومان دارایی دارند از دورانی صاحب ثروت شدهاند که بسترهای رانتخواری برای آنها گشوده شد، زمانی که مسیولین رده بالا قانون شکنان بزرگی شدند تا با هموار کردن راه برای برخی دون پایگان، امروز شاهد قد کشیدن و قدرت نمایی وزرای میلیاردی باشیم! وزرا و مسیولینی که نماد فاصله طبقاتی شدهاند، در حالی که نماد اسلام، خانواده و نرم افزارش قسط و عدل و نماد پیشرفت جامعه، عمران و آبادانی است نه آن الگوهای توسعهی منتهی به رشد قارچگونه ایران مالها و مراکز تفریحاتی و رفاهی که تنها عدهای خاص با درآمدهایی خاص توانایی استفاده و خرید از آن مراکز را داشته باشند و دیگران هم فقط در حسرت آن بمانند. نمایندگان مجلس در سالهای گذشته به نام اسلام، قوانین و راهکارهای اقتصادی جریانهای شرقی و غربی را پیاده کردند هر چند از نام اسلام مایه گذاشتند!حکمت، سیاست و مدیریت علوی متفاوت از مدیریت اقتصادی دولتمردان ما در دهههای گذشته است. جامعهای که عدالت اقتصادی در آن رعایت نشود اشرافیت از دل آن بیرون میزند. در جامعهای که فقر زیاد میشود افزایش شرک عملی و نظری، کفر و گناه امری طبیعی است. در جامعهای که شاخص یعنی خانواده، بی بها میشود و راهی برای تامین معاش و امنیت اقتصادی خانواده و ازدواج جوانان باقی نمیماند نمیتوان از تعالی جامعه سخن گفت! اگر نور خانواده بی فروغ شود، اگر اقتصاد خانواده تامین نشود آن جامعه از اصالت و آگاهی، رشد و تکامل به دور میماند لذا نمیتوان گفت عملکرد مسوولین دولتی، اسلامی بوده است. |
اینستاگرام یا کوکایین؟ (تاثیرات شبکههای اجتماعی بر زندگی ما) سوشال مدیا امروز تبدیل به یه بخش جداناپذیر از زندگیهای ما شده. برای خیلی از ماها امکان محدود کردنش هست، اما به صفر رسوندن استفاده ازش شاید به نحوی غیر قابل اجرا باشه. توی این بلاگ قرار نیست حرفای تکراری یا تیپیکال رو بخونید و میخوام در مورد تاثیرات شبکههای اجتماعی روی زندگیمون و تیوری هایی که توی این زمینه وجود داره بنویسم.تا آخر این بلاگ این تو ذهنتون باشه که اصلیترین هدف شبکههای اجتماعی جلب توجه شماست. هر شبکه اجتماعی که بتونه بیشتر این توجه و زمان رو از شما بگیره، موفقتر محسوب میشه.پارادوکس شبکههای اجتماعی چیه؟یکی از اصل هایی که توی شبکههای اجتماعی مطرحه پارادوکس شبکههای اجتماعی هست. این پارادوکس به این شکل تعریف میشه که شما توی شبکههای اجتماعی توهم داشتن گزینههای زیاد رو دارید. اما در واقع که میخواین انتخاب کنید متوجه میشید انتخاب براتون سخت و سختتر شده. پروفسور Jennifer Rhodes (روانشناس) میگه یکی از مشکلات اصلی مراجعه کنندههای من عدم توانایی تو درست ارتباط برقرار کردن و عدم وجود امنیتشون هست. Text دادن، اموجی یا گیف فرستادن، استوری گرفتن و . باعث میشن آدمها خیلی از اصول اولیه ارتباطات رو فراموش کنند.مپ گرافیکی نتورک یوزرهای فیسبوک در سرتاسر جهان (خاموش بودن چین، روسیه و ایران مشهود هست) تا حالا فکر کردید شما در روز چند درصد احساساتون رو توی سوشال مدیاها به صورت مجازی و چند درصدشو به صورت واقعی ابراز میکنید؟یکی دیگه از موضوعاتی که در قالب این پارادوکس مطرح هست اینه که آدمها با شبکههای اجتماعی، حس مشهور بودن و مهم بودن به صورت واهی پیدا میکنند. این موضوع شاید وقتی خودشو نشون بده که بعد از به وجود اومدن هر اتفاقی (سیاسی، ورزشی، جامعه شناسی و .) آدم هایی که تخصص ندارن شروع میکنن راجع به اون صحبت کردن و شبکههای اجتماعی بستری رو برای این آدما فراهم میکنه که اگر حرفشون جذابتر باشه حتی اگر بدون علم یا سند باشه، خیلی بیشتر از اظهار نظر آدمهای متخصص دیده بشه. این اتفاق این روزها که اپلیکیشن Clubhose خیلی طرفدار پیدا کرده، بیشتر خودش رو داره نشون میده.این به این معنی نیست که آدمها حق نظر دادن ندارن یا نظرات همه اشتباهه. به این معنیه که شما یه بلندگوی بزرگ به یه راننده تاکسی بدید و شروع کنه توی خیابون بلند راجع به مسایل سیاسی صحبت کردن. ممکنه صحبتهای اون آدم درست باشه اما کانسپت این عمل مشکل داره.ترس از دست دادن یا FOMO چیست؟یکی دیگه از مسیله هایی که شبکههای اجتماعی توی زندگی ما به وجود آوردن، FOMO هست. FOMO به این معنیه که شما وقتی عکس یا فیلم دوستانتون در شرایط مختلف (سفر، بیرون و .) میبینید حس کنید اونها بدون شما داره بهشون خوش میگذره و تا حدی حس حسادت رو توی وجود شما تشدید کنه. FOMO شکلهای دیگهای هم میتونه داشته باشه. تعداد پیامهای خونده نشده توی شبکههای اجتماعی که خیلی وقتها به ما احساس اضطراب میده یکی از شکلهای FOMO هست.ترس از دست دادن پستها، ترندها یا اتفاقاتی که میفته و باعث میشه به صورت مداوم این اپلیکیشن هارو چک کنید هم یکی دیگه از شکلهای FOMO هست.یه نمونه دیگه از FOMO ترس از نادیده گرفته شدن پیامها یا پستها از سمت فرد مقابل شما توی شبکههای اجتماعی هست که این موضوع هم خیلی وقتها ذهن شما رو مشغول میکنه و حتی باعث ایجاد اضطراب میشه.پس دو تا از عارضههای FOMO در شبکههای اجتماعی به وجود اومدن اضطراب و استرس توی آدم هاست.حریم خصوصی در شبکههای اجتماعیالان که من دارم این مقاله رو مینویسم، تقریبا با این موضوع کنار اومدم که تمام شبکههای اجتماعی ای یا پلتفرم هایی که دارم ازشون استفاده میکنم دارن از دیتاهای من به روشهای مختلف (که بیشتر در راستای تبلیغاته) استفاده میکنن. شاید اصلیترین دلیل کنار اومدنم اینه که تنها گزینهای که جز این دارم اینه که کلا صورت مساله رو پاک کنم و ازشون استفاده نکنم.یه نقل قولی در همین راستا هست که میگه:سال 2018 GDPR توی کشورهای عضو اتحادیه اروپا اجرا شد. اما اون هم نتونست مانع خیلی از اتفاقاتی که روی دیتاهای یوزرها توی شبکههای اجتماعی میفته، بشه. هنوز قوانین توی کشورهای مختلف دنیا نتونستن با سرعت رشد شبکههای اجتماعی همراه بشن.حالا چطور شبکههای اجتماعی طرز تفکر ما رو تغییر میدن؟یکی از موضوعاتی که چند سال هست ذهن من رو درگیر کرده اینه که حرفی که میزنم، تصمیمی که میگیرم یا برداشتی که از یه موضوع میکنم واقعا ناشی از تفکر خودم هست؟ چقدر توی اون موضوع Deep شدم و جوانب مختلفش رو بررسی کردم؟ اگر بخوام با خودم روراست باشم خیلی از طرز تفکرهای من که سیاست هم شاملش میشه ناشی از چیزاییه که توی سوشال مدیاها میبینم و واقعیت اینه که خیلی از اونها بدون این که من متوجه باشم Fake News هست. (یه مطالعه توی دانشگاه MIT میگه Fake News در توییتر 6 برابر سریعتر از خبر درست پخش میشن.)یه نقل قولی در همین راستا هست که میگه:من سوشال مدیاها رو به چشم یه تست میبینم. تستی که وسیلش موبایل ماست و هر روز از صبح تا شب ما دیتا واردش میکنیم. دیتاهایی که خیلی وقتا خودمونم نمیفهمیم داریم به اون کمپانیها میدیم. دیتاهایی که چون ناشی از ناخودآگاه ماست، درصد درستی خیلی بالایی داره و به شناخت شخصیت ما و پیشبینی رفتارها یا تصمیماتمون توسط اون کمپانیها کمک میکنه. این یعنی بحث ما میتونه خیلی فراتر از تبلیغات باشه که به نظر من سادهترین روش فروش این دیتاها توسط این کمپانی هاست. شاید خیلی بخوایم بلندپروازانهتر به این قضیه نگاه کنیم یاد سریال West World بیفتیم. جایی که یه کانسپت اصلی مطرح بود و اون کپی کردن یه سری آدمهای خاص به وسیله قرار دادنشون توی محیطی بود که بتونن خودشون رو کامل بروز بدن و هر رفتاری دلشون میخواد انجام بدن.اینستاگرام یا کوکایین؟تا حالا به این فکر کردین که چرا is typing . توی مسنجرها وجود داره؟ تمام المانها و گیمیفیکیشن هایی که توی شبکههای اجتماعی به کار میره هدفشون نگه داشتن شما داخل اپلیکیشن هست. یعنی گرفتن زمان و توجه شما و در نتیجه گرفتن دیتای بیشتر و کاملتر از شما.تا حالا چند بار توی یوتیوب/اینستاگرام/توییتر یا . رفتید و ساعت از دستتون در رفته؟ چند بار شده برای چک کردن ساعت گوشیتون رو آنلاک کردید و تنها کاری که نکردید چک کردن ساعت بوده؟ چند بار شده بخواین روی یه موضوعی تمرکز کنید و عمیقا فکر کنید ولی FOMO جلوی شما رو گرفته؟ شاید بگید که شبکههای اجتماعی هم مثل چاقو یه وسیلن و لزوما بد نیستن، اما یه سوالی میپرسم ازتون، تفاوت اینستاگرام با کوکایین چیه؟جواب من رو میخواید بدونید؟ 2 تا تفاوت اصلی وجود داره. یکی این که از کودکی کوکایین به روشهای مختلف تقبیح شده و توی ذهنمون دید بدی داریم نسبت بهش. تفاوت دوم اینه که دسترسی بهش سخت تره. همین!من با این که توی زمینه دیجیتال مارکتینگ کار میکنم و شبکههای اجتماعی یه بخش خیلی بزرگی از کارم هست، یه موضوعی رو بهش اعتقاد دارم، این که به صورت کلی سوشال مدیاها یه جور ترمز برای پیشرفت بشر حساب میشن و شاید اگر نبودن ما سالها از چیزی که الان هستیم جلوتر بودیم. یکی از دلایلی که این حرف رو میزنم اینه که من به سلسله مراتب اعتقاد دارم. معتقدم دموکراسی این نیست که هر کسی بدون چارچوب بتونه نظرات خودش رو بیان کنه. دموکراسی اینه که هر کسی بدون محدودیت بتونه آدمی که برای قرار گرفتن توی راس کار مناسبه رو انتخاب کنه. و سوشال مدیا در حال از بین بردن دموکراسی هست.مغز ما موفق تره یا AI ؟شاید چیزی که توی فیلمهایی مثل ماتریکس میبینید، هیچ موقع به اون شکل پیاده نشه، چون اونجا هالیووده. اما چیزی که به نظرم محتمل تره، تقابل هوش مصنوعی با مغز انسان هست. الان این تقابل به شکلهای مختلف توی فضای دیجیتال داره اتفاق میفته، خیلی از شغلها رو از بین برده و .شاید ماتریکسی که ما به صورت واضح در آینده میبینیم تقابل این دو تا باشه.یه بخش هایی از این بلاگی که خوندید از مستند Social Dilemma که ساخته Netflix هست الهام گرفته شده. البته توی اون مستند توی یه سری از موارد اغراق شده به نظر من و صنعت تبلیغات توی دنیا خیلی عقبتره نسبت به چیزهایی که در موردش بحث میشه و سالهای آینده خیلی از چیزهایی که راجع بهش توی این مستند میشنوید رو عملا خواهید دید.امیدوارم این بلاگ براتون مفید بوده باشه و خوشحال میشم نظرتون رو برام کامنت کنید. |
ضررهای بد حجابی بد حجابیکسی که مو و حجم بدن را با توجه به مسایل شرعی بپوشاند و طوری رفتار کند که جلب توجه جنسی نکند این از لحاظ دینی باحجاب است. خلاف این موضوع حتی غیر از این باشد بی حجاب است. بدحجابی واژهی جعلی، غیر حقوقی و غیر فقهی است که در زمان وزارت کشور اقای عبدالله نوری باب شد. برای اینکه بی حجابی موجود در جامعه با این واژه تخفیف پیدا کند.نوع پوشش بخصوص برای خانمها مسالهای است که در فرهنگ کشورمان بسیار اهمیت داشته و دارد اما به نظر میرسد که چندی است با بی توجهی به این مساله، فرهنگ اصیل ایرانی در زمینه پوشش دستخوش تغییرات ناخوشایند شده است. پوشش نامناسب برخی از دختران و پسران که به دنبال تبلیغات غربی در کشور مرسوم شده است، آسیب هایی را در جامعه هم برای افراد بدپوشش و هم دیگر افراد جامعه بوجود آورده است. متاسفانه مدیریت مقطعی این مساله مهم که گاها در اوایل فصول گرم پیگیری و پس از آن با کمک کاری مواجه میشود نیز سبب تشدید این جریان ضد فرهنگی در کشور شده است.آسیب هایی که بدحجابی برای افراد بدحجاب داردمساله بدحجابی امروز به عنوان یک معضل در جامعه بخصوص در کلانشهری مانند تهران مطرح است. به نظر میرسد که با وجود همه تاکیداتی که در این زمینه صورت گرفته است اما هنوز مساله بدحجابی و آسیبها و معضلاتی که برای جامعه بوجود میآورد، به صورت صحیح تبیین نشده است. نظر شما در این مورد چیست؟ بدحجابی چه آسیبها و معضلاتی را در جامعه ایجاد میکند؟من اساسا با واژه بدحجابی مخالفم و درواقع بی حجابی داریم اما بدحجاب نه. حجاب یک واجب شرعی مانند نماز و روزه است، به خاطر همین بدحجابی نمیتوانیم داشته باشیم کما اینکه نماز نمیتواند بد باشد، ما بی نماز داریم و نمازخوان، روزه خوار داریم و روزه دار.بی حجابی چند پیامد دارد. جامعه ما یک جامعه خانواده محور است و بی حجابی منجر به افزایش خیانت بین زوجین و فروپاشی خانوادهها شود. بی حجابی مردها را تشویق به بی وفایی میکند و به فروپاشی خانوادهها و در پی آن به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد داشت.دومین مشکلی که ترویج بی حجابی جامعه ایجاد میکند، این است که نظام ما یک نظام دینی است یعنی نظام ما بر پایه اعتقادات مردم استوار شده است. ترویج بی حجابی در جامعه منجر به ترویج بی دینی و لاابالیگری و بی اعتنایی به احکام شرعی میشود و وقتی در جامعه دین مورد بی اعتنایی قرار گیرد، درواقع پایههای حکومت دینی سست میشود و حتی حکومت دینی در معرض فروپاشی قرار میگیرد.سومین مشکلی که بی حجابی دارد، این است که توجه افراد جامعه از امور جدی مانند معنویت، تولید، عدالت خواهی و سازندگی معطوف به مصرف گرایی، مدپرستی و امور تفننی میشود یعنی بخش عظیمی از جامعه که نیروی جوان هستند به جای اینکه وقت خودشان را صرف تفکر، عقلانیت و تولید در همه عرصه هابکنند، وقت، توان و سرمایه خود را صرف شهوت میکنند.برای فردی که با پوشش نامناسب در جامعه حضوری مییابد، بدحجابی چه آسیب هایی دارد؟ادامه در بخش بعدیبخش دوم: |
این لباس چوپانی چیست که پوشیدهاید؟ پرسشی که مجری تلویزیون خطاب به مهمان خود مطرح کرد، از چند زاویه قابل بحث است.یک) چوپانی در ردیف فعالیتهای مولد دستهبندی میشود و از آنجا که فرهنگ غالب در جامعهی ما و از جمله در صداوسیما مصرف و مصرفگراییست، با لحنی نه چندان خوشایند از آن یاد میشود.دو) گاهی شهر و روستا دو دنیای مجزا و جدا از هم تصویر و تصور میشوند و یکی برتر و دیگری فروتر شمرده میشود. در پسزمینهی ذهن بسیاری از ما چنین نگاه نادرستی ممکن است جای گرفته باشد.سه) کسی که تاریخ ایران را با دقت و حوصله و از منابع معتبر، نه از چند سایت و صفحهی بیشناسنامه، نخوانده باشد، هرگز به جایگاه و نقش اقوام گوناگون ایرانی در فراز و فرودهای سرگذشت هزاران سالهی این سرزمین پی نخواهد برد و برداشتی سطحی و شعاری و بیمایه از جایگاه اقوام بهویژه قوم ریشهدار و اصیل و کهن کرد خواهد داشت. نگاه یکسویه، تحقیرآمیز، نادیدهانگارانه و از بالا به پایین نه بر پایهای از دانش استوار است و نه بهرهای از خردمندی دارد و پیامد آن بحرانی بلندمدت و شکافی ویرانگر در جامعهی ایرانی خواهد بود.چهار) بخواهیم یا نخواهیم و بدانیم یا ندانیم اقوام ایرانی عناصر اصلی و اساسی سازندهی فرهنگ و هویت این سرزمیناند و زبان و لباس و آداب و رسوم و فرهنگ آنها بخشی برجسته از فرهنگ و تمدن ایران را تشکیل میدهد. من و شما و صداوسیما و نخبگان و دولتمردان و همگان باید این فرض را به عنوان یک واقعیت و یک ضرورت بپذیریم و از کلیشهی منحط و نامعقول و زیانبار تهرانی شهرستانی بیش از پیش فاصله بگیریم. |
علل لجبازی در کودکان لجبازی در کودکان یک رفتار یا واکنش نامناسب است که کودک در جهت رسیدن به خواستههای خود بروز میدهد. معمولا ابزار کودکان در چنین مواقعی گریه، جیغ، پا کوبیدن، گاز گرفتن و امثال این موارد است.لجبازی در کودکان از سن 2 سالگی آغاز میشود و در 3 تا 4 سالگی به اوج خود میرسد. اما نکتهای که دربارهی لجبازی نیز هم چون دیگر موارد تربیتی اهمیت دارد نوع واکنش و رفتار والدین نسبت به رفتار ناهنجار کودک میباشد.روشهای کاهش لجبازی در کودکاندر بسیاری از موارد دیده شده است که والدین رفتارهای دو گانهای با کودک خود دارند که زمینه ساز لجبازی در کودکان میگردد.برای مثال والدین قانونها را متناسب با شرایط روحی و روانی خود تنظیم میکنند، به این معنا که اگر احوال مساعدی داشته باشند با هیچ یک از رفتارهای ناهنجار کودک برخورد مناسبی انجام نمیدهند، اما در صورتی که شرایط مساعدی نداشته باشند با کوچکترین اشتباه کودک او را به شدت تنبیه میکنند.بدیهی است که در چنین شرایطی کودک دچار دوگانگی خواهد شد و برای رسیدن به خواستهی خود با والدین وارد چرخهی لجبازی میشود.با کودک خود به دنبال همکاری باشید، نه این که بخواهید بخشنامهای عمل کنید!پس همانطور از که از مفهوم جملات فوق بر میآید اکثر اوقات لجبازیهای کودکان هدفمند صورت میگیرد. بنابراین برای کاهش این نوع لجبازیها مهمترین مساله ثبات رفتاری والدین است.یعنی کودک بداند تصمیم والدین همانی است که به او گفته شده است و او با رفتار ناهنجار به خواسته خود از جمله خرید اسباب بازی، رفتن به پارک و . دست پیدا نخواهد کرد. معمولا در چنین شرایطی احتمال بروز چنین رفتارهایی در کودک کاهش مییابد.البته نباید فراموش کرد که این مساله بدین مفهوم نیست که همیشه رفتار والدین در نه گفتن به کودکان صحیح است قطعا این طور نیست. مثلا وقتی یک کودک سه ساله اقدام به پرت کردن وسایل میکند و مرتبا کلمات " نکن، پرت نکن " از والدین خود میشنود به لجبازی با آنها روی میآورد.در صورتی که اگر والدین از مراحل رشد کودک آگاهی داشته باشند و بدانند که پرتاب کردن در سن 3 سالگی جز مراحل رشد آنها است به جای منع او از پرت کردن و شروع لجبازی کودکان، به او جایگزینی برای پرتاب کردن ارایه میدهند.برای مثال بازی پرت کردن توپ یا روزنامههای مچاله شده در سبد را میتوان انجام داد.از دیگر مواردی که میتوان لجبازیهای کودکان را کاهش داد، بی اعتنایی به بداخلاقیهای کودکان است. بسیاری از کودکان برای جلب توجه جیغ میزنند، گریه میکنند و رفتار هایی از این قبیل انجام میدهند. زمانی که کودک جیغ میزند قطعا زمان مناسبی جهت برقراری یک ارتباط با صحیح با او نیستدر این حالت بهترین رفتار این است که والدین در عین زیر نظر داشتن کودک خود را به کار دیگری مشغول نمایند تا کودک متوجه شود تا زمانی که به این رفتار اشتباه ادامه بدهد گوش شنوایی پیدا نخواهد کرد.چرا که قطعا در چنین شرایطی کودک هیچ نوع استدلالی را از شما نخواهد پذیرفت.هم چنین برای کاهش لجبازیهای در کودکان میتوان گاهی برای او پاداش هایی در نظر گرفت.البته این مساله نباید به گونهای پیش برود که کودک همیشه انتظار دریافت پاداش داشته باشد، در غیر این صورت با یک بار دریافت نکردن پاداش مجددا رفتارهای اشتباه او به شکل شدیدتری بروز خواهد کرد.سازش با کودکان و ارایهی گزینه هایی برای انتخاب به آنها را فراموش نکنید. مثلا وقتی کودک از پوشیدن لباسی که شما برای او انتخاب کردهاید امتناع میکند به جای پافشاری بر خواسته خود به کودک اجازهی انتخاب دهید.بهترین راه این است که دو دست لباس را به انتخاب خود رو به روی کودک قرار دهید تا او یکی از آن دو را انتخاب کند. با این روش او حس میکند که میتواند درباره پوشش خود تصمیم بگیرد و احساس رضایت میکند.نکته مهم دیگری که حتما باید بدان عمل کرد این است که سعی کنید همیشه علت رفتار کودک را پس از ایجاد یک فضای آرام از او جویا شوید. شاید عدم موافقت کودک با خواستهی شما دلیل منطقی ای داشته باشد.پس از آرام شدن کودک میتوان دلایل لجبازی او را جویا شد.در پایان فراموش نکنید که اکر لجبازیهای کودک با هیچ یک از این روشها کاهش نیابد، حتما باید از یک متخصص و مشاور در این زمینه کمک بگیرید تا این کودکان در بزرگ سالی نیز چنین رفتار هایی را ادامه ندهند.کتاب هایی جهت مطالعهی والدین در جهت کاهش لجبازی در کودکان 1 - لینک مطالعهی چکیدهی کتاب والدین نگران و کودکان لجباز 2 - لینک مطالعهی چکیدهی کتاب کودکان لجباز ( آموزش مدیریت بد رفتاری به کودکان ) 3 - لینک مطالعهی چکیدهی کتاب کاهش لجبازی و پرخاشگری کودکان با روش شناختی رفتاری ( قصه درمانی و بازی درمانی )منابع:نمناکهنر زندگینی نی بان |
ایران بهشت پولدارهاست! تنوع در لغت به معنای گوناگونی است. و نیز تمرینی کیفتمند از دربرگیری و درگیرکردن انسانها با طیف وسیعی از زمینههای متفاوت اجتماعی، قومی، نژادی با گرایشهای جنسی متفاوت و . را در بر میگیرد. تنوعزیستی نیز ترکیبی است که گوناگونی حیات بر زمین را توصیف میکند. تنوعزیستی بر تمامی موجودات زنده از گیاهان و جانوران تا انسان اشاره دارد. هرگونهی زیستی در یک اکوسیستم نقشی منحصر به فرد ایفا میکند و سبب افزایش بهرهوری آن میشود. تنوع فرهنگی و زیستی خلاقیت به دنبال دارد احساس تعلق افراد یک جامعه را افزایش میدهد تحمل و فهم متقابل میان فرهنگها و عقاید گوناگون را ارتقا میبخشد همچنین اجتماع از طریق تجربیات مشترک میان انسانهای متفاوت غنا مییابد. اقتصاد شکوفا میشود و بسیاری مزایای دیگر پدید میآید.با افزایش جمعیت در شهرهای معاصر و کنار هم قرار گرفتن تنوعی از فرهنگها،عقاید و . ناچار بسیاری از فعالیتهای جمعی که در بستر فضاهای خصوصی شکل میگرفت در بستر فضاهای اشتراکی و عمومی شکل میگیرند. به عنوان مثال پارکها به جای باغهای خصوصی،استخرهای عمومی، سالنهای ورزشی عمومی و غیره.اما در شهرهای امروز ایران با این گستره از تنوع سرزمینی،تنوع زیستی و فرهنگی تا چه حد مجال بروز و ظهور دارد؟با اندکی دقت به آنچه در مناظر هر روزهمان تجربه میکنیم، این میزان بسیار کم است. این حجم از منعشدگی از بروز تنوع و از میان بردنش و اجبار به همشکلی در تمامی سطوح تبعات بیشماری به دنبال دارد. نخست، تمامی مزایایی که پیشتر گفته شد را از دست میدهیم دوم، احساس سرخوردگی و تردشدگی برای بخش قابل توجهی از جامعه سوم،در چنین شرایطی انسان ایرانی میکوشد هرآنچه میتواند و تا آنجا که شرایط اقتصادیاش اجازه میدهد فعالیتهای قابل رخداد در عرصههای عمومی را به مالکیت خصوصی درآورد. بهعنوان مثال دستیابی به خانههای بزرگتر برای میهمانیهای بزرگتر، حال آنکه بسیاری از ما اگر میتوانستیم آنطور که در خانه میهمانی میدهیم در مکانی نزدیک به خانهمان میهمانی بدهیم نیازی به خانه بزرگتر نداشتیم. یا اینکه برای تماشای یک کنسرت از خواننده ایرانی محبوب بسیاری از ایرانیان به صنعت توریسم کشورهای همسایه سود میرسانیم. من پدرهای زیادی را میشناسم که برای استخر رفتن با دختربچههایشان، استخرهای خصوصی تملک کردهاند. همگی عروس و دامادهای زیادی میشناسیم که میتوانستند عکسهای عروسیشان را به سادگی و به رایگان در بوستانهای شهر بگیرند اما بهناچار هزینههای گزافی خرج لوکیشنهای خصوصی میکنند. از این دست مثالها زیادند. این تشویق به و حمایت از همشکلی و عدم تحمل سبکهای متفاوت زندگی در یک محیط شهری معاصر دو مشکل عمده دارد:افزایش هزینههای اولیهی یک زندگی معمولی و شاد و تخریب گستردهی محیطزیست. این آسیبها برای شهروندان کمدرآمد و محروم دوچندان است. چراکه قادر به تبدیل فضاهای عمومی به خصوصی نیستند و هر روز سرخوردهتر و غمگینتر خواهند شد. این است که در این سرزمین اگر پول داشته باشی میتوانی حتی جنگل را مال خود کنی و در آن به هر نحو میهمانی بگیری اگر هم پول نداشته باشی محکوم به یکی از مدلهای محدود زندگی از پیش ترسیمشده خواهی بود. |
چند رفتار مزخرف ما ایرانیان( 1 ) با تحقیقات و بررسیهای متفاوت اهل فکر و کنارهم قرار دادن عادات بد ما ایرانیان و با توجه به پاسخ این سوال که چرا ما نمیتوانیم به هم اعتماد کنیم، 30 ویژگی را مطرح کردهاند که ضمن نام بردن این 30 خصلت رفتاری من به شرح و توضیح بعضی نیز خواهم پرداخت. 1 . به شخصی که به ما محبت کرده است و احترام گذاشته، لطمه میزنیم:چرا کسی به ما محبت میکند؟چرا کسی به ما احترام میگذارد؟با بدبینانهترین حالت هم اگر کسی از محبت و احترام به ما نیت سوء داشته باشد، باید بدانیم که پیش از آنکه نیت سوء خود را حتی عملی یا مطرح کند، در موقعیتی به ما محبت کرده است و احترام گذاشته است و اینکه حداقل انتظار برخوردی برابر برای جبران آن را داشته باشد انتظار بیجایی نیست و تا وقتی که نیت سوء او آشکار نشده، نمیتوانیم درباره آن عمل محبت آمیز قضاوت کنیم و بخواهیم تصمیم بگیریم. در وهله بعدی شاید این را در نظر بگیریم که انتظار ما از محبت و احترام گذاشتن چه بوده است؟ اگر انتظار ما منطقی و صحیح باشد و عمل را در آن لحظه مورد قضاوت قرار دهیم و به سایر شیون با انتظارات ویژه آن شیون تسری ندهیم، ما حق لطمه به کسی که به ما محبت کرده است را نداریم و اگر بی احترامی کنیم و جواب محبت را با لطمه بدهیم، آن فرد دیگر نسبت به دیگران نیز محبتی روا نمیدارد و ما با این لطمه زدن، که شاید از زود فراموش کردن محبت هم باشد، آغاز کننده یک چرخه معیوب باشیم. فراموش کردن محبت هم در نوع خود میتواند معلول این باشد که محبت کردن توسط دیگران را وظیفه آنها میدانیم و این باعث میشود تا محبت کردن را فراموش کنیم و دست به رفتارهایی لطمه زننده نسبت به فردی که به ما محبت کرده است بزنیم. در جامعه ما که جامعهای خود محور است و فرد در آن فقط نفع شخصی خویش را خارج از تاثیر جمعی و ارتباطی خویش میبیند، با دریافت محبت و احترام و توجه به انتطارات بیجا، بین گزینه وفاداری به محبت و احترام ورسیدن به گزینههای دیگر و در دسترستر، گزینههای سریعتر و در دسترستر را انتخاب میکند و این در نهایت باعث لطمه زدن به فردی میشود که به ما محبت کرده است. 2 . با یک ویژگی منفی، کلیت یک فرد را تخطیه میکنیم:جزیی نگر نبودن ما ایرانیان باعث میشود که ما با توجه به کلیات و با در نظر گرفتن همراه بودن یک شاخصه در یک فرد نسبت به ما و نظریات ما، آن فرد را بر طبق آن خصیصه در جایگاهی خاص قرار میدهیم و از طرفی دیگر اگر یک ویژگی منفی داشته باشد در مخالفت و تعارض با ما، آن ویژگی را باعث بدرد نخور بودن فرد میدانیم. چرا؟ چون ما نیاز به افرادی برای تایید و همراهی خود داریم. در فضای مجازی امروز، مسیله جاج و قضاوت هم به این شکل است. کانت در نقد قوه حکم خود میگوید که قضاوت به ذات امری صحیح است چون اگر قضاوت نکنیم نمیتوانیم از یک قضیه برداشت شخصی خود را داشته باشیم و به این ترتیب ما فقط قضاوت صحیح یا غلط داریم.قضاوتی صحیح است که طوری جزیی گرا باشد که فقط در همان ش ن یا خصیصه فرد را محکوم کند و نه با قضاوت خود سایر شیون وی را هم مورد حکم قرار دهیم. ولی ما یک ویژگی منفی را در فرد ، که اغلب آن ویژگی درک نشده و مبتنی بر عدم هماهنگی آن با ماست، بدست گرفته و با آن سایر نکات و در مجموع کلیت فرد را با توجه به سایر خوبیها وبدیها تخطیه میکنیم.شاهد مثال این قضیه برای هر فردی میتواند به تجربه دیده شده باشد ولی وقتی ما فردی را ناهماهنگ میبینم، فردی را از خودمان پیشروتر و عمیقتر میبینیم، آنگاه ما یک فرد را کلیت میبینم و نمیتوانیم در جزییات دقیق شویم و تفاوت را درک کنیم و حاضر نیستیم تفاوتها را در هر چیزی به رسمیت بشناسیم آنگاه فرد را کلا آدم بدی در نظر میگیریم. ادامه دارد . |
موقعیت فرهنگی شهر آنتالیا زمانی که برای مهاجرت با دوستانم مشورت میکردم با توجه به شناختی که ازم داشتن میگفتن تا میتونی از ایران دور شو! فرهنگ ترکیه توی شهرهای نزدیک ایران، بسیار به ایران شبیهه و در اونها محدودیتها و نگاه سنتی و مذهبی وجود داره. وقتی هم اومدم توی گفتوگوهام با ترکها دیدم این دیدگاه درستیه.حتما اولین تصور شما هم از ترکیه اینه که خب! شبیه ایرانه!این تصور تا حد زیادی درسته. ما و ترکیه اشتراکهای فرهنگی زیادی داریم آداب ورسوم، دیدگاههای فرهنگی و سیاسی و مذهبی، پوشش، غذا و . حتی با وجود تفاوت زیادی که بین زبان فارسی و زبان ترکی هست، تکیهکلامها، ضربالمثلها و عادتهای گفتاری نزدیکی داریم که درباره این موضوع بعدا مفصل مینویسم چون برای خودم خیلی جالب بوده و فکر کنم برای شما هم جالب باشه.میدونید که بخش مهمی از فرهنگ و آداب جاری جامعه به تصمیمهای دولتها بستگی داره. از اینجاست که تفاوت فرهنگی ایران و ترکیه خودش رو نشون میده چون دولت ترکیه علیرغم تلاشهای اخیرش برای ایجاد بعضی از محدودیتها نتونسته آزادیهای حداقلی مردم رو ازشون بگیره.بخشی از فرهنگ رو هم بافت منطقهای و سنتی عامه مردم هر بخش از یک کشور تعیین میکنه یعنی ممکنه در جایی از ترکیه از نظر قانونی شما محدودیت فردی خاصی نداشته باشید اما نگاه مردم طوری باشه که احساس راحتی نکنید و مجبور بشید خودتون برای خودتون محدودیت بذارید.فرهنگ آنتالیااما آنتالیا!خب میدونید که بعد انقلاب اینجا مرکز فسق و فجور شناخته شده و حتی پرواز مستقیم به آنتالیا محدود بوده! البته که تعریف فسق و فجور هم در حاکمیت ما از سادهترین تفریحها و سرگرمیهای مردم در همه جای دنیا شروع میشه!اما آنتالیا برای ما که آخر خلافمون چای پررنگه و از کمترین آزادیهای اجتماعی محروم بودیم و شاید دلمون بخواد از فضای کلی فرهنگی ترکیه هم دور بمونیم میتونه جای خوبی برای زندگی باشه چرا؟این تفاوت فرهنگی دو تا دلیل داره:آنتالیا یه شهر کاملا توریستیه. میشه گفت اصلا برای توریست طراحی شده. یکی اینکه اینجا در حالت عادی غیرکرونایی هر سال میزبان حدود 20 میلیون گردشگره از همه جای دنیا و بیشتر روسیه. همینطور تعداد زیادی اکراینی، ایرانی، عرب و روس در این منطقه زندگی میکنن. خیلی منطقیه که شهری که درآمد و رونقش از حضور خارجیهاست، نمیتونه فضای فرهنگی بسته و قوانین سفت و سختی داشته باشه. هر کدوم از این توریستا و مهاجرا با فضای فکری خودشون سالهاست که به آنتالیا میان تا زمان خوشی رو بگذرونن یا با آرامش در کنار دریا زندگی کنن. اگر قرار باشه از طرف دولت یا مردم محلی بهشون فشار بیاد، بخش مهمی از درآمد کشور و رونق این شهر از بین میره.دوم اینکه آنتالیا یه چهره کمترشناختهشده هم داره که چهره دانشگاهی و هنریشه. دانشگاه آکدنیز آنتالیا دانشگاه قوی و شناختهشدهایه. حضور دانشجوهای ترک و خارجی در این شهر بهخاطر تحصیل در این دانشگاه روی فضای فرهنگی اون تآثیر میذاره. همینطور در وضعیت غیرکرونایی اینجا به خاطر هوای خوب و فضای دلبازش هر سال میزبان فستیوالها و کنسرتها و رویدادهای فرهنگی بزرگ از همه جای دنیاست. درباره این موضوع هم جزییتر بعدا میگم براتون.خلاصه که آنتالیا مثل اغلب شهرهای ساحلی ترکیه از نظر فرهنگی فضای بازتری داره و مردم هم هرچقدر سنتی باشن به این فضا عادت کردن و حضور مهاجر و توریست رو با تفاوتهای فرهنگی کاملا پذیرفتن.میدونم که خیلی کلی گفتم اما هر کدوم از این نکتهها رو در آینده براتون با جزییات بیشتر تا جایی که بدونم و بتونم توضیح میدم. نظرتون رو بگید و اگر نکتهای هست اضافه کنید که من هم یاد بگیرم.تا پست بعدی #شیدا_در_راهارادت شیدا |
نامهای به اجدادم! آخر انسان نخستین تو چه کم داشتی، که به فکر ایجاد تمدن بشری افتادی!یک سرپناهی داشتی در بالاترین نقاط دشت .اگرچه ویلایی نبود ولی مهم نبود چون تو اصلا نمیدانستی ویلا چیست.دم غروب، میرفتی راحت میخوابیدی بی آن که به فکرت باشد که قرار است فردا کله سحر بیدار شوی.صبح هم که میشد، پا میشدی چندتا برگ علف جمع میکردی یه کلاغ هم میزدی مینشستی با زن و بچهات میخوردی.نه دغدغه درس و مشق داشتی، نه پول و ماشین وخانه. اینها چه بود اختراع کردی که بعد بشود بلای جان خودت و گرفتارنده آرامشت!نه بلد بودی حرف بزنی، نه میخواست به کسی جواب پس بدهی، نه کسی پشت سرت حرف میزد، نه حرف کسی برایت مهم بود. چون البته حرفی هنوز نبود!نه لازم بود خودت را زیبا کنی، نه دماغت را عمل کنی، نه صبح لباست را اتو کنی، نه اصلا جایی یا کسی بود که لازم بود تو برایش مقبول به نظر بیایی.نه گرفتار سلسله مراتب اداری میشدی، نه کارت به بیمارستان و دادگاه و آموزش دانشگاه میافتاد، نه توی اتوبوس و مترو له میشدی.نه میدانستی فقر چیست. نه گرانی و تورم و برجام و استکبار جهانی و غنی سازی اورانیوم روی زندگی ات تاثیر میگذاشت،نه برایت چندرغاز اهمیت داشت که امروز بنزین گران شد.سالی یک بار هم یک خرس حمله میکرد که لازم بود با آن بجنگی.بعدش هم میمردی بدون اینکه ارثی داشته باشی تا بچه هایت سرش بجنگند.از هفت دولت آزاد بودی!بعد آمدی یک سری چیز اختراع کردی و یک سری آداب و رسوم ساختی، که حالا ما باید بدوییم وسط این روزمرگیها برای رسیدن به یک ذره رفاه!که ابدا با رفاهی که تو با آن حجم از بی خیالی و بی دغدغگی، 8 میلیون سال پیش داشتی، قابل مقایسه نیست!پ. ن 1 :حدودا سه هفته بعد از اینکه کلاغها نامه را برای اجدادم ترجمه کردند یکی از نیاکان ما در نامهای به شکوههای ما پاسخ داد.پ.ن 2 :در پیرو این نوشته نامهای به آیندگان 5000 سال بعد منتشر شد. |
نکاتی از بهینهسازی مقید چند سال پیش، خبری منتشر شد مبنی بر اینکه از 28 تیر ماه 1396 ، در اتوبانهای تهران، در محل خروجی اتوبانها، دوربینهایی تعبیه میشوند تا خروجهای غیر اصولی را ثبت کنند. با نصب این دوربینها، رانندگانی که بدون برنامهریزی قبلی، طوری تغییر مسیر میدهند که مجبورند از جناغیهای کنار اتوبان رد شوند، مشمول پرداخت جریمه خواهند شد. افرادی که ترافیکهای سنگین چند ساعته را تجربه کردهاند، میدانند که اغلب ریشه ترافیک، عدم رانندگی صحیح و تعیین مسیر در زمان مناسب است. هر جا که قرار باشد، تصمیمگیری و اقدام از طرف رانندگان باشد، اغلب شاهد کندی سرعت و راه بندان هستیم. راهاندازی این دوربینها، احتمالا باعث تصمیمگیری مناسبتر و به موقع توسط رانندگان خواهد شد.بر مبنای تجارب چند ساله که در حوزه بهینهسازی مقید ( Constrained Optimization ) داشتهام، مایلم چند نکته را از این مبحث بیان کنم، که ارتباط جالبی با موضوع جرایم رانندگی دارند. در مسایل بهینهسازی مقید، علاوه بر این که مایلیم مقدار یک یا چند تابع هدف را بهینه کنیم، پاسخهای پیشنهادی باید در یک سری قید و محدودیت، صدق کنند. یعنی هدف در این نوع از مسایل، وسیله را توجیه نمیکند و بهینه کردن مقدار تابع هدف، به هر قیمتی، پذیرفته نیست.برای حل مسایل بهینهسازی مقید، روشهای مختلفی وجود دارند، که یکی از آنها، توسل به تابع جریمه ( Penalty Function ) است. در این روش، اجازه تخطی از قیود مس له به پاسخهای پیشنهادی داده میشود اما هر پاسخ بسته به میزان تخطیاش، باید جریمهای را بپردازد. این جریمه، در قالب بدتر کردن کیفیت پاسخ، با دستکاری در مقدار تابع هدف، پیادهسازی میشود. مثلا، در مسایل کمینهسازی، تابع جریمه باعث افزایش مقدار تابع هدف و بدتر شدن پاسخ میشود. روشهای متعددی برای تعریف تابع جریمه وجود دارند اما یک سری اصول کلی باید در طراحی این مکانیز جریمه، مد نظر قرار گیرند.دقیقا مانند نظام حقوقی و جزایی ما انسانها، در دنیای بهینهسازی مقید نیز، باید مقدار جریمه متناسب با میزان تخطی و جرم اتفاق افتاده باشد. اگر جریمه کمتر از مقدار مناسب باشد، باعث تکرار جرم خواهد شد. در مقابل، اگر جریمه برای هر نوع جرمی، بسیار بالا در نظر گرفته شود، افراد در مقابل جریمه بیحس میشوند و تمایل به ارتکاب جرایم بزرگتر، بیشتر خواهد شد. تنظیم نوع و شکل تابع جریمه تا حدی سخت است که بعضا نمیتوان به راحتی از این روش نتیجه گرفت و به همین دلیل، افراد به روشهای دیگر روی میآورند.تنظیم مقدار جریمه و موارد شامل جریمه در حوزه راهنمایی و رانندگی، واقعا موضوع پیچیدهای است. از طرفی، تعداد و تنوع جرایم به قدری بالاست، که احتمالا با کامل کردن کلکسیون جریمهها، همه ما هر روزه، با یک برگ جریمه مواجه شویم. از طرف دیگر، سیستم جریمه نویسی رایج نیز، کارایی لازم را نداشته است و حداقل به نظر من، تاثیر قابل توجهی در کاهش ناهنجاریهای رانندگی نداشته است. حتی با صرف هزینههای فراوان و نصب صدها دوربین کنترلی، باز هم روشهایی مانند آنچه در تصویر این نوشته دیده میشود، ابداع میشوند.در مبحث طراحی تابع جریمه، اگر نوعی از تابع جریمه نتواند پاسخگو باشد، اغلب با تغییر پارامتر جریمه، کاری از پیش نمیبریم و باید به فکر تغییر نحوه اعمال جریمه باشیم. مثلا تابع جریمه جمع شونده، باید به تابع جریمه ضرب شونده تبدیل شود، تا به شکل بهتری تاثیر آن را در روند بهینهسازی مشاهده کنیم. به نظر میرسد در خصوص مشکلات رانندگی در ایران، جریمه نقدی و ریالی، چندان کارآمد نبوده است. در مقابل، میتوان جرایم غیر نقدی، مانند محرومیت موقت یا حتی دایمی از رانندگی، و یا محکومیت به ارایه خدمات اجتماعی را به کار گرفت، تا بازخورد مناسبتری داشته باشیم. فردی که 20 سال است گواهینامه رانندگی دارد، اگر مجبور باشد که 3 ماه از راننده دیگری برای حرکت دادن وسیله شخصیاش کمک بگیرد، یا مجبور به تردد با آژانس یا وسایل نقلیه عمومی باشد، احتمالا رغبت کمتری به تکرار شیوه رانندگی نامناسب قبلیاش خواهد داشت.منبع: وبسایت شخصی سید مصطفی کلامی هریس |
قوانین ازدواج کودکان در ایران و اسلام یکی از موضوعاتی که در ایران چندین سال است اقشار مختلف جامعه را درگیر کرده و موجب اعتراض بسیاری از حقوقدانان و فعالان حوزهی حقوق کودک شده است، بحث ازدواج کودکان است.کودکانی که در عالم کودکی هیچ تصوری از ازدواج نداشته و به دلیل اشتباه خانواده به طور ناگهانی به دنیای بزرگسالی پرت میشوند، بی نصیب از گزند مشکلات نمیشوند، بلکه تبدیل به کودکانی افسرده و غمگینی خواهند شد که هرگز بویی از بازیهای دوران کودکی نمیبرند.طبق ماده 1 کنوانسیون حقوق کودک، هر فرد انسانی زیر 18 سال کودک است. مطابق با همین کنوانسیون هر رفتاری به اراده کودک یا اراده دیگری که به رشد طبیعی وی خلل وارد کند، ممنوع است.تشکیل نهاد خانواده که نیازمند پیش شرطهای فیزیکی، روانی، اجتماعی و . است با ایجاد مسیولیتهای فراوان برای زوجین همراه است.کودک همسری به زبان ساده عهد زناشویی دختر و پسر زیر سن 18 سال گفته میشود که هم به صورت رسمی و قانونی و هم به صورت غیر رسمی اتفاق میافتد. این اصطلاح عموما در خصوص دختران کم سنی استفاده میشود با مردانی بسیار بزرگتر از خود، به دلیل فقر، اجبار، سنت، مشکلات قومی یا مشکلات خانوادگی ازدواج میکنند.ازدواج کودکان مشکلات بسیاری را بوجود میآورد که از جمله آن:بهره کشی جنسی، فروش کودکان، قاچاق کودکان و بارداری در سن کم و سقط جنین برای دختران است. علاوه بر اینها مشکلات روحی و روانی که یک کودک به واسطه شوک ورود به دنیای بزرگسالان بر او وارد میشود، قابل تامل است. |
تو گویی "نوشتن" نیز باری! کاری و شغلیست هیچ از قواعد این دنیا تو را نگفتهاند که کار مرد، کلنگ سنگین بر زمین یبس کوبیدن است و نان از دل خون درآوردن؟ نشستهای به عافیت "نوشتن" نه عرقی میریزی نه بگومگویی با مردمان جاهل، نه راه دوری میروی، این چگونه مردی باشد که تویی؟در احوال "درویش" و "دیوانه" و "دستوری" و "داستانی" خوب نگریستهام همه همچون تو راه میدزدند و جریده میروند و در سایه درخت عزلت دام میکنند و نان از گذریان خستهبازو میخورند که: "ما خاصان ایم نا منطبق بر مردم و مدار این زمانه ما را روزگار گفتهایم دگرگونه گاه نگاه دارد که ما خوی مان به دیگر خلق خدا نمیماند!"گاهی از بازار که میگذری، از حجرههای حاجیان تخت نشین تخت خیال، زیرکی نگاهی هم خیره کن به حمالان مورآسا مزمزه کن نانی را که شب به خانه میبرند و بی مزه است از بس که حلال است.هیچ حمال نمیشوی به این شانههای فرش نشده هیچ خیک ات به خانان پدردرپدر کدخدا نمیماند هیچ فنی نه، هیچ دانش خوش فروشی، هیچ مال و متاع بی زوالی، هیچ هیچ. تو را با کدام زاد زادند؟ به چه حیله رهای ات کردند در این حیات؟ گفتند هیچ بر سر کدام چاه بروی روزی اگر تشنه، بر سر کدام خوان اگر گشنه؟ بگریم بر بخت ات ای نابهنگام آمده مهمان!همان بنشین به نوشتن خود! که تو خود حدیث مفصلی! |
این روزها رد محبتخیلیها رو قلبمون مونده از وقتی که کرونا اومد، هشتگهای زیادی داغ شدن. همه توی توییتر و توی اینستاگرام از شهرهای زیادی خواستیم که قوی باشن. بعد کم کم اتفاقهای دیگهای هم افتاد.مثلا یه عده توی استرالیا تصمیم گرفتن هر کدومشون مراقب یکی از آدمهای سالخورده محل باشن. اگه دارو نیاز داره براش بخرن، اگه نیاز به خرید داره واسش خرید کنن. یه سرآشپز معروفی به اسم خوزه آندرس هم تصمیم گرفت که موقتا رستورانش رو به یه غذاخوری خیریه تبدیل کنه تا هر کسی توی این روزهای سخت گرسنهس، بتونه بیاد اونجا غذا بخوره.یه قصاب آمریکایی به اسم دیو جونز توی توییترش اعلام کرد که میخواد واسه هر نیازمندی که اطراف مغازهشه، اندازه دوهفته غذابفرسته.توی ایتالیا مردم تصمیم گرفتن از پشت پنجرههای قرنطینه آواز بخونن و توی ایران خودمون هم پرستارها در عین این که از جونشون مایه گذاشتن، توی اوج خستگی از خودشون فیلمهای شاد گرفتن تا بهمون ثابت بشه هنوز زندگی جریان داره.خیلیها این روزها شیفتهای اضافه توی بیمارستان موندن، بعضیها ماسک اهدا کردن، ماده ضدعفونی پخش کردن، بعضیها بیشتر مراقب آدمهای اطرافشون بودن، حتی بعضیها سعی کردن جلوی شایعات رو بگیرن و به همه اطلاعات درست راجع به بیماری برسونن.داستان یه ویدیودر ادامه همین صحبتها ما توی پینورست تصمیم گرفتیم که یه ویدیو بسازیم و اونطوری که خودمون بلدیم احساسمون رو راجع به اونهایی بگیم که رد محبتشون رو قلبتکتکمون مونده. ایدهویدیو اصلا پیچیده نبود، قرار بود یه بار همه لحظههای پرستاری و درمان رو توی فیلمهای فارسی و سریالهای ایرانی نوستالژیک به یادم بیاریم و طوری به هم بچسبونیمشون که هر کسی ببینه یاد شخصی بیفته که این روزها بیشتر ازش مراقبت کرده و کنارش مونده.دلمون میخواست یادمون بیفته توی لحظههای سخت با کمک آدمهای قویای که کنارمون بودن، همیشه حالمون خوب بوده چون بهمون امید دادن و نذاشتن ناامید و تسلیم بشیم.همزمان خواستیم بگیم وقتشه که یاد آدمهایی باشیم که این روزها نگهبان زندگی ما هستن و زحمتهای قهرمانان سلامت رو ارزش بذاریم و از فداکاریشون تشکر کنیم.یه موج مکزیکی مجازیاتفاقی که بعدش افتاد واقعا غافلگیرمون کرد. یه عده زیادی (خیلی بیشتر از پیشبینی ما) شروع کردن به کامنت گذاشتن و از کسایی گفتن که احساس میکردن این روزها مدیون محبتشون هستن. یه تعداد زیادی از کامنتها این طوری شروع میشد که : "این روزها تو ."، یا کلماتی مثل "همراه"، "همیشه"، "زندگی" و "رد محبت" که مدام تکرار میشد. یکدفعه احساس کردیم وسط یه جور موج مکزیکی مجازی هستیم که مدام احساسات ما رو بالا و پایین میکنه. azardousti1995 @ behnamrostami6207 ممنون که تواین دوران سخت مثل همیشه قوی بودی و مراقبمون.??منو دخترمون عاشقتیم sahar __ za @ aysanza مرسی که همیشه پشتم بودی و مرسی که الان پشت همهی آدمای توی بیمارستانی و بهشون کمک میکنی مامان بزرگم ارسال شود به بهشت mobina __ fa @ za __ tay دستاتو میبوسم که پوستشون رف از بس ضدعفونی شدن ، چشماتومیبوسم که شیفت بودی نخابیدی، و جسارتتو تحسین میکنم tayebeh _ babae @ sed _ abdollah . h ممنونم ازت بهترین من همیشه تندرست باشی که با وجود تمام مشغلههای کاری و فکریت باز هم همهی توجهت معطوف من و نینیمونه saneiy123 @ azarmahisefat مرسی بابت همه آموزش هاتون در دوره قرنطینه و همه زحمتها ولایوهای شبانه که این روزها رو آسون کرد__ farnaz . i @ بابای عزیزم دستات رو میبوسم که تواین شرایط مرهمی saranourish @ sotoodeh . taheri ستوده جان طاقت بیار همین قدر که تو انقدر رعایت کردی و تو خونه موندی شاید به مبتلا نشدن خودت و خیلی آدمای دیگه کمک کرده eshgh . afarin . charity @ m ___ 3694 میخوام ازت تشکر کنم که تو این مدت که ما کرونا داشتیم پشتم بودی و حمایتم کردی و دلسوزیهاتو قدردانم خواهر قشنگم،حتی وقتی برای باردوم کرونا رو گرفتم تو بودی که بهم انگیزه میدی عزیزم،دوست دارم جانم astro _ ava _ ph @ mostafa _ v _ 65 بخاطر همه چی ازت ممنونم یادم نمیره وقتی گفتن کشیکام میوفته بخش کرونا تو بیشتر از من نگران بودی چجوری الکل ماسک برام میاوردی .رد محبتت تا ابد میمونه رو قلبم? art _._ liza @ mohammadalivazifeh1699 با وجود این بیماری بازم بخاطر ما میری سرکار تا کمبودی تو زندگی احساس نکنیم،بهت افتخار میکنم .?? واسه همه روزایی که نفس کشیدن زیر ماسک واست سخت بود @ saniata874moniiir . zarei @ عزیزم سختترین روزا و پر از استرسترین لحظههای زندگیمون داریم تجربه میکنیم .ولی تو هر شرایطی تو باعث ا رامش منی .ازت ممنونم که انقدر هوامو داری .خیلی دوست دارم ?مهربونی با چندمتر فاصله بیشتربعضیها وقتی چتر دستشونه، فقط حواسشون به بقیهس.وقتی که بارون میباره میشه به واکنشهای مختلف آدمها نگاه کرد. بعضیها فقط وایمیسن تا بارون بند بیاد، ولی بعضیها هم هستن که هر کسی توی راه مونده رو سوار میکنن و چترشون رو میگیرن بالای سر بقیه تا کسی خیس نشه.هنوز هم میشه توی گروه واتساپیمون از دوست و فامیل بپرسیم کسی نیاز به کمک داره. میشه جای کسی که براش نگرانیم بریم سوپرمارکت یا حتی آنلاین براش خرید کنیم. حتی شاید کسی توی این روزها خیلی بیشتر از قبل نیاز به همصحبت داشته باشه که خرجش فقط یه پیام یا تلفنه.یه چیزی که نباید فراموش کنیم حمایت از شغلهای محلی و آنلاینه. ویروس کرونا اقتصاد کل دنیا رو به هم ریخته و هنوز هم خطرش کاملا رفع نشده. ولی هنوز میشه با یه سفارش تلفنی از گل فروشی محلمون گل بخریم، میوهتازه بخریم، برای کتاب یا صنایع دستی هزینه کنیم.میشه یه سری به مرکزهای اهدای خون بزنیم و خون اهدا کنیم یا حتی اگه قراره سر جامون بشینیم، یه نامه واسه کسی بنویسیم که توی زندگیمون اثر مثبتی داشته. این ویدیو و نظراتی که پاش ثبت شدن، به ما ثابت کرد که میشه به شستن دستهامون ادامه بدیم، میشه فاصلهگذاری اجتماعی رو رعایت کنیم ولی همزمان میشه چیزهای مثبت رو هم به همدیگه سرایت بدیم.توی این جور لحظهها بهتر میشه فهمید که ما با هم قویتر هستیم، حتی از راه دور و با چندمتر فاصله.سلامتی اولویت اولههنوز باید مواظب کرونا باشیم.همهمون میدونیم محبت کردن جای احتیاط و رعایت بهداشت و مراقبتهای شخصی رو نمیگیره. ولی بهمون کمک میکنه که ادامه بدیم. ما قبلا هم توی ویرگول نوشته بودیم که "چطور با بچهها در مورد ویروس کرونا صحبت کنیم؟"، "هنوز باید مواظب کرونا باشیم - یه راهنمای تکراری و کوتاه" و "چطور میشه یه خونه ضدکرونا داشت (هنوز مهمه!)". همه ما به شدت تحت ت ثیر همهگیری COVID - 19 هستیم اما در هر شرایطی حفظ سلامتی خودمون باید اولویت اول باشه. |
بازگشت به کابوک کابوک: آشیانه مرغان، لانه، زنبیل مانندی که در خانه آویزند تا کبوتران در آن تخم گذارند.*فرهنگ فارسی معینتغییر این همان چیزی است که به آن نیازمندیم. فرو رفتن در یک وضعیت و راکد ماندن، زندگی را بدون اینکه بمیریم از ما میگیرد. این همان عقیدهای است که باعث میشود اسیر روزمره شدن، غمگین و خستهام کند. برای همین است که در طول عمر کار روزنامهنگاریام وارد حوزههای مختلف و بی ربطی نسبت به هم شدم: حقوق بشر، حقوق کودک، فرهنگ، اقتصاد و فناوری اطلاعات. برای همین است که هرگز نتوانستهام طولانی مدت رمان بخوانم. یا دکور خانه هیچوقت بیش از دو ماه دوام ندارد و حتی اگر شده یک تغییر کوچک در آن به وجود میآورم. برای همین است که هر از گاهی سکوت میکنم، دور میشوم و از دور نوشتهها، کارها و رفتارم را تماشا میکنم و باز برمیگردم. و لابد برای همین است که بعد از بیست و یک سال روزنامهنگاری، نقاشی را به آن ترجیح دادهام و ماجرا اینطور شده: اول نقاشی بعد روزنامهنگاری. که البته هر دوی اینها بعد از خانوادهام قرار گرفتهاند. Artist : Eva Kalien حالا برگشتهام به وبلاگنویسی درباره زندگی، نقاشی و روزنامهنگاری. بعد از بیش از یک دهه وبلاگنویسی، بعد از سه چهار سال سکوت، گمانم دوباره وقت نوشتن باشد. بعد از تمام پرهیزها و محتاط بودنهای این چند سال اخیر در حضور در رسانههای اجتماعی، بعد از کشمکش درونیام که آیا باید فقط یک بعد خویش را نشان بدهم و آن باید همان شخصیت رسمی و حرفهام باشد یا خیر، بعد از هراس از ابراز عقیده شخصی و گفتن از نقطه ضعفها و اشتباه کردن به خاطر قضاوتهای عمومی . حالا اینجا هستم تا دوباره وبلاگنویس باشم فارغ از تمام کشمکشها، قضاوتها، هراسها، تردیدها . . نه برای اینکه جواب سوالاتم را پیدا کردهام و تصمیمات سختی گرفتهام و مرز گذاشتهام و نمیترسم. اینجا هستم فقط چون میخواهم خودم باشم. این همان چیزی است که انتظار دارم دخترم هم انجام دهد: خودش باشد از آنچه که هست نترسد و تلاش کند بهترین چیزی باشد که میتواند. |
تمرین ذهن ( 4 ) | قضیه شکل اول، شکل دوم عادت مردم این است که با شنیدن نام نیکولو ماکیاولی و عقاید او اظهار شگفتی میکنند. اما واقعیت این است که اگر بسیاری از فلاسفه دیگر به اندازه او صادق میبودند، به همین اندازه شگفتانگیز مینمودند. هدف از فلسفه ماکیاولی این است که وسیله دست یافتن به هدف را، صرفنظر از اینکه آن هدف خوب است یا نه، تشریح کند. و مقدار زیادی از بدنامی او نتیجه خشم ریاکارانی است که نفرت دارند از اینکه کسی بدکاری و بداخلاقی را به صراحت اعتراف کند.برتراند راسل - تاریخ فلسفه غربچند روز پیش فیلم "قضیه شکل اول، شکل دوم" ساخته عباس کیارستمی را دیدم. فیلم در روزهای ابتدایی انقلاب ساخته شده و ظاهرا هدف آن بررسی یک مساله تربیتی است. هر چند در طول فیلم ارتباط آن با موضوع تربیت خیلی واضح نیست، اما به نظرم راه را برای یک بحث ارزشمند باز میکند. اینکه آیا هدف وسیله را توجیه میکند. قطعا جواب همه ما به این پرسش به طرز سادهانگارانهای "خیر" خواهد بود. اما اجازه دهید تا کمی در این عقیده خود شک کنیم. یا لااقل تضاد این عقیده را با عمل خود درک کنیم.مسالهای که در فیلم با آن مواجه هستیم صورت سادهای دارد. در یک کلاس درس دانشآموزی زیر میز میکوبد و نظم کلاس را بر هم میزند. معلم اما نمیتواند دانشآموز شیطان را پیدا کند. پس میگوید پنج نفر ردیف آخر کلاس باید تا آخر هفته پشت در کلاس بمانند، تا اینکه دانشآموز خاطی را لو دهند و آن وقت میتوانند به کلاس برگردند. در "شکل اول" این مساله، بعد از دو روز یکی از این دانشآموزان اعتراف میکند که کار چه کسی بوده است. و در "شکل دوم" همه این بچهها مقاومت میکنند و یک هفته پشت در کلاس میایستند و بعد بدون اینکه مشخص شود فرد هنجارشکن چه کسی بوده، به کلاس درس باز میگردند. در ادامه از والدین بچهها و افراد مشهور درباره خوب یا بد بودن این تصمیمات پرسش میشود. و در سکانس آخر، همه دانشآموزان روی میز میکوبند تا به این وسیله معلم را تنبیه کنند. و همینجا منظور کارگردان روشن میشود که صورت سوال اساسا غلط است که آیا "شکل اول" بهتر است یا "شکل دوم". بلکه معلم نباید زمینه این پرسش را فراهم کند و او مقصر است.در ادامه به بررسی پاسخهای مصاحبهشوندگان از چند منظر خواهم پرداخت.شرایط و محیطبخشی از پاسخها به این موضوع برمیگردد که اصولا پرسش راجع به درستی لو دادن یا مقاومت کردن غلط است. بلکه باید راجع به محیط، یا جبر حاکم، یعنی معلم و کلاس پرسش شود. این مورد را میتوان در پاسخ "غلامحسین شکوهی وزیر آموزش و پرورش" دید که میگوید مقصر اصلی معلم است که زمینه این موضوع را فراهم کرده. یعنی از یک طرف نحوه درس دادن او اشکال دارد که باعث میشود حوصله بچهها سر برود، و از طرف دیگر آنها را به جاسوسی از یکدیگر وامیدارد. همینطور پاسخ "نادر ابراهیمی" که میگوید جاسوسی عملی زشت است، اما محیط باعث به وجود آمدن این عمل پلید شده است. اگر استدلال این دو نفر را بپذیریم، آیا نباید گفت که افسران نازی هم در جنایاتی که کردهاند مقصر نیستند. چون اگر همین افراد ده سال بعد در ارتش آلمان فعالیت میداشتند هرگز مرتکب این کارها نمیشدند و این محیط بوده است که آنها را وادار به جنایت کرده است. پاسخ علی موسوی گرمارودی این گونه است:وظیفه معلم است که وضعی به وجود نیاورد که این مساله پیش بیاید.با همین استدلال میتوان گفت که فلان شخص اختلاسگر هم گناهی نکرده است و این وظیفه سیستم است که با وضع قوانین مانع از ارتکاب سرقت شود. یا فردی که در اثر نداری و فقر دزدی کرده است گناهی ندارد، بلکه وظیفه دولت است که به امور معیشتی او رسیدگی کند تا مانع از ارتکاب او به سرقت شود. این موضوع گرچه در امر جمعی صادق است ولی در بعد فردی اینکه شرایط چه چیزی را به انسان تحمیل میکند، توجیهی برای بیاخلاقی نیست. فعل دزدی در اینجا در هر صورت محکوم است. منتهی کسی که گرسنه باشد و دزدی نکند، کارش ارزشمندتر است از کسی که گرسنه نباشد و دزدی هم نکند. اگر صرفا به دنبال عوامل محیطی باشیم باید بپذیریم که هیچکس در هیچ شرایطی گناهکار نیست، چون چیزی که به اسم "اراده انسان" میشناسیم، تا حد زیادی وابسته به شرایط و جبری است که به ذهن و جسم ما وارد میشود. اگر بگوییم در جامعهای که فقر زیاد است هیچ دزدی را نباید سرزنش کرد، همان دیدگاه ماکیاولیستی است که انسان را، حداقل تودههای مردم جدا از اشراف، فاقد اراده و محکوم جبر محیطی میداند. در این طرز تفکر انسانها اجزای یک ماشین مکانیکی، قانونمند، و قابل پیشبینی هستند که پادشاه با شناخت این ماشین میتواند به راحتی بر آنها حکمرانی کند.اگر همه مردم خوب بودند آنگاه شاه هم میتوانست خوش قول باشد. اما اغلب عاری از شرافت هستند و قول خود را نسبت به شاه نگه نمیدارند. پس شاه هم نباید در قول خود به آنها ایستادگی کند.شهریار ماکیاولینتیجه و سوددر این دیدگاه ما ابتدا به این فکر میکنیم که لو دادن یا لو ندادن چه آثار و نتایجی دارد، و سود و زیان کدامیک بیشتر است و این سود و زیان برای چه کسانی خواهد بود. طبعا اگر سود و زیان آن برای اکثریت جامعه باشد، معقولتر است که به آن برچسب خوب یا بد بزنیم.پاسخ یکی از مصاحبهشوندهها به اینکه آیا لو ندادن همکلاسی خوب بوده، این است که مفاسدی که از معرفی همکلاس خاطی حاصل میشود از منافعش بیشتر است. در یک جمع خوب نیست کسی دیگری را لو بدهد اگر چه خطایی از او سر زده باشد. بلکه باید او را قانع کند که این کار را نکند و معرفی کردنش کار را بدتر میکند. این پاسخ دچار یک نوع خودخواهی است که سود و زیان را تنها برای خود فرد و گروه او میداند و نه کل کلاس. چرا که در اثر این بیانضباطی حقی از کل کلاس ضایع شده است. پاسخ یکی دیگر این است که این بچهها سودی نبردند جز اینکه یکی را لو ندادند. یعنی اگر قرار بود سودی از این تعاون و همکاری ببرند شاید این عمل آنها ارزشمند میشد. و دیگری میگوید این شیطنت با لو دادن از بین نمیرود پس لو دادن عمل خوبی نیست. یعنی چون نتیجهای ندارد و باعث از بین رفتن ریشه مشکل نمیشود پس خوب نیست.یکی از والدین میگوید لو ندادن دانشآموز خطاکار کار درستی نبود. چون کار محصل فقط درس خواندن است و از اینکه جلوی درب کلاس بایستد هیچ منفعتی به دست نمیآید. در واقع پدر و معلم هر دو دارند زحمت میکشند و این همکاری گروهی هیچ عایدی ندارد و برای این هدف مقدس که "سوادآموزی" است مخرب است. در تربیت سنتی ما، دروغ گفتن، فحش دادن و کتک زدن فقط برای بزرگسالان جایز است و بچهها نباید این کارها را بکنند. اما بچه به چه دلیل نباید این کارها را بکند. نحوه تدریس معلم حوصله بچه را سرمیبرد و او اعتراض دارد، اما چرا نباید اعتراض کند. چون معلم و پدر دانشآموز دارند زحمت میکشند که او درسش را بخواند و این کارها به او نیامده.آیا هزینه و منفعت اعتراض و مقاومت بیشتر است یا عدم اعتراض. برای لو دادن چطور. این هزینه / منفعت تا چه حد تابع شرایط است. مثلا اگر این مقاومت گروهی نباشد و فردی باشد. این هزینه و منفعت برای چه کسانی است. مدرسه، جامعه، کلاس، گروه، یا فرد. طبیعتا هر چقدر که وابستگی فرد به این افراد کمتر باشد، دوست داریم آن را اخلاقیتر بدانیم. مثلا فداکاری فرد برای جامعه ارزشمندتر از فداکاری او برای خانواده است. لو دادن برای جامعه ممکن است باعث ترویج فرهنگ خبرچینی شود که به نظر میرسد هزینه بسیار بالایی است.مارتین لوتر کینگ، در نامهای که از زندان بیرمنگام نوشت، از سوی سفیدپوستهای میانهرو (که ضد سیاهان نبودند و با آنها موافق بودند) محکوم میشد به اینکه این تظاهرات گرچه صلحآمیز است، اما باعث برهمریختن نظم جامعه میشود. یعنی نتیجهای که از آن برداشت میشود، بر هم خوردن نظم جامعه است، که مثلا در خیابانها ترافیک به وجود بیاید. گرچه این نتیجهگیری صحیح است اما سه سوال مطرح میشود. اول اینکه آیا نتیجه دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. مثلا باعث کمتر شدن تبعیض نژادی شود. کما اینکه همینطور هم شد. و دوم اینکه آیا صرف اینکه کار خوبی ممکن است نتیجه بدی داشته باشد، نباید آن را انجام داد. و سوم اینکه چه راهی کمهزینهتر از تظاهرات صلحآمیز برای رسیدن به این هدف وجود دارد.در اخلاق نتیجهگرا نتیجه نهایی ممکن است مشخص نباشد. مثلا یک زن فقیر که توان نگهداری بچه جدید را ندارد و بچههای قبلی او همگی در سنین کودکی مردهاند، ممکن است بهتر باشد که بچه جدیدش را سقط کند. اما کسی نمیداند که این بچه شاید در آینده فرد بزرگی شود و برای بشریت منشاء خیر یا شر فراوانی گردد.در نقطه مقابل چطور است بگوییم لو دادن یا مقاومت ذاتا خوب یا بد هستند، مستقل از شرایط و نتیجه و هدف. "کمال خرازی" در پاسخ به پرسش اول راجع به لو دادن میگوید اگر اتحاد این دانشآموزان مطلوب باشد، ذات شکستن این همبستگی نامطلوب است. اینجا باز هم فعل اخلاقی "مشروط" شده است به اینکه در شرایطی واقع شده باشد. و خود ایشان در پاسخ به سوال دوم به تناقض میرسد و میگوید همبسنگی در هر صورت یک چیز خوبی است.پاسخ فرد دیگر این است که به هم زدن نظم کلاس یعنی تجاوز به حدود آزادی دیگران که مطلقا یک عمل بد است. پس کار دانشآموز مطلوب است چون هدفی که دنبال میکرده مجازات فرد خاطی، جلوگیری از تکرار عمل ناپسند و برگرداندن آزادی دیگران بوده است. یعنی چیزی که در اینجا مطلق است، تجاوز به آزادی و حقوق دیگران است که بد است. سوال این است که آیا این عمل دانشآموز یعنی لو دادن بهترین کاری بوده که میتوانسته در راستای این هدف، یعنی برگرداندن حقوق و آزادیهای از دست رفته، صورت گیرد یا نه.پاسخ شخصی دیگر این است که چون این دانشآموز شهامت به خرج داده، پس عمل لو دادن خوب است. به این دلیل که شهامت به تنهایی واجد ارزش است و ستایش انسان را برمیانگیزد. یعنی لو دادنی که نیازمند شهامت باشد و شخص دیگری جرات آن را نداشته باشد خوب است.در نقطه مقابل، شاید هم بتوان اینطور گفت که حفظ همبستگی برای یک کودک مهمتر است، چون بچهها کار گروهی را میآموزند و به لحاظ تربیتی مهمتر از این است که ساکت و بیصدا نقاشی کشیدن معلم را تماشا کنند. اما از آنطرف اینکه حقیقت را بدانی و بیان نکنی، خوب نیست. و اینکه راضی به این باشی که به حقوق دیگران تعرض صورت گیرد. حقوق و آزادیهای دانشآموزان کلاس مهمتر است یا تقویت جایگاه خود در گروه. آیا دومی به نظر خودخواهانه نمیرسد. پاسخ کیانوری، دبیرکل حزب توده، برای پرسش شکل اول جالب است:دانشآموزی که فرد خاطی را لو داده ابتدا باید راه حل دستهجمعی پیدا میکرد تا از جمع بریده نشود و مورد رضایت همه باشد و به یک راه بهتری میرسید.راهحل مورد نظر کیانوری با مشارکت جمع حاصل میشود که سودش برای گروه بیشتر از بقیه راهها و ضررش کمتر باشد. اینجا مبنای ارزشگذاری تنها از منفعت فردی به منفعت گروهی تغییر کرده است. منفعت گروهی لزوما به معنی منفعت جامعه نیست، و میتواند مثلا منفعت اعضای بلندپایه حزب توده باشد، در مقابل کل جامعه.سخاوت برای پادشاه خوب است به شرطی که همه از آن مطلع شوند. یعنی دارا بودن این صفت در صورتی برای شاه خوب است که همه از آن مطلع شوند. اما نتیجه این بذل و بخشش این خواهد بود که خزانهاش تهی میشود و مجبور به وضع مالیاتهای سنگین میشود و با این کارها منفور واقع میشود. و اگر این کار را نکند فقیر میشود و مورد تحقیر مردم واقع میشود. پس یک شاه بهتر است سخاوتمند نباشد، حتی اگر به امساک معروف شود. البته اگر از اموال دیگران، یعنی غیر از خودش و رعایایش، بذل و بخشش میکند نه تنها بد نیست که خیلی هم پسندیده است. چیزی که به شما ضرر میرساند بذل و بخشش از اموال خود شماست.شهریارهدف و ابزاریکی از والدین تحت تاثیر حال و هوای روزهای انقلاب میگوید کار درستی بود که همدیگر را لو ندادند. چون وقتی بزرگ شوند در مبارزاتی که قرار است بکنند مقاوم میشوند. اگر هدف را مبارزات سیاسی آتی دانشآموزان در نظر بگیریم، آن وقت میتوانیم بگوییم که حفظ همبستگی در راستای این هدف بوده است. اما "صادق قطبزاده" نظر دیگری دارد:موضوع همبستگی غیرمشروع است پس این همبستگی ضد ارزش است. مثل همبستگی قاچاقچیان. مقاومت در برابر ظلم ارزش است و در برابر عدل ضدارزش.میتوان این پاسخ را دارای این اشکال دانست که ذات همبستگیای که فارغ از منافع شخصی باشد به طور مطلق ارزشمند است. و همبستگی برای قاچاق ممکن است از نوع همین همبستگی باشد یا نباشد. خوب یا بد بودن قاچاق و مبارزه علیه ظلم ارتباطی با همبستگی ندارد. بلکه اگر برای قاچاق مواد مخدر از همبستگی استفاده کنیم، مصداق ابزار خوب برای هدف بد را خواهد داشت.پاسخ خلخالی هم جالب است:واداشتن بچه به اعتراف نوعی تفتیش عقیده است که تجسس است و باطل است. ذات این رویه غلط است.این پاسخ بیانگر یک امر مطلقا غیراخلاقی است یعنی تجسس، که در هر صورت و مستقل از هر چیزی باطل است، اما این امر به معلم یعنی شرایط و محیط بازمیگردد که از روشی اشتباه یعنی تجسس و واداشتن به اعتراف برای یک هدف خوب یا بد استفاده کردهاست. و پاسخ قابل تامل رهبر کلیمیان ایران به پرسش قضیه شکل دوم:در محیط سیاسی ممکن است این کار درست باشد ولی در کلاس نه. چون در کلاس حقیقتگویی بزرگترین ارزش است.این نظر بیان میدارد که اخلاق فردی لزوما با اخلاق سیاسی و یا به طور کلی اخلاق جمعی یکی نیست. ماکیاولی خود در زندگی شخصیاش انسان بااخلاقی بود. اما موضوع "انسان" برای او اهمیتی ندارد، بلکه "دولت" مرجع اخلاقیات اوست. یعنی هر چیزی که برای دولت و حکومت خوب باشد، و منجر به حفظ و ثبات آن شود، خوب است. شاید توجیه این دیدگاه این باشد که وقتی دولت وجود نداشته باشد، هرج و مرج حاکم میشود و اخلاقیات فردی هم در معرض خطر قرار میگیرند. مثلا وقتی امنیت نباشد، همه ابعاد دیگر زندگی متاثر میشوند.ماکیاولی در کتاب "شهریار" راهکارهایی میدهد که چگونه یک پادشاهی باید حفظ شود. مثلا وقتی کشوری به کشور دیگری حمله میکند و آن را تصرف میکند، به جای ارسال قشون، که هزینه زیادی برای شاه دارد، باید افرادی را به آن منطقه بفرستد تا در آنجا زندگی کنند. و البته این کار باعث میشود که عدهای از بومیان زمین خود را از دست بدهند، اما چون اینها فقیر هستند، اگر هم اعتراضی داشته باشند و شورش کنند، راه به جایی نخواهند برد. و بقیه مردم هم چون به آنها تجاوزی نشده، اعتراضی نخواهند داشت. شاید حتی خوشحال هم باشند که زمین آنها گرفته نشده، و دایما از ترس اینکه مبادا به سرنوشت آن افراد مفلوک گرفتار شوند، سعی میکنند آسه بروند و آسه بیایند. ماکیاولی به همین اکتفا نمیکند و میگوید آسیبی که به این عده فلکزده وارد میشود باید شدید باشد. چون مردم آزار و اذیت کم را میتوانند تلافی کنند ولی صدمات عمده را نه. پس صدمهای که به یک فقیر بدبخت وارد میکنیم، باید طوری شدید باشد که جای انتقام باقی نگذارد.یا مثلا در اینجا پادشاه را توصیه میکند که لزومی ندارد خوب باشی، بلکه مهم تظاهر به خوب بودن است. زیرا هدف تنها حفظ حکومت است:برای پادشاه خیلی لازم است که همه او را به صفاتی مثل دیانت، مهربانی و شفقت، وفای به عهد، و شهامت تصور کنند (نه اینکه واقعا دارای این صفات باشد). معمولا قضاوت مردم در چشمهای آنهاست نه در دستشان. به این معنی که همه میتوانند ببینند اما عده کمی میتوانند لمس کنند. هر کس شما را به آن صورتی میبیند که به نظر میآیید، ولی عده کمی هستند که بدانند شما واقعا چه نوع آدمی هستید، و آن عده کم هم جرات ندارند تا با عقیده اکثریت که مبهوت قدرت و عظمت پادشاه است مقابله کنند.ممکن است با خواندن این عبارات در شما حس نفرت تولید شود. شاید دلیل آن این است که جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم به لحاظ فاصله زمانی از جامعه مورد نظر ماکیاولی بسیار دور است. پس این مثالهای امروزیتر را ببینید:اگر کسی جنس بیکیفیت میفروشد با این توجیه که توسط افراد بیبضاعت تولید شده، یا تولید داخل است و کارگر ایرانی آن را درست کرده، آیا دچار همین دیدگاه نشده است. یا مدیری که به معاونش میگوید برای من مهم نیست چگونه این پروژه را انجام میدهی، فقط باید تمامش کنی تا بتوانیم به سود برسیم. یا فروریختن بمب اتمی بر سر ژاپن با این توجیه که در غیر این صورت جنگ تمام نمیشد. اما چه کسی است که بداند اگر این بمبها ریخته نمیشد چه اتفاقی میافتاد. و آیا هیچ راه دیگری برای خاتمه جنگ وجود نداشته است. یا اینکه در رزومهمان دروغ بنویسیم با این توجیه که به این کار نیاز داریم تا خرج خانوادهمان را بدهیم. اما آیا ما مطمین هستیم که اگر دروغ ننویسیم کار به ما نخواهند داد؟ پس این وسیله نمیتواند هدف را توجیه کند. یا مادر بارداری را در نظر بگیرید که جانش در خطر است و باید بچه را سقط کند. اما آیا ممکن است که سقط نکند و هر دو زنده بمانند؟ یا اینکه خودش بمیرد ولی بچه به دنیا بیاید و بعدا فرد تاثیرگذاری در جامعه شود. ما اصلا با چه معیاری حق داریم بین جان مادر و فرزند اولویت گذاری کنیم که کدامیک باید زنده بماند. حتی اگر این معیار از این حیث باشد که کدامیک فرد تاثیرگذارتری خواهند بود، که البته معیاری غلط و غیرانسانی است که انسان را با میزان فایدهبخشی او اندازه میگیرد.در اخلاق فردی گفتن اینکه هدف وسیله را توجیه میکند مذموم است. اما این بیاخلاقیها در زمینه سیاسی امری متداول و پذیرفته شده است. مثلا سیاست دولت آمریکا در قبال تحریم ایران را در نظر بگیرید. از دید سیاسی این کاری توجیهپذیر است، هر چند که به نابودی زندگی میلیونها نفر ختم شود. به این دلیل که وظیفه دولت آمریکا حفظ منافع مردم آمریکاست و نه منافع همه مردم جهان، و نظام اخلاقی آن هم در محدوده همین مردم آمریکا تعریف میشود. پس هر گونه نفع و ضرری برای انسانهای خارج از آمریکا برایش بیمعنی است.اما در نظامهای الهی (حکومت معصوم) وضعیت به صورت دیگری است. زمانی که فرزند رسول الله وفات یافت، پیامبر بسیار اندوهگین شد. از قضا همان روز خورشیدگرفتگی اتفاق افتاد و گروهی از اصحاب آن را نشانهای از حقانیت اسلام قلمداد کردند. که با مخالفت پیامبر مواجه شدند مبنی بر اینکه این یک حادثه طبیعی است و ارتباطی با مرگ فرزند من ندارد. آیا پیامبر نمیتوانست این اتفاق را به عنوان معجزه برشمارد و از آن در جهت پیشبرد اسلام بهرهبردای کند. در جنگ صفین امام علی حاضر نشد آب را بر روی لشکر معاویه ببندد. یا با اینکه میتوانست عمروعاص را که کشف عورت کرده بود به راحتی بکشد، حاضر نشد برای رسیدن به هدف مقدس از روشهای غیراخلاقی استفاده کند.سیاست ملک [پادشاه] که ریاست ریاسات باشد بر دو گونه بود و هر یکی را غرضی [هدف] باشد و لازمی [نتیجه]. اما اقسام سیاست: یکی سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض از آن تکمیل خلق بود و لازمش نیل سعادت. و دوم سیاست ناقصه بود که آن را تغلب [به زور مسلط شدن] خوانند و غرض از آن استعباد [به بردگی کشاندن] خلق بود و لازمش نیل شقاوت و مذمت. و سایس [سیاستمدار] اول تمسک به عدالت کند و رعیت را به جای اصدقا [دوستان و نزدیکان] دارد و مدینه را از خیرات عامه مملو کند و خویشتن را مالک شهوت دارد. و سایس دوم تمسک به جور کند و رعیت را به جای خول و عبید [برده و کنیز] دارد و مدینه بر شرور عام کند و خویشتن را بنده شهوت دارد. و مردمان در هر دو حال نظر بر ملوک داشته باشند و اقتدا به سیرت ایشان کنند، و از اینجا گفتهاند که الناس علی دین ملوکهم.اخلاق ناصری - خواجه نصیرالدین طوسیو اگر خواهی که کفایتی بنمایی و مال جمع کنی و به حاصل آری، ویرانیهای مملکت را آباد گردان تا ده چند توفیر [عایدی] پدید آید و خلقان خدای تعالی را بیروزی نکرده باشی. و بدان که جهانداری به لشکر توان کردن، و لشکر به زر توان داشت، و زر به عمارت کردن [آبادانی] به دست توان آوردن، و عمارت به داد و انصاف توان کرد.قابوسنامه - عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندردر مقابل وقتی که با نظام غیرالهی سر و کار داریم، همیشه منفعت فردی و گروهی ارجح است. از موسس فرقه بهاییت پرسیدند این عبارات عربی که گفتهای ایراد گرامری دارد. و او اینطور پاسخ داد که "این نوشتههای مرا نباید با قواعد صرف و نحو بسنجند. بلکه قواعد صرف و نحو را باید با نوشتههای من بسنجند.". یعنی برای رسیدن به هدف من که پیامبر شدن و جمع کردن عدهای مرید است، شما حتی میتوانید صرف و نحو عربی را هم تغییر دهید.واقعیت این است که ابزار بد هرگز به هدف خوب نمیانجامد. در واقع باید به خوب بودن آن هدف شک کرد. مارتین لوتر کینگ و همراهانش برای هدف مقدسی که داشتند، میتوانستند خیلی کارها بکنند. مثلا در کاخ سفید بمبگذاری کنند و دست به خشونت بزنند. اما ترجیح دادند که آزادی را با ابزار صلحآمیز کسب کنند. یعنی هم وسیله و هم هدف خوب باشد. اما آیا هدفی که ماکیاولی برای پادشاه در نظر گرفته واقعا خوب است. یا هدفی که علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری برای پیامبر شدن برگزیده. یا اینکه این اهداف ریشه در خودخواهی دارد. هدفی که هیتلر برای آدمکشیهای خود داشته اصلاح نژاد بشر بود، که در ظاهر هدفی وسوسهانگیزی به نظر میآید. اما این هدف مسلما خوب نیست، حداقل به خاطر وجود واژه "نژاد". امر اخلاقی چیزی است که مستقل از هر صفتی باشد، مثل نژاد و جنسیت و مذهب و جایگاه اجتماعی.اما فایده نگاه ماکیاولی چیست. ابتدا باید دید که تفاوت اخلاق اجتماعی با فردی چیست. اخلاق فردی را شاید بتوان مطلق نامید که در همه زمانها و مکانها و برای همه انسانها جاری است. اما اخلاق اجتماعی تنها یک موازنه است. جلوتر گفتم که بعضی از پاسخدهندگان در فیلم، ذات پرسش از اخلاقی بودن کار دانشآموزان را رد میکنند و محیط را مورد توجه قرار میدهند. این شاید به نظر مفید بیاید، اما به نظرم در خصوص تربیت بچه نتیجه عکس دارد، چون با این دیدگاه هیچکس مسیول کاری که میکند نیست. اینکه تربیت کودک باید بر اساسی باشد که بتواند خود تصمیم بگیرد (اخلاق فردی)، یا بر اساسی باشد که با هنجار جامعه تضاد نداشته باشد و مثل گوسفند منطبق بر گله باشد (اخلاق اجتماعی).در "شهریار" مبنای کار ماکیاولی این است که انسان بنده شرایط و نیروهای وارده از خارج یا جبر است. از نگاه ماکیاولی، احتمالا به غیر از قشر نجیبزاده جامعه، بقیه افراد که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، مانند پیچ و مهرههای ماشین عمل میکنند و یک نوع جبر مکانیکی بر آنها حاکم است. فاقد اراده هستند و به نسبت شرایط و نیروهایی که به آنها وارد میشود تصمیم میگیرند. ذاتا پلید هستند و تقریبا با حیوانات فرقی ندارند. پس این "اختیار" پادشاه است که با شناخت این ماشین و تصمیمات خود حداکثر استفاده را از آن ببرد:قشون شاه یا از اتباع شاه هستند، یا قشون کمکی هستند و یا اجیر شده. و در این میان قشون کمکی و اجیرشده هم بیمصرف هستند و هم خطرناک. زیرا فاقد اتحاد هستند، خودخواه بوده و خاین هستند. از خدا نمیترسند و به انسانیت وفادار نیستند و همینکه سلطنت پادشاه مورد حمله قرار گیرد او را تنها میگذارند. در موقع صلح خزانه را خالی میکنند و در موقع جنگ با دشمنان همدست میشوند. دلیل این است که آنها به شخص شاه علاقهای ندارند و صرفا برای پول میجنگند.به عقیده ماکیاولی صرف اینکه شخصی جزو قشون کمکی و اجیر شده باشد، کافی است تا بتوان تشخیص داد او برای شاه مفید است یا نه. اگر همین فرد جزو اتباع شاه باشد، برای ارتش او مفید است و در غیر این صورت مضر خواهد بود. یعنی اراده یک فرد تاثیری در آن ندارد. مثلا اینکه شخصی اجیرشده باشد اما به پادشاه وفادار باشد. این دیدگاه البته برای موضوع جامعه صادق است. مثلا وقتی در جامعه فقر زیاد باشد، دزدی هم زیاد میشود. در واقع اینکه اکثر دزدها از میان قشر فقیر باشند میتواند نشان دهد که قرار گرفتن در دسته فقرا ممکن است منجر به دزدی شود. اما در موضع اخلاق فردی دلیلی ندارد که شخصی که فقیر میشود دزدی کند. تفکیک این دو نگاه بسیار حایز اهمیت است. اگر زمینه فراهم باشد همه خوب هستند و اگر نباشد همه بد میشوند. خوب و بد در اینجا به معنی سازگاری با جامعه است و لزوما اخلاقی نیست. یعنی دلیلی ندارد کسی که در جامعه شان و جایگاه بالایی دارد لزوما آدم خوبی باشد.تصور کنید یک نفر خانهاش دیوار نداشته باشد و بگوید دزدی نباید صورت گیرد چون دزدی کار خوبی نیست. اینکه دزدی به لحاظ اخلاقی پسندیده نیست ارتباطی با محافظت از منافع و آزادیهای افراد جامعه ندارد. یک سیستم سیاسی باید مبنای محکمی داشته باشد و فرض را بر آن بگذارد که همه افراد امکان دزدی و خیانت را دارند. به جای اینکه بگوید همه مسیولین باید باتقوا باشند. مشابه همان فرضی که ماکیاولی میکند. او با فرض اینکه ذات بشر پلید است، راهکارهایی ارایه میدهد تا پادشاه بتواند به هدف خود یعنی حفظ حکومت برسد. اما نقطه منفی این دیدگاه مقابله آن با "اراده فردی" است. اینکه مسیولی مثلا در آمریکا نتواند اختلاس میلیارد دلاری کند، دلیل بر خوب بودن او نیست. و شاید هیچوقت هم معیاری برای محک زدن خود پیدا نکند. چون آموخته است که همینکه با جامعه سازگار باشد کافی است و بقیه چیزها اهمیتی ندارد. یعنی مانند یک ماشین همان چیزهایی که از کودکی در مدرسه آموختهاست را هر روز تکرار کند. مثلا در مسیر رفت و آمد به محل کار لبخند بزند، در کار کسی فضولی نکند حتی اگر همسایهاش باشد که ماههاست در آپارتمانش مرده و کسی هنوز متوجه نشده، شاید او که مرده دوست نداشته باشد کسی در کارش فضولی کند، از خود واقعیاش خجالت نکشد، و گاهی خوب است که لخت در انظار ظاهر شود تا این نکته را به بقیه گوشزد کند که "من همینی ام که هستم"، به "پریود شدن" و "همجنسباز بودن" خود افتخار کند، و هیچکس را قضاوت نکند حتی اگر به او تجاوز کرده باشد، چون شاید در موقعیت بدی قرار داشته است.حسن ختاماز کتاب قابوسنامه تالیف امیر عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر، هفتمین پادشاه آل زیار، که الان دقیقا در هزارمین سالگرد آغاز سلطنت او بر نواحی گرگان و طبرستان و گیلان، یعنی سال 441 قمری قرار داریم. او این کتاب را در نصیحت فرزندش گیلانشاه و آموختن راه و رسم زندگی و مملکتداری به او نوشته است.شنودم که به روزگار جد تو، سلطان محمود، عاملی [والی - استاندار] بود او را ابوالفرج بستی گفتندی که عامل نسا و باورد بود. در نسا مردی را بگرفت و نعمت بسیار از وی بستاند و ضیاع [املاک] وی موقوف کرد، مرد را به زندان کرد. بعد از مدتی آن مرد حیلتی کرد و از زندان بگریخت و به غزنین رفت و پیش سلطان راه جست و داد خواست.سلطان بفرمود تا او را نامه دیوان بنوشتند. مرد نامه بستاند و بیامد تا به نسا رسید و نامه عرضه کرد. عامل اندیشه کرد که این مرد دیگرباره کجا به غزنین رود و سلطان را ببیند. ضیاع وی باز نداد و بدان نامه هیچ کار نکرد.مرد مظلوم دیگرباره راه غزنین پیش گرفت و میرفت تا به غزنین رسید و هر روز به در سرای سلطان محمود رفتی، تا عاقبت یک روز سلطان از باغ بیرون میآمد. مرد بانگ برداشت و از عامل بسیار بنالید. سلطان دیگر باره نامه فرمود. مرد گفت:" یک بار نامه بردم و باز آمدم و به نسا کار نمیکند."سلطان تنگدل بود، به سببی از سببها، جواب داد مرد را که:" بر من فرمان دادن باشد. اگر بر نامه کار نکرد من چه کنم؟ برو خاک بر سر کن. " [ وظیفه من فرمان دادن است. اگر به فرمان من عمل نکردند مقصر من نیستم. ]آن مرد گفت:" ای پادشاه! رهی تو [زیردست تو] به فرمان تو کار نکند، مرا خاک بر سر باید کردن؟ "سلطان محمود گفت:" نهای خواجه، من غلط گفتم. مرا خاک بر سر باید کرد"و در حال دو غلام سرای خود را حاضر کرد تا به نسا رفتند و شحنه آن نواحی را حاضر کردند و آن نامه را در گردن او آویختند و بر دار کردند و منادی کردند که این سزای آن کس است که به فرمان خداوندگار کار نکند. و بعد از آن هیچکس را زهره نبود که به فرمان خداوندگار کار نکردی و امرها نافذ گشت و مردمان در راحت افتادند. - _% D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % AE % D8 % AA % D9 % 87 _% D8 % B9 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 |
نامداری با مردهپرستی از آزادهای که رهایش نمیکنند آزاده نامداریخب حالا دیگر مردهپرستی انگار دمده شده و اینکه بیاییم بگوییم بله مرحوم خیل یانسان شریفی بود و در طول عمرش با من خیلی عیاق و دمخور و از این مدل حرفهای کلیشهای.شاید هم به ماهیت ذاتی آزاده نامداری برمیگردد که بس که پر شر و شور و انرژی بود غیر تکراری و خارج از کلیشه خواه ناخواه توجهها و حواشی را به خود جلب میکرد و الان اگر به همین مکرارات پرملال بسنده کنند در سوگ نامداری نامدار نمیشوند.ولی در روزگاری که سلامی که آبی برای ما نداشته باشد باید بیعلیک بماند همه و دقیقتر اگر بگویم همهی همه دلسوزهای روزهای عزلت و تنهایی و سرزنششوی آزاده نامداریاند. پستها و استوریها و عجز و لابههای مراسم دفن و تشییع او وایرال شده از این است که "من همیشه به آزاده نامداری میگفتم مهم نیست توی فکر تلویزیون نباش اینها چنین و چناناند!" یا "آره مرحوم همیشه برای مشاوره یا درد دل و این قضا پیش من میآمد!!" یاتر "بله بله همین چند روز پیش که با او حرف میزدم گفتم که تو اینجور و اونجور!!" حالا هم نسخه میپیچند که دیگر دست از سرش بردارید و قضاوتش نکنید.راستش آزاده نامداری دیگر در این دنیا نیست و دقیقترین کلمه این است: زنی را که کشتید دیگر مرد! چرا همه شماهایی که تریبونهای رسانهای و هنری را قبضه کردهاید وقتی او با قضاوت و بیمهری افکار عمومی یا مدیران سر در گریبان بود واسطه نشدید یا اگر همینقدر که الان ادعا دارید دلسوز او بودید و ظلمهایی که به او میشد را میدیدید فریاد نزدید؟واقعیت این است که آزاده نامداری آزاد شد اما برای نامداری خودتان هم که شده رهایش نمیکنید .او قربانی قضاوت نبود که قضاوت در رگ و خون همه ماها ریشه دوانده است. او از بیمهری دوستانی کشته شد که آن روزها دستشان میرسید ولی کاری نکردند . |
زمانی که از "دیسترس اخلاقی" رنج میبرید، این سه سوال را از خود بپرسید منتشر شده در: forbes به تاریخ 23 نوامبر 2020 لینک مطلب اصلی: Ask Yourself These Three Questions When Suffering From Moral Distress با نزدیک شدن نرخ عفونت COVID19 به سطوح بیسابقه، افزایش سریع نرخ بستری و نزدیک شدن فصل تعطیلات، متخصصان مراقبتهای بهداشتی (و همچنین بسیاری از ما) از دیسترس اخلاقی رنج میبرند. این پدیده جدید نیست. دیسترس اخلاقی در میان کارکنان مراقبتهای بهداشتی سالها است که یک مشکل است و از زمانی که این بیماری همهگیر در هر دو ساحل در ماه مارس رخ داد، بحثهای عمومی در مورد اینکه چه کاری باید در مورد آن انجام شود در اخبار بودهاست. با این حال، اکنون این بیماری همهگیر دیگر یک "مشکل منطقهای" نیست، تنها در چند ایالت رخ میدهد، بلکه یک بحران ملی است که در آن تقریبا همه کشورهای اتحادیه با مشکلات جدی مربوط به پاندمی مواجه هستند. به دلیل این تغییر رویدادها، دیسترس اخلاقی به جای مساله "رضایت شغلی" به یک نگرانی ملی اصلی تبدیل شدهاست.هنگامی که متخصصان مراقبتهای بهداشتی تجارب خود از دیسترس اخلاقی را توصیف میکنند، از کلماتی مانند "طاقتفرسا"، "ویرانگر" و "شکست" استفاده میکنند. بعضی از آنها حتی از نظر فیزیکی نیز بیمار میشوند. این تجربه بسیار متفاوت از آن چیزی است که در طول فرسودگی شغلی اتفاق میافتد، حتی اگر همپوشانی علامتدار وجود داشته باشد.زمانی که فرد از فرسودگی شغلی رنج میبرد، خستگی ناشی از استرس تقاضاهای مداوم است. بنابراین حذف این نیازها، فرسودگی شغلی را کاهش خواهد داد.از طرف دیگر، دیسترس اخلاقی ناشی از انتخابهای فرد است. انتخاب ممکن است فعال یا منفعل باشد. تصمیمگیری نکردن یک تصمیم است که میتواند باعث دیسترس نیز شود. همچنین ممکن است از مشاهده یک رویداد آسیبزا ناشی شود، اما دیسترس معمولا از این درک ناشی میشود - چه درست باشد چه نباشد - که فرد میتوانست کاری انجام دهد اما نکرد. به عنوان مثال، یک فرد معمولا از تماشای یک صحنه آسیبزا در یک فیلم دچار دیسترس اخلاقی نمیشود.دیسترس اخلاقی به وضوح اخلاقی است چون در مورد انتخاب، پاسخگویی، و توانمند سازی (یا فقدان آن) است. حذف نیاز به انجام انتخابهای اضافی، دیسترس اخلاقی ناشی از انتخابهای قبلی را کاهش نخواهد داد.دیسترس اخلاقی متفاوت از اضطراب اخلاقی است چون اولی ناشی از اقدامات قبلی است در حالی که دومی ناشی از نگرانی و یا ترس در مورد تصمیمی است که شما ممکن است در آینده بگیرید. برای مثال، یک فرد ممکن است به خاطر رویدادهایی که در طول تابستان رخ دادهاند و نگران آنچه که بعد از شکرگزاری رخ خواهد داد باشد.در اینجا سه پرسش وجود دارد که میتوانند به کاهش دیسترس اخلاقی کمک کنند. آنها حتی ممکن است با اجازه دادن به شما برای مقابله با آنچه ممکن است باعث اضطراب شود و یا با آماده کردن شما برای رویارویی با چالشهای آینده به شما کمک کنند تا از آن پیشگیری کنید. 1 . من چه چیزی را تجربه میکنم؟این سوال هم سختترین و هم بنیادیترین سوال است. این سختترین کار است زیرا شما را مجبور میکند با مانعی که در حال حاضر با آن مواجه هستید مقابله کنید و سعی کنید مشخص کنید که آیا آن شبیه به چیزی است که قبلا تجربه کردهاید یا کاملا متفاوت. با این حال، این یک اشاره است. تجربیات بسیار کمی در زندگی، حتی آنهایی که در طی این بیماری همهگیر متحمل شدهاند، کاملا منحصر به فرد هستند. حتی اگر یک تجربه جدید باشد، ممکن است مولفههای آن آشنا باشند.به همین دلیل است که بسیار اساسی است. با یافتن شباهتها و تشخیص روشهای مختلف یا جدیدی که مولفههای آشنا لحظه فعلی را میسازند، فردی که از دیسترس اخلاقی رنج میبرد میتواند بر تجربیات قبلی تکیه کند تا پریشانی آنها را طبقهبندی و درک کند به طوری که حس کنترل را ایجاد کند و ترس از ناشناختهها را از بین ببرد.گرفتن تجربیات بزرگ و بررسی اجزای آنها نیز چالش تسکین پریشانی را قابلمدیریتتر میکند. زمانی که بدانید مساله چیست، راحتتر میشود بدانید با آن چه کار کنید. همچنین به رویکردی متفاوت از "همه یا هیچ چیز" اجازه میدهد. این کار همچنین ممکن است به شما کمک کند حس دستپاچه شدن، شکست و یا ویرانی را از بین ببرید. 2 . میخواهم با آن چه کنم؟این یک سوال شخصی است، نه یک سوال انتزاعی. از خود نپرسید، در این مورد چه باید کرد؟ از آنجا که دیسترس اخلاقی ناشی از انتخابهای خاص رخ میدهد، راهحل مستلزم بازیابی کنترل بر آن انتخابها است. سوال اخلاقی نیز باید دوباره شکل گیرد تا به یکی از ارزشهای شخصی و حرفهای تبدیل شود. با این حال، به جای اینکه ارزشها را صرفا به عنوان تعهدات ببینیم، مهم است درک کنیم که ارزشها مستلزم انتخابها هستند. در انجام این کار، ما بر تصمیمات خود در مورد نحوه عمل، به جای دیدن هنجارهای مبتنیبر ارزش تحمیلشده بر ما، نظارت میکنیم.این یک سوال قدرتمند و عملی است. انتخابی که فرد انجام میدهد، گزینهای است که میتواند و میخواهد انجام دهد. این هم چنین یک سوال فردی است. برنامه فرد نقاط قوت، فرصتها و چالشهای خودش را در نظر خواهد گرفت. 3 . چگونه به آن نزدیک شوم؟زمانی که میتوانید چیزی را تشخیص دهید و در مورد آن تصمیم بگیرید، قدم بعدی این است که ابزارهای لازم برای انجام این انتخاب را در نظر بگیرید. رویکرد شما برای کاهش مشکل اخلاقی باید بازتاب تجربهای باشد که آن را ایجاد کردهاست و نیز محیطی که برای تسکین آن باید عمل کنید. تجارب و محیطهای مختلف به مهارتها یا ابزارهای متفاوتی نیاز دارند. به عنوان مثال، روش یک فرد در صورتی متفاوت خواهد بود که اصلاح نیاز به تصمیمگیری عمده در مقابل انجام یک سری تصمیمات در طول زمان داشته باشد.درک چگونگی برخورد با یک چالش به دو روش به کاهش دیسترس اخلاقی کمک میکند. باعث میشود در نظر بگیریم که آیا انتظارات ما - با توجه به این که در گذشته چگونه عمل کردیم یا میخواهیم در آینده چگونه عمل کنیم - واقع گرایانه هستند یا نه. مدیریت انتظارات، دیسترس را از بین میبرد، زیرا مانع از این میشود که فکر کنیم ما باید یک راه خاص را انجام میدادیم اما کوتاه میآمدیم. هم چنین باعث میشود که ما از گزینههای بیشتر و بهتر آگاه شویم. با در نظر گرفتن تمام راههای رسیدن به یک مشکل، ما را از گرفتار شدن در یک معضل انتخاب بین دو انتخاب بد یا مشکل "همه یا هیچ" باز میدارد.از آنجا که دلایل دیسترس اخلاقی و روشهایی که افراد میتوانند برای کاهش آن کار کنند بسیار شخصی هستند، این سوالات نمیتوانند به اندازه کافی جامع باشند تا به کسی بگویند به طور خاص چه کاری انجام دهند. با این حال، آنها میتوانند چارچوبی برای چگونگی واکنش به وضعیتهای زندگی واقعی فراهم کنند و تاب آوری و تصمیمگیری اخلاقی افراد را تقویت کنند.این سوالات همچنین به این معنا نیستند که به سیستمهای بهداشتی و رهبران اجازه دهند تا برای ایجاد محیطهای کاری که از وضعیتهایی که ممکن است پریشانی اخلاقی در آنها ایجاد شود، جلوگیری کنند. آنها تنها برای کمک به مردم برای مقابله با چالشهای واقعی هستند که ما در حال حاضر با آنها مواجه هستیم.ترجمه این مقاله با استفاده از ربات ترجمه آنلاین مقالات پزشکی انجام شده و بصورت محدود مورد بازبینی انسانی قرار گرفته است. در نتیجه ممکن است دارای برخی اشکالات ترجمه باشد. |
جامعه شناسی تعلیم و تربیت در هند هند به عنوان یکی از پرجمعیتترین کشورها با دارا بودن تنوع بسیار در سنتها و رسوم و همچنین زندگی پیروان ادیان مختلف در کنار یکدیگر همواره از جذابیت انکار ناپذیری برای مطالعه برخوردار بوده است، از این رو نظریات مستشرقین و غربشناسان در حوزه تعلیم و تربیت در هند بسیار خواندی است، این دیدگاهها بیان میدارند یک کشور بزرگ چگونه بعد از رهایی از استعمار انگلستان با ایجاد یک نظام تربیتی منسجم اقدام به تعلیم و تربیت نسلها پرداخته است و چگونه با سرعتی وصف نشدنی عقب ماندگی خود را از جهات مختلف مرتفع و در حال تبدیل شدن به یکی از ابرقدرتهای اقتصادی در جهان است به گونهای که علاوه بر نفوذ مبتنی بر فناوری توانسته است فرهنگ خود را نیز در اکناف جهان به نظاره جهانیان در آورده و از آن دفاع و آن را ترویج دهد.باید توجه داشت وجود طبقات اجتماعی در هند باعث نشده تا این موضوع از پیشرفت روزافزون این کشور در عرصههای مختلف جلو گیری نماید بلکه تعلیم و تربیت درست و مبتنی بر اصول و قواعد مورد پذیرش همه اقوام باعث شده تا جامعه پذیری همه آحاد ملت به صورت یک استاندارد مورد قبول، مورد وفاق قرار گیرد و این یعنی شناخت درست جامعه با توجه به گوناگونی فرهنگ و باورها که کلید حل بسیاری از مشکلات جامعه است.تفکیک میان اخلاق، دین، معارف و دروس رسمی میتواند از جهاتی مثبت و از جهاتی منفی در نظر گرفته شود اما آنچه که از اهمیت ویژهای برخوردار است تعلیم هر کدام از این موارد به صورت یک حداقل آموزش در میان نسلهای جوان است که میتواند به هنجار سازی مبدل شود.جامعه شناسی تعلیم و تربیت از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا ساخت یک زیست اجتماعی بر پایه اعتقادات، رسوم و سنتها میتواند آینده یک جامعه را تحت تاثیر خود قرار دهد و شناخت ارزشها و انتقال این ارزشها از نسلهای پیشین به نسلهای آینده میتواند با چالشهای جدی همراه باشد، هضم در جامعه جهانی، تعامل فرهنگی جوامع، تاثیرات فناوری و نوآوریهای سریع در تغییر سبک زندگی افراد، استقلال طلبی و یا وابستگی، تعلیمات اخلاقی، اجتماعی و دینی در کنار تعالیم فنی، رسمی و مهارتی همگی جزء مواردی است که باید به آن به درستی پرداخته شود.هند به عنوان یکی از جوامع بزرگ دارای سنتهای متنوع و همزیستی میان ادیان و همچنین به عنوان یک کشور مستقل که خود را از استعمار انگلستان رهایی داده است همواره مورد توجه جامعه شناسان قرار داشته مخصوصا آنکه تعلیم و تربیت در هند با سطوح و طبقات اجتماعی پیوندهای ناگسستنی را نیز همچنان حفظ نموده و حتی جنسیت نیز در میزان دسترسی به آموزهها در این کشور مورد دقت قرار میگیرد.بسیاری از جامعه شناسان معتقدند به علت پیچیدگی نوع انسان و زندگی او و همچنین در هم تنیدگی فرهنگی و تعاملی انسانها با هم، تعلیم و تربیت از اهمیت ویژهای برخوردار است و البته تفکیک میان تعلیمها و تربیتهای متفاوت که میتوان منشاءهای مختلفی چون ادیان، سنتها، باورها و رسومها را برای آن در نظر گرفت کار بسیار دشواری است لذا هرچند ممکن است طبقات اجتماعی گوناگون مهارتها و تعلیمهای متفاوتی را دریافت نمایند و یا در سیستمهای گوناگونی پرورش و جامعه پذیر شوند اما باید مهارتهای رسمی و استانداردی برای همگی آنها در نظر گرفته شود که در آن به پایهایترین موارد همچون مسایل اخلاقی و هنجارهای اجتماعی پرداخته شود، همچنین لازم است تا اصول و قواعد اساسی حاکمیتها که نظامات رسمی بر روی آنها استقرار یافته است به صورت مدون و به مرور تعلیم داده شده و افراد جامعه بر اساس مشترکات فرهنگی تربیت شوند.عدم توجه به طبقات اجتماعی، اخلاق و رسوم مناطق و سنتهای گوناگون جوامع محلی در کشورهای پرجمعیت و گسترده از لحاظ جغرافیایی، میتواند ضررهای جبران ناپذیری را به بار آورد که این موضوع باعث شده تا کشورها بر اساس ارزشهای دورنی خود اقدام به تهیه اسناد بالادستی و سیاستهای کلان تعلیم و تربیت نمایند که این امر موجب یکسان سازی بسیاری از عناصر تربیتی در میان نسلها شده است.لذا باید باور داشت جامعه شناسی تعلیم و تربیت نه به عنوان یک پژوهش دانشگاهی بلکه به عنوان یک راهبرد استراتژیک میبایست مورد عنایت سیاستگذاران فرهنگی قرار گیرد. |
سن که رسید به پنجاه . همه میدونیم چه نگاهی به این دهه از زندگی وجود داره. ولی اگر نگاهمون رو عوض کنیم پنجاه هم میشه همون سی، حتا همون بیست!!!دو سال پیش وارد این محدودهی سنی کذایی شدم. اینقدر گفته بودن دیگه 50 سالت که شد فلان میشه و بهمان میشه که، هر چند دلم به سالها ورزش و رژیم غذایی سالم گرم بود، قیمت انواع اسکوپی (آندوسکوپی، کلونوسکوپی و ..) رو گرفته بودم و با دست پر و کلی اطلاعات با پایی لرزون از اون خط رد شدم.ولی الان دو ساله که از اون دستهای پر و اطلاعات هیچ استفادهای نکردم و اون فشاری که میگفتن رو تجربه نکردم!البته خوشحالم. ولی واقعیت اینکه فشارها از جای دیگهای وارد شد . از بداقبالی این فشار از فرهنگ و باورهامون وارد میشه که با هیچ ورزش و رژیم غذایی سالمی نمیتونی باهاش مقابله کنی. باور اینه که بعد از 50 سالگی باید بشینی منتظر باشی نوهدار بشی و از اونا مراقبت کنی، دیگه لباسهای "مناسب سنات" بپوشی، تو دورهمیهای خانوادگی باید بشینی و برای رقص جوونترها دست بزنی که بگی خیلی سنگین و رنگینی!!!کمتر خانم یا آقای بالای 50 سال رو میبینم که لباسهایی با رنگ شاد بپوشه یا به فکر خونهتکونی کمدش بیفته و کمی هیجان و مد و تازگی بهش اضافه کنه. لباسا میشه یه سری لباس گشاد و بیقواره و تیره!!! چرا؟ چون جامعه میپسنده و به ما دیکته میکنه.فرهنگمون فشار میاره، فرهنگی که میگه دیگه تو این سن میری کلاس فلان چیز؟ دیگه حالا سر پیری یادت افتاده!!! این طرز فکر بدجوری فشار میاره. واقعا سن باید محدودیتی برای پیشرفت و تغییر باشه؟ اگرم کسی این محدودیت رو نادیده گرفت کارش زشته و ازش گذشته؟!راستش سن که رسید به پنجاه فقط فرهنگ و باورها فشار میارن! من که توجهی نمیکنم، شما هم توجه نکنین ..یاد بگیرین، رنگی بپوشین، از ته دل بخندین، تو خیابون بستنی بخورین، لیلی و هفت سنگ بازی کنین، رفیقای قدیمی رو بیشتر ببینین و خلاصه همه جوره از زندگی لذت ببرین و اونو وقف کسی نکنین!!! یادتون باشه فقط یه بار این دهه رو تجربه میکنین!!! |
خلاصه کتاب اضطراب منزلت - قسمت آخر خلاصهای از مطالب مهم کتاب را با توجه به نظر شخصی خودم گردآوری کردم که امیدوارم مورد توجه شما مخاطب عزیز قرار گیرد. بریده هایی از کتاب:قسمت دوم:اگر جایگاه اجتماعی ما وابسته به مهارتمان باشد قاعدتا چیزی که نیاز داریم مهارت است در اکثر مهارتها نمیتوانیم آن طور که باید مهارت را هدایت کنیم. شانس میتواند ما را در زمان مناسب، در جایگاه مناسب قرار دهد. شانس نقشی انتزاعی در شکل دهی جریان امور دارد. جهان امروزی آنچنان بر پایه کنترل عقلی است که شکست را بر اثر بدشانسی نمیتواند بپذیرد.عواملی مانند پیوندهای خانوادگی، دوستی، جذابیتهای جنسی شاید گاهی محرکهای مادی را غیرضروری جلوه دهد ولی همه میدانیم اول و آخر کار محرکهای مادی مهم هستند. آدام اسمیت میگه: از خیرخواهی قصاب، آبجوساز و نانوا نیست که غذا تامین میشه بلکه از توجه آنها به منافع خودشان است. ما مخاطب خویشتن دوستی آنها هستیم نه انسانیت آنها. ارزش شخصی انسانها به ارزش معامله بدل شده است. مارکس میگه: دستمزدهای پرداختی مثل روغن است که به چرخها میزنیم تا بچرخند. هدف اصلی انسانیت نیست بلکه پول حرف اول و آخر را میزند.هر سازمانی تلاش میکند کارگر، مواد خام و ماشین آلات را به ارزانترین قیمت بدست آورد و با سود زیاد تولید خود را بفروشد اما فراموش میکند که کارگر دارای روح است. هرچقدر اعتماد و رفاقت بین کارگر و کارفرما باشد هرچقدر کارگر خودش را وقف کار کند همیشه این اضطراب وجود دارد که ضمانتی برای حفظ جایگاه اجتماعی وجود ندارد و این جایگاه به رفاه اقتصادی سازمانش بستگی دارد. در جوامع قدیم عزت، شرف، تیمه از راه خشونت کسب میشد. ذهن بقیه انسانها برای جا دادن شادی حقیقی ما زیادی حقیر است. از سقراط پرسیدند آیا ناراحت نمیشوی از این همه توهینی که به شما میکنن جواب داد: وقتی الاغی به من لگد میزند اصلا ناراحت نمیشوم. شایستگی تو به شهادت دیگران وابسته نیست.سیستم ارزش گذاری جاری ممکن است ناعادلانه انسانها را خوار و خفیف کند. ارسطو اعتقاد دارد اگر رفتار انسانها به حال خود رها شود معمولا به سمت افراط منحرف میشود. افکار عمومی بدترین نوع افکار است. چرا؟ چون مردم اغلب به خودشان سختی نمیدهند افکار را در معرض بررسی قرار دهند. نظر دیگران برای ما خیلی مهم است حتی اگر غلط باشد! چون نظرات مردم به ما اعتماد بنفس میدهد. شوپنهاور معتقد است: زمین مملو از آدم هایی است که ارزش هم صحبتی را ندارند. او در ادامه میگوید: در جهان دو انتخاب داریم: 1 . تنهایی 2 . ابتذالاز قسمت دوم کتاب موضوع کاملا منحرف میشود و به سراغ نقاشیها و طنزنویسی و هنرمندان میرویم. داستانهای زیاد و متنوعی در مورد اثر تراژدیک تعریف میشود که خیلی بیشتر از حد معمول به شکست دیگران توجه نشان میدهیم. انسان هر چه بیشتر بداند باید بیشتر درک کند و بیشتر ببخشد. در حکومتهای دیکتاتوری دیکتاتورها میدانند که شوخی راهی برای تثبیت انتقاد است پس سریعا با طنزنویسان برخوردهای سختی میکنند.قسمت سوم:نویسنده داستانش را از 400 سال پیش از میلاد مسیح شروع میکند و درباره اهمیت افراد در هر دوره زمانی موضوعاتی بیان میکند.در طول تاریخ منزلت بر چه اساسی به افراد داده شده است: 1 . آسیب وارد کردن به دیگران با گردن کلفتی 2 . توانایی دفاع از دیگران 3 . تاثیرگذاشتن بر روی دیگران با استفاده از خوبی کردن به آنها 4 . شعور یا شایستگی اخلاقیتوانایی جمع آوری ثروت از طریق فضیلتهایی مانند: خلاقیت، شجاعت، ذکاوت، استقامت حاصل میشود. ثروت منزلت میآورد و قدرتش شادی آور است. فقر رنج جسمی نیست شرم و خجالتی است که از واکنشهای منفی دیگران به وضعیت فرد ناشی میشود.برای داشتن هر شغلی باید ذکاوت، قدرت، دوراندیشی و توانایی همکاری با دیگران را داشته باشید. حالا هرچقدر هم پول سازی این شغل بیشتر باشد باید موارد بالا قویتر شود. سپس داستانی در مورد سرخ پوستها بیان میشود که در ابتدا با سادگی زندگی میکردند و از همه چیز راضی بودند اما بعد از رسیدن اولین اروپاییها و تکنولوژی داستان تغییر کرد و اسلحه و طلا و جواهرات و الکل اهمیت پیدا کرد. اروپاییها تجملات سرخ پوستها را چندین برابر کردند تا هزاران چیز جدید بخواهند.زندگی فرآیند جایگزینی یک اضطراب با اضطراب بعدی است و جایگزین شدن خواستهای با خواسته دیگر. اگر نتوانیم دست از قبطه خوردن برداریم، به طرز رقت انگیزی باید بیشترعمرمان را به حسرت خوردن برای چیزهای اشتباه هدر دهیم. از دیدگاه مارکس سخن ایدیولوژیک تظاهر به بیطرفی میکند ولی مخفیانه جهت گیری خود را به سمت شنونده القا میکند.وولف در تحقیقاتش به مطالب جالبی برخورد کرد:تعصبات عجیب و غریبی که با قدرت از سوی کیشیشها و فلاسفه ارایه شده بود. خداوند تعیین کرده زنان دون پایه هستند و از لحاظ جسمانی نمیتوانند کسب و کاری را مدیریت کنن و ضعیف هستن. نمیتوانند بی طرف بمانن!! بیشتر این مسایل به خاطر پول بود چون زنان درآمدی نداشتند و فقیر بودند تن به این شرایط دادند و اعتراضی نمیکردند.قسمت چهارم:این فصل با تعریف داستانی از تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ آغاز میشود. یک قاضی که از منزلت اجتماعی بالایی برخوردار است و به ظواهر دنیا خیلی توجه داشته اما دچار بیماری میشود که خیلی مهلک بوده و برای اطرافیانش اصلا این موضوع مهم نیست. هر کدام به نحوی منتظر هستند او زودتر بمیرد. در اواخر عمر زندگی را بی ارزش میبیند و متوجه میشود هرکاری که کرده فقط برای این بوده که در چشم دیگران مهم جلوه کند و زندگی کوتاهش را هدر داده است. یادآوری مرگ چگونه میتواند اولویتهای ما را از مادیات به سمت معنویات به سمت حقیقت و عشق ورزی سوق دهد. فکر مرگ میتواند به ما شجاعت بدهد که خودمان را از توقعات بیجای جامعه رها کنیم. برای رهایی از اضطراب منزلت به غیر فکر کردن به مرگ خود میتوانید به مرگ دیگران هم فکر کنید. وقتی با ارزشهای جامعهات زندگی میکنی سعی میکنی قویتر از بقیه باشی. مشهورتر، مهمتر، ثروتمندترتا بحال شده از خودتون بپرسید آیا این نگاه و توجهی که سایرین نسبت به من دارند برای خود من است یا منزلت و جایگاه اجتماعی من است؟قدرت زمان میتواند تمام ادعاهای بزرگ را به سخره بگیرد. والاترین جایگاه زمینی جایی است که روی آن نوشته است: "جایگاه ابدی"ویرانهها از ما دعوت میکنند تا از تقلاهایمان و تصورات کمال گرایانه مان دست بکشیم. همه چیز بدتر خواهد شد آیا بدتر از این داریم که به زودی ما نیز خواهیم مرد؟ این یک پند مسیحی است. دیدن مناظر طبیعی وسیع و گسترده باعث کاهش اضطراب میشود. پشت عیب و نقصهای ما همیشه دو عنصر نهفته است: 1 . ترس 2 . عطش محبتهر چقدر زندگی عادی را تحقیرآمیزتر بدانیم اشتیاق ما برای فاصله گرفتن از بقیه بیشتر میشود وقتی همبستگی ضعیفتر میشود جذابت دستاوردهای شخصی بیشتر میشود. وقتی عادی باشیم زندگی متوسطی را دنبال میکنیم و در زندگی متوسط احترام و آسایش تامین نمیشود. همین امر سبب میگردد اشتیاق برای کسب منزلت شدیدتر شود. نویسنده در مورد بوهیماها توضیحاتی میدهد که چه کسانی هستند و از کجا مکتب آنها آغاز شد و چه خط فکری را دنبال میکنند.در انتهای کتاب با جملهای مواجه میشویم که خیلی زیباست:به جای استفاده از کلمه فقرا از کلمه ساده استفاده کنید. چون واژه ساده یعنی کسی که خودش با انتخاب آگاهانه سادگی را پذیرفته است ولی فقر یعنی کسی که چیزی به او تحمیل شده است. پرفروشترین کتابهای چاپی نسخه چاپی پرفروشترین آثار نویسندگان برجسته ایران و جهان را میتوانید از طریق لینک زیر خریداری کنید مشاهده کتابها |
اصلاح جامعه به وسیله مصلحان اصلاح جامعه به وسیله مصلحان زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه شهید مرتضی مطهریدر اسلام، هم به اصلاح فرد و هم به اصلاح جامعه اهمیت داده شده. امر به معروف و نهی از منکر اصلاح جامعه است. اگر جامعه فاسد باشد اصلاح فرد به تنهایی کافی نیست. ولی در عین حال اسلام آن نظریه را که میگوید فقط باید به جامعه پرداخت، نمیپذیرد چون جامعه باید از ناحیه افراد درست شود. عدهای میگویند: "فرد در اصلاح جامعه دخالت ندارد. جامعه یک حرکت جبری دارد که تابع وضع نظام تولیدی است و نظام تولیدی هم تابع ابزار تولید است. ابزار تولید، انسانها را هر طور که خودش اقتضا کند میسازد و انسانها هیچ ارادهای ندارند". ولی این حرف، حرف مزخرفی است.تعلیمات قرآن بر این اساس است که برای فرد در درون جامعه نوعی مسیولیت و شخصیت و اختیار و آزادی قایل است. قرآن میگوید: جامعه خود به خود و با یک حرکت جبری اصلاح نمیشود، بلکه جامعه را باید مصلحها اصلاح کنند. به تعبیر امروز: شخصیتهای مصلح در اصلاح جامعه نقش دارند. این حرف که "شخصیت بینقش است" حرف مفتی است، ولی شخصیت باید صالح باشد تا مصلح شود. این یکی از اصول تعیلمات اسلامی و از اصول فلسفههای اجتماعی اسلامی است.? آشنایی با قرآن، جلد 13 @ Rahiyan _ pishraft _ taali |
بیاین با فرهنگ باشیم(: سلام دوستان. معمولا ما ایرانیها یکسری اخلاق بد داریم که واقعا ما رو از بقیه کشورها متمایز میکنه و اغلب بهمون بی فرهنگ گفته میشه. ولی واقعا مشکل اصلی چیه؟ البته یک مشکل نیست بلکه هزاران مشکله که من میخوام چنتاشو براتون مثال بزنم. 1 - چشم و همچشمیمثلا چشم و همچشمی. میریم به خاطر اینکه خالقزی خانم یک مبل جدید خریده ما هم تمام ست مبلامون رو عوض میکنیم. البته این به کسی ضرر نمیزنه و بیشتر برای خودمون مشکل سازه! 2 - غیبتواقعا خیلی بده غیبت. آخه چرا ما ایرانیها انقدر غیبت میکنیم. چرا مثل با فرهنگا مشکلی که با کسی داریم رو تو صورتش نمیگیم. اصلا این خیلی مشکل بزرگی و حتی تو خانوادهها باعث به وجود اومدن دعوا میشه. حتی یک گناه هم برای مسلمانها به حساب میاد. 3 - پاچه خواریببینین پاچه خواری یک گناه نیست و حتی در ایران به نفع اون فردی هست که پاچه خواری میکند چون ما بی فرهنگیم! مثلا میره همکلاسیشو لو بده تا اون بیچاره کتک بخوره و خودش حال کنه و بشه شاگرد اول! حتی تو دوره قاجار این اتفاق بد یک رسم بوده که باید سالیانه انجام میشده! 4 - حرفهای رکیکببینین حرفهای رکیک در همه جای دنیا زیاد گفته میشه ولی نه انقدر که تو ایران گفته میشه! یعنی اصلا بچهای که کلاس سوم هستش از یک آدم بزرگ بیشتر حرف رکیک میزنه! خب این هم توی آینده فرد تاثیر داره و هم تو آینده جامعه. 5 - آشغال ریختنآخه چرااااا؟ اشغال چرا تو جنگلهای شمال میریزین؟ چرا تو دریا؟ چرا تو رود؟ چرا هر جا که میشه آشغال میریزیم به جز سطل؟ آخه چرا ما باید تو سرانه زباله جز اولین رتبهها باشیم.اینها همش چند تا مورد کوچیک بود و میشه به موردهای دیگه هم مثل جراحی پلاستیک زیاد، سرانه پایین کتابخونی و . دیگه اشاره کرد. بیاین از این به بعد سعی کنیم با فرهنگ باشیم(: فرهنگه که خوشگلی جهان ما رو میسازه و کیوت ترش میکنه(: (کیوت یعنی ناز)بیشتر بخوانید: - % D8 % B9 % D8 % A7 % D8 % B4 % D9 % 82 - % D8 % AA % D9 % 88 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % AF - % D9 % 85 % D8 % AD % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % A7 - % D9 % 87 % D8 % B3 % D8 % AA % DB % 8C - % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % A7 - % D8 % AA % D9 % 88 - % DA % A9 % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AA - % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 85 - vxetovxqhdqz - % D9 % BE % D8 % A7 % DA % 86 % D9 % 87 - % D8 % AE % D9 % 88 % D8 % B1 - % D9 % 86 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B4 % DB % 8C % D9 % 85 - winxbdamkegf به وب سایت ما هم سر بزنین: اسمارتین رسانه کودک و نوجواناگه کتاب خونی اپلیکیشن خوندنی رو هم از دست نده: لینک دانلود have fun (: |
#شعر خوب بخوانیم من عاشق شعر و ادبیاتم? ? میخوام یه شعر خوشکل از حضرت حافظ عزییییییییییییییزم تقدیم وجود نازنین تک تک شما دوستانی ک دارید این مطلب میخونید،بکنم .ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شماآب روی خوبی از چاه زنخدان شماعزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شماکس به دور نرگست طرفی نبست از عافیتبه که نفروشند مستوری به مستان شمابخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگرزان که زد بر دیده آبی روی رخشان شمابا صبا همراه بفرست از رخت گلدستهایبو که بویی بشنویم از خاک بستان شماعمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جمگر چه جام ما نشد پرمی به دوران شمادل خرابی میکند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و جان شماکی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوندخاطر مجموع ما زلف پریشان شمادور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذریکاندر این ره کشته بسیارند قربان شمامیکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگوروزی ما باد لعل شکرافشان شماای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگوکای سر حق ناشناسان گوی چوگان شماگر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیستبنده شاه شماییم و ثناخوان شماای شهنشاه بلنداختر خدا را همتیتا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شمادر همین لحظه دلم خواست لپ تک تکتونو بکشم اصلا?????یاد بگیریم با هم مهربونتر باشیم????????یاد بگیریم سعی کنیم همیشه اطرافیانمونو شاد کنیم،بخندونیم،یکم ازین حالت تدافعیمون در بیایم،لبخند بزنیم،لبخند بوجود بیاریم??????????????حتی اگر انرژیمون تحلیل رفته ادا در بیاریم ک حالمون خوبه ،عالیتلقین کنیم .??به هم دیگه عشق بورزیم??محبت کنیم ب عزیزانمون،دوستانمون???????اصلا همین الان ک داری این متن میخونی بلند شو مامان،بابا،خواهر،برادر،دوست،رفیق،همسر،فرزندهرکسی ک محدودیت و ممنوعیت شرعی نداره??????? را با کمال میل و نهایت عشقت ببوسش،بغلش کن،ببین چقد انرژی میگیرین هردوتون?????????????????یاد بگیریم از همدیگه تشکر کنیم???یاد بگیریم ب خوبیهای همدیگه بیشتر توجه کنیم????????یاد بگیریم از خودمون شروع کنیم ? |
نقد فیلم کفرناحوم, Capernaum , ،تابو شکنی در نگرشی خاص به مقوله انسان خلاقیت در ارایه و به سخره کرفتن ،فرهنگی که باری جز نابودی انسانیت را یدک نمیکشد ، و برسی کوتاه و کاملآ متفاوت از برسیهای کلیشهای و مکانیکی ،که در مورد این فیلم، احتمالا خوانده ایدفیلم کفرناحوم, Capernaum , ،تابو شکنی در نگرشی خاص به مقوله انسانخلاقیت در ارایه و به سخره کرفتن ،فرهنگی که باری جز نابودی انسانیت را یدک نمیکشد ، و برسی کوتاه و کاملآ متفاوت از برسیهای کلیشهای و مکانیکی ،که در مورد این فیلم، احتمالا خواندهاید.فیلم سینمایی تحسین برانگیز کفر ناحوم ، بکارگردانی یک بانوی لبنانی ( nadine labaki ) ساخته سال 2018 ، روایتگر زندگی انسانهاییست که در فقر طبقاتی تحمیل شده از سوی جامعه خویش (در اینجا لبنان) که روزگاری عروس شهرهای جهان بود ،اما امروز در بخشی از آن بدلیل جنگ و ویرانی ، (زندگی) میکنند ، داستان فیلم بیانگر (زندگی) یکی از بسیار خانواده هاییست که در فقر و فلاکت غوطه ورند ، زن و مردی که چندین بچه دارند که بگفته مرد در دادگاه (گمان بر این داشتم که روزی عصای دستم شوند) ، اما در اصل در تحلیلی جامعه شناختی ،بدلیل فرهنگ مستولی بر اندیشه شان ، جز اندکی لذت هم آغوشی و درست کردن فرزند ،کار دیگری برای انجام و احتمالا لذت ندارند . موضوع فیلم پیرامون پسر(ذین) یازده ، دوازده ساله خانواده و دختر (سحر) یازده ساله شان دور میزند که بدلیل تنگدستی ، دختر نو جوان را به صاحب خانه خود البته خانهای که بقول مادر به خوکدونی شبیه تره تا خونه ،در ازای (لطف) صاحبخانه به او میدهند و الباقی ماجرا . ...در اینجا سخن از اثریست که بسیاری از تماشاچیان بدلیل روان و واقعی بودن آن قصه براحتی با آن همزاد پنداری میکنند ، دل میسوزانند و شاید در بسیاری موارد کودکی خود را در آن میجویند ،آنچه به تصویر کشیده شده بدلیل ساختار باورهای تحمیلی در آن آنرا به اثری ضد باورهای پوسیده و رایج در میان بسیاری از جوامع ،دارای این شیوه نگاه به انسانها که زن را به موجودی تبدیل کرده که تنها برای کامجویی جنسی ،پردازش شده . دردی که دیر زمانیست با بسیاری از روابط و رفتارهای این جوامع بدلیل داشتن باور به باورمندی ای خاص ،در هم تنیده که بلوغ جسمی دختر را حتی اگر در سنی کمتر از یازده هم باشد ،فقط کافیست استخوان بترکاند (عادت ماهانه )شود ، و دیگر کار تمام است و او آماده بارداری و . . . این رفتار کاملا جا افتاده چند صد ساله را در گفتار اسعد در دادگاه میشنویم (همه اینجا اینگونه ازدواج میکنند ،زن بابای خود من هم که الان همینجاست در همین سن زن بابام شد ،الان هم سالم است)اما کارگران فیلم که خود در نقش وکیل پسر ظاهر میشود ، که در حقیقت وکالت سحر و سحرها را نیز یدک میکشد ، او در بزنگاههای خاص فلاکت و فقریکه کل خانواده پسر را قربانی کرده اینگونه میپردازد ( مارو آدم حساب نمیکنید ،ما از یه کرم پیش شما بی ارزش تریم ، اگر فرصت و امکانات داشتیم مثل شما و شاید بهتر از شما بودیم ، گفتم سحر رو شوهر میدم که سقف بالای سرش باشه، یه اتاق داشته باشه ، یه تخت که مال خودش باشه و . ...) و مادر در جایی دیگر ،خود را فدایی فرزندانش خطاب میکند ، و آنچنان حس درجه چندم بودن زنان در ذهنش جا افتاده که براحتی ،علارقم آن دل آزردگی و اشک در دادگاه ، به پسر در زندان میگوید (ناراحت نباش ،اگر خدا این یکی رو دختر کرد اسمشو میزاریم سحر) و در همیجاست که کارگردان، اوج زیبایی بازی ارزشمند پسر را به تصویر میکشد (تو اصلا قلب نداری ... و شکلاتها را به سطل میریزد و ..)نادین لاباکی( nadin labaki )بانوی کارگردان لبنانی فیلم (کفرناحوم ) با امکاناتی محدود و با زبانی خاص از سوی سحرها فریاد میکشد ،درست است که فقیریم ،اما ما را بدلیل داشتن اندام جنسی نفروشید ، یا زنده به گور نکنید ،چرا که ما نیز شایستگی زندگی کردن را داریم .آنچه فراتر از هر چیزی الارقم برخی صحنهها که کمی بحث برانگیز است ، توانایی لاباکی در ارایه مفاهیمی است که در تابوی ،باورها نهفته، ولی او با رشادت تمام با بیان این معضل در قالب ،ناتوانی و فقر و بازیگرفتن درخشان او از چند غیر حرفهای بخصوص بازی درخشان پسر نوجوان (ذین) با بازی ( zain al rafeea )، او را به داوری نگارنده در عملکرد خود موفق و تحسین بر انگیز مینماید . در ادامه این تلخ نامه ، ذین که در مهار خانواده در فروش سحر ،خواهرش ،خود را ناتوان میابد ، از خانه جدا و در شهر رها میکند ، در این میان کار بزرگ نادین لاباکی با بیان کلماتی از سوی برخی افراد که در فیلم گذری میآیند و میروند ، به زیبایی هر چه تمامتر ،آنچه خواهان بیانش است ،از زبان این و آن بیان میدارد، در قسمتی در اواخر فیلم دختر نوجوان که دستفروشی میکند ، به ذین میگوید (میخواهم از اینجا به جایی بروم که هیچکس نمیپرسه اهل کجایی ،اذیتت نمیکنن ، در اونجا اتاق خودم رو دارم ،کسی بدون در زدن داخل نمیشه ،مگر آنکه خودم بگم بیاد تو و [در اونجا بچهها به مرگ طبیعی میمیرن نه در اثر ترکیدن بمب] .و و و وفیلم با موضوعی عام اما بیانی خاص ، خود را سرو گردنی فراتر از فیلمهای هم موضوع خود کرده ،در مجموع ،فیلمی موفق ،و تبدیل به کاری بیادگار ماندنی در ذهن مخاطب و انصافآ که لیاقت آن همه تحسین را در فستیوالها ، بخصوص کن را دارا بود . نگارنده دیدن این فیلم را به (کارگردان) های داخلی توصیه میکنم ، تا نیازی نباشد با عربده کشیهایی بی محتوا نظیر (ابد و یک روز) و جرو واجر کردن این و آن در ( مغزهای کوچک زنگ زده) بخواهند،مثلا فقر مالی و احتمالا فرهنگی را به تصویر بکشند البته در این دومی ادای (سام پکین پا) ، را بیشتر . بله ، کمی به صحرای کربلا زدم اما در مقالی دیگر به این فیلمها و نذایر آن و لجن ساختهایی بنام فیلم و سریالهای (کمدی) که البته در گذشته نگاهی کوتاه به این ویرانه ، آلوده ، داشتهام اما بیشتر خواهم پرداخت .همینطور فیلمهای کپی سازی شده از سینمای دهه،پنحاه و شصت هالیوود ،مثل خفگی و امثال آن که نابازیگرانش مثل رباط که البته از بی کفایتی ناکارگردانانیست که میخواهند ادای هیچکاکها و الیاکازانها و . . را در بیاورند.دست آخر آنکه فیلم کفر ناحوم همانگونه که گفته شد ، در پس قصه ظاهری خود ، و احتمالا فرار از عقوبت تیودور ونگوک ، درد خود را در پشت لبخند تخیلی (ذین) پنهان میدارد ، و به گونهای تمثیلی ،میگوید ، شکایتم این است که چرا مرا بدنیا آوردند ، و در پس ،سرنوشت سحرها , راهی جز فرار از جزم اندیشی نمییابد (بار دیگر نگاه کنید و البته بشنوید سخنان دخترک دستفروش را به ذین) .تماشای فیلم ،بیشک خالی از لطف نیست.سامان سامانی |
چه بر سر خود آوردهایم بنام خداوند مهر و اندیشهیاداشت روز 1400 / 2 / 23 بهزاد فخیمی به بهانه عید فطر((به مجموعه رفتارها و عملکرد ما سبک زندگی و به مجموعه سبک زندگی آدمها فرهنگ گفته میشود))چه دارای نگرشی با فرهنگ اصیل ایرانی باشیم و چه نگرشی دینی داشته باشیم این را در بین همه فرهنگها و آیینها و مراسمها،چه دینی چه غیر دینی میبینیم که همه فرهنگها و مراسمها و آیینها ویژگیهای مشترکی دارند و آن ویژگیهای مشترک عبارت هستند از اینکه 1 )منبع انرژی عاطفی و اخلاقی و هیجانی هستند 2 )محور ارتباط هوشمندانه هستند 3 ) توجه به تعالی و تغییر در انسانها دارند .حال با توجه این سه شاخص باید همیشه ارتباطی عاقلانه و هوشمندانه بر پایه اخلاق بین انسانها برقرار باشد. فرهنگ و آیین چه دینی چه غیر دینی باید پل ارتباطی باشد بین انسان و انسان، انسان و طبیعت ،انسان و خودش،اگر این چنین قابلیتی را داشت و در درون خود انرژی عاطفی و اخلاقی و هیجانی تولید کرد و با همان انرژی عاطفی و هیجانی و اخلاقی که تولید میکند بین انسانها ارتباط عاطفی و اخلاقی برقرار میکند. حال ارتباطی که در این بستر به وجود آمده است دارای چند شاخص است 1 )جمعی است :یعنی آن انرژی عاطفی و هیجانی و اخلاقی محصول جمع بودن و کنش و واکنش جمعی است . 2 )پایدار است:حسی که به وجود میآورد پایدار است. 3 )همه جانبه است: یعنی اینکه در جریان این انرژی عاطفی ارتباط همه جانبه با بدن و روان و طبیعت و دیگر انسانها به وجود میآید. 4 )تنش زداست:آرامش حاصل یک ارتباط هوشمندانه و اخلاقی استانرژی عاطفی که در جمع تولید میشود پایدار و معنادار است شاید آن سخن که میگویند((خداوند با جماعت است))علتش اینست.در قدیم و گذشته سبک زندگی جمعی مبانی به بوجودآمدن فرهنگها بود و اصل و ریشه یک فرهنگ و آیین ارتباط بود آنهم ارتباطی که انسان را از تنش و تنهایی دور میکرد به او آرامش و آسایش هدیه میداد و این بهترین محصول تعامل هوشمندانه در بستر یک فرهنگ و آیین و مراسم بود.امروزه سبک زندگی مصرفی و فرد گرایانه مغایر آن فرهنگ و آیین است امروزه انسانها در پیلهای که به دور خود تنیدهاند آرمیدهاند و بجای طبیعت و ارتباط بر منبای انرژی عاطفی و جمعی معمولا در یک مراسم و آیین سعی دارد با اتومبیل دور دور بروند تا دیدار دیگران،سعی دارد در تلگرام و واتس آپ و اینستا و دنیای مجازی باشند تا در جمع دوستان و فامیل اگر در جمع دوستان باشد بجای ایجاد انرژی اخلاقی و عاطفی سعی دارد عکس تولید و منتشر کند که این خاصیت زندگی مجازی/مصرفی است.نگاهی بیندازیم به مراسمهای مثل نوروز و جشنهای ایرانی و جشنهای دینی آیا شاخصهای که گفته شد در درون این فرهنگ هنوز وجود دارد یا کم کم دارد رنگ میبازد. چه بر سر خود میآوریم. |
یادداشت| مستند انقلاب جنسی انقلاب جنسی نام مستندی به کارگردانی حسین شمقدری است. هرچند شمقدری، با مستند "میراث آلبرتا" دیده و شناخته شد اما "انقلاب جنسی" بدون شک جنجال برانگیزترین مستندی اوست. مستندی که نه تنها سنتهای موجود در حوزهی مستند سازی بلکه باورهای موجود در ذهن مخاطب را نیز تغییر میدهد.این مستند فعلا در 3 قسمت عرضه شده که هر قسمت آن قطعه از پازلی است که شمقدری سعی دارد به وسیله آن ذهن مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.انقلاب جنسی 1 : آغاز سنت شکنی هااین مستند با این ادعای کارگردان آغاز میشود:امروز ایران در ابتدای مسیری قرار دارد که غرب دویست سال پیش در آن قدم گذاشت. مسیری که منجر به انقلابی در حوزهی جنسیت شد. و شمقدری با تمرکز روی جنس زن سعی میکند ادعای خود را ثابت کند.بیشتر مستند در تهران و بعضی از صحنهها هم در کشورهای اروپایی ضبط شده است. در این مستند به موضوعاتی از جمله انقلاب جنسی در غرب، برآورده نشدن نیاز جنسی در جوانان و نوجوانان ایرانی، آرایش بیش از اندازهی زنان ایرانی در مقابل زنان اروپایی، ازدواج موقت، آزادی روابط جنسی در هلند، نگاه جنسیتی به زن در تبلیغات و . میپردازد.این مستند حاوی صحنه هایی 18 و چالش برانگیز برای مخاطب است و سعی میکند مخاطب را از نزدیک با فرهنگ برهنگی غرب آشنا کند.قسمت اول انقلاب جنسی هرچند در فضای رسانهی ملی ایران سنت شکنی بزرگی کرده است اما بنظر میرسد هدف و پیغام خود را در میان انبوهی از چالشهای متنوع فراموش کرده است. شتابزدگی و نبود پیوستگی بین موضوعات پرداخته شده در انقلاب جنسی 1 ، از آن مستندی دیدنی اما متوسط میسازد.حسین شمقدری در مراسم سالانه همجسنگرایان آزادی خواه انقلاب جنسی 2 : پرمغز و تامل برانگیزاز همان لحظهی اول مستند با چهرهی آشنای "محمد دلاوری" خبرنگار خلاق و نام آشنای تلویزیون مواجه میشویم. بین جمعیت قدم میزند و یک سوال ساده مطرح میکند:زن بودن تو ایران بهتره یا مرد بودن؟حضور دلاوری بدون شک روی روند مستند سازی حسین شمقدری تاثیر مثبت زیادی گذاشته است. خلاقیت و شوخ طبعی او باعث شده مصاحبهها جذابتر و دیدنیتر باشد. از هم گسیختگی محتوا در قسمت دوم انقلاب جنسی تا حد زیادی برطرف شده و این قسمت از مجموعه مستند انقلاب جنسی را تبدیل به بهترین قسمت آن کرده است.می دونستید مجسمهی آزادی یک زنه؟!انقلاب جنسی 2 در چند گام به بررسی چالشهای روز زنان و همچنین اثبات ادعای خود مبنی بر آغاز انقلاب جنسی در ایران میپردازد: گام اول، خروج از ایران: دلاوری در گام اول ایران را به مقصد فرانسه ترک میکند و سوال قبلی خود را این بار از زنان اروپایی میپرسد:تو کشور شما زن بودن بهتره یا مرد بودن؟گام دوم، عبور از پیشینه: در این گام مستند به بررسی تاریخ تلخ و تاریک غرب قبل از ورود امواج و تفکرات فمنیستی میپردازد.گام سوم, حرکت به سوی آزادی: آیا زنان به آزادی و برابری که برایش سالها جنگیده بودند رسیدهاند؟گام چهارم، امنیت اخلاقی: زنان در ایران امنیت بیشتری دارند یا خارج از آن؟گام پنجم، دین: نقش کلیسا در عقب ماندگی زنان اروپایی و مقایسهی آن با تاثیر دین اسلام بر زن ایرانی (آیا در اسلام زن مجبور به پرده نشینی شده است؟)گام ششم، سیاست: آیا زنان در عرصهی سیاست و مدیریت موفق عمل کردهاند؟گام هفتم، فمنیست: شمقدری گام هفتم را با تحریک احساسات مخاطب ایرانی و مقایسه استادیومهای خارجی و ایرانی و نمایش صحنههای حضور بانوان آغاز میکند.گام هشتم، فیفتی فیفتی: برابری جنسیتی در اروپا چه طبعاتی به دنبال داشته است؟گام نهم، نهایت آزادی: آزادی بیش از حد در اروپا منجر به ابتذال میشود یا خیر؟گام آخر، بازنگری: بررسی موج چهارم فمنیست و ورود بحث مهم خانواده به جنبشهای فمنیستیانقلاب جنسی 2 ، پرمحتوا، بی طرف، جذاب و چالش برانگیز است. ترکیب شمقدری و دلاوری ترکیب فوق العاده ایست که نتیجهی خوبی را نیز در پی داشته است.همانند قسمت قبل، این قسمت نیز با برچسب رده سنی 18 منتشر شده است.از اونجایی که این مطلب داره زیادی طولانی میشه، در مورد انقلاب جنسی 3 در آینده خواهم نوشت. در ضمن این مستند رو میتونید از اینجا به طور قانونی دانلود کنید.اگه حتی 12 تومن هم ته جیبتون نیست میتونید فقط قسمت دوم این مستند رو تماشا کنید و همچنان لذت کافی را ببرید.پینوشت: این مستند را با استفاده از جایزهای که در چالش زمستانی "حال خوبتو با من تقسیم کن" برنده شدم خریدم. جا داره از آقای محسنی عزیز بابتش تشکر فراوان کنم :)بعدا نوشت: راستی به نظر شما زن بودن تو ایران بهتره یا مرد بودن؟ |
تحولات فرهنگ حقوقی کرونایی این روزها بسیار درخصوص اقتصاد، سیاست و سلامت پساکرونایی، مینویسند، اما آنچه که فکر میکنم مهم است بدان بیندیشیم سبک زندگی منبعث از کرونا در لحظه کنونی است، از طرفی فرهنگ مقوله بسیار مهم و عجیبی است که از کنش و واکنش، معقولات و منقولات، جهانبینی و باورهای درونی نشات میگیرد و بهطور خاص میتواند وجه افتراق واقعی انسان با دیگر مخلوقات باشد.فرهنگ در یک محیط آرام و در یک محیط ناآرام بهصورت متناقضنمای استلزام مادی میتواند خود را نشان دهد و اینجاست که کرونا میتواند غربالگر فرهنگ جوامع، دیدگاهها و جهانبینی انسانها باشد.برخی معتقدند فرهنگ یعنی قوانین میان انسانها، باورها و کنشهایی که براساس قواعدی خاص فیمابین افراد یک جامعه انسانی ایجاد میشود و سینهبهسینه (شفاهی یا کتبی) انتقال میابد.قوانین میان انسانها به قول ژان ژاک رسو همان قراردادهای اجتماعی است و یا میتوان از تعبیر حقوق در این زمینه استفاده نمود که تعبیر دقیقتری است، زیرا آنگونه که میدانیم براساس دیدگاهها و مکاتب مختلف، حقوق موضوعی موسعتر از قانون است و قانون درواقع محدودکننده حقوق میباشد.کرونا بهعنوان یک بحران فراگیر جهانی، توانست درون فرهنگها را نشان دهد، حقوق را به چالش کشانده و قوانین متفاوتتری از قبل را وضع نماید، نقش حکومتها در این بحران بینالمللی، توانمندیهایشان و مشروعیتشان مورد توجه قرار گرفت و ملتهای متعهد بهحق و تکلیف در یک تحول در انگاره به تکلیف و حق مهاجرت نمودند!بیتردید این تحول در دیدگاه، منجر به تحول در فرهنگ و البته موجبات تدوین قواعد جدیدی در نظم جهانی خواهد شد. ازطرفی تغییر در سبک زندگی انسانی که با مصرفگرایی و شخص محوری محض همراه شده بود موجب خواهد شد تا آدمیان به ت ثیر روابط جمعی، اجتماع محوری و پایبندی به قواعد اجتماعی صیانتکننده از حیات بشری رویآورند.ارزشهای فراموششده، دوری از اسراف و تبذیر، قناعتپیشگی، انفاق، احسان، صدقه و احترام به حقوق همنوعان ارزشهایی است که در این برهه از زمان مورد توجه مجدد قرار خواهد گرفت و احتمالا مکاتب جدید زندگی با بازگشت به خویشتن تعالیم جدیدی را در دستورکار خود قرار خواهند داد، مانند مکتب حقوق طبیعی جدید که در یک دوره گذار از حقوق طبیعی به سرمنزلی جدید پای نهاد.آنچه امروز میتواند مورد دقت واقع شود زندگی در لحظه حال و بحران کرونایی است، هرچندکه برنامهریزی برای آینده دور، از اهم واجبات است اما تغییر در رویههای موجود و روزمره زندگی انسانی درحالحاضر از اهمیت ویژهای برخوردار استنقض حقوق جمعی در این برهه از زمان میتواند منجر به فاجعهآفرینی غیرقابلوصفی شود و درمقابل اتحاد جمعی و قانونمندی در این زمینه میتواند بسترساز اتحاد بینالمللی جوامع گردد و زمینه را برای استقرار حکومت آخرالزمانی مهیا نماید.بدونشک هریک از وقایع اتفاقیه درطول دوران زندگی بشری، زمینهساز رشدی اجتماعی است، که میتواند مهیاکننده زیرساختهای ایجاد حکومت جهانی شود، همانگونه که بعد از جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد و تمامی سازمانهای ذیل مجمععمومی توانستند بخشی از اقتدار دولتها را به نفع خود مصادره نمایند و حتی مشروع بودن اعمال و کردار دولتها را فارغ از تمام ایرادات مرتبط با دیدگاه انسانمحوری در یک خرد جمعی حلاجی کنند و اسناد و قواعد متعددی را برای زیست بشری لازمالاتباع نمایند، این بار نیز کرونا زمینهساز وحدتی جدید در جوامع انسانی خواهد شد بهشرط آنکه این فرهنگ و جهانبینی به روشی صحیح و درست تبیین و ترویج و نهادینه گردد.درپایان میتوان جهت ایجاد یک نظم جدیدبه موارد زیر اشاره نمود:شناخت دقیق وضعیت موجود ازلحاظ علومانسانی و علوم اجتماعیباز تعریف ارزشها به زبانی همهفهم و جهانیتبیین ارزشهای انسانی براساس دیدگاههای بازتعریف شدهتعریف حقوق برمبنای تعریف و تبیین ارزشهاتدوین قواعد جدید و همراستا با منافع جمعیایجاد همبستگی در میان قوانین داخلی و بینالمللیارزش آفرینی درخصوص احترام به قواعد تدوینشدهایجاد آمادگی درخصوص ایجاد نظم نوین جهانی مبتنی بر ارزشهای باز تعریفشده جامعه بشری |
نقش فرهنگ سازمانی در مدیریت دانش فرهنگ سازمانی و مدیریت دانش پرورش فرهنگ مدیریت دانشفرهنگ سازمانی و مدیریت دانشیکی از مهمترین عوامل پیادهسازی مدیریت دانش فرهنگ سازمانی است. فرهنگ محرک قدرتمند مدیریت دانش است. همه ما این جمله را در ظاهر قبول داریم اما در عمل شاید کمتر به آن معتقد هستیم. اخیرا در مطلبی با عنوان نقش فرهنگ سازمانی در مدیریت دانش، چند شاخص و ویژگی ارزیابی فرهنگ مدیریت دانش را مرور کردم. در این مطلب نیز موضوع فرهنگ سازمانی و تاثیر آن بر مدیریت دانش را از زاویه دیگری مورد بررسی قرار میدهم.ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.بسیار از رویکردهای مدیریت دانش مانند انجمنهای خبرگی، مدیریت درسآموختهها و بهترین تجارب مبتنی بر فعالیتهای اجتماعی است. برای جاریسازی این رویکردها، اعتماد حرف اول را میزند و بدیهی است هنگامی که افراد به هم اعتماد داشته باشند، همکاری بهتری با هم دارند و بهترین نتیجه از این همکاری حاصل میشود.حتی در مواقعی که یکی از کارکنان به تنهایی به دنبال حل مسیله خود باشد، این فرهنگ سازمانی است که او را ترغیب به پرسیدن از دیگران میکند و یا مانع این کار میشود. در بسیار از سازمانهای کشور ما، فرهنگ سازمانی بیشتر میل به نپرسیدن دارد!! چون پرسیدن از خبرگان نشانه ضعف تلقی میشود.به بیان دیگر جمله معروف" نداستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است" معمولا در واقعیت به صورت معکوس رخ میدهد. بسیار از دوبارهکاریها و هزینهفرصت سازمان حاصل همین نپرسیدنهاست.فرهنگ سازمانی بستر پرورش مدیریت دانشواژه "کالچر" از زبان کلاسیک و شاید پیش از کلاسیک لاتین ریشه گرفته که به معنای کشت و کار یا پرورش بوده است. این کلمه با توجه به این معنی، در کلماتی مانند کشاورز ( agriculture )، باغداری ( horticulture )، پرورش زنبور عسل ( bee culture ) به کار رفته است. بر اساس شواهد موجود، واژه "کالچر" برای اولین بار در سال 1750 میلادی نخستینبار در زبان آلمانی به معنای فرهنگ به کار رفته است.اگر سازمان را به مثابه یک زمین کشاورزی درنظر بگیریم، بر اساس این تعریف، فرهنگ، خاک سازمان است. هرچه این خاک بارور باشد، مدیریت دانش نیز رشد بهتری در آن خواهد داشت.پیادهسازی مدیریت دانش در محیط چاش برانگیزاگر میخواهید مدیریت دانش را در یک محیط فرهنگی چالش برانگیز پرورش دهید سوالات زیر را از خود بپرسید. اگر به سه مورد یا بیشتر از این سوالات پاسخ "بله" دادید، برنامه مدیریت دانش شما ممکن است با موانع فرهنگی برای موفقیت روبرو شود.آیا رهبران و مدیران رفتارهای غیر مشارکتی مانند احتکار دانش، سرزنش دیگران و عدم توجه به پیشنهادهای همکاران را به نمایش میگذارند؟آیا فعالیتهای مدیریت دانش به شدت در حوزههای خاصی از سازمان متمرکز شده و در سایر قسمتها تقریبا وجود ندارد؟آیا متخصصان و خبرگان سازمان منزوی شدهاند؟آیا سازمان دارای گردش مالی بالا، با نرخ رضایتمندی پایین کارکنان است؟آیا کارکنان بر تحقق اهداف عملکرد فردی متمرکز هستند و کار تیمی اهمیت چندانی ندارد؟تسلیم نشوید: مدیریت دانش تقریبا در هر خاکی رشد میکند.با احتمال نسبتا بالا، بسیاری از سازمانها و شرکتهای کشور در پاسخ به سوالات بالا گزینه "بله" را انتخاب میکنند. اما این بدین معنی نیست که پیادهسازی مدیریت دانش را رها کنیم! باید به دنبال راهکارهای برای تقویت خاک سازمانمان باشیم.باروری مجدد خاک فرهنگی سازمان، نیاز به زمان دارد و در کوتاه مدت اتفاق نمیافتد. اما از طرفی منتظر ماندن و دست روی دست گذاشتن هم دردی از مدیریت دانش دوا نمیکند. راهکار مناسب در چنین شرایطی، استفاده از بسترهایی است که در گذشته بارور بوده و بذر اقدامات بهبودی در آن رشد کرده است.در ادامه چند نمونه از اقداماتی میتواند موثر باشد ارایه شده است:از مدیریت دانش برای حل مسایل سازمان استفاده کنید.در چنین شرایطی به دنبال رهبران علاقهمند و تاثیرگذار سازمان بگردید. با انتخاب یکی از آنها، یک مسیله مهم سازمانی را شناسایی کنید و با تمرکز بر ابزارها و تکنیکهای مدیریت دانش آن را حل کنید. در انتها با استراتژی مدیریت دانش چریکی نتایج به دست آمده را در کل سازمان منتشر کنید.به سمت ریشهحرکت کنید.بسیاری از مولفههای فرهنگ سازمانی در رفتار کارکنان خود را نشان میدهد. متولی اصلی شناسایی ریشههای رفتاری کارکنان و تاثیرگذاری آن بر سایر شاخصهای سازمانی واحد منابع انسانی است برای شناسایی نقاط قوت و قابل بهبود، تعیین اهداف عملکردی و درک فرصتهای موجود برای رشد مدیریت دانش با واحد منابع انسانی در تعامل باشید و همکاری دوجانبه داشته باشید.باغبانهای خوبی پرورش دهید.نقش رهبران و مدیران سازمان در بهبود فضای اعتماد بین کارکنان بسیار پر رنگ است. باید به آنها آموزش دهید که چگونه میتوانند از طریق ارتباطات و الگو بودن، به پیشرفت فرهنگ مدیریت دانش کمککنند. کار باغبانی بر عهده رهبران سازمان است، پس علاوه بر باروری زمین باید باغبانهای خوبی پرورش دهید تا از این زمین به بهترین شکل استفاده کنند.خاک هر سازمانی با هر شرایطی اگر باغبان خوبی داشته باشد بارور میشود. نقش رهبران سازمان در بارورسازی این خاک بسیار مهم است.مدیران ارشد سازمانباید با مجموعهای از اقدامات، بستر پیادهسازی و توسعه مدیریت دانش را بهبود بخشیده و کمک کنند تا همکارانشان رشد مطلوبی داشته باشند. هر چقدر بستر فرهنگی سازمان بارورتر باشد، محصول نهایی نیز با کیفیتتر خواهد بود.برای مطالعه مطالب تخصصی مدیریت دانش گروه مشاوره مدیریت داش دانا را دنبال کنید.صفحه گروه مشاور مدیریت دانش دانا در لینکدینمنبع: این مطلب با اقتباس از مقاله خانم مرسی هارپر که در صفحه لینکداین APQC در تاریخ 28 فوریه 2020 منتشر شده بود تدوین شده است.#مدیریت_دانش # احمد سپهری #گروه_مشاوره_مدیریت_دانش_دانا #مشاوره_مدیریت_دانش #مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاور_مدیریت_دانش #شرکت_مشاوره_مدیریت_دانش #پیاده_سازی_مدیریت_دانش #استقرار_مدیریت_دانش #آموزش_مدیریت_دانش # موفقیت در پیاده سازی مدیریت دانش # نقش فرهنگ سازمانی در مدیریت دانش # نرم افزار مدیریت دانش# گروه مشاور مدیریت دانش دانا |
خلاصه کتاب "من دیگر ما"، جلد 3 ، هنر دادن آزادی به کودک کودک زیر هفت سال و آزادیتصور غلطی است که فکر کنیم شخصیت کودک زیر هفت سال شکل نگرفته است. بسیاری از رفتارهای ما سازنده شخصیت او در زیر هفت سال است. زمینی زراعی را در نظر بگیرید. زمینهسازی یعنی آمادهسازی زمین برای کشت. وقتی آماده شد، فقط بذرپاشی میماند. اما اگر آماده نباشد نمیتوان بذر پاشید. رفتار ما با کودک زیر هفت سال مزرعه وجود او را آماده میکند و پس از هفت سال تربیت او بسیار راحت میشود. اما اگر او آماده نباشد بعد از هفت سال تازه اول مصیبت است. در واقع، قبل از هفتسالگی "زمینه آموزش" را فراهم میکنیم و بعد از هفتسالگی "آموزش"را شروع میکنیم.یکی از اصلیترین رفتارهایی که به کودک زیر هفت سال پیغام محبت میدهد دادن آزادی است. یک نمونهبارز از گرفتن آزادی از کودکان ایراد گرفتن از آنها هنگام غذا خوردن و کثیفکاری و بههمریختن وسایل خانه است. باید به کودک زیر هفت سال آزادی داد تا بازی کند و آموزش رسمی را باید بعد از هفت سال آغاز کرد. امام صادق میفرماید: کودک تا هفت سال باید بازی کند و هفت سال بعد سواد بیاموزد و از هفت سال بعد هم حلال و حرام خدا را بیاموزد.کودکان هر که را به آنها آزادی بدهد دوست دارند و از هر کسی که آزادی را از آنان بگیرد (ولو با گرفتن یک شکلات از دست او) فراریاند.خط قرمزهای آزادی 1 ) کارهای خطرناک: بازی با چاقو یا اشیای تیز یا تماشای کارتونهای خشن. 2 ) کار زشت: کاری که واقعا برای بچه زشت باشد، وگرنه مثلا کثیفکاری موقع غذا خوردن برای کودک کار زشتی نیست. مثال بارز کار زشت ور رفتن با آلت تناسلی یا گفتن کلمات رکیک است.پذیرش فرهنگ آزادی نیازمند دو چیز است: پذیرفتن جایگاه آزادی در تربیت کودک و داشتن حوصله کافی.آثار آزادی 1 ) برقراری رابطه عاطفی میان والدین و کودک: آزادی سبب افزایش محبت است. کودک از کسی که آزادی او را سلب کند خوشش نمیآید. او کودک است و خوب و بد نمیفهمد. کاری که از نظر بزرگسال زشت است، مثل بههمریختن خانه و کثیفکاری هنگام غذاخوری و خطخطی کردن دیوار، واقعا کار زشتی نیست و نمیتوان با این بهانهها آزادی او را سلب کرد. 2 ) تخلیه انرژی و رسیدن به آرامش: کودک با تخلیه انرژیاش بر اثر آزادی به دو آرامش میرسد: مقطعی و دایمی.الف) آرامش مقطعی: تحرک کودک در طول روز انرژی او را تخلیه و درنتیجه او را خسته میکند. از این رو، شب با آرامش میخوابد. یکی از علل بدخوابی تخلیهنشدن انرژی کودک است.ب) آرامش دایمی: اگر کودک در هفت سال اول به قدر نیاز تحرک و آزادی داشته باشد، بعد از آن به سکون و آرامش میرسد، اما نه بدین معنی که شور و حرکتی نخواهد داشت، بلکه به این معنی که در دستان پدر و مادرش بند خواهد شد. در این باره بعدا توضیح میدهیم. 3 ) اطاعتپذیری: دستور دین این است که کودک در هفت سال اول سروری کند (آزادی) و در هفت سال دوم عبد باشد (اطاعتپذیر) و در هفت سال سوم سمت وزارت بر عهده گیرد. اگر در هفت سال اول اطاعت نشود، در هفت سال دوم اطاعت نخواهد کرد. 4 ) پاسخ به حس کنجکاوی: بچهها دوست دارند با اشیای خانه ور بروند. آنها کارهای گوناگونی آزمایش میکنند که ناشی از حس کنجکاوی آنان است. مثلا شاید بخواهند روی برنج آب بریزند. فقط میخواهند ببینند چه میشود. بعدا خودشان میفهمند که پس از این کار غذا دیگر خوردنی نیست و تکرار نخواهند کرد، اما نباید مانع حس کنجکاویشان شد. با آزاد گذاشتن کودکان اجازه دهید ذهنشان آرام شود. 5 ) کمک به استقلال کودک: کودکی که در خانه به او آزادی داده شود خودش تصمیم میگیرد چه کند و چه نکند، و این کمک به استقلال اوست. کودکانی که مدام امر و نهی میشوند در آینده بهشدت به پدر و مادرشان وابستهاند. مثلا اگر به خاطر کثیف بودن لباسش اجازه ندهید خودش غذا بخورد، وابستهبودن را به او آموزش میدهید. 6 ) کمک به بزرگشدن کودک: برخی آزادیهایی که کودکمان از ما طلب میکند خواستههایی زودگذرند، مثل درخواست بازی با غذا. اگر بدون حساسیت اجازه دهیم انجام دهد،خودش پس از مدتی از این کار خسته میشود و دست میکشد. اما اگر مقاومت کنیم، گاهی تا بالای هفت سال هم این حس در وجودش باقی میماند و ممکن است در آن سنین کارهایی بکند که خردسالان میکنند. پس با دادن آزادی به او به بزرگشدن او کمک میکنیم.آثار محدودیتهای بیجا 1 ) شرارت: امام کاظم (علیه السلام) میفرماید: "بازیگوشی بچه در دوران خردسالی پسندیده است برای اینکه در بزرگسالی بردبار شود". اگر با سلب آزادی مانع بازیگوشی و شیطنت و تخلیهانرژی او در کودکی شویم، عقدههای فروخورده در بزرگسالی سر باز میکند و بعید نیست فردی شرور شود. شیطنت قبل هفتسالگی نشانه سلامت روح کودک است و شرارت بعد از هفتسالگی نشانه عدم سلامت روحی و روانی او. نمونهای بارز از سلب آزادی در کودکی ایناست که با داد و فریاد او را امر کنیم: آب نریز، خط نکش، اسباببازی را خراب نکن! اسباببازی خرابشده و دیوار خطخطیشده را میتوان تعمیر کرد، ولی اگر روح کودک با سلب آزادی آسیب ببینید راحت به حال اول برنمیگردد. 2 ) لجاجت: کودکان با کسی که آزادی آنان را سلب میکند و مانع شیطنت آنها میشود مبارزه میکنند. آنان حق آزادی را خوب میفهمند و برای بهدستآوردنش حاضرند بجنگند. اصلیترین راهی که کودک برای بهدستآوردن آزادی استفاده میکند "لجاجت" است. او میداند پدر و مادرش حوصله جیغ و فریاد او را ندارند. از این رو، به محض سلب آزادی، با جیغ و فریاد و گریه و نخوردن غذا اعتراضش را بیان میکند.نتیجهلجاجت او دو حال بیش نیست: یا پدر و مادر از فریاد او خسته میشوند و تسلیم خواستهاو میشوند یا سرسختانه جلوی او میایستند. اگر کودک پیروز شود، همواره از ابزار لجاجت برای تحمیل خواسته خود استفاده خواهد کرد. بدین ترتیب، در آینده نیز او فردی لجوج خواهد شد. به علاوه، وقتی کودک از این راه آزادی خود را بهدست آورد، نه تنها رابطه عاطفیاش با آنان محکمتر نمیشود، بلکه حالتی جنگی نسبت به آنان میگیرد. اگر هم پدر و مادر تسلیم خواستههای او نشوند، او لجاجت خود را به گونهای دیگر بروز خواهد داد و به علاوه محبتهای دیگر پدر و مادرش را نیز محبت نخواهد دانست. او پدر و مادرش را ظالمانی میداند که حق او را سلب کردهاند. 3 ) افسردگی: سرکوب آزادی خانه را به زندان و پدر و مادر را به زندانبان بدل میکند. سرکوب پیدرپی آزادی کودک را به گوشهگیری وامیدارد و از جمع فراری میدهد. کودک به آدم افسردهای تبدیل میشود که بهآسانی نمیتوان او را به حال سابق برگرداند. 4 ) ترس: سلب آزادی و منع پیدرپی کودک از کاری علاوه بر موارد بالا جریت و جسارت را از کودک میگیرد و او را فردی ترسو در همه زمینههای زندگی بار میآورد. از ترس سخنگفتن جلوی دیگران گرفته تا خرید کردن! 5 ) از بین رفتن برخی علاقههای مثبت: مثلا یکی از علاقههای کودک ور رفتن با کتاب یا حتی پارهکردن برگههای آن است. اگر او را از این کار منع کنند و با خشونت کتاب را از دستش بگیرند، هر وقت کتاب ببیند خشونت یادش میآید و تنفر از خشونت او را از کتاب هم بیزار میکند. به جای کشیدن کتاب از دست او، بهتر است از قبل کتابهایی را که نمیخواهید آسیب ببیند از دسترس او خارج کنید و برایش کتابهای مخصوص خودش بخرید یا ورق باطله در اختیارش بگذارید که هر کاری میخواهد با آن بکند.مثالی دیگر: کودکان دوست دارند هنگام غذا خوردن کثیفکاری و بریز و بپاش کنند. اگر پدر و مادر با خشونت مانع این کار شوند، کودک از غذاخوردن متنفر میشود زیرا آن را همراه با خشونت تصور میکند. در نتیجه،در آینده دچار سوءتغذیه خواهد شد.نمونهای دیگر وادار کردن کودک به نماز یا قرآن یاد گرفتن پیش از هفتسالگی است. اگر اینها محدودکنندهآزادی او باشد، سبب انس او با نماز و قرآن نخواهد شد. آموزش این موارد قبل از هفتسالگی فقط در صورتی مفید است که اولا با میل خود کودک باشد و ثانیا بیشتر همراه با بازی و جستوخیز باشد تا آموزش محض. 6 ) مخفیکاری و دروغگویی: کودکان هرگز از خواسته آزادی دست نمیکشند. اگر علنی نتوانند، در خفا پی آن میروند. اما چون با اضطراب همراه است، به دلشان نمیچسبد. این اضطراب برای آنان بسیار مضر است و آثار سویی در پی دارد. اگر کودکی به مخفیکاری عادت کند، شاید تا بزرگسالی هم این عادت با او بماند. به علاوه، یکی از پیامدهای مخفیکاری اجبار به دروغگویی برای پوشاندن عمل است، و عادت به دروغ هم تا بزرگسالی با او خواهد بود. 7 ) از بین رفتن اقتدار والدین: سلب آزادی مستلزم امر و نهی دایمی است و از سویی کودک هم برای بهدستآوردن آزادی از هیچ راهی، از جمله گریه و فریاد، نمیگذرد و در بسیاری از موارد خواستهاش را به پدر و مادر تحمیل میکند و، بدین ترتیب، اقتدار آنان نزد کودک شکسته میشود اقتداری که در مراحل بعدی تربیت بهشدت نیاز است.چرا فرزندمان را آزاد نمیگذاریم؟ 1 ) ناآگاهی: برخی این آزادیها را زیادهخواهی میپندارند. تصور میکنند با دادن آزادی فرزند بر گرده آنان سوار خواهد شد و دیگر در آینده حریف او نخواهند شد. این دیدگاه غلط نسل قدیم است. در تربیت مدرن، تلویزیون و بازی رایانهای بهغلط جای آزادی را گرفته و والدین تصور میکنند آزادی یعنی اجازه تماشای تلویزیون و بازی رایانهای! 2 ) بیحوصلگی: در عصر جدید سبک زندگی افراد را عصبی و کمحوصله بار آورده است، اما تربیت فرزند نیازمند تحمل بههمریختگی و سروصداست. چه کنیم که پرحوصله شویم؟ الف) بهکاربردن مهارت مبارزه با خشم: دستورهای دینی درباره مهار خشم را مدنظر قرار دهید. ب) توجه به کودکی کودک: وقتی با فردی که زبانش فارسی نیست صحبت میکنیم و او درست نمیفهمد عصبی نمیشویم، اما وقتی کودکی حرف ما را نفهمد عصبی میشویم! این اقتضای سن اوست! ج) توجه به آثار آزادی: اگر والدین بهراستی بفهمند که دادن آزادی چه نتایج خوبی به بار خواهد آورد و سلب آن چه پیامدهای ناگواری خواهد داشت، بیشتر حوصله خواهند داشت! د) تقویت رابطه محبتی: هر چه پیوند عاطفی با فرزند قویتر شود، حوصله فرد در تربیت بیشتر خواهد شد. ه) نگاه معنوی به آزادگذاشتن کودک: بهراستی باور کنید که آزادگذاشتن کودک فرصت عبادت است. اگر بدانید که هدف زندگی چیست و برای رسیدن به آن هدف یکی از راهها دادن آزادی به کودک است، تحمل آن آسان میشود. فردی که قبل از داشتن بچه مرتب مستحبات را بهجا میآورد و حالا اشتغال به بچه مانع آنها شده باید باور کند که تحمل سختیهای فرزندپروری چه سودی دارد. اگر عبادات برای رساندن انسان به خداست، مگر تربیت اولاد صالح چیزی غیر از رسیدن به خداست؟! فرض کنید وقت اذان است و کودک از گرسنگی دارد گریه میکند. رضایت خدا در نماز اول وقت و گرسنهگذاشتن کودک است یا رسیدگی به او و بعد اقامه نماز؟! 3 ) بههمریختگی خانه: برخی به بههمریختگی خانه حساساند و تحملش را ندارند. اما این از لوازم دادن آزادی به کودک است. از خود بپرسید کدام اولویت است: نظم خانه یا تربیت درست کودک؟ اگر خانه بزرگ است، میتوان اتاقی را مخصوص کودک گذاشت که هر کاری در آن میخواهد بکند. 4 ) کمبودن زمان مادر: برخی مادران به رغم آگاهی و نداشتن مشکل با موارد بالا احساس میکنند وقت کم میآورند چون همواره باید خانه را مرتب کنند. اما باید توجه کرد که مادری فرع و حاشیه نیست، اصل است. یعنی هر گاه انتخاب پیش آید، مادری کردن اولویت دارد. مادری فقط به زاییدن نیست. مادر باید برای تربیت کودک هم وقت بگذارد. پدران هم باید یاور مادران در تربیت کودک باشند تا همه فشار بر او نباشد و بتواند استراحت کند. لااقل مردان باید توقع خود را از همسر خود کم کنند و درک کنند که او وقت زیادی را صرف کودک میکند و نمیتواند به تمام خواستههای همسر هم برسد. مرد نباید توقع داشته باشد همیشه غذا سر وقت حاضر باشد و خانه تمیز. تشکر مرد از زن بابت دادن آزادی به کودک نوعی کمک روحی به زن است. 5 ) لوسشدن و سوءاستفاده کودک از آزادی: اول باید معنای لوسی را روشن کرد. برخی خیال میکنند بچه لوس بچهای است که چیزی تقاضا میکند که ما دوست نداریم! اما لوس کسی است که چیزی را مطالبه میکند که به آن نیاز ندارد و نباید داشته باشد. مثلا کودکی که یک ساعت قبل پفک خورده و حالا باز هم تقاضا میکند لوس است.به علاوه، برداشت برخی از والدین از خطوط قرمز آزادی (کار خطرناک و کار زشت) غلط است. مثلا تا وقتی بچه مشغول بازی با اسباببازی است کاری به او ندارند، اما همین که سراغ ظروف آشپزخانه رفت فریادشان به هواست. سلب همین "آزادیهای مجاز" سبب میشود او به کارهای خطرناک و زشت حریصتر شود. مثل اینکه وقتی غذای سالمی را در اختیار کسی قرار ندهید خواه ناخواه سراغ غذای ناسالم میرود. 6 ) عادت به آزادی پس از هفت سال: خدا انسان را طوری آفریده که در هفت سال اول میل به آزادی دارد و در هفت سال دوم (اگر در هفت سال نخست به قدر کافی آزادی چشیده باشد) میل به اطاعتپذیری. بنابراین، نگرانی بیمورد است. 7 ) تمایل به آزادی در مهمانیها: اصل آزادی کودک در خانه است. اگر در خانه ت مین شد، محدودیت چند ساعته در مهمانی آسیب چندانی نمیزند. 8 ) اعتراض بچههای بزرگتر: نباید نگران دعواهای فرزندان زیر 18 سال شد. کاملا طبیعی است. اگر بچههای بزرگتر در کودکیشان آزادی را لمس کرده باشند، با آزادی فرزند کوچکتر مشکلی نخواهند داشت. به علاوه، والدین باید با بچههای بزرگتر صحبت کنند و به آنها بفهمانند که کمککار والدین در تربیت کودکاند. با دادن شخصیت به بچههای بزرگتر، آنها احساس بزرگی میکنند. همچنین، نباید با تبعیض و بیتوجهی به خواستههای فرزند بزرگتر زمینه درگیری را فراهم کرد. نکته دیگر در فاصله فرزندآوری است. اگر اختلاف سنی بچهها بیش از 3 سال نباشد، دورهای که سن یکی از آنها در دوره آزادی است و دیگری این سن را طی کرده کم میشود. 9 ) حرف مردم و طردشدن: برخی میترسند با آزادگذاشتن فرزند خود مردم از آنها گریزان شوند. اما ببینید اولویت شما تربیت فرزندتان است یا ت ییدیه مردم. از کجا معلوم که مردم با الفبای تربیت کودک آشنایند؟ از فرصت مهمانیها میتوان استفاده کرد و به جای گفتگوهای بیهوده درباره مزایای دادن آزادی به کودک صحبت کرد. 10 ) شرایط خاص زندگی در امروز: برخی میگویند آپارتماننشینی اجازه دادن آزادی به کودک نمیدهد و همسایهها شاکی میشوند. اما کودک این حرفها را نمیفهمد. برای او آزادی ضروری است و نداشتن آن پیامدهای ناگوار دارد. 11 ) مخالفت یکی از والدین: چارهای جز گفتگوی صلحآمیز و متقاعد کردن طرف مخالف آزادی نیست. 12 ) آموزش نظم: نظم امر بسیار مهمی از نظر دین است، اما تعریف نظم از نظر بزرگسال و کودک متفاوت است. نظم یعنی هر چیزی سر جای خود قرار بگیرد. از نظر ما شاید ریخت و پاش کودک بینظمی باشد، اما او خود تصور میکند سر جای خود است. آموزش نظم پادگانی مدنظر بزرگسالان به کودکان خلاف طبیعت آنهاست. چنانکه معده کودک 3 ماهه آمادگی هضم آبگوشت ندارد، به کودک زیر هفت سال هم نباید نظم پادگانی تحمیل کرد. برای آموزش نظم به کودک نباید او را وادار به کاری کرد، بلکه خود پدر و مادر اگر منظم و پاکیزه باشند، کودک هم از رفتار آنان مت ثر میشود و بهموقع خود منظم میشود. شاید بتوان خط روی دیوار را پاک کرد، اما خطی که براثر دعوای او بر روحش کشیده شده راحت پاک نمیشود. 13 ) اسراف و تبذیر: تعریف این دو مورد هم برای کودک و بزرگسال یکی نیست. اگر او غذا را هنگام خوردن میریزد یا با آببازی آب را هدر میدهد اسراف نیست اسراف این است که بزرگسال چنین کاری بکند. برخی میخواهند به کودک مراقبت از وسایل را آموزش دهند، ولی این کار بیمعناست، زیرا کودک مفهوم آن را خوب نمیفهمد. بعد از سهسالگی کمکم حس مراقبت از وسایل در او پدید میآید و هنگام رسیدن به هفتسالگی کاملا آن را درک میکند. 14 ) مریض شدن: برخی آزادیها (مثل آببازی، خاکبازی) ممکن است باعث مریضی کودک شود. اما اولا میتوان محیط خانه را پاکیزه نگه داشت که کمتر مریض شوند، ثانیا مریضی کودک تا سخت نباشد جای نگرانی ندارد زیرا سیستم ایمنی کودک قوی است و در حال تکامل. اگر بیش از حد به بهداشت او حساس شویم، سیستم ایمنی او خوب رشد نمیکند و در آینده بهآسانی مریض میشود.هنر آزاد گذاشتن کودک 1 ) انتخاب عاقلانه وسایل خانه و اسباببازی: از اول اشیای اطراف کودک را طوری انتخاب کنیم که نگران خطر یا کثیفی خانه نشویم. مثلا طروف پلاستیکی به جای شیشهای یا فرش و پرده تیره به جای روشن. یا استفاده از روفرشی برای جلوگیری از کثیفی فرش. 2 ) فضای بیرون خانه: کودک را از آزادی در فضای باز محروم نکنید. اگر محیط خانه محدودیت دارد، گاهی او را به پارک و دل طبیعت ببرید. 3 ) مدیریت در چینش وسایل خانه: میتوان با چشمپوشی از مبلمان بزرگ یا برخی وسایل غیرضروری فضای باز بیشتری در اختیار کودک گذاشت. 4 ) مشارکت و هدایت: گاهی میتوان محل بازی او را به جای دیگری انتقال داد. مثلا اگر میخواهد داخل اتاق آببازی کند، میتوان همبازی او شد و در حین بازی و شوخی او را ترغیب کرد که محل آببازی آشپزخانه یا حمام باشد.نمونههایی از هنر آزادی 1 ) استفاده از دو مهر: اگر کودک دوست دارد با مهر بازی کند، به جای گرفتن مهر در دست، یک مهر روی سجاده بگذارید و یک مهر در دستتان. میتوانید برای او سجادهای جداگانه پهن کنید که با مهر خودش بازی کند. 2 ) آببازی: میتوان سفره پلاستیکی طرحدار بزرگی در اتاق انداخت که روی آن آببازی کند. یا در صورت امکان محل بازی او را به جایی که خیسشدنش حساس نیست منتقل کنید. اگر کودک دوست ندارد برود حمام، به بهانه آببازی او را به حمام ببرید. 3 ) بازی با وسایل کمد: وسایلی را که دوست ندارید کودک به آنها دست بزند در جاهایی بگذارید که دستش به آن نرسد. یا میتوانید از قفل استفاده کنید،یا وسایل جذابی را جلوی کابینت بگذارید که به محض باز کردن با همان مشغول شود و سراغ بقیه نرود. 4 ) برای جلوگیری از خطخطی دیوار، اگر با سنگ یا سرامیک پوشانده نشده، میتوان آن را با کاغذ ضخیم پوشاند. میتوان کاغذ باطله در اختیار کودک گذاشت که سراغ دیوار نرود. 5 ) غذا خوردن: به جای غذا خوردن روی میز، سفره بزرگی روی زمین بیندازید تا نگران کثیفی زمین نشوید و خودتان هم روی همان سفره غذا بخورید. اگر فقط یک جا مخصوص او فراهم کنید و خودتان در شرایط دیگری غذا بخورید، او حساس میشود. از پیشبند و لباس مخصوص غذاخوری استفاده کنید. ناخنهای او را بگیرید و دستهایش را قبل از غذا بشویید که نگران بهداشت نشوید. مدام حین غذا دور دهانش را با دستمال تمیز نکنید. این کار را بگذارید بعد از اتمام غذا.توجه کنید که مدت غذا خوردن کودک چند برابر بزرگسال است، پس حوصله کنید. اگر حین غذا بازی میکند، به جای تذکر پیدرپی به او که "غذایت را بخور" خودتان به او غذا دهید، وگرنه آرامش او را به هم میزنید. معمولا میل به کثیفکاری در سهسالگی پایان مییابد. 6 ) کتابهای مورد علاقهتان را از دسترس کودک دور نگه دارید که نگران پارهکردن آنها نشوید. اگر مانع پارهکردن کتاب شوید، او ممکن است از کتاب متنفر شود. پس کتابها و مجلات بهدردنخور یا کاغذ باطله را در قفسههای پایین کتابخانه قرار دهید تا با آنها بازی کند. همین طور، کتابهای رنگی مخصوص کودک را در دسترس او بگذارید.قرآن و کتب مذهبی را در جایی جداگانه بگذارید، اما اگر کودک به آن دست زد بیاحترامی نیست زیرا وضو بر غیرمکلف واجب نیست. همین که کودک ببیند والدین احترام خاصی به این کتب میگذارند، در ذهنش ثبت میشود. اگر اتفاقی قرآن دست کودک افتاد و آن را پاره کرد یا پرت کرد، خشونت نشان ندهید زیرا او معنای تقدس را نمیفهمد. به علاوه، میتوان در این مواقع کتاب دیگری دست او داد تا قرآن را رها کند. مثلا کتاب نقاشی. اما اگر هیچ یک از راهکارها جواب نداد استثنایا میتوان در این مورد خاص جدیت به خرج داد اما بعد از آن از او دلجویی کرد. 7 ) آزادی در مهمانیها: بهتر است افراد تعداد و مدت مهمانیها را محدودتر کنند. مخصوصا با افرادی که با کودک مشکل دارند یا درکی از نیازهای او دارند کمتر رفتوآمد کنید. میتوان در مهمانیها چندین اسباببازی به همراه برد و بزرگترها بهنوبت با کودک همبازی شوند که حوصلهاش سر نرود. 8 ) آزادی در خوردن: کودکان مزه را بر سلامت ترجیح میدهند و از این رو بیشتر دنبال چیپس و پفک و امثال آناند. پیش از شکلگرفتن ذایقه او، باید او را به غذاهای سالم عادت داد. وقتی ذایقهاش شکل گرفت، کمتر دنبال هله هوله میرود. این موضوع را جدی بگیرید، زیرا تغذیه ناسالم منش بسیاری از بیماریهاست. اگر پدر و مادر خود تغذیه خوب داشته باشند و با اشتیاق و اشتها جلوی کودک بخورند، او هم ترغیب میشود تقلید کند. وقتی به بیرون از خانه میروید، از خوراکیهای سالم همراهتان باشد تا کودک درخواست چیپس و پفک نکند.اگر کودکتان از قبل با محبت سیراب شده باشد، از شما حرفشنوی دارد. اگر زمانی درخواست غذای ناسالم کرد، با اخم یا قهر موقت هم میتوان او را متقاعد کرد غذای سالم بخورد.هنر مقابله با کار خطرناکسادهترین راه مقابله با کار خطرناک جلوگیری از دسترسی کودک به وسایل خطرناک است تا کشیدن آن از دست او! جلوی او فیلم خشن نبینید و وسایل خطرناک مثل چاقوی تیز را از دسترس خارج کنید. خودتان نیز جلوی او با سوزن و چاقوی تیز کار نکنید و همیشه هنگام برداشتن ظرف داغ دستگیره را استفاده کنید تا او ببیند. همچنین، هنگام کار با وسایل خطرناک میتوان سر او را با چیز دیگری گرم کرد. گاهی نظارت مستقیم خطر را از بین میبرد. مثلا اگر دوست دارد خودش میوه را پوست بکند، کنارش بنشینید و مواظب باشید. یکی دیگر از کارها تکنیک حواسپرتی است. وقتی سراغ کار خطرناک میرود، حواس او را با کار دیگری که مورد علاقه اوست پرت کنید. به جای اینکه به او بگویید از فلان کار دست بکش تا مثلا باهم بازی کنیم یا اجازه دهم فلان کار دیگر را بکنی، از تغافل استفاده کنید. یعنی انگار نه انگار که او دنبال کار خطرناک بوده و شما میدیدهاید. اگر نتوانستید با تغافل حواسش را پرت کنید، با زبان نرم او را تشویق به کار دیگری کنید. اگر هیچ یک از اینها جواب نداد و او در پی خطر رفت، باید جدیت به خرج داد زیرا این یکی از خطوط قرمز آزادی است. اما پس از دورکردن او از خطر، با محبت باید جبران کرد تا بفهمد آن خشونت به معنی دوستنداشتن او نبوده است.هنر مقابله با کار زشتکارهای زشتی چون فحشدادن یا بازیجنسی یا گاز گرفتن را باید متوقف کرد. 1 ) یافتن ریشه کار زشت: کودک خوب و بد را نمیفهمد. پس، اگر کسی موقع عصبانیت حرف زشتی بزنید، کودک یاد میگیرد و فکر میکند موقع عصبانیت باید چنین حرفی زد. اگر بدون اجازه دست توی جیب همسرتان کنید، کودک فکر میکند این کار مجاز است! اگر تلویزیون برنامهای بگذارد که عفت کلام را رعایت نمیکنند، او هم یاد میگیرد. اگر موقع شستن کودک پس از دستشویی زیاد به آلت او دست بزنیم تا تمیز شود، او هم لذت میبرد و بعدا خودش با آن ور میرود. 2 ) تغافل: دفعات اولی که کودک کار زشت میکند باید نادیده گرفت وگرنه تذکر شاید باعث یاددادن آن شود! مثلا اگر در اولین باری که دست به آلتش زد او را دعوا کنید یا واکنش دهید، حساستر میشود! 3 ) انصراف ذهنی: حواسش را به کار دیگری پرت کنید. 4 ) ترسیم زشتی کار در قصه: زشتی بسیاری از کارها را میتوان در قالب قصه توضیح داد که بعدا دربارهاش صحبت میکنیم. 5 ) استفاده از شخصیت محوری: برای هر کودک در زندگی شخصیتی محوری تعریف میشود که دوست دارد او را الگو قرار دهد. دربارهاش بعدا توضیح خواهیم داد.اگر تا حالا مانع آزادی او شدهاید، اگر هنوز زیر هفت سال است، از همین امروز به او آزادی دهید. برای جبران ندادن آزادی، باید به او محبت بیشتری بکنید.نکته مهم دیگر آنکه پس از هفتسالگی فقط آن نوع آزادیهایی محدود میشود که مختص کودکان است، نه همه آزادیها. پس از هفت سال، باید اموری مثل نظم، برنامهریزی درسی، مدیریت زمان تماشای تلویزیون و بازی و خواب را آموزش داد. پس از هفت سال نیز به جای امر و نهی بهتر است از گزارههای تصویری و رفتاری استفاده شود. |
بلاک چین و اقتصاد خلاق "اقتصاد خلاق" پارادایمی است که با آغاز هزاره جدید به عنوان چرخه اقتصادی نوینی برای جبران زیانهای حاصل از نوسانات بازار و اقتصاد مبتنی بر انرژی در قالب اسناد رسمی بسیاری از کشورها مد نظر قرار گرفته است. کشورهای اتحادیه اروپا، بریتانیا و استرالیا توجه ویژهای به این نوع از اقتصاد داشتهاند اقتصادی که مبنای آن بر نبوغ و خلاقیت انسانها در این جوامع بنا شده است. این نوع از اقتصاد به همراه اقتصاد فرهنگی سهم قابل توجهی در تولید ناخالص داخلی کشورها داشتهاند.اقتصاد خلاق نسخه تکامل یافتهای از اقتصاد فرهنگی است. بر اساس یافتههای ارنست و یانگ در سال 2015 ، 11 بخش از اقتصاد فرهنگی در مجموع 3 درصد از تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص دادهاند و در کنار آن سهم " GDP " اقتصاد خلاق، برابر با " GDP " کشور بزرگی مانند هندوستان بوده است.بیشتر بدانید:فناوری OTT چگونه توزیع محصولات خلاق را تسریع کرد؟از سوی دیگر اقتصاد خلاق 29 ٫ 5 میلیون شغل در سراسر جهان ایجاد کرده و قطعا در سالهای آینده این بخش سهم بسزایی در اشتغال زایی کشورها خواهد داشت.صنایع نشر، تبلیغات، بازی، فیلم و سینما، تلویزیون و موسیقی از بخشهای درآمدزای اقتصاد خلاق و فرهنگی هستند. در این بین با رشد ضریب نفوذ اینترنت در جوامع مدرن سرعت انتقال محصولات فرهنگی و خلاق ابعاد جدیدی به خود گرفته و این محصولات میتوانند در سایر کشورها نیز مخاطبان خود را داشته باشند. برای نمونه انواع محتواهای فرهنگی در انواع قالبها (صوتی، تصویری و ویدیویی) در دنیای دیجیتال به کالای ارزش مندی تبدیل شدهاند و به راحتی مرز کشورها را در مینوردند. البته نباید از تاثیر ساز و کارهای حمایتی از مالکیت فکری چنین آثاری غافل شد چرا که اساس ارزش آفرینی کالاهای فرهنگی و خلاق به شدت به نحوه حمایت از چنین کالاهایی وابسته است.بیشتر بدانید: آیا نقض کپی رایت برای صنعت تلویزیون و سینما تنها زیان به همراه داشته است؟ تحقیقات چیز دیگری را نشان میدهند!ایران یکی از کشورهایی است که میتواند از پتانسیلهای موجودی که دارد در راستای ساختارمند ساختن اقتصاد خلاق و اقتصاد فرهنگی خود استفاده کند. با توجه به تاریخ، فرهنگ غنی و جمعیت جوان و تحصیل کرده این کشور، اقتصاد فرهنگی و خلاق میتواند به عنوان یکی از جایگزینهای مهم در فرایند گذار از اقتصاد وابسته به انرژی مطرح شوند. اما مشکل کار این است که تمامی زیر مجموعههای صنایع فرهنگی و خلاق به شدت به قوانین مالکیت فکری وابسته هستند. این صنایع زمانی میتوانند در ابعاد ملی و بین المللی رشد نمایند، که ساختار مناسب حمایتی از داراییهای آنها وجود داشته باشد.ساختار قانونی کپی رایت و تاثیر آن بر اقتصاد خلاققوانین حمایت از صنایع خلاق و فرهنگی در چارچوب قوانین ملی و بین المللی خلاصه میشوند. قوانین ملی برای حمایت از حق نشر حدود 5 دهه است که در ایران وجود دارد. اما این کشور در نظامهای حمایت از مالکیت فکری آثار شامل حق نشر در ابعاد بین المللی مشکلات بسیاری دارد. ایران یکی از معدود کشورهایی است که همچنان از پذیرش معاهده "برن" جهت حمایت از "حق نشر/کپی رایت" سر باز زده است. در چنین شرایطی تولیدکنندگان محصولات فرهنگی و خلاق این کشور از چرخه جهانی این صنایع به دور خواهند بود. از سوی دیگر کالاهای فرهنگی و خلاق در داخل ایران با مشکلات بسیاری رو به رو هستند. فرایند کند قضایی جهت پیگیری شکایتها از یک سو و نقض گسترده حق نشر در فضای دیجیتال سبب شده تا صنایع خلاق و فرهنگی این کشور هیچ گاه رشد پایداری نداشته باشند.راه حل بلاک چین برای صنایع خلاقبا این حال در سالهای گذشته و با روی کار آمدن فناوری بلاک چین و استفاده از این فناوری برای حل چالشهای مالکیت فکری کور سوی امیدی برای ایجاد بسترهای حمایتی مناسب از صنایع خلاق و فرهنگی ایران شکل گرفته است. در چنین شرایطی است که بلاک چین میتواند در ثبت داراییهای فکری کمک شایانی کند.بیشتر بخوانید: بلاک چین و سیر تکامل صنعت موسیقیساز و کارهای ثبت آثار در قالب فناوری بلاک چین میتواند به شفافیت مالکیت آثار منجر شود و قابلیت غیرقابل تغییر بودن سوابق ثبت شده در این فناوری میتواند سبب قابل اعتماد بودن سوابق شود. شکل گیری پایگاه داده شفافی میتواند روند تجارت و واگذاری حقوق و توزیع درآمدها به ذینفعان کالاهای فرهنگی و خلاق را دگرگون سازد. وجود پایگاه دادهای شفاف و بهره مندی از قابلیت قراردادهای هوشمند میتواند توزیع منافع در چارچوب وب را برای کالاهای فرهنگی و خلاق هموار سازد.در نمونههای خارجی، استارتاپ " Dotblockchain " و " Custos " در صنعت موسیقی تلاش میکنند تا با افزایش شفافیت مالکیت آثار و حفاظت از مالکیت فکری آثار سبب افزایش درآمد هنرمندان و پایداری بیشتر چرخه اقتصادی موسیقی شوند. یا استارتاپ " Binded " تلاش دارد تا حق کپی رایت عکسها را در فضای وب برای عکاسان محفوظ نگه دارد.در این بین " Bernstein Technologies " و " Copyrobo " نیز دو استارتاپی هستند که تلاش دارند تا حق نشر آثار را در سراسر جهان برای مالکان آن تضمین کنند. در چنین شرایطی استارتاپ هایی میتوانند در ایران شکل گیرند تا فرایند حمایت از حقوق مالکیت فکری تولیدکنندگان محصولات فرهنگی و خلاق را تسهیل کنند.همکاری چنین استارتاپ هایی در ایران با نمونههای خارجی میتواند حمایتهای بین المللی از آثار خالقان ایرانی را به همراه داشته باشد. البته باید توجه داشت که پشتوانه حقوقی چنین حمایت هایی بسیار اهمیت دارد و قطعا شکل گیری پایگاههای بزرگ داده آنلاین در جهت ثبت شفاف آثار میتواند انگیزه مسیولان ایران برای حمایت حقوقی در سطح ملی و بین المللی را بیشتر کند. |
زبان خودمان* هر از گاهی بحث آموزش زبان انگلیسی در دبستان و کودکستان مطرح میشود و برخی موافق و برخی مخالف آن هستند. از میان موافقان، نظر بسیاری بر این است که زبان انگلیسی زبان علمی است و باید آن را آموخت و اگر دیر بجنبیم، از علم دنیا عقب میمانیم.حال من میخواهم چند نکته را در این خصوص یادآور شوم. طبعا راه نقد آنها هم باز است و بهویژه خوشحال میشوم اگر استدلال مخالف را بشنوم.نکته نخست آن که زبان ابزاری برای ارتباط است و نه ابزاری برای علمآموزی یا تجارت یا گشت اینترنتی. اینها جزیی از کل به شمار میآیند و ممکن است فردی نه عالم باشد و نه تاجر. شاید در سایه ارتباط، به اموری همچون تجارت یا علم بپردازیم، ولی تنها فایده زبان، علمآموزی و نظایر آن نیست. ارتباط و یکپارچگی ایرانیان بیشتر از ارتباط ایشان با غیرایرانیان است و زبان این ارتباط را فراهم میآورد. بر همین اساس، سیاستگذاران هر کشوری بر آموختن زبان مشترک کشور خویش، پامیفشارند. ما "فارسی معیار" داریم تا بتوانیم میان ترک و لر و کرد و بوشهری و مشهدی و . ارتباط برقرار کنیم. اگر بوشهری، مشهدی را دشمن خویش بینگارد و ارتباطش را با او قطع کند، خیلی زود زبان مشترک بین آنها هم از بین میرود.البته این ارتباط، تنها ارتباط مکانی نیست. ما با گذشتگان هم ارتباط داریم و این ارتباط باید حفظ شود. چرا؟ حداقل به این دلیل که یکی از تعاریف علمتجربی، به میراث بهجامانده از گذشتگان اشاره دارد. از این روست که گلایه میکنم از اینکه چرا مردم در گفتوگوهایشان از "تایم" استفاده میکنند. مگر خودمان "زمان" و "فرصت" و "مهلت" و "هنگام" را نداریم؟! مس له این نیست که ریشه "فرصت" عربی است. مس له این است که سخن گذشتگان دارد بیمعنی میشود. البته تغییر جزیی زبان و معنای واژهها، اجتنابناپذیر است، ولی وقتی این تغییرات بیحد باشند، تنها از چند کلمه خاص دور نمیشویم، بلکه از چیزهایی دور میشویم که اخلاق، فرهنگ و قدرتمان را ساختهاند. همه اینها از زبان شروع میشوند، چرا که زبان و ذهن پیوند نزدیکی با هم دارند و نمیتوان زبان ضعیف را با ذهن قوی جمع بست. زبانی که واژههای بسیاری را از دست میدهد، دستورش را به غلط استفاده میکنیم و معنای جملهها از دقت خارج میشوند، چه فایدهای دارد؟ وقتی زبان ضعیف شد، ذهن هم ضعیف میشود و آیا از چنین ذهنی انتظار "فهمیدن" دارید؟! حتی اگر خودتان بفهمید، آیا میتوانید از قدرت ارتباطی زبان بهره بگیرید و به آیندگان نیز بفهمانید؟ زبانی که انجسام کافی ندارد و مشحون از غلط است و نمیتوانید جملههای دقیقی با آن بسازید، چگونه میتواند موضوعها را منتقل کند؟حال به سراغ نکته دوم میروم. زبان انگلیسی در علمآموزی (علمتجربی) موثر است، زیرا بخش زیادی از فرایند علمآموزی در ارتباط انسانها میگنجد و بخش زیادی از علم در کشورهای انگلیسیزبان تولید شدهاست و دارد میشود. با وجود این، آیا همه ما به نوشتههای اصلی نیوتن یا داروین نیاز داریم؟ اگر با این استدلال پیش رویم که همگی باید زبان پیشگامان علم را بیاموزیم تا با علم آشنا شویم، پس چرا به سراغ زبان یونانی نمیرویم که نخستین آثار علمی را در خود دارد؟ یا چرا آلمانی یاد نمیگیریم تا مقاله نسبیت اینشتین را بخوانیم؟ یا چرا فرانسوی نمیآموزیم تا در آثار پوانکاره دقیق شویم؟ ما این زبانها را نمیآموزیم، چون کسانی آثار مهم آنها را به زبان ما ترجمه کردهاند و علم تولیدشده در ملل بیگانه، با واسطههایی به ما رسیدهاست. پس نمیتوان گفت آموختن انگلیسی یا هر زبان بیگانه دیگری برای همه ما در علمآموزی ضروری است (هر چند که موثر است). حال آنکه داشتن زبان منسجم برای همهمان لازم است و بدون آن نمیتوانیم صاحب معرفت (معرفت بر علم احاطه دارد) شویم. من هر پیشهای داشته باشم و هر گونه زندگی کنم، به معرفت و اخلاق نیازمندم، ضروریست تا خوب را از بد تمیز دهم و توان اندیشیدن خود را بیفزایم. همه اینها پیش از علمآموزی باید رخ دهد. اگر رخ ندهد، بستری برای علم آماده نمیشود و به عبارتی دیگر، ظرفی نیست تا علم در آن جای گیرد.از این رو، اگر شما در فهم زبان خود دچار مشکل هستید و نمیفهمید "فهم سخنگر نکند مستمع/قوت طبع از متکلم مجوی" به چه معناست، ارزشی ندارد که در گوگل " Philosophy of Language " را جستوجو کنید!و اما نکته سوم . زبانها فرهنگ را به همراه خود دارند و ممکن نیست در آموزش زبان انگلیسی از فرهنگ خودمان مایه بگذاریم، چرا که زبان ابزاری برای ارتباط است و اگر ارتباط - اعم از فرهنگی، سیاسی و . - را حذف کنیم، زبانآموزی بیهوده خواهد بود. چه فایده دارد تا در متنی فرانسوی واژه "نوروز" را به کار بریم ولی هرگز نخواهیم نوروز را به فرانسویزبانان بشناسانیم؟! آیا میشود انگلیسی را با "چادر" آموخت، در حالی که انگلیسیزبانها کلمهای برای آن ندارند؟! مگر میشود چینی را بدون "کونگفو" یاد گرفت؟ هندی با "یوگا" و "فلفل" گره میخورد و فرانسوی با "آلپ" و "ایفل". حتی وقتی به کتابهای آموزش انگلیسی دقت میکنید، میبینید آمریکایی یا بریتانیایی یا استرالیایی بودن ناشر در متنهای کتاب نمود دارد. اگر ناشر آمریکایی باشد از مایکل جکسون و هالیوود میگوید، اگر بریتانیایی باشد مستندهای بیبیسی را به رخ میکشد و ترانههای ادل ادکینز را چاپ میکند، و اگر استرالیایی باشد از کانگورو و جدال با طبیعت گرم و خشک مینویسد. اینها جزء فرهنگ آن ملتاند و جداپذیر نیستند. اگر هم چیز غلطی باشند، باید در دل همان زبان و در میان همان ملت اصلاح شوند یا تغییر کنند.پس انتقال فرهنگ در زبانآموزی حتمی است و کیست که نداند فرهنگهای ملل مختلف، متفاوت است. حال آیا کودکان این تفاوتهای فرهنگی را که به واسطه زبانآموزی با آن آشنا میشوند، هضم میکنند؟ بزرگسالان چطور؟ اگر بزرگسالان هضم کردند، آیا حاضرند کودکان را نیز کمک کنند تا تفاوتها را بفهمند؟ اصلا بزرگسالان امروز چقدر برای بچههایشان وقت میگذارند تا به آنها "فرهنگ" را منتقل کنند؟ اگر کودکی به پدرش گفت که در کتابم نوشته " Miss Lake shook my dad ' s hand " و چرا تو با خانم معلم دست نمیدهی، آیا به کودکش توضیح میدهد که دست دادن در انگلستان تابع مقرراتی متفاوت است؟شاید بگویید انواع و اقسام رسانههای ما، فرهنگ دیگر ملل را بازمیگویند و چه اشکالی دارد که چنین باشد. چرا نباید فرهنگهای متفاوت را بشناسیم؟ بگذارید این طور بگویم که مس له ما آشنایی با فرهنگ بیگانه نیست، بلکه زمان آشنایی با آن است. همانگونه که فهم زبان مادری بستر لازم برای فهم معرفت را آماده میکند، فرهنگ خودی هم بستری برای فهم فرهنگ غیر آماده میکند. اگر کودک شما فرهنگ خود را نشناسد، "خودی" نیست و "بیگانه" خواهد بود ولی اگر فرهنگ خود را بشناسد، نه تنها "خود" را میشناسد و با ملت خویش همراه است، بلکه بیگانه را هم میتواند درک کند.این را هم بگویم که من نمیخواهم همه کاسه و کوزهها را بر سر زبان انگلیسی و زبانآموزی بشکنم. اولا اهمیت موارد بالا به حدی است که سبب میشود آموزش فارسی را مقدم بر آموزش هر زبان دیگری بدانم، و ثانیا در آموزش هر چیزی مراقب "خود" باشم. کودکی که از همان ابتدا قدرت را در زبان دیگری میبیند، بعید است در بزرگسالی برای تقویت ذهن و زبان خود تلاش کند. * بیش از 30 سال پیش کتابی با ترجمه سیدمهدی شجاعی چاپ شد، به نام "خانه خودمان". کتاب روایتگر سفر خرس قطبی کوچکی بود که به شهر رفت و با گربهها از سطلهای زباله غذای آماده میخورد، اما شهر "خانه خودش" نبود.نویسنده: م. مقدسی |
ما بیمار نیستیم! نقدی بر تحلیلناکامیهای جامعه با محور خلقیات فردی بنای رویه به جای اندرزمجتبی نظری/ دانشجوی دورهی کارشناسی ارشد رشتهی علوم اقتصادی دانشگاه صنعتی شریفدر این سالها به تعداد بحرانهای سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی ایران، نوشتههایی دیدهایم که از یک تا عددی شماره زدهاند و عیوب رفتاری مردم و سیاستمداران را برشمردهاند. اما اینان همواره مثل پزشکی بودهاند که دقیقا همان حرف بیمار را به او بازگرداندهاست تکتک ناخوشیهایش را با نام یک بیماری به او قالب کردهاست و در نهایت نسخهای هم نمیتوانسته بدهد، چون اصلا علتی اساسی پیدا نکرده صرفا به فرد قبولانده که مرضی دارد. باید سعی کند نداشته باشد! حال ما خسته از تشخیص مرضهایمان، از دانایان این حوزهها میخواهیم ریشههایی پیدا کنند که دو ویژگی داشته باشند اول از سطح توصیف بدیهیات فراتر روند و دوم روی آن ریشههایی از ناکامیها متمرکز شوند که تحول در آنها ممکنتر به نظر میرسد.در این نوشتار برداشتم از معایب دیدگاههای فردمحورانه و نوعی از تحلیل جایگزین را که با آن مواجه شدهام، خواهید دید. ضمنا با توجه به مضمون مقاله، توسعهنیافتگی نسبی جامعهی ایران در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، اینجا یک پیشفرض است.نقد پزشکان اجتماعیدر دیدگاه کسانی که پزشکان خودخواندهی اجتماع میناممشان، ما ایرانیان دستهای بیماریهای اخلاقی و فرهنگی داریم که باعث و بانی اصلیمعضلاتمان است. قصد پرداختن به دستگاه تبلیغات حکومتی و در مرکز آن، صداوسیما را ندارم که در روزهای کرونایی تمام تلاش خود را برای رفع مسیولیت از حکومت و انداختن بار آن روی دوش واژهی "مردم" انجام دادند تکلیف چنین دستگاهی بر ما روشن است و نقد آن جز اتلاف عمر، نتیجهای ندارد! منظور من بیشتر نقد این دیدگاه در میان دلسوزان و دغدغهمندان جامعه است و نه دستگاه قدرت و توجیهگرانش.در آغاز لازم است چند بحث را با هم تفکیک کرد. در این که خلقیات فرهنگی یک جامعه با جامعهای دیگر متفاوت است و پیامدهای متفاوتی هم در زیست افراد آن جامعه میتواند داشته باشد تردیدی نیست. اما دو نکته در تحلیلهای پزشکگونه از خلقیات ایرانی وجود دارد: اول اینکه این تحلیلها، ویژگیهای فرهنگی را علتالعلل یا به عبارت دیگر در ر س زنجیرهی عوامل ناکامیهای تاریخی ایرانیان میدانند. دوم اینکه راهکار چندانی در درمان این بیماریها ارایه نمیکنند چرا که ممکن است به نظر برسد دانستن این "رذایل اخلاقی" منجر به اصلاح فرد به فرد آنها میشود. در واقع تحلیلهایی با این دو ویژگی مورد نقد اصلی هستند.چگونه میشود در میانهی اوضاعی بدون ثبات اقتصادی و سیاسی، مردمان را پند داد که آیندهاندیش و تلاشگر باشند؟ چگونه جامعه را از تزویر و دورویی دور کرد وقتی نسبتی استثنایی میان دین و دولت برقرار شده است؟وقتی خلقیات و عادات فرهنگی جمعی را ریشهی اصلی میدانیم، به ناچار یا باید آنها را ذاتی بدانیم یا فقط محصول عواملی برونزا. منظور از عوامل برونزا، عواملی است که خارج از چارچوب بررسی ما یعنی جامعهی ایران در طول تاریخ قرار دارند مثلا انواع توطیههای روس و انگلیس در دوران قاجار در ایران به خاطر موقعیت خاصش، به تدریج موجب رواج توطیهاندیشی در ایرانیان شده است. برونزاگرفتن این روند با این استدلال است که وقوع انقلاب صنعتی و پیشرفت این دو کشور و همچنین موقعیت خاص جغرافیایی ایران، خارج از ارادهی مردمان این سرزمین بوده است.تحلیل نوع اول که ذاتگرایانه است، مشخصا تاثیر ساختارهای جامعه بر فرد و روابط بین فردی و همینطور تحولات فرهنگی را نادیده میگیرد. نوع دوم دفاعپذیرتر است. چون تحلیل خلقیات موثرتر از مقصردانستن عوامل برونزاست مثلا اکتشاف نفت عاملی برونزا نسبت به جامعه است، هرچند زمان اکتشاف ( 1287 ) و تعیین نخستین بهرهبرداران آن معلول شرایط درونی بوده است. در این مثال، وابستگی اقتصادی دولتها به نفت، خود به بسیاری ویژگیهای فرهنگی دامن زده است. اما اینجا هم معرفی خلقیات به عنوان بیماریهایی که درمانشان، راهگشای پیشرفت است، بیفایده مینماید. چرا که باز هم راهکار عملی برای تغییر به دست نمیدهد و در حد شکوه و شکایتباقی میماند چگونه قرار است با نصیحتکردن تکتک افراد جامعه، تغییر کلان و پایدار به وجود آورد؟ مثلا چگونه میشود در میانهی اوضاعی بدون ثبات اقتصادی و سیاسی، مردمان را پند داد که آیندهاندیش و تلاشگر باشند؟ چگونه در کشاکش نابسامانیهای اداری و فساد ساختاری جمعی را قانع میکنید که تابع قوانین باشند؟ چطور باید در اوج بیاعتمادی و شکاف ملت - دولت اطرافیان را پند داد که رعایت توصیههای دولت به نفع خودشان و اطرافیانشان است؟ یا چگونه جامعه را از تزویر و دورویی دور کرد وقتی نسبتی استثنایی میان دین و دولت برقرار شده است؟نقش نهادها"نهاد" یک ابزار شناخت کنشمیان رفتارهای فردی و رویههای کلان است در واقع همان قواعد ارتباطهای انسانی و چارچوبهایی ساختهی خودانسانها برای محدودکردن و تنظیم انگیزههاست [ 1 ]. "نهادها ساختهایی متشکل از شکلها یا شرایط پایدار شیوههای عمل هستند که از طریق آنها همکنشیهای مهم و پردامنهای مبتنی بر یک رشته ارزشها و هنجارها و نمادهای مشترک حول منافع و علایق صورت میگیرد، مانند نهاد خانواده، مالکیت، دولت، دین و تعلیم و تربیت [ 2 ]."در این کنش و واکنش نهادها و رفتار فردی، تغییر نهادها موثرتر و ممکنتر از تغییر یکیک افراد است! فرض کنید تا یک تاریخی، مردم برای انجام عملیات بانکی باید جلوی هر باجه به صف میایستادند لابد اگر مثل الآن تمرکز صداوسیما بر نکوهش رفتار مردم بوده، یک خبرنگار هم میرفته داخل بانک مردم را نکوهش میکرده که چرا گاهی صف را رعایت نمیکنند! چند تحلیلگر هم در باب بیماری "رعایتنکردن صف" به عنوان یکی از خصیصههای ایرانیان قلم میراندهاند. از فردای آن تاریخ که نوبتگیری الکترونیکی میشود، دیگر خبری از بینوبتی نیست و ناگهان بیماری ناپدید میشود. به عنوان مثال دیگر، خود صف را در نظر بگیرید اگر قرار باشد افرادی پراکنده در یک محیط باشند و صرفا هرکس بداند بعد از چه کسی نوبتش میشود، شرط سامان و نظم این ساختار این است که تکتک اعضا قاعده را رعایت کنند و از اخلاق تخطی نکنند. اگر بینوبتی به یک عادت معمول تبدیل شود، آیا ممکن است با پنددادن تکتکاعضا نظم و انصاف را برقرار کرد؟ حال اگریک قرارداد میان افراد ایجاد شود که در صفی به شکل خطی قرار گیرند،محل ایستادن محدود میشود و امکان تخطی هرفرد به شدت پایین میآید.این مدل، برداشت من از عملکرد نهاد است.کسانی که مدتها در این ساختار، بدون جناحبندی سیاسی طرحهای سیاستگذاری تخصصی ارایه دادهاند، حالا از اثرپذیری هرپیشنهادشان ناامیدند.برای نمونهی ارتباط هنجارها و نهادها، در نهاد خانواده و سیاستی کهویژگی پدرسالارانه دارد، خشونت قابل توجیه میشود زیرا آنجا پدر حق دارد برای تربیت فرزندش او را کتک بزند. در نتیجه خشونت نظام سیاسی هماز نظر طیف هوادارانش تحت ساخت پدرسالارانه مشروع است. مشروعیت را مجموعهی این نهادها و ارتباطشان تحت "محیط نهادی" پدید میآورد [ 2 ].نقد پزشکان سیاسیتحلیلهای فردمحور به شکلی دیگر دربارهی سیاست در ایران نیز بیان میشوند. برای مثال گفته میشود وقتی نظام سیاسی چندپاره است و سیاستگذاری متمرکزی ندارد، تحلیل ضعفها به صورت ساختاری و واردکردن ایراد به کلیت نظام سیاسی خطاست. اما واقعیت این است که در حکومت قاجار هم که از اندک نظم در بروکراسی و اقتدار مرکزی بیبهره بود، میتوان نهادهایی محصول حکومت قاجار یافت که مسلط بر جامعه وجود داشتهاند. برای مثال سایهی سنگین نهاد قبیله بر نهاد سیاست تاثیرات بلندمدت زیادی داشته یا همین حکومت ضعیف هم در شکلدادن اختلافات قبیلهای برای بقای خود موفق بوده است [ 3 ]. اتفاقا در دوران کنونی، خود ایدیولوژی حاکمیت عامل بغرنجترشدن خلقیات اجتماعی و تعارضهای هنجاری و سختشدن گفتوگو در جامعه شده است. در جامعهی ایران از پنج حوزهی معنایی نام برده میشود: ملیت و قومیت، پیشرفت و توسعه، اسلامیت، آزادی و برابری. این حوزهها در یک ارتباط افقی با هم درون جامعهی مدنی میتوانند گفتوگو و تعامل را تجربه کنند. اما قراردادن یک حوزه در ارتباط عمودی با دیگران، راه ارتباط مسالمتآمیز را بست [ 2 ]. این که سابقهی مقدسمآبی و ریا به عنوان یکی از آن "بیماری"های گستردهی اخلاقی بیشتر از چهل سال نیست، نشان میدهد چطور نهادها، در اینجا به خصوص نهاد سیاست، میتواند خلقیات اجتماعی را تغییر دهد.درست است که نوع نگاهی که به عنوان پزشکی سیاسی نقد شد، بیشتر مربوط به نگاههای توجیهگران حاکمیت است، اما شبیه آن در ایدههای بسیاری از اصلاحطلبان دیده میشود نگاههایی که چند ویژگی منفی سیاستگذاری در ایران را برمیشمارند و به خیال خود بیماریهای نظام سیاسی را تشخیص میدهند. اما راهکار اینان چیست؟ احتمالا باز هم اینکه سیاستگذاران از آن رذایل دوری ورزند! مثلا به متخصصان گوش دهند، پیامدهای سیاستگذاریهایشان را مدام ارزیابی کنند، در واکنش به بحرانها سریع باشند. اینجا هم به نهادهایی که چنین فضای سیاسیای را خلق کردهاند بیتوجهی میشود. وقتی مشکل اصلی از نهاد سیاست است و نه سیاستگذاری، پیشنهاد سیاستگذاری درست اثر نمیکند طوری که کسانی که مدتها در این ساختار بدون جناحبندی سیاسی طرحهای سیاستگذاری تخصصی ارایه دادهاند، حالا از اثرپذیری هرپیشنهادشان ناامیدند.بنای رویهدر حالی که پروژههای اصلاح درون ساختار سیاسی طعم شکست را بارها چشیدهاند و جامعهای را درمانده باقی گذاشتهاند، بیش از هروقت میتوان بر سر راهکارهای جامعهگرا به اجماع رسید. این راهکارها در نهایت باید از طرفی با ایجاد نهادهای اجتماعی، تغییرات پایدار مثبت در جامعه ایجاد کنندو جامعهی مدنی را تقویت کنند از سوی دیگر سیاست را رها نکرده و با بیان حداکثری مطالبات و فشار اجتماعی، در پی تسلیم حاکمیت برای عقبنشینیدر برابر آن مطالبات برآیند. برای نمونه تا وقتی حقوق اولیهی افراد برای بیان اعتراض به رسمیت شناخته نمیشود، تاوان درخواست استعفای یک مقام کشور، سالها زندان است و شکنجه همچنان در برخورد با زندانیان سیاسی بسیار رایج است، نمیتوان از سیاستگذاریهای جزیی سخن آورد.مثلا بدون برقراری آزادی مطلق بیان، صحبت از شفافیت ساختار سیاسی مضحک است. بنابراین شکلگیری مطالبات حداکثری مشترک حول حقوق اساسی باید صورت گیرد.به خاطر سایهی سنگین نهاد سیاست بر سایر نهادها در ایران، بدون تحول در آن، تغییرات سایر حوزهها دشوار به نظر میرسد. اما به هرحال خارج از فضای سیاست هم به نظر میرسد برای ترقی اجتماعی، باید شیوههای پایدار ارتباط و هنجارها را اصلاح کرد و رویههای نو بنا کرد. به عنوان یک راهبرد موثر، ایجاد زمینههایی برای "تجربهی فعالیت جمعی معطوف به خیر عمومی" چندین بهبود مهم در محیط نهادی جامعه میسازد: هم تمرین انجام کارهایی که در راستای کسب قدرت یا منفعت اقتصادی نیستند، افراد را بهنوعی از زندگی اخلاقی سوق میدهد که در کنار فعالیتهای هدفمند فردی،به خیر عموم جامعه هم بیتوجه نباشند. همچنین در بعد کار گروهی، موجب پرورش روحیهی تساهل میشود و بهترین راه برای گسترش گفتوگو و تبادل نظر است. تجربهی فضای دانشگاهی نشان میدهد در حالی که که ایجاد گفتوگو میان گروههای متمایز سیاسی دشوار و ناکارامد است، تعامل و گفتوگو درونگروهی که همچون بخشی از جامعهی مدنی برای هدف مشخصی معطوف به خیر عمومی فعالیت میکند، یک بخش جدانشدنی و همیشگی است. پس اگر فعالیت در چنین گروههایی در سطح بسیار وسیعتری از دانشجویان شکل گیرد، با کارامدی بیشتر از از تبادلنظرهای نمایشی و بیفایدهی مرسوم میان قطبهای سیاسی، رویهی تعامل شکل میگیرد.مراجع: Institutions , Institutional Change and Economic Performance , Douglass C . North ( 1990 , Cambridge University Press ) ما ایرانیان، مقصود فراستخواه، نشر نی تاریخ ایران مدرن، یرواند آبراهامیان، ترجمهی محمدابراهیم فتاحی، نشر نیبرای ورود به کانال پیامرسان تلگرام دوهفتهنامهی دانشجویی "داد" کلیک کنید. |
دختر به نظر من هیچ مردی حق ندارد راجع به حجاب و پوشش یک دختر نظر (حکمی) بدهد، نه به خاطر اینکه طرز پوشش دختر را درک نکرده، نه به خاطر اینکه هر مردی یک بار دانسته یا نادانسته یک دختر را مورد تجاوز قرار داده.چه تعرض و تجاوز کلامی چه با نگاه و چه جسمی و جنسی، هر مردی یک بار یک زن را مورد قضاوت قرارداده چه قضاوت صحیح چه ناصحیح . . چه با حجاب چه بی حجاب و چه شل حجاب، با حجاب را به ریا و تهمت بسته بی حجاب را به فحشا و هرزگی . .اینکه دختری بگوید دختر برای آشپزخانه و نیاز جنسی مردش آفریده شده و یا برای حاملگی! و یا بین دختر بودن و زن بودن تفاوت قایل شود و هرزگی و فحشا را به اشتباه توضیح دهد معلوم است که هر مرد تازه به دوران رسیدهای نیز چنین فکری را خواهد کرد .بله قبول دارم یک دختر به هیچ وجه حق ندارد جسمش را در اختیار هر کس قرار دهد و سمت کارهایی رود که آشکارا غلط است اما مرد نیز باید چنین باشد. یک دختر هم حق دارد اشتباه کند تجربه کند، مانند هر مردی اما در جامعهی قضاوتها این حق عادی انسان بودن از دختر گرفته شده و با کوچکترین اشتباهها از طرف غریبه که نه از خودی ضربه خورده همان پدرانی که تبر و داس به دست شبانه همانند زورو لکه ننگشان را پاک کردند .اگر کسی روان سالمی نداشته باشد معلوم است که به خود اجازهی تعرض و یا هرزگی میدهد دختر و پسر هم ندارد , مراقب کلام و نگاه خود و سلامت روان هم دیگر باشیم . .اجازه دهیم دخترانمان هم بخندد، زندگی کنند و عاشق شوند، احساسات آنها را قاب کنیم و به دیوار بزنیم، برایشان بخندیم و همراهشان باشیم، عشق را باید از دختران یاد گرفت? |
چه عواملی در تربیت و شکلگیری شخصیت کودکان تاثیرگذار است؟ عوامل مهم در شکل گیری شخصیت کودکانیکی از عوامل مهم در شکا گیری شخصیت کودکان، ژنتیک یا وراثت است که از والدین به کودک منتقل میشود، عامل بعدی عوامل محیطی است. اما مهمتر و در ابتدا عامل خانواده و والدین است که بر روی شخصیت فرزندان بسیار تاثیرگذار است. زیرا اثرگذاری والدین به دلیل جایگاه ممتاز، تعامل بیشتر و نخستین مربی مرتبط با کودک، بیشتر از سایر عوامل اجتماعی است.اندیشمندان و کارشناسان علوم تربیتی و روانشناسی، با عبارت مختلف و در جاهای مختلف به نقش اساسی والدین و فضایی که در خانواده ایجاد میشود، در رشد اخلاقی و شخصیتی کودکان اشاره نمودهاند. کارل یونگ یکی از روانشناسان غربی معتقد است: در مرحله کودکی، آنچه ممکن است شخصیت کودک خوانده شود چیزی نیست مگر انعکاس شخصیت و رفتارهای والدین او.پرواضح است که پس از آن، والدین نفوذ و ت ثیر زیادتری بر شکلگیری شخصیت کودک اعمال میکنند آنها میتوانند باشیوههای رفتاری خود نسبت به کودک، به رشد شخصیت او کمک کنند یا مانع آن بشوند. یعنی والدین در شکلگیری رفتارها و منش کودک دخالت بسیار زیادی دارند که در ادامه این مطلب از مسیر سبز به برخی از آنها اشاره میکنیم.شکل گیری شخصیت کودک از تولد تا یک سالگیشکل گیری دلبستگی و احساس امنیت در کودکاعتماد در دوران شیر خواری در جریان رابطه کودک با والدین یا مراقبان دیگر ایجاد میشود شیر خوار یاد میگیرد که میتواند برای برآورده ساختن نیازهای حیاتی خود ،مراقب ، آرامش ومحبت به مراقبان متکی باشد اگر این نیازها برآورده نشود شیر خوار بی اعتماد و فاقد احساس امنیت میشود در صورتی که والدین از نیازهای کودک حمایت کنند سال اول زندگی به احساس اعتماد میانجامد نگرشهای اولیهای رشد روانی سالم را در طول عمر پایه ریزی میکند.همانطور که دیدیم دلبستگی کودک به کمیت غذا بستگی ندارد بلکه به کیفیت رفتار والدین بستگی دارد از تولد تا 2 ماهگی شیر خوار مادر را تنها عاملی برای برآورده کردن نیازهای خود میداند از 2 تا 5 ماهگی به مادر وابستگی پیدا میکند ، مادری که از رشد فرزندش حمایت میکند ناراحتی او را کاهش میدهد مثلا وقتی او فرزند خود را هنگام تغذیه در آغوش میگیرد صبورانه منتظر میماند تا شیر کافی بخورد و وقتی علاقهی کمی به شیر مادر یا شیشهی شیر نشان میدهد او را از شیر میگیرد.وظیفه والدین از تولد تا یکسالگی کودک:پاسخگویی و حساس بودن به نیاز هایاولیه و گریه کودکشکل گیری شخصیت کودک از یک تا دو سالگیشکل گیری حس استقلال در کودکان در این سن ( 1 تا 2 سالگی)در حدود شش یا هفت ماهگی، کودک کمکم متوجه میشود که از شما جداست و این میتواند همان زمانی باشد که اضطراب جدایییعنی مرحلهای که میتواند در سال دوم زندگی فرزندتان ادامه یابد آغاز شود. اما وقتی فرزندتان اجتماعیتر شد و اطمینان بیشتری پیدا کرد که وقتی او را در مهدکودک یا نزد پرستارش میگذارید، همیشه دوباره پیش او برمیگردید، میتواند به جلو حرکت کند و هویت خود را بسازد.در سالهای نوپایی، حس استقلال فزاینده او ممکن است به اندازهای شکوفا شده باشد که مشکلاتی ایجاد کند و در واقع، این موضوع که کودکان میخواهند چیزها "به روش من" انجام شود ریشه بسیاری از قشقرقهای بچههاست. در اوایل سال دوم زندگی، ماجراجویی کشف "خود" در کودک واقعا آغاز میشود. این سن دوره تحولات حیرتانگیزی است که کودک را از ناتوانی و درماندگی به استقلال میرساند. در نتیجه، این دوره شامل نوسانات خلقی شدید و رفتارهای نگرانکنندهای نیز هست. اما درک دلایل رفتارهای کودک نوپایتان میتواند به شما در عبور از این دوره متلاطم کمک کند.فرزندتان که زمانی کاملا وابسته به شما بود، اکنون توانایی فیزیکی و ذهنی لازم برای کشف و بررسی جهان اطرافش به طور مستقل را دارد. او با این اعتقاد که بر دنیای خود حاکم است، تحرک تازهاش را آغاز میکند. با این وجود، خیلی زود و در حین امتحان کردن تجربیات جدید، مثلا وقتی از مبل بالا میرود و بعد نمیداند چگونه پایین بیاید و وقتی در تلاش برای پوشیدن لباسش است و در آن گیر میکند، محدودیتتواناییهایش را میفهمد و وقتی فهمید که هنوز همه چیز را نمیداند، کلافه میشود و میترسد. اما همه این دشواریها نتیجهای دارد و آن اینکه: "او در این فرایند هویتش را میسازد."وظیفه والدین از 2 تا 3 سالگی کودک:دادن فرصت اکتشاف و تحرک به کودک، صحبت کردن زیاد با فرزندشان و توصیف اعمال کودک، استفاده از تکنیک پرت کردن حواس برای تربیت بهتر کودک.شکل گیری شخصیت بچهها از سن 2 تا 4 سالگیسن دوست یابی، ورود به گروه و یاد گیری زبانفرزند دو تا چهار ساله شما آماده پیدا کردن دوست و همکاری با سایر کودکان است. در رفت و آمد به مهدکودک یا روابط خانوادگی او قاعدتا به طرف کودکان همسن خودش که از بازی با آنها لذت میبرد. فرزند شما از بازی کردن با همسالان خود تحت کنترل و هدایت شما لذت خواهد برد . همچنانکه او در بازی و فعالیتها شرکت میکند ، به هدایت و کنترل شما نیز نیاز دارد تا یاد بگیرد از جنگ و دعوا بر سر مالکیت اسباب بازیها و نوبت بازی ، خودداری کند .وظیفه والدین از سن دو تا چهار سالگی کودک:اقتدار، الگوی خوب بودن، وظیفه دادن به کودک در حد توان، خوب گوش دادن به تمام حرفهای کودک |
فرهنگ شرافت Culture of Honor فرهنگ شرافت اشاره به وضعیتی دارد که در آن یک شخص (معمولا مرد) احساس میکند در زمان مواجهه با توهین، بیحرمتی، و تهدید باید با خشونت پاسخ دهد. فرهنگ شرافت به اشکال مختلف و مستقل از هم در نقاط مختلف جهان بوجود آمده است و مثالهای معروف آن در بعضی بخشهای خاورمیانه، جنوب ایالات متحده، و بعضی محلههای درون شهری است که توسط گروههای تبهکار کنترل میشوند. فرهنگهای شرافت میتوانند با هم متفاوت باشند، مثلا بعضی از آنها به شدت بر پاکدامی زنان تاکید دارند، بعضی دارای هنجارهای قوی در مورد ادب و مهمانپذیری در مقابل غریبهها هستند، و بعضی دیگر ستیزهجویی نسبت به افراد گروههای دیگر را تشویق میکنند. اما نقطه مشترک تمامی اینها اهمیت مرکزی و لزوم پاسخ دادن به توهین و تهدید با خشونت است.یک تیوری دلیل وجود فرهنگ شرافت را در گذشته و تاریخ این جوامع جستجو میکند بهدلیل شرایطمحیطی بیقانونی یعنی عدم وجود دولتی که بتواند از شهروندان محافظت کند، توهین و تهدید معنای متفاوتی در این فرهنگها دارد. در چنین وضعیتی شخص باید به دیگران بفهماند که قادر به دفاع از خود، خانواده، و اموالش است. از این جهت تهدید و توهین مثل یک آزمون هستند برای دانستن اینکه چه کسی قادر به انجام چه کاری است. کسی که در مسایل کوچک مثل یک جر و بحث کم اهمیت با خشونت پاسخ میدهد، تصویری از خود ارایه میدهد که دیگران بدانند در مسایل مهمتر با او درگیر نشوند بنابراین پاسخ موثر به یک توهین باعث کاهش احتمال حمله از سوی دیگران در آینده میگردد.بسیاری از حوادت روی داده در فرهنگهای شرافت از نظر افراد خارج گروه کماهمیت هستند اما برای افراد درون آن فرهنگ به دلیل تلاش برای دفاع از شهرت خود از اهمیت بالایی برخوردار است. در فرهنگ شرافت، شهرت به شدت با مردانگی گره خورده است.یک مثال جالب مربوط به پروندهای در دهه 1930 از ایالت لوییزیانای آمریکا است. شخصی در نزدیکی یک پمپ بنزین زندگی میکرد و مدام مورد آزار و اذیت کارگران آن قرار میگرفت تا اینکه یک روز از این وضعیت خسته شده و به آنها شلیک میکند که در نتیجه یکی کشته و دو نفر زخمی میشوند. از نظر یکی از اعضای هیاتمنصفه موضوع بسیار ساده بوده و شخص مذبور گناهکار است. اما بقیه یازده نفر دیگر ضمن مخالفت توضیح میدهند کسی که از حق خودش دفاع کند نمیتواند گناهکار باشد. در فرهنگهای شرافت مردانگی یک فضیلت است که باید از آن دفاع شود.تحقیقات در مورد فرهنگ شرافت سفیدپوستان ساکن جنوب ایالات متحده نشان میدهد نرخ قتل بین این افراد در ارتباط با دعوا، مثلتهای عشقی، و سایر موارد مرتبط به شرافت بالاتر است. همچنین نظرسنجی صورت گرفته نشان داد مردم جنوب در مواجهه با توهین و تهدید خانه، خانواده، و اموالشان، در مقایسه با مردم شمال آمریکا، تمایل بیشتری به تایید درست بودن خشونت دارند. بطور مشابه دانشجویان اهل شهرهای جنوبی آمریکا هم گرایش بیشتری به رفتار پرخاشگرانه در برابر توهینها نشان دادند، 85 درصد در مقایسه با تنها 35 درصد. همچنین محققان نشان دادند که قوانین و سیاستهای اجتماعی جنوب آمریکا در مقایسه با شمال تمایل بیشتری به خشونت دارند. اهمیت این موضوع از آن جهت است که سیاستهای اجتماعی یکی از راههای دوام فرهنگ شرافت حتی پس از محو شرایط بوجود آورنده آن است.البته بعضی محققان معتقدند میزان بالاتر خشونت مردم جنوب در مقایسه با شمال ارتباطی به گذشته کوچ نشینی آنها ندارد، کما اینکه دادهها نیز از این فرضیه حمایت نمیکنند، و دلیل اصلی احتمالا در فقر، تجربیات دوران کودکی، و مذهب باشد.منبع |
شما همانچیزی هستید که منتشر میکنید یک گوینده رادیو و مجری را تصور کنید که مرتکب اشتباهی شده است. احتمالا برای عذرخواهی و دفاع از خودش چنین حرفی بزند: "من در زندگی شخصی، آدم متفاوتی هستم لطفا مرا از روی کارها و ویدیوهای منتشر شدهام قضاوت نکنید".اما چرا کهنه؟ما دقیقا همانچیزی هستیم که فعالیتها و حرفهایمان نشان میدهند. اگر نمیخواهید با یک ویدیو قضاوتشوید، راه حل مشخص است."لطفا مرا با فعالیتهایم قضاوت کنید". این جمله، بهترین رزومه برای شماست.لینک مرجع: - are - your - clips / |
خندههای سمی گاهی یک ویدیوی کوتاه 15 ثانیهای بدجور به فکر میاندازدم. خود ویدیو نه، بلکه انتشارش، نحوهی انتشارش، متنی که رویش هست، اموجیهایی که روی آن اضافه شده. میرویم صفحات مجازی آدمهایی که نمیشناسیم میجوریم و میجوریم و ویدیوی رقصیدنشان را برمیداریم، در استوری میگذاریم و مسخره میکنیم، یک آدم را که به حال خودش دارد از لحظهاش لذت میبرد و آن طور که بلد است میرقصد با جوکهای بینمک احمقانه تحقیر میکنیم و گمان میکنیم تمام آن آدم را از رقصیدنش _که به زعم ما زشت و ابلهانه است_ شناختهایم. انگار که تمام مردم وظیفه دارند مثل گروه تخصصی کوریوگرافی جنیفر لوپز برقصند و اگر ذرهای از این کمتر باشد باید جلوی دوربین ظاهر نشوند، دیده نشوند، نرقصند، اصلا حضور نداشته باشند، دوخته شوند به صندلیهایشان، اصلا بروند بمیرند. ما ملتی هستیم که میل داریم هرچه را دوست نداریم تخریب کنیم، حتی زندگی خصوصی افراد را مثله کنیم، حذفشان کنیم، کنار بگذاریمشان، بدنشان را و شیوهای که سلولهای اعصابشان به موسیقی واکنش میدهد سانسور کنیم. حتی وقتی به ما آسیبی نزدهاند.اگر کسی موهای بلند فر و یک سبیل دستهموتوری داشته باشد ما حتما باید بخندیم.چرا؟ به چه چیز باید بخندیم؟چرا مردم را به حال خودشان نمیگذاریم؟ چرا نمیرویم به قبر پدر خودمان بخندیم که از همه چیز خندهدارتر است با این گوسالههایی که تحویل جامعه دادهاند و فکر هم میکردند تولهسگشان قرار است ماتحت دنیا را با افتخاراتش جرواجر کند. آیا فکرش را میکردند که قرار است مثل یک تپه پهن تازه فرو ریخته از رودهی گاو ولو شویم یک گوشه و به زندگی مردم بیدلیل و بیهدف و بیدستآورد بخندیم؟حتی وقتی خندهمان نمیآید چون زیرش چند تا اموجی اشکریز از فشار خنده میبینیم به مغزمان دیکته شود حتما باید به این تصویر بخندیم و یک حرفی درموردش بزنیم.دارم به رقص دو مرد میانسال با تیپ دلخواه خودشان _که به من ربطی ندارد و آسیبی نه به من و نه به جریان رفتاری و فرهنگی جامعه نمیزند_ تماشا میکنم و لذت میبرم که چقدر خوشند.تصور میکنم همین آدم با همین ظاهر و همین حالت رقص حتما عزیز کسیاست. حتما یک جایی فرزندی یا شاید همسری از دیدن همین رقص ساده و معمولی دلش غنج میرود، دست میزند و دلش شاد میشود، سوت میکشد و پا به پایش با یک رقص معمولی دیگر جلو میآید، در جای خودشان بپر بپر میکنند و بدون فکر کردن به هیچ دوربین پدرسگی آن دور و بر اجازه میدهند هورمونهای خانواده اپینفرین از برخورد پاشنههایشان با زمین آزاد شود و سگ سیاه افسردگی جاری در رگ و پی متولدین زمینهای سیاه خاورمیانه را چند دقیقهای کیش کنند یک گوشهی دیگر.یک صفحهی دیگری هست، یک مرد جوان است که اتفاقا بد هم نیست. ساده و معمولی است. ویدیوهایش را به اندازه آنچه که از تجربه و شنیدههایش درمورد دیده شدن پستهایش فهمیده سیو میکند، هشتگ میزند "رقص پسر". کلیه محتوای پیجش رقصیدن در عروسیهای مردم است.مطمین نیستم، احتمال میدهم شغلش باشد. در عروسی مردم برقصد و پولش را بگیرد. نمیفهمم چه فرقی بین این جوان با آن کسی که پول میگیرد و در عروسی کیبورد میزند وجود دارد؟ نه تفاوتی میبینم و نه ننگی.او تلاش میکند اینگونه بازاریابی کند، یک پیج کثافت با یک ادمین رذل بیهمهچیز ویدیوهای او را بدون آیدی میگذارد و با تمسخرش فالوور میگیرد و تبلیغات و پول کلان میسازد، جوان رقصنده مهجور میماند و تحقیر میشود و حتی گوشهای از این دیده شدن برای کمی گرم شدن بازارش و یک لقمه نان درآوردن بهش نمیماسد. محتوا را او تولید میکند اما یکی دیگر ازش استفاده میبرد به لجنبارترین شکل ممکن. احتمالا در درازمدت چیزی جز سرخوردگی نصیب جوان بینوا نخواهد شد.حرفی برای گفتن ندارند، میگردند یک زن سن و سالدار را که عکسهای زیادی از خودش با یک لباس و یک ژست گذاشته پیدا میکنند، معرفیش میکنند و کامنتهای مخرب جماعت مریض را به سمتش هدایت میکنند. ویرانش میکنند بدون آنکه بدانند چه بلایی ممکن اسن بر سر شخصیت و عزت نفسش بیاورند. یک لحظه گمان نمیکنند شاید استفاده از اینستاگرام را بلد نباشد؟ یا عکس دیگری برای اشتراک گذاری ندارد؟ شاید راه دیگری برای استفاده و همسو شدن با نسل جدید پیدا نکرده؟ اصلا به ما چه؟ مگر ضرری به ما زده؟ چرا هیچ کس نمیرود یقهی یکی از آن نکبتهایی را بگیرد که با سواستفاده از کودکانشان گدایی توجه میکنند؟ چه تفاوتی بین آرات و کودکان کار هست؟ چرا او خوب است و یک مشت احمق معتقدند پدرش دارد آیندهاش را میسازد در حالی که کودک را وادار به کاری میکند که خودش عرضهاش را نداشته و جیب خودش را با سواستفاده از آرات پر میکند؟ چرا این انگل کودکآزار را به سخره نمیگیرند و تشویقش میکنند؟چرا ضعیفان بیآزار را بیشتر لگدمال و سرکوب میکنند و زبالهها را تشویق و قدرتمندتر میکنند؟من جماعتی اینچنین تهی و مسموم را نمیفهمم. آدمهای موجسوار خالی از مغز و فهم و تحلیل و فردیت را نمیفهمم.ننگ بر تک تک کسانی که در پرورش و تربیت این جماعت نقش داشتهاند و هیچ چیز از آدمیت بهشان نیاموختهاند.با همین فرمان و روال تک تک ما یک ماشین سرکوبیم، یک دستگاه سانسوریم، یک دیکتاتوری دو پاییم، یک هیتلر خانگی هستیم، یک ماشین بازتولید کلیشههای مریض و جنسیتزده و نژاد پرستیم، یک نازی هستیم که هرچه با خطکش ما متفاوت است در کورهی آدمسوزی پر شده با هیزم کلمات و خندهها و لایکها و share هایمان میاندازیم.ما هیولاییم. هیولاهایی که از زشتی جهان شکایت دارند و خدا را صدهزار مرتبه شکر که دستی در قدرت نداریم. ما همه مستعد و آمادهایم برای اینکه از هرآنچه بیزاریم بدتر شویم.این ما هستیم. مهم نیست شرقی یا غربی، جهان اولی یا جهان سومی، این طرز فکر و رفتار که مثل اسفنجهای احمق از شبکههای اجتماعی جذب کردهایم یک رفتار نازیستی است. چه یک اینفلوینسر ایرانی انجام دهد، چه یک احمق زرد انگلیسی زبان در لسآنجلس چه در یونان و اسپانیا، چه در چین و هند.این یک پدیدهی منحصر به مردم من نیست، یک بیماری جاری در یک کل واحد است. کرونای فرهنگی است. آدمیتمان را میکشد و چال میکند و پوستهی احمق مردارخوارمان را روی زمین، نفسکشنده در میان مردم رها میکند.اما من این نقد را شدیدتر به مردم خودم وارد میکنم، زیرا میدانم در دیگر کشورهای جهان آموزش سواد رسانه و تفکر انتقادی کم یا بیش در دسترسشان هست، اولویتشان است و در سیستم آموزشی نگرانش هستند.در ایران چه؟ اصلا سواد رسانه چیست؟ اصلا کسی مگر نگران فهم و شعور فرزندان من و شما هست؟ ما یک مشت حیوان بیارزشیم که کارمان پر کردن جیبهای مافیای آموزش در جستوجوی موفقیت و خوشبختی است. اگر تمام مردم روی لبهی مرگ باشند آزمونهای جیب پر کن لغو نمیشوند، هزینههای آموزش کم نمیشود، حتی جانمان، پوستهی بیرونمان که منبع درآمد این جماعت است ارزشی ندارد چرا گمان میکنید نگران فهم و شعور و آدم بهتری شدنمان هستند؟زهی خیال باطل.من این نقد را بیشتر از هرکس به مردم سرزمین خودم دارم چون میان این مردم زندگی میکنم، چون بقیه جاهای دنیا به من مربوط نیست، چون مردم من حتی جای خالی این قسم از آموزش را احساس نمیکنند و خودشان از تن سپردن با موجهای بیمقصد و بیسرانجام راضیاند. چون جوانی و هوش و استعداد و خلاقیت بسیاری از آدمها میان این جماعت که از درک تفاوتها وحشتدارند حرام و سرکوب شد.چون درک تفاوتها هوش و شعور و آموزش میخواهد که جای هر سه در میان مردم سرزمین من خالیاست و هر بار با دیدن bully شدن یک نفر، کودکی خودم را به یاد میآورم که شوق نوشتنم، صدای خوشآهنگم، میلم به performance در میان یک مشت گوساله پاره پاره و تمام اعتماد به نفس و خودباوریم پر از زخمهای چرکین شد. که حق ابراز خودم را همانطور که هستم، عالی یا متوسط یا ضعیف نداشتم. باید شبیه دیگران میشدم، جوری که آنها دوست داشتند میبودم حتی اگر دیگران و سلیقهشان در سطح کیفی فاضلاب بود.چرا فکر میکنید bully شدن من و شما بد است اما برای کسی که نمیشناسیم و فقط تصویری از او دیدهایم بد نیست؟ چرا فکر میکنید دردش نمیآید؟ چون شما دردش را نمیبینید؟ چون نزدیکش نیستید؟این فکر را میکنید چون نابالغید. چون قدرت تصور حال و روز آن آدم را بیرون از یک کادر و 15 ثانیه استوری جهتیافته ندارید. چون اصلا چیزی از انسانیت برایتان باقی نگذاشتهاند. همه چیز شما، قدرت تفکر شما لای فرهنگ سراپا تمسخر و تحقیر به باد رفته و نابود شده.قلبمان مرده، شعورمان مرده، تفکر انتقادیمان مرده است. آدمیت، خلاقیت، شرف و شخصیتمان مرده است. کرونای فرهنگی داریم. ژنمان با زهرآلود بودن همگام شده و با سمی بودنمان خو کردهایم. |
دکترین فضای مجازی دکترین فضای مجازی نخست بدایت کلام و بدون هیچ مناقشهای باید پذیرفت که وضعیت و شرایط حاکم بر فضای مجازی کشور آشفته بازاری است که در صورت تداوم این روند، عطف به ماسبق رخداد هر نوع خطا و ناهنجاری را در این بازار مکاره میتوان محتمل دانست.نگارنده به فراخور زمان و به جهت اهمیت بخشی و حساسیت موضوع با درک و وجدان بایستهها و ضروریات وسایل ارتباط جمعی .?احمد خواجه حسنی:(اگر من امروز رهبر انقلاب نبودم،رییس فضای مجازی کشور میشدم !)مقام معظم رهبری حفظ الله { 1 }نخست بدایت کلام و بدون هیچ مناقشهای باید پذیرفت که وضعیت و شرایط حاکم بر فضای مجازی کشور آشفته بازاری است که در صورت تداوم این روند، عطف به ماسبق رخداد هر نوع خطا و ناهنجاری را در این بازار مکاره میتوان محتمل دانست.نگارنده به فراخور زمان و به جهت اهمیت بخشی و حساسیت موضوع با درک و وجدان بایستهها و ضروریات وسایل ارتباط جمعی، از منظر جامعه شناسی با نگاهی کل نگرانه مختصر نکاتی را به رشته تحریر درآورده بدین امید که محضر رفیع و منیع مخاطبین ارجمند مقبول واقع گردد و دکترین مطلوبی در رابطهی فی مابین حکم و اطاعت (حاکمیت و جامعه) اثر گذار نمود پیدا کند.دکترین فضای مجازی در اختیار قرار گرفتن نبض حیاتی شبکههای اجتماعی با تمکین به قانون گردش آزاد اطلاعات ، تسلط بر رفتار و هدایت افکار عمومی، شناسایی آسیبهای پیرامونی،برنامه ریزی و آموزش نیل به ارتقاء سواد دیجیتالی ( Digital Literacy ) ، واکاوی تهدیدهای مختلف ناشی از ضعف یا عدم نظارت و بررسی و بازبینی فرصتها به جهت تدوین استانداردهای لازم میباشد.با ظهور انقلاب تکنولوژیکی و پدیدآمدن فناوری های پیچیده به گفته هانری لوفور، انسان سایبرنتیک جایگزین انسان رومی شده است. { 2 }انسان فطرتا موجودی اجتماعی است که با پیدایش و توسعه روزافزون فضای مجازی زمینهی مراودات و تعاملات فیزیکی خود با محیط اطرافش رنگ باخته،ارتباطهای عاطفی ذاتی سیر نزولی در پیش گرفته و فرایند جامعهپذیری اشخاص نیز متحول گردیده است.جایگاه شبکههای مجازی فارغ از مرزهای جغرافیایی،ملیت و نژاد به لحاظ محبوبیت بسیار بالایی که مابین اقشار مختلف جامعه دارد در شکل دهی رفتارهای شهروندان از اهمیت ویژهای برخوردار است .استاتیستا اذعان داردکه تعداد کاربران گوشیهای هوشمند در جهان به 5 / 2 میلیارد نفر در پایان سال 2019 رسیده، در همین راستا بر اساس نتایج نظر سنجی ایسپا [ 3 ]، از هر 10 ایرانی شش نفر در شبکههای اجتماعی عضویت دارند و اپ تلگرام در صدر شبکههای اجتماعی است.زمان حضور در شبکههای اجتماعی بیش از 4 برابر سرانه زمان مطالعه کتب غیر درسی و بیش از 2 برابر سرانه زمان ورزش کردن است و این همه، نشان از عینیت بخشی موضوع در اقدام به رسیدگی،پایش،نظارت و قانونمندی این فضای فراخ را دارد.حسب محتویات و ماهیت فضای مجازی با پیچیدگیهای مسحورکننده ، بیم بروز مخاطرات و چالشهایی در جریان برقراری امنیت اطلاعات و دادههای بی شمار کاربران مبرهن و هویداست.در تمام ممالک دنیا فضای رسانهای دیجیتال مطابق با فرهنگ آن کشور قانون مند میشود در ایران اما ظهور غیرمنتظره به انضمام بسط و توسعه شبکههای اجتماعی در غفلت نهادهای ذیربط بدون توجه به آماده سازی بسترهای ضروری و فقدان آمادگی پذیرش انقلاب مایکروالکترونیک جدید (به تعبیر تافلر) با عدم فرهنگ سازی کاربردی و سوء مدیریت زیرساختهای فنی و تکنولوژیک شبکههای اجتماعی، بروز پیدا کرد و به رشد چشمگیری دست یافت.فضای مجازی به مثابه یک زندگی موازی (زیست ثانویه) همواره در کنار زندگی واقعی ما در جریان است.مفصل بندی و ت ثیر پذیری زندگی افراد از شبکههای اجتماعی و برهم خوردن ساختار مناسبات و ارتباطات انسانی در پی بروز انقلاب صنعتی سوم از کشفیات ذهنی نگارنده نیست و ناگفته پیداست، منتهی باورمندم این ت ثر بدلیل اصالت و ماهیت لیبرالی به نحوی از انحاء ، به سرعت بر ساختار زندگی اجتماعی شهروندان ایران زمین و سبک زندگی ما چیره گشته ،ارزشها و هنجارها را تار و مار نموده و در دگرگونیهای اخلاقی و اجتماعی به نحوی افسار گسیخته در حال جولان است و به دیگر سخن کسی را یارای جلوداریش نیست.سیطرهی قدرتهای هژمونیک جنگ رسانهای در سایهی ابهامات زاید الوصف فراروی فضای مجازی کشور، تهدیدی بالقوه برای امنیت اجتماعی و روانی جامعه محسوب میشود .اهمیت نقش آفرینی فضای مجازی و رسانههای نو بنیاد در هدایت افکار عمومی و بازخوردهای اجتناب ناپذیر جمعی اظهر من الشمس است،در این میان رواج شایعات و آثار منفی چرخهی انتشار اخبار جعلی و استراتژی دست کاری در افکار عمومی از طریق سوژه یابی حسب مسایل روز کشور با دست کاری در پردازش دادهها ، و تولید محتوای سازماندهی شده با نیات سوء ، زنگ هشدارهای جدی را در مقوله امنیت ملی به صدا درآورده است.شبکههای اجتماعی همچنان که دیوار سانسور را کوتاه کردهاند، دیوار جعل اطلاعات را نیز مرتفع ساختهاند.رسانههای اجتماعی با یک دست تابلوی توسعه دموکراسی را بالا بردهاند و همزمان با بسترهایی که در اختیار کاربران برای انتشار اخبار جعلی قرار گرفته، مبانی دموکراسی را تخریب میکنند.[ 4 ]جامعه امروزی ایران با بهره جستن از فضای مجازی به طرز شگفت آوری در حال ترقی است.حسب داده کاویهای متقن به شرح تفصیل ، توسعه تکنولوژی شبکههای اجتماعی باعث گردیده جامعه متکثر شود و ماتریس فکری ، خواست و سلایق شهروندان در چهارچوب و قالبی پیش فرض نگنجد.(جامعه متکثر با عقلانیت و پلورالیسم فکری منش از تضارب آراء،مونولوگی و تکصدایی را برنمی تابد).فلسفه وجودی رسانههای مجازی در جوامع مدرن، دفاع و صیانت از جامعه مدنی، آزادی بیان، جریان آزاد اطلاعات و پایبندی به حقوق شهروندی است در ایران اما درب بر این پاشنه نمیچرخد به این نشان که شرح عیان وضعیت اجرایی قانون گردش آزاد اطلاعات نیازی به بیان ندارد.نیک آگاهید که پلتفرم پر مخاطب تلگرام که از مشروعیت و مقبولیت بالایی بهره میبرد علیرغم مخاطب 45 میلیونی اش با بی ارزش شمردن حق انتخاب شهروندان فیلتر گردید.محل سوال اینجاست که آیا یک نظام بروکراتیک منظم و منسجم قادر به کاربست راهکارهای مسالمت آمیز و عامه پسندی به لحاظ کنترل و نظارت بر فضای مجازی نیست و آیا فیلترینگ اپلیکیشنهای پیام رسان، مقبول جامعه هدف در راستای رضایت اجتماعی محقق شده یا متولیان امر برای انتخاب کاربران وقعی قایل نبوده و نیستند ؟آیا زین پس نیز کارگزاران نظام و دولت مردان بعضا کم حافظه ( لمس دکمه فیلترینگ ) در تبیین رفتار تناقض آمیز و تزلزل در تاب آوری مخاطبین، پویاییهای فراروی تکنولوژیک را به قوه قهریه حواله خواهند کرد و یا فرصت را مغتنم شمرده و با اصلاح و ارتقای نگرش و شناخت عمیقتری از ظرفیتهای فاوا، مسیر حرکت به سمت توسعه سیاسی و اجتماعی را هموار خواهند نمود ؟تجویز راهبردیدر خلاء نظارت تخصصی و اهمال دستگاههای متولی، شرایط انومیک بی قانونی در فضای فکری جامعه حاکم گردیده و شبکههای اجتماعی مورد سوءاستفادههای خرد و کلان دولتها و سرویسهای اطلاعاتی و شوربختانه بد اخلاقی و بی بند و باری بسیاری از کاربران داخلی قرار گرفته و نیاز مبرم به اینترنت ملی، بومی سازی شبکههای اجتماعی و اپلیکیشنهای پیام رسان (با تولید و توزیع محتوای مخاطب پسند، بوجود آوردن فضای رقابتی و به رسمیت شناختن حق انتخاب شهروندان ) محسوس است همان گونه که در سرزمین تزارها با راه اندازی شبکه ملی اطلاعات و دیپلماسی فضای مجازی حاکمیت انحصاری آمریکا بر فضای مجازی را به چالش کشیدند، بدیهی مینماید که ایران اسلامی نیز با برنامه ریزی مناسب جهت بسترسازی آموزشی و بالا بردن سطح کارایی و دانش عمومی خانوادهها با هدف صیانت از ارزشهای فرهنگی و هنجارهای اجتماعی ، حفظ تحکیم و صیانت از بنیاد خانواده در فضای مجازی بیش از پیش اهتمام ورزند.اخیرا کاشف بعمل آمده که نمایندگان مجلس یازدهم با اعمال سلایق فردی و سیاسی در صدد یورش به شبکههای اجتماعی و دیوار کشیدن پیاده روهای فضای مجازی هستند ! (بخوانید طرح فیلتر اینستاگرام و واتس اپ) لذا از ارجمند گرامی جناب آقای دکتر رضایی نماینده محترم دیار دلاور خیز دشتستان بردبار که دست بر قضا از دانش آموختگان علوم ارتباطات و م نوس با فضای رسانه است عاجزانه تمنا دارم، طرح بی خانمان کردن جماعتهای آنلاین را همرهی نکرده، با هم افزایی و اقناع نمایندگان، اقدامات حکیمانهای نسبت به ارایه طرح با فوریت ساماندهی و قانونمند سازی فضای مجازی و شبکههای پیام رسان اجتماعی با همکاری و فراخوان راهکار از جامعه نخبگان و دانشگاهیان مبذول دارند.شایسته مینماید با توجه به اقدامات و روشهای بهینه، اصولی و آینده محور جوامع مدرن برای سامان بخشی و ریل گذاری فعالیت رسانههای نوین و ترمیم شکاف دیجیتال ( Digital divide )، همچون کشورهای ایتالیا و کانادا که درس جامعه شناسی فضای مجازی را در دانشگاههای مختلفی از جمله دانشگاه کنکوردیا کانادا و مالتا در ایتالیا تجویز نموده و تدریس مینمایند، کشور ما نیز با ترسیم نقشه راه و تفسیر متن بر اساس نظام اقتضایات، ت لیف دروسی با عناوینی چون سازوکارهای مقابله با آسیبهای شبکههای اجتماعی و اصول و مبانی سواد رسانهای به صورت رسمی در نظام آموزشی کشور در مقاطع مختلف تحصیلی بر اساس گروههای سنی نهادینه نمایند.هر آنچه شرط بلاغ بود قلم راندم باشد که بیش از 47 میلیون و 250 هزار نفر کاربر ایرانی در پیامرسان تلگرام، بالغ بر 47 میلیون نفر ایرانی در شبکه واتس اپ و 44 میلیون عضو اینستاگرام را محترم دانسته ، عطای انقلاب صنعتی سوم را به لقایش بخشیده و به انقلاب صنعتی چهارم خوش آمد گوییم.پ ن از طلا گشتن پشیمان گشته ایممرحمت فرموده ما را مس کنید.?? منابع 1 - بیانات رهبری 20 - 07 - 13912 - دانش سایبرنتیک ( Cybernetics ) در علوم ارتباطات نام نظریهای است که مناسبات انسان و ماشین را تبیین میکند. 3 - مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران "ایسپا" ( ISPA ) 4 - سومین همایش ملی سواد رسانه ای - دکتر حجت اله عباسی |
سیر رشد کودکان سیر رشد کودکانسیر رشد کودکانسیر رشد کودکان موضوعی است که ممکن است ذهن والدین را درگیر کند و سوالهای متفاوتی را در ذهنشان ایجاد کند. آیا کودک من رشد نرمال دارد؟ آیا نسبت به همسالانش از نظر رشدی تاخیر ندارد؟ و چندین سوال دیگر که ممکن است آنها را درگیر کرده و به کلینیکهای تخصصی بکشاند. کودکان از بدو تولد تاهفت سالگی به سرعت رشد میکنند. آنها از نوزادانی کاملادرمانده به افرادی که میتوانند فکرکرده، صحبت کنند ومشکلاتشان را حل کنند، پیشرفت میکنند. دانستن مراحل سیر رشد کودکان میتواند به شما در درک نیازها و رفتارهای آنها کمک کند. در نتیجه برای شناخت و فراهم آوردن فرصت هایی برای یادگیری از این اطلاعات کمک بگیرید. سرعت سیر رشد کودکان در همه یکسان نیست و برخی ازکودکان دارای تاخیر رشدی هستند. در زیر سیر رشد کودکان را آوردهایم. به این مراحل فقط به دید راهنما نگاه کنید.رشد کودکان از تولد تا سه سالگیبین تولد وسه سالگی، بیشترکودکان درخزیدن، راه رفتن ودویدن تسلط کافی را بدست آوردهاند. پس از این دوره کودک باید قادر باشد خودش غذا بخورد به کمک مداد شمعی نقاشیهای ساده بکشد. اسباب بازی هایی مانند لگو و پازلهای ساده را دست کاری کند و قادر به پرتاب کردن توپ باشد. در انتهای این سن کودک قادر است آموزشهای توالت رفتن را ببیند. کودک در اولین سال توانایی گفتن کلمات، سال دوم جملات ساده و سال سوم جملات کامل را خواهد داشت. در این از زندگی کودک، مرحله رشد اجتماعی مهمی رخ خواهد داد. این رشد اجتماعی بدین صورت است که کودک اعتماد کردن را میآموزد و خود را یک فرد مستقل میداند. در انتهای این مرحله، کودک آماده بازی کردن با سایر کودکان میباشد.رشد کودکان از سه سالگی تا پنج سالگیدر سنین سه تا پنج سالگی، کودک قادر خواهد بود مداد دست بگیرد. نقاشیهای کودک ابتدایی هستند، اما حاوی اشکال قابل تشخیص میباشند و همچنین میتواند حروف را کپی کند. کودک باید بتواند لباس خود را بپوشد و توالت رفتن را کامل یاد گرفته باشد. همچنین توانایی بازی با سه چرخه یا دوچرخه را با پایههای کمکی دارد. در این مرحله کودک یاد خواهد گرفت که از زمان گذشته و آینده استفاده کند. کودک در این مرحله اسباب بازیها را به اشتراک میگذارد و در بازیهای گروهی شرکت میکند. او وانمود میکند که لذت میبرد و شروع به درک نقشهای مختلف در جامعه میکند. کودک شروع به درک تفاوت درست و غلط میکند و با زیر پا گذاشتن قانون، احساس بدی خواهد داشت.رشد کودکان از پنج سالگی تا هفت سالگیبه نظر میرسد کودکان در پنج تا هفت سالگی یک دوره پر تحرک را پشت سر بگذارد. در این سن کودکان معمولا در ساکن نشستن مشکل دارند. آنها ممکن است در حرکاتشان، دست و پا چلفتی و نا هماهنگ به نظر برسند. در این سن ممکن است کودک شما، در مهارتهای حرکتی درشت مانند اسکیت و دوچرخه سواری به تسلط برسد. همچنین کودک مهارتهای حرکتی ظریف مانند نوشتن و بستن بند کفش را یاد میگیرد.کودکان در این سن بسیار اجتماعی هستند. آنها گروه هایی تشکیل میدهند و معمولا به صورت تفکیک جنسیتی تقسیم میشوند. آنها گروه هایشان را بر اساس سلایقی که به اشتراک میگذارند پیدا میکنند. علی رغم میل آنها به پیدا کردن دوست، ممکن است نادیده گرفته شده یا طرد شوند. آنها شروع به درک قوانین میکنند. از نظر شناختی، کودک احتمالا یاد میگیرد که محاسبات ساده ریاضی را خوانده و انجام دهد. درک او از زبان درحال گسترش است و شروع به درک کنایات و اصطلاحات میکند. همچنین در این سن کودک استدلال کردن را برای حل مشکلاتش یاد میگیرد.سیر رشد کودکان ممکن است به دلایلی مسیر طبیعی خود را طی نکند. در این صورت کودک در حیطههای شناختی،گفتاری، حرکتی و اجتماعی نیازمند مداخلات کاردرمانی در کودکان و گفتاردرمانی است.برای کسب اطلاعات جزییتر از مراحل رشد کودکان میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید: مراحل - رشد - طبیعی - . - رشد - حرکت - ظریف - ر/آدرس: تهران، تهرانسر، چهارراه صدف، جنب بانک صادرات، پلاک 45 ، طبقه دوم(بالای پلیس+ 10 )تلفن: 44508652 - 44504423 آدرس سایت: منابع:سیر - رشد - کودکان - ا.ا - هفت - سالگی - کارد/ |
قسمت دوم: بولی چیست و چرا دمنتورها بولی میکنند؟ جامعهی ما با آدمهای دمنتور صفت اشباع شده. از کجا میفهمیم؟ رفتار جمعی و رایج در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی. شبکههای اجتماعی بهخاطر حاشیه امنی که برای افراد ایجاد میکنند تا با کمترین رد پای جامانده، گوشههای تاریک خودشان را نمایش دهند. نام و نشان حذف شده، اما در عوض با حقیقت پنهان زیر لبخندهای مصنوعی و محبتهای تزویری آدمهای سادهی اطرافمان آشنا میشویم. چیزی که در روز روشن و با چشم قابل رصد نیست. ما در شبکههای اجتماعی رد رفتار دمنتورگونه را میبینیم که با تعقیب کردن سرنخها به یک تصویر کلان از یک فرهنگ دمنتور زده میرسیم. یکی از نمودهای رفتار دمنتورگونه فرهنگ bully است که بسیار در رگ و پی رفتارهای روزانهی ما سرشته شده. بولی چیست؟ شاید پسندیده نباشد که از کلمهی غیرفارسی در یک نوشتار معیار استفاده میکنم، اما مناسبترین کلمهای است که معادل فارسی برای آن نیافتم. بولی نه تمسخر صرف، بلکه مجموعهای از رفتارهاست که به قصد سرکوب یک فرد یا گروه انجام میشود. این رفتارها میتواند اعم از توهین، تحقیر، سرکوب، تمسخر، درگیری فیزیکی، حذف کردن افراد از چرخه تعاملات اجتماعی و به انزوا کشاندن افراد باشد.این رفتار عموما از طرف افرادی سر میزند که سلطهطلب هستند و برای رسیدن به قدرت در سطح مورد نظرشان، شورع به له کردن شخصیت افراد پیرامونشان میکنند. قربانی این رفتار عموما کسانی هستند که در اقلیت قرار میگیرند یا هر نوع تفاوتی با چارچوب کلیشهای دارند که شخصی بولی کننده در آن هویتیابی میکند.سلطهطلبان بولی کننده با ایجاد آزار و اذیت، جامعه اطرافشان را به دو گروه خود و دیگری تقسیم میکنند. خودیها در پیرامونشان این افراد را تایید میکنند تا از آزارشان در امان بمانند و با دریافت امتیاز در حلقهی خودیها تثبیت میشوند و از سطح حفاظت از خود فراتر میروند و خودخواسته تبدیل به حامی سلطهجوی مسموم میشوند. این افراد کمک میکنند تا رفتار ناهنجار سرکوبگرانه شکلی عادی و طبیعی پیدا کنند و آن را بازتولید و آثار مخرب آن را پنهان میکنند یا حتی معنایی مثبت به آن میبخشند. گروه دیگریها، هر کسی است که در خطوط تعیینشدهی سلطهگر(ها) جای نگیرد.بولی در نظام معنایی این متن، یکی از رایجترین شکلهای رفتار دمنتوری است که جامعه را به قهقرا میبرد و با تثبیت و بازتولید در جامعه، افراد را تبدیل به مشتی مردهی متحرک سرخورده و بدون فردیت و شوق و خلاقیت میکند.این روزها پشت سر هم چندین و چند نمونه از بولی افراد در شبکههای اجتماعی مواجه شدم بدون اینکه منفعتی در آن باشد.البته که در هستهی ماجرا قدرت طلبی حرف اول را میزند، اما نه قدرتی که مستقیما بر زندگی ما اثر داشته باشد یا ما را ارتقا دهد. بلکه قدرت گروهی بر گروه دیگر و تعیین کردن خط مشی برای "چگونه وجود داشتن و زیستن" و تبدیل کردن افراد به مترسکهایی کلیشهای و شبیه به هم بدون هیچ میلی به تفکر و تعقل، منفعل و منتظر موج برای حرکت در مسیری که دیگری ترتیب داده. به این ترتیب قدرت در دست کسی خواهد بود که موج را ایجاد کند و خیالش راحت خواهد بود که این جهتدهی به علایق و سلایق افراد با همراهی آنان حمایت خواهد شد. در یک چرخهی منطقی و عادی از این همراهی و انفعال پول خواهد ساخت و از حضور این مترسکها تجارتی پرسود خواهد ساخت. در یک دید بدبین و دوراندیشانه میتوان احتمال داد که عاملان این روال و چرخه، حتی شاید در درازمدت و مرحله به مرحله موفق به اشغال مسند قدرت سیاسی نیز شوند!اما در نهایت ریشههای این قدرت از توجه و انفعال و همراهی مردمی که بولی را عادی میشمارند و از آن حمایت میکنند تغذیه میکند. |
دن بیلزیریان و ساشا، یک نمونهی تکراری در تاریخ میخواهم نوشتهام را با گوشت شروع کنم! از وقتی به یاد داریم گوشت در برنامهی غذاییمان بوده است. در کاوشهای باستانی، استخوانهای شکسته شدهای مربوط به دو میلیون سال پیش یافت شده که در اطرافش ابزارهای سنگی دست ساخته برای شکافتن و در آوردن مغز استخوان پیدا شده. رودهی بزرگ انسان در مقابل رودهی کوچک وظیفهی آنچنان مهمی ندارد، مگر جذب مقداری از فیبرها. برعکس در بعضی از میمونها این رویه برعکس است، یعنی رودهی کوچک نقش مهمی ندارد و رودهی بزرگ عضو مهمتری برای آنان محسوب میشود، چرا که برعکس انسان اکثر رژیم غذایی آنان را گیاهان تشکیل میدهند. همین امروزه هم خوشمزهترین غذاهایمان از گوشت تشکیل شده، و گیاهخواران برای قانع کردن دیگر مردم دنیا کار سختی پیش رو دارند، چرا که دل کندن از این غذای لذیذ به شدت دشوار است.سالهای سال پیش وقتی انسان با شکار و گردآوری روزی خود را بدست میآورد، وظیفهی عمدهی مردان تهیهی گوشت بود و وظیفهی زنان گردآوری گیاه و میوه و دانه. برای این حرف شواهد متعددی وجود دارد. مثلا قدرت جسمی بیشتر مردان (البته برای قدرت جسمانی بیشتر دلایل تکاملی دیگری هم وجود دارد) و مهارتهای جستجوگری و حافظهی بینایی قویتر زنان برای جمعآوری (برای این امر آزمایشهای جذابی انجام شده که به دلیل طولانی شدن متن نمیخواهم به آن اشاره کنم). گوشتخواری همانطور که در شکلگیری جسممان اثر گذار بوده (که پیشتر اشاره کردم)، در سبک زندگی و رفتارمان هم دخیل بوده است. همانطور که اشاره کردم، گوشت همواره، بدون اهمیت به نژاد یا فرهنگمان، غذای لذیذی برایمان محسوب میشده. اما این غذای لذیذ نه همیشه در دسترس بوده است و نه به راحتی بدست میآمده. گاهی وقتها در یک شکار خوراک تنها یک نفر صید میشد و گاهی خوراک یک هفتهی یک قبیله. تکلیف شکارهای کوچک و راحت و بیدردسر و کمخرج مشخص است، خرج یک نفر میشود. اما شکارهای بزرگ باید بین بقیهی اعضا پخش شود. چرا؟ چون هم مصرف و نگهداری آن همه گوشت برای یک نفر کار دشواری است و هم اینکه اگر این شکار بزرگ به همقبیلهای هایشان داده میشد اتحاد بیشتر میشد و آنان هم در شکارهای موفق خود از شکارشان به بقیه میدادند.این ملاحظات، انسانشناسان را به فکر فرو برد. آیا میتوان الگویی تصور کرد که بعضی مردان را جذابتر از دیگران نشان دهد؟ یکی از این انسانشناسان هاوکس بود. او در تحقیقات خود نشان داد که زنان، مردانی را ترجیح میدهند که اهل خودنمایی باشند. چرا که خودنمایی در برداشتی تاریخی به این معناست که من قوی هستم و شکارهای خوبی بدست میآورم، تو در کنار من امنیت خواهی داشت. همینطور که زنان مردان قویتر و خودنماتر را برای جفتگیری انتخاب میکردند، مردان هم تشویق میشدند تا شکارهای خطرناکتر، هیکل چالاکتر و خودنمایی بیشتر از خود نشان دهند تا دل دختران را بدست بیاورند. مردان موفقتر در این امر، فرصت جفتگیری بیشتر پیدا میکردند و ژنهای خودنمایی خود را بیشتر منتقل میکردند (البته منظورم این نیست که ژن خودنمایی داریم). دانشمندان با مطالعهی گروهی از قبایل بدوی آفریقایی و آمریکایی و استرالیایی متوجه این نکته شدند که شکارچیان ماهرتر، صاحب جفتهای بیشتر و مطلوبتری میشوند که این امر بقای ژنهای آنها را تضمین میکند.فقط دن و ساشا نیستند که در حال تکرار این الگوی تاریخی هستند. این الگو در تمام روزمرگیهای ما هم مشاهده میشود. مثلا من از خیلی از دخترانی که به ازدواج فکر میکنند شنیدهام که یکی از ملاکهای مهمشان برای ازدواج سخاوتمند بودن فرد است. یا در کلیپی که چند وقت پیش منتشر شد و همگی حسابی به آن خندیدیم دیدیم که مرد به شریکش میگفت: عزیزم از این به بعد همهی هزینهها برای توعه! یا همین پدیدهی شوگرددی، چقدر از شوگرمامامی محبوبتر است؟ شوگرددیها بیشترند یا شوگرمامامیها؟همین پدیدهی هوو هم از همین مسیله نشا ت میگیرد. مردان اکثرا چند همسر بودهاند (این هم دلایل دیگری میتواند داشته باشد که در اینجا نمیخواهم به آن اشاره کنم)، و همسران یک مرد نسبت به یکدیگر احساس خوبی نداشتهاند، چرا که هووی بیشتر یعنی غذای کمتر. و این نفرت و حساسیت تا امروز همراه بشر بجا مانده است.فرهنگ ما بیش از آنچه که فکرش را بکنیم تحت تاثیر جبر تاریخی خود است. بشر 99 درصد از عمرش را شکارچی خوراکجو بوده است، بدون نگاه انداختن به این دورهی مهم، فهم زندگی امروز برایمان دشوار خواهد شد. |
چرا تفکیک؟ این مطلب در شمارهی دوم مجلهی دانشجویی "مداد" در مهر و آبان 1389 (پروندهی "تفکیک جنسیتی") چاپ شد. نشریهی مداد به صاحب امتیازی، مدیر مسیولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر میشد. نوشتههای چاپ شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندهی این مطلب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.نویسنده: جواد غلامیلوگوی پروندهی تفکیک جنسیتی نشریه مدادطرح چاپ شده برای این مطلب (طرح از محمدرضا دوست محمدی)همان طوری که دانشجویان عزیز مستحضرند و از تغییراتی که در سطح دانشگاه رخ داده، متوجه شدهاند که تفکیک جنسیتی در دستور کار مسیولین قرار گرفته است، از این رو تصمیم گرفتم در حد خودم و در مقام یک دانشجو نظر خود را بنویسم و تا حدی به بررسی جنبههای این مسیله بپردازم.سوالی که این جا مطرح میشود این است که در واقع چرا باید بین دو جنس مخالف تفکیک صورت گیرد و جدایی آنها چرا بهتر و پسندیدهتر است تا اختلاطشان؟آیا طبق اصول خاصی این کار انجام میشود یا فقط طبق یک سری تعصبهای بی جا و توهین به شعور دانشجویان؟ فکر نمیکنید که گروهی اندک از دانشجویان، سایر دانشجویان را بدنام کرده و به خاطر مدرن بودن شان و پیروی از یک سری از اصول غربی باعث شدهاند که مسیولین به این نتیجه برسند که تفکیک بهتر از اختلاط است؟اما اگر درست به قضیه نگاه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که اختلاط دو جنس مخالف، آن هم در سنی که تمایل دو طرف به همدیگر بیشتر شده و خطرات زیای را از قبیل روانی، جسمی و جنسی در پی دارد، اشتباه است. در دوران دبستان و راهنمایی که فرصت مناسبی برای پرورش هر دو طرف در کنار همدیگر است، ما آنها را جدا میکنیم و در دورانی که نوجوان شده و به سمت بلوغ جنسی پیش رفته و هر روز این بلوغ کاملتر شده و نیازش چه از نظر روانی و چه از نظر جنسی به جنس مخالف بیشتر شده، ما آنها را در کنار همدیگر در سر یک کلاس و در یک دانشگاه قرار میدهیم و این کار نتایجی را که اکنون به عینه شاهد آنها هستیم (از قبیل افت تحصیلی، برخوردهای ناصحیح، روابط نامشروع و .) که دین ما، اسلام، ما را از آنها نهی کرده، در پی خواهد داشت.خدای ناکرده، قصد توهین به شعور دانشجویان عزیز را ندارم. فقط گروهی از دانشجویان هستند که این مسایل را رعایت نمیکنند همان طور که همه شاهد نوع روابط، نوع پوشش، نوع رفتارها و نوع آرایش هایی که در شان یک دانشجوی مسلمان طالب علم نیست، هستیم. کافی است شب چهارشنبه سوری سال 87 را به یاد بیاورید و خود قضاوت کنید که آیا اختلاط دخترها و پسرها در چنین شرایطی صحیح است؟متاسفانه تعدادی از دانشجویان عزیز، وقتی که وارد دانشگاه میشوند، خود را یک روشنفکر میدانند و یا تظاهر به آن میکنند. اما اگر روشنفکری به معنای واقعی باشد، خیلی هم خوب است. ولی روشنفکری این گونه، از نوع غربی است و همه نشیت گرفته از کتب روشنفکری غربی و شبکههای ماهوارهای است. نباید فراموش کرد که روشنفکری از نوع اسلامی با نوع غربی متفاوت است و قابل قیاس نیست. اگر ما مسلمانیم، باید طبق دین و شریعت خود باشیم. قرآن، کتاب ما مسلمانان، دربارهی مردان و زنان چه میفرماید؟ مگر قرآن، نگاه به نامحرم را حرام نشمرده؟ مگر حجاب و کنترل رفتار و نوع رفتار را به ما نیاموخته و به آن امر نکرده است؟ پس چرا گروهی از ما باید تفکری سکولار را در پیش بگیریم و از غربیها پیروی کنیم؟حیاست که مانع اختلاط زن و مرد میشودهمان گونه که وقتی حضرت علی از مدینه به کوفه آمده بودند و حکومت را تشکیل داده بودند، یک باره به اهل عراق میگویند: به من خبر رسیده است که زنان شما در راه با مردان نامحرم برخورد میکنند و با هم تلاقی دارند. زمانی هم که پیامبر در مدینه بودند، در ابتدا همین گونه بود. زنان و مردان در کوچه در حال رفت و آمد، با هم روبرو میشدند. پیامبر فرهنگ مسلمانان را این گونه طرح ریزی کرده بود که کنار کوچه مخصوص عبور و مرور خانمها و وسط کوچه مخصوص عبور و مرور آقایان است. این گونه فرهنگ حیا را ایجاد کردهبودند که اختلاطی در رفت و آمد نشود. خانمها و آقایان در مسیر با هم روبرو نشوند. در مورد مسجد، باز هم این را تاکید کرده بودند. یکی از درهای مسجد را نشان دادند و گفتند بهتر است خانمها از این درب، عبور و مرور کنند و آقایان دیگر از این در نیایند. این دیگر در فرهنگ اسلامی جا افتاده بود.حضرت علی وقتی به کوفه رفتند، وضعیت آن جا را مانند وضع زمان جاهلی دیدند که در مسیر رفت و آمد، خانمها و آقایان با هم روبرو میشوند. حضرت اعتراض میکنند که به من چنین خبری رسیده است و بعد خطاب به زنان و مردان میگویند: "آیا حیا نمیکنید که با هم روبرو میشوید؟" و بعد میفرمایند: "یا اهل العراق نبیت ان نسایکم یوافین الرجال فی الطریق اما تستحیون قال لعن ا . من لایغار.""لایغار" یعنی چرا بی غیرت شدهاید؟! چرا راحت در عبور و مرورتان با هم روبرو میشوید؟ در حالی که نه با هم دیگر دست میدادند و نه شوخی میکردند. هیچ کدام از اینها نبود، فقط با هم روبرو میشدند.در فرهنگ اسلام در محیطها نباید اختلاط باشد، باید مجزا باشند. اقتضاء حیا این است و متاسفانه این مسیله که لااقل تا 20 سال پیش در جامعهی ما یک مسیلهی عادی بود، الان به تدریج داریم روی این مسیله، بی قید میشویم.حدود 14 سال پیش که مجلس طرح تفکیک زن و مرد را در بیمارستانها مطرح کرد، خیلیها شانتاژ کردند و چقدر متاسفانه بعضی بانهایت بی غیرتی روبروی قضیه ایستادند. خدا میداند که چقدر به خاطر این مسیلهی اختلاط، مشکل در محیطهای بیمارستانی وجود دارد. در اوایل انقلاب در اتوبوسها، خانمها و آقایان با هم سوار میشدند. اولین باری که تصمیم گرفتند که مسیلهی جداسازی را انجام بدهند، چقدر شانتاژ کردند و چقدر افراد سر و صدای بی جهت، ایجاد کردند. ولی بعد که این کار انجام شد، چقدر به نفع خود خانمها شد! چقدر به نفع آقایان شد! حالا وقتی یک زن در اتوبوس سوار میشود، چه آرامشی دارد! در صورتی که قبلا خانمها خیلی اذیت میشدند. زمینهی اینها را باید در فرهنگ عمومی ایجاد کرد. متاسفانه فضای فرهنگ عمومی ما به سمت شکسته شدن این فضاها میرود. هرچه این ارتباطها راحتتر باشد، خطرناکتر است و باعث از بینرفتن حیا میشود.هنگامی که پای به ساحت دانشگاه میگذاریم، روابط جدید و پیوندهای گوناگونی فرا روی ما قرار میگیرد، ارتباط با دوستان، اساتید، جنس مخالف و . . این روابط در حیطههای مشخص، علمی و کاری برای ما اهمیت خاصی پیدا میکند. روابط تشکیلاتی، علمی، فرهنگی در زندگی دانشجویی آن چنان انسان را درون خود حل میکند که بدون بررسی این که چه نیازی به این گونه روابط داریم و چگونه ارتباط برقرار نماییم، تنها به این خاطر که وارد محیطی آزادتر و بازتر شدهایم، همانند فردی گرسنه رفتار میکنیم که غذایی را در برابر او قرار میدهند و به کیفیت غذا اعتنایی ندارد و با ولع و اشتها آن را فرو میبلعد، رفتار میکنیم. دانشجو نیز تشنهی علم، پیشرفت، کمال و آزادی است و بدون این که در انتخاب روابط با دیگران، چیدمان خاصی را رعایت نماید، روابط خویش را گسترش میدهد، بنابر این لذت بهرهمندی و کمال مطلوب را نمیچشد. لذت بهرهمندی از استاد و نوشیدن از چشمهسارهای علم و دانش، در برقراری یک رابطهی صحیح با استاد امکانپذیر است.هنگامی که انسان، فردی هم دل و همفکر با خود را مییابد، لذت میبرد. اگر عطش و لذت به این روابط در نهاد ما وجود نداشت، با کسی انس نمیگرفتیم. عطش انس با دیگران را خداوند بر ما ارزانی داشته است چرا که انسانها به خودی خود، احساس تنهایی و بی کسی میکنند. اما چه کنیم که عطش ارتباط با دیگران، در مسیر صحیح خویش اقناع گردد؟ گام نخست، بازخوانی و بازیابی این روابط است، بدین معنا که به یاد داشته باشیم این سفرهی گسترده همیشه پهن است، اما اگر ما اطمینان قلبی داشته باشیم که این روابط همیشگی است، قدرت کنترل روابط خویش را بیشتر خواهیم داشت. هر چه جلوتر گام برمی داریم، پهنهها و فضاهای جدید برای ما گشوده میشود. پس باید در روابط و پیوندهای خویش بازنگری نماییم. اگر حیا وجود نداشته باشد، روابط با یکدیگر در هم آمیخته میشود و انسان فراموش میکند که برای چه این روابط را برقرار نموده است که متاسفانه در سطح دانشگاه خودمان کم شاهد چنین روابطی نیستیم. بعضی از دانشجویان چنان غرق در روابط با جنس مخالف اند که خیلی حریمها را شکسته و به ماهیت این رابطهها هیچ توجهی ندارند. آیا این گونه روابط و رفتارها باعث نشده که مسیولین را به فکر تفکیک بیندازد؟ کافی است بچهها یک سری به مجموعهی کانونها بزنید صمیمیت و نوع رفتارها و خوشو بشهایی که در این مجموعه بین دو جنس مخالف وجود دارد، دقیقا مخالف قرآن، دین و دانشجو بودن ماست. اگر مسلمانیم، نباید حریمها را رعایت کنیم؟ اگر ه کسی نمیخواهد طبق آیین اسلام باشد، نباید به سایرین احترام گذارده و طبق قوانین و آیینی که بر اساس آنها این کشور اداره میشود، رفتار نماید؟کلاسهای دانشکدهها به طبع، بهتر از تالارهاست. به نظر میرسد که در کلاسهای تالارها باید تفکیک صورت گیرد چون این جا یکی از مکان هایی در دانشکگاه است که آزادی عمل بعضی از دانشجویان سودجو را بسیار زیاد میکند.متاسفانه بعضی از خواهران عزیز با این نظر که زنها میتوانند و باید پا به پای مردان حرکت کنند و به تمام مقامها برسند و این که در حق آنها ظلم شده، خیلی از حریمها را کنار گذاشته و میخواهند مانند زنان متجدد و غربی رفتار کرده و مدرن باشند! آیا بدون الگوگیری از غرب و ماهوارهها و مدرنیته، زنان نمیتوانند پا به پای مردان حرکت کنند؟ همان طور که در صدر اسلام کم نبودند زنانی که پستهای کلیدی ایفای نقش میکردند، در حالی که طبق اصول و حریمها رفتار میکردند و روابط اجتماعی را در حد معین شده و خاص رعایت میکردند تا جامعه به سمت تعالی خود پیش برود نه زوال! آیا نمیتوان این گونه بود؟ آیا نمیشود با رعایت اصول و قوانین، جوی را فراهم آورد که اول از همه طبق دین و اصول ما باشد و ثانیا امنیت دانشگاه و دانشجویان را در همهی ابعاد در بر داشته باشد؟ آیا اگر این گونه باشد، دختران و پسران نمیتوانند سالم در کنار هم در کلاسها و در جو دانشگاه حضور داشته باشند و این دغدغه را در ذهن مسیولین به وجود نیاورند که بخواهند تفکیک جنسیتی را به اجرا در آورند؟ از ماست که بر ماست.امیدوارم که این نوشته به هیچ دانشجویی بر نخورده باشد و هیچ کسی این را توهین به خود نشمرد. به امید تغییر و حرکتی بزرگ در راه نایل شدن به آرمانهای اصولی یک جامعهی اسلامی. |
قضاوت دیگران وقتی از بهلول پرسیدند آیا مایلید قضاوت کنی گفت: هرگز . چون دوست ندارم در بین دو نفرعالم به موضوعی ورود کنم که حقیقت آن را نمیدانم. منصب قضاوت بدلیل مسیولیت سنگین آن برای پایان دادن به هر مجادلهای از اهمییت به سزایی برخوردار است . اصولا در منصب قضاوت از کسانی برای قضاوت استفاده میکنند که دانش کافی در حوزه قضاوت داشته و موضوعات شخصی و احساسی کمتر در آنها تاثیر بگذارد. جالبترآنکه در بعضی کشورها ، قاضی فقط تایید کننده قضاوت عدهای است که گوش فرا میدهند و با شنیدهها و قراین مباحثه میکنند و سپس تصمیم میگیرند تا با کسب رای اکثریت، و رسیدن به نقطه مطلوب حکمی در خور برای صدور قاضی فراهم کنند. اما داستان قضاوت دراخلاق و دین قصهی دیگری است. قضاوت جایگاه ویژهای دارد . گفتهاند سرانجام قضاوت یا به بهشت ختم میشود و یا به جهنم . جهنم آن و بهشت حاصل شده از قضاوت درست در سفلی و اعلی درجه خودش قرار دارد.گفتهاند:اگر بدون علم و بررسی قراین حکمی به جهل اما درست داده شود ، علی رغم درست بودن حکم، قاضی در بعد اخرویش گرفتار خواهد بود و اگر به عمد حکم غلطی صادر شود که حسابش با کرام الکاتبین است و بالاخره اگر با دانش و بررسی قراین حکم کند ،چه غلط و چه درست ماجور خواهد بود لکن حکم درست در اعلی علیین چون درخواهد درخشید . حال سیوال این است که چرا انسانها مرتب همدیگر را قضاوت میکنند؟. جه اصراری هست تا بر اساس دانش ناقص خود، نسبت به محکوم کردن همدیگر حکم صادر کنیم . یکی از همکارانم اخلاق عجیبی داشت اصولا حرفهای طرف مقابل را بنا به پیشفرضهای ذهنی خودش تحلیل میکرد و متعاقب آن قضاوت مینمود و منظوری را در ذهن میپروراند که به هیج وجه در ذهن گوینده نبود و یا قبل از اتمام سخن طرف گوینده، شروع به پاسخگویی و قضاوت دوستش مینمود. متاسفانه اعتبار ایشان در بین همکاران شرکت هر روز تنزل مییافت به گونهای که مواضع اتخاذ شدهی او را بی ارزش میدانستد و به نظرات او "هر چند که گاه گاهی درست بود" وقعی نمیگذاشتند.قضاوت دیگران قبل از آنکه باعث تخریب طرف مقابل و احساس پیروزی کاذب در ما ایجاد کند به مرور زمان باعث نفله شدن شخصیت قضاوت کننده خواهد بود. |