title
stringlengths 1
187
| text
stringlengths 188
314k
| tags
stringclasses 51
values | likes
stringclasses 246
values | replies
stringclasses 232
values | reading_time
stringclasses 120
values | user_id
stringlengths 3
27
| url
stringlengths 27
756
|
---|---|---|---|---|---|---|---|
راز و نیاز در خلوت با حق تعالی | راز و نیاز در خلوت با حق تعالی
♥️????????♥️
*راز و نیاز شبانه، در خلوت با حق تعالی*
*****
*راز و نیاز شبانه، درخلوت با حق تعالی ، کلیدهایی هستند که قفل صندوق و گنجینه ی مراد و مقصود دلهای پاک و آرام را میگشایند ، و این راه و رسم، با امید و توکل به لطف و مرحمت و محبت حق تعالی ممکن و میسر است.*
*و اما، قلم را در حیطه ی نوشتن، در وصف راز لطف و مرحمت و محبت حق تعالی، توان و توانایی نیست.*
*و دنیا با جاذبه هایش در مال و مقام و قدرت و شهرت ، کلیدهای ارتباط با حق تعالی را از انسانهای اهل حق و حقیقت که سست اراده باشند، میربایند و به چاه گنداب دنیا میاندازند، و مهار فکر و اندیشه ی آنها را به چنگ نا اهلان فرصت طلب میسپارند .*
*ما در دنیا و جهانی زندگی میکنیم که طبیعت آن، همچون عجوزه ی گنده پیر و فرتوت است ، و با ظاهری خوش و با باطنی ناخوش و بیرحم و بی مروت بوده و هیچگونه مودت و محبتی در آن نیست و نباید به ظاهر جیفه های آن دل خوش نمود./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۴ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D9%84%D9%88%D8%AA-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D9%82-%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C-nmt1vrujsyxq |
|
زیبایی های الهی | زیبایی های الهی
♥️????????♥️
*زیبایی های بیپایان الهی در زمین و آسمانها*
*****
*زیبایی های الهی بی پایان و بی نهایت هستند، همانند دریا و آسمان.*
*زیبایی های الهی در هر گوشه از طبیعت پیدا می شود، از پرندگان زیبا تا گل های خوشبو.*
*زیبایی های الهی، عکس العمل عشق و توجه خداوند به جزئیات جهان است.*
*زیبایی های الهی، نشان دهنده قدرت و حکمت خداوند در خلقت است.*
*زیبایی های الهی، نشان دهنده یک روحانیت عمیق و ارتباط مستقیم با خداوند است.*
*با دیدن زیبایی های الهی، ما متوجه می شویم که خداوند عاشق جمال و زیبایی است و به همه ما این امکان را می دهد تا از این زیبایی ها لذت ببریم./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C-lxnrdjw0xp2c |
|
راه کمال انسانیت و بیراهه های انانیت | راه کمال انسانیت و بیراهه های انانیت
♥️????????
♥️
*راه کمال انسانیت و بیراهه های انانیت انسان*
**********
*مهربانی و لطف و محبت ،*
*خوش خلقی و بخشش و بی ادعایی ،*
*دلسوزی و دلجویی و شفقت،*
*عدالت و صداقت و انصاف،*
*تواضع و شجاعت و شهامت،*
*خير خواهی در صله رحم و صلح و آشتی ،*
*شکیبایی و آرامش و مودت و خشیت الهي و امید ،*
*و انسانیت و انسانیت و انسانیت و...*
*از رفتارهای پسندیده ای هستند که به انسان توان و انرژی مثبت بخشیده و زندگي را زیبا و زیباتر و بهشتی میسازند، تا بتوان در راه کمال انسانیت قرار گرفت .*
*و اما و اما و... ،*
*نا مهربانی و خصم و عداوت و خیانت،*
*حرص و آز و حسد و کینه و بدگویی ،*
*غرور و تکبر و خودخواهی و استبداد ،*
*خصومت و قضاوت و تحقیر و تمسخر،*
*بخل و ریا و خساست، و ادعا،*
*قهر و اخم و دوری جستن و انزوا طلبی و نا امیدی ،*
*و حرکت در بی راهه های انانیت ، و بیان دروغ و دروغ و دروغ و...،*
*از رفتارهای ناپسندی هستند که انسان را به تباهی های انانیت نزدیک و از انسانیت به دور ساخته و زندگی را در انانیت، به زشتی های جهنمی میکشانند . /.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۴ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B1%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-lwyc4bfywhje |
|
عجوزه گنده پیر | عجوزه گنده پیر
♥️????????♥️
*این دنیای عجوزه ی گنده پیر را، هیچ صفا و وفایی نیست و برای هیچ کسی هم ، وفایی نداشته و ندارد.*
*اگر با هزار و یک دلیل و برهان ، سلامتی نسبی خود را به پیری برسانیم، با فرایند بی چون و چرای زوال در گذر زمان ، از دردها و بیماری های مخصوص پیری را که بی دوا و بی شفا هستند، گریزی نیست که نیست .!!؟؟*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B9%D8%AC%D9%88%D8%B2%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-is7l5ntmdo6q |
|
غفلت نابخشودنی | غفلت نابخشودنی
♥️????????♥️
*هيچ فضیلتی بالاتر و والاتر از مهربانی و محبت صادقانه و نیکنامی و عاقبت به خیری نیست.*
*قدردانی از محبت صادقانه دیگران فضیلت است و نادیده گرفتن و بی اعتنایی به محبت دیگران، نوعی ظلم و رذیلت بشمار میآید .*
*هيچ ظلم و ستمی بدتر و سختر از تحقیر دیگران نیست.*
*هيچ درد و بیماری بدتر از خود دانا پنداری نیست.*
*و*
*هيچ غفلتی بدتر و نابخشودنی تر از دوری جستن و غافل بودن از کتاب خواندن بیوقفه، و یاد گرفتن و دانستن، و نوشتن دانسته های خود نیست./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%BA%D9%81%D9%84%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D9%88%D8%AF%D9%86%DB%8C-lnyxg9mvzpod |
|
توانستن و نتوانستن | توانستن و نتوانستن
♥️????????♥️
*توانستن برای خودمان و نتوانستن برای دیگران*
**********
*ما میتوانیم :*
*افکار، رفتار ،گفتار و اخلاق ،*
*اشتباهات، احساسات، تصورات،*
*و دنیای خودمان را کنترل و یا تغییر دهیم!!!*
*اما ، نمیتوانیم :*
*افکار ، رفتار ، گفتار و اخلاق،*
*اشتباهات، احساسات ، تصورات،*
*و دنیای دیگران را کنترل نموده و یا تغییر دهیم!!!*
*عقل و حکمت و معرفت ما، بما حکم میکند که بدانیم :*
*غرورمان مانع یادگیری،*
*کم رویی مان مانع پیشرفت،*
*خود شیفتگی مان مانع معاشرت،*
*خود بزرگ بینی مان مانع محبوبیت،*
*و عادت هایمان، خصوصاً، عادتهای نا متعارف مان ، مانع تغییر ما در راستای درستی و راستی و پاکی خواهند بود.*
*آنانی که خوبند، همیشه سبز و پر از شکوفه های بهاری هستند.*
*آنانی که با بزرگی و بزرگواری خود ، قلبی مهربان و با محبت دارند ، همیشه به خوبی در یادها باقی میمانند.*
*خوشا به سعادت آنانی که، با افکار، رفتار، گفتار و اخلاق نیکوی خود، تبدیل به یک کتاب نانوشته شده ، و به عنوان یک الگو و سرمشق برازنده ، در پیرامون روشنفکری و روشن بینی دیگران قرار میگیرند . /.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%86-%D9%88-%D9%86%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%86-uequikwk0ltd |
|
سلطان دل | سلطان دل
♥️????????♥️
*تا زمانی که سلطان دلمان، حق تعالی باشد، هیچکس نمیتواند، دلخوشی هایمان را ویران کند.*
*زيباترين کلام، بیان حق است و زیباترین یادگاری ماندگار ، افکار و رفتار و گفتار نیک در راستی و درستی و پاکی است و بس .*
*تا زمانیکه سلطان دلمان، حق تعالی باشد، هیچکس نمیتواند، دلخوشی هایمان را ویران کند.*
*دیروز را باید رها نمود که گذشته است و از آن باید تجربه آموخت.*
*امروز را باید زندگی کرد که وجود دارد و همین لحظه هاست.*
*فردا را برای زندگی کردن بسیار دیر خواهد شد و باید، از دور نمای آن به عنوان هدف و مسیر، به آن چشم دوخت و مواظب ناهمواریهای راهش بود.*
*هیچکس برتر از هیچ کسی دیگر نیست، بجز آنانی که قلبشان مملو از مهربانی و محبت است.*
*صورتهای زیبا و با طراوت، پیر خواهند شد.*
*پوستهای زیبا و با طراوت، چروک خواهند شد.*
*موهای زیبا و با طراوت، سفید خواهند شد.*
*اندامهای زیبا و با طراوت، خمیده خواهند شد.*
*اما و اما،*
*قلب های مهربان و با محبت، تا آخرین لحظه های عمر، مهربان و با محبت باقی خواهند ماند.*
*زندگی قطره قطره ذوب میشود و آنچه را که از آن باقی می ماند، نیکنامی حاصل از مهربانی و محبت است و بس. /.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۳ | ۴ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%84-e9bginlytdzp |
|
شکرگزاری و سپاسگزاری از خداوند | شکرگزاری و سپاسگزاری از خداوند
♥️????????♥️
*بارالها ، برای نگاه پر مهر و محبتت، تا ابد شاکر و سپاسگزار تو هستیم.*
*معبودا، ما ایمان و اعتقاد راسخ داریم که، هر کسی تو را در راستی و با قلب پاک، ستایش نماید، او را در کنف هدایت و حمایت و حفاظت خودت قرار میدهی.*
*ارزش و رستگاری هر انسانی به قلب اوست، و قلبهای پاک، فقط با هدایت باری تعالی، در آرامش شکل میگیرد و آینه ی کامل کمالات خداست .*
*پروردگارا، برای دعاهای حاجت روا، دستهای خود را بسوی تو دراز و پنجره ی دلمان را بسوی تو باز میکنیم، تا هوای مهربانی و محبت تو را با جان و دل نفس بکشیم، و تا سر حد کمال انسانیت، لذت ثمره ی دعاهای قلبی خود را با جان و دل بچشیم .*
*خداوندا ، سلامتی جسم و جان، عقل روشن، جان آگاه، روح آزاد، و پر و بال پرواز مان عطا فرما، تا عاشقانه در پی تو باشیم و تا بتوانيم، با ذره ذره وجودمان، با جان و دل تو را ستایش نمائیم./.*
*آمین ، آمین*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | مذهبی | ۴ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B4%DA%A9%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D8%B3%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-q5kkmt15hnsw |
موفقترین انسانها | موفقترین انسانها
♥️????????♥️
*موفق ترین آدمها، آنهایی نیستند که به مال و مقام و قدرت و شهرت ، و یا به درجات علمی بالا و مراتب قهرمانی گوناگون رسیده اند،*
*بلکه:*
*موفقترین انسانها، آنهایی هستند که با داشتن دلی مهربان و با محبت، و در نهایت انسانیت ، هیچگاه دل دیگران را نرنجانده و نشکسته اند، و باعث غم و غصه و مصیبت دیگران نشده اند، و مایه ی حرمت شکنی و آبروریزی هیچکس نبوده، و با ایمان و ارادهای راسخ و با صبر و شکیبایی، و با جدیت راستین ، از دروغگویی و ریا، و دغل بازی دوری جسته و دوری میجویند./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-xdw0vfnvbcik |
|
ارزشمندترین متاع زندگی | ارزشمندترین متاع زندگی
♥️????????♥️
*ارزشمندترین متاع زندگی ، داشتن انسانیت و شرافت و عدالت و نیکنامی است.*
**********
*ارزشمند ترین متاع زندگی برای هر انسانی با انسان دیگر متفاوت به نظر میرسد.*
*اما:*
*غالب انسانها، علیرغم داشتن اندیشه های پنهان، و ناگفتنی های پشت زبان، و رازهای پنهان و سر به مهر خود ، جملگی بر این باورند که، سلامتی جسم و جان ، ارزشمندترین متاع زندگیست .*
*سلامتی جسم و جان، آرامش دل، آسایش زندگی، و امنيت خاطر ، برای هر انسانی ، اهمیتی والا و ارزش ویژه ای دارد .*
*البته،*
*در درجه ی اول ، بدون سلامتی جسم و جان، هیچ متاعی در زندگی ارزشمند بهنظر نمیرسد،*
*در درجه ی دوم، اهل خانه و خانواده و دوستان عزيز، به دلیل ارتباطات انسانی. ارائه حمایت در زمانهای سخت و زمانهای خوش، از ارزشمندترین متاعات زندگی هستند.*
*در درجه سوم، آموزش و کسب دانش و آگاهی و مهارت و خلاقیت و تجربه، از ارزشمندترین متاعات زندگی بشمار میآید.*
*برای یک زندگی شرافتمندانه، کسب علم و دانش و آگاهی و تجربه، همچون چراغ راه، لازم است، اما کافی نیست و با داشتن کمال انسانیت و شرافت و عدالت کامل میشود.*
*و اما :*
*ارزشمندترین متاع زندگی برای هر انسان شریفی، انسانیت، شرافت و عدالت و نیکنامی در اندیشه و رفتار و گفتار اوست، زیرا که جسم و جان انسان، بدون انسانیت و بدون شرافت و بدون عدالت و نیکنامی و عاقبت به خیری ، از تفاله یک میوه ی گندیده هم بی ارزشتر است.*
*بزرگی فرموده است :*
*"ما به این دنیا آمده ایم که با زندگی شرافتمندانه، قیمت پیدا کنیم، نه اینکه، با هر قیمتی زندگی کنیم."/.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AA%D8%A7%D8%B9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-ddmh92fvnevf |
|
افراط، عادت و اعتیاد | افراط، عادت و اعتیاد
♥️????????♥️
*افراط، عادت و اعتیاد حضور، در دنیای مجازی اینترنت، با کامپیوتر و موبایل.*
**********
*ترشح طبیعی دوپامین ( Dopamine ) ، از طریق سلولهای مغز، و جریان آن با انتقال دهنده های عصبی شیمیایی در بدن ، حس شادی آفرینی، لذت، سرخوشی، خوش خلقی و آرامش و راحتی طبیعی را ، تحریک میکنند.*
*البته، مصرف بعضی از مواد جامد، مایع و گاز های تولیدی از آنها هم ، بصورت خوراکی، نوشیدنی و استنشاق آنها ، ذره ذره وجود انسان را تحت تأثیر قرار داده و سلولهای مغز را وادار به ترشح غیر طبیعی دوپامین نموده و با تحریک، انتقال دهنده های عصبی شیمیایی ، آنها را وادار به سرخوشی های تصنعی مینمایند .*
*مصرف مواد تحریک کننده، بصورت خواسته و نا خواسته ی مکرر ، برای ایجاد لذت و شادی و سرخوشی، سلولهای ترشح کننده دوپامین را ضعیف و ضعیف تر نموده و عملکرد طبیعی آنها را دچار اختلال در کنترل مینمایند.*
*اختلال در کنترل ترشح طبیعی دوپامین، یعنی، سلولهای مغز، بطور غیر ارادی، نیاز به محرک غیر طبیعی پیدا میکنند و این نیاز به معنای عادت و اعتیاد است.*
*عادت و اعتیاد به الکل، عادت و اعتیاد به مواد مخدر، عادت و اعتیاد به موارد گوناگون مشابه آنها بوده که، کنترل بر آنها بسیار سخت و دشوار است و عوارض آن، لرزش بدن یا رعشه ، عارضه شبه سرماخوردگی، گرفتگی عضلانی و سست شدن اراده ها و ... ، عوارض بحران زا و ویرانی های گوناگون خانمان برانداز را در پی دارد.*
*البته ، بسیاری از رفتارهای لذت بخش، هم عادت زا و هم اعتیاد آور است و تغییر دادن ، نادیده گرفتن و کنترل ارادی و غیر ارادی آن رفتارها را که، غیر متعارف و ناپسند هستند ، چندان آسان نیست.*
*و اما :*
*علیرغم اینکه، همه میدانند که، مطالعه ی کتابهای مفید، با محتوای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، در سطوح مختلف علمی، در باب علوم گوناگون ، بهترین دوست، برای همهی لحظه ها بوده و هست، و کسب اطلاعات و آگاهی، کلید دانایی و قدرت و تواناییست، متأسفانه، یکی از شایع ترین عادت ها و اعتیاد های این دوره و زمانه، حضور نامتعارف در دنیای مجازی اینترنت، در سراسر جهان است که ، از لحاظ، افراط در استفاده مفید و غیر مفید از کامپیوتر و موبایل ، در همهی سنین، معتادان به آنها، بی شمارند.*
*افراط و عادت و اعتیاد حضور در دنیای مجازی اینترنت، با کامپیوتر و موبایل، یکی از بحرانهای فرهنگ شخصی، فرهنگ خانوادگی و اجتماعی است که، در همه جا، بوضوح دیده می شود و اراده ها را، برای کنترل رهایی از این بحران، سست و ناتوان ساخته ، و برای ترک این عادت و اعتیاد، دارویی جزء، تقویت اراده، در راستای اعتدال اندیشه و کردار و گفتار، در استفاده بهینه از آنها وجود ندارد./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | سلامت | ۲ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B7-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%AF-unxrly3fnowd |
معجزه ی کلام | معجزه ی کلام
♥️????????♥️
*معجزه ی یک کلام، از یک سراغ گرفتن و از بیان یک احوالپرسی صادقانه*
**********
*انعقاد کلام در ذهن، و بیان کلام با زبان، و نوشتن کلام، قدرت انعکاس با بار مثبت، و انعکاس با بار منفی دارد.*
*کلام، زنده و حق است ، در بیان و نوشتن کلام، باید هشیار و بیدار بود.*
*یک سراغ گرفتن و یا یک احوالپرسی صادقانه و صميمانه ، از عزیزانمان ، بستگان دور و نزدیکمان، دوستان عزيزمان ، همسایگان شریفمان و رفقای با مرام مان و بزرگانمان و اساتید و معلمهایمان...*
*و اهمیت دادن به آنها و تحسین از خوبی های آنها، بسیار ارزشمند و پسندیده و دلگرم کننده است.*
*شاید که آنها :*
*مدتها، از شادی و شادمانی، دور مانده باشند.*
*شاید که انها:*
*روزهای سختی را گذرانده و یا میگذارنند، و کار و زندگی آنها، همچون کلاف سر در گم بوده و بسیار کلافه هستند.*
*شاید که آنها :*
*در عمق رودخانه ی زندگی پرفراز و نشیب ، در حال غرق شدن باشند.*
*و شاید که، با یک سراغ گرفتن از آنها، و با یک احوالپرسی، و با یک تحسین از خوبیهای آنها، آنها را شادمان و پرنشاط سازد و برای کار و زندگی آنها، دلگرم کننده باشد و لحظات دلنشینی را برای آنها بیافریند./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87-%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-nhnloj1ykbiy |
|
دنیا طناز افسونگر | دنیا طناز افسونگر
♥️????????♥️
*صیاد طناز و افسونگر*
*************************
*این دنیا، ظاهر و باطن، و زشتی و زیبایی، و راه و بیراه، و چاله و چاه بسیار دارد.*
*این دنیا، در همهی زمانها و در همهی مکانها، برای همهی انسانها، همواره آغازی جدید برای پایان دادن ، و پایانی برای آغاز نمودن داشته و دارد و خواهد داشت.*
*این دنیا، صیاد طناز و افسونگری است که، دام فریبا و دانه های زرین ، در راه و بی راه خلق خدا گسترده دارد.*
*در این دنیا، باید چشم عقل را گشود و هشیار و بیدار و بی آزار بود و خود را، در ایمن نگهداشت که مبادا، در زنجیر زر و سیم مال، و قدرت مقام، و شهرت فریبنده گرفتار افتاد./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D8%B7%D9%86%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D9%88%D9%86%DA%AF%D8%B1-p8wdrxysn41a |
|
عطر وجود انسانیت | عطر وجود انسانیت
♥️????????♥️
*عطر وجود محبت آمیز انسان بودن و داشتن انسانیت، قابل تقدیر و ستودنی است.*
**********
*مهربانی و محبت صادقانه، مهمترین اصل و اساس انسانیت است.*
*انسانهای بزرگ منش ، از ناملایمات و حتی مرگ، هراسی ندارند و با اراده آهنین خود، تا زنده هستند، انسان بودن و انسانیت را در وجودشان زنده نگه میدارند.*
*انسانیت یعنی اینکه، در نهایت تواضع و مهربانی و محبت صادقانه ، بتوان لبخندی بر لب، و آرامشی بر دل درد مندان نیازمند به محبت کاشت.*
*مهربانی و محبت صادقانه، همچون آب نوشیدنی خنک، و پاک و زلال بوده که، نوشیدنش بسیار گوارا و جانبخش است .*
*ارزش و اعتبار انسانهای مهربان و با محبت شریف و لایق، بسیار بیشتر از هزار آدم نالایق و مجیز خوان است.*
*آدمهای نالایق و مجیز خوان، با در آوردن ادای مهربانی و محبت و دلسوزی ، هميشه دیگران را مقصر مشکلات کار و زندگی خود میپندارند و بسیار عصبانی مزاج و انتقامجو بوده و اگر به خواسته های آنها پاسخ داده نشود، اگر بدهکار هم که باشند، خودرا طلبکار جا میزنند و دائماً توقع دارند که نیازشان از طریق دیگران تأمین شود.*
*آدمهای نالایق، بجای همدلی و همراهی و همبستگی، دائماً بدنبال مچ گیری و گرفتن نقاط ضعف، از انسانهای موفق و بزرگ و بزرگمنش هستند.*
*و اما...*
*انسانهای مهربان و با محبت و لایق، رنج بیشتری میکشند، چونکه، از رنج، رنجدیدگان هم رنج میبرند.*
*عطر وجود محبت آمیز انسان بودن و داشتن انسانیت، قابل تقدیر و ستودنی است، زیرا که، رایحه ی عطر وجود محبت آمیزشان ، لبریز از شادمانی و آرامش دل نیازمندان به محبت است.*
*البته...*
*همهی موجودات، خصوصاً همهی انسانها ، بی شک و تردید، نیازمند به مهربانی و محبت و دلسوزی صادقانه هستند و با کسب محبت صادقانه ، به آرامش دل، آسودگی خاطر و احساس امنیت میرسند ./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B9%D8%B7%D8%B1-%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-oigwustlcers |
|
تبریک برای حلول سال نو 1402 | تبریک برای حلول سال نو 1402
♥️????????♥️
*کهن ترین جشن ماندگار و به یادگار مانده ی مردم ایران زمین، "عید سعید باستانی نوروز"*
**********
*با اهدأ سلام و دعاي خير و بركت و رحمت الهي و با آرزوي سلامتی و سعادت برای یکایک عزیزانمان و دوستان عزيزمان ،*
*بدینوسیله ، کهن ترین جشن ماندگار و به یادگار مانده ی مردم ایران زمین، عید سعید باستانی نوروز و حلول سال نو شمسی ، عید همبستگی ملی ، عید بهار دلانگیز، و عید شور و نشاط تجدید حیات طبیعت، دیدن و چشیدن لذت لحظه لحظه های مراحل رشد و شکوفایی و روئیدن انواع گیاهان و تولد دوباره جوانه های رنگارنگ را، صادقانه و صميمانه تبریک و تهنیت عرض مینمایم.*
*امید از خدا داریم که ، این ایام شادی آفرین، برای یکایک مردم ایران زمین و همه ی مردم جهان و خصوصاً، برای یکایک عزیزانمان و دوستان عزيزمان ، اوقاتی خجسته و مبارک باد./.*
*یاحق و بدرود*
*نوروز سال 1402*
*سعادت پژوهتان*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%84%D9%88%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%86%D9%88-1402-ovjmbn8bm2ho |
|
اندیشه های مثبت و منفی | اندیشه های مثبت و منفی
♥️??????♥️?♥️
*روند زندگی هر انسانی، از افکار و رفتار و کلام او سر چشمه میگیرد.*
**********
*امید به زندگی، یکی از شاخص های مهم در گذر زندگی بوده و هست و خواهد بود .*
*تأثیر مستقیم افکار مثبت و یا افکار منفی، در روند زندگی هر انسانی، بر هیچکس پوشیده نیست.*
*مثبت اندیشی به عنوان یک رویکرد ذهنی و عاطفی بر درخشندگی و پویایی زندگی بوده که، موجب تلاش و کوشش و تجلی اعتماد به نفس و عزت نفس و موفقيت و خوشبختی محسوب می شود.*
*افکار منفی، یکی از زمینه های ایجاد مشکلات و معضلات، و دغدغههایی است که، در جسم و جان انسان اختلال بوجود میآورد و ترس و نگرانی و انزوا و کاهش اعتماد به نفس را به دنبال دارد .*
*هر موجودی زنده و حتی هر شیئی، در مقابل افکار، رفتار و کلام انسان، واکنش فوقالعاده مؤثری را از خود نشان میدهد .*
*افکار، رفتار و کلام انسان، کم یا بیش ، عامل انرژی و قدرت فوق العادهای بوده و آثاری اعجاب انگیز از خود بر جای میگذارد.*
*هستند کسانی که وقتی در وصف موضوعی، با اندیشه مثبت یا منفی، مطلبی را بر زبان میآورند، گفته هایشان ناخواسته عملی میشود. !!! ؟؟؟.*
*در زمینه آثار اندیشه های مثبت و یا اندیشه های منفی ، حکایات بسیاری، از رویداد های شاد و دلپذیر و یا غمگین و دلخراش گفته و شنیده شده.*
*افکار، رفتار و کلام مثبت و پسندیده ، در مورد هر موجودی زنده و یا هر شیئی، آنها را در مقابل ناملایمات، مقاومت و استحکام مثبت میبخشد.*
*افکار و رفتار و کلام زشت و ناپسند و منفی، در مورد هر موجود زنده و یا هر شیئی، در آنها تزلزل و ناپایداری و واکنش منفی بوجود میآورد.*
*انسانهای سالم و شاد، از افکار و رفتار و کلام مثبت و امید بخش خود برخوردار و بهرهمند هستند.*
*انسانهای با افکار و رفتار و کلام منفی و نا امید ، سلامتی جسم و جان، آرامش دل و آسایش و امنيت زندگی خود و دیگران را در استرس و اضطراب و نگرانی قرار میدهند و زندگی های سالم را به خطر میاندازند./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D9%86%D9%81%DB%8C-fbxtscue7xkk |
|
گذشته ها گذشته | گذشته ها گذشته
♥️????????♥️
*گذشته ها گذشته، و یقینا" هیچکس قادر به بازگشت و تغییر آن نخواهد بود.*
**********
*روزهای گذشته، همچون چوب کبریت های سوخته ای هستند که، فقط توده ای سوخته و دوده ای سیاه از آنها باقی مانده و دوباره روشن نخواهند شد .*
*گذشته ها گذشته و یقیناً هیچکس قادر به بازگشت و تغییر آن نخواهد بود.*
*و...، امروز را، و همین لحظه لحظه ها را باید، با یک امواج دائمی از آرزوها و امیدها زندگی نمود و به آن رنگ و بوی شادمانی، و گرما و روشنایی دلنشین بخشید و لذت آن را چشید.*
*ارزش و اعتبار بعضی از لحظات زندگی، به اندازه ی کل زندگی قیمت دارد.*
*همهی راههای درست زندگی و زندگی درست، از نخستین گامهای درست آغاز میشود.*
*زندگی با هر عمری که مقدر باشد، تمام میشود، اما...، کار ها و بارهای زندگی، از بدو تولد تا پایان عمر، تمام ناشدنی، و سراسر جنگ است و دفاع و هیچکس نمیتواند، خود را آنگونه بسازد که، مورد پسند همگان قرار گیرد ./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۴ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87-b5ipkea1vxmc |
|
لباس سنتی زنان ایل قشقایی | لباس سنتی زنان ایل قشقایی
♥️????????♥️
*لباس رسمی زنان طایفه صفیخانی ساکن چمن لاله از ایل قشقایی در جشن ها*
**********
*لباس رسمی غالب زنان ایل قشقایی، از جمله، زنان طایفه صفیخانی ساکن چمن لاله از ایل قشقایی ، از جنس و رنگ و نقش و نگار های گوناگون، تا اوایل دهه ی 1340 شمسی، تجلی یک پوشش دائمی بصورت سنتی روزمره ، در همهی سنین بوده، و همچنین در سالهای اخیر نیز ، غالباً برای شرکت در جشن های شادی آفرین و مراسم عروسی، و حضور در رقص دستمال بازی، با صف های دایره گونه استفاده میشود .*
*لباس زنان ایل قشقایی، یکی از ارزنده ترین مظاهر زیبایی شناختی و گنجینه فرهنگی ایل قشقایی بشمار میآید.*
*پوشش لباس زنان ایل قشقایی، علاوه بر زیبائی خاص خود ، به عنوانِ یک حجاب کامل ظاهری جسم نیز ، قابل تحسین است .*
*البته حجاب واقعی، یعنی رفتار شایسته و سخن متین، و همچنین، حجاب واقعی، یعنی کمال پوشش عفاف، برای حفاظت از شخصیت و انسانیت انسانی زنان و مردان محجوب است .*
*حجاب رفتار، حجاب کلام و حجاب جسم، نوعی پوشش و پوشیدگی و سپری در برابر افکار پلید منفی اندیشان ، و دیواری برای جلوگیری از تیر های زهر آگین، چشم و گوش ناپاکان است .*
*بنا به گواهی متون تاریخ، در آئین های جهانی، میان اکثر قریب به اتفاق ملتها، پوشش کامل ، در بین زنان و مردان معمول بوده و هست.*
*هر چند که، موضوع حجاب و پوشش، در طول تاریخ، فراز و نشیب های زیادی را طی نموده، اما، گاهی با اعمال سلیقه ها، نوع پوشش، هر یک به گونه ای در افراط و تفریط، تشدید و یا تخفیف یافته است، ولی هیچگاه، بطور کامل از بین نرفته.*
*در تمام ادیان، خصوصاً در ادیان آسمانی، حجاب و پوشش زنان و مردان واجب و لازم شمرده شده ، زیرا که، لزوم پوشش و حجاب بطور طبیعی، در فطرت انسان، از عهد آدم و حوا، تجلی پیدا کرده است.*
*تجلی شادی و شادماني مردان و زنان ایل قشقایی، از جمله طایفه صفیخانی، نقش لباسهای رنگارنگ، برای پوشش و شادمانی آنهاست.*
*پوشش لباس زنان ایل قشقایی، از جمله طایفه صفیخانی در چمن لاله، برای حضور در جشن عروسی ها، یکی از بارزترین نمادهای نوع پوشش در شادی محسوب می شود.*
*یکی از مهمترین ویژگی های مردان و زنان ایل قشقایی، علاقه شدید آنها به برگزاری جشن در مراسم شادی، برای مناسب های گوناگون است و لباس زنان ایل قشقایی، یکی از بهترین لباس های عالم، برای پوشش و حجاب است.*
*مدل لباس زنان ایل قشقایی، به عنوان زيباترين لباس های سنتی ایران زمین، میتواند یک الگوی مناسب برای پوشش شایسته ، در جشن های گوناگون، و درصف های وحدت آفرین، در ایجاد یک پارچگی و انسجام و همدلی و همبستگی یک طایفه ی منسجم باشد./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | زنان | ۳ | ۲ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%D9%86%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C-ek3xtucuooau |
جوهر راستین انسانیت | جوهر راستین انسانیت
♥️????????♥️
*جوهر راستین انسانیت، نهفته در محبت نیکو*
**********
*به غیر از انسان، سایر موجودات در هر مقام و مرتبه ای که خلق شدهاند، تا پایان عمر در همان مقام و مرتبه باقی میمانند.*
*جانوران، تا پایان عمر شان، حیوان خواهند ماند.*
*ملائک، از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت، ملک هستند و در همان مقامی هستند که بودهاند.*
*اما :*
*انسانها این خصوصیت ها و خصلت ها را ندارند، زیرا که میتوانند، در پائین ترین مرتبه و جایگاه حیوانی انسان بودن، تا بالاترین مرتبه و جایگاه ارزش و عظمت انسانیت انسان قرار گیرند.*
*شرط لازم و کافی برای سعادت و خوشبختی انسان ها، با داشتن ایمان قوی و انسانیت آنهاست.*
*جوهر راستین انسانیت، در کمال اخلاق و ادب و مهربانی و محبت نیکو نهفته است.*
*اندیشه، رفتار و گفتار نیکو ،*
*و اخلاق، ادب شایسته ،*
*و قلب سخاوتمند و محبت الهی ،*
*و زندگي سرشار از عشق و خدمت و شفقت راستین ،*
*میتواند، شخصیت انسان و انسانیت انسان را، زنده و جاوید نگهدارد.*
*معیار انسانیت در اراده قوی و استوار نهفته شده است که میتواند، عقلانیت را بر نفسانیت مسلط سازد.*
*انسانیت، در ورای همهی تفاوتهای ظاهری، از نوع جنسیت، ملیت، زبان، نژاد، و عبادتهای گوناگون، از انواع دین و آئین و مذهب و مرام و مسلک، بالاتر و والاتر است.*
*آزادی و آزادگی و انسانیت، از کلید های گم شده آرزوهای بشریت بوده و هست و خواهد بود که، پیدا کردن آنها، صبر عیوب و عمر نوح میطلبد.*
*با هدایت الهی، رستگاری و نجات انسان ، در راستای انسانیت ، به عنوان هديه و عطایای الهی محسوب میشود.*
*همه ی گفته های گفته شده و نوشته های نوشته شده را، در یک جمله میتوان گفت و نوشت که، سعادت، خوشبختی و رستگاری انسانها، با داشتن ایمان قوی، در راستای انسانیت راستین است و بس ./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۴ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AC%D9%88%D9%87%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-wbtxlwdoasas |
|
مهمانی و میزبانی | مهمانی و میزبانی
♥️????????♥️
*تجدید دیدار خویشاوندان و دوستان و آشنایان عزیز، با رعایت آداب میهمانی و میزبانی*
**********
*ارتباط و دیدار خویشاوندان، دوستان و آشنایان عزیز و کمک به همدیگر، بعنوان احسان و دوستی و دوست داشتن، بسیار ارزشمند ، انرژی بخش و مایه ی شادی و نشاط و شادابی و شادمانی بوده، و برای انبساط خاطر و سلامتی جسمی و روحی طرفين بسیار لازم و ضروری است.*
*پیشی گرفتن از بیان سلام و ادب و احترام با لبخند و خوش رویی متقابل میهمان و میزبان، حق مسلم طرفین است.*
*رعایت آداب و رسوم معاشرت میهمانی و میزبانی، سبب میشود که، احترام بین افراد، خانواده ها، و بزرگی و کوچکی، محبت و همدلی و همراهی بوجود آید و همبستگی ها مستحکمتر شود و از دیدار همدیگر، و در کنار هم بودن لذت ببرند و خاطرات خوش برای هم باقی بگذارند .*
*واما :*
*بی اعتنایی به احساسات همدیگر، کاری بسیار ناپسند بوده و سر چشمه ی بسیاری از مشکلات روزمره و معضلات حل نشدنی، از ایجاد تاریکی های همین منظر است.*
*مهمان خوانده و خواسته شده، حبیب خداست و مهمان نوازی، نشانه ای از اظهار مهر و مهربانی و محبت یک میزبان با محبت، به یک مهمان عزیز است.*
*مهمانی رفتن، همانند پذیرایی از مهمان، تابع قواعدی بوده که، لازم است، ميهمان و میزبان، به آن قواعد پایبند باشند.*
*میهمانی در زمانی قابل قبول است که، میهمان از جانب میزبان خوانده و خواسته شده باشد.*
*برای مهمانی رفتن، رعایت حد و حدود زمان میهمانی و میزبانی، باید مشخص و معقول باشد.*
*از سرزده و بیخبر و بی دعوت و دیر وقت و بیوقت و نابهنگام رفتن، به محل کار و زندگی دیگران باید پرهیز نمود، زیرا که، میهمانی و میزبانی، دو طرف دارد، یک طرف مهمان و طرف دیگر میزبان است.*
*یک مهمان شريف، میداند که، وقتی سرزده و بی خبر و بی دعوت و دیر وقت و بی وقت و نابهنگام، به محل کار و یا زندگی خویشاوندان، دوستان و آشنایان وارد شوند، ممکن است که، موجب زحمت و رنجش میزبان گردند و آنها را به دردسر بیندازند، و شاید، چه بسا، ممکن است که ، آمادگی پذیرایی از مهمان را نداشته باشند و شاید، برخی از میزبانان، ممکن است که، از نظر جسمی و روحی، آمادگی مناسبی براي مهمان نوازی برخوردار نبوده و یا با هر دلیلی دیگر از میزبانی عاجز باشند .*
*مهمان ناخوانده و ناخواسته، و بیاطلاع و بی دعوت، احتمالاً، موجب خستگی فکر و شکستن بال و پر و تحمیل غم و غصه و درد پنهان، برای دل و جان میزبان خواهند بود ./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%85%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-gkmlanjjmfxw |
|
گذرگاه دنیا | گذرگاه دنیا
♥️????????♥️
*گذرگاه دائم لرزان دنیا ، در کشاکش راه زندگی*
************
*گذرگاه دائم لرزان دنیا، در کشاکش راه زندگی، همچون پلی بر روی پرتگاهی عمیق است که، میله های حفاظ کنار آن، از جنس:*
*لبخند دلنشین،*
*مهربانی و محبت بي ریا ،*
*ادب و اخلاق نیکو،*
*سکوت حکیمانه،*
*نگاه خیره کننده به عمق پرتگاه ،*
*و شوق لحظه های شیرین و لذتبخش آنهاست.*
*گذرگاه دائم لرزان دنیا ، در کشاکش راه زندگی ، با* *ستونهای استوار، همچون :*
*صبر و شکیبایی،*
*تحمل ناملایمات،*
*و گذشت صادقانه،*
*مایهی آرامش دل ،*
*اطمینان خاطر و آسودگی خیال ،*
*از مبداء زندگی، و مسیر راه زندگی، تا مقصد و مقصود زندگیست و بس./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-cwypj98bpylt |
|
صبر و بردباری | صبر و بردباری
♥️????????♥️
*صبر و شکیبایی ، خویشتنداری و بردباری*
**********
*صبر و شکیبایی، خویشتنداری و بردباری، و کنترل زبان، یکی از راههای مقاومت و تحمل انسان در شرایط سختی ها و دشواری هاست.*
*زندگی دنیا، صرف نظر از لذت خوشی ها و شادی ها، بدون سختی و تلخی ها و مشقت و مصیبت ها، معنا و مفهومی نداشته و ندارد و نخواهد داشت.*
*فضیلت یکایک خصلت های مذکور، برازنده و نشانه ی عقلانیت و حکمت متکی به اراده قوی و تصمیم شایسته، برای مقاومت در تحمل فشار روحی و روانی و جسمی محسوب می شود*
*اگر انسانها، عاقل و کامل و شریف نباشند، اولین و بدترین دشمن وجودشان، در مقابل ناملایمات گوناگون، عدم کنترل زبان آنها خواهد بود./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۳ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B5%D8%A8%D8%B1-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C-siuaiulutirt |
|
دلهای پاک و دلهای ناپاک | دلهای پاک و دلهای ناپاک
♥️????????♥️
*دلهای پاک و دلهای ناپاک*
**********
*آنانی که با داشتن ایمان قوی، دلشان رئوف و پاک و بی آلایش است، همه چیز را پاک و بی آلایش میبینند،*
*ولی،*
*آنانی که بیرحم و قسی القلب و دلشان سیاه بوده و ایمانشان سست و فاسد است، همه چیز را ناپاک میانگارند.*
*نیک اندیشی ، مهربانی و محبت، و صبر و بردباری ، بسیار قدرتمند و شادی آفرین و تسلی بخش و ماندگار است.*
*ولی،*
*صاحبان دلهای ناپاک، با بداندیشی و سرکشی و نامهربانی و بی محبتی، منشأ اندوه و غم و غصه و متمایل به انحراف از حقیقت هستند .*
*زندگی هریک از انسانها، کوله باری و کتابی از قصه ها و غصه ها و شادی هاست و همهی انسانها، هر یک به گونه ای، نیاز به مهربانی و محبت دارند.*
*امیال روحانی و امیال نفسانی هر انسانی، دائم و بی وقفه، باهم در ستیز و کشمش هستند و داور تصمیم گیر آنها ، فقط با عقل و اراده مصمم، ممکن و میسر خواهد بود .*
*و اما*
*در هر صورت ، زندگی انسانها، بدون شادی متعادل و بدون غم متعادل، معنا و مفهومی نخواهد داشت و هر کسی، مسئول اندیشه، اعمال، گفتار، اخلاق، و پاکی و ناپاکی دل خویش است و بس. /.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۲ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AF%D9%84%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%88-%D8%AF%D9%84%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%BE%D8%A7%DA%A9-pe49tnaxccxp |
|
تعلیم و تربیت مطلوب | تعلیم و تربیت مطلوب
♥️????????♥️
*تعلیم و تربیت مطلوب ، برای ساخته شدن و رسیدن به کمال شخصيت مطلوب*
**********
*تعلیم و تربیت مطلوب ، برای ساخته شدن و رسیدن به کمال شخصيت مطلوب ، بسیار سخت تر و پیچیده تر از حکومت و سلطه بر یک مملکت است.*
*انسانها در زندگی شخصی و اجتماعی خویش، خواسته و ناخواسته، با مشکلات عدیده، برای تعلیم و تربیت مطلوب روبرو هستند .*
*تعلیم و تربیت نیکو ، برای افکار، اعمال، کلام و اخلاق خویش، منجر به تحول در رشد شخصیت مطلوب است .*
*مهار لجام تعلیم و تربیت و هویت هرانسانی باید در دستان خویش باشد.*
*انسانها در برابر خودشان، بسیار ناتوان بوده و لذا در بسیاری از اوقات برای رهایی از سختیها، حتی خودشان را هم فریب میدهند.*
*مسیر تعلیم و تربیت، و علم و دانش، و تجربه و تقوا، با قدم نهادن در راه تکیه بر تصمیم و اراده خویش، میسر است.*
*با تقویت توان تصمیم گیری آزادانه و ارادی و با بصیرت و با داشتن قدرت انتخاب میتوان ، به بازسازی و رشد شخصیت خویش نائل آمد.*
*انسانها بدلیل اینکه دارای اراده هستند، قهرا" مسئول سرنوشت خویش میباشند.*
*انسانها تنها موجوداتی هستند که، میتوانند، هر مسئله ای را انتخاب و برای حل و فصل آن ، با اراده و تصمیم خود، آنرا با آگاهی و تعقل به نتیجه مطلوب برسانند.*
*انسانها بواسطه ی قوه ی تعقل خویش، دارای والاترین مقام در بین سایر موجودات بوده و لذا، برای کسب آزادی و راهنمایی و هدایت و تحمل بار مسئولیت خویش، نیاز به کمال شخصیت خویش دارند.*
*بدون استاد و کتاب، و کسب آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت، نمیتوان به رشد کمال و هویت مطلوب رسید.*
*تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و یادگیری مطلوب، باید در محیط مناسب و با تعامل باشد، تا تاثیر مطلوب آن ممکن و میسر گردد./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%85-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B7%D9%84%D9%88%D8%A8-gwrdrq1mndg6 |
|
بحران زیست محیطی | بحران زیست محیطی
♥️????????♥️
*بحران زیست محیطی، مانع رشد و تکامل و ترقی، و بروز سرگردانی های گوناگون.*
***********
*متأسفانه ، بحران زیست محیطی، همواره، در قالب کاهش میزان بارندگی، کاهش ذخائر آبی، کاهش تدریجی پوشش گیاهی، اعم از جنگل و مراتع، و بروز پدیده آلودگی هوا و...، در کمین ایران زمین قرار دارند.*
*درهرحال، هشدار بحران زیست محیطی، با عملکرد به عمد و یا به سهو، طبیعی و یا غیر طبیعی، و با تساهل و تسامح بوجود آمده، مانع رشد و ترقی مادی و پیشرفت اجتماعی و بروز سرگردانی های گوناگون در ایران زمین گردیده است./.*
*یاحق و بدرود*
*بهمن ماه 1401*
*"عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | محیط زیست | ۱ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AD%DB%8C%D8%B7%DB%8C-lhhe17wkbtap |
عبور از گذشته های تلخ | عبور از گذشته های تلخ
♥️????????♥️
*گذشته ها همچون لباس های دوران کودکی هستند که یاید از آنها گذشت.*
**********
*انسانهای عاقل و شريف، از گذشته های تلخ خود عبور میکنند، تا آینده بهتری برایشان رقم بخورد و از نفرت پراکنی و کینه ورزی دوری میجویند.*
*انسانهای عاقل و شريف ، با تدبیر و تدبر، در وقت جنگ و دفاع، برای احقاق حق، جانانه میجنگند و به وقت صلح، برای آسایش و آرامش، جانانه و صادقانه صلح را بر قرار میسازند.*
*البته:*
*زخمهای جنگ و دفاع و زخمهای قدیمی، یا بطور کامل مداوا نمیشوند و یا اینکه مداوا شدنی نیستند.*
*در جنگ و دفاع، هیچ پلی را پشت سر خود و هيچ دیگرانی، نباید خراب نمود.*
*آنهایی که در تنشهای گوناگون جنگ و دفاع، پلهای پشت سر خود و دوستان و حتی دشمنان خود را خراب میکنند، بدون شک، به بن بست و به راه بی برگشت خواهند رسید.*
*انسانهای عاقل و شريف، در نهایت آرامش و فراغت از اضطراب، خود و اطرافیان خود را، از میان سهمگین ترین طوفانهای گوناگون و نعره های رعدگونه دلخراش ، نجات میبخشند و در مسیر مقصد و مقصود کمال، بسلامت هدایت مینمایند .*
*دیروزها با خاطراتش گذشته ، و فرداها هم با وعده و وعیدهایش در راه است.*
*با کسب تجربه از گذشته و وقایع تاریخی گذشته ، میتوان که، درس و سرمشق گرفت و از تجربه ها، با بهترین صورت، برای حال حاضر استفاده نمود.*
*گذشته ها، همچون لباسهای دوران کودکی هستند که یاید از آنها گذشت.*
*تنها با حال حاضر و موجود، و با امید باید زندگی نمود که، راه کمال همین است و بس .*
*به یاد نیکی های دیگران بودن، زیباترین هدیه ای است که، حتی نیاز به باهم بودن ندارد.*
*هر پیامی از دوستان مهربان و با محبت، در حکم یک دیدار دلنشین را دارد.*
*مهربانی و محبت، ماندگارترین اثر هنری یک انسان عاقل و شريف بوده و زیباترین حکمت در منش دوستی به یاد وجود و به یاد نیکی های هم بودن است و بس.*
*و اما برای هميشه، بايد بخاطر سپرد که:*
*هیچکس، با بودن و ماندن در تاریکی های گذشته، هرگز موفق نخواهد شد./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۳ | ۳ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%84%D8%AE-tjjvpth6ctr3 |
|
مسیر راه زندگی | مسیر راه زندگی
♥️????????♥️
*ایام زندگی ، با بیتابی های فراوان ، و با هر شکل و شمایلی که دارد، میگذرد.*
********************
*مسیر راه زندگی، همچون کاروانی زودگذر است که جز مهربانی و محبت صادقانه و بی ریا ، هیچ رنگی در آن، رنگ و بوی حقیقت نمیگیرد.*
*والاترین نعمت الهی، سلامتی جسم و جان، و والاترین سعادت انسان، آرامش دل و امنيت خاطر ، و والاترین هنر و دین کامل هر انسانی ، روی خوش دلنشین، انسانیت و محبت و نیکنامی اوست.*
*نام نیک و نیکنامی، همچون پیراهنی لطیف، برای وجود انسان است که هرگز کهنه نمیشود.*
*و اما*
**خلاصه ی زندگی،**
*زندگی زیباست و زندگی از لحظه ی حیات و تولد آغاز میگردد.*
*مسیر راه زندگی، همیشه هموار نبوده، گاهی خیلی سریع و تند، و گاهی خیلی کند و آهسته میگذرد و به پیش میرود .*
*با هر اشک شوق و اشک غم،*
*با هر شادی و شیون،*
*با هر خوشی و ناخوشی،*
*با هر لذت و محنت،*
*با هر توانایی و ناتوانی*
*با هر شوکت و فلاکت*
*با هر عشرت و وحشت،*
*با هر زشتی و زیبایی،*
*و*
*با هر خوبی و بدی،*
*با بیتابی های فراوان و با هر شکل و شمایلی که دارد، میگذرد و هر آنچه را که بما داده، پس خواهد گرفت./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۱ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%85%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-dlmmwhtxi6il |
|
ایل قشقایی | ایل قشقایی
♥️????????♥️
*ریشه های تاریخ و فرهنگ ایل قشقایی و طوایف گوناگون آن، در هالهای از ابهام*
**********
*یکی از بزرگترین و معروفترین ایلات اصیل ایران زمین، یعنی، جامعه ی ایل سترگ قشقایی و طوایف گوناگون آن است که، شناخت ریشه های تاریخ و رویدادهای فرهنگ قومی و ساختار زندگی اجتماعی پر فراز و نشیب آنها بسیار حائز اهمیت است .*
*در راستای شناخت این اهمیت، نایافته ها و ناشناخته های تاریخ و فرهنگ اصیل آنها ، در هالهای از ابهام قرار دارد .*
*مطالعه و تحقیق و پژوهش، در مورد تاریخ و فرهنگ یک ایل و طایفه ، بار بسیار گرانی است که، انجام آن، مستلزم دقت دقیق ، و تحمل رنج و مشقت، و صبر ایوب میطلبد.*
*با آرزوي همبستگی و همدلی، و وحدت خانوادگی و خویشاوندی، و پاسداری و نگهداری از فرهنگ حفظ حرمت بزرگان، اسوه ها و اسطوره های ایلی و طایفه ای، امید یقین داریم که، با فرا گرفتن تکنیک های علم و دانش و فناوری و پژوهش و تجربه، میتوان، نایافته ها و ناشناخته های تاریخ و فرهنگ ایل سترگ قشقایی و طوایف گوناگون آنرا، به منصه ظهور رساند. /.*
*یاحق و بدرود*
*بهمن ماه 1401*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C-rbeql0hxaoxs |
|
بهترین دوست | بهترین دوست
♥️????????♥️
*نذر کتاب ، ثوابش از قیمه و کباب بیشتر است.*
**********
*کتاب بهترین دوست، و قلم بهترين ابزار یک انسان شريف است.*
*زیباترین منش یک انسان شريف ، راستگويي و مهرباني و محبت اوست.*
*اگر کتاب، کتاب باشد، و حیف قلم و کاغذ نباشد،*
*نذر کتاب، ثوابش از نذر قیمه و کباب بیشتر است.!؟*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۱ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-ter5tc1yjcil |
|
بیماران پلیدی ها | بیماران پلیدی ها
♥️????????♥️
*بیمارانی که از بیماری پلیدی در رفتار و گفتار خود بیخبرند*
**********
*در همهی مکانها و در همهی زمانها، بیمارانی وجود دارند که، از مبتلا بودن به بیماری پلیدیهای خود بیخبر بوده و برای گفتن عیب و نقص دیگران، میتوانند، به اندازه یک کتاب مطلب بیافرینند، و اما، در مورد عیب و نقص خود، تحمل شنیدن حتی یک کلمه و یک جمله را هم ندارند و اگر بشنوند، غوغا بر پا میدارند .*
*آنهایی که به بیماری پلیدی مبتلا میباشند، گرفتار خودشیفتگی، دروغگویی، فریبکاری، پرخاشگری، آزار رسانی ، بدجنسی و امثالهم هستند.*
*اینگونه بیماران، از افکار، رفتار و گفتار پلید خود، عذاب وجدانشان کمرنگ و حتی در بسیاری از اوقات، بی رنگ بیرنگ است .*
*بیماران بیخبر از بیماری پلیدی خود ، قادر به کنترل رفتار و گفتار خود نیستند و گاهی، با غرور بیجا، خود را از دیگران باهوشتر میپندارند و لذا، در محیط خانه و زندگی و کار خود، با رفتار و کلام خود، ناآگاهانه، به انسان های ضعیف و زیر دست ، آسیب میرسانند.*
*خلق و خوی اینگونه بیماران، غیرقابل تحمل است.*
*این گونه بیماران، مبتلا به بدبینی بوده و در بیان دروغهای شاخدار و وحشتناک، استادند و غالب رفتار و گفتار آنها، برای زیر سئوال بردن دیگران، در خفا و آشکار، و اثبات برحق بودن رفتار و گفتار خودشان میباشد.*
*اینگونه بیماران با روان پلید خود ، از بیماری خود بی خبر بوده و امکان تغییر رفتار و گفتار آنها آسان نیست، چون که، گوش شنوا ندارند، و تا اراده خودشان، برای بهبود رفتار و کلامشان نباشد، قابل معالجه نخواهند بود.*
*خطرناک ترین آدمها، کسانی هستند که، فهمشان اندک، و باور به نداشتن پلیدی های خودشان زیاد بوده و حقیقت را تلخ میپندارند، در حالی که، حقیقت همیشه زنده و پاینده است و هیچ شکی در آن نیست ./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | سلامت روانی | ۱ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7-v836myfl84ot |
راز طول عمر | راز طول عمر
*❤️???????❤️*
گوشه ای از رازهای طولانی شدن و یا کوتاه شدن طول عمر طبیعی انسان:*
**********
*هر انسانی برای داشتن طول عمر طبیعی بیشتر، نیاز به یک زندگی راحت و بی تشنج دارد که، جسم و جان او ، خارج از تحملش، خستگی مفرط نداشته و در راستای اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی، در نیکی و نیکوکاری و پارسایی و نیکنامی نمونه باشد.*
*و اما*
*غم و غصه های روزگار، در قالب یأس و ناامیدی، خشم و کینه، ترس از قضاوت دیگران، توقع بیجا داشتن از دیگران ، و شنیدن آزارهای کلامی و آزار و اذیت دیدن رفتاری از اطرافیان خودی و غیرخودی ، زودرنجی و عدم بخشش و افسردگی، به عنوان یک سربار خارج از تحمل است که، طول عمر طبیعی را کوتاه میکنند. /.*
*یاحق و بدرود* | ۱ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%B7%D9%88%D9%84-%D8%B9%D9%85%D8%B1-lyy41u5nk1lr |
|
چرخ بازیگر روزگار | چرخ بازیگر روزگار
♥️????????♥️
*چرخ بازیگر روزگار*
*بدون ارادت، هیچ سلامی طعم سلام ندارد و هیچ نگاهی، عطر نگاه جانانه ندارد.*
*هيچ نگاهی آشنا، ما را نظاره گر نیست، بهار ما گذشته و گذشته ها گذشته.*
*در لحظه های سرنوشت، روزگار عجب بی رحمانه بازی میکند و پیوند ها را می گسلاند.*
*امان از بیمهری ها و عمکرد روزگار!*
*چرخ بازیگر روزگار ، خرد شدنی ها را خرد میکند، شکستنی ها را میشکند...و نعره ی ناله ها را در گلو میفشارد./.*
*یاحق و بدرود*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۱ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%DA%86%D8%B1%D8%AE-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1-tvygjc0hxogo |
|
امید و آرزو | امید و آرزو
♥️????????♥️
*بدون امید و آرزو نمیتوان احساس نشاط و سعادت و خوشبختی نمود.*
**********
*چهار ستون اصلی نگهدارنده ی هرخانه و خانواده و هر جامعه مدنی ، در قالب و چیدمان درست و شفاف،*
*به حوزه سیاسی مشخص، با مدیریت مربوط به آن ،*
*حوزه فرهنگی پویا ،*
*حوزه اجتماعي مدنی،*
*و حوزه اقتصادی تولید کالا و یا خدمات ،*
*و تأثیر متقابل آنها بر هم ، در خانه و خانواده و جامعه مدنی بستگی دارد.*
*اصلی ترین ستون، از چهار ستون اصلی مذکور ،حوزه ی سیاست مشخص، با مدیریت مربوط به آن است.*
*مسائل حوزه های فرهنگی پویا ، اجتماعی مدنی و اقتصادی تولید کالا و یا خدمات ، زیاد پیچیده نیستند، اما، سیاست نامشخص، با مدیریت غلط ، آنها را پیچیده و پیچیده تر میسازد .*
*هر سیاستی با مدیریت مربوط به آن ، چهار وجه دارد.*
*1 - وجه تجلی حاکمیت و اجرای مدیریتی آن .*
*2 - وجه مشروعيت فرهنگی، با سازندگی و پویایی آن .*
*3 - وجه رقابت اجتماعی مدنی، با سازندگی و انسجام آن .*
*4 - وجه منابع پایدار اقتصادی در راستای منافع حقیقی و حقوقی افراد و اجتماع مدنی آن .*
*تا زمانی که، چهار ستون اصلی حوزه های سیاست با مدیریت مرتبط با آن ،*
*فرهنگ و اجتماع و اقتصاد،*
*و همچنین چهار وجه سیاست با مدیریت اجرایی آن ، در هر خانه و خانواده و جامعه ای، قوام و استحکام نداشته باشد، اعضای آن خانه و خانواده و جامعه، تجلی امید و آرزوی تعالی بخش را پیدا نمیکنند.*
*بدون امیدواری در برآورده شدن آرزوهای فردی و اجتماعی ، طبعاً و قهراً، نشاط و شادماني، حیات و زندگي و خوشبختی، از اعضای آن خانه و خانواده و جامعه رخت بر میبندند .*
*بدون امید و آرزو نمیتوان احساس نشاط و سعادت و خوشبختی نمود./*
*یاحق و بدرود*
*بهمن ماه 1401*
*عبدال محمودزاده*
♥️????????♥️ | ۱ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88-adz6wkw3uxlp |
|
خوشبختی | خوشبختی
♥️????????♥️
*انسانهای بافضیلت و با مرام و باسخاوت، خوشبخت هستند.*
*خواستن و توانستن در راستی و درستی، مایهی سعادت وخوشبختی است، ولی، باید بدانیم و آگاه باشیم که، سعادت و خوشبختی، خیلی دیر بدست میآید، اما... ممکن است که، خیلی زود از دست برود.*
*خوشبختی یعنی اینکه ، در حل و فصل مسائل و مشکلات، با مشکلات مشکل نداشته باشیم و غمها و دلتنگی ها را از خود دور سازیم و با جان و دل، چشم انتظار فرا رسیدن شادی و نشاط بسر بریم .*
*خوشبختی مانند پروانه ای است که، اگر آن را دنبال کنیم ، از ما میگریزد، ولی اگر، صادقانه و صميمانه و حکیمانه، آرام بنشینیم، بر فرق سرمان خواهد نشست./.*
*یاحق و بدرود*
?♥️???????♥️ | ۲ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%A8%D8%AA%D8%AA%DB%8C-dnfyjfqzp7tv |
|
روز مادر | روز مادر
♥️????????♥️
*شمع روشنایی بخش و گل سرسبد، در همه ی زندگی ها، از خير و برکت وجود مادر است.*
**********
*پدر و مادر شريف و محترم ، ستون انسجام واقعی هر خانه و خانواده هستند.*
*پدر و مادر شريف و محترم ، هادی و حامی، و روشنایی بخش دلهای فرزندان خود هستند.*
*پدر و مادر شريف و محترم ، آرامبخش و مرهم دلهای بی قرار فرزندان خود هستند.*
*پدر و مادر شريف و محترم ، نخ تسبیح اعضاء یک خانه و خانواده منسجم هستند.*
*پدر و مادر شريف و محترم ، عطر وجود و حقایق مهربانی و محبت، در میان اعضاء یک خانه و خانواده شريف و محترم هستند.*
*و اما...*
*بدون شک، مادران شريف و محترم ، نورانی ترین شمع روشنایی بخش هر خانه و خانواده شريف و محترم بوده و هستند و خواهند بود .*
*شمع روشنایی بخش، و گل سر سبد درهمه ی روزهای سال، و در همه ی زندگیها، از خير و برکت وجود مادر است./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۲ | ۲ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-csunemn4yofz |
|
هشتگ | هشتگ
♥️????????♥️
*معنی و مفهوم هشتگ،:*
*هش تگ = Hashtag*
*************************
*هشتگ ، با معنای لغوی از انگلیسی به فارسی : (علامت برچسب)، یا نماد، با شکل ( #) نشان داده میشود.*
*هشتگ، یکی از ابزار های کاربردی، در پلاتفرم یا بستر شبکههای فضای مجازی، از جمله گوگل ( GOOGLE) محسوب می شود.*
*از علامت هشتگ ( # )، برای یافتن و یا جستجوی موضوع مورد نظر در شبکههای فضای مجازی، از جمله گوگل استفاده میشود.*
*استفاده از علامت هشتگ، فوق العاده راحت است و کافی است که، پیش از نوشتن هر موضوع مورد نظر، علامت # نوشته شود.*
*برای مثال:*
*#مهربانی و محبت*
*یا حق وبدرود*
♥️????????♥️ | شبکه اجتماعی | ۲ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%87%D8%B4%D8%AA%DA%AF-cmdut0ao1zas |
پروپاگاندا | پروپاگاندا
♥️????????♥️
*معنی و مفهوم کلمه، یا واژه، " پروپاگاندا"،*
*Propaganda*
**********
*کلمه پروپاگاندا، در این چند ساله، در خیلی از گفتهها و نوشته ها، شنیده و خوانده می شود، و شاید خیلی از مردم، علاقمند باشند که، معنی و مفهوم کلمه ی پروپاگاندا را بدانند.*
*برای واژه ی پروپاگاندا، میتوان ، معانی و مفاهیم به شرح زیر را، در مد نظر گرفت.*
* *تبلیغات گسترده هدفمند.*
* *تبلیغات برای شکل دادن به یک نگرش و یا یک عقیده هدفمند.*
* *هجوم تبلیغاتی هدفمند.*
* *شیوه ای برای تاثیر گذاری بر عقاید هدفمند.*
* *تبلیغات برای افزایش اطلاعات ، در راستای اهداف مورد نظر.*
* *تبلیغات با اطلاعات مغرضانه، یا گمراه کننده .*
* *بیان دروغ های آشکار، با اطلاعات غیر واقعی و نادرست ، بصورت گسترده و قاطعانه ، بدون منطق و استدلال .*
* *پایگاه خبری، ویژه شایعه سازی و شایعه پراکنی و اخبار جعلی.*
* *تبلیغات هدفمند، با استفاده از کلمات گفته شده و یا نوشته شده، یک شخص حقیقی یا حقوقی مشهور، یا شناخته شده و یا یک فرد متخصص مطرح.*
*و...*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | ۴ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%DA%AF%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7-xckac5apr7qh |
|
مشکلات پیری و عمر طولانی | مشکلات پیری و عمر طولانی
♥️????????♥️
*خوشا به حال آنانی که، قدر سلامتی و عزت نفس، و زندگی سالم خود را میدانند.*
**********
*وای بر حال و احوال آن بازنشستگان پیر و پیران صد ساله شده ای که، با داشتن کلکسیونی از قرص و قطره و کپسول و شربت دارو، گرفتار بیماری طول عمر و تاخیر در فوت هستند و معطل و چشم انتظار.*
*وای بر حال و احوال آنانی که ، با مروز زمان، اسیر دردهای بی درمان کری و کوری، بی دندانی ، و کج گردنی، پرانتزی پا و کت و کول و کمر مچاله شده و گرفتار عینک و سمعک و دندان مصنوعی و عصا و ویلچر، و واکر چرخدار و بی چرخ و حتی گرفتار فرغون شده اند .*
*وای بر حال و احوال آنانی که ، اسیر بیماری پراکنده گویی بی ربط، و قصه گویی های چاخان گونه تکراری دوران طلایی زندگی ، و دچار فراموشی های لحظه ای و حق به جانب گویی های غم انگیز و درد آور شده اند و میشوند .*
*و اما*
*دانستن قدر سلامتی و زندگی سالم حق است و گذران زندگی در تمام ابعادش، در مثبت اندیشی و عزت نفس و فرهیختگی، ارزش خوب زیستن دارد./.*
*یاحق و بدرود*
♥️????????♥️ | سلامت | ۲ | ۱ | خواندن ۱ دقیقه | AbdalMahmoudzadeh | https://virgool.io/@AbdalMahmoudzadeh/%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%B9%D9%85%D8%B1-%D8%B7%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C-phoagddl07cr |
بهترین فود کورتهای تهران | بهترین فود کورتهای تهران
از آنجا که در شهر بزرگ تهران مراکز تفریحی، تجاری، مال و مکانهای این چنینیِ فراوانی وجود دارد، تعداد فود کورتهای این شهر نیز واقعا زیاد است، اما از این میان برخی از فود کورتها هستند که به سبب وسعت زیاد، تنوع بالا، غذاهای باکیفیت یا به هر دلیل دیگری در فهرستبرترین فود کورتهای تهرانجای گرفتهاند، در ادامه به معرفی 5 مورد از بهترین فود کورتهای پایتخت که محبوبیت بسیاری دارند میپردازیم:
1. فود کورت جام جام
فود کورت جام جم اولین فود کورتی است که در ایران تاسیس شده، این فود کورت در مرکز خرید جام جام در خیابان ولیعصر قرار دارد. در فود کورت جام جم رستورانهای بسیاری با برندهای معتبر وجود دارد این رستورانها هم غذای سنتی ارائه میدهند و هم فست فود. غذای گریل زی زی، رستوران ایتالیاییِ مورانو، مجموعه غذای سنتی ایران مهمان، غذای دریاییِ لاوانسی، خانه کباب بین الملل، فست فود علاء الدین، غذای چینیِ بارژیک، رستوران ایتالیاییِ لیرو، کافه ویونا و... از جمله رستورانها و کافههای فود کورت جام جم هستند، ساعت کاری این مکان از 11 صبح تا 11 شب میباشد.
آدرس: تهران، خیابان ولیعصر، نبش کوچهی طاهری، مرکز خرید جام جم، فود کورت جام جم
2. فود کورت پالادیوم
مرکز خرید پالادیوم، یکی از معروفترین مراکز خرید ایران است که با توجه به قرار گرفتن در شمال تهران از جمله پاساژهای گران قیمت پایتخت به شمار میرود. این مرکز خرید فود کورت بزرگ و جذابی دارد که در طبقهی سوم آن واقع شده، در این فود کورت انواع و اقسام غذاهای خوش طعم را میتوان یافت، غذاهای سنتی، فست فود، غذای ملل، دسرهای خوشمزه، انواع نوشیدنی و... . از میان رستورانهای فود کورت پالادیوم میتوان رستوران دیژون، استیک کات، رستوران مکزیکی لاسالسا، سالاد بار پومودورو، پیتزا خاتون، غذای ژاپنی کاتسو، غذای دریاییِ لاوانسی، کافه لیبرو، کافه ویونا و... را نام برد، این مجموعه هر روز از ساعت 11 صبح تا 23 و 30 دقیقه فعال است.
آدرس: تهران، مقدس اردبیلی، بعد از میدان الف، جنب کوچهی عروضی، مرکز خرید پالادیوم، فود کورت پالادیوم
3. فود کورت برج میلاد
شاید فود کورت برج میلاد یکی از محبوبترین فود کورتهای ایران باشد، چرا که قطعا خوردنِ غذا در بلندترین برج کشور و تماشای پایتخت از بالا بسیار زیبا و لذتبخش خواهد بود. فود کورت برج میلاد در طبقهی چهارم این برج قرار گرفته و طیف وسیعی از غذاهای متنوع ایرانی و خارجی در آن یافت میشود، ویژگی مهم این فود کورت، داشتن خانهی بازی کودکان و برخورداری از موسیقی زنده است. در فود کورت برج میلاد میتوان غذاهای خوشمزهای مانند غذاهای اصیل ایرانی، انواع پیتزا و برگر، غذاهای ایتالیایی، ترکی، عربی و... را در قالب رستورانهای مختلفی مثل برجویچ، باربیکیو دارش مغولی، تک کنتاکی، ترکی استانبولی، لایم، آبگوشت باشی، مای برگر، کاوالی، پاکت، کول کاپ و... نوش جان کرد، ساعت کاری مجموعه از 9 صبح تا 12 شب میباشد.
آدرس: تهران، بزرگراه شیخ فضل الله نوری، وروردیِ بزرگراه شهید همت، کنار گذر اختصاصیِ برج میلاد، فود کورت برج میلاد
مطالب مرتبط:
بهترین پیتزای تهرانبهترین برگر تهرانبهترین کباب تهرانبهترین سوخاری تهران
بهترین پیتزای تهران
بهترین برگر تهران
بهترین کباب تهران
بهترین سوخاری تهران
4. فود کورت پل طبیعت
پل طبیعت یکی از زیباترین پلهای تهران و ایران است که بر بالای بزرگراه مدرس 2 پارک طالقانی و آب و آتش را به هم متصل میکند، این پل یک فود کورت بزرگ دارد که از محبوبترین فود کورتهای پایتخت محسوب میشود. در فود کورت پل طبیعت کافهها و رستورانهای متعددی وجود دارد که هات داگ کمپانی، تهران کافی، ورا دونر، آبمیوهی منفی 30، نوتلا بار، سیب زمینی کمپیر استانبولی، ساندویچ بارویچ فکتوری، سوخاری کابانا، پیتزا ایتالیاییِ پلی و کافهی قهوهی تلخ تعدادی از آنها هستند، این فود کورت از 10 صبح تا 24 دایر میباشد.
آدرس: تهران، میدان ونک، بزرگراه شهید حقانی، خیابان شهیدی، پارک آب و آتش، ضلع شرقی پل طبیعت، فود کورت پل طبیعت
5. فود کورت باغ غذای تهران
باغ غذای تهران یک فود کورت متفاوت در پایتخت است که تمایز آن تم جذاب آن میباشد، وجود خودروهای قدیمی چهرهای خاص به این مجموعه داده است، باغ غذا در کنار باغ کتاب تهران واقع شده و در آن میتوان انواع غذاهای خوشمزه و میان وعدههای رنگارنگ را نوش جان کرد. چیزی که در این باغ خودنمایی میکند وجود خودروهایی قدیمی مانند مینی جیپ، اتوبوس مدرسهی آمریکایی، تراکتور پورشه دیزل، سیتی کار (اولین خودروی برقیِ دنیا)، ون سیتروئن اچ وای و موتورهایی مانند موتور خورجینیِ جنگ جهانیِ دوم، موتور 3 چرخ پیاژو وسپا، موتور امداد روسی و... است. در این فود کورت شما میتوانید دستهایتان را در سینکهایی که در واقع تایر خودرو هستند و شیرهایشان پدالی است بشویید یا اگر غذایتان سرد شد آن را در یک کیوسک تلفن انگلیسی که در واقع گرم کن غذاست، گرم کنید، ساعت کاریِ باغ غذای تهران شنبه تا 4 شنبه 17 تا 24 و 5 شنبه و جمعه از 12 تا 24 میباشد. کباب باروشه، تراک ترکی تانتونی، تراک جنوبی تمشی، پیتزا ایتالیایی بونو، آرمی برگر، کافه روبرتو و وی کافه تعدادی از کافهها و رستورانهای این فود تراک هستند، قیمت غذاها در باغ غذا مانند رستورانهای سطح شهر میباشد.
آدرس: تهران، میدان ونک، بزرگراه حقانی، مسیر غرب به شرق، بعد از تقاطع بزرگراه شهید مدرس، خروجی کتابخانهی ملی، باغ غذای تهران | غذا | ۱ | ۰ | خواندن ۴ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-cvfiwcjvfker |
معرفی 12 بازار و مرکز خرید معروف و شیک همدان | معرفی 12 بازار و مرکز خرید معروف و شیک همدان
همدان یکی از زیباترین و کهنترین شهرهای ایران است که از گذشتههای دور و در ادوار مختلف روزهای پرفراز و نشیبی را به خود دیده، برخورداری از طبیعت زیبا، داشتن جایگاه ویژه در سلسلههای گوناگون و قرار گرفتن در مسیر جادهی ابریشم، باعث شده که همدان همواره از شهرهای مهم ایران باشد. قدمت زیاد همدان سبب شده این شهر بازارهای سنتی و قدیمی فراوانی داشته باشد، داشتن جاذبههای تفریحی و تاریخی متعدد هم عاملی شده که در این سالها گردشگران زیادی به همدان بروند به همین دلیل در چند سال اخیر مراکز خرید بسیاری هم در این شهر احداث شده که در کنار بازارهای سنتی، میتوانند هر گونه نیازی به خرید را برطرف کنند. در این مقاله قصد داریم تعدادی ازمراکز خرید معروف و مهم شهر همدانرا به شما معرفی کرده و توضیحاتی در مورد هر یک ارائه دهیم، پیشنهاد میکنیم تا پایان این مطلب با ما همراه باشید.
بیشتر بخوانید :سوغات همدان | از همدان چی بخریم؟
بازار سنتی همدان
یکی از مهمترین و قدیمیترین بازارهای همدان، بازار سنتی این شهر است که به بازار امام خمینی نیز شهرت دارد، این بازار در میدان امام خمینی همدان که در مرکز این شهر قرار گرفته واقع شده است. قدمت بازار سنتی همدان به دورهی قاجار برمیگردد و در آن علاوه بر 30 راستهی مختلف که هر کدام به صنف خاصی تعلق دارند، 26 کاروانسرا هم وجود دارد که در گذشته از آنها برای اسکان مسافران و بازرگانان استفاده میشده است. معماری بازار سنتی همدان بسیار چشم نواز است و دالانهای تودرتوی آن بازدید کنندگان را به قلب تاریخ میبرد، این بازار در برخی قسمتها روباز و در قسمتهایی مانند بازار قصابها، بازار نخود بریزها، بازار کفشدوزها، سمسارخانه و حلاج خانه سرپوشیده میباشد. در بازار سنتی همدان انواع کالاها با قیمت مناسب عرضه میشود، از شیرینی و آجیل گرفته تا پوشاک و سوغات.
آدرس: همدان، میدان امام خمینی، بازار سنتی همدان
پیاده راه بوعلی
خیابان بوعلی خیابانی قدیمی و معروف در همدان است که محلیها به آن بوعلی پایین میگویند، اینجا خیابان بلند سنگفرش شدهای است و در آن فروشگاهها و پاساژهای متعددی وجود دارد که در آنها هر کالایی که بخواهید پیدا میشود، پوشاک، کیف و کفش، عینک، طلا، لوازم آرایشی بهداشتی، لوازم خانگی و... تعدادی از این کالاها هستند. شبها بعد از اینکه مغازهها و پاساژها تعطیل میشوند دستفروشها به خیابان بوعلی آمده و بساط خود را پهن میکنند. به این ترتیب ساعت کاری بازار بوعلی را تقریبا میتوان شبانه روزی دانست.
بیشتر بخوانید :طبیعت گردی در استان همدان
آدرس: همدان، میدان بوعلی، پیاده راه بوعلی
مرکز خرید شهرآرا
شهر آرا نام مرکز خریدی 4 طبقه در همدان است که از پاساژهای محبوب این شهر به شمار میرود، در فروشگاههای پاساژ شهرآرا اجناسی مثل پوشاک، کیف، کفش، ساعت و... عرضه میشود، این مرکز خرید همچنین یک کافه رستوران به نام بام سبز دارد و طبقهی آخر آن به یک شهربازی سرپوشیده اختصاص یافته است. ساعت کاری مرکز خرید شهرآرا تمام روزهای هفته از 9 تا 13 و از 16 تا 22 میباشد.
آدرس: همدان، خیابان بوعلی، خیابان زبیده خاتون، خیابان بیمه، مرکز خرید شهرآرا
مرکز خرید جهان نما
یکی از لوکسترین مراکز خرید همدان پاساژ جهان نماست که در شمال آن قرار دارد و از گران قیمتترین پاساژهای شهر به شمار میرود. در واحدهای تجاری این مرکز خریدِ نوساز، کالاهایی همچون لباس مجلسی و سیسمونی فروخته میشود، کالاهایی که کیفیت بالا و طبیعتا قیمت زیادی دارند. مرکز خرید جهان نما روزهای هفته از ساعت 9 و نیم صبح تا 1 و نیم ظهر و از ساعت 4 و نیم تا 10 شب فعال است اما جمعهها فقط صبح تا ظهر باز میباشد.
آدرس: همدان، خیابان جهاد، بین خیابان رشد و بهرامی، مرکز خرید جهان نما | سفر | ۰ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-12-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81-%D9%88-%D8%B4%DB%8C%DA%A9-%D9%87%D9%85%D8%AF%D8%A7%D9%86-kmxqjcy5fcmn |
شرایط دریافت ویزای ایران | شرایط دریافت ویزای ایران
شرایط دریافتویزای ایرانبرای اتباع کشورهای مختلف با توجه به نوع روابط بین دو کشور متفاوت است. کشورهای دوست و همسایه ایران اغلب به راحتی میتوانند ویزای خود را دریافت نمایند. کافیست مدارکشان را به طور کامل تحویل دهند تا موفق به دریافت ویزا شوند. شرایط دریافت ویزای ایران برای برخی کشورها متفاوتتر بوده و به صورت سختگیرانهتری صادر میشود.
اتباع کشورهای بنگلادش و افغانستان نمیتوانند از طریق آژانسهای گردشگری یا هواپیمایی برای دریافت ویزا اقدام نمایند. متقاضیان این دو کشور باید به صورت حضوری به کنسولگری ایران در کشور خود مراجعه کرده و درخواست خود را ارائه دهند.شرایط صدورویزای ایرانبرای اتباع کشورهای آفریقای جنوبی، یمن و کشورهایی که اقتصاد ضعیفتری دارند نیز کمی متفاوت است و با سختگیری بیشتری انجام میشود.با توجه به روابط دیپلماسی ایران با کشورهای آمریکا، کانادا و انگلیس، اتباع این سه کشور نیز برای دریافت ویزا با محدودیت مواجه بوده و شرایط متفاوتی دارند.
اتباع کشورهای بنگلادش و افغانستان نمیتوانند از طریق آژانسهای گردشگری یا هواپیمایی برای دریافت ویزا اقدام نمایند. متقاضیان این دو کشور باید به صورت حضوری به کنسولگری ایران در کشور خود مراجعه کرده و درخواست خود را ارائه دهند.
شرایط صدورویزای ایرانبرای اتباع کشورهای آفریقای جنوبی، یمن و کشورهایی که اقتصاد ضعیفتری دارند نیز کمی متفاوت است و با سختگیری بیشتری انجام میشود.
با توجه به روابط دیپلماسی ایران با کشورهای آمریکا، کانادا و انگلیس، اتباع این سه کشور نیز برای دریافت ویزا با محدودیت مواجه بوده و شرایط متفاوتی دارند.
ویزای ایران برای آمریکاییها، کاناداییها و انگلیسیها
همانطور که میدانید، کشور ایران روابط دیپلماسی خوبی با کشورهای آمریکا، کانادا و انگلیس ندارد. از این رو، اتباع این سه کشور برای ورود به ایران با محدودیت مواجه بوده وصدور ویزاآنان با سختگیری بیشتری انجام میشود. اتباع این سه کشور حتما باید از طریق آژانسهای مسافرتی داخل ایران اقدام به دریافت ویزا نمایند و برنامه سفر خود را نیز از همان ابتدا به طور کامل ارائه دهند. اعلام دقیق تاریخ ورود و تاریخ خروج از کشور از دیگر شرایط اتباع آمریکایی، انگلیسی و کانادایی میباشد. اتباع این سه کشور توجه داشته باشند که تنها تا پایان اعتبار مشخص شده در ویزایشان میتوانند در ایران بمانند و امکان تمدید ویزای ایران را نخواهند داشت.
📷
تمدید ویزای ایران
ویزای صادرشده برای متقاضیان سفر به ایران، مدت اعتبار خاصی دارد که بسته به نوع ویزا، متفاوت است. در صورتی که فرد بخواهد زمان بیشتری را در ایران بگذراند، باید 1 تا 3 روز قبل از تاریخ اتمام اعتبار ویزا، به دفتر پلیس اتباع خارجی در شهر محل اقامت خود مراجعه کرده و درخواست تمدید ویزای ایران را ثبت نماید. مدت تمدید با توجه به نوع ویزا و هدف فرد متقاضی از سفر، متفاوت است و هزینه آن نیز چیزی حدود 45 هزار تومان میباشد. مدارک موردنیاز برای تمدید ویزای ایران عبارتند از:
اصل گذرنامه به همراه کپی تمامی صفحاتنامه ریاست دفتر پلیس اتباع خارجیفرمهای درخواست تمدید ویزای ایران2 قطعه عکس 3*4تمبر ورودیارائه فیش واریزی پرداخت هزینه
اصل گذرنامه به همراه کپی تمامی صفحات
نامه ریاست دفتر پلیس اتباع خارجی
فرمهای درخواست تمدید ویزای ایران
2 قطعه عکس 3*4
تمبر ورودی
ارائه فیش واریزی پرداخت هزینه
📷
در این مقاله در موردویزای ایرانصحبت کردیم و ضمن معرفی انواع ویزا، اطلاعاتی در مورد شرایط دریافت، نحوه صدور و مدارک موردنیاز در اختیارتان قرار دادیم. در صورتی که با مراحل دریافت ویزای ایران آشنا نیستید یا سوالی در این رابطه دارید میتوانید از طریق شماره 75097700-021 با کارشناسانکایتدر ارتباط باشید و با آنها در مورد شرایط خود برای دریافت ویزا مشورت نمایید. | ۰ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA-%D9%88%DB%8C%D8%B2%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-pqq1wo2iokjx |
|
انواع ویزای ایران | انواع ویزای ایران
ویزای ایران، مانند ویزای دیگر کشورهای جهان، انواع مختلفی دارد که با توجه به هدف فرد متقاضی از سفر برای او صادر میشود. در ادامه انواعویزای ایرانرا معرفی کرده و اطلاعاتی در مورد هریک از آنها در اختیارتان قرار میدهیم.
ویزای ورود (ویزای نوع A):
این ویزا برای انواع سفرهای کاری، تحقیقاتی، ورزشی، تجاری و ... صادر میشود. متقاضیان این نوع ویزا شامل سفارتخانهها، سازمانها، شرکتهای دولتی، شرکتهای خصوصی و افرادی هستند که دعوتنامههای معتبر و قابل اعتمادی دارند و برای کارهایی چون امضای قرارداد، مذاکرات، سرمایهگذاری، جلسات رسمی، شرکت در سمینارهای علمی و فرهنگی، مسابقات ورزشی و ... سفر میکنند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع A:
تکمیل فرم درخواست ویزادعوتنامه معتبر از سوی نهاد درخواستکنندهمصاحبه احتمالی در سفارتویزای توریستی (ویزای نوع B): رایجترین نوع ویزای ایران است که از طرف گردشگران برای انجام سفرهای تفریحی درخواست میشود. مدارک موردنیاز برای دریافت ویزای توریستی عبارتند از:تکمیل فرم درخواستاسکن گذرنامهاسکن عکسبرنامه سفرواچر رزرو هتلبلیط رفتوبرگشت
تکمیل فرم درخواست ویزا
دعوتنامه معتبر از سوی نهاد درخواستکننده
مصاحبه احتمالی در سفارت
ویزای توریستی (ویزای نوع B): رایجترین نوع ویزای ایران است که از طرف گردشگران برای انجام سفرهای تفریحی درخواست میشود. مدارک موردنیاز برای دریافت ویزای توریستی عبارتند از:
تکمیل فرم درخواست
اسکن گذرنامه
اسکن عکس
برنامه سفر
واچر رزرو هتل
بلیط رفتوبرگشت
نکته: مدت اعتبار ویزای توریستی 2 ماه و مدت زمان اقامت در ایران 30 روز میباشد. این ویزا قابل تمدید است.
ویزای زیارتی (ویزای نوع C):
ایران یک کشور مسلمان است و مکانهای زیارتی متعددی دارد. بسیاری از مسلمانان سراسر جهان تنها به قصد زیارت، به دو شهر زیارتی مشهد و قم سفر میکنند. ویزای زیارتی تنها برای مسلمانان صادر میشود و افراد غیر مسلمان که قصد بازدید از این دو شهر را دارند باید برای دریافت ویزا نوع B اقدام نمایند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع C:
تکمیل فرم درخواست ویزامصاحبه احتمالی در سفارت
تکمیل فرم درخواست ویزا
مصاحبه احتمالی در سفارت
ویزای سیاسی (ویزای نوع D) و ویزای خدمت (ویزای نوع S):
این نوع ویزا، همانطور که از نامش پیداست، برای افرادی صادر میشود که به دلایل سیاسی و دیپلماتیک وارد ایران میشوند. درخواستکنندگان این ویزا نمایندگان سیاسی، کنسولگری و دفاتر سازمانهای بینالمللی مقیم ایران، دیپلماتهای خارجی مقیم ایران، دارندگان گذرنامههای سیاسی و خدماتی، وزرا، اعضای دولت و پادشاهان کشورهای دیگر هستند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع D و S:
گذرنامه سیاسی یا خدمتتکمیل فرم درخواست ویزا
گذرنامه سیاسی یا خدمت
تکمیل فرم درخواست ویزا
نکته: مدت اعتبار ویزا و مدت زمان اقامت دارندگان این نوع ویزا، با توجه به شرایط سیاسی و ضرورت حضور آنها در ایران، متفاوت است.
ویزای تحصیلی (ویزای نوع E):
این نوع ویزا برای دانشآموزان، دانشجویان و طلابی صادر میشود که قصد تحصیل در یکی از دانشگاهها و مراکز معتبر علمی و مذهبی ایران را دارند. دارندگان ویزای تحصیلی حداقل 6 ماه میتوانند در ایران اقامت داشته باشند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع E:
دعوتنامه از طرف وزارت علوم و تحقیقات، آموزش و پرورش و مراکز علمی معتبر
دعوتنامه از طرف وزارت علوم و تحقیقات، آموزش و پرورش و مراکز علمی معتبر
ویزای اجازه کار (ویزای نوع F):
ویزای اجازه کار برای افرادی صادر میشود که قصد دارند در ایران مشغول به کار شوند. فرقی نمیکند که شما یک کارگر ساده باشید یا یک متخصص باتجربه و حرفهای! در هر صورت برای اینکه در ایران مشغول به کار شوید، باید ویزای کار ایران را دریافت نمایید.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع F:
دعوتنامه از طرف یک کارفرما یا شرکت معتبر ایرانی که مورد تایید وزارت کار و رفاه اجتماعی باشد.
دعوتنامه از طرف یک کارفرما یا شرکت معتبر ایرانی که مورد تایید وزارت کار و رفاه اجتماعی باشد.
ویزای ترانزیت (ویزای نوع G):
ویزای ترانزیت برای افرادی صادر میشود که قصد سفر به کشور دیگری را دارند و در بین راه از ایران عبور میکنند. رانندگانی که از جادههای ایران عبور میکنند و مسافرانی که از فرودگاه ایران به عنوان فرودگاه واسط استفاده میکنند، در این دسته قرار میگیرند. ویزای ترانزیت کوتاهمدت بوده و معمولا به راحتی صادر میشود. رانندگانی که قصد دریافت ویزای ترانزیت را دارند باید دارای گواهینامه رانندگی بینالمللی بوده و مدارک معتبر برای دریافت ویزا را ارائه دهند. توجه داشته باشید که این ویزا برای افراد با ملیت اسرائیلی صادر نمیشود.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع G:
تکمیل فرم درخواست ویزای ترانزیتویزای کشور سومبلیط رفتوبرگشت
تکمیل فرم درخواست ویزای ترانزیت
ویزای کشور سوم
بلیط رفتوبرگشت
ویزای مطبوعاتی(ویزای نوع H):
ایران شرایط ورود نهادهای رسانهای را فراهم کرده و هیچ محدودیتی برای تهیه گزارش خبرنگاران و عکاسان در نظر نگرفته است. ویزای مطبوعاتی برای افرادی صادر میشود که به قصد تهیه گزارش، ساخت فیلم، مستند و ... به ایران سفر میکنند. این ویزا تمامی دستاندرکاران فیلم و گزارش را شامل میشود.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع H:
تکمیل فرم درخواست ویزادریافت مجوز مرکز دیپلماسی عمومی و رسانه
تکمیل فرم درخواست ویزا
دریافت مجوز مرکز دیپلماسی عمومی و رسانه
به این نکته توجه داشته باشید، با توجه به شرایط سیاسی کنونی، برخی از مناطق ایران برای بازدید و تهیه گزارش و عکس نیاز به مجوزهای خاصی دارند که توسط سازمانهای مربوطه ارائه میشود. از این رو، دقت لازم را در این زمینه لحاظ کرده و به هیچ عنوان به مناطق حساس نظامی ایران نزدیک نشوید.
ویزای سرمایهگذاری (ویزای نوع I):
ایران یکی از بهترین کشورهای منطقه خاورمیانه برای سرمایهگذاری است. نیروی ارزان کار، در دسترس بودن زیرساختهای فنی و صنعتی، وجود معادن مختلف و ... ایران را به یکی از بهترین فرصتهای سرمایهگذاری برای خارجیها تبدیل کرده است. افرادی که مایل به سرمایهگذاری در ایران هستند باید برای دریافت ویزای نوع I اقدام نمایند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع I:
تأیید سازمان کمک اقتصادی و فنی و سرمایهگذاری ایران
تأیید سازمان کمک اقتصادی و فنی و سرمایهگذاری ایران
ویزای خانوادگی (ویزای نوع M):
این نوع ویزا برای همسر و فرزندان زنان ایرانی که با اتباع خارجی ازدواج نمودهاند، صادر میشود. البته، صدور ویزا در صورتی انجام میشود که ازدواج در دفاتر رسمی و قانونی ایران ثبت شده باشد.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع M:
اخذ اجازه قانونی از پدر برای فرزندان
اخذ اجازه قانونی از پدر برای فرزندان
ویزای درمانی (ویزای نوع T):
کیفیت بالای خدمات پزشکی ، پزشکان حاذق و هزینههای پایین درمان در ایران، باعث شده تا بسیاری از بیماران برای انجام معالجات پزشکی خود به ایران سفر کنند. این افراد برای ورود به ایران نیاز به ویزای درمانی دارند.
پیشنیاز دریافت ویزای نوع T:
پذیرش درمانی از مراکز معتبر پزشکی تحت نظارت وزارت بهداشت ایران
پذیرش درمانی از مراکز معتبر پزشکی تحت نظارت وزارت بهداشت ایران
نکته: ویزای درمانی ایران 30 روزه صادر میشود و تا 90 روز قابل تمدید است | مهاجرت | ۰ | ۰ | خواندن ۵ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B9-%D9%88%DB%8C%D8%B2%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-zshfvzlurzvd |
معرفی بهترین بازارها و مراکز خرید شهر یزد | معرفی بهترین بازارها و مراکز خرید شهر یزد
یزد یکی از زیباترین شهرهای مرکزی ایران است که مرکز استان یزد میباشد، این شهر اولین شهر خشتی جهان است، بافت سنتیاش را حفظ کرده و آنقدر آثار تاریخی در خود دارد که برای بازدید از تمام آنها باید روزها و حتی ماهها زمان صرف کرد. یزدیها مردمانی مهربان، خونگرم و مهمان نواز هستند و از گردشگرانی که به شهرشان میآیند به بهترین شکل پذیرایی میکنند. این شهر سوغات خوراکی و صنایع دستی فراوانی دارد که برای خرید آنها باید به مراکز خرید یزد بروید. از آنجا که یزد گردشگران بسیاری دارد که به سوغات این شهر علاقه دارند و ممکن است در طول سفر خود نیاز به خرید کالایی خاص پیدا کنند، تصمیم گرفتیم در این مقاله تعدادی از معروفترین مراکز خرید شهر یزد را به شما معرفی کنیم، پیشنهاد میکنیم تا پایان این مطلب با ما همراه باشید. اگر قصد سفر به یزد را دارید میتوانید با مطالعهی مطلببهترین جاهای دیدنی یزدبا جاذبههای این شهر و با مطالعه ی مطلبراهنمای سفر به یزدبا این شهر به طور کامل آشنا شوید.
مراکز خرید شهر یزد به دو دستهی بازارهای سنتی و پاساژهای مدرن تقسیم میشوند:
بازارهای سنتی یزد
بازارهای سنتی یزد
تعداد بازارهای سنتی شهر یزد بسیار زیاد است، بیشتر این شهر را بافت سنتی آن تشکیل میدهد، در این بافت سنتی، بازارهایی وجود دارد که قدمتشان به بیش از یک قرن پیش برمیگردد. در ادامه به معرفی تعدادی از این بازارها میپردازیم:
بازار قیصریه
بازار قیصریهی یزد یکی از زیباترین بازارهای ایران است که در جمع 5 بازار سنتی مهم کشور قرار میگیرد، این بازار طراحی جذاب و معماری چشم نوازی دارد که آن را از سایر بازارهای یزد متمایز کرده است. بازار قیصریه دو درب چوبی دارد که بسیار ارزشمند هستند و هنوز هم برای رفت و آمد از آنها استفاده میشود. در این بازار که تمام روزهای هفته بجز جمعهها از ساعت 8 تا 18 فعال است، ترمه و پارچههای سنتی یزد به فروش میرسد.
آدرس: یزد، گلچینان، خیابان قیام، خیابان بازار قیصریه، بازار قیصریه
بازار خان
بازار خان، بازاری سرپوشیده و قدیمی به طول 270 متر است که در دورهی ناصر الدین شاه ساخته شده، این بازار علاوه بر غرفههای متعدد، بخشهای دیگری مانند حمام خان، حسینیه، آب انبار خان و میدان خان را در خود جای داده و راستهها و تیمچههای زیادی دارد. در بازار خان هر چیزی که بخواهید پیدا میکنید، از صنایع دستی گرفته تا پوشاک و طلا، این بازار از 8 صبح تا 10 شب فعالیت دارد.
آدرس: یزد، خیابان قیام، بازار خان
برای مطالعه مقاله کامل به مجله کایت حتما سر بزنید. | سفر | ۰ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%B2-%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D9%87%D8%B1-%DB%8C%D8%B2%D8%AF-nsjrtullmtve |
راهنمای کامل برای سفر به ایذه سرزمین سنگ نگارههای عجیب | راهنمای کامل برای سفر به ایذه سرزمین سنگ نگارههای عجیب
استان خوزستان شهرهای بسیاری دارد که یکی از یکی زیباتر و دیدنیتر هستند، به طوری که در فصول مختلف، شهرهای این استان میزبان هزاران گردشگری است که از نقاط دور و نزدیک برای بازدید از دیدنیهای این منطقه وطبیعتگردیراهی آن شدهاند. در میان این شهرها شهر ایذه اهمیت بسیار زیادی دارد، چرا که به دلیل قرار گرفتن در منطقهی نیمه کوهستانی هم آب و هوای بهتری نسبت به سایر شهرهای جنوبی کشور دارد و هم آنقدر جاذبههای تاریخی و تفریحیاش فراوانند که نمیدانید به بازدید از کدامیک بروید. در این مقاله قصد داریم راهنمای کاملی برای سفر به ایذه شهر سنگ نگارههای جذاب در اختیارتان قرار دهیم تا سفر شما را به این منطقه راحتتر و لذتبخشتر کند، پیشنهاد میکنیم تا انتهای این مطلب با ما همراه باشید.
بیشتر بخوانید : سوغات استان خوزستان
آشنایی با شهر ایذه
آشنایی با شهر ایذه
ایذه شهری در جنوب غربی ایران و در شمال شرقی استان خوزستان است که مرکز شهرستان ایذه میباشد، این شهر از تماشاییترین شهرهای استان است که به عنوان قطب اکوتوریسم منطقه شناخته میشود. شهرستان ایذه از شمال به لردگان، از جنوب به کهگیلویه و بویر احمد، از شرق به استان چهارمحل و بختیاری و از غرب به مسجد سلیمان میرسد، این شهرستان به دو بخش مرکزی و سوسن تقسیم شده و شهرها و دهستانهای متعددی نظیر شهر ایذه، دهستان پیان، دهستان مرغا، دهستان هلایجان و دهستانهای سوسن شرقی و غربی را در خود جای داده است. ایذه نزدیک به 4 هزار کیلومتر متر مربع مساحت و حدود 120 هزار نفر جمعیت دارد، مردمانی خونگرم و مهمان نواز که به زبان لری و گویش بختیاری صحبت کرده و مسلمان هستند. این مردم بسیار بافرهنگ بوده و آداب و رسوم جذاب و خاصی دارند، چوب بازی در مراسم عروسی، دستمال بازی و شاهنامه خوانی تعدادی از این رسوم زیباست، در ضمن موسیقی تُشمال که موسیقی اصیل بختیاری است و نوای گاگریو از جمله فاکتورهای فرهنگی مخصوص این شهر به شمار میروند. ایذه از شهرهای باستانی ایران است، پیشینهی این شهر به دوران عیلامیان میرسد و در آن آثار و اشیایی یافت شده که حضور جوامع بشری در دورههای مختلف هخامنشی، ساسانی، اسلامی، پهلوی و... را نشان میدهد، به عبارت دیگر از دورهی عیلامیها تاکنون این شهر همیشه محل زندگی اقوام گوناگون بوده است. ایذه در طول تاریخ نامهای زیادی داشته، از الیمایی و آجاپیر گرفته تا ایذج و مالمیر (مال امیر)، اما در دورهی پهلویِ اول نام ایذه را برای همیشه روی آن نهادند.
آب و هوا و بهترین زمان سفر به شهر ایذه
آب و هوا و بهترین زمان سفر به شهر ایذه
ایذه از نظر آب و هوا با سایر شهرهای استان خوزستان تفاوت دارد، همانطور که میدانید خوزستان آب و هوایی بسیار گرم دارد، اما هوای ایذه اینطور نیست. این شهر در منطقهای نیمه کوهستانی واقع شده و دارای اقلیم مدیترانهای نیمه کوهستانی میباشد، شهرهایی با آب و هوای این اقلیم، تابستانهایی تا حدودی گرم و زمستانیهایی سرد دارند. اختلاف دمای سالانهی ایذه 21 درجه و میانگین بارش سالانهی آن 644 میلیمتر است، یعنی بیشترین میزان بارندگی را در میان تمام شهرهای استان خوزستان دارد. با توجه به تنوع آب و هوایی در ایذه، در تمام فصول سال میتوان به این شهر سفر کرد، در بهار طبیعت ایذه بسیار دیدنی و هوای آن معتدل است، گرمای تابستانهای ایذه با وجود آبشارهای متعدد آن واقعا دلچسب میباشد، پاییز فصل رنگارنگی مناظر و هوای خنک است و زمستان این شهر جان میدهد برای کوهنوردی و یخ نوردی. در کل بهترین زمان سفر به ایذه از میانههای اسفند تا اوایل خرداد است، این فصل شلوغترین زمان در ایذه است و در آن قیمتها کمی بالا میرود، اگر بخواهید هزینهی سفرتان کمتر بشود میتوانید سفر به ایذه را در تابستان امتحان کنید.
جاذبههای گردشگری شهر ایذه
جاذبههای گردشگری شهر ایذه
ایذه از جمله شهرهای ایران است که هم جاذبههای طبیعی بسیاری دارد و هم جاذبههای تاریخی متعدد، ضمن اینکه تفریحات بیشماری نیز در این شهر وجود دارد، در ادامه به معرفی تعدادی از این جاذبهها میپردازیم:
تنگ قاسمی:تنگ قاسمی نام درهای عمیق در شرق استان خوزستان و مابین کوههای منگشت است، این دره دیوارههای صخرهای بلند دارد و از برخی قسمتهای آن آبی خروشان میگذرد، با بازدید از تنگ قاسمی میتوانید از دریاچهی سد کارون و کوههای منگشت هم دیدن نمایید.
نیایشگاه اشکفت سلمان:از زیباترین جاذبههای تاریخی ایذه که طبیعتی بسیار تماشایی هم دارد، اشکفت سلمان است، در این منطقه 4 کتیبه با تصاویر شاه آیاپیر، همسر و خواهرش وجود دارد. گفته میشود این مکان یک نیایشگاه باستانی است که به همسر شاه تعلق داشته، اهمیت کتیبههای اشکفت سلمان بخاطر این است که در آنها تصویر همسر شاه که زن است در کنار خود شاه آورده شده است.
محوطهی باستانی شمی:یکی از مهمترین جاذبههای تاریخی ایذه محوطهی باستانی شمی است که در روستایی به همین نام قرار دارد، اشیای یافت شده در این منطقه نشان میدهند که قدمت آن به سالهای 171 تا 138 پیش از میلاد برمیگردد. تندیس سردار پارتی که از جنس برنز است، مهمترین و معروفترین اثری است که در منطقهی شمی پیدا شده است.
آبشار توف اسپید:آبشار توف اسپید یک آبشار دو طبقه در 34 کیلومتری جنوب شرقی ایذه است که از جاذبههای دیدنی این شهر به شمار میرود، این آبشار آب فراوان و طبیعت بی نظیری دارد و بازدید از آن خصوصا در تابستان تجربهای فراموش نشدنی خواهد بود.
دهکدهی زراس:دهکدهی زراس واقعا مکان زیبایی است، آنقدر طبیعت این منطقه چشم نواز و دیدنی است که آدم را به یاد طبیعت زیبای سوئیس میاندازد. دهکدهی زراس با 206 هکتار مساحت از جاذبههای طبیعی و تفریحی ایذه است که از تفریحات جذاب آن میتوان به قدم زدن در دشتهای وسیع، راه رفتن در اسکلهی تفریحی، قایق سواری، اسب سواری و دوچرخه سواری اشاره کرد.
از دیگر مکانهای گردشگری ایذه میتوان دشت سوسن، منطقهی سادات حسینی، تالاب میانگران، تالاب بندون، آبشار شیوند، منطقهی باجول، پل شالو، سنگ نگارهی کول فرح، قلعه تل، طاق طویله، نقش برجستهی خونگ اژدر، نگارکند شهسوار، قلعهی کژدمک، نقش برجستهی خنگ کمالوند و بسیاری جاذبههای دیگر را نام برد.
برای مطالعه مقاله کامل حتما به مجله کایت سر بزنید. | سفر | ۰ | ۰ | خواندن ۵ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B0%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-jwwb87vavoca |
هرآنچه باید قبل از سفر به بدروم بدانید | هرآنچه باید قبل از سفر به بدروم بدانید
ترکیه به عنوان یکی از توریستیترین کشورهای جهان همه ساله میزبان گردشگرانی است که برای بازدید از جاذبههای نواحی مختلف آن، به این کشور سفر میکنند. شاید تورهایی مانندتور استانبولوتور آنتالیانیازی به تبلیغ نداشته باشد، اما درسفر به ترکیهحیف است که از شهر بسیار زیبایی همچون بدروم بازدید نشود، این شهر آنقدر جاذبه برای تفریح دارد که روزها زمان لازم است تا بتوان از تمام آنها بازدید کرد. در سالهای اخیر شهر بدروم محبوبیت زیادی در بین گردشگران پیدا کرده، به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این مقالهراهنمای کاملی برای سفر به بدرومو بازدید از جاذبههای آن در اختیارتان قرار دهیم، پیشنهاد میکنیم تا پایان این مطلب با ما همراه باشید.
بیشتر بخوانید : بهترین هتل های بدروم ترکیه
آشنایی با شهر بدروم
آشنایی با شهر بدروم
بدروم یکی از شهرهای زیبا در جنوب غربی ترکیه، در استان موغله است که در فاصلهی کمی از دیگر شهرهای توریستی این کشور مانند ازمیر و مارماریس قرار دارد. فاصلهی بدروم تا مارماریس حدود 150 کیلومتر، تا ازمیر نزدیک به 200 کیلومتر و تا آنتالیا چیزی حدود 400 کیلومتر است، همین نزدیکی به شهرهای توریستی، دلیلی برای محبوبیت بدروم به شمار میرود. بدروم حدود 700 کیلومتر مربع مساحت و نزدیک به 40 هزار نفر جمعیت دارد، این شهر بندری، سواحل بسیار زیبایی داشته و با تفریحات متعدد خود، گردشگران را ترغیب میکند به آن سفر کنند، این سواحل دیدنی باعث شده بدروم به سرزمین آبهای ابدی مشهور شود. مردم بدروم مسلمان هستند و به زبان ترکی استانبولی صحبت میکنند، واحد پول در این شهر لیر ترکیه است. بدروم شهری است با تاریخی غنی، این شهر در طول تاریخ بین حکومتهای بزرگی همچون رومیها و هخامنشیان دست به دست شده و روزهای پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. بدروم در اواخر حکومت عثمانی از رونق افتاده و به بندری برای ماهیگیری تبدیل شده بود، اما به تدریج وقتی افراد مشهور با جاذبههای طبیعی و تاریخی این شهر آشنا شدند تعداد سفرها به بدروم افزایش یافت و در نهایت آن را به شهری توریستی بدل نمود. در زبان یونانی بدروم را “هالیکارناسوس” مینامند، این شهر از طریق دریای اژه به یونان راه دارد.
آب و هوا و بهترین زمان سفر به شهر بدروم
آب و هوا و بهترین زمان سفر به شهر بدروم
بدروم به دلیل موقعیت جغرافیاییاش، آب و هوای مدیترانهای دارد، مناطق دارای این نوع از آب و هوا، بهار و پاییز معتدل، تابستانهای طولانی و گرم و زمستانهای کوتاه و سرد دارند. بهترین زمان برای سفر به بدروم تابستان (ژوئیه تا اواسط سپتامبر) است، در این فصل هوا تا حدودی گرم میشود، اما لذت انجام تفریحات آبی باعث شده گردشگران، بیشتر این زمان را برای سفر به بدروم انتخاب کنند. در بهار و پاییز نیز هم هوا دلچسب است و هم همچنان میتوان از تفریحات آبی استفاده کرد. در زمستان میانگین دمای هوای بدروم به 10 درجه میرسد، این فصل برای طبیعتگردی و انجام تفریحات آبی مناسب نیست و برخی از هتلهای بدروم در این زمان تعطیل هستند، اما شهر خلوت است و میتواند برای افرادی که به بازدید از جاذبههای تاریخی علاقه دارند مناسب باشد.
برای مطالعه کامل مقاله به مجله کایت حتما سر بزنید. | سفر | ۰ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D9%87%D8%B1%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF-zrdns601lbgl |
هر چیزی که باید قبل از سفر به اردبیل بدانید | هر چیزی که باید قبل از سفر به اردبیل بدانید
اردبیل یکی از شهرهای پرطرفدار ایران برای سفر است، دلیل این محبوبیت برخورداری از آب و هوای عالی، مناظر طبیعی شگفت انگیز، قدمت زیاد، جاذبههای تاریخی متعدد، تفریحات فراوان و بسیاری علل دیگر میباشد. یکی از اقداماتی که قبل از سفر به هر شهر باید انجام داد، مطالعهی راهنمای سفر به آن شهر و آشنایی با موضوعات مربوط به آن است. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این مقاله راهنمای کامل و جامعی ازتور اردبیلدر اختیارتان قرار دهیم تا با مطالعهی آن برای سفر به این شهر دیدنی آماده شوید، پیشنهاد میکنیم با ما تا پایان مطلب همراه باشید.
بیشتر بخوانید : سوغات اردبیل | از اردبیل چی بخریم ؟
آشنایی با اردبیل
آشنایی با اردبیل
اردبیل یکی از شهرهای خوش آب و هوای شمال غربی ایران است که در استان اردبیل قرار گرفته و از کلانشهرهای مهم کشور به شمار میرود. این شهر قدمتی طولانی و جاذبههای بسیاری دارد که باعث شده در کنار هوای عالی و طبیعت بی نظیر به یکی از محبوبترین شهرهای توریستی ایران تبدیل شود. شهر اردبیل زمانی که شیخ صفی الدین اردبیلی ظهور و سلسلهی صفویه را پایه گذاری کرد اهمیت ویژهای یافت، ضمن اینکه قرار گرفتن این شهر در مسیر جادهی ابریشم، آن را به شهری مهم و پرتردد بدل نمود. بررسیهای جدید نشان میدهد که اردبیل پیشینهای در حدود 40 هزار سال دارد و سابقهی تمدنهای بشری در آن به بیش از 3 هزار سال قبل برمیگردد. شهر اردبیل در فلات آذربایجان و در میان دشت اردبیل واقع شده و ارتفاعات سبلان و تالش در اطراف آن قرار دارد، این شهر از شمال به مشکین شهر، از جنوب به شهرستان کوثر، از غرب به سرعین و از شرق به نمین محدود میشود و ارتفاع آن از سطح دریا 1500 متر است. مساحت اردبیل حدود 70 هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن نزدیک به 700 هزار نفر میباشد، زبان اصلی مردم این شهر ترکی آذربایجانی است اما در برخی مناطق به زبانهای تالشی و تاتی نیز صحبت میکنند، مردم اردبیل مسلمان شیعه هستند. اردبیل یعنی “شهر مقدس”، این نام از دو واژهی “ارته” به معنای مقدس و “ویل” به معنای شهر تشکیل شده، این شهر در قدیم با نامهای “دارالامان”، “دارالارشاد”، “دارالملک”، “دارالعرفان” و “آرتاویل” خوانده میشده است.
بیشتر بخوانید : جاذبه های گردشگری اردبیل
آب و هوا و بهترین زمان سفر به اردبیل
آب و هوا و بهترین زمان سفر به اردبیل
استان اردبیل دارای 4 اقلیم سرد کوهستانی، معتدل، معتدل مدیترانهای و گرم مدیترانهای میباشد، نواحی مختلف این استان به دلیل وجود کوههای بلند سبلان، فاصلهی نه چندان زیاد با دریای خزر، جنگلهای مناطق شمالی و شرقی و بادهای سرد شمالی، آب و هوای متنوعی را تجربه میکنند. اردبیل بین 5 تا 8 ماه از سال سرد است و بارندگی دارد، به همین دلیل به عنوان شهری سردسیر شناخته میشود، زمستانهای این شهر بسیار سرد و تابستانهای آن معتدل است. بهترین زمان سفر به اردبیل از نظر آب و هوا، انتهای بهار، تمام تابستان و اوایل پاییز است، در این بازهی زمانی هوای اردبیل معتدل و دلپذیر بوده و گردش در آن بسیار دلچسب خواهد بود. در تابستان گردشگران فراوانی از شهرهای مختلف استان اردبیل دیدن کرده و به دلیل پیک مسافر ممکن است قیمتها تا حدودی افزایش داشته باشد. در صورتی که میخواهید هزینهی سفرتان کمتر شود زمستان زمان مناسبی برای رفتن به اردبیل است، همچین اگر به تفریحات زمستانی مانند اسکی علاقه دارید به هیچ عنوان زمستان این شهر را از دست ندهید. نکتهای که در هنگام سفر به اردبیل باید به یاد داشته باشید این است که فرقی نمیکند در چه زمانی به این شهر سفر کنید، همیشه لباسهای گرم باید قسمتی از وسایل سفرتان باشد چرا که شبهای اردبیل حتی در تابستان هم سرد است.
برای مطالعه مقاله کامل حتما به مجله ی کایت سر بزنید. | سفر | ۱ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D9%87%D8%B1-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%81%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AF-qbjlqrxiyoam |
راهنمای وقت سفارت هلند در تهران | راهنمای وقت سفارت هلند در تهران
سفر به هلند یک تجربه فوقالعاده است، این کشور به دلیل وجود شهرهای تاریخی چون آمستردام، بازارهای محلی زیبا، موزههای هنری معروف، و معماری خاص سالانه در جذب گردشگران بازار گرمی دارد. همچنین هلند برای گردش در طبیعت با دوچرخهسواری در جهان مشهور است، زیرا طبیعت و باغهای سرسبز آن هیچ جایی در دنیا نظیر ندارد. از لحاظ فناوری، هلند به عنوان یک پیشرو در حوزههای نوآوری و خدمات هوشمند شهری شناخته شده است. اولین گام برای سفر به چنین بهشتی تهیه وقت سفارت هلند برای بررسی مدارک شماست.
همانطور که میدانید گرفتن وقت از سفارت هر کشور، برای افرادی که قصد سفر یا اقامت در آن کشور را دارند امری ضروری است.سفارت هلندنیز یکی از سفارتهای مهم در تهران است که خدمات گوناگونی را ارائه میدهد.
در این مقاله، به بررسی روشها و نحوه گرفتن وقت ازسفارت هلنددر تهران میپردازیم. این فرایند اهمیت ویژهای برای افرادی دارد که در پروسهویزاگرفتن یا انجام امور اقامت باسفارت هلندسروکار دارند. همچنین، توضیحات و نکات ارائه شده برای آنهایی که برای اولین بار با این فرایند روبرو هستند، کمک بزرگی است. با ما همراه باشید تا سفری راحت را تجربه کنید.
سفارت هلند vfs
گروه VFS Global، که یک شرکت خدمات مدیریت ویزا و سفارت است، نقشی اساسی در فرایند اخذ ویزا و خدمات کنسولی برخی از کشورها از جمله هلند را، در ایران ایفا میکند. با توجه به حجم زیاد درخواست برایوقت سفارت هلندو حساسیت کشورهای عضو شنگن در رسیدگی به پرونده متقاضیان آسیایی، همکاری با vfs کار درخواست ویزا را بسیار راحت کرده است.
VFS به عنوان یکی از شرکتهای معتبر جهانی در زمینه ارائه خدمات ویزا شناخته شده که با هدف تسهیل در فرایند ویزا گرفتن برای متقاضیان، خدمات مختلفی را ارائه میدهد.
سفارت هلنداز خدمات VFS برای ارائه ویزا در ایران استفاده میکند. استفاده از VFS Global به دولتها و سفارتها کمک کرده است تا فرایند مدیریت ویزا را به سادگی و با کمترین مشکلات انجام دهند.
مراجعه به سفارت هلند
برای مراجعه بهسفارت هلنددر ایران، شما میتوانید از راههای مختلفی استفاده کنید، از جمله:
تعیین وقت آنلاین:برخی از سفارتخانهها از سامانههای آنلاین برای تعیین وقت خدمات ویزا استفاده میکنند. به وبسایت رسمی سفارت هلند یا VFS (https://visa.vfsglobal.com/irn/en/nld/) مراجعه کرده و در بخش مربوط تعیین وقت کنید.تماس تلفنی:شما میتوانید با تماس با شماره تلفن سفارت هلند یا واحد مربوط به خدمات ویزا، اطلاعات لازم را بپرسید و وقت خود را برای ملاقات با مقامات تعیین کنید.شماره تماس سفارت:02123660000شماره تماس بخش ویزا:0550 8817 21 98+فکس:0555 8817 21 98+مراجعه حضوری بدون تعیین وقت:با مراجعه بهسفارت هلندبه طور مستقیم سؤالات خود را از کارمندان بپرسید. دقت داشته باشید که ممکن است به دلیل شلوغ بودن سفارت و وقتهای مصاحبه، انتظار شما طول بکشد و یا در صف منتظر باشید.آدرس سفارت هلند در تهران:تهران، خیابان دیباجی شمالی، ارغوان غربی، پلاک 60ساعات کاری:یکشنبه تا چهارشنبه 7:30 الی 16، پنجشنبه 7:30 الی 13:30کد پستی:۱۴۶۶۹۴۳۳۵۱استفاده از نمایندگیها:در برخی موارد، شما میتوانید از خدمات نمایندگیهای سفارت هلند در شهرهای مختلف استفاده کنید. این آژانسها خدمات تعیین وقت و مشاوره را برای شما ارائه میدهند.
تعیین وقت آنلاین:برخی از سفارتخانهها از سامانههای آنلاین برای تعیین وقت خدمات ویزا استفاده میکنند. به وبسایت رسمی سفارت هلند یا VFS (https://visa.vfsglobal.com/irn/en/nld/) مراجعه کرده و در بخش مربوط تعیین وقت کنید.
تماس تلفنی:شما میتوانید با تماس با شماره تلفن سفارت هلند یا واحد مربوط به خدمات ویزا، اطلاعات لازم را بپرسید و وقت خود را برای ملاقات با مقامات تعیین کنید.
شماره تماس سفارت:02123660000
شماره تماس بخش ویزا:0550 8817 21 98+
فکس:0555 8817 21 98+
مراجعه حضوری بدون تعیین وقت:با مراجعه بهسفارت هلندبه طور مستقیم سؤالات خود را از کارمندان بپرسید. دقت داشته باشید که ممکن است به دلیل شلوغ بودن سفارت و وقتهای مصاحبه، انتظار شما طول بکشد و یا در صف منتظر باشید.
آدرس سفارت هلند در تهران:تهران، خیابان دیباجی شمالی، ارغوان غربی، پلاک 60
ساعات کاری:یکشنبه تا چهارشنبه 7:30 الی 16، پنجشنبه 7:30 الی 13:30
کد پستی:۱۴۶۶۹۴۳۳۵۱
استفاده از نمایندگیها:در برخی موارد، شما میتوانید از خدمات نمایندگیهای سفارت هلند در شهرهای مختلف استفاده کنید. این آژانسها خدمات تعیین وقت و مشاوره را برای شما ارائه میدهند. | سفر | ۰ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | kite.ir2024 | https://virgool.io/@kite.ir2024/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%88%D9%82%D8%AA-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D9%87%D9%84%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-nvqoak5stmoe |
چگونه وکیل بگیریم؟ [+ نکات مهم انتخاب وکیل] | چگونه وکیل بگیریم؟ [+ نکات مهم انتخاب وکیل]
در پیجوخمهای حقوقی، همراهی با یک وکیل میتواند در دفاع از حقوق یک فرد بسیار کمک کننده باشد. اما موضوع این است، وکیل چگونه بگیریم؟ یک وکیل خوب چه ویژگیهای دارد؟ یا شاید بپرسید اصلا چگونه به وکیل اعتماد کنیم؟ اینها سوالاتی است که در ذهن همه افراد وجود دارد. در ادامه با تک تک این موضوعات آشنا خواهید شد.
یک وکیل خوب چه ویژگیهای دارد؟
قبل از هرچیزی باید ویژگیهای یک وکیل خوب را بررسی کنیم:
متعهددفاع کننده از حقوق افرادباتجربهمتخصص در زمینه موردنظردارای ویژگی انسانیت است.
متعهد
دفاع کننده از حقوق افراد
باتجربه
متخصص در زمینه موردنظر
دارای ویژگی انسانیت است.
بنابراین اگر بخواهیمنکاتمهم در گرفتن وکیل را بگوییمباید به ۵ نکته اساسی توجه کنید:
مدرک تحصیلی وی از بهترین دانشگاههای کشور باشد.در زمینه موردنظر دانش و تجربه کافی در دادگاههای مختلف را داشته باشد.رفتار حرفهای با موکلین خود داشته باشد.رفتار حرفهای با وکیل داشته باشد.وکیل باید شنونده خوب و آگاهی باشد.
مدرک تحصیلی وی از بهترین دانشگاههای کشور باشد.
در زمینه موردنظر دانش و تجربه کافی در دادگاههای مختلف را داشته باشد.
رفتار حرفهای با موکلین خود داشته باشد.
رفتار حرفهای با وکیل داشته باشد.
وکیل باید شنونده خوب و آگاهی باشد.
چگونه باید به وکیل اعتماد کنیم؟
یکی دیگر از سوالات پر چالش افراد بحث اعتماد به وکیل میباشد. برای این موضوع باید بگوییم بهتر است برای انتخاب وکیل کمی هوشمندانه و با احتیاط عمل کنید.
به عنوان مثال بهتر است برای انتخاب یک وکیل مورد اعتماد، از افراد معتبر پرسوجو کنید یا از یک اپلیکیشن معتبر مربوط به این موضوع کمک بگیرید.
یکی از این اپلیکیشنها که امروزه بسیار موردتوجه کاربران در این زمینه قرار گرفته است، اپلیکیشن ساد۲۴ است.
این برنامه دارای تعداد زیادی وکیل پایه یک و مجرب در زمینههای گوناگون مانند: مالی، مالیاتی، خانوادگی، کیفری و ... میباشد.
از مزایا این اپلیکیشن میتوانیم به ارتباط راحت با وکلا اشاره کنیم.
همچنین لازم است بگوییم چیزی که بسیاری از کاربران را در این برنامه به خود جذب کرده است، ارتباط سریع و آنلاین از هرکجای ایران است.
برای ارتباط با وکلا همیشه در دسترس ساد۲۴ کافی است
فقط کلیک کنید. | حقوقی | ۰ | ۰ | خواندن۲دقیقه | m_23075490 | https://virgool.io/@m_23075490/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D8%A8%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D9%86%DA%A9%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%84-eq5xnu31h4il |
اولین دستورات برای شروع کار با پایتون | اولین دستورات برای شروع کار با پایتون
دستورات پایتون: راهنمای گام به گام
پایتون، به عنوان زبانی محبوب و قدرتمند در دنیای برنامهنویسی، طیف گستردهای از دستورات را برای انجام وظایف مختلف ارائه میدهد. این دستورات به شما امکان میدهند تا با دادهها کار کنید، برنامهها را کنترل نمایید و با سیستمعامل تعامل برقرار نمایید.
در این مقاله، به بررسی گام به گام برخی از دستورات اساسی پایتون میپردازیم که برای شروع کار با این زبان برنامهنویسی ضروری هستند.
اطلاعات بیشتر در مقالهاولین دستورات پایتونی
دستورات بنیادی
چاپ:از دستورprintبرای نمایش متن یا مقادیر بر روی کنسول استفاده میشود. به عنوان مثال:
چاپ:از دستورprintبرای نمایش متن یا مقادیر بر روی کنسول استفاده میشود. به عنوان مثال:
print("سلام دنیا!")
print(10 + 5)
متغیرها:متغیرها برای ذخیرهسازی مقادیر به کار میروند. برای تعریف یک متغیر، از علامت مساوی (=) استفاده کنید. به عنوان مثال:
متغیرها:متغیرها برای ذخیرهسازی مقادیر به کار میروند. برای تعریف یک متغیر، از علامت مساوی (=) استفاده کنید. به عنوان مثال:
name = "علی"
age = 30
print(name)
print(age)
انواع دادهها:پایتون از انواع دادههای مختلفی مانند اعداد صحیح، اعداد اعشاری، رشتهها و بولها پشتیبانی میکند.
انواع دادهها:پایتون از انواع دادههای مختلفی مانند اعداد صحیح، اعداد اعشاری، رشتهها و بولها پشتیبانی میکند.
number = 10
decimal = 5.5
string = "این یک رشته است"
boolean = True
print(type(number))
print(type(decimal))
print(type(string))
print(type(boolean))
عملگرها:عملگرها برای انجام عملیات ریاضی و منطقی بر روی مقادیر به کار میروند. پایتون از عملگرهای مختلفی مانند جمع (+)، تفریق (-), ضرب (*), تقسیم (/), باقیمانده (%), و غیره پشتیبانی میکند.
عملگرها:عملگرها برای انجام عملیات ریاضی و منطقی بر روی مقادیر به کار میروند. پایتون از عملگرهای مختلفی مانند جمع (+)، تفریق (-), ضرب (*), تقسیم (/), باقیمانده (%), و غیره پشتیبانی میکند.
sum = 10 + 5
difference = 15 - 4
product = 6 * 2
quotient = 10 / 2
remainder = 17 % 5
print(sum)
print(difference)
print(product)
print(quotient)
print(remainder)
شرکت در دورهطراحی سایت با پایتون
ورودی:از دستورinputبرای دریافت ورودی از کاربر استفاده میشود. به عنوان مثال:
ورودی:از دستورinputبرای دریافت ورودی از کاربر استفاده میشود. به عنوان مثال:
name = input("نام خود را وارد کنید: ")
age = int(input("سن خود را وارد کنید: "))
print("سلام " + name + "!")
print("شما " + str(age) + " ساله هستید.")
شروط:دستورات شرطی برای اجرای کد بر اساس یک شرط خاص به کار میروند. پایتون از دستورات مختلف شرطی مانندif,elif, وelseپشتیبانی میکند.
شروط:دستورات شرطی برای اجرای کد بر اساس یک شرط خاص به کار میروند. پایتون از دستورات مختلف شرطی مانندif,elif, وelseپشتیبانی میکند.
age = 20
if age >= 18:
print("شما بالغ هستید.")
else:
print("شما زیر سن قانونی هستید.")
حلقهها:حلقهها برای تکرار یک بلوک کد به تعداد مشخصی از دفعات به کار میروند. پایتون از حلقههای مختلفی مانندforوwhileپشتیبانی میکند.
حلقهها:حلقهها برای تکرار یک بلوک کد به تعداد مشخصی از دفعات به کار میروند. پایتون از حلقههای مختلفی مانندforوwhileپشتیبانی میکند.
for i in range(1, 6):
print(i)
count = 1
while count <= 5:
print(count)
count += 1
شرکت در دورهطراحی سایت با پایتون | برنامه نویسی | ۰ | ۰ | خواندن ۲ دقیقه | samnovin77 | https://virgool.io/@samnovin77/%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D9%88%D9%86-tajujmjplp4k |
پایتون چیست؟(آموزش و یادگیری پایتون) | پایتون چیست؟(آموزش و یادگیری پایتون)
پایتون چیست؟
پایتون یک زبان برنامهنویسیسطح بالا، شیءگرا، تفسیری و چند منظورهاست که توسط خیدو فان روسوم طراحی و در سال ۱۹۹۱ منتشر شد.
فلسفه اصلی طراحی پایتونخوانایی بالای کداست و از این رو، ازفاصلههای سفیدبه طور معنادار و مکرر استفاده میشود.
ساختار زبانی و دیدگاه شیءگرا در پایتون به گونهای طراحی شده است که به برنامهنویس امکان میدهد کدهایمنطقی و واضحرا برای پروژههای کوچک و بزرگ بنویسد.
در این زبان، تعدادکلمات کلیدیبه حداقل رسیده و در مقابل،کتابخانههای بسیار وسیعیدر اختیار کاربر قرار دارد.
اطلاعات بیشتر درمقاله پایتون چیست
ویژگیهای کلیدی پایتون:
خوانایی:کد پایتون به زبان انگلیسی ساده شباهت دارد و به همین دلیل یادگیری و خواندن آن آسان است.کاربردی:پایتون یک زبانچند منظورهاست و میتوان از آن برای طیف گستردهای از وظایف، از جمله توسعه وب، علم داده، یادگیری ماشین، اتوماسیون و موارد دیگر استفاده کرد.قدرتمند:پایتون دارای کتابخانهها و چارچوبهای قدرتمندی است که به شما امکان میدهد برنامههای پیچیده را به راحتی بسازید.مفسر:پایتون یک زبانتفسیریاست، به این معنی که نیازی به کامپایل کردن کد قبل از اجرا نیست. این امر توسعه برنامه را سریعتر و آسانتر میکند.رایگان و متن باز:پایتون یک زبانرایگان و متن بازاست، به این معنی که میتوانید آن را به صورت رایگان دانلود، استفاده و تغییر دهید.
خوانایی:کد پایتون به زبان انگلیسی ساده شباهت دارد و به همین دلیل یادگیری و خواندن آن آسان است.
کاربردی:پایتون یک زبانچند منظورهاست و میتوان از آن برای طیف گستردهای از وظایف، از جمله توسعه وب، علم داده، یادگیری ماشین، اتوماسیون و موارد دیگر استفاده کرد.
قدرتمند:پایتون دارای کتابخانهها و چارچوبهای قدرتمندی است که به شما امکان میدهد برنامههای پیچیده را به راحتی بسازید.
مفسر:پایتون یک زبانتفسیریاست، به این معنی که نیازی به کامپایل کردن کد قبل از اجرا نیست. این امر توسعه برنامه را سریعتر و آسانتر میکند.
رایگان و متن باز:پایتون یک زبانرایگان و متن بازاست، به این معنی که میتوانید آن را به صورت رایگان دانلود، استفاده و تغییر دهید.
کاربردهای پایتون:
توسعه وب:پایتون چارچوبهای وب قدرتمندی مانند Django و Flask دارد که برای ساخت وبسایتها و برنامههای وب پیچیده استفاده میشود.علم داده:پایتون کتابخانههای علم داده قدرتمندی مانند NumPy، Pandas و SciPy دارد که برای تجزیه و تحلیل دادهها، یادگیری ماشین و هوش مصنوعی استفاده میشود.یادگیری ماشین:پایتون کتابخانههای یادگیری ماشین قدرتمندی مانند TensorFlow و PyTorch دارد که برای ساخت مدلهای یادگیری ماشین پیشرفته استفاده میشود.اتوماسیون:پایتون برای خودکارسازی وظایف مختلف، مانند مدیریت سیستم، تست نرم افزار و اسکریپتنویسی شبکه استفاده میشود.آموزش:پایتون به دلیل سادگی و خوانایی، زبانی محبوب برای آموزش برنامهنویسی به مبتدیان است.
توسعه وب:پایتون چارچوبهای وب قدرتمندی مانند Django و Flask دارد که برای ساخت وبسایتها و برنامههای وب پیچیده استفاده میشود.
علم داده:پایتون کتابخانههای علم داده قدرتمندی مانند NumPy، Pandas و SciPy دارد که برای تجزیه و تحلیل دادهها، یادگیری ماشین و هوش مصنوعی استفاده میشود.
یادگیری ماشین:پایتون کتابخانههای یادگیری ماشین قدرتمندی مانند TensorFlow و PyTorch دارد که برای ساخت مدلهای یادگیری ماشین پیشرفته استفاده میشود.
اتوماسیون:پایتون برای خودکارسازی وظایف مختلف، مانند مدیریت سیستم، تست نرم افزار و اسکریپتنویسی شبکه استفاده میشود.
آموزش:پایتون به دلیل سادگی و خوانایی، زبانی محبوب برای آموزش برنامهنویسی به مبتدیان است.
یادگیری پایتون:
منابع زیادی برای یادگیری پایتون در دسترس است، از جمله کتابها، وبسایتها و دورههای آنلاین.
برخی از منابع محبوب برای یادگیری پایتون عبارتند از:
مستندات رسمی پایتون:https://docs.python.org/3/tutorial/کتاب Learn Python the Hard Way:https://learnpythonthehardway.org/دوره آنلاین Codecademy:https://www.codecademy.com/catalog/language/pythonدوره آنلاین Coursera:https://www.coursera.org/courses?query=python
مستندات رسمی پایتون:https://docs.python.org/3/tutorial/
کتاب Learn Python the Hard Way:https://learnpythonthehardway.org/
دوره آنلاین Codecademy:https://www.codecademy.com/catalog/language/python
دوره آنلاین Coursera:https://www.coursera.org/courses?query=python
شرکت در دورهطراحی سایت با پایتون
نتیجهگیری:
پایتون یک زبان برنامهنویسی قدرتمند، همه منظوره و آسان برای یادگیری است که به دلیل کاربردهای گسترده و جامعه کاربری فعال، به زبانی محبوب تبدیل شده است.
اگر به دنبال یادگیری یک زبان برنامهنویسی جدید هستید، پایتون انتخابی عالی است.
دوره طراحی سایت با جنگو: دروازه ورود به دنیای وبسایتهای پویا
آیا به دنبال یادگیری مهارتهای لازم برای طراحی و توسعه وبسایتهای قدرتمند و پویا هستید؟
آیا میخواهید با یکی از محبوبترین زبانهای برنامهنویسی و چارچوبهای وب دنیا کار کنید؟
اگر پاسخ شما به این سوالات مثبت است، دوره طراحی سایت با پایتون و جنگو آکادمی سام نوین، فرصتی ایدهآل برای شما است!
در این دوره جامع، شما به طور کامل با مفاهیم و اصول طراحی و توسعه وبسایت با استفاده از زبان پایتون و چارچوب جنگو آشنا خواهید شد.
مخاطبان این دوره چه کسانی هستند؟
علاقهمندان به طراحی و توسعه وببرنامهنویسان مبتدی و متوسطدانشجویان رشتههای کامپیوتر و فناوری اطلاعاتصاحبان کسب و کار که میخواهند وبسایت خود را راهاندازی کنند
علاقهمندان به طراحی و توسعه وب
برنامهنویسان مبتدی و متوسط
دانشجویان رشتههای کامپیوتر و فناوری اطلاعات
صاحبان کسب و کار که میخواهند وبسایت خود را راهاندازی کنند
مزایای شرکت در این دوره:
یادگیری یکی از پرطرفدارترین زبانهای برنامهنویسی دنیا (پایتون)آشنایی با چارچوب قدرتمند جنگو برای توسعه وبسایتهای پویاکسب مهارتهای لازم برای طراحی و پیادهسازی انواع وبسایتامکان ورود به بازار کار به عنوان توسعهدهنده وبراهاندازی وبسایت شخصی یا تجاری خود
یادگیری یکی از پرطرفدارترین زبانهای برنامهنویسی دنیا (پایتون)
آشنایی با چارچوب قدرتمند جنگو برای توسعه وبسایتهای پویا
کسب مهارتهای لازم برای طراحی و پیادهسازی انواع وبسایت
امکان ورود به بازار کار به عنوان توسعهدهنده وب
راهاندازی وبسایت شخصی یا تجاری خود
شرکت در دورهطراحی سایت با پایتون | یادگیری ماشین | ۰ | ۱ | خواندن ۳ دقیقه | samnovin77 | https://virgool.io/@samnovin77/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D9%88%D9%86-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-i3ha3j21jhpd |
الگوریتم اینستاگرام چیست؟(راه های رفتن به اکسپلور) | الگوریتم اینستاگرام چیست؟(راه های رفتن به اکسپلور)
الگوریتم اینستاگرام در سال 2024: رازهای دیده شدن در دنیای دیجیتال
امروزه اینستاگرام به یکی از محبوبترین شبکههای اجتماعی در جهان تبدیل شده و میلیونها کاربر روزانه از آن استفاده میکنند. اما چطور محتوای شما در میان انبوه پستها و استوریها به مخاطبان هدفتان میرسد؟ پاسخ این سوال درالگوریتم اینستاگرامنهفته است.
الگوریتم اینستاگرام مجموعهای از قوانین و سیگنالهایی است که به این پلتفرم کمک میکند تا محتوای مرتبط و جذاب را به هر کاربر نشان دهد. این الگوریتم در طول زمان دستخوش تغییرات متعددی شده و در حال حاضر، پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
برای کسب اطلاعات بیشتر به مقالهالگوریتم روز اینستاگراممراجعه کنید
در این مقاله، به بررسیالگوریتم اینستاگرام در سال 2024میپردازیم ونکاتی کلیدی برای دیده شدن در این پلتفرمارائه میدهیم.
بخشهای مختلف الگوریتم:
فید:الگوریتم فید اینستاگرام بر اساسارتباط،علاقهوفعالیت اخیر کاربرمحتوای مورد نظر او را نمایش میدهد.اکسپلور:این بخش از الگوریتم به دنبالکشف محتواهای جدیدتوسط کاربران است و از سیگنالهایی مانندتعامل با پستها،جستجوهاوموقعیت مکانیبرای نمایش محتوا به کاربران استفاده میکند.استوری:الگوریتم استوری اینستاگرام بر اساستازگی،فعالیت اخیر کاربروتعامل با استوریهامحتوا را به کاربران نمایش میدهد.لایو:الگوریتم لایو اینستاگرام به دنبالجذب مخاطبان جدیدبه لایوهای شما است و از سیگنالهایی مانندتعداد بینندگان،نظراتوبه اشتراکگذاری لایوبرای رتبهبندی لایوها استفاده میکند.
فید:الگوریتم فید اینستاگرام بر اساسارتباط،علاقهوفعالیت اخیر کاربرمحتوای مورد نظر او را نمایش میدهد.
اکسپلور:این بخش از الگوریتم به دنبالکشف محتواهای جدیدتوسط کاربران است و از سیگنالهایی مانندتعامل با پستها،جستجوهاوموقعیت مکانیبرای نمایش محتوا به کاربران استفاده میکند.
استوری:الگوریتم استوری اینستاگرام بر اساستازگی،فعالیت اخیر کاربروتعامل با استوریهامحتوا را به کاربران نمایش میدهد.
لایو:الگوریتم لایو اینستاگرام به دنبالجذب مخاطبان جدیدبه لایوهای شما است و از سیگنالهایی مانندتعداد بینندگان،نظراتوبه اشتراکگذاری لایوبرای رتبهبندی لایوها استفاده میکند.
سیگنالهای مهم الگوریتم:
تعامل:لایک، کامنت، اشتراکگذاری و ذخیرهسازی پستها و استوریها از مهمترین سیگنالهای الگوریتم اینستاگرام هستند.محتوا:نوع محتوا، کیفیت عکس و ویدیو، و همچنین استفاده از هشتگهای مرتبط در رتبهبندی پستها و استوریها تاثیرگذار است.فعالیت:الگوریتم اینستاگرام به کاربران فعال و پویا بیشتر توجه نشان میدهد.اطلاعات حساب کاربری:تکمیل بودن اطلاعات پروفایل و بیوگرافی، و همچنین مرتبط بودن نام کاربری و عکس پروفایل با محتوای صفحه، در رتبهبندی حساب کاربری شما تاثیرگذار است.
تعامل:لایک، کامنت، اشتراکگذاری و ذخیرهسازی پستها و استوریها از مهمترین سیگنالهای الگوریتم اینستاگرام هستند.
محتوا:نوع محتوا، کیفیت عکس و ویدیو، و همچنین استفاده از هشتگهای مرتبط در رتبهبندی پستها و استوریها تاثیرگذار است.
فعالیت:الگوریتم اینستاگرام به کاربران فعال و پویا بیشتر توجه نشان میدهد.
اطلاعات حساب کاربری:تکمیل بودن اطلاعات پروفایل و بیوگرافی، و همچنین مرتبط بودن نام کاربری و عکس پروفایل با محتوای صفحه، در رتبهبندی حساب کاربری شما تاثیرگذار است.
نکاتی برای دیده شدن در اینستاگرام:
محتوای جذاب و باکیفیت تولید کنید:عکسها و ویدیوهای باکیفیت، و همچنین محتوای خلاقانه و متناسب با علایق مخاطبانتان، شانس دیده شدن شما را افزایش میدهد.به طور مرتب پست و استوری منتشر کنید:الگوریتم اینستاگرام به حسابهای کاربری فعال بیشتر توجه نشان میدهد.با مخاطبان خود تعامل داشته باشید:به کامنتها پاسخ دهید، در لایوهای دیگران شرکت کنید، و از دایرکت برای ارتباط با مخاطبان خود استفاده کنید.از هشتگهای مرتبط استفاده کنید:هشتگها به الگوریتم اینستاگرام کمک میکنند تا محتوای شما را به مخاطبان مرتبط نشان دهد.در زمانهای مناسب پست و استوری منتشر کنید:زمانی که مخاطبان شما بیشتر آنلاین هستند، محتوا را منتشر کنید.از تبلیغات اینستاگرام استفاده کنید:تبلیغات اینستاگرام میتوانند به شما کمک کنند تا به مخاطبان بیشتری دست پیدا کنید.
محتوای جذاب و باکیفیت تولید کنید:عکسها و ویدیوهای باکیفیت، و همچنین محتوای خلاقانه و متناسب با علایق مخاطبانتان، شانس دیده شدن شما را افزایش میدهد.
به طور مرتب پست و استوری منتشر کنید:الگوریتم اینستاگرام به حسابهای کاربری فعال بیشتر توجه نشان میدهد.
با مخاطبان خود تعامل داشته باشید:به کامنتها پاسخ دهید، در لایوهای دیگران شرکت کنید، و از دایرکت برای ارتباط با مخاطبان خود استفاده کنید.
از هشتگهای مرتبط استفاده کنید:هشتگها به الگوریتم اینستاگرام کمک میکنند تا محتوای شما را به مخاطبان مرتبط نشان دهد.
در زمانهای مناسب پست و استوری منتشر کنید:زمانی که مخاطبان شما بیشتر آنلاین هستند، محتوا را منتشر کنید.
از تبلیغات اینستاگرام استفاده کنید:تبلیغات اینستاگرام میتوانند به شما کمک کنند تا به مخاطبان بیشتری دست پیدا کنید.
با درک الگوریتم اینستاگرام و رعایت نکات ذکر شده، میتوانید شانس دیده شدن در این پلتفرم را به طور قابل توجهی افزایش دهید و به اهداف خود در اینستاگرام دست پیدا کنید.
شرکت دردوره حضوری ادمین اینستاگرام
در دنیای امروز، اینستاگرام به عنوان یکی از قدرتمندترین پلتفرمهای اجتماعی، نقشی حیاتی در بازاریابی و فروش ایفا میکند. اگر به دنبال تسلط بر این شبکه اجتماعی و تبدیل شدن به یک ادمین حرفهای اینستاگرام هستید، دوره حضوری فرصتی ایدهآل برای شماست.
این دوره چه چیزی را به شما ارائه میدهد؟
آموزش جامع و تخصصی:در این دوره 100 ساعته که در 25 جلسه 4 ساعته برگزار میشود، تمامی مباحث ضروری برای تبدیل شدن به یک ادمین اینستاگرام را از صفر تا صد فرا خواهید گرفت.محتوای بهروز:سرفصلهای آموزشی این دوره به طور مداوم با جدیدترین الگوریتمها و ترندهای اینستاگرام بهروزرسانی میشود تا شما دانش کاملی را در اختیار داشته باشید.اساتید مجرب:مدرسان این دوره از مجربترین و بهروزترین متخصصان حوزه اینستاگرام هستند که تجارب و دانش خود را به طور کامل در اختیار شما قرار خواهند داد.محیطی تعاملی:در این دوره فرصتی برای تبادل نظر و پرسش و پاسخ با مدرس و سایر دانشجویان خواهید داشت و میتوانید تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.مدرک معتبر:پس از اتمام دوره، مدرک معتبر سازمان فنی و حرفهای را دریافت خواهید کرد که میتواند رزومه شما را برای یافتن شغل یا ارتقای شغلی تقویت کند.
آموزش جامع و تخصصی:در این دوره 100 ساعته که در 25 جلسه 4 ساعته برگزار میشود، تمامی مباحث ضروری برای تبدیل شدن به یک ادمین اینستاگرام را از صفر تا صد فرا خواهید گرفت.
محتوای بهروز:سرفصلهای آموزشی این دوره به طور مداوم با جدیدترین الگوریتمها و ترندهای اینستاگرام بهروزرسانی میشود تا شما دانش کاملی را در اختیار داشته باشید.
اساتید مجرب:مدرسان این دوره از مجربترین و بهروزترین متخصصان حوزه اینستاگرام هستند که تجارب و دانش خود را به طور کامل در اختیار شما قرار خواهند داد.
محیطی تعاملی:در این دوره فرصتی برای تبادل نظر و پرسش و پاسخ با مدرس و سایر دانشجویان خواهید داشت و میتوانید تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.
مدرک معتبر:پس از اتمام دوره، مدرک معتبر سازمان فنی و حرفهای را دریافت خواهید کرد که میتواند رزومه شما را برای یافتن شغل یا ارتقای شغلی تقویت کند.
دوره حضوری ادمین اینستاگرام برای چه کسانی مناسب است؟
صاحبان کسبوکار:اگر صاحب کسبوکاری هستید و میخواهید از اینستاگرام برای افزایش فروش و برندینگ خود استفاده کنید، این دوره برای شما ضروری است.کارآفرینان:اگر به دنبال راهاندازی کسبوکار آنلاین خود در اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا با اصول و قواعد این پلتفرم آشنا شوید.علاقهمندان به حوزه دیجیتال مارکتینگ:اگر به دنیای دیجیتال مارکتینگ و بهویژه اینستاگرام علاقه دارید، این دوره فرصتی عالی برای یادگیری مهارتهای مورد نیاز برای ورود به این حوزه است.افراد جویای کار:اگر به دنبال شغل در زمینه ادمینی اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا مهارتهای لازم برای یافتن شغل مناسب را کسب کنید.
صاحبان کسبوکار:اگر صاحب کسبوکاری هستید و میخواهید از اینستاگرام برای افزایش فروش و برندینگ خود استفاده کنید، این دوره برای شما ضروری است.
کارآفرینان:اگر به دنبال راهاندازی کسبوکار آنلاین خود در اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا با اصول و قواعد این پلتفرم آشنا شوید.
علاقهمندان به حوزه دیجیتال مارکتینگ:اگر به دنیای دیجیتال مارکتینگ و بهویژه اینستاگرام علاقه دارید، این دوره فرصتی عالی برای یادگیری مهارتهای مورد نیاز برای ورود به این حوزه است.
افراد جویای کار:اگر به دنبال شغل در زمینه ادمینی اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا مهارتهای لازم برای یافتن شغل مناسب را کسب کنید. | شبکه اجتماعی | ۰ | ۰ | خواندن ۴ دقیقه | samnovin77 | https://virgool.io/@samnovin77/%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D9%BE%D9%84%D9%88%D8%B1-bsnjwhhia4zr |
صفر تا صد ساخت اکانت اینستاگرام | صفر تا صد ساخت اکانت اینستاگرام
صفر تا صد ساخت اکانت اینستاگرام
اینستاگرام به عنوان یکی از محبوبترین شبکههای اجتماعی در جهان، فرصتی عالی برای اشتراکگذاری عکسها، ویدیوها و برقراری ارتباط با دیگران ارائه میدهد. برای استفاده از این پلتفرم، ابتدا باید یک اکانت بسازید.
برای اطلاعات بیشتر به مقالهصفرتا صد ساخت اکانتمراجعه کنید
در این مقاله، گام به گام مراحل ساخت اکانت اینستاگرام را به شما آموزش میدهیم:
مراحل ساخت اکانت اینستاگرام:
1. دانلود و نصب اپلیکیشن:
برای شروع، باید اپلیکیشن اینستاگرام را بر روی گوشی هوشمند خود نصب کنید.میتوانید این کار را از طریق فروشگاههای app مانند Google Play Store برای اندروید و App Store برای iOS انجام دهید.
برای شروع، باید اپلیکیشن اینستاگرام را بر روی گوشی هوشمند خود نصب کنید.
میتوانید این کار را از طریق فروشگاههای app مانند Google Play Store برای اندروید و App Store برای iOS انجام دهید.
2. باز کردن اپلیکیشن و انتخاب گزینه "ساخت حساب کاربری":
پس از نصب، اپلیکیشن اینستاگرام را باز کنید.در صفحه اصلی، بر روی گزینه "ساخت حساب کاربری" (Sign Up) ضربه بزنید.
پس از نصب، اپلیکیشن اینستاگرام را باز کنید.
در صفحه اصلی، بر روی گزینه "ساخت حساب کاربری" (Sign Up) ضربه بزنید.
3. انتخاب روش ثبت نام:
در این مرحله، میتوانید از طریق آدرس ایمیل، شماره تلفن یا حساب فیسبوک خود برای ساخت اکانت اقدام کنید.هر کدام از این روشها مزایا و معایب خاص خود را دارند.به عنوان مثال، ثبت نام با ایمیل به شما امکان میدهد تا بعداً در صورت نیاز، از طریق ایمیل به حساب خود دسترسی پیدا کنید.
در این مرحله، میتوانید از طریق آدرس ایمیل، شماره تلفن یا حساب فیسبوک خود برای ساخت اکانت اقدام کنید.
هر کدام از این روشها مزایا و معایب خاص خود را دارند.
به عنوان مثال، ثبت نام با ایمیل به شما امکان میدهد تا بعداً در صورت نیاز، از طریق ایمیل به حساب خود دسترسی پیدا کنید.
4. وارد کردن اطلاعات شخصی:
پس از انتخاب روش ثبت نام، باید اطلاعات شخصی خود را مانند نام، تاریخ تولد و جنسیت را وارد کنید.همچنین باید یک نام کاربری و رمز عبور قوی برای حساب خود انتخاب کنید.
پس از انتخاب روش ثبت نام، باید اطلاعات شخصی خود را مانند نام، تاریخ تولد و جنسیت را وارد کنید.
همچنین باید یک نام کاربری و رمز عبور قوی برای حساب خود انتخاب کنید.
5. تأیید ایمیل یا شماره تلفن:
بسته به روش ثبت نامی که انتخاب کردهاید، باید آدرس ایمیل یا شماره تلفن خود را تأیید کنید.اینستاگرام برای شما یک کد تأیید ارسال میکند که باید آن را در کادر مربوطه وارد کنید.
بسته به روش ثبت نامی که انتخاب کردهاید، باید آدرس ایمیل یا شماره تلفن خود را تأیید کنید.
اینستاگرام برای شما یک کد تأیید ارسال میکند که باید آن را در کادر مربوطه وارد کنید.
6. تکمیل پروفایل:
پس از تأیید اطلاعات، میتوانید پروفایل خود را با افزودن عکس پروفایل، بیوگرافی و لینک به وب سایت خود تکمیل کنید.همچنین میتوانید در این مرحله از مخاطبین خود در فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی برای دنبال کردن شما در اینستاگرام دعوت کنید.
پس از تأیید اطلاعات، میتوانید پروفایل خود را با افزودن عکس پروفایل، بیوگرافی و لینک به وب سایت خود تکمیل کنید.
همچنین میتوانید در این مرحله از مخاطبین خود در فیسبوک و سایر شبکههای اجتماعی برای دنبال کردن شما در اینستاگرام دعوت کنید.
نکات مهم:
هنگام انتخاب نام کاربری، از نامی استفاده کنید که به یاد ماندنی و منحصر به فرد باشد.برای رمز عبور خود از ترکیبی از حروف بزرگ و کوچک، اعداد و نمادها استفاده کنید.عکس پروفایلی را انتخاب کنید که به خوبی شما را نشان دهد.در بیوگرافی خود، اطلاعات مختصری درباره خودتان و علایق خود بنویسید.محتوایی جذاب و باکیفیت به اشتراک بگذارید تا فالوورهای بیشتری جذب کنید.
هنگام انتخاب نام کاربری، از نامی استفاده کنید که به یاد ماندنی و منحصر به فرد باشد.
برای رمز عبور خود از ترکیبی از حروف بزرگ و کوچک، اعداد و نمادها استفاده کنید.
عکس پروفایلی را انتخاب کنید که به خوبی شما را نشان دهد.
در بیوگرافی خود، اطلاعات مختصری درباره خودتان و علایق خود بنویسید.
محتوایی جذاب و باکیفیت به اشتراک بگذارید تا فالوورهای بیشتری جذب کنید.
ایجاد اکانت اینستاگرامکار آسانی است و تنها چند دقیقه طول میکشد. با دنبال کردن مراحل این مقاله، به راحتی میتوانید یک اکانت برای خود بسازید و از تمام امکانات این شبکه اجتماعی محبوب استفاده کنید.
شرکت دردوره حضوری ادمین اینستاگرام
در دنیای امروز، اینستاگرام به عنوان یکی از قدرتمندترین پلتفرمهای اجتماعی، نقشی حیاتی در بازاریابی و فروش ایفا میکند. اگر به دنبال تسلط بر این شبکه اجتماعی و تبدیل شدن به یک ادمین حرفهای اینستاگرام هستید، دوره حضوری فرصتی ایدهآل برای شماست.
این دوره چه چیزی را به شما ارائه میدهد؟
آموزش جامع و تخصصی:در این دوره 100 ساعته که در 25 جلسه 4 ساعته برگزار میشود، تمامی مباحث ضروری برای تبدیل شدن به یک ادمین اینستاگرام را از صفر تا صد فرا خواهید گرفت.محتوای بهروز:سرفصلهای آموزشی این دوره به طور مداوم با جدیدترین الگوریتمها و ترندهای اینستاگرام بهروزرسانی میشود تا شما دانش کاملی را در اختیار داشته باشید.اساتید مجرب:مدرسان این دوره از مجربترین و بهروزترین متخصصان حوزه اینستاگرام هستند که تجارب و دانش خود را به طور کامل در اختیار شما قرار خواهند داد.محیطی تعاملی:در این دوره فرصتی برای تبادل نظر و پرسش و پاسخ با مدرس و سایر دانشجویان خواهید داشت و میتوانید تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.مدرک معتبر:پس از اتمام دوره، مدرک معتبر سازمان فنی و حرفهای را دریافت خواهید کرد که میتواند رزومه شما را برای یافتن شغل یا ارتقای شغلی تقویت کند.
آموزش جامع و تخصصی:در این دوره 100 ساعته که در 25 جلسه 4 ساعته برگزار میشود، تمامی مباحث ضروری برای تبدیل شدن به یک ادمین اینستاگرام را از صفر تا صد فرا خواهید گرفت.
محتوای بهروز:سرفصلهای آموزشی این دوره به طور مداوم با جدیدترین الگوریتمها و ترندهای اینستاگرام بهروزرسانی میشود تا شما دانش کاملی را در اختیار داشته باشید.
اساتید مجرب:مدرسان این دوره از مجربترین و بهروزترین متخصصان حوزه اینستاگرام هستند که تجارب و دانش خود را به طور کامل در اختیار شما قرار خواهند داد.
محیطی تعاملی:در این دوره فرصتی برای تبادل نظر و پرسش و پاسخ با مدرس و سایر دانشجویان خواهید داشت و میتوانید تجربیات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید.
مدرک معتبر:پس از اتمام دوره، مدرک معتبر سازمان فنی و حرفهای را دریافت خواهید کرد که میتواند رزومه شما را برای یافتن شغل یا ارتقای شغلی تقویت کند.
دوره حضوری ادمین اینستاگرام برای چه کسانی مناسب است؟
صاحبان کسبوکار:اگر صاحب کسبوکاری هستید و میخواهید از اینستاگرام برای افزایش فروش و برندینگ خود استفاده کنید، این دوره برای شما ضروری است.کارآفرینان:اگر به دنبال راهاندازی کسبوکار آنلاین خود در اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا با اصول و قواعد این پلتفرم آشنا شوید.علاقهمندان به حوزه دیجیتال مارکتینگ:اگر به دنیای دیجیتال مارکتینگ و بهویژه اینستاگرام علاقه دارید، این دوره فرصتی عالی برای یادگیری مهارتهای مورد نیاز برای ورود به این حوزه است.افراد جویای کار:اگر به دنبال شغل در زمینه ادمینی اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا مهارتهای لازم برای یافتن شغل مناسب را کسب کنید.
صاحبان کسبوکار:اگر صاحب کسبوکاری هستید و میخواهید از اینستاگرام برای افزایش فروش و برندینگ خود استفاده کنید، این دوره برای شما ضروری است.
کارآفرینان:اگر به دنبال راهاندازی کسبوکار آنلاین خود در اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا با اصول و قواعد این پلتفرم آشنا شوید.
علاقهمندان به حوزه دیجیتال مارکتینگ:اگر به دنیای دیجیتال مارکتینگ و بهویژه اینستاگرام علاقه دارید، این دوره فرصتی عالی برای یادگیری مهارتهای مورد نیاز برای ورود به این حوزه است.
افراد جویای کار:اگر به دنبال شغل در زمینه ادمینی اینستاگرام هستید، این دوره به شما کمک میکند تا مهارتهای لازم برای یافتن شغل مناسب را کسب کنید. | شبکه اجتماعی | ۰ | ۰ | خواندن ۴ دقیقه | samnovin77 | https://virgool.io/@samnovin77/%D8%B5%D9%81%D8%B1-%D8%AA%D8%A7-%D8%B5%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-yowkr9hxfom7 |
بهترین دوره حضوری ادمینی اینستاگرام | بهترین دوره حضوری ادمینی اینستاگرام
دوره حضوری ادمینی اینستاگرام!
سفری به سوی تسلط بر دنیای بازاریابی اینستاگرامی...
در عصر حاضر، اینستاگرام به عنوان یکی از قدرتمندترین ابزارهای بازاریابی و ارتباط با مشتری شناخته میشود. کسب و کارهای مختلف برای افزایش فالوور، تعامل با مخاطبان و در نهایت، دستیابی به فروش بیشتر، به دنبال متخصصان مجرب در زمینه مدیریت این پلتفرم محبوب هستند.
دوره حضوری ۱۰۰ ساعته ادمین اینستاگرام، فرصتی استثنایی برای علاقمندان به این حوزه فراهم میکند تا با گذراندن دورهای جامع و فشرده، به تمامی فوت و فنهای مدیریت حرفهای پیج اینستاگرام مسلط شوند.
دوره های حضوری ادمینی اینستاگرامبرای چه کسانی مناسب است؟
افراد جویای کار که به دنبال شغل در زمینه مدیریت شبکه های اجتماعی هستند.صاحبان کسب و کارهایی که می خواهند از اینستاگرام برای بازاریابی و فروش محصولات یا خدمات خود استفاده کنند.افرادی که به دنبال ارتقای مهارت های خود در زمینه اینستاگرام هستند.
افراد جویای کار که به دنبال شغل در زمینه مدیریت شبکه های اجتماعی هستند.
صاحبان کسب و کارهایی که می خواهند از اینستاگرام برای بازاریابی و فروش محصولات یا خدمات خود استفاده کنند.
افرادی که به دنبال ارتقای مهارت های خود در زمینه اینستاگرام هستند.
با شرکت در دوره حضوری ادمینی اینستاگرام، می توانید به جمع متخصصان این حوزه بپیوندید و از این پلتفرم قدرتمند برای رسیدن به اهدافتان استفاده کن
اینستاگرام را فتح کنید!
با گذراندندوره ۳ ماهه حضوری ادمینی اینستاگرام، به طور کامل با فوت و فن مدیریت پیج های اینستاگرام آشنا شده و می توانید به یک متخصص کارآزموده در این زمینه تبدیل شوید.
این دوره فرصتی بینظیر برای همه کسانی است که می خواهند پیج اینستاگرام خود را ارتقا دهند یا به دنبال به دست آوردن فرصت های شغلی همانند ادمینی اینستاگرام هستند
پس ایندوره جامع حضوری ادمینی اینستاگرامرو از دست نده
دوره حضوری ادمینی اینستاگرام
این دوره یک دوره جامع و کامل برای افرادی است که میخواهند تبدیل به یک ادمین حرفه ای در اینستاگرام شوند.
ادمینی اینستاگرام یک شغل با درآمد بالاست الخصوص برای بانوان که میتوان به صورت دورکاری هم این کار را انجام داد که برای بانوان خانه دار هم یک مزیت محسوب میشود
با شرکت دردوره حضوری ادمینی اینستاگراممیتوانید به درآمد مناسب برسید
این دوره ۳ ماهه با کادری مجرب و اساتید حرفه ای و همچنین اعطای مدرک معتبر برگزار میشود
به جمع پردرآمدترین افراد اینستاگرام بپیوندید!
با گذراندن دوره ادمینی اینستاگرام، مهارتهای لازم برای مدیریت صفحات پرمخاطب و کسب درآمدهای میلیونی را به دست خواهید آورد.
⏰ شغل انعطافپذیر و پردرآمد ادمینی اینستاگرام در انتظار شماست!
ادمینی اینستاگرام به شما این امکان را میدهد که در هر زمان و مکانی که میخواهید کار کنید و از آزادی عمل بالایی برخوردار باشید.
دوره حضوری ادمینی اینستاگرامیک فرصت بینظیر برای آموزش اصول و تکنیکهای مدیریت صفحه اینستاگرام به شمار میرود. در این دوره، شرکت کنندگان با راهکارهای جدید و به روز در زمینه مدیریت اینستاگرام آشنا میشوند و میتوانند به بهبود روند واحدهای خود بر روی این پلتفرم بپردازند.
دردوره حضوری ادمینی اینستاگرام، شرکتها و فردها فرصتی مناسب برای یادگیری عمیق دارند. این دورهها امکان ارتباط مستقیم با متخصصان با تجربه را فراهم میکنند.
دوره ادمین حضوری یک مزیت عمده نسبت به سایر دوره ها و پکیج های موجود در بازار دارد زیرا این دوره به صورتحضوریبرگزار میشود .
بنابراین شما میتوانید به صورت حضوری هر سوالی که دارید را از مدرس دوره بپرسید و رفع اشکال کنید. همچنین این دوره با سر فصل های جامع برگزار میشود که برای هر سر فصل اساتید مجرب در آن بخش به آموزش می پردازند که در سایر دوره ها این را نمی بینیم و یک نفر تمام دوره را برگزار میکند.
این دوره همچنین با ارائه مدرک معتبر فنی حرفه ای میتواند رزومه شما رو برای رسیدن به شغل ادمینی کامل میکند
به جرئت می تونم بگمدوره حضوری ادمینی اینستاگرامکامل ترین دوره ادمینی اینستاگرام است چون به طور جامع و کامل تمامی سرفصل هایی که برای ادمینی لازم است رو پوشش میدهد.
این دوره شامل ۳۰ سرفصل است که با بهترین اساتید تدریس میشود که این سرفصل ها عبارت اند از :
صفر تا صد ساخت اکانتالگوریتم روزنحوه آنالیز پیجاصول کپشن نویسی و تاپیک گذاری – هشتگ گذاریاینستاگرام SEOصفر تا صد ریلزاستراتژی محتواافزایش ingagementاستوریآنالیز تولید محتوابرنامه ریزی تولید محتوامبانی تولید محتواترکیب بندی در عکاسینورپردازیادیت عکس با گوشیادیت ویدئو با گوشیکار با استبلایزراصول جذب فالورراحیا پیجاستراتژی برندینگاصول فروشراهکار افزایش فروشاصول و نحوه برخورد با کارفرماآرکاتایپ هاکانتنت مارکتینگراه اندازی کمپین تبلیغاتیتحلیل تبلیغاتنحوه دریافت تیک آبیهوش مصنوعی و ابزار های اینستاگرام
صفر تا صد ساخت اکانت
الگوریتم روز
نحوه آنالیز پیج
اصول کپشن نویسی و تاپیک گذاری – هشتگ گذاری
اینستاگرام SEO
صفر تا صد ریلز
استراتژی محتوا
افزایش ingagement
استوری
آنالیز تولید محتوا
برنامه ریزی تولید محتوا
مبانی تولید محتوا
ترکیب بندی در عکاسی
نورپردازی
ادیت عکس با گوشی
ادیت ویدئو با گوشی
کار با استبلایزر
اصول جذب فالورر
احیا پیج
استراتژی برندینگ
اصول فروش
راهکار افزایش فروش
اصول و نحوه برخورد با کارفرما
آرکاتایپ ها
کانتنت مارکتینگ
راه اندازی کمپین تبلیغاتی
تحلیل تبلیغات
نحوه دریافت تیک آبی
هوش مصنوعی و ابزار های اینستاگرام
در ادامه به بررسی هر یک از سرفصل هایدوره ادمینی اینستاگراممی پردازیم
اینستاگرام: دروازه ای به دنیای بصری
به دنیای اشتراک گذاری عکس و ویدئو خوش آمدید! با ساخت اکانت اینستاگرام، می توانید لحظات ناب زندگی خود را با دیگران به اشتراک بگذارید، از خلاقیت دیگران الهام بگیرید و با افراد جدید از سراسر جهان ارتباط برقرار کنید.
ساخت اکانت اینستاگرام بسیار ساده است! فقط کافیست مراحل زیر را دنبال کنید:
اپلیکیشن اینستاگرامرا ازاپ استوریاگوگل پلیدانلود کنید.
پس از نصب، برنامه را باز کنید وگزینه "ایجاد حساب کاربری جدید"را انتخاب کنید.
آدرس ایمیلیاشماره تلفنخود را وارد کنید.
نام کاربریورمز عبوردلخواه خود را انتخاب کنید.
اطلاعات پروفایلخود را تکمیل کنید، مانند نام، عکس پروفایل و بیوگرافی.
و تمام شد! حالا شما صاحب یک اکانت اینستاگرام هستید.
درک الگوریتم اینستاگرام در سال ۲۰۲۴:
اینستاگرام دائماً در حال بهروزرسانی الگوریتم خود است تا محتوای مرتبطتر و جذابتر را به کاربران نشان دهد. در سال ۲۰۲۴، تمرکز بر رویتعامل،ارتباطواصالتاست. برای اینکه در این الگوریتم جدید موفق باشید، باید محتوایی با کیفیت بالا تولید کنید که کاربران را به تعامل با آن، مانند لایک، کامنت و اشتراکگذاری، ترغیب کند. همچنین باید با فالوورهای خود بهطور منظم ارتباط برقرار کنید و محتوایی متناسب با علایق آنها منتشر کنید.
نبض پیج خود را با آنالیز اینستاگرام بگیرید!
در دنیای شلوغ اینستاگرام،دانستن عملکرد پیجتانحکم داشتن قطب نما را دارد. اینستاگرام به طور پیش فرض ابزارهای آنالیز داخلی به نامInsightsرا ارائه می دهد که اطلاعات ارزشمندی ازتعداد فالوورها، تعامل، رشد و ...به شما می دهد.
باتجزیه و تحلیل این داده هامی توانید:
مخاطبان خود را بشناسید:علایق، جنسیت، سن و ... فالوورهایتان را بشناسید و محتوای خود را متناسب با آنها تولید کنید.بهترین زمان برای انتشار محتوا را پیدا کنید:بامشاهده الگوی تعاملدر ساعات مختلف روز، بهترین زمان برای انتشار پست و استوری را بیابید.محتوای جذاب بسازید:بابررسی تعامل پست ها(لایک، کامنت، اشتراک گذاری و ...) محتوای محبوب فالوورهایتان را شناسایی کنید.رشد پیج خود را رصد کنید:تعداد فالوورها، پوشش و تعاملرا در طول زمان بررسی کنید و ببینید استراتژی شما چقدر موثر بوده است.
مخاطبان خود را بشناسید:علایق، جنسیت، سن و ... فالوورهایتان را بشناسید و محتوای خود را متناسب با آنها تولید کنید.
بهترین زمان برای انتشار محتوا را پیدا کنید:بامشاهده الگوی تعاملدر ساعات مختلف روز، بهترین زمان برای انتشار پست و استوری را بیابید.
محتوای جذاب بسازید:بابررسی تعامل پست ها(لایک، کامنت، اشتراک گذاری و ...) محتوای محبوب فالوورهایتان را شناسایی کنید.
رشد پیج خود را رصد کنید:تعداد فالوورها، پوشش و تعاملرا در طول زمان بررسی کنید و ببینید استراتژی شما چقدر موثر بوده است.
راز موفقیت در اینستاگرام: گام به گام با آنالیز
دنیای پررقابت اینستاگرام:بدونتجزیه و تحلیل دقیق،موفقیتدور از دسترس است.مزایای آنالیز:شناخت نقاط قوت و ضعف:برایبهبود عملکردتانارتقای استراتژی اینستاگرام:به طورموثرتردرک عمیقتر از مخاطبان:برایتولید محتوای جذابافزایش تعامل:ورشد پیجتانگامهای عملی:مشخص کردن اهداف:قبل از شروعاستفاده از ابزارهای آنالیز:Insights اینستاگرام و ابزارهای شخص ثالثتفسیر دادهها:وشناسایی نقاط قوت و ضعفاقدام:بر اساسنتایجبه دست آمدهنکات کلیدی:آنالیز منظم:به طورمستمراستفاده از دادهها برای بهبود محتوا:یادگیری از رقبا:برایطراحی استراتژیهای موثرتری
دنیای پررقابت اینستاگرام:بدونتجزیه و تحلیل دقیق،موفقیتدور از دسترس است.
مزایای آنالیز:شناخت نقاط قوت و ضعف:برایبهبود عملکردتانارتقای استراتژی اینستاگرام:به طورموثرتردرک عمیقتر از مخاطبان:برایتولید محتوای جذابافزایش تعامل:ورشد پیجتان
گامهای عملی:مشخص کردن اهداف:قبل از شروعاستفاده از ابزارهای آنالیز:Insights اینستاگرام و ابزارهای شخص ثالثتفسیر دادهها:وشناسایی نقاط قوت و ضعفاقدام:بر اساسنتایجبه دست آمده
نکات کلیدی:آنالیز منظم:به طورمستمراستفاده از دادهها برای بهبود محتوا:یادگیری از رقبا:برایطراحی استراتژیهای موثرتری
کپشنی جذاب بنویسید که مخاطب را مجذوب کند:
اولین قدم برای نوشتن یک کپشن خوب، جلب توجه مخاطب است. از کلمات و جملات جذاب و پرسشبرانگیز استفاده کنید تا کاربر را ترغیب به خواندن ادامه متن کنید.
کپشن های جذاب، هشتگ های هوشمند:
با کپشن های گیرا مخاطب را جذب کنید.با هشتگ های مرتبط، دیده شوید.به تعامل و فالوورهایتان بیفزایید.
با کپشن های گیرا مخاطب را جذب کنید.
با هشتگ های مرتبط، دیده شوید.
به تعامل و فالوورهایتان بیفزایید.
در دنیای امروز، اینستاگرام به یکی از قدرتمندترین ابزارهای بازاریابی و برندسازی تبدیل شده است. اما با افزایش رقابت در این پلتفرم،جذب فالوور و افزایش تعاملبه کاری دشوار تبدیل شده است. اینجاست کهسئو اینستاگرامبه کمک شما میآید.
مزایای سئو اینستاگرام:
افزایش فالوور:با سئو، محتوای شما در معرض دید افراد بیشتری قرار میگیرد و این امر منجر به جذب فالوورهای جدید میشود.افزایش تعامل:سئو به شما کمک میکند تا محتوایی جذاب و مرتبط با مخاطبانتان تولید کنید، که منجر به افزایش لایک، کامنت و اشتراکگذاری میشود.افزایش فروش:با جذب فالوورهای هدفمند و افزایش تعامل، میتوانید به طور موثرتر محصولات یا خدمات خود را به فروش برسانید.
افزایش فالوور:با سئو، محتوای شما در معرض دید افراد بیشتری قرار میگیرد و این امر منجر به جذب فالوورهای جدید میشود.
افزایش تعامل:سئو به شما کمک میکند تا محتوایی جذاب و مرتبط با مخاطبانتان تولید کنید، که منجر به افزایش لایک، کامنت و اشتراکگذاری میشود.
افزایش فروش:با جذب فالوورهای هدفمند و افزایش تعامل، میتوانید به طور موثرتر محصولات یا خدمات خود را به فروش برسانید.
ریلز اینستاگرام: دنیایی از ویدیوهای کوتاه و سرگرمکننده
ریلز، جدیدترین قابلیت اینستاگرام، به شما امکان میدهد ویدیوهای کوتاه، جذاب و سرگرمکننده بسازید و با دیگران به اشتراک بگذارید. این قابلیت که در سال ۲۰۲۰ معرفی شد، به سرعت به یکی از محبوبترین بخشهای اینستاگرام تبدیل شده است.
ریلز چیست؟
ریلز ویدیوهایی کوتاه 15 ثانیهای (تا 90 ثانیه) هستند که میتوانید با موسیقی، افکتهای تصویری، متن و دیگر ابزارهای خلاقانه ویرایش کنید. شباهت زیادی به تیکتاک دارد، با این تفاوت که در اینستاگرام منتشر میشود.
چرا از ریلز استفاده کنیم؟
افزایش تعامل:ریلز راهی عالی برای افزایش تعامل با فالوورهایتان است. این ویدیوهای کوتاه و جذاب میتوانند توجه مخاطبان را جلب کرده و آنها را به لایک، کامنت و اشتراکگذاری تشویق کنند.جذب فالوور جدید:ریلز در بخش کشف اینستاگرام نمایش داده میشود، به این معنی که افراد زیادی میتوانند آنها را ببینند، حتی اگر شما را دنبال نکنند. این فرصتی عالی برای جذب فالوورهای جدید است.تبلیغ برند:ریلز راهی خلاقانه برای تبلیغ برند و محصولاتتان به مخاطبان است. میتوانید از آنها برای معرفی محصولات جدید، به اشتراک گذاشتن داستان برندتان و یا حتی ایجاد چالشهای سرگرمکننده استفاده کنید.
افزایش تعامل:ریلز راهی عالی برای افزایش تعامل با فالوورهایتان است. این ویدیوهای کوتاه و جذاب میتوانند توجه مخاطبان را جلب کرده و آنها را به لایک، کامنت و اشتراکگذاری تشویق کنند.
جذب فالوور جدید:ریلز در بخش کشف اینستاگرام نمایش داده میشود، به این معنی که افراد زیادی میتوانند آنها را ببینند، حتی اگر شما را دنبال نکنند. این فرصتی عالی برای جذب فالوورهای جدید است.
تبلیغ برند:ریلز راهی خلاقانه برای تبلیغ برند و محصولاتتان به مخاطبان است. میتوانید از آنها برای معرفی محصولات جدید، به اشتراک گذاشتن داستان برندتان و یا حتی ایجاد چالشهای سرگرمکننده استفاده کنید.
چگونه ریلز بسازیم؟
ساخت ریلز بسیار آسان است. برای این کار کافیست مراحل زیر را دنبال کنید:
برنامه اینستاگرام را باز کنید و به بخش دوربین بروید.
Reelsرا انتخاب کنید.
موسیقی، افکتها و ابزارهای مورد نظرتان را انتخاب کنید.
ویدیو را ضبط کنید.
ویدیو را ویرایش کنید و متن، استیکر و دیگر عناصر را به آن اضافه کنید.
ریلز را منتشر کنید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید:
دوره حضوری ادمینی اینستاگرام | شبکه اجتماعی | ۱ | ۰ | خواندن ۸ دقیقه | samnovin77 | https://virgool.io/@samnovin77/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-mhijxxcnvgqd |
فرمتینگ مناسب در پایتون | فرمتینگ مناسب در پایتون
فرمتینگ مناسب در پایتون (تجربه)
همیشه برام دغدغه بود که چه فرمتر (formatter) یا ابزار فرمتبندی کد رو برای پروژههای پایتون (Python) انتخاب کنم. فرمترها ابزارهایی هستند که کد منبع را مطابق با دستورالعملهای استایل خاصی تجزیه و تحلیل و بازنویسی میکنند تا خوانایی و یکنواختی کد افزایش پیدا کنه. این ابزارها به ما کمک میکنند تا اطمینان حاصل کنیم که کد ما نه تنها درست کار میکند، بلکه به زیبایی و به شکل استاندارد نوشته شده. برای پایتون سه تا formatter اصلی وجود داره.همیشه بین این سه گزینه گیر میکردم: Black، autopep8، و YAPF. هر بار در پروژههای یکی رو انتخاب میکردم ولی یه بار رفتم اساسی بررسی کردم اینا چه تفاوتهایی دارن. هر کدوم قابلیتها و ویژگیهای منحصر به فرد خودشون رو دارند و انتخاب بین اینها واقعا سخته. اما بزارید یه نگاه دقیقتر به هر کدوم بندازیم:
1. Black
فرمتر Black به شدت خودکار و بیطرفانه (opinionated) عمل میکنه. این فرمتر با اینکه خیلی سفت و سخته (uncompromising)، ولی به خاطر همین خصوصیتش خیلی هم محبوب شده. نظم خاصی به کد میده و تقریبا هیچ جایی برای بحث و جدل در مورد سبک کدنویسی باقی نمیذاره. ویژگی بارزش بخاطر این سختیگیری نسبت به yapf متعین(deterministic) بودنشه یعنی اگر روی یک کد اجرا کنی حتما به یک شکل مشخص در میاره. برای یک کد چند تا حالت مختلف رو به عنوان حالت معتبر از نظر فرمت در نظر نمیگیره ولی yapf اینطوری نیست جلوتر توضیح میدم.
یک مشکل بزرگ داره انعطافپذیری کمی داره (less flexible) و شاید برای پروژههایی که نیاز به سبک خاصی دارند مناسب نباشه.
2. autopep8
فرمتر autopep8 دقیقا روی استانداردهای PEP 8 (PEP 8) تمرکز داره. این فرمتر کدها رو به شکلی استاندارد و خوانا (readable) درمیاره ولی فقط مطابق autopep8. کد را آنالیز میکند و خطاهای استایل را اصلاح میکند تا با استانداردهای PEP 8 همخوانی داشته باشد.
گاهی اوقات نمیتونه به اندازه Black یا YAPF انعطافپذیر باشه (not as flexible) و ولی تعداد قوانینش به اندازهی black زیاد نیست.
معنی انعطاف پذیر بودنش اینه که اگر یک کدی با black فرمت شده باشه اینقدر قوانین خیلی سفت و سختی داره (strict rules) که قوانین Autopep هم درش رعایت شده مثلا PEP8 میگه طول خط از 79 بیشتر نشه ولی black میاد اینقدر طول خط رو کوتاه میکنه که از 79 خیلی کمتر و قواعد هر دو تا استاندارد رو پاس میکنه.
3. YAPF
فرمتر YAPF خیلی قابل تنظیم و انعطافپذیره (highly configurable). این فرمتر بر اساس یک پروفایلی که شما تعیین میکنید، کد رو فرمت میکنه. YAPF کد را بازبینی کرده و بر اساس پروفایل تعیین شده تغییرات لازم را اعمال میکند تا کد هم خوانا و هم زیبا باشد.
اگر دنبال سفارشیسازی د
دقیق فرمت کدتان هستید (customization)، YAPF انتخاب خوبیه. خصوصا توی پروژهها. البته اگر کسی باشه بشینه استاندارهای فرمت رو همه رو کانفیگ کنه.اما گاهی اوقات تنظیمات میتونه خیلی پیچیده بشه (complex configuration) و این ممکنه باعث سردرگمی شود.
خیلی ساده بخوام بگم YAPF بیشتر یک ابزار کانفیگ فرمته تا فرمتر با قواعد مشخص! یعنی میتونی یه جوری کانفیگ کنی که خروجی بشه مثه خروجی هر کدوم از دوتا قبلی، میتونی هم طوری کانفیگ کنی که اصلا هیچ شبیه دو تا قبلی نشه.
چند تا قطعه کد ببنید یه کم حس بگیرید به حرفام:
این کد رو در نظر بگیرید که فرمت خیلی بدی داره:
def compute(value1,value2,value3):return value1+value2+value3
Formatted by autopep8
def compute(value1, value2, value3): return value1 + value2 + value3
Formatted by Black
def compute(value1, value2, value3):
return value1 + value2 + value3
اما اینکه میگم به جز black اون دو تا دیگه متعین نیستن مثالش اینطوریه که فرض کنید کد ورودی این سه تا باشه. در این صورت با اینکه تابع یک چیزه ولی هر سه تا اینا قواعد YAPF رو رعایت کرد و هر سه تا میتونه تو پروژه باشه!
def function(arg1,arg2,arg3,arg4,arg5,arg6,arg7,arg8,arg9,arg10):
print(arg1,arg2,arg3,arg4,arg5,arg6,arg7,arg8,arg9,arg10)
def function(arg1, arg2, arg3, arg4, arg5, arg6, arg7, arg8, arg9, arg10):
print(arg1, arg2, arg3, arg4, arg5, arg6, arg7, arg8, arg9, arg10)
def function(
arg1, arg2, arg3, arg4, arg5, arg6, arg7, arg8, arg9, arg10):
print(arg1, arg2, arg3, arg4, arg5, arg6, arg7, arg8, arg9, arg10)
طبق تجربه میگم اگر گیت در پروژه تون نقش پررنگی داره قواعد فرمتیگ رو همون اول ست کنید وسط پروژه اعمال کردن فرمت شدیدا روی مرج کانفلیکت میده!
قواعد black به نظر من از جهت deterministic بودن خیلی خوبن ولی در زمینهی طول خط خیلی کوتاه و سختگیرانه است.
تجربه شما چیه؟ | برنامه نویسی | ۰ | ۰ | خواندن ۴ دقیقه | rezvaniamirsamrozveltr | https://virgool.io/Programme-1-developer/%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%AA%DB%8C%D9%86%DA%AF-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D9%88%D9%86-rgqtkumrymgc |
درس هایی راجب برنامه نویسی از زبان Matt Butcher | درس هایی راجب برنامه نویسی از زبان Matt Butcher
درس هایی راجب برنامه نویسی از زبان Matt Butcher
یادتون باشه هر خط کدی که مینویسین باید بعدا ازش پشتیبانی کنین!
این حرف خیلی معنی داره که تو ادامه میگم:
- برنامه نویسی به عنوان صنعتگری
- چرخ رو از اول اختراع نکن
- هزینه پیچیدگی
- کاهش نیازهای آینده برای نگهداری
- چرا خود آیندتون (و دیگران) قدردان کد امروزن
برنامه نویسی به عنوان صنعتگری
«صنعتگری» به معنی تعهد به یه حرفه است، جایی که مهارت با گذشت زمان و از طریق تلاش سخت و تمرین مداوم به وجود میاد. نوشتن کد، با تمام دیباگ و تست کردن و بازنویسیهاش، یه کار کاملاً عملیه. ساختن نرمافزار خوب به مهارت، دانش و تمایل مداوم برای پیشرفت نیاز داره. وقتی کد مینویسین، وقت بذارین که کارتون رو خوب انجام بدین. درسته که «کمالگرایی دشمنه» و باید کد بزنین که کارتون راه بیفته. اما رعایت اصول درست کد نویسی، اسمگذاری درست متغیرها و فکر کردن به مشکلی که دارین حل میکنین، همه اینا باعث میشه که نگهداری از کدتون تو دراز مدت راحتتر بشه.
پشتیبانی از کد ضعیف یه درده. اما نگهداری از کد خوب، از لحاظ فکری خیلی راضیکنندهست.
چرخ رو از اول اختراع نکن
یه کتابخونه یا ابزاری هست که کار رو راه میندازه، ولی خب، ما میتونیم بهتر انجامش بدیم!
فکر میکنم هر مهندس نرمافزاری حداقل یه بار این کار رو کرده و همیشه یه جور توجیه هم هست:
کتابخونههای دیگهای هم بودن، اما سنگین/پر از باگ/پیچیده/و …
یه راه جدید دارم که بقیه بهش فکر نکرده بودن.
انجام دادنش خودم بیشتر یاد می گیرم تا اینکه از کد بقیه استفاده کنم (حرفت درسته، اما با هزینهای خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردی).
تو همه این موارد، دو تا چیز نادیده گرفته میشن:
چقدر بقیه زمان صرف کرده بودن که قبلاً مشکل رو حل کنن. (پختگی اون کد)
منِ آینده چقدر باید وقت بذاره واسه درست کردن و نگهداری اون کد.
پس وقتی که ابزار آماده هست، اما فکر میکنین شاید خودتون بهتر انجامش بدین، از خودتون بپرسین چقدر برای نگهداری از اون کد تو چند سال آینده اشتیاق دارین؟ آیا استثناهایی برای این قضیه وجود داره؟ بله! اما اونم بعد از اینکه واقعاً بررسی کردین که آیا راهحلهای موجود به اندازه کافی برای انجام کار خوب هستن یا نه.
هر چی کدت پیچیدهتر، دیباگش سختتره
فرض کنید یه تابع می نویسید که یه عملیاتی رو انجام میده ولی کدش پیچیدس و حالا برای دفاع از خودتون میگید تست نوشتید. و کدتون ار نظر فرمت بینقص و خیلی خوب کار میکنه. بعد یه روز یه آسیبپذیری پیدا میشه. یه هکر بتونه تابعی که نوشید رو مجبور کنه که بیشتر از حافظهی سیستم، حافظه اختصاص بده. بعد از چند سال که اصلاً به این کد دست نزدید، باید درستش کنید. وقتی کد رو میخونید، انگار یه چیز کاملاً غریبس , باید بفهمید چطور میتونید اون باگ رو درست کنید.
شاید مجبور بشین خطهای بیشتری کد بنویسین (چون کارهای پیچیده رو به تابعهای کوچیکتر تقسیم میکنین)، اما اگه نتیجهش بشه کدی که دیباگ و نگهداریش راحتتره، ارزشش رو داره.
کاهش نیازهای آینده برای پشتیبانی
هر سیستم خوبی یه سری کنترل کیفیت داره. کد هم باید همینطور باشه. باید یه استراتژی برای تست نوشتن پیدا کنید،به هر حال، مهم نیست استراتژی شما چیه، اگه الان تست نکنین، بعداً باید دیباگ کنین.
خودت آیندت یادش نمیاد که خودت الانت به چی فکر میکرده
پس همهچی رو مستند کن! آدما یه جور پیشفرض عجیب دارن. فکر میکنیم که فردا همه چیزایی که امروز اتفاق افتاده رو یادمون میمونه. خود آیندهت جزئیات ریز اینکه چرا امروز این کد رو به این شکل نوشتی، یا چرا اون متغیر رو fhr اسم گذاشتی، یا چرا کامنت // FIXME later رو رو خط ۲۳۵ جا گذاشتی، یادش نمیاد.
بهترین راهی که میتونی با محدودیتهای حافظهت مقابله کنی اینه که کدت رو واضح بنویسی. این یعنی:
کامنت بذار.
اسمها رو خوب انتخاب کن.
مستندات خوب بنویس.
کامیتمسیجهای مفید بنویس.
خود آیندهت ازت ممنون میشه. یا حداقل از دستت عصبانی نمیشه.
نتیجه گیری: اگه بقیه نتونن اونو بفهمند، همیشه مشکل شما باقی میمونه
پس طوری مستندش کن که بقیه بتونن اونو بفهمند.
اگه کدتون راحتفهم نباشه، مثل یه کابوس برمیگرده سراغتون. چون بقیه نمیتونن اونو بفهمند. کدتون رو انقدر راحتفهم کنین که یه نفر دیگه بتونه اونو درست کنه بدون اینکه حتی نیاز باشه شما بفهمین!
نتیجه گیری
این قانون رو به عنوان یه راه برای ترغیب کردن خودتون به بهبود کدتون پیشنهاد میدم:
یادتون باشه هر خط کدی که مینویسین باید بعدا ازش پشتیبانی کنین!
این کار باعث صرفهجویی در زمان و انرژی شما در آینده میشه. باعث میشه همکاراتون عصبانی نشن. تغییر دادن کد امروز به کد فردا رو راحتتر میکنه. و به احتمال زیاد باعث میشه همه فکر کنن شما هم یکی از اون برنامهنویسهای فوق حرفهای هستین. | برنامه نویسی | ۰ | ۰ | خواندن ۴ دقیقه | rezvaniamirsamrozveltr | https://virgool.io/Programme-1-developer/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%A8-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-matt-butcher-g9xhn1yxubnp |
زبان های برنامه نویسی | زبان های برنامه نویسی
بحث داغ زبانهای برنامهنویسی: چرا اصلاً مهم نیست؟
یه بحث همیشگی توی دنیای برنامهنویسی هست که توی انجمنها، جلسات تکنولوژی و حتی تو خواب و خیال برنامهنویسها هم ول نمیکنه: آخرش کدوم زبان برنامهنویسی از همه بهتره؟ بشینید پای صحبت های کسایی که از وقتی اینترنت با خط تلفن وصل میشد کد مینوشتن، تا حالا میگن که کلی زبان برنامهنویسی اومده و رفته. از اسکریپتهای Perl که مثل وردهای جادویی بودن تا TypeScript امروزی که مثل آب خوردن میمونه، احتمالا همه جور کدی نوشتن. بعد از شنیدن حرف های ریش سفید های این کار میتونیم بفهمیم: وقتی میخوایم یه مشکلی رو حل کنیم، اصلاً مهم نیست از چه زبانی استفاده میکنیم. بله، درست شنیدید!
اول یه چیزی رو روشن کنم: بله، یه سری زبانها برای یه کارهایی بهتر از بقیه هستن. مثلاً اگه میخواید یه پلتفرم معاملاتی پر سرعت بسازید، بعید میدونم از PHP استفاده کنید. یا اگه میخواید یه برنامه iOS بنویسید، Swift بهترین دوست شما میتونه باشه. ولی نکته اینجاست که موفقیت پروژهتون بیشتر به نحوه استفاده از زبان بستگی داره تا خود زبان. مثلاً اینکه چکش بهتره یا پیچگوشتی، بستگی به این داره که میخواید با میخ کار کنید یا پیچ.
یهویی چی شد؟ یهو همه گیر دادن به پرفورمنس!
طرفدارای یه زبان میگن: "زبان X از زبان Y سریعتره!" آره بابا، یه سری تست و بنچمارک نشون میده که یه ذره سرعت اجرا یا مصرف حافظه تو زبونا فرق میکنه. ولی بیخیال، واسه 99 درصد برنامهها این فرقها مثه اینه که موقع کدنویسی جوراب قرمز بپوشی یا آبی! مهم معماری، الگوریتم و استراتژی بهینهسازیه که کارو راه میندازه. یه سیستم بد طراحیشده، چه با Rust نوشته بشه چه با Ruby، آخرش بد و ناکار آمد هستش.
یادگیری زبون برنامهنویسی سخته؟
یه حرف دیگه هم که میزنن اینه که یه زبونها یادگیریشون سخته. آره، قبول دارم، یه زبونها واسه مبتدیها راحتترن، که این عالیه واسه اینکه آدمای بیشتری رو به برنامهنویسی جذب میکنه. ولی یادگیری یه زبان فقط اولش سخته. مهم اینه که بتونی مثل یه برنامهنویس فکر کنی، بتونی مساله حل کنی و الگوریتم بنویسی. وقتی اینارو یاد گرفتی، یادگیری یه زبان جدید فقط یه ذره قلق و یه ذره اصطلاحات جدید داره.
لاتاری کتابخونه
یکی از دلایلی که خیلیها یه زبان برنامهنویسی رو به یه زبان دیگه ترجیح میدن، به خاطر امکانات و ابزارهای اون زبونه. یه زبان خوب، کتابخونهها، فریمورکها و ابزارهای قوی و باکیفیتی داره که میتونه سرعت و کیفیت کار شما رو خیلی بالا ببره. اما یه رازِ قشنگ هم هست: اکثر زبانهای محبوب، امکانات و ابزارهای خیلی خوبی دارن. اگه یه کتابخونه یا ابزار برای یه زبان وجود داشته باشه که برای یه زبان دیگه نباشه، این یه فرصته که شما به جامعه اون زبان کمک کنید. یادتون باشه، یه برنامهنویس خوب، مشکلحلکنه؛ نه اینکه بشینه منتظر بمونه تا یه نفر دیگه مشکلش رو حل کنه.
حرف آخر
در نهایت، زبان برنامه نویسی فقط یه ابزاره. یه وسیله برای رسیدن به یه هدف، نه خود هدف. بهترین زبان برای پروژه شما زبانیه که شما و تیمتون باهاش راحت ترید و بیشتر میتونید باهاش کار کنید. زبانی که به درد نیازهای پروژه شما میخوره و میتونید توی طول زمان ازش مراقبت کنید و ارتقاشش بدید. مهم نیست طرفدار کدوم زبان هستید، پایتون، جاوا اسکریپت یا گو؛ مهم اینه که بتونید مشکل رو حل کنید.
پس دفعه بعد که یه بحث داغ زبانی پیش اومد، یه نفس عمیق بکشید و یادتون باشه: مهم زبانی که استفاده میکنید نیست، مهم کاریه که باهاش انجام میدید. اگه کسی هم خواست بهتون چیز دیگه ای رو بگه، این پست رو نشونش بدید و بعد با خیال راحت برگردید به نوشتن کدهای خفنتون به هر زبانی که دوست دارید. | برنامه نویسی | ۰ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | rezvaniamirsamrozveltr | https://virgool.io/Programme-1-developer/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C-s5mb1uuxcdba |
پادکست فارسی پدیاگویی | قسمت دوم | پادشاه گمشده | پادکست فارسی پدیاگویی | قسمت دوم | پادشاه گمشده
پروندهی ریچارد سوم: پادشاه گمشده
ابتدای بهار سال 2015، یه خبری تیتر اول روزنامهها و رسانههای انگلیس شده بود.
این که ریچارد سوم، آخرین پادشاه سلسلهی پلانتاژنات، یکی از سلسلههای اواخر قرون وسطای انگلیس، که تو یه نبردی جنگیده بوده و تو همون نبرد کشته شده بود، بعد 500 سال در یه قبر شکیل و آراسته و مناسب در شهر لستر یه پادشاه دفن شد. شهری در مرکز کشور انگلیس، تو منطقهی ایستمیدلندز یا میدلندز شرقی. یه شهر تقریباً بزرگ با حدود 360 هزار نفر جمعیت. چیز معروفی هم نداره، جز البته تیم فوتبال لسترسیتی. که اگه یادتون باشه چند سال پیش با یه وضعیت عجیبی تو لیگ برتر انگلیس با کلی تیم مدعی و سرمایهدار یهو اومد و قهرمان شد.
اتفاقاً سال قهرمانیش هم مصادف بود با دفن همین آقای پادشاه. یعنی چی؟ یعنی ریچارد سوم رو 26 مارس سال 2015 دفن کردند. لسترسیتی اون موقع آخر جدول بود. یک هفتهی بعدش شروع کرد به بردن و بردن، تو 9 هفته مونده به آخر لیگ 7 تا بازی رو برد و تو لیگ برتر موند. فصل بعدش هم فوتبالیها دیگه قصهاش رو میدونند. اومد و با یه عده بازیکن بینامونشون قهرمان سرمایهدارترین لیگ فوتبال جهان شد. کلی هم بریز و بپاش و خوشحالی در سطح شهر. طبق معمول همهی اتفاقای عجیب دنیا، بعدش آدمها کلی دلیل باربط و بیربط براش اوردند. یکی از اون دلیلهای به ظاهر مرتبط ولی خرافاتی اون موقع هم دفن همین آقای ریچارد سوم بود.
برگردیم به همون قصه. به کجاش؟ به ابتداش. به این که ریچارد سوم کی بود، چی کارا کرد اصلاً؟ چی شد که تو جنگ مرد اصلاً؟
تو این اپیزود به طور خیلی مختصر میخوایم این قصه رو باهم مرور کنیم.
نوشتار پادکست فارسی پدیاگویی کاری از امینپدیا. برای شنیدن نسخهی صوتی به لینکهای زیر مراجعه فرمایید.
کست باکس
https://castbox.fm/episode/id5754095-id705725032?utm_source=podcaster&utm_medium=dlink&utm_campaign=e_705725032&utm_content=%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C%20%7C%20%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA%20%D8%AF%D9%88%D9%85%20%7C%20%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87%20%DA%AF%D9%85%D8%B4%D8%AF%D9%87-CastBox_FM
اسپاتیفای (Anchor سابق)
https://podcasters.spotify.com/pod/show/aminpedia
پادبین
https://aminmarrones.podbean.com/e/%d9%be%d8%a7%d8%af%da%a9%d8%b3%d8%aa-%d9%81%d8%a7%d8%b1%d8%b3%db%8c-%d9%be%d8%af%db%8c%d8%a7%da%af%d9%88%db%8c%db%8c-%d8%a7/
یوتیوب (گوگل پادکست سابق)
https://youtu.be/SNP-iil3ZAw
من امینپدیام و این قسمت شمارهی دو پادکستهای منه که با عنوان «پدیاگویی» منتشر میشه. تو هر قسمت من یکی از کنجکاویهای خودم تو قصههایی از جاهای مختلف این دنیا رو براتون تعریف میکنم و برداشت خودم از اونها رو براتون روایت میکنم. این کنجکاویها ممکنه پاسخ تاریخی داشته باشند و از دل جامعههای مختلفی بیرون اومده باشند. فرقی نداره که متعلق به زمان حال، گذشته یا حتا آینده باشه. اینجا براتون اون اطلاعاتی که از نتیجهی اون کنجکاوی به دست اوردم رو در قالب یه روایت تعریف میکنم. راههای مختلفی هم دارم تو این مسیر ارائه میدم، کانال یوتیوبمه که میتونین سابسکرایبش کنین، تو اینستاگرام و یوتیوبم هم هر از گاهی ویدئوی کوتاه درست میکنم. این پادکست رو هم به صورت صوتی علاوه بر پلتفرمی که دارین الان ازش میشنوین میتونین تو بقیهی سرویسهای پادکست مثل پادبین و cast box و spotify و گوگل پادکست بشنوینش. و به دوستاتون معرفی کنین
بریتانیا – این کشوری که امروز میشناسیم و مجموعهای از انگلستان و اسکاتلند و ولز و ایرلند شمالیه، همیشه که اینطور نبوده. تا قبل از قرن 18 انگلستان یه حکومت جدایی داشته. اسکاتلند جدا و کل ایرلند هم جدا. ولز تحت حکومت پادشاه انگلستان اداره میشده. و همهی این حاکمها هم کمابیش تحت نفوذ اون پادشاه بودند.
در قرن 15، یه جنگ داخلی سی سالهای برای جانشینی اتفاق میافته که بعدها به جنگهای گل رز معروف میشه. علتش هم این بوده که دو طرف اصلی دعوا، یعنی خاندان یورک و خاندان لنکستر که هر دو از سلسلهی پلانتژنات بودند با نشان گل رز شناخته میشدند. رز سفید نماد یکی از تیرههای این خاندان بوده که اربابهای محلی منطقهی یورکشایر بودند و به همین علت هم به خاندان یورک معروف بودند. یورکشایر هم در زمان قدیم شامل شهرهایی مثل شفیلد و لستر و لیدز بود. البته الان دیگه از اون تقسیمات و شایرها خبری نیست.
خاندان لنکستر هم اربابهای منطقه لنکشایر بودند، شهرهایی مثل منچستر، لیورپول و اینها در همون تقسیمات قدیمی جزو این منطقه بودند. اینا یه شاخهی دیگه از اون سلسلهی سلطنتی پلانتژنات بودند که نمادشون رز سرخرنگ بوده.
اینها درگیر یه جنگ سی سالهای میشن که میزنن همدیگه رو تار و مار میکنند. سال 1471 لندن محاصره میشه و با مرگ هنری ششم، پادشاه رز سرخها، اون شاخهی لنکستر تقریباً از بین میره. تا این که چند سال بعد یکی از متحدهای ولزیشون به نام خانوادهی تودور میاد به خونخواهی اینها قیام میکنه که انتقام رو از شاخهی یورک یعنی رز سفیدها بگیره.
از روی این قصهی جنگ هم یه سریالی چند سال پیش ساخته شده بود، 4 فصلش هم اومد به نام «the tudors». اون سریال رو اگر دیده باشین، احتمالاً قصهی این اپیزود براتون آشنا باشه.
ما داریم خیلی خلاصه از یه سری جنگها و قیامهای 32 ساله رد میشیم.
این طور بود که بعد مرگ پادشاه قرمزها هنری ششم، ادوارد چهارم از شاخهی یورکها میاد پادشاه میشه، ایشون دوازده سال حکومت میکنه و پسر اولش، ادوارد پنجم، سال 1483 شاه میشه. منتها ادوارد پنجم همون اول سلطنت بیمار میشه و اصلاً به تاجگذاری هم نمیرسه و از دنیا میره و اینجا برادرش ریچارد میاد به نیابت ایشون و ولیعهد دوازده سالهاش (که اون هم اسمش ادوارد بوده) سلطنت رو به عهده میگیره. و دو سال بعدش هم تو جنگ کشته میشه.
کی میکشتش؟ ارتش 3 هزار نفرهی هنری تودور. فرمانده خاندان تودور میاد و تو نبرد دشت بوسورث با لشکر 8 هزار نفری ریچارد رودررو میشه. این نبرد، تقریباً سکانس آخر جنگ گلها رزه. یا آخرین فصل مهم این جنگهای سی ساله.
قبل این جنگ چندتا از فرماندههای پادشاه رو مخفیانه و با دوز و کلک طرف خودش میاره. خودش هم برنده میشه و هنری هم که فکر نمیکرده با خیانت بعضی از لردهاش مواجه بشه علی رغم جنگاوری و رشادت بسیار کشته میشه. جسدش رو هم برهنه میکنند، با طناب به اسب میبندند و کشانکشان جنازهی پادشاه مقتول رو تو شهر لستر میگردونن. هنری تودور هم با نام «هنری هفتم» پادشاه میشه، خواهر همین پادشاه رو به همسری میگیره و جنگ داخلی رو تموم میکنه. حالا وصلت هم صورت گرفته بوده، نشان رزها رو عوض میکنه. به رز سفید گلبرگ قرمز اضافه میکنه و نشان خاندان سلطنتی جدید یعنی تودورها رز سرخ و سفید میشه جنازهی ریچارد رو هم برای این که غائله بیشتر نشه یه جایی قایم میکنند. سر قایم کردن این جنازه بین تاریخنگارها اختلاف بوده. یه عده میگفتند جنازهاش رو تو رودخونه سوئر (Soar) رها کردند که آب ببره. یه عده هم گفتند که خود لشکر پیروز این رو تو راهروی یه کلیسایی به نام گریفرایرز (Greyfriars) بدون تشریفات دفن کردند.
پنجاهویک سال بعد یعنی سال 1536 تو اواسط سلسلهی تودور (که صد و پنجاه سال به انگلیس حاکم بودند) زمان سلطنت هنری هشتم، پسر همین هنری تودور، پادشاه با کشیشها لج میکنه، برای افزایش درآمد دربار برای کشورگشاییهاش، درآمدهاشون رو ازشون میگیره و بنیاد کلیساها رو غیرقانونی اعلام میکنه و خیلی از اونها مثل همین کلیسای گریفرایرز شهر لستر رو هم نیست و نابود میکنه. به خاطر همین دیگه کمکم مردم یادشون میره که ریچارد سوم ممکنه همون جا دفن شده باشه. تو قصههایی هم که از اون دوره به جا مونده بود، دفن پادشاه در کلیسا از یادها میره.
ریچارد شکسپیر معروف هم در قرن 17 میاد بر مبنای تصویری که تودورها از ریچارد ارائه داده بودند نمایشنامهی مفصل خودش رو مینویسه. اون تصویر چی بود؟ این که ریچارد پادشاه گوژپشت و غاصبی بوده. برادرزادههای خودش رو کشته و سربهنیست کرده. خودش هم جنگاور بوده، ولی خیلی بدبین بوده به همه، عاقبت هم این بدبینی خودش باعث میشه سه تا از لردهاش بهش پشت کنند و تو اون جنگی که فکر میکرده پیروزی تو مشتشه، کشته بشه و بعدش هم جسدش در رودخونه رها بشه و هیچوقت هم پیدا نشه و پادشاه بدنامی باقی بمونه.
من تو جستجویی که تو محتوای فارسی این موضوع داشتم هم اغلب روایتها همین برداشتها از این شخصیت بوده. خیلی دادهی تاریخیای به زبان فارسی پیدا نکردم. اکثراً اقتباس از نمایشنامهی شکسپیر بوده. خود تئاتر هم بارها تو تئاترهای تهران روی صحنه رفته.
اینطور میشه که سالها هیچکس از قبر ریچارد خبر نداشت. مورخها بعدها مخصوصاً در قرن بیستم سعی کردند این روایت رو اصلاح کنند. طرفدارهایی هم تو این راه جذب میکنند. حتا این طرفدارها انجمن تشکیل میدن؛ انجمن ریکاردینها، یا انجمن ریچارد سوم. یه گروه تاریخدوستهایی بودند که دنبال این بودند وجههی بد این پادشاه رو پاک کنند.
حالا، قصهی ما راجع به کنجکاوی یکی از این ریکاردینهاست. یه خانوم بریتانیایی به نام «فیلیپا لنگلی». ایشون چه کاره بوده؟ یه کارمند معمولی حوزهی بازاریابی در اسکاتلند. دبیر شاخهی بریتانیای انجمن ریکاردینها میشه. انجمن ریکاردینها قدیمیه. تأسیس سال 1924ئه. امسال صد ساله میشه. این خانوم فیلیپا هم عاشق تاریخ بوده. بابت این عشقش از کارش تو اسکاتلند استعفا میده. ایشون داشته زندگینامهی ریچارد سوم رو از قول «پل مارِی کندال» تاریخنگار آمریکایی رو میخونده. اونجا کنجکاو میشه که بگرده دنبال قبر گمشدهی ریچارد. پارسال هم تو یه مصاحبه گفت که براش شگفتانگیز بود که یه پادشاهی همچین قصهی عجیبی داشته باشه و هیچوقت قصهاش تو سینما و تلویزیون معروف نشده باشه و خودش میگفت که همین انگیزهاش شده که از روی سرگذشت ریچارد فیلمنامه بنویسه. که آخرش هم مینویسه، به اونجا هم میرسیم.
خلاصه، فیلیپا لنگلی از روی کتابها و دادههای تاریخی یه سری حدس و گمانهایی داشته. تقریباً مطمئن بود که ریچارد سوم رو تو رودخونه ننداختند. گوژپشت بودن پادشاه رو رد میکرده. و این که جویا میشه که بدونه اگر اون کلیسای گریفرایرز در قرن 21 پابرجا بود کجای شهر لستر قرار میگرفت. بعد از سه سال و نیم دوندگی موفق میشه سه تا جایی که به پارکینگ عمومی شهر تبدیل شده بود رو لیست کنه و با کلی پیگیری بیشتر از شورای شهر لستر اجازهی حفاری بگیره. برای حفاری به تیم باستانشناسی دانشگاه لستر مراجعه میکنه، اونا اول قبول نمیکنند. میگن نمیشه. نمیصرفه. هزینهاش زیاده. شما چی میخوای پیدا کنه؟ اسکلت. تازه اگه پیدا بشه. اسکلت که ارزش نداره. این پروژه اصلاً منطقی نیست.
خانوم لنگلی اینجا زرنگی میکنه و با زدن یه لینک حمایت مالی یا همون گلریزون پول برای این کار جمع میکنه. برای دو هفته حفاری، در پارکینگ عمومی شورای شهر لستر در مرکز شهر. قبلاً هم مطالعه کرده بوده روی منطقه. اصلاً نشون گذاشته بوده روی پارکینگ. از همون نشون شروع میکنند به حفاری.
درست نیم ساعت بعد زدن اولین ضربهی بیل مکانیکی، یه اسکلت پیدا میشه. اسکلت کهنه شده که از روی بافت استخوانهای میشد تشخیص داد اسکلت یه مرد بوده. رنگ استخوانها به زرد و نارنجی میزد. نتیجه براشون باورنکردنی بود؛ مخصوصاً اینش که دقیقاً زیر همون نشون فیلیپا به اون اسکلت رسیده بودند. تیم باستانشناسی استخونها رو کنار هم قرار داد و برای تحقیقات بیشتر به دانشگاه برد.
از روز حفاری تا رسیدن آخرین نتیجهی تحقیقات هشت ماه طول کشید. چه چیزهایی باید ثابت میشد؟ این که اصلاً عمر این اسکلت چقدره؟ چه دادههایی میشه از استخوانها تشخیص داد؟ مثلاً میشه عمرش رو تشخیص داد؟ دیانای باقیمونده رو میشه اصلاً از توش کد ژنتیکی استخراج کرد یا نه؟ اگر میشه کسی از اون نسل باقی مونده که بشه باهاش این رو تطبیق داد یا نه؟ از این جور سوالها.
تیم باستانشناسی دانشگاه لستر استخونها رو کامل جمعآوری کرد و پیش دفتر خودش برد. کنار هم تطبیق داد و از روی شاکلهی اصلی اسکلت، یه سری فرضیه برای هیکل شخص مدفون در پارکینگ ارائه داد. فرضیهها چی بودند؟ این که وقتی ستون فقرات رو کنار هم به ترتیب قرار دادند، دیدند یه خرده دفرمهست. این ستون فقرات انحراف داره. صاف نیست. نشونهی بیماریای بوده که پزشکها بهش «اسکولیوزیز» (Scoliosis) میگن. اسکولیوزیز چیکار میکنه؟ باعث افتادگی شونه میشه. یعنی شونههای طرف به اصطلاح «یه وری» میشه. از یه سمت افتادگی داره. در واقع یه جور گوژپشتیه خودش، ولی گوژپشتی لزوماً قوز کتف و کمر نیست، انحراف هم هست. اگر فیلم «فارست گامپ» رو دیده باشین، خود فارست گامپ این مشکل مادرزادی رو داشت که پاهاش رو چند سال با آتل و آهن و اینها بستند که بتونه این مشکل رو حل کنه. محققها اومدند این رو با نقاشیهایی که از ریچارد سوم به جا مونده بود مقایسه کردند، دیدند «عه، آره! این بابا تو نقاشیهای دوش سمت چپش از سمت راستیه پایینتر افتاده». انگار که منظورشون از گوژپشتی همون قصهی افتادگی شانه بوده، قوز پشت نبوده. هرچند این نتیجهگیری به مذاق فیلیپا خوش نمیاد. از این که فکر میکرده گوژپشت بودن پادشاه هم یه قصّهای بوده که تودورها سرهمش کردند، ولی اینطور نبوده. واقعاً این آدم مشکل فیزیولوژیک داشته، مشکل حرکتی داشته. با همون کتف و شانهی افتاده سپر تن میکرده و میرفته به جنگ. حتی ویلیام شکسپیر در وصف دستان پادشاه میگفت که یک دستش ناقص بوده، در حالی که تو بررسیها اینطور به نظر نمیاومده. در هر حال، یه خرده تصویری که از ریچارد داشتند، کاملتر شد.
اسکلت رو برای تست رادیوکربن هم بردند. تست رادیوکربن چیه؟ دانشمندها با این تست میتونن قدمت یک چیز ارگانیک، مثل یه تیکه چوب، مثل استخوان، و در کل بقایای یه موجود زنده رو تا طول شصتهزار سال تخمین بزنند. متخصصهای دانشگاه لستر با این آزمایش طول عمر اسکلت رو میتونستند تخمین بزنند. تخمین و تقریب. تشخیص دقیق نه. ولی از روش متوجه شدند که این اسکلت کمتر از 450 سال و بیشتر از 600 سال عمر نداره. یا یه چیز جالب: از روی نوع پروتئینهای باقیمونده رو استخونها فهمیدند رژیم غذایی ایشون پر از پروتئینهای حیوانی بوده، یعنی یه چیزهایی مثل گوشت پرندگان وحشی و غذای دریایی. نکته چیه اینجا؟ نکته اینه که شهر لستر اصلاً فرسنگها با دریا فاصله داشته. با توجه به جامعهی فئودالی اون موقع انگلستان هم ماهی و غذای دریایی و هم گوشت پرندههای وحشی خاص خیلی برای رعیت غذای سادهای نبوده. پس حدس محققها چی بوده؛ این بوده که این اسکلت متعلق به یکی از اشراف اون منطقه بوده که امکان دسترسی به این مدل گوشتها رو داشته. فیلیپا و تیم دانشگاه لستر بیشتر امیدوار شدند که این اسکلت ریچارد باشه.
فیلیپا لنگلی برای قصهی آزمایش ژنتیک و DNA قبلاً با یه ریکاردینی ارتباط گرفته بود و جوابی برای این سوال داشت. سوال آخر چی بود؟ این که از نسل ریچارد کسی باقی مونده یا نه؟ اما فرزندهای ریچارد همه بعد جنگ کشته شده بودند. اون نوهای نداشت. به هر حال فقط موقع مرگ 33 سالش بود. جواب این سوال دست کی بود؟ دکتر جان اشداونهیل. یه آقای اهل انگلیس که دکترای تاریخ داشت ولی مستقل بود و هیئت علمی جایی نبود. اون هم مثل فیلیپا خیلی به بحث ریچارد سوم و سرنوشتش علاقمند بود. اشداونهیل از روی نسل مارگارت، خواهر ریچارد سوم که عروس یه اشرافزادهی بلژیکی شده بود تونست آمار دربیاره و از روی اون چیزی که ما بهش میگیم «شجرهنامه» یه خانومی رو تو کانادا پیدا کنه که با اختلاف 16 نسل به مارگارت منسوب میشد. اسم اون خانوم، «جوی ایبسن» بود و در شهر لندن استان انتاریوی کانادا زندگی میکرد. جوی با 16 واسطه خواهرزادهی ریچارد سوم میشد.
اما یه اتفاقی در حین این پیگیریهای چند سالهی فیلیپا و دکتر اشداونهیل اتفاق میافته. این که خانوم جوی ایبسن از دنیا میره. و وقتی که اسکلت از زیر پارکینگ بیرون میاد دیگه ایشون در قید حیات نبوده. امیدواری تیم این بوده که کد ژنتیکی در سه فرزند خانوم ایبسن با دیانای باقیمونده در استخونهای اون اسکلت همخوانی داشته باشند. از پسر خانوم ایبسن، مایکل، که در همون کانادا شغل نجاری داشته و کار کابینتسازی انجام میداده دعوت کردند که برای تست DNA ازش نمونهبرداری بشه. نتیجه چند ماه طول کشید. هرچند جواب آزمایش در انتها «مثبت» بود. یعنی DNA باقیمونده رو استخونهای اسکلت کدهای مشترکی با کد ژنتیکی آقای مایکل ایبسن داشت و این ثابت میکرد که ایشون از نسل خاندان سلطنتی پلانتاژنات باشه.
حالا دیگه مشخص بود اون اسکلت متعلق به پادشاهه. به پادشاه بدنامی که انگار اون قدری که دربارهاش قصه گفتند هم آدم بدذاتی نبوده. شاید هم بوده. ولی بار ضدتبلیغاتی بودن این قصهها انگار یه کم بیشتر بوده. بگذریم.
دیگه از اسکلت چی کشف کردند؟ اومدند جای شکستگیها رو بررسی کردند. دیدند پشت جمجمهاش، بیرون جایی که بهش میگن مخچه، جای شکستگی بزرگی وجود داره. انگار با سرنیزه کوبیدند و اونجا رو شکستند. شدت شکستگی به حدی بوده که انگار مغزش از اون سمت میتونسته بیرون زده باشه. وسط جمجمهاش یه سوراخ، یه حفرهی خیلی کوچیکی وجود داره که انگار سر پادشاه رو با خنجری که تیغهی نازکی داشته شکافتند. استخونهای گونه و چونه لبپر شده بود. انگار که به صورتش ضربههای زیادی وارد شده بود. دیدند پاهاش شکستگی داره. استخوان لگن، استخوان لگن پادشاه داغون بوده، جای شکستگیها و لبپر شدنهای متعدد. طوری که نتیجهگیری کردند انگار بعد زمینگیر شدن ریچارد در جنگ، این سربازهای حریف به جان باسن پادشاه افتادند و با ضربات اشیای تیز شرحهشرحهاش کردند. یا یه فرضیهی دیگهای که ارائه دادند این بود که وقتی زره از تن پادشاه برداشتند و جسدش رو برهنه کردند و از اسب آویزون کردند و جایجای شهر گردوندند، اون آسیبها به استخونهای لگنش وارد شده باشه. تو افسانهها گفته بودند یه شوالیهی ولزی از یاران هنری تودور به نام «سر رایس آپ توماس» اون گراز وحشی تاجبرسر رو با ضربات نیزهاش سربهنیست کرده بود. اما کالبدشکافها متوجه شدند که سر از مهرههای گردن جدا نشده بوده و احتمالاً منظور افسانهسراها از سربهنیست کردن، شدت ضرباتی بوده که جمجمهی ریچارد متحمل شده بوده و به خاطر اونها کشته شده. در هر صورت، تصویر یه خرده کاملتر شد. هرچند یه کم دارک و سیاه و تلخ، ولی باز هم روشنتر شد.
از اون سمت بعد از اتمام تحقیقات روی استخونها، یکی از تیمهای چهرهنگاری برتر بریتانیا به سرپرستی پروفسور «کرولاین ویلکینسون» استاد دانشگاه دندی اسکاتلند مأموریتی رو شروع کردند که طی اون از روی مشخصات جمجمهی ریچارد، چهرهاش رو بازسازی کردند. چهرهای که شبیه به نقاشیهای قدیمی پادشاه شده بود. مردی با صورت مربعی و چانهی برآمده و گونههای درشت سرخ. با موهای بلند مشکی و کلاه کج سیاه. با چشمان تیره رنگ و پیشونی نهچندان بلند.
تلاشهای فیلیپا و دانشگاه لستر بالاخره به نتیجه رسیده بود.
روز چهارم فوریه سال 2014، تیم باستانشناسی دانشگاه یه مصاحبه خبری برگزار کردند و تو اون مراسم به طور رسمی اعلام کردند که در پارکینگ عمومی بقایای کسی کشف شده که بدون شک آخرین پادشاه گمشدهی انگلستان، یعنی ریچارد سوم بوده. موجی از اخبار روزنامهها و رسانههای تلویزیونی بریتانیا رو فرا گرفت. و دیگه فیلیپا و دوستانش دنبال پیگیری مجوزهایی شدند که بتونند پادشاه رو دوباره، این بار با تشریفات رسمی خاکسپاری کنند. یه مدتی هم بحث داشتند که استخونها کجا دفن بشن بهتره. یه عده میگفتند باید تو کلیسای وستمینستر لندن دفن بشه. بعضیها همون کلیسای جامع شهر لستر رو پیشنهاد داده بودند. بعضیها هم کلیسای جامع یورک رو جای مناسبتری برای دفن دونستند. نهایتاً کلیسای جامع لستر (Leicester Cathedral) انتخاب شد و مراسم تدفین مجدد برای ابتدای سال بعدش برنامهریزی شد.
و توی همون تاریخی که اول پادکست گفتم، 26 مارس 2015، یعنی 5 فروردین 1393، ریچارد سوم، در کلیسای جامع شهر لستر، با حضور اسقف اعظم کلیسای مرکزی انگلیس تشییع شد. «بندیکت کامبربچ»، بازیگر معروف انگلیسی که با نقش شرلوک و دکتر استرنج میشناسیمش، اومد و در کلیسا برای قصهی کشف ریچارد شعری خوند. شعری که «کارولآن دفی» ملکالشعرای دربار بریتانیا اون رو سروده بود. اسم شعرش هم گذاشته بود «ریچارد». مردم عادی مخصوصاً ریکاردینها، همون انجمن هواداران ریچارد سوم، از سرتاسر جهان جمع شده بودند که دفن مجدد کسی رو ببینند که وقتی از خاک بیرون اومد کلی افسانهی سیاه و ترسناک دربارهاش گفته بودند، ولی الان با وجههای به نسبت پاک و مظلوم داشت دوباره به آغوش خاک برمیگشت. صحّت دادههای علمی بر افسانهها غلبه کرده بود، و انسانی که سالها در خاک سرد و نمور شهر لستر فراموش شده بود، حالا با عزّت و احترام در یه تابوت نفیس داشت به پهلوی همون خاک سرد برمیگشت. ریچارد سوم 530 سال بود که از موجودیت ساقط شده بود، اما با چند ماه تحقیق و آزمایش هویت و تصویری که ازش باقی مونده بود به کلی عوض شده بود. تصویر یک پادشاه ستمگر، حالا بیش از پیش شکل یک توهم و ضدتبلیغات شده بود و همه به این فکر میکردند که آیا واقعاً این مرد سزاوار این همه تصویر مخدوششده بود؟
شاید هیچ پادشاهی در تاریخ هزار سالهی انگلیس به اندازهی ریچارد سوم دربارهاش نظرهای متضاد و متناقض نبوده.
یه قصهای که حتی بعد کشف جسدش هم در هالهای از ابهام قرار داره، قصهی برادرزادههاشه. برادر فقید ریچارد، ادوارد چهارم، دو پسر داشت. ادوارد و ریچارد، معروف به Princes in the Tower یا «شاهزادگان برج لندن». تو نمایشنامهی شکسپیر اومده که ریچارد سوم، سلطنت رو از ادوارد پسر غصب کرد و اونها رو کشت. اما ریکاردینها اعتقاد داشتند که به خاطر شرایط جنگ داخلی و امکان توطئهی تودورها، ریچارد خودش سلطنت رو به عهده گرفت و اون دو پسر رو فراری داد که در خارج از قصر سلطنت، زندگی بدون حاشیهای برای خودشون پیدا کنند. هرچند که از روی کشف جسدش هم نمیشه برای این مسئله، جوابی پیدا کرد. به خاطر همین هنوز نمیشه با قطعیت گفت که آیا ریچارد اون دو طفل رو کشته یا نه. و همین قصهی پررمزوراز ریچارد رو رازآلود نگه میداره. الان اون خانوم فیلیپا لنگلی درگیر پروژهای هست به نام پروژهی «شاهزادگان گمشده». که ببینه عاقبت این پسرها چی شد. یه مستندی هم از روش ساختند. منتها شواهد واقعاً اون طوری نبود که بتونه فرضیهای رو تأیید کنه. حالا چه فرضیهی قتل شاهزادهها توسط ریچارد، چه فرضیههای دیگه.
خلاصه، ریچارد سوم، اولین شخصیت جهان قدیمه که کد ژنتیکیش رو تونستند تا جهان امروز ردگیری کنند. قصهی کشف شدن استخونهاش تو پارکینگ شورای شهر لستر الهامبخش ساخت یه فیلمی هم شد. در واقع فیلیپا لنگلی راهی که طی کرد رو اول به یه کتاب تبدیل کرد و حق ساخت فیلم از روی کتاب خودش رو به «استیو کوگان» بازیگر و نویسندهی مشهور انگلیسی فروخت، ایشون هم سال 2022 فیلم «پادشاه گمشده» یا the lost king رو از روی قصهی فیلیپا و ریچارد ساخت. تو فیلمش هم سالی هاوکینز و هری لوید و خود استیو کوگان بازی کردند. فیلمه خیلی نترکوند. اما منتقدها نظر نسبتاً خوبی بهش نشون دادند. مخصوصاً به بازی سالی هاوکینز. سالی هاوکینز رو شاید از فیلم shape of water گییرمو دلتورو یادتون باشه. منتها این فیلمه اینطور قصه رو تعریف کرد که حین اکتشافات، دانشگاه لستر فیلیپا لنگلی رو به حاشیه برد و نذاشت خیلی پیگیر موضوع کشف ریچارد سوم بشه. دانشگاه لستر به فیلم اعتراض کرد و گفت که اینها قصه رو درست تعریف نکردند و حقیقت چیز دیگهای بود و از اینجور صحبتا. خانوم لنگلی هم پشتبندش بیانیه داد که نه اینطور نبوده و اینها تو دانشگاه خودسری کردند و اول اصلاً ناز میکردند و بیان پای کار، بعد که دیدند براشون اومد داره، من رو کنار گذاشتند و نذاشتند نقش من پررنگ دیده بشه در این موضوع و خلاصه که هر سمت میگفت ما بهتر و بیشتر عمل کردیم. یه همچین چیزی.
منتها کار نداریم، تهش خانوم فیلیپا لنگلی به خاطر این تلاشهای خودش از دربار ملکه هم نشان عضویت دربار دریافت کرد و به خاطر این کار در سطح کشور خودش آدم شناختهشدهای شد. جان اشداونهیل، اون تاریخدان و محققی که تو قضیهی پیدا کردن جوی ایبسن و مایکل ایبسن به پروژه کمک کرده بود هم همراه خانوم لنگلی نشان دربار رو دریافت میکنه. منتها ایشون به بیماری ALS دچار بوده – همون بیماری استیون هاوکینگ – و کم کم دچار نقص حرکتی میشه و سال 2018 از دنیا میره.
قصهی ریچارد هم از سر خوششانسی یا پیگیریهای فیلیپا یا هر عامل دیگهای قصهی جالبی میشه.
من خودم قصهی دفن پادشاه رو در حد یه خبر کوتاه همون سال قهرمانی لسترسیتی شنیده بودم. ولی واقعاً نمیدونستم چه تاریخ عجیبی پشتشه. چقدر پشت این داستان محتوای ادبی و تاریخی نهفتهست. من حتی نمیدونستم تو صحنهی تئاتر ایران هم نمایشنامهی ریچارد سوم شکسپیر بارها روی صحنه رفته. بارها و بارها در تئاترهای تهران، این نمایشنامهی معروف و البته مفصل و طولانی شکسپیر اجرا شده. یه جا میگفت این سناریو، پرشخصیتترین داستان شکسپیره. تم نمایشنامهاش هم اینه که ریچارد فکر میکنه طبیعت حقش رو خورده و اون رو ناقصالخلقه به دنیا اورده پس باید انتقامش رو از برادرش و مردم کشورش بگیره. همچین چیزی. این قصه شاید غلبهی علم بر تاریخ و ادبیاتی بود که سینه به سینه، نسل به نسل در مردم انگلیس چرخید، اما انگار با واقعیت همخوانی نداشت. کامل نمیشه نقضش کرد. ولی میشه گفت که دیگه صحت اون تاریخ تودورها و اون ادبیات شکسپیری هم زیر سوال رفت.
این قسمت دوم از پادکست پدیاگویی بود. من امینپدیا هستم. خوشحالم که بعد از چند هفته دوری تونستم قصهی دیگهای براتون اینجا تعریف کنم. امیدوارم پسندتون بوده باشه. این اپیزود پدیاگویی رو میتونین تو بسترهای شنیداری پادکست مثل کستباکس، اسپاتیفای، پادبین و گوگل پادکست بشنوین. نسخهی نوشتاریش رو تو کانال تلگرام و صفحهی ویرگولم گذاشتم. اونجا هم میتونین مطالعه بفرمایین. پیج اینستاگراممون هم توی توضیحات پادکست هست. به اون هم میتونین سر بزنین.
ممنونم از وقتی که برای شنیدن این قسمت گذاشتید. تا اپیزود بعد، بدرود. | پادکست | ۲ | ۰ | خواندن ۲۱ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87-%DA%AF%D9%85%D8%B4%D8%AF%D9%87-kplzcmv2ilxy |
پادکست پدیاگویی | اپیزود یک | زنگبار و انقلابش | پادکست پدیاگویی | اپیزود یک | زنگبار و انقلابش
سلام. من امینپدیام. این قسمت شمارهی یک پادکستهای منه که با عنوان «پدیاگویی» منتشر میشه. این نسخه نوشتاریشه که من تو ویرگول منتشر میکنم. تو هر قسمت من یکی از کنجکاویهای خودم تو قصههایی از جاهای مختلف این دنیا رو براتون تعریف میکنم و برداشت خودم از اونها رو براتون روایت میکنم. این کنجکاویها ممکنه پاسخ تاریخی داشته باشند و از دل جامعههای مختلفی بیرون اومده باشند. فرقی نداره که متعلق به زمان حال، گذشته یا حتا آینده باشه. اینجا براتون اون اطلاعاتی که از نتیجهی اون کنجکاوی به دست اوردم رو در قالب یه روایت تعریف میکنم. راههای مختلفی هم دارم تو این مسیر ارائه میدم، کانال یوتیوبمه که میتونین سابسکرایبش کنین، تو اینستاگرام و یوتیوبم هم هر از گاهی ویدئوی کوتاه درست میکنم. این پادکست رو هم به صورت صوتی علاوه بر پلتفرمی که دارین الان ازش میشنوین میتونین تو بقیهی سرویسهای پادکست مثل podbean و cast box و spotify و گوگل پادکست بشنوینش. و به دوستاتون معرفی کنین.اینجا لینکهای شنیداری رو هم برای شما قرار دادم؛
Spotify Podcasts (Anchor):
https://t.co/ceRonKT8KU
Castbox:
https://castbox.fm/channel/id5754095?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=Aminpedia%20%7C%20%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-CastBox_FM
Podbean:
https://www.podbean.com/ew/pb-u37ym-15517f4
بریم سراغ روایت امروزمون...
قصهایه که شنیدنش خیلی برام جالب بود. قصهایه که 60 سال پیش تو شرق آفریقا اتفاق افتاد. تو منطقهای که من و شمای فارسیزبان خیلی الان ازش ایدهای نداریم. اما روزگاری اجداد ما، مخصوصن اونایی که به دریا نزدیکتر بودند خیلی اسمش رو میشنیدند یا حتا به اونجا سفر کردند. و نزدیکی فرهنگیای با اونجا داریم که خیلی از من و شمای قرن بیست و یکی ازش بیاطلاعیم.
این قصه از اونجا برام جالب شد که به فاصلهی چند ماه من با دو نفر برخورد داشتم که از قضیهای تعریف میکردند که بوی جنایت و نسلکشی میداد. و من از قبل هیچ ایدهای نداشتم از این موضوع. رفتم تحقیق کردم و فهمیدم که این حکایت خونبار قصهی خیلی درازی داره و هر چقدر هم که بیشتر جلو میرفتم بیشتر از عجیب و جالب بودن این موضوع متحیر میشدم.
قصه قصهی جزیرهی زنگباره. یه جزیرهای به طول تقریبن 90 و عرض 30 کیلومتر به فاصله 37 کیلومتر از کرانهی شرق قارهی افریقا. الان این جزیره جزو کشور تانزانیاست. ولی این که چی شد که اینطور شد قصهی امروز ماست.
میریم سراغ قصهی زنگبار و انقلابش...
خیلی وقتها از خیلی جاهایی در اصطلاحات و ضربالمثلهامون اسم میبریم که خیلی راجع به این که کجان و چی هستند، ایدهای نداریم.
مثلن چیا؟
مثلن تگزاس! شاید قبل از فضای مجازی و دیدن ویدئوهایی که از شهرهای تگزاس، مثل دالاس و هیوستون و سنآنتونیو خیلی از ماها شاید نمیدونستیم که تگزاس اون قدری هم که تو مَثَلهامون میگیم، بیقانون نیست. هر چند بعضی وقتها اینا تأثیر پذیره از فیلمها و سریالهایی که از اون مکانها دیدیم.
مثلن ترکستان! از همون حکایت سعدی که میگه ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، این ره که میروی به ترکستان است... که ترکستان کجاست... جالبه که ترکستان هم ما جدیدنا ازش تو اخبار میشنویم. با کلیدواژهی پاکسازی و نسلکشی مردمان اویغور در ترکستان شرقی... واقعن این ترکستان کجاست که شرقیش افتاده تو چین؟ از این سوالهای این مدلی...
یا اون قصهی گنه کرد در بلخ آهنگری و به شوشتر زدند گردن مسگری... خیلیهامون احتمالن نمیدونیم اون سرزمین بلخ که زادگاه مولانا بوده و تو مرزهای افغانستان امروزی قرار داره الان اسمش شده مزارشریف...
این یکی رو هم که خیلی وقتها هم استفاده میکنیم این مَثَلئه. نه رومی رومی نه زنگی زنگی. جهان را کاری نیست جز زرنگی، گهی رومی نماید، گهی زنگی. که رومی منظورش سفید بودنه. سفید بودن مردمان روم، که منظورشون آسیای صغیر، روم شرقی اون دوران، ترکیهی امروزیه. و منظور از زنگ هم کجاست؟ منظورشون از زنگ یه منطقهی خاصی بود تو افریقا. در متون تاریخی سدههای اولیهی ظهور اسلام، کرانه غربی اقیانوس هند رو با اسم دریای زنگ یا به عربی بحر زنج میشناختند. کرانهی غربی اقیانوس هند کجا میشه؟ شرق قارهی آفریقا یه برآمدگی معروفی داره به نام شاخ آفریقا که با یه تنگهی باریکی به نام باب المندب از آسیا جدا میشه. بخش ساحلی این شبهجزیرهی شاخ آفریقا رو تو نقشه با کشور سومالی میشناسیم. این منطقهی بحر زنگ از جنوب سومالی شروع میشده و میرفته به سمت جنوب شهر به شهر، از مرزهای امروزی سومالی و کنیا و تانزانیا رد میشده و به موزامبیک امروز ختم میشده. این منطقهی ساحل دریای زنگ به خاطر حجم بالای تجارت با شبهجزیرهی عربستان و بندرهای خلیج فارس و هند به مرور فرهنگ خاص خودش رو میگیره و این بستر تجاری شهرهای این کرانه ساحلی رو در جهان شرق به نام سواحل کمکم میشناسند. مردمشون هم به نام مردمان سواحلی معروف میشن. حالا جلوتر دربارهی این مردمان سواحلی یه کم بیشتر صحبت میکنیم.
حالا تجارت این منطقه چی بوده؟ تاجرهای فارس و عرب و هندی از شهرهای خودشون میومدند و کالا میاوردند و از این سواحل «طلا» «عاج فیل» «چوب آبنوس» و «عنبر» و «میخک» و این چیزها میبردند.
مسیر تجارت چطور بوده؟ این تاجرها کی میاومدند به این سواحل؟ بادهای موسمی اقیانوس هند یه سیکل خاصی داشتند که اینا وقتی باد موافق از شمال به جنوب میوزیده از ولایت خودشون جمع میکردند میرفتند به سمت جنوب اقیانوس هند که این دریای زنگ در کرانهی غربیش بوده. اونجا برای خودشون تو یکی از شهرهای این کرانه کنار میکردند و اتراق میکردند. این اتراق کردن همانا، خیلی از این تجار به دلیل سختی مسیر و دور بودن راه و هزار دلیل دیگه نمیتونستند همون سال برگردند دیار خودشون... چرا؟ چون باد از اواخر تابستون و اوایل پاییز دیگه طوری نبوده که کشتیها رو برای برگشتن به مسیر شمالی همراهی و همیاری کنه. اینا تو همون شهرها میموندند. و بعضن از بین خانومای آفریقایی زن اختیار میکردند و همون جا تشکیل خانواده میدادند و میموندند.
تو این منطقهی سواحل، علاوه بر شهرهای ساحلی یه سری جزیره هم بودند که اون جزیرهها ایستگاههای خیلی از این دریانوردها بوده. اما این وسط یه جزیره بوده که خیلی موقعیت برتری به نسبت بقیه جزیرهها داشت. هم نزدیک به ساحل بود. هم لنگرگاه مناسبی برای کشتیها بود. هم فاصلهی مناسبی از بقیهی شهرهای ناحیهی سواحل دریای زنگ داشت. هم خاک فوقالعاده حاصلخیز و منظرههای زیبا. بومیهای افریقایی به این جزیره «اونگوجا» میگفتند. این جزیره بین تاجرهای شرقی – یعنی همون بازرگانهای فارس و عرب و هندی – به زنگبار – یعنی سرزمین زنگیان معروف شد. ریشهی پسوند «بار» هم میگن این از برّ و بحر عربی به معنی خشکی میاد. و این جزیره بین همهی تجار به زنگبار معروف شد. اسم زنگبار نهتنها رو جزیرهی اونگوجا بلکه رو جزیرههای همسایهاش هم موند.
زنگبار در طول تاریخش توسط قومهای مختلفی اداره میشده. قدیمیترین حکومتی که ازش در تاریخ زنگبار اسم برده شده، سلطنت کلوا بوده. کِلوا قصهاش یه ربط بسیار جالبی هم به ایران داره. تو افسانهها میگن که یه شاهزادهای از شیراز به نام علی ابن حسن در قرن ده میلادی قصد ترک وطن میکنه و راه دریا رو در پیش میگیره. حالا دربارهی این که چرا قصد ترک وطن هم میکنه تو روایتهایی که من خوندم دو تا علت اوردند. تو یه روایت گفتند که تو همون حوالی سالهای 350 هجری شاهزاده علی خواب میبینه که پی و ستون کاخش رو یه موش خیلی بزرگ با دندونها و فک آهنی خورده و این خواب رو براش اینطور تعبیر میکنند که خونه براش بدشگونی داره و قراره رو سرش خراب بشه. شاهزاده علی هم تصمیم میگیره که با خانواده و یارانش برن به ساحل خلیج فارس و از اونجا قایق بگیرند و از فارس برن. کاروان شاهزاده تو هفت تا قایق تقسیم میشن و سفر رو شروع میکنن و تو طوفان دریای زنگ گرفتار میشن و هر کدوم از هفت تا قایق تو یه نقطه از ساحل دریای زنگ فرود میان و از نسل اونها قوم شیرازی به وجود میاد.
یکیش هم گفته بوده که اون موقع پدر این شاهزاده که احتمالن رکنالدوله دیلمی، پادشاه سلسلهی آل بویه بوده از دنیا میره و بین وراث که هفت پسر بودند، اختلاف پیش میاد و ایشون ارثی بهش نمیرسه و از ترس این که برادراش قصد جونش رو داشته باشند از شهر رفته. و به شهری میرسه به نام مُقعدشاه. مقعدشاه یعنی همون شاهنشین یا پایتخت خودمون. این شهر آفریقایی که الان اسمش شده موگادیشو و پایتخت کشور سومالیه، اون موقع یه سلطانی داشته و شاهزاده علی سعی میکنه از رسم و رسومات دیار خودش بگه و با سلطان موگادیشو ارتباط برقرار کنه که موفق نمیشه و دوباره عزم سفر میکنه و به جنوب منطقهی سواحل میاد و اونجا کنار میکنه. یه جزیرهای در 300 کیلومتری جنوب زنگبار به نام کلوا. این آقای علی جزیره رو از حاکم اون منطقه – که مثلن رییس یه قبیله افریقایی بوده به قیمت چندین قواره لباس - میخره. اون موقع هم دسترسی به جزیرهها آسون نبود دیگه. این قبیله هم با چوب و طناب و یه سری امکانات اولیه یه پلی ساخته بودند که وقتی تو دریا تو حالت جزر قرار داشت و آب دریا پایین بود میتونستند تردد کنند. این آقای رییس قبیله هم بعد چند روز از این معاملهاش با شاهزاده علی پشیمون میشه. اما وقتی آب تو نوبت بعدی پایین میاد که اینا هم به جزیره حمله کنند میبینن که آدمهای شاهزاده پل رو خراب کردند و اثری از پل نمونده. و علی هم خودش رو حاکم جزیره کلوا اعلام میکنه. یه دختری رو هم از بومیان افریقا انتخاب میکنه به عنوان همسر خودش و بعداً با کشورگشاییاش روستاها و شهرهای اطراف از جمله جزیره زنگبار رو هم فتح میکنه.
و خب الان قرن بیست و یک هم مردمانی تو تانزانیا و زنگبار هستند که خودشون رو از نسل شاهزاده علی میدونند. و قصهی اینها جلوتر جالبتر هم میشه.
حکومت شاهزاده علی و نوادگانش در جزیرهی کلوا نزدیک به سیصد سال حکومت کردند. بعد از یه جایی به بعد تو قرن سیزده میلادی، یه طایفهی یمنی به نام مهدالی حاکم میشن به منطقه سواحل و زنگبار. اونا هم نزدیک دویست و هفتاد هشتاد سال حکومت میکنن تا این که عصر اکتشاف میاد و جهانگردیهای پرتغالیها و اسپانیاییها شروع میشه. اسپانیاییها که افتاده بودند به رهبری کریستف کلمب دنبال مسیر رسیدن به هند از راه غرب، و خب یه قارهی دیگه رو کشف میکنن.
از اون سمت هم پرتغالیا به رهبری کاپیتان واسکوداگاما میرن دنبال کشف هند. این اکتشاف تو چه سالی داره اتفاق میافته؟ سال 1497. یعنی 775 شمسی. دو سال طول میکشه که که واسکوداگاما محیط قارهی آفریقا رو دور بزنه و به هند برسه. یه جایی وسطای این مسیر هم به منطقهی سواحل میرسه. به موزامبیک میرسه. موزامبیک یه جزیرهی کوچولو مثل زنگبار بوده منتها چند صد کیلومتر پایینتر از اونجا. (جالبه که اسم موزامبیک هم درست مثل زنگبار کم کم به کل سرزمین خشکیش هم اطلاق شده) تو جنوب منطقهی سواحل. از اونجا هم به مومباسا در کنیای امروز میره. و بعدش هم به هند میرسه. دو سال بعد وقتی داشته از هند برمیگشته یه توقفی هم در محدودهی زنگبار و کلوا داره. پرتغالیها هم کاتولیک بودند. مبلغها و کشیشهای مسیحی رو با خودشون میبردند. کم کم از این جا به بعد که سر و کلهی پرتغالیا پیدا میشه. تاریخ خیلی از منطقهها هم عوض میشه.
چرا؟ چون سه سال قبل پادشاههای کاستیل (که پدر پادشاهی امروز اسپانیاست) و پرتغال باهم تو عهدنامهی توردسییاس توافق کردند. چی توافق کردند؟ اصلن چی شد که اختلاف پیش اومد که اینا برای رفع اختلاف عهدنامه بستند؟ پرتغالیا و اسپانیاییا سر این که کدوم اکتشافات رو متصرفات خودشون بدونن به مشکل خوردند. کریستف کلمب میگفت جزایر آنتیل تو دریای کارائیب که کشف کرده برا کاستیل یا همون اسپانیاست. ژوآئوی دوم، پادشاه پرتغال هم ناراضی بود از این که چرا کریستف کلمب این اکتشافات رو به رو به پادشاه اسپانیا که اسپانسر این اکتشاف بوده هدیه کرده.
خلاصه دعوا و ادعا و شکایت پیش پاپ که چرا اینطوره و چرا سهم پرتغال کمه و اینطوری که اسپانیا همه چیو برمیداره و این حرفا. بعد از جلسه و دیپلماسی و مذاکره مقرر میشه که فاصلهی بین متصرفات کیپ ورد در غرب آفریقا که برا پرتغال بود و جزایر آنتیل در کاراییب که کشف کریستف کلمب برای اسپانیا بود رو اندازه گرفتند. بینش رو یه خط فرضی رو نقشه کشیدند. خط از روی برزیل رد شد. گفتند هر چی غرب این خطه برای اسپانیا، یعنی بیشتر قارهی آمریکا. هر چی هم شرقشه که میشه ساحل شرقی برزیل امروز و افریقا و سواحل خلیج فارس و هند هم برای پرتغال.
این پیمان همانا و اکتشافات پرتغالیا در آفریقا همان. اینا مدعی میشن به ساحل شرق آفریقا. تو موزامبیک و زنگبار و کنیای امروز پایگاه میزنن و کم کم مسیحیت رو ترویج میدن و اربابها و پادشاههای محلی رو یا با پول و کالا میخرن یا به زور شکست میدن و خودشون میشن حاکمای منطقه. همین قصه تو تنگهی هرمز هم اتفاق افتاد. جنوب ایران و کرانههای شمالی و جنوبی تنگهی هرمز برای یک و نیم دو قرن دست پرتغالیا باقی میمونه. اون هم تو اوج عصر اکتشافات اروپاییها.
تو زنگبار هم اینطور بود که یه کاپیتان پرتغالی به نام «روی لورنسو» میاد و از سلطان در ازای صلح با پرتغال خراج میخواد. این قضیه انجام میشه و برای دو قرن زنگبار تحت نظر پرتغال اداره میشده. مرکز اداری پرتغال در شرق آفریقا هم تو همون موزامبیک بوده که خب برای پرتغال اهمیت استراتژیک بیشتری داشته و تا همین پنجاه سال پیش هم در اختیارشون بوده. هر چند زنگبار حتا گفته میشه که اون دو قرن هم خیلی صحنهی اتفاقات تاریخی عجیب و غریبی نبوده و پرتغالیا هم کاری به کارشون نداشتند. سلطان محلی جزیره هم یه خراجی بهشون میداده و با کشتی میفرستاده و موزامبیک و همین. اروپاییا مثل عربها و هندیا و ایرانیها تو اون منطقه حضور تجاری داشتند و این روند ادامهدار بود تا این که انتهای قرن هفدهم یه بار دیگه تاریخ ورق میخوره.
سیستم ارباب بردگی سالها رایج بوده. و اربابهای عرب و اروپایی و حتا اربابهای بومی افریقایی هم برای تجارت ادویه از بردههای سیاهپوست استفاده میکردند. تو همین جنگ تجارت و بردهداری، سلطان افریقایی مومباسا (همون بندر معروف شمال سواحل که گفتیم الان تو کنیاست) تصمیم میگیره از اعراب تاجر استفاده کنه، با اونا متحد بشه و اروپاییا رو از اونجا بیرون کنه. این هم بگم که ما داریم خیلی ساده از کلی قصه مهم عبور میکنیم که به اصل مطلب برسیم. اینجا هم مسلمونا و بومیا باهم متحد میشن، پرتغالیا و بقیه اروپاییا رو قتل عام میکنن. خود عربهای عمانی هم که برای کمک به اربابهای اونجا اومده بودند. اونجا دست بالا رو گرفتند و اعلام سلطنت کردند و سلطنتشون رو هم از مومباسا اوردند به زنگبار. و به طور رسمی سلطنت اعراب عمانی در زنگبار آغاز شد. سلسلهی یعروبی. سلسلهای که پنجاه سال بعدش منقرض شد و سلطنت به خاندان آل سعید، یه خاندان عمانی دیگه رسید و شد سرآغاز پادشاهی زنگبار. سلطنتی که دقیقن تا 60 سال پیش دووم داشت. کشور مدرنی هم از روش تشکیل شد که اسمش شد سلطنت زنگبار. اما عمر این کشور مدرن خیلی کوتاه بود و اصل قصه این پادکست ما راجع به تموم شدن این سلطنته.
اواخر قرن نوزده که قدرتهای اروپایی برای استعمار آفریقا اومده بودند، جاهای مختلفی رو بین خودشون تقسیم کردند. تو منطقهی سواحل، آلمان و بریتانیا جفتشون به این جزیرهی زنگبار نگاه ویژهای داشتند. سال 1885 – یعنی یه زمانی در 10-12 سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه بر ایران - آلمانیها هم با کمپانیهای استعماری خودشون به منطقهی سواحل ورود میکنند. بعد چند سال اختلاف سر این که کدوم منطقه رو تصرف کنند، یا ارباب کدوم منطقه رو مطیع خودشون کنند، تو سال 1890 یه پیمانی بین نمایندههای این دو قدرت استعماری امضا میشه که در نتیجهی اون آلمان سه تا منطقهی استراتژیک، یکی در جنوب غرب آفریقا، یکی در همین منطقهی سواحل – که الان میشه بخشی خشکی و ساحل شرقی کشور تانزانیا و یه جزیرهی مورد اختلاف در دریای شمال اروپا هم رو عهدهدار میشه، جزیرهی هلیگولند. از اونور زنگبار که یه جزیرهی کوچولو ولی خیلی مهم به لحاظ استراتژیک رو به بریتانیا واگذار میکنه. اونقدر مهم و راهبردی که بعدها سیاستمدارهای آلمانی افسوس میخوردند که در برابر یه منطقهی سلطاننشین باارزش و پراهمیتی مثل زنگبار، چه چیزهای کمارزشی رو بدست اوردند. و این در درازمدت به نفع بریتانیا در دوران استعمار میشه.
خلاصه اینا تو اون پیمان که به پیمان هلیگولند-زنگبار معروف شد به توافق رسیدند. با سلطان زنگبار که یه آقای عربتباری به نام سلطان حمد بوده به توافق میرسند برای محافظت از زنگبار. برای تحتالحمایهی بریتانیا شدن. تحتالحمایه که تو ادبیات ژئوپلیتیک فارسی داریم ترجمهی واژهی protectorateئه. یعنی امور داخلی اون منطقه با حاکم محلیه، ولی در مناسبات بینالمللی دیپلماتهای بریتانیایی نمایندهی اونها بودند و در امور نظامی هم نیروهای مسلح بریتانیا باید از اونها محافظت میکردند. سلطان حمد هم شیش سال بعد به طرز مشکوکی میمیره. پسرعموش خالد که با انگلیسیها خوب نبوده حاکم میشه. میگفتند که همین خالد سلطان حمد رو مسموم کرده که خودش حاکم بشه و انگلیسیها رو بیرون کنه. بیرون کردنش هم شاید خیلی به وطنپرستی و روحیهی استقلالطلبیش ربطی نداشته، میگن وقتی انگلیسیها اومدند امور اداری رو از دست خالد و بقیه شاهزادههای عرب زنگبار گرفتند. مواجب و مستمریشون رو کم کردند. و امور ادارهجات رو هم به اروپاییها واگذار میکردند. ایشون هم یه بار سعی کرد بریتانییا رو دور بزنه، موفق نشد. حصر خانگیش کردند و خلاصه سال 1896، خودش بعد اون قضیه مرگ مشکوک پسرعموش به سلطنت میرسه. انگلیسیا هم زیر بار نمیرن. میگن که ایشون مورد تایید ما نیست. سلطان باید اول بیاد از کنسول بریتانیا تایید ما رو بگیره. این سلطان خالد هم زیر بار نرفت و بریتانیا بهش اولتیماتوم میده و نیروهای دریایی بسیار پرقدرت بریتانیا هم سر این قضیه از راه دریا کاخ سلطان رو محاصره میکنند. نیروهای وفادار به سلطان هم تو کاخ آرایش دفاعی میگیرند.
ساعت 9 صبح 27 آگوست 1896 جنگی شروع میشه که در طول تاریخ به عنوان کوتاهترین جنگ ازش یاد شده. فقط و فقط 37 دقیقهی بعدش بعد کشته شدن 500 تا از محافظای سلطان و مردم عادیای که به کمکش اومده بودند، سلطان به کنسولگری آلمان پناه میاره و از راه دریا به دارالسلام میره. و جنگ همونجا تموم میشه. بریتانیاییا هم که قاطع جنگ رو برده بودند بدون تلفات جانی و فقط با یک زخمی. پسرعموی بزرگتر سلطان خالد، به نام حمود که طرف خودشون بوده رو میارن و با نام سلطان حمود به پادشاهی میرسوننش. کمتر از یک سال بعد هم این سلطان حمود تحت فشار بریتانیاییها قانون لغو بردهداری رو امضا میکنه. قانونی که بیش از شصت سال بوده بریتانیا خودش به قوانینش اضافه کرده بوده. در خیلی از جاها. در خود خاک انگلیس، در سرزمینهای خودش در قارهی آمریکا ممنوع کرده بوده. اما زورش به این فرهنگ بردهداری زنگبار نرسیده بود. یا زمان رو مناسب نمیدیده یا هرچی. بالاخره این سیاست خودشون رو هم اون سال 1897 اجرا میکنند و تاثیر خودشون رو بیشتر بر زنگبار تحمیل میکنند.
جامعهی زنگبار جامعهی چندملیتیای بود، در سایهی امپراتوری بریتانیا بیشتر هم میشه. از هند از کنیا از کارائیب از سایر نقاط جهان میان و اونجا برای تجارت زندگی میکردند. مثلن فردی مرکوری، خوانندهی معروف گروه کویین متولد استونتاون یا همون شهر سنگی زنگباره. پدر و مادرش مال جامعهی پارسیان هند بودند. زرتشتیان هند که خودشون رو به مهاجرین ایرانی زمان صدر اسلام نسبت میدادند. و اکثراً تو ایالت گجرات هند ساکن بودند. یا خیلیاشون هم تجار موفقی در بمبئی و سایر بندرهای مهم حاشیهی اقیانوس هند شدند. فردی مرکوری با نام تولد «فرخ بولسارا» در سال 1946 تو زنگبار به دنیا اومد. و چه بسیار خانوادههای دیگری که برای تجارت و زندگی به این جزیرهی آفریقایی میاومدند.
این حالت تحتالحمایگی بعد جنگهای جهانی هم ادامه داشت تا این که بریتانیا بعد جنگ دوم به این جمعبندی رسید که باید مستعمرهداری رو کنار بذاره. سال 1960 هارولد مکمیلان نخستوزیر بریتانیا تو آفریقای جنوبی یه سخنرانی معروفی ارائه میکنه. معروفترین جملهاش این بود که «روی این قارهی آفریقا بادی از تغییر خواهد وزید» و امیدواره که این تغییر مثل جنگ فرانسه و الجزائر خونین و پرتلفات نشه و تو همون دوران نخستوزیری خودش سودان، غنا و مالزی مستقل میشن و اعلام موجودیت میکنن. تانگانیکا که میشه نزدیکترین بخش آفریقا به زنگبار هم مستقل میشه. کنیا هم همینطور.
منتها قصهی انقلاب زنگبار خیلی پیچیده میشه. اینطور که زنگبار خودش ارباب داشته. سلطان داشته. بریتانیا هیچوقت به زنگبار استقلال کاملی اعطا نکرد چون هیچوقت تسلط کاملی روش نداشت که بخواد این کار رو انجام بده. اون هم تا جامعهی کوچیکی که مردمش خیلی همریخت و یکدست نیستند. سیاهان افریقایی هستند. عربها از قدیم بودند، از وقتی سلطنت به اعراب عمانی هم رسید بیشتر هم شدند. هندیها هم هستند، در تجارت و بازار بسیار بسیار هستند. خود اروپاییا حضور پررنگی دارند. و یکهو این بریتانیا قرارداد تحتالحمایگی رو به پایان میرسونه و دست زنگباریا خیلی خالی میشه. اون هم جامعهای که سالهای سال با سیستم ارباب و بردگی اداره میشده و حتا بعد 70 سال از لغو رسمی بردهداری هم هنوز این سیستم به طور غیررسمی برقراره. اربابهای تاجر اروپایی و عرب و بردههایی که الان شدند کارگران بسیار ارزانقیمت مزارع زنگبار. با مزد خیلی ناچیز میخک و نارگیل و ادویهها و محصولات کشاورزی رو برداشت میکردند و سود فروش از اونا به جیب ارباباشون میرفت. حتا این ادویه میخک، یعنی میخک صدپر هم بومی خود زنگبار نبود. تجار آسیایی درخت این ادویه رو از جزایر خاور دور، از یه جاهایی که الان جزو کشور اندونزیه. اورده بودند اونجا. دیدند خاک و آب و هوای زنگبار مناسب کشت این گیاهه. تمام تمرکز کشاورزیشون رو گذاشته بودند رو این ادویه. طوری که یه زمانی هشتاد درصد این میخک، میخک صدپر، تو همین زنگبار تولید میشده و از همونجا به کمک تاجرها و بازرگانها به جهان صادر میشده. این میخک یه خرده با گل میخکی که ما میشناسیم هم متفاوته. اون چای میخک که تو فیلمها شاید شنیده باشیم. این اون میخکه. خلاصه، این ادویه انقدر با نام زنگبار یکی میشه که عکسش، یعنی نقاشیش به پرچم زنگبار اضافه میشه. یعنی همین پرچم و نشونی که تو کاور این اپیزود هست، همون میخک زنگباره. هویت این سلطنت تو محصول کشاورزی عمدهاش یعنی میخک صدپر یا به انگلیسی clove تعریف میشد.
این جامعه، جامعهی تجاری و ارباب و رعیتیه. جامعهشون هم به طور سیاسی و اجتماعی به اون بالندگی و پختگی نرسیده بود که بخواد تصمیم مهمی برای آیندهی خودش بگیره. قرنها سلطانی از خودشون یا از اعراب تکیه بر تاج و تخت میزد و فرمان میداد و با همین سیستم هم باید پیش میرفت. حالا اینا برای مستقل شدن باید پارلمان تشکیل میدادند. مجلس برای تصمیمگیری، تو جامعهای که از هر قوم و نژاد و رنگ پوستی توش هست. این کار رو خیلی سخت کرد براشون.
حالا سیستم سیاسی داره تشکیل میشه، خیلی از آدمهای اون دوره، هند رو دیده بودند که چی جوری برای استقلال تلاش کرد و تهش با تفکیک بین هندوها و مسلمونها به دو کشور هند و پاکستان تقسیم شد. تو زنگبار هم احزاب سیاسی بر مبنای نژادها و قومیتها تشکیل میشد.
اون موقع زنگبار سیصدهزار نفر جمعیت داشت. 50 هزار نفرش عرب بودند. 20 هزار نفر که هندیتبار بودند. یه چندهزارتایی هم طبقهی الیت اروپایی بودند. الباقی جمعیت دویست و بیست و چند هزار نفری افریقایی بودند. حالا این افریقاییها هم یکدست نبودند. طایفههای شیرازی خودشون رو جدا از بقیه افریقاییها میدونستند. اون ژن ایرانیای که ادعا میکردند داشتند – که همین اخیراً تو یه مطالعهای تو همین سال 2023 هم ثابت شد که شیرازیها قرابت ژنتیکی خاصی با ایران و خاورمیانه دارند – خودشون رو تافته جدابافته میدونستند. بالاتر از بقیه افریقاییها.
این اقوام برای خودشون حزب تشکیل دادند. عربها حزب ناسیونالیست عرب زنگبار Zanzibar nationalist party زد ان پی رو تشکیل دادند. به تقلید تفکر پانعربی-مارکسیستی جمال عبدالناصر در مصر.
افریقاییها و شیرازیها باهم یه حزب ائتلافی میانهروتری تشکیل دادند به نام حزب افروشیرازی. ASP. این حزب افروشیرازی بر مبنای مقابله با هژمونی اعراب ساخته شده بود. اینها هم با خودشون به مشکل خوردند. یه عده از همین افریقاییها و شیرازیها آرمانهای ضدعربی حزب رو دوست نداشتند، رفتند یه حزب دیگه زدند به نام حزب مردم زنگبار و پمبا – پمبا دومین جزیرهی بزرگ مجمعالجزایر زنگبار بود.
ژانویه سال 1961 این حزبها که تازه جون گرفته بودند. برای انتخابات پارلمان خودشون رو آماده کردند. یه مجلس ملی با 22 کرسی که از بین کاندیداهای معرفی شده از طرف این احزاب قرار بود پر بشه. 22 کرسی که بردن دوازده تاش برای گرفتن اکثریت و تشکیل دولت کافی بود. نتیجهی انتخابات چی شد؟ حزب افروشیرازی به رهبری شیخ عبید کرومه، یازده صندلی. حزب znp که برای عربها بود چقدر؟ اون هم یازده صندلی. نتیجه برابر. بنبست سیاسی. اختلاف و بحث. بریتانیا هم در نقش بزرگتر میاد برای جزیرهی پمبا. که جزیره کوچیکتر بود یه کرسی دیگه مد نظر میگیره. که بشه 23تا. دیگه برابری پیش نیاد. لزومن یه طرف برنده بشه.
دوباره پنج ماه بعد، یعنی ماه ژوئن، انتخابات مجدد برگزار میشه. شاخهی ناراضیای حزب افروشیرازی رو یادتونه که رفتند با عربها حزب ائتلافی زدند؟ حزب مردم زنگبار و پمبا. ائتلافشون تو این انتخابات جواب میده و با حزب عرب ناسیونالیست اینا اکثریت رو بدست میارن. با 13 کرسی. 13 کرسی از 23 کرسی موجود. ده صندلی دیگه هم به حزب افروشیرازی میرسه.
25. با اینکه تعداد رأیدهندهها به حزب افروشیرازی بیشتر بود. چون جمعیت افریقاییها و شیرازیها خیلی خیلی بیشتر بود. این جا کار گره میخوره. حزب افروشیرازی اتهام تقلب به انتخابات میزنه. شورش میشه و 68 نفر جونشون رو سر شورشهای انتخاباتی از دست میدن. ولی خب دولت تشکیل میشه و دو سالی اون دولت سر کار باقی میمونه.
سال 1963 دیگه قرارداد تحتالحمایگی داره کاملن تموم میشه. دیگه تقریبن چیزی نمونده که کل نیروهای بریتانیایی خارج بشن و استقلال کامل برای زنگبار حاصل بشه. یه انتخابات دیگه برای پارلمان برگزار میشه. منتها این بار اختلاف تو حزب عرب ناسیونالیست هم پیش میاد. از بین این اعراب یه عده جوون پیکارجو که انگیزهها و گرایشای چپ بیشتری هم داشتند، میان از حزب جدا میشن و یه گروه سیاسیچریکی تشکیل میدن به نام حزب امت. ولی حتا این اختلاف هم باعث نمیشه که اقلیت عربها تو پارلمان اکثریت رو بدست نیارن. طوری که حزب افروشیرازی که 54 درصد مردم بهش رای داده بودند فقط برنده 13 تا 31 صندلی انتخابات اون سال شدند.
اون سال 160 هزار نفر تو انتخابات رای دادند. 87 هزار تاشون به نمایندههای حزب افروشیرازی رای دادند. از این 87 هزار تا بهشون 13 صندلی رسید. از اون سمت حزب عربی 47هزار تا رای اورده بود ولی 12 تا کرسی داشت. اون حزب مردم هم 6 کرسی باقی مونده رو با مجموع 25هزار رای بدست اورده بود. مشخص بود یه این سیستم داره خیلی ناعادلانه پیش میره. خیلی مناسب این حوزههای انتخاباتی توزیع نشدند. و یه جای کار خیلی خیلی داره میلنگه. همین داستان فضای جامعه رو آبستن یه سری اختلافا و دعواهای جدی کرد.
26. انتخابات تو ماه ژوئیه – جولای برگزار میشه. پنج ماه بعد، دسامبر 1963، یعنی آذر سال 1342، بیانیهی استقلال سلطنت زنگبار منتشر میشه. سلطان عرب زنگبار، سلطان جمشید، پسر نوه، یعنی نتیجهی اون سلطان حمودی که گفتیم بریتانیاییا هفتاد سال قبل به سلطنت رسونده بودنش به عنوان رئیس این کشور تازه مستقل شده به کار سلطنتش ادامه میده. سلطنتش هم سلطنت مشروطه شده دیگه، سلطنت مطلقه نیست. پارلمان هست. و این پارلمان هم خیلی پرحاشیه داره کارش دنبال میشه. ولی مردم خیلی اقبال مثبتی به این قضیه استقلال نشون نمیدن. خیلی انگار براشون مهم نیست که استقلال بعد سالها در خونهشون رو زده. شعلهی اختلافها بین افریقاییها و شیرازیها با عربها بسیار بسیار جدیتر از اونی بود که بخواد این استقلال وضعیتش رو بهتر کنه. دولت هم که افتاده بود دست ائتلاف عربهای ناسیونالیست. به محض استقلال هم ادارهها و پلیس و بقیهی ارگانها رو از مخالفاشون پاکسازی کردند و دست آدمهای طرفدار خودشون سپردند.
حتا یک بار تو یکی از همین نطقهای مجلس، یکی از نمایندههای عرب پارلمان وقتی شیخ عبید رهبر حزب افروشیرازی ازش سوال پرسید خیلی بد جواب داد و گفت من اصلن به حرفای این قایقران بیمقدار غلام جواب نمیدم و اگر هم در مجلس اینها کرسی بیشتری ندارند به خاطر عقل کمتر اونها و خرد بیشتر اعرابه... از اینجور حرفها...
و یه حرکتی که خیلی تو آتیش این نارضایتی دمید چی بود؟ این بود که حزب ناسیونالیست عرب که الان دولت دستش بود، اومد حزب رقیب یعنی حزب افروشیرازی رو غیرقانونی اعلام کرد. همین کار کافی بود که اختلاف سیاسیشون دیگه کم کم بوی بحران به خودش بگیره...
اینجا اینا یه گل به خودی هم به خودشون زدند. چی بود؟ این بود که اینا پلیسهای سیاهپوست رو از کار بیکار کردند. ولی به خاطر کم شدن مخارجشون به این پلیسای از کار بیکار شده پول ندادند بهشون که از جزیره برگردند به خاک افریقا. یعنی یه عده آموزشدیدهی نظامی رو بدون کار داخل زنگبار رها کردند. جلوتر میبینیم که این قضیه خیلی براشون گرون تموم میشه.
کی براشون گرون تموم میشه؟ بامداد روز 12 ژانویهی سال 1964. یعنی 33 روز بعد اعلامیهی استقلال زنگبار...
جان اوکللو. ایشون بازیگر نقش اول صحنهی زنگبار میشه. خیلی هم اسمش به اسمهای اسلام و فرهنگ سواحل و اینا نمیخوره. خب چون زنگباری هم نبود. ایشون فرمانده شورشی بود که 12 ژانویه اتفاق میافته. کجایی بود؟ برای اوگاندا. اوگاندا کجاست؟ سرزمین دیگهای داخل خاک آفریقا که همسایهی غربی مشترک کنیا و تانزانیاست. ایشون زنگبار چیکار میکرده؟ برای جواب این سوال باید یه خرده زمینه و بکگراند ایشون رو بهتر بشناسیم. ایشون یه نظامی افریقایی بوده متولد اوگاندا. اوگاندا هم مثل کنیا، تانگانیکا که گفتیم نزدیکترین اقلیم به زنگبار بوده، و خود زنگبار کلونی و مستعمره بریتانیا بوده. تو سن کم وارد نظام میشه. به عنوان سرباز ارتش مستعمرات به این شهر و اون شهر میرفته. ایشون رو یک بار تو بندر مومباسای کنیا به جرم تجاوز محاکمه میکنند. از ارتش اخراج میشه و دو سال براش حبس میبرند و ایشون تو اون دو سال خیلی کینه از بریتانیاییا به دل میگیره. انگیزههای ضداستعماری توش به وجود میاد و از این حرفا. بعد از یه مدت زندان، آزاد میشه و با کشتی میره به جزیرهی پمبا. پمبا: همون جزیرهی کوچکتر نزدیک به زنگبار. این آقای جان اوکللو اونجا عضو تشکیلات حزب افروشیرازی آقای شیخ عبید کرومی میشه. اون موقع ایشون 24 سال سنش بوده. تو همون سن هم به خاطر حرفها و عقاید شدیدن رادیکال و ضداستعماریش خیلی حاشیه داشته. از هندیا به خاطر دست گرفتن بازار خوشش نمیومده. با انگلیسیا که گفتیم چرا خوب نبوده. و همچنین از اعراب هم دل خوشی نداشته و اونا رو عامل بدبختی سیاهان زنگبار میدونسته. خودش هم که گفتیم اصلن زنگباری نبوده. این با همون ادبیات غیربومیستیزیش میره تو جزیرهی زنگبار منطقه به منطقه روستا به روستا برای خودش یار جمع میکنه که بخواد بومیا رو علیه غیربومیا تحریک کنه. این یارهایی که جمع میکنه هم تحت عنوان کمیتهی جوانان حزب افروشیرازی ساماندهی میکنه. این کمیته هم برای سلطان جمشید و حکومت اعراب طرح براندازیای میچینن که این پلن کی عملی میشه؟ صبح روز 12 ژانویه.
من یه نکته رو اینجا تذکر بدم. از اینجا به بعد صحبتمون یه خرده صحبت از خشونت میشه. خشونتی هم که تو این واقعه اتفاق افتاد خشونت عریانی بوده. به خاطر همین ممکنه یه خرده از این مطالب برا همهی سلیقهها و سنین مناسب نباشه.
ساعت 3 صبح روز براندازی، جان اکللو و یارهاش که ششصد تا هشتصد نفر براورد شدند. با چوب و چماق میرن یکی از پاسگاههای حاشیهی استونتاون رو تسخیر میکنند و مسلح میشن. افسرها رو هم گروگان میگیرند و با سلاحهایی که از پاسگاه به دست اوردند میرن چندتا پایگاه دیگه رو تسخیر کنند. جالبه که دقیقن این اتفاقها داره وقتی میافته که دیگه تو ادارهی امور اروپاییا نقشی ندارند. یه روایتی میگفت از بین دهها نیروی پلیس و مستشار نظامی اروپایی فقط تو روز انقلاب 6تاشون تو جزیرهی زنگبار باقی مونده بودند. یعنی دیگه حتا سلطان هم حمایتی از خارج نداشت. خلاصه اینها رفتند به سراغ اهداف بعدی، کجاها رو هدف گرفته بودند؟ ایستگاه رادیو، فرودگاه، و یه پاسگاه دیگه. با اسلحههایی که تازه به دستشون رسیده بود و میرن ایستگاه رادیو و تلگراف و تلفن رو میگیرند. ایستگاه رادیو رو هم که بلد نبودند چطوری ازش استفاده کنند. اینا چند ساعت قبلش رفته بودند خونهی یکی از نمایندههای حزب افروشیرازی یه اسلحه رو شقیقهاش گذاشتند و ازش با تهدید خواستند که چند نفر رو در اختیارشون قرار بده که کار فنی رادیویی بلد باشند. اون نماینده هم قبول میکنه و چند ساعت بعد تو رادیو خود جان اکللو پشت میکروفون میره و بیانیهی انقلابیش رو میخونه. رو خودش لقب مارشال خلق زنگبار و پمبا میذاره. و خطاب به سلطان میگه که سلطان خودش و خانوادهی خودش رو بکشه قبل اینکه دست خودش و گروهش به اون برسه و بکشتشون. از اونور هم ارتباطات تلگرافی و تلفنی رو با خارج قطع میکنند که کارشون بدون مخابرهی خبر پیش بره. اونا تا بعد از ظهر اون روز فرودگاه و کاخ سلطان رو هم بدون مقاومت آنچنانی از آن خودشون میکنند.
سلطان جمشید هم به همراه خودش قبل از سر رسیدن قوای شورشی مخفیانه سوار کشتی میشه و به سفارت بریتانیا و بعدش به لندن پناه میاره. چندین بار میخواسته حتا به دیار اجدادی خودش یعنی عمان برگرده. ولی هیچوقت موافقت نکردند باهاش. اون مجبور میشه لندن بمونه و دیگه به زنگبار برنگرده. تا این که سه سال پیش یعنی اواخر سال 2020، هیثم بن طارق سلطان جدید عمان، موافقت کرد که خویشاوند دورش در 90 سالگی به عمان برگرده. و الان سلطان جمشید در همون عمان اقامت داره.
بعد از اتفاقای اون روز حالا شورش به روستاها و شهرهای دیگه ی جزیره کشیده شده بود. سربازهای کمیتهی جوانان حزب افروشیرازی به جان خونهزندگی هندیها و اعراب افتادند. مردان عرب سعی میکردند با شمشیر و تفنگ سرپر از خودشون دفاع کنند ولی شورشیا به اسلحههای اتوماتیک مجهز شده بودند. به خونههاشون یورش میبردند و اونها رو میکشتند.
از اونور هم جان اکللو به یارهاش دستور داده بود که هر مرد عرب یا هندیای که دیدند رو بکشند. حتا به نوجوونهایی که تازه به بزرگسالی رسیدند هم رحم نکنند. به زنهای عرب و هندی تجاوز کنند. ولی خب به پیرزنها و زنان باردار کار نداشته باشند و دخترهای باکره رو هم مورد تجاوز قرار ندن، اون هم نه به خاطر جنبه اخلاقیش، به خاطر اینکه تعرض به دختر باکره بدشگونی و بدیمنی میاره. معلوم هم نیست که چقدر به حرفاش عملی شد. ولی به فاصلهی چند روز 13 تا 20 هزار نفر قتل گزارش شد. هزاران تجاوز به زن و دخترهای مردم اتفاق افتاد. تقریبن همهشون هم عرب یا هندیتبار. میگن تو قبرستانها چاله میکندند. مردها و زنها رو همون جا قتل عام میکردند. اعضای بدنشون رو میبریدند. آلت تناسلی مردها رو میبریدند و تو دهان اون جنازه فرو میکردند. عدهای که شانس اوردند و زنده موندند رو تو کمپها و اردوگاهها نگه داشتند که برشون گردونند به شهر خودشون. خیلیاشون حتا فرصت اینو نداشتند که هیچ وسیله یا اندوختهی خودشون رو بردارند و سوار کشتی بشن. فقط رفتند. فقط رفتند و پشت سرشون رو نگاه نکردند. تو شرایطی که دریا و جریان اقیانوس هند اصلن مناسب کشتیرانی برای اون منطقه هم نبود. روزها روی کشتی بدون هیچ چیزی بودند که فقط بتونن به جایی برسن که رنگ اون آشوب هولناک رو نبینن. میگن به فاصلهی چند هفته جمعیت زنگبار 35 درصد کم شد. از اونا سیصد و چند هزار نفر فقط حدود دویست هزار نفر موندند. تقریبن همهشون هم سیاهان افریقایی. البته شورشیها با اروپاییها کاری نداشتند. حالا یا جرئتشو نداشتند با اونا کاری داشته باشند یا توافقی کرده بودند با کنسولگریهای خارجی رو کاری نداریم.
از اونور سیاستمدارهای حزبها کجان؟ اون شیخ عبید کرومی کجاست؟ اصلن نقش اینا تو این براندازی چی بود؟ چیزی که جالبترش میکنه اینه که اون تیم سیاستمدارها اصلن پلن دیگهای داشتند برای براندازی. اونا قصد داشتند 19 ژانویه با کمک نیروهای خارجی، مثلن نیروهایی که از کنیا و تانگانیکا میومدند کودتا کنند و سلطان رو کنار بزنن. خود آقای عبید کرومی هم روز کودتا تو زنگبار نبود. تو تانگانیکا بود. تو شهر دارالسلام. اول هم اصلن این شورش رو گردن نگرفت. گفت جان اکللو خودسر شده خودش رفته شورش کرده، اصلن ما بهش نگفته بودیم. بعد که شورش هم موفق شد حالا میزد زیرش که نه جان اکللو کارهای نبوده تو جنگ و اینا. ما خودمون تو حزب امت چریکهای آموزشدیده داشتیم. اینا رفتند کوبا زیر نظر کاسترو آموزش دیدند و حالا اومدند اینجا انقلاب کردند. خلاصه اول انکار و بعدن اصرار که ما بودیم و اکللو کارهای نبوده. آقای عبید کرومی به نمایندگی از حزب افروشیرازی میاد و پایان سلطنت زنگبار رو اعلام میکنه. خودش رو رییس جمهور کشور جدید جمهوری خلق زنگبار و پمبا اعلام میکنه. خودش تمایل به جهان غرب داشته، ولی اون حزب امت که از دل جمعیتشون بیرون اومده بوده، گرایشای چریکی داشتند. رهبر اون جزب امت به نام عبدالرحمان بابو رو اول وزیر خارجهی دولت خودش اعلام میکنه. ولی خیلی بهش اعتمادی نداشته. به خاطر همین خیلی محتاط بود این آقای شیخ عبید سر این سیاستبازیها.
جان اکللو هم خیلی انتظار داشته که حالا شیخ عبید حسابش کنه و یه جایگاه خیلی بالایی بهش بده. منتها این که ایشون اصن زنگباری نبوده و اوگاندایی بوده و اینا انگار خیلی تاثیرگذار بوده. خود شیخ هم خیلی تحویلش نمیگرفته. اصلن بهش پستی نداد و فقط بهش اجازه داد که همون لقب مارشال خلق زنگبار و پمبا رو برا خودت داشته باش. و اصن بهایی به این جان اکللو نداد. جان اکللو هم اصلن از اونجا اخراج میشه. بعد سر از کنیا درمیاره، از کنیا هم اخراج میشه، آخرش به اوگاندای ایدی امین دیکتاتور پناه میاره. ایدی امین هم این آقا و سبقهی انقلابیش رو تهدیدی برای خودش میدونسته. همون جا بیسروصدا سربهنیستش میکنه و سرنوشت این فرماندهی انقلابی در همون زادگاه خودش اوگاندا به پایان میرسه. فرماندهی انقلابیای که نه پولیتیکباز بود نه خیلی علاقهای به سیاسیبازی و این کارها داشت. آدمی بود که انگار کلی نفرت انباشته براش انگیزه شد که خودسر رو دست رهبرهای حزبش بلند بشه و یه کار عجیب غریب بکنه. حتا بعد انجام دادن اون کار عجیب غریب هم بهش بهایی داده نشد. رفت. از اینجا رونده و از اونجا مونده. و اون چیزی که فکر میکرد افتخار زندگیش باید باشه شد بلای جونش رو و باعث شد به اقبال چندانی نرسه.
از اون سمت شیخ عبید هم میبینه که خطر چپها خیلی داره جدی میشه و ممکنه پشتیبانی غرب و مخصوصن بریتانیا رو تو این قضیه از دست بده. به خاطر همین درست بعد این که طوفان شورش و انقلاب زنگبار میخوابه شروع میکنه با کشور همسایهشون یعنی تانگانیکا که همزمان با هم به استقلال رسیده بودند. مذاکره میکنه برای اتحاد. اتحاد یعنی چی؟ یعنی این که این دو کشور یکی بشن. مذاکرهی شیخ عبید و سران کشور تانگانیکا چند هفتهای طول میکشه. 26 آوریل همون سال، یعنی تقریبن صد روز بعد کشتار زنگبار، بیانیهی اتحاد اعلام میشه، اتحاد با عنوان تولد کشوری به اسم «جمهوری متحده تانگانیکا و زنگبار». شیش ماه تو انتهای اکتبر همون سال اسم جدیدی رو برای این کشور پیشنهاد میکنند. اسمی که ترکیبی از دو اسم تانگانیکا و زنگبار بود. تان از تانگانیکا و زان از زنگبار، و یا به عنوان پسوند مکان، حاصل شد کشوری جمهوری متحدهی تانزانیا. کشوری که ما این روزها به اسممون شاید هر از گاهی جایی شنیده باشیم. در حالی که نمیدونیم روزگاری چه قرابتهایی با اون اقلیم داشتیم.
تانزانیا روی خون کسانی بنا شد که روزگاری عامل رونق و شناخته شدن اون دیار بودند.
کسانی که با قتل و اخراجشون کشوری رو از مسیر پیشرفت عقب انداختند. این عقب افتادن شاید معلول سیاستهای استعمارگران برای فردای استقلال اون مناطق بود شاید هم عذاب خودخواسته رهبران اون انقلابها ولی هر چه که بود خون هزاران زن و مرد و کودک برای گناه پدرانشون ریخته شد که از جزیره ای فرسنگها دورتر از دیارشون فرهنگ ارباب و بردگی رو به یادگار گذاشته بودند.
ممنون که به پادکستم توجه کردید.
ممنون میشم که نسخههای شنیداریش رو هم بشنوین. و برای دوستانتون بفرستین.
این اپیزود اول پادکست پدیاگویی بود. کاری از پروژه امینپدیا. | پادکست | ۴ | ۰ | خواندن ۳۳ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%D9%BE%D8%A7%D8%AF%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D8%B2%D9%88%D8%AF-%DB%8C%DA%A9-%D8%B2%D9%86%DA%AF%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%D8%B4-ncmyfly6lh2c |
تعریف مجدّد مفاهیم بیش از حد سادهسازی شده - مقدّمه | تعریف مجدّد مفاهیم بیش از حد سادهسازی شده - مقدّمه
در زندگی روزمرهی خودمون مفاهیم زیادی وجود دارند که در واقعیت نمیتونیم حسشون کنیم. حس کردن به این معنی که از حواس پنجگانهی خودمون نمیتونیم برای درکشون استفاده کنیم. اهالی فلسفه، به این مفاهیم میگن «سوبژکتیو» [Subjective]. برای فارسیش هم اصطلاحهای «نظری»، «ذهنی» و «درونی» رو پیشنهاد کردند. برای این که با مفاهیم هماصطلاح دیگه قاطیشون نکنیم، از این به بعد با همون اصطلاح سوبژکتیو این موارد رو تو این یادداشتها بیان میکنم. متضاد این اصطلاح همابژکتیو [Objective] هستش که «عینی» معمولاً ترجمه میشه. ویژگی این دو مفهوم رو تو نگارهی زیر میتونید ببینید.
از ابتدای خلقت بشر، چیزهای زیادی بودند که در واقعیت وجود نداشتند ولی آدمیزاد اونها رو انقدر تکرار کرده که به حقیقت خودش تبدیل کرده. نمونهاش همپول،تقویم،حقوق بشر،مرز،کشور،اقتصاد،هندسهو حتیریاضیات!چطور میشه ثابت کرد که جهان در عمل به هفت روز «شنبه و یکشنبه و دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه» تقسیم میشه؟ یا چطور عدد هزار رو میشه تو طبیعت نشون داد؟ یا چطور ذهن ما تشخیص میده که صد دلار آمریکا ارزشمندتره یا صد دلار کانادا؟ همهی اینها مفاهیم غیرواقعیای هستند که انقدر در ذهن انسانها نسل به نسل جابجا شدند که ما اونها رو به عنوان بدیهیات شناسایی کردیم؛ غافل از این که اینها جز دروغهای (به معنی غیرواقع نه به معنی ناحق) بیشازحد تکرار شده نیستند.
هرچند ذهن ما شاید هنوز هم نتونه این مفاهیم رو واضح بفهمه. مفهوم اقتصاد هنوز برای خیلی از ماها واضح نیست. خیلیها از همون ابتدای تحصیلاتشون در درک اعداد مشکل دارند. تو یه پژوهش روانشناسیای که در دههی 80 میلادی در آسیای مرکزی - که اون موقع جزو اتحاد جماهیر شوروی بودند و الان شامل کشورهای ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان میشن- انجام شد مشاهده شد خیلی از کسانی که از سواد مدرسهای محروم بودند، با دیدن اشکال هندسی (مثل مثلّث، مربّع و دایره) اونها رو شبیه به چیزهای طبیعی (ابژکتیو) مثل پرنده، میوه یا گیاهان خاص میدیدند و به یاد اونها میافتادند. در حالی که درک درستی از کاربرد اون شکلها در طبیعت داشتند، مفهوم هندسه تو ذهنشون تشکیل نشده بود. برای اونها استوانه معنای خاصی نداشت. ولی شبیه به ساختاری بود که میتونستند تو کندهی درخت یا بقیهی چیزهای استوانهای جهان ببینند.
ذهن ما انسانها، با قدرت تخیّل خاص خودش برای این مفاهیم داستان میسازه و اونها رو به عنوان واقعیّت زندگی میپذیره، و حتی جسم و روحش خود رو با این چیزهای غیرواقعی تطبیق میده. اقتصاد و معیشت دغدغهی اصلی زندگی خیلی از بزرگسالان ما شده. داستانهایی که در سینما و موسیقی و ادبیات و ویدئوگیم (و به زودی متاورس و سایر واقعیتهای مجازی) برای ما روایت میشن، کاری میکنند که ما اونها رو باور کنیم و بپذیریم که این چیزها واقعیت دارند. هرچند راجع به اونها باید بحث مفصّلتری انجام داد.
من اینجا سعی دارم تو یه سلسله یادداشت، براتون بر مبنای منابعی که طی کنجکاویهام راجع به این مسائل بر خوردم براتون اون مفاهیم رو سادهسازی کنم و پیچیدگیهاش رو از بین ببرم تا یه خرده از گرههای بیشمار جهان پیرامونمون رو برای شما (و در عین حال خودم) کمتر کنم. این یادداشت هم برای مقدّمه اینجا قرار دادم. یه سری کتاب و مقاله براتون خلاصه میکنم و اونها رو به زبون سادهی خودمونی همین جا بیان میکنم. و سعی میکنم در عین سادهسازی یه سری فرضیّات ندیدگرفتهشده هم کنارش اضافه کنم کهدید جامعترینسبت به اون مسائل داشته باشیم، این درک بهتر میتونه به ما کمک کنه ما روی اون مفاهیم انتزاعی بیشازحدسادهسازیشده سوار باشیم، نه اونها روی ما!
ممنون که خوندید!
قسمت بعدی رو بهزودی همین جا قرار میدم. | تاریخ | ۲ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D9%85%D8%AC%D8%AF%D9%91%D8%AF-%D9%85%D9%81%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%A8%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%91%D9%85%D9%87-twdx4vzoipii |
دربارهی اراده به زندگی | دربارهی اراده به زندگی
خیلی از ماها، چه همنسلهای من، چه نسلهای دیگه، این روزها ممکنه براشون این عبارت «یافتن دلیل و اراده برای زندگی کردن» به نمودها و زبونهای مختلف جلوی چشمشون ظاهر شده باشه.حالا چه بعد یورش لشکر ویروسهای حمله کرده به جان انسانها، چه بعد تهاجم سگهای سیاه به روان اونها، چه در جریان رشد اون قوهای که ما اسمش رو «تفکر» گذاشتیم، این عبارت تکرار میشه.
و در روزگاری به سر میبریم که نسل بشر اون قدری دلیلهای مختلف برای زندگی کردن رو از نرمافزار تکاملیافته خودش (که همون ساختار ذهن ماست) ایجاد کرده که تعداد کثیری از هفت هشت میلیارد بشر روی زمین از فرط تنوع اون دلایل، نمیتونند چیزی رو انتخاب کنند.
بشری که هزاران سال پیش، با اراده خودش تونست حاکم پستیها و بلندیهای خاک کره زمین بشه، بعد به قله رسوندن اراده خودش به همنوعهاش و دیگر موجودات (با ابزارهای ارتباطی، مثل داستان و علم و پول) دیگه نتونست به همنوعهاش همونقدر قدرت انتخاب یاد بده که بتونه به این سوال پاسخ بده، «ما واقعاً کی هستیم؟»
مسخره نیست؟ میلیونها سوالی که حول این پرسش مطرح شد، جواب خودشون رو پیدا کردند ولی هنوز نمیدونیم چه چیزیه که ما رو «واقعی» کرده و حتی خیلی از ماها نمیتونیم نحوه به پیش بردن این واقعیت رو انتخاب کنیم.
ما شبیه انسانیم. مانند انسانها ارتباط برقرار میکنیم، اما واقعاً کی هستیم؟آیا خودمون رو با لقبهای تصنعی پوچ مثل آقا و خانم و دکتر و دبیر و وزیر گول میزنیم؟ آیا اسمهای زیبای ما، واقعیت ما هستند، یا تصویری از شخصیتها و اشیایی که قبلاً به این عالم چیزی اضافه کردند؟
پذیرفتنیه که ما آدمای عصر حاضر، شکستن دیوار سنگین ساختههای ذهن اجدادمون انقدر جانفرساست که حتی وقتی اگر راهی رو تا اون سر دیوار ایجاد کنیم، از شدت وابستگیمون به عالم این سر دیوار از تنهایی به جنون میرسیم. جنونی که جدید نیست، قبلاً هم تو فیلم ماتریکس و همین بازی دیترویت که دارین عکساش رو میبینین، به عنوان نمودهای تخیلی دنیای شبیهسازی شده اونا رو دیدیم و شنیدیم.
شاید که شبیهسازی دنیای ما، اصلاً بر مبنای ۰و۱ و سیمهای مسی نباشه، انگار کل دنیا بر مبنای این تابعه که بشر خردمند چه مسیری رو داره طی میکنه که به پاسخ سوال ازلی و ابدی خودش برسهکه «واقعاً من کی هستم؟».
سوالی که فکر کنم حالاحالاها قراره زیر سیل اطلاعات ساخته ذهن چموش و کنجکاو و روزمرهگرامون مدفون بمونه، و ما انساننماهای این عصر انگار باید منتظر این باشیم که از جسارت کسانی که از سد اون دیوار سنگین عبور کردند، داستان درست کنیم و از شنیدنش توهم لذت بهمون دست بده، و روی بچههامون اسم اون اشخاص رو بذاریم، تکرار یه چرخهی باطل که هزاران ساله داریم اون رو مرتکب میشیم، بدون اینکه زحمت به کار گرفتن اون نرمافزار ذهنیمون رو به خودمون بدیم، چون اینرسی رو دوست داریم، چیزی که آروم داره عمر کوتاه ما تو این سیاره خاکی کوچولو رو ازمون میگیره، و ما حتی نمیدونیم اون نرمافزار از این به هم خوردن پایداریش میتونه دارای چه قدرتهایی بشه.
ممنون که خوندین! ♥ | ۳ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-zv93yl6usvow |
|
یادداشت دربارهی روزها و شبهای آخر سال 2019 | یادداشت دربارهی روزها و شبهای آخر سال 2019
من نمیدونم الان و این لحظه به شما چی میگذره. تب و تاب چه چیزی آرامش شب جمعه شما رو داره بهم میزنه که دارین این متن رو میخونین. اینکه آیا هنوز فاز یلدا و پاییز تو قلبتون مونده یا دارین با خودتون کلنجار میرین که کدوم آهنگ حس و حال کریسمسی بیشتری بهتون میده یا حتی در یه شب سرد سوزناک دارین کارهاتون تو سال 2019 رو جمعبندی میکنین و برای دههی جدید آماده میشین. شاید هم زمزمهی پرتکرار قطعی اینترنت و عادت کردن به اون شما رو تو هپروت دنیای اینترنت و الان تو ویرگول بلاتکلیف نگه داشته، نمیدونم. (با توجه به شرایط اخیر نمیخوام هم بدونم!)
باور بفرمایین یا نه، ما برای گردش دنیامون دور خورشید، هفته و ماه و سال تعیین کردیم که بخوایم به بیهودگی این تکرار ملالآور شب و روز معنی بدیم. معنیهایی که خیلیهاشون رو هم نمیفهمیم چی میگن، نمیدونیم یلدا و کریسمس و سده واسه چی ساخته شدند (یا حتی خورشیدگرفتگی امروز صبح چه معنایی به جز گذر ماه از خورشید میتونه داشته باشه!) و فقط با دیدن پز دادن این و اون از روز و شبهایی کاملن معمولی تلاش میکنیم که اون پز دادن رو به سبک خودمون بازنشر بدیم. تازه مسئله اونجا نیستش که این کارها علایقمون رو ارضا میکنن یا نه، مسئله اینه که نمیدونیم اصلن این علاقههای بیهوده چی هستند و از کجا پدید میان و با چه معیاری به انگیزههای موقت ذهن ما تبدیل میشن.
سرتون با ترس از قطعی نت گرم باشه، یا با جذابیتهای بیسروته تلویزیون و بقیه جعبههای جادویی دنیای ما، یا با صداهای بیجان ترانههای تکراری، یا حتی با رگبار پراکنده افکار، دنیا پیش میره و این ماییم که در اون خسران دائمی غلت میزنیم و خیلیامون جز غر زدن کار دیگهای از دستمون برنمیاد. دغدغهمندیم ولی بدون قدرت. و به همون دلیلی که تمام واژههایی که قبل از «ولی» و «اما» میان، بیمعنا هستند، میفهمیم که عملن چیزی به نام دغدغه هم نمیتونه وجود داشته باشه. این ماییم و اقیانوس تنهایی خودمون (و شاید چند انگیزه برای شنا کردن در این اقیانوس) در باقیمانده ایامی که در این دنیا داریم.
قربونش برم این دنیا همه چی رو برای توسعه پایدار اقتصادی خودش یکبارمصرف کرده، حتی انگیزهها رو! انگیزههایی که هر بار در قالبهای متفاوت و شگفتآوری جلوی ما ظاهر میشن. در هیبت انسانهای زیباروی و خوشسخن و لبخندزنان (و اکثراً مزین به پوشش زیبای دروغ)، یا تصویرهایی از موفقیت ظاهری، مرگهای قهرمانانه، شجاعتها و تهورهای تهی، آرمانهای مستانه و موهومی، یا هر چیزی که بتونه مغزهای خالی از خرد ما رو با خودش همراه کنه که بتونه از توش برای خودش نفع و ترقی ایجاد کنه. هرچند هنوز کلامهایی از دنیای قدیم پیدا میشه که بخواد تمام پردههای تزویر رو بدره و به من و شما این درس رو بده که برای پر کردن جیب و دهن این و اون زنده نباشیم، هر چند نمیتونیم کلن این بخش رو حذف کنیم (از عهده من و شما خارجه!) ولی خب میشه حداقل یه کم بیشتر برای مهمترین شخص زندگیمون وقت بذاریم.
حرفهام شاید میخواست 300 خط دیگه ادامه داشته باشه ولی همین جاها باید فرود بیاد. همین جاهایی که باید از خودمون بپرسیم تو این یه سال چه کردیم. با خودمون چه کردیم. با نزدیکان و عزیزان و پیران و جوانان دوروبرمون چه کردیم. و تو این مدت کوتاه و بلند شدن روز و شب مسیر زندگی رو به کجا برده. و با بقیه داستان چه میخوایم بکنیم. شاید هم این شبها وقتش نباشه که انقده سوالهای گیج کننده از خودمون بپرسیم؛ شاید فقط لازمه امیدوار باشیم که سالمون کمتر ترسناک باشه. نمیخوایم خوب و شاد و خفن و عالی و بهترین و چه و چه باشه، خسته شدیم از بهترین بودن. شاید فقط لازمه که باشه. پیش بیاد. یه سال لعنتی دیگه مثل بقیه سالها. هر دردی هم که میخواد داشته باشه، به جهنم! ولی خب، برا خودمون باشه. برای خود خودمون، با تمام قوتها و ضعفهامون، با تمام کژی و کاستیهامون، با تمام چیزی که هستیم، برای دنیایی که قراره توش یه بار باشیم و با انتخابهای کوچیک و بزرگمون به اندک لحظههای «بودن»مون وزن بدیم. | ۱۲ | ۰ | خواندن ۳ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%B4%D8%A8%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-2019-bjg3okttdxmg |
|
یک آغاز تردیدزده | یک آغاز تردیدزده
سلام.
منامینهستم.
و خب همین اول بگم که نمیدونم چطوری و با چه سنجههایی به شما همشهریهای مجازی خودم رو معرفی کنم. از ملیت و قومیت و زبانم برای شما بگم یا با کدهای ژنتیکی و روانشناختی به شما نشونه بدم؟! از اسمی که پدر و مادرم رو من گذاشتم صحبت کنم یا از اسمهای کدنگاری شدهای که خودم برای خودم گذاشتم؟! از مهارتهایی که بهشون علاقهای نداشتم ولی روشون تسلط دارم بگم یا از آرزوهایی که تو رسیدن بهشون تا الان ناموفق بودم بنویسم؟! از علاقهم به بنگاههای تجاری فوتبالی بنویسم یا از کالاهایی که در اختیار من قرار داره و با اونها میتونین من رو قضاوت کنین؟!
ولی خب انگار با همینامینراحتترم. اینطوری بهتره.
من علاقهی غریزی به دونستن اطلاعات (چه بااهمیت چه بیاهمیت) دارم و اینجا دوست دارم براتون از بخشهای قابل گفتنشبنویسم. مینویسم و سعی دارم دنیا رو اونطوری که ذهن کوچیک ولی عمیق ما انسانها درک میکنه، نشون بدم. موضوعهام متنوع هستند و تمام تلاشم بر اینه که از روزمرگی و تکراریگویی و این داستانها دور باشه.
اگه دوست داشتین، صفحه من رو دنبال کنین و به دوستانتون معرفی کنین.
هیچی دیگه.
فعلاً همین. | تحصیلی و آموزشی | ۶ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | aminoxicity | https://virgool.io/@aminoxicity/%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%B2%D8%AF%D9%87-ffdd8elkvopr |
همکاری در فروش | همکاری در فروش
مقدمه
همکاری در فروش یا بازاریابی وابسته (Affiliate Marketing) یکی از مدلهای بازاریابی دیجیتال است که در آن شرکتها یا فروشندگان محصولات و خدمات با کمک شرکای تجاری یا بازاریابان وابسته، فروش خود را افزایش میدهند. در این مدل، بازاریابان وابسته با تبلیغ محصولات و خدمات شرکتها و هدایت مشتریان به سمت خرید، کمیسیون دریافت میکنند. این نوع همکاری به دلیل مزایای فراوانش، از جمله هزینههای پایین و اثربخشی بالا، به یکی از محبوبترین استراتژیهای بازاریابی دیجیتال تبدیل شده است.
تاریخچه همکاری در فروش
همکاری در فروش به عنوان یک مدل بازاریابی، ریشه در دهه ۱۹۹۰ دارد. یکی از نخستین شرکتهایی که از این مدل استفاده کرد، Amazon بود. این شرکت در سال ۱۹۹۶ برنامه همکاری در فروش خود را راهاندازی کرد، که به کاربران اینترنت اجازه میداد با قرار دادن لینکهای محصولات Amazon در وبسایتهای خود، کسب درآمد کنند. از آن زمان، این مدل به سرعت گسترش یافت و بسیاری از شرکتها و صنایع مختلف به استفاده از آن روی آوردند.
اجزای اصلی همکاری در فروش
در مدل همکاری در فروش، چندین جزء اصلی وجود دارد که هر یک نقش مهمی در اجرای موفق این مدل دارند:
فروشنده یا شرکت: این جزء میتواند یک تولیدکننده محصول، یک ارائهدهنده خدمات یا یک فروشگاه آنلاین باشد که محصولات یا خدمات خود را از طریق بازاریابان وابسته به فروش میرساند.
بازاریاب وابسته: بازاریاب وابسته یا Affiliate، فرد یا شرکتی است که محصولات یا خدمات فروشنده را تبلیغ کرده و مشتریان را به سمت خرید هدایت میکند. بازاریابان وابسته میتوانند وبسایتها، وبلاگها، صفحات اجتماعی یا هر نوع پلتفرم آنلاین دیگری داشته باشند.
شبکه همکاری در فروش: برخی از برنامههای همکاری در فروش از طریق شبکههای مخصوصی که به این منظور ایجاد شدهاند، مدیریت میشوند. این شبکهها واسطهای بین فروشنده و بازاریابان وابسته هستند و فرآیند پیگیری و پرداخت کمیسیون را تسهیل میکنند.
مشتری: مشتری نهایی کسی است که با استفاده از لینکهای ارائه شده توسط بازاریاب وابسته، محصول یا خدمات فروشنده را خریداری میکند.
مدلهای پرداخت در همکاری در فروش
در برنامههای همکاری در فروش، مدلهای مختلفی برای پرداخت کمیسیون وجود دارد که هر کدام به نوعی از فعالیت و نتایج بازاریاب وابسته بستگی دارد. برخی از مدلهای رایج عبارتند از:
پرداخت به ازای فروش (CPS): در این مدل، بازاریاب وابسته برای هر فروش موفق که از طریق لینکهای او انجام میشود، کمیسیون دریافت میکند. این مدل یکی از رایجترین و محبوبترین مدلهای پرداخت در همکاری در فروش است.
پرداخت به ازای کلیک (CPC): در مدل CPC، بازاریاب وابسته برای هر کلیکی که بر روی لینکهای تبلیغاتی او انجام میشود، کمیسیون دریافت میکند. این مدل بیشتر برای جلب ترافیک به وبسایت فروشنده کاربرد دارد.
پرداخت به ازای نمایش (CPM): در این مدل، بازاریاب وابسته برای هر هزار نمایش (Impression) از تبلیغات خود، کمیسیون دریافت میکند. این مدل برای افزایش آگاهی از برند و نمایش تبلیغات کاربرد دارد.
پرداخت به ازای اقدام (CPA): در مدل CPA، بازاریاب وابسته برای هر اقدام خاصی که توسط کاربر انجام میشود، کمیسیون دریافت میکند. این اقدام میتواند شامل ثبتنام در سایت، پر کردن فرم یا دانلود یک فایل باشد.
مزایای همکاری در فروش
همکاری در فروش به دلایل متعددی به یکی از استراتژیهای محبوب بازاریابی تبدیل شده است. برخی از مزایای اصلی این مدل عبارتند از:
هزینههای پایین: در همکاری در فروش، هزینهها عمدتاً وابسته به نتایج هستند. این بدان معناست که شرکتها تنها زمانی هزینه میکنند که فروش یا اقدام مورد نظر انجام شده باشد. این مدل باعث میشود که ریسک مالی برای شرکتها به حداقل برسد.
گستردگی دسترسی: با همکاری در فروش، شرکتها میتوانند به شبکهای وسیع از بازاریابان و مشتریان دسترسی پیدا کنند. این امر باعث افزایش ترافیک و فروش میشود.
افزایش اثربخشی تبلیغات: بازاریابان وابسته معمولاً با بازار هدف خود آشنا هستند و میتوانند تبلیغات را به شکلی هدفمندتر و موثرتر انجام دهند. این ویژگی باعث افزایش نرخ تبدیل (Conversion Rate) میشود.
مدیریت آسان: بسیاری از برنامههای همکاری در فروش از طریق پلتفرمها و شبکههای خاصی مدیریت میشوند که فرآیند پیگیری و پرداخت کمیسیونها را سادهتر میکنند.
چالشهای همکاری در فروش
با وجود مزایای فراوان، همکاری در فروش با چالشهایی نیز همراه است که باید به آنها توجه کرد:
کنترل کیفیت تبلیغات: یکی از چالشهای اصلی همکاری در فروش، کنترل کیفیت تبلیغات انجام شده توسط بازاریابان وابسته است. تبلیغات نامناسب میتواند به اعتبار برند آسیب برساند.
تقلب در بازاریابی: در برخی موارد، بازاریابان وابسته ممکن است به روشهای نامشروعی مانند کلیکهای مصنوعی یا خریدهای جعلی متوسل شوند تا کمیسیون بیشتری دریافت کنند. این مسئله نیازمند نظارت و مدیریت دقیق است.
تنوع محصولات و خدمات: مدیریت برنامههای همکاری در فروش برای شرکتهایی که تنوع بالایی از محصولات و خدمات را ارائه میدهند، میتواند پیچیده باشد. نیاز به هماهنگی بین بازاریابان و فروشنده برای ارائه اطلاعات دقیق و بهروز از محصولات وجود دارد.
استراتژیهای موفق در همکاری در فروش
برای موفقیت در برنامههای همکاری در فروش، استراتژیهای مختلفی وجود دارد که میتوان از آنها بهره برد:
انتخاب بازاریابان مناسب: انتخاب بازاریابانی که با بازار هدف شما آشنا هستند و تجربه کافی در این زمینه دارند، میتواند به افزایش فروش کمک کند. بررسی سوابق و عملکرد گذشته بازاریابان میتواند در این انتخاب موثر باشد.
ارائه ابزارهای تبلیغاتی مناسب: برای موفقیت در همکاری در فروش، باید ابزارهای تبلیغاتی مناسبی مانند بنرها، لینکهای تعقیبپذیر و محتواهای آماده برای بازاریابان فراهم شود. این ابزارها میتوانند به بازاریابان در انجام تبلیغات بهتر کمک کنند.
پیگیری و تجزیه و تحلیل دادهها: استفاده از ابزارهای پیگیری و تحلیل دادهها میتواند به شما کمک کند تا عملکرد بازاریابان را بسنجید و نقاط ضعف و قوت را شناسایی کنید. این اطلاعات میتوانند در بهبود استراتژیهای تبلیغاتی و افزایش اثربخشی همکاری در فروش موثر باشند.
ارتباط مستمر با بازاریابان: حفظ ارتباط مستمر با بازاریابان و ارائه پشتیبانی لازم به آنها، میتواند به افزایش انگیزه و بهبود عملکردشان کمک کند. این ارتباط میتواند شامل ارائه آموزشها، بهروزرسانی اطلاعات و پاداشهای انگیزشی باشد.
مثالهای موفق از همکاری در فروش
برخی از شرکتهای بزرگ و موفق که از مدل همکاری در فروش بهرهبردهاند عبارتند از:
Amazon: برنامه همکاری در فروش Amazon یکی از موفقترین برنامهها در این حوزه است. این برنامه به بازاریابان اجازه میدهد با تبلیغ محصولات Amazon و هدایت مشتریان به سمت خرید، کمیسیون دریافت کنند.
eBay: eBay نیز یکی از شرکتهایی است که با استفاده از همکاری در فروش، فروش خود را افزایش داده است. بازاریابان وابسته با تبلیغ محصولات موجود در eBay و هدایت کاربران به سمت خرید، کسب درآمد میکنند.
Shopify: Shopify، پلتفرم ساخت فروشگاههای آنلاین، با استفاده از همکاری در فروش، به بازاریابان اجازه میدهد که با تبلیغ این پلتفرم، مشتریان جدید جذب کنند و کمیسیون دریافت کنند.
آینده همکاری در فروش
همکاری در فروش به عنوان یکی از مدلهای بازاریابی دیجیتال، در آینده نیز نقش مهمی ایفا خواهد کرد. با گسترش تکنولوژی و افزایش تعداد کاربران اینترنت، فرصتهای بیشتری برای همکاری در فروش به وجود خواهد آمد. برخی از روندهای آینده در این حوزه عبارتند از:
استفاده از هوش مصنوعی: استفاده از هوش مصنوعی و الگوریتمهای یادگیری ماشین میتواند به بهبود اثربخشی تبلیغات و پیشبینی نیازهای مشتریان کمک کند. این تکنولوژیها میتوانند به تحلیل دادهها و ارائه پیشنهادهای شخصیسازی شده به بازاریابان کمک کنند.
گسترش به پلتفرمهای جدید: با گسترش شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای جدید، فرصتهای بیشتری برای همکاری در فروش به وجود خواهد آمد. بازاریابان میتوانند از این پلتفرمها برای جلب توجه مشتریان و افزایش فروش استفاده کنند.
افزایش شفافیت و اعتماد: با افزایش تقاضا برای شفافیت و اعتماد در تبلیغات، شرکتها باید به ارائه اطلاعات دقیق و شفافیت در پرداخت کمیسیونها توجه بیشتری داشته باشند. این امر میتواند به افزایش اعتماد بازاریابان و مشتریان کمک کند.
جمعبندی
همکاری در فروش یکی از مدلهای موثر و محبوب بازاریابی دیجیتال است که به شرکتها امکان میدهد با استفاده از بازاریابان وابسته، فروش خود را افزایش دهند و به بازارهای جدید دست یابند. این مدل با ارائه مزایای متعدد از جمله هزینههای پایین، اثربخشی بالا و گستردگی دسترسی، به یکی از استراتژیهای اصلی بسیاری از شرکتها تبدیل شده است. با این حال، موفقیت در همکاری در فروش نیازمند انتخاب بازاریابان مناسب، ارائه ابزارهای تبلیغاتی کارآمد و پیگیری و تجزیه و تحلیل دقیق دادهها است. با توجه به روندهای آینده و استفاده از تکنولوژیهای نوین، همکاری در فروش میتواند در آینده نیز نقش مهمی در بازاریابی دیجیتال ایفا کند. | بازاریابی | ۰ | ۰ | خواندن ۷ دقیقه | vesmehcom | https://virgool.io/@vesmehcom/%D9%87%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-dbeegyfudodz |
معرفی گیاه وسمه | معرفی گیاه وسمه
وسمه، با نام علمیIsatis tinctoria، یکی از گیاهان دارویی و صنعتی ارزشمند است که در طول تاریخ به عنوان یک منبع مهم رنگآمیزی و همچنین برای خواص دارویی خود شناخته شده است. این گیاه از خانواده براسیکاسه (Brassicaceae) یا شببویان بوده و به دلیل محتوای بالای رنگدانههای طبیعی، به ویژه ایندیکان، مورد توجه قرار گرفته است. وسمه بیشتر در مناطق معتدل رشد میکند و به عنوان یک گیاه دو ساله شناخته میشود.
ویژگیهای گیاهشناسی وسمه
وسمه گیاهی است با ارتفاع متوسط که بین ۳۰ تا ۹۰ سانتیمتر رشد میکند. برگهای آن نیزهای شکل و کشیده هستند و سطحی صاف و بدون کرک دارند. گلهای وسمه کوچک و زردرنگ هستند و در گلآذینهای چتری شکوفا میشوند. این گیاه دارای ریشهای عمیق و قوی است که به آن اجازه میدهد در خاکهای فقیر و خشک نیز رشد کند.
تاریخچه و کاربردهای سنتی
استفاده از وسمه به دوران باستان بازمیگردد. این گیاه در مصر باستان، ایران، هند و چین به عنوان یک منبع طبیعی رنگ آبی مورد استفاده قرار میگرفته است. رنگ آبی حاصل از وسمه برای رنگآمیزی پارچهها، بهویژه پارچههای کتان و پشمی، به کار میرفت. در ایران باستان، رنگآمیزی با وسمه یکی از هنرهای دستی محبوب بود و هنوز هم در برخی از مناطق روستایی به روشهای سنتی انجام میشود.
خواص دارویی و درمانی وسمه
وسمه دارای خواص دارویی متعددی است که در طب سنتی کشورهای مختلف به آن اشاره شده است. برخی از این خواص عبارتند از:
ضد التهابی: عصاره برگهای وسمه دارای خواص ضد التهابی است و میتواند در کاهش التهابات پوستی و مفاصل مفید باشد.
ضد باکتری و ضد ویروس: ترکیبات موجود در وسمه میتوانند در برابر برخی از باکتریها و ویروسها موثر باشند. این خاصیت به ویژه در درمان عفونتهای پوستی و تنفسی مورد استفاده قرار میگیرد.
تقویت سیستم ایمنی: مصرف وسمه به دلیل محتوای بالای آنتیاکسیدانها میتواند به تقویت سیستم ایمنی بدن کمک کند.
مدر و دفع کننده سموم: وسمه به عنوان یک گیاه مدر شناخته میشود و میتواند در دفع سموم از بدن و بهبود عملکرد کلیهها مفید باشد.
تسکیندهنده درد: در طب سنتی، از وسمه برای تسکین دردهای مختلف از جمله سردرد، دردهای عضلانی و مفصلی استفاده میشود.
ترکیبات شیمیایی
وسمه حاوی ترکیبات شیمیایی متعددی است که برخی از آنها نقش مهمی در خواص دارویی و رنگآمیزی این گیاه دارند. از جمله مهمترین ترکیبات وسمه میتوان به ایندیکان، ایندیکاتورین، فلاونوئیدها و تاننها اشاره کرد. ایندیکان، مادهای است که در حضور آنزیمها به ایندیگو تبدیل میشود و رنگ آبی ایجاد میکند.
کشت و تولید وسمه
کشت وسمه نیازمند شرایط خاصی است که شامل خاک حاصلخیز، آفتاب کافی و آبیاری منظم میشود. این گیاه در برابر سرما مقاوم است و میتواند در دماهای پایین نیز به رشد خود ادامه دهد. برای به دست آوردن محصول با کیفیت، زمان برداشت بسیار مهم است. برگهای وسمه در اواخر بهار یا اوایل تابستان، زمانی که محتوای ایندیکان آنها به حداکثر رسیده است، برداشت میشوند.
فرآوری و استخراج رنگ
استخراج رنگ از برگهای وسمه فرآیندی پیچیده است که شامل چندین مرحله میشود. ابتدا برگها خشک شده و سپس خرد میشوند. پس از خرد کردن، برگها در آب قرار داده میشوند تا فرآیند تخمیر آغاز شود. در طی این فرآیند، ایندیکان به ایندیگو تبدیل میشود. سپس مخلوط حاصل صاف شده و رنگ آبی به دست میآید.
کاربردهای صنعتی وسمه
رنگ آبی حاصل از وسمه در صنایع مختلف کاربرد دارد. از جمله کاربردهای مهم این رنگ میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
صنعت نساجی: یکی از مهمترین کاربردهای وسمه در صنعت نساجی است. این رنگ طبیعی برای رنگآمیزی پارچههای مختلف، به ویژه پارچههای پنبهای و پشمی، به کار میرود.
صنایع غذایی: در برخی از موارد، رنگ ایندیگو به عنوان یک رنگ خوراکی طبیعی در صنایع غذایی مورد استفاده قرار میگیرد.
محصولات آرایشی و بهداشتی: وسمه در تولید محصولات آرایشی و بهداشتی مانند صابونها، شامپوها و کرمها نیز کاربرد دارد.
محصولات دارویی: به دلیل خواص دارویی متعددی که وسمه دارد، از عصارههای آن در تولید برخی از محصولات دارویی نیز استفاده میشود.
وسمه در طب سنتی
در طب سنتی ایران، چین و هند، وسمه به عنوان یک گیاه دارویی مهم شناخته میشود. در این طبها، وسمه برای درمان بیماریهای مختلف از جمله بیماریهای پوستی، عفونتها، التهابات و دردها استفاده میشود. به عنوان مثال، در طب سنتی چین، از وسمه برای درمان بیماریهای ویروسی مانند آنفولانزا و تب استفاده میشود. در طب سنتی ایران نیز وسمه به عنوان یک داروی ضد التهابی و ضد درد شناخته شده است.
تحقیقات علمی در مورد وسمه
تحقیقات علمی جدید نیز نشان دادهاند که وسمه دارای خواص دارویی متعددی است که میتواند در درمان برخی از بیماریها مفید باشد. به عنوان مثال، مطالعات نشان دادهاند که عصارههای وسمه دارای خواص ضد باکتری و ضد ویروسی قوی هستند و میتوانند در درمان عفونتهای مختلف موثر باشند. همچنین تحقیقات نشان دادهاند که وسمه میتواند در کاهش التهابات و تقویت سیستم ایمنی بدن نقش داشته باشد.
روشهای مصرف وسمه
وسمه به روشهای مختلفی مصرف میشود. در طب سنتی، برگهای وسمه به صورت تازه یا خشک شده استفاده میشوند. همچنین عصارههای وسمه به صورت قرص، کپسول یا قطره در دسترس هستند. مصرف موضعی وسمه نیز رایج است و از آن برای درمان بیماریهای پوستی و التهابات موضعی استفاده میشود.
عوارض جانبی و احتیاطات
هرچند وسمه دارای خواص دارویی زیادی است، اما مصرف آن بدون مشورت با پزشک میتواند باعث بروز عوارض جانبی شود. برخی از عوارض جانبی مصرف وسمه شامل مشکلات گوارشی، تحریکات پوستی و واکنشهای آلرژیک هستند. بنابراین، قبل از شروع به مصرف وسمه، به ویژه در مقادیر زیاد، بهتر است با یک متخصص مشورت کنید.
جمعبندی
وسمه یکی از گیاهان دارویی و صنعتی با ارزش است که به دلیل خواص رنگآمیزی و دارویی خود در طول تاریخ مورد توجه قرار گرفته است. این گیاه با داشتن ترکیبات شیمیایی موثر، در درمان بیماریهای مختلف و همچنین در صنایع مختلف کاربرد دارد. استفاده از وسمه نیازمند دقت و مشورت با متخصصان است تا از بروز عوارض جانبی جلوگیری شود. با توجه به تحقیقات علمی جدید، وسمه میتواند در آینده نقش مهمتری در درمان بیماریها و تولید محصولات صنعتی ایفا کند. | سلامت | ۰ | ۰ | خواندن ۵ دقیقه | vesmehcom | https://virgool.io/@vesmehcom/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%A7%D9%87-%D9%88%D8%B3%D9%85%D9%87-vtjbfvrh527u |
درباره وسمه | درباره وسمه
وسمه تعهد داره تجربه خرید لوازم آرایشی و بهداشتی رو متحول کنه. این تحول میتونه برای مشتری احساس قسمتی از خانواده وسمه بودن رو داشته باشه. وسمه با برطرف کردن دغدغههای خرید لوازم آرایشی و بهداشتی به ساختن لایف استایل شخصی خانمهای ایرانی کمک میکنه و زندگی راحتتری پیش روی مشتریانش قرار میده. از سال 1400 ما تمام انرژیمون رو به کار گرفتیم تا با تمرکز برکیفیت کالا، سرعت ارسال و قیمت کالا ، نیاز افراد رو برطرف کنیم و تجربه جدیدی از لذت خرید به وجود بیاریم. | ۰ | ۰ | خواندن ۱ دقیقه | vesmehcom | https://virgool.io/@vesmehcom/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%88%D8%B3%D9%85%D9%87-vwdboduzeujp |
|
آوارگی | آوارگی
چه کسی میداند معنای واقعی زندگی، در لحظه چیست؟
اگر در چهار چوب پنجره ایستاده باشم و بال های طلایی خیالی ام را باز کنم، چه کسی میتواند خیال مرا ببیند؟
خیال که هیچ، کسی مرا می بیند؟!
اگر از پنجره پریدن بگیرم، چه کسی خون پخش شده ی مرا بو میکشد ؟
اصلا مگر احساس هنوز زنده است؟!
تنِ بی جانِ آواره ی تنهای من، گریه نکن،تنِ بی جانِ آواره ی تنهای من، گریه نکن،تنِ بی جانِ آواره ی تنهای من، گریه نکن،تنِ بی جانِ آواره ی تنهای من، گریه نکن،
این آوارگی و پارگی های رگ های سبز، داستان است،
داستانِ دلباختن ، عاشق شدن.
گریه نکن منِ عزیزم،
اگر به خورشید بگویم که فردا را نورانی تر کند، خنده هایت را دوباره می بینم؟
نه؟
پس اگر از کوه ها، رود های خنکِ آغشته به خاطرات ابر هارا بیاورم، همه چیز را فراموش میکنی؟
باران دوست داری؟ تو که با قطره ها همبازی بوده ای، بگو ببینم اگر باران بخواهد غصه هایش را مثل تو پنهان کند، چه میشود ؟
اگر درخت گردو سایه اش را به آسمان بدهد، تو کجا به خواب ابدی می روی؟
کاش می توانستم روی تو را ببوسم.
نفیسه خطیب پور | ۵۲ | ۱۱ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B1%DA%AF%DB%8C-vxnz3rmcpsfg |
|
شاعرانه های زندگی 1. | شاعرانه های زندگی 1.
برگ . پرواز. نیاز به آغوشِ شاعرانه.پروانه ای که زیر شبدر ها پناه می گیرد.سکوت شکستن های باد.و آوای پاییزی که حضورش مثل نت های موسیقیِ دنیای دیگر می نوازد.کوچه ی شبتاب، زرد تر از درختانِ امروز،و پدیده ی نم باران که کلیشه ی دوسداشتنی پاییزمان است.دم، باز دم.پشت بامی با قطره های باران عشق بازی میکند ،بلند می گوید : آخیش! زنده باد پاکیزگی!و مایی که با چرخشِ طنینِ باد ، مدام پاییزی می شویم.منِ پاییز، آرام تر است.
.
.
.
پ ن :
کوتاه، مختصر، نفیسه خطیب پور هستم. مجموعه نوشته های « شاعرانه های زندگی » از روزمره ها و احساسات خاص لحظه ای من گرفته شده و سعی کردم با هر واژه ای که دوست دارم توی هر جایگاهی بازی کنم. خیلی کوتاه . امیدوارم دوستشون داشته باشین🌱🧡. | ۳۸ | ۱۱ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-1-bncpyrmvffwg |
|
من، آشنا تر است. | من، آشنا تر است.
نزدیک به چهار ماه است که سری به دریچه ی افکار نمی زنم.
و شاید امروز پوسیدگیهای خسته از روح ، صدای بنویس بنویس می دهند.
امسال با زندگی همبازی ام، همبازیِ نمایش های عروسکی اش.
بهتر می شناسم.
عمیق تر می فهمم.
زیباتر سلام می کنم و صادقانه تر می نویسم.
رد پاها طولانی تر و دلنشینی ها دلنشین تر است.
به جزعیات شیرینِ کودکی ام فکر می کنم.
به تاب، و زنگ زدگی هایش.
به آبنبات های صورتی، قرمز، نارنجی.
نارنگی ها تازه تر اند.
امسال ابر ها مهربان تر اند.
دوییدن ها شاداب تر و دوستداشتن ها قلبی تر است.
من، آشنا تر است.
اجتماعی تر و با اراده تر لبخند می زند.
شجاعتش، مثال زدنی تر دیده می شود.
اشکِ کوچکِ بیچاره اش، بیگانه شده است.
من، امسال بزرگ تر است و هر چه می داند ، می فهمد که هیچ نمی داند.
پس زندگی همبازی قشنگ تریست و شاعرانه ها احساساتی تر اند.
چه شعاری!
شعار ها رنگین تر اند.
امسال لذت بردن از زندگی سخت تر اما، با ارزش تر است.
نفیسه خطیب پور
@feelnafis
پ ن : نوشته ای برای گذراندن دوران اسارت در جماعت حال. | ۶۰ | ۱۵ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%85%D9%86-%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7-%D8%AA%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-wr28rkbeux3h |
|
امروز. | امروز.
بیا دریا.
خیلی غمگینم.
بیا،
در یادِ من خاطره بساز.
دست های هم آغوشی را بیاور،
شعله ی « همیشه کنارت می مانم » بساز،
عاشقم را بیاور.
داستانم کن.
ساحلم باش.
مرا با موج به جزیره ات ببر.
یک نسیمِ شور از دریا تقدیمم کن.
مرا شعر کن.
بخوان.
اندوهم را پاک کن.
بغضم را نشانه بگیر.
به من بگو دوستت دارم.
ساده باش و مرا از شلوغی ببر.
ببر به دسته گل های بزرگ.
به دشت، به سبزِ زندگی.
الماسم کن و به کوی نور بی انداز.
جهانم را رنگین کمان کن.
من خسته ام.
تکه تکه ام.
تکه هایم را بیاور.
نگذار کسی صدای شکستنم را بشنود.
نفیسه خطیب پور.
@feelnafis | ۴۷ | ۱۱ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-tnequ95pmdrh |
|
جسدی که صدایش می رسید. | جسدی که صدایش می رسید.
اتوبان شلوغ بود.
هیچ صدای اضافه ای نمی شنیدم.
باد می پیچید و هر نوای آشفته ای از گرما یا شکایت کردن را خفه می کرد.
سرعت ماشین کم و کم تر شد،
توقف کرد.
ترافیک.
واژه ای که تابستانی تر از تابستان است.
گاز، ترمز.
شیشه را پایین کشیدم، ریه ها هوا میخواستند.
دم، باز دم.
دم، این عطرِ ناملایمت است.
عطرِ غم، وحشت، خون، جنون.
سرم را بیرون کشیدم تا بهتر ببینم.
باورم نمی شد.
اصلا باور کردنی نبود.
سیاه بود.
کابوس بود.
سرخ بود.
خون بود.
روی پوستِ داغ آسفالت ، ردِ کشیده شدن سوخته بود.
ردِ خونینِ یک بدن، یک جسد، شاید یک مقتول.
سنگ ریزه های فرو رفته در تکه های گوشت.
لخته لخته از پوستِ بجا مانده.
حتی پوسیدگیهای انگشتانش را می شنیدم.
می فهمیدم که این یک مرگ برهنه ی طبیعی نیست.
باید شعرِ این ثانیه ها را نوشت.
باید انزجارِ نهفته اش را نشان داد.
لکه های خون و گوشتِ در هم طنیده اش، تازه بودند،
و بوی مرگ چاشنیِ صحنه بود.
پارچه ی سیاهِ کتان، یک عمر خاطره را پوشانده بود.
تنِ بی جانی که چهره ای نداشت، صدایمان می کرد.
می توانستم شوریِ اشک هایش را حس کنم.
می توانستم ببینم خون روی زمین تازه است.
چند ساعت قبل ، چه شده بود ؟
گوش هایم تیز شد...
کمک!
لرزیدم،
چشم هایم را بستم،
طاقت نداشتم این صفحه از روزگار را بخوانم.
حسی مدام به من میگفت ، اینجا شمعِ یک فریاد خاموش شده است، فرار کنید!
نفیسه خطیب پور.
.
.
پ ن: نمی دونم چی شده بود، نمی دونم خبرش میاد یا نه، ولی یه نفر وسط اتوبان له شده بود. | ۸۳ | ۳۹ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%AC%D8%B3%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF-zxqgpbij7kjd |
|
پریود؟ | پریود؟
سعی می کردم نفس هایم را حبس کنم.
این موضوع بسیار کمک کننده بود تا خون کمتری از بدنم خارج شود، به عبارت دقیق تر، با حبس کردن نفس هایم، درد کمتری می کشیدم.
اما چاره ای نبود.
چه قدر می خواستم نفسم را حبس کنم؟
باید هفت روز تحمل می کردم.
تحمل می کردم؟
این به معنای آن بود که باید هفت روز خون ریزی، کمر درد، پا درد، سر درد، دل درد، کوفتگی، نفخ، اسهال، سرد شدن، خواب زیاد، بوی بد، حساسیت، خارش و سوزش را تحمل می کردم.
و با وجود تمام این ها،
باید خیلی منطقی به زندگی روزمره می پرداختم.
یا مثل یک دختر آرام، لبخند ملیح روی لب هایم می گذاشتم.
و نباید زیاد می خوابیدم.
نباید بیش از اندازه می خوردم.
با تمام درد ها و محدودیت های دوران پریود، باید خودم را دوست می داشتم.
شدنی نبود.
حتی باید دو روز اول هفت روز را صبر می کردم تا به حمام بروم.
باید احتیاط می کردم.
دوران پریودی عفونت های قارچی و ادراری زیادی در قلب خودش جا می دهد.
وقتی دل درد به سراغم می آید، باید به این فکر کنم که این درد از شدت نگه داشتن دسشویی است یا مربوط به دوران پریودی می شود؟
باید تند تند به دسشویی بروم.
«پشت سر هم».
باید هم لباس گرم بپوشم و هم لباس خنک داشته باشد.
از کمر به پایین هوا سرد می شود و بقیه بدن احساس حرارت شدید می کند.
باید وعده های غذایی زیادی بخورم.
چون مدام احساس گشنگی دارم.
نه فقط یک غذا خوردن معمولی،
شاید پنج وعده در روز.
و اگر غذا نبود، یا کم بود، گریه می کردم.
به هم خوردن هورمون ها شدید ترین تغییر و تاثیرِ دوران پریود من است.
توی این هفت روز ، من حتما گریه خواهم کرد!
شاید برای غذا، شاید برای پول، شاید برای انکه یک نفر بگوید : خانم، بالای چشمتون ابرو دارین!
و ضعف من برای موضوع پریود شدن نیست،
برای درک نشدن این موضوع از سوی دیگران است.
مردان زنان هر کدام به نحوی دوران پریود ذهنی خودشان را هر ماه سپری می کنند،
اما چه کسی جسمِ داغونِ پر از اندوهش را با هزار مشکل دیگر که با پریود شدن می آید می خواهد پنهان کند؟
من؟ او؟ خواهرت؟
قصد من از نوشتن درباره ی این موضوع ، آن است که تجربه های عمیق تری از دوران قاعدگی نشانتان بدهم.
درد، می تواند هر کسی را از زندگی بی اندازد.
اما این زخم است.
از دیدگاه علمی توضیح خلاصه ی پریود به دیواره ی رحم و تشکیل لایه ی زخیم درون آن بوده که برای دوران بارداری تشکیل می شود.
زمانی که لایه تشکیل شده باشد، بدن زن در انتظار رابطه ی جنسی و اسپرم می ماند، و اگر این اتفاق نیافتاده باشد، لایه شروع به تخریب شدن می کند و با درد و خون ریزی شدید از بدن خارج می شود.
هفت روز!
و نکته ی تغییرات هورمونی هم یک ویژگی بارز از دوران پریود است که به سادگی اتفاق می افتد.
حتی این نکته ی بی مزه که زنان از پریود برای بهانه ی عصبانی یا ناراحت شدن استفاده می کنند، یکی از بدیهیات دوران قاعدگی به حساب می آید.
فردی که پریود شده باشد، ناراحت است.
عمیقاً از خودش بیزار می ماند تا هفت روز تمام شود.
در اینه نگاه می کند و از لب ها و چشم هایی که تا دیروز به زیبایی دیده می شدند، متنفر است.
از تمام لباس ها و کتاب ها و ... خود حالش به هم می خورد.
و مدام درد می کشد.
و مدام احساس بدی دارد.
و باید همه چیز را پنهان کند.
تکرار می کنم،
همه چیز را!
چرا؟!
بزرگ شدن در جامعه ای که به تابو ها عشق می ورزد و از آنها پول در می آورد، و دختری که از کودکی باید همه چیز را پنهان کند.
حتی خواسته هایش را.
و حتی اگر برای او اینگونه نباشد،
دیگران او را تحت فشار می گذارند که خودش واقعی اش را با همه ی گریه ها و خستگی ها و درد ها پنهان کند تا کسی احساس بدی نداشته باشد.
کسی موذب نباشد.
کسی نفهمد.
می خواهم بگویم اگرمی توانید از خشم ناگهانی کسی که پریود است و بر سر شما فریاد می کشد چشم پوشی کنید، دریغ نکنید.
او در حال درد کشیدن فیزیکی و روحی است.
و بارِ بیشتر این درد ها را از کودکی با دختر بودن حمل می کند.
و شما با درک نکردن او،
یک بارِ جدید می شوید که وزن سنگینی دارد.
و تصور کنید فلانی پریود است،
چه طور می تواند آرام باشد؟
نمی تواند.
فقط نیاز به یک پتوی گرم ،
تغذیه،
و یک آغوش دارد،
که پشت این آغوش یک محبت خالصانه باشد،
محبت از سوی کسی که او را با تمام احساسات و اخلاقیات واقعی اش، به همراه احساسات و اخلاقیات دوران پریودی اش درک کند و دوست داشته باشد.
او دلش می خواهد در گوشه ای از تمام درد ها و خستگی ها و تابو ها و فشار ها پنهان شود،
و چقدر آرام بخش خواهد بود که آن گوشه،
آغوش شما باشد?.
نفیسه خطیب پور.
@feelnafis
پ ن : پریود شدن یه امر طبیعیه، امیدوارم حرفام ناراحتتون نکرده باشه، همه ی تلاشم رو کردم تا درست بنویسم، و منظورم رو بفهمونم.
پ ن : خوشحال میشم در مورد این موضوع نظرتونو بدونم? | زنان | ۸۸ | ۳۵ | خواندن ۴ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/Sedayezan/%D9%BE%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%AF-hwj5ng2nfvus |
هنوز. | هنوز.
هر از گاهی قلبم گریه دارد.
و من باید به اشک هایش گوش کنم.
با وجودِ کشوری که در آن زندگی میکنم،
شهری که سگ های خیابانی اش بیمار اند،
خونی که روی زمین ریخته می شود،
و ترسی که حاکم است،
همه ی سعیِ من کافی نیست.
برای ادامه دادن ، همه ی من کافی نیست،
برای ادامه دادنهمه ی من کافی نیست،
همه ی من کافی نیست،همه ی من کافی نیست،
تمامِ امیدوار بودن ها و صبح زود بیدار شدن هایم به هیچ کجا نمی رسد.
و دردهای امروز به زخم های آینده می رسند.
کجای این عشق زندگی می کنم؟
عشق به زندگی دارم؟
باید مرا ببخشید،
واژه ها مرا به سیاه چاله های سرگیجه پرت می کنند.
و بعد از نوشتن تمام خزعبلاتِ ذهنی ام، من هنوز هم در این لحظه با تنهایی ام هم آغوشی می کنم، و همچنان می نویسم،
شاید این نوشتن دوای هیچ دردی از من نباشد اما واژه ها می توانند یک لحظه از روزگارم را به شما بگویند،
بگویند که من با تمامِ کثافت ها و حرام زاده بازی های زندگی ، زنده ام!
بگویند که هنوز برای تماشای رنگین کمان و استشمام باران ذوق دارم!
هنوز می توانم به جای گربه ها سخن بگویم و اولین روز زمستان ، با شیر کاکائوی داغ عشق بازی کنم!
با وجود آنکه ستاره ها نوری برای تپیدن ندارند،
و احوال ماه هم کدر تر از همیشه است،
من هنوز می توانم آواز بخوانم.
پس هستم؟
دم.
باز دم.
نفیسه خطیب پور.
پیج نقاشیام : @feelnafis | ۳۹ | ۷ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-dpm5cmzxhsgw |
|
چند لحظه بعد از بیدار شدن. | چند لحظه بعد از بیدار شدن.
« بعد از مدتی دوباره می نویسم ».
روز بخیر.
روز های زندگی برای دیدنِ طلوع، زیباتر شده است.
و شاید احوال دلم نسبت به چند ماه پیش، بهتر باشد.
چون وجودم را در قالب دیگری گذاشته ام.
تلاش مداوم.
بنابراین جوانه ی دلم در گلدانِ افسردگی رشد نمی کند.
روز بخیر و یک نگاه به خورشید از انتهای وجود.
پنجره از سوی زندگی با نورِ ملایم، آوازِ مهربانی می خواند، گرده های بی جان در هوا می رقصند و برایم دست تکان می دهند،
این سکانس پر از سکوت است،
پر از حرف ، پر از خفگی که پشت این همه زیبایی اشک می ریزد، و اندوهی دارد که نمی تواند فراموش کند.
و این سکوت مرا وادار به دل کندن از تخت خواب می کند.
جز این نیست.
نمی تواند باشد.
من هر روز به امید باز کردن پنجره و شکستن سکوت بیدار می شوم.
و تا آنجایی که به خاطر دارم، صبح ها غمگین بوده ام، اما این روز ها، با شکستن همان سکوت و آغاز روزانه ام، روزنه ام جان می گیرد.
هیچ منظور یا مفهوم خاصی در این کلمه ها وجود ندارد جز آنکه این روز ها تلاش می کنم لبخند بزنم و فراموش نکنم کجای این خون ریزی ها هستم.
آمدم تا بنویسم که خیلی برای بی خیالی زود است و باید صبح از تخت خواب دل کندن را همه یاد بگیرند.
تا ادامه داد،
تا نوشت و جنگید و نورانی کرد.
تا به آینده بگوییم همه ی چیزی که اکنون وجود دارد و همه ی همان هایی که خاطره شد و زخم هایش مانده است، حق هیچ کس نبود و نیست.
و زندگی کردن، نباید شرطی باشد.
نفیسه خطیب پور.
پ ن ۱: نمیدونم شما صبح از خواب بلند می شین چه جوری به زندگی خودتون نگاه می کنین، نمی دونم این همه زجر و بدبختی ته قلب شما هم ریشه داره یا نه، من گویا نمیتونم کاری بکنم جز درد و دل کردن توی این صحنه ی مجازی ، اگه خوندین حس بلند شدن اول صبحتون رو برام بنویسین.
پ ن ۲: دوستان آیدی صفحه ی نقاشیام تغییر کرده، گفتم براتون بزارم ?☁️ : @feelnafis | خودشناسی | ۵۹ | ۱۵ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%DA%86%D9%86%D8%AF-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%86-xclmqm6sbtzl |
جوانِ ایرانی. | جوانِ ایرانی.
برای ساعتی در صبح داخل مطب پزشک ایستاده بودم.
حدود سی نفر اینجا بودند.
می دانستم که توضیحی نیست ، باید انتظار می کشیدم تا نوبت دیدار با پزشک برسد.
هفده نفر پیر زن فرسوده ،هفت نفر پیر مرد و شش زنِ بالغ که دست شوهر هایشان را نگرفته بودند.
شاید هیچ وقت در حضور دیگران این کار را نمی کردند.
هر چه می گذشت، بیشتر به جزعیات مطب توجه می کردم.
بوی عرق، عرقِ کشاله های ران، زیر بغل، پوست سر، پوست سرهای زیر روسری، این عرقِ پنجاه ساله که حتی تارِ موهای حنا گذاشته را سوزانده بود، مچ پاها، ورم کرده، دست های چروک، رگ ها، رگ های سبز، چشم های قهوه ای، چشم های خسته، پیر مرد هیز، اخم، ریه های سیگاری، سکوت، بوی قهوه ی منشی، صدای خراش خودکار روی کاغذ، تلفن مطب زنگ می خورد، کسی جواب نمی دهد، سیم تلفنِ نو، خاک، خاک روی میز و گلدان، گلدان های کاکتوس ، کاکتوس های پیر، خشک، خشکیِ گوشه دهان، پسرکی که به زاپِ شلوار من نگاه می کند، پوست مرا می بیند، دلش می خواهد پوست مرا لمس کند، آب دهانش را قورت می دهد، به چشم هایم نگاه می کند، خجالت می کشد که مرا دید زده و من او را دیده ام، دوباره به پوست ساق پاهایم نگاه می کند، تحریک می شود،دست هایش را روی زیپ شلوارش می گذارد، پدرش از او می خواهد یک لیوان آب برای مادرش بیاورد، از جا می پرد، آب خوری کنار من بود و او احتمالاً باز هم خجالت می کشید که قرار است به من نزدیک شود، می آید و یک لیوان پلاستیکی برمیدارد، به این فکر می کند که تنها سی سانتیمتر با من فاصله دارد، لیوان از آب سرریز می شود چون پوست پای من باز هم حواس او را پرت کرده است، کمی از اب لبوان می نوشد، می چرخد تا پیش پدر و مادرش برود، قبل از اینکه برود یک نفس عمیق می کشد، می خواست عطر مرا به خاطر بسپارد، باز می گردد، و تمام این مدت پدرش چشم از روی من بر نمی دارد.
مهم ترین مسئله برای من انتظار کشیدن نبود. میتوانستم صبور باشم.
می توانستم تحمل کنم. ان روز و این روز ها چیز هایی را تحمل می کنم که باورم نمی شود.
مهم ترین مسئله خستگی بود، میخواستم یک عمر بخوابم. و دیگر آنکه کمبود صندلی و تکیه گاه همه را آزار می داد.
مطب به اندازه ی پانزده نفر صندلی داشت و این موضوع باعث می شد تا به تکیه از دیوار ها پناه ببریم، و خب ستونِ فقراتی باقی نمی ماند.
جدا از اینها، دردِ زانو هایم را نمی توانستم بپذیرم.
شاید عجیب باشد که بگویم زانو درد دارم اما متاسفانه همین طور است.
سندروم رایج در برخی جوانان که اتفاق می افتد و من هم یکی از آنها.
میخواهید اسمش را بگویم؟
خنده دار است. سندروم کندرو مالاسی.
_ نفیسه بودی؟
صدای منشی مطب بود.
+ بله، جانم؟
_ بیا بشین پیش من، جا خالی هست.
تعجب کردم، زیاد مهربان بود و به نظر می آمد که دلش یک خواهر کوچک تر می خواهد.
به هر حال تشکر کردم و کنار او روی صندلی کوچکی نشستم.گاهی اوقات یک لبخند مهربانانه می تواند آن چنان تعجب آور باشد که انگار هیچ لبخندی تا به حال ندیده ایم، و خودمان هم در آیینه لبخندی نداریم.
از منشی ممنون بودم. زانو درد به محض نشستن مرا رها کرد.
چند نفر از آن شش زنِ زندگی با اخم به من نگاه می کردند، صدای پچ پچ شان می آمد، چرا باید او روی صندلی بشیند؟ دخترک بی حجاب! ما آدم نیستیم؟ اوه مرا ببخشید، من فقط لاغر تر هستم و روی صندلی جا می شوم، شرمنده.. شرمنده، ( با یک ایموجی خنده)
سرم را بر تکیه گاه صندلی گذاشتم و چشم هایم را بستم.
پشت پلک هایم نور بود و سایه های تیره.
فکر می کردم که چه قدر امروز به روزمرگی ترین حالتِ ممکن گذشت و زمان را از دست داده ام. و باید افسوس بخورم که اینجا نشسته ام تا به افسوس خوردن فکر کنم.
چرا مریض شدم؟
نمی دانم.
امسال بار ها مریض شدم.
بخواهم صادق باشم، فقط هفت یا هشت بار سرما خوردم و کوفته شدم.
راستش را بخواهید خیلی غمگین بودم.
نمی دانستم باید چکار کنم، چشم هایم را که بستم، غمگین تر شدم، و مدام به دنبال راه حل بودم.
چه کار باید کرد؟ پولی ندارم، باید پول در بیاورم، باید از خانه بروم، باید کجا بروم؟ باید پول در بیاورم، چه کار کنم؟ اخرین نقاشی ام را کی تمام کنم؟ پول دارو ها چه قدر می شود؟ این هفته باشگاه نباید بروم ؟ باز هم باید از اول شروع کنم، شهریه ها گران می شود؟ باید مهشید را ببینم، کی باید ببینم؟ باید بوم بخرم؟ بله باید بخرم، از بازار ارزان تر می توانم آن را بخرم؟ چه قدر پول دارم؟ کم، چه قدر باید نگه دارم؟ اوه، ویزیت دکتر چه قدر می شود؟ دویست هزار تومان ؟ چه کار باید کرد؟ آن مقاله ها را باید از ابتدا بنویسم؟ ارزشش را دارد؟ ندارد؟ پس چه کار کنم؟ کفش هایم پاره شد، کجا ارزان تر از همین مدل می فروشد؟ باید بروم تهران؟ ناهار ؟ از خانه با خود می برم، آخ حواسم کجاست! فردا تولد ! چه کادویی بخرم؟ چه قدر پول دارم؟ خب، یک لیوان از آن هایی که ارزان تر بود میخرم ، یک جعبه هم میخواهم، چه قدر می شود ؟ می توانم قرض کنم، هنوز تمام نقاشی هایم را نفروخته ام، با پول آن ها قرضم را می دهم؟ یک قلمو هم می خواستم، پنجاه تومان بیشتر نمی شود؟ دلم سفر می خواهد، فعلا که نمی شود، این سال های قبل از سی سالگی را باید تلاش کنم؟ وای گردنم، صندلی خیلی سفت است، خوابم می آید ، می خواهم بخوابم.
_نفیسه
+ آخ نشنیدم، جانم؟
_ برو تو عزیزم نوبت توعه.نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | خانواده | ۷۱ | ۳۱ | خواندن ۵ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/Dustuntory/%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%90-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-kis3yyqvt0ea |
سیب زمینیِ زردِ من. | سیب زمینیِ زردِ من.
بیشتر از هر لحظه در زندگینامه ام، شرم دارم ازین احوال و روز ها و همانی که می گویند سر نوشت.بار ها کنار پنجره ایستادم،اشک ریختم،با زمستان یکی شدم،اما بی مزه بود.نه شیرینی هدیه کرد و نه اندوهم را به قابِ پنجره داد.این حجم از ناراحتی...، کاش سرطانی بیاید گریبانم را بگیرد.خسته ام.می دانم که هیچ نمی دانم و خوب میدانم که این بزرگ ترین چالشِ جوانیِ من است.که باید بیشتر بدانم، بخواهم که بفهمم.به دنبالِ سوال ها بروم.دست اخر لباس هایمرابا پول خودم خواهم خرید، نه؟نمی دانم اگر به دنبالِ مکالمه های منطقی و کلماتِ واضح می گردید، این متن برای شما نیست.می نویسم برای نوشتن، نه برای دیده شدن، یا حتی خوانده شدن.و هیچ چهار چوبی از من یا واژه ها نیست که محدود باشد، صرفا نوشتن است و بیانِ احوالِ یک دنیای غم زده که همیشه همین طور بود.نه همیشه، اما بیشتر وقت ها درکی نبود و تنهایی می آمد با واژه هایم جشن می گرفت.و من مثل همه از ترجمه ی این زندگی بی زارم ،از ترحم های با لبخند حالم به هم می خورد.پس شما می توانید بخوانید،نمی توانید ترحم کنید،اگر ترحمی باشد، هر کس باید به خودش در آینه نگاه کند.البته خیلی وقت است که نیازی به دیدن و شنیدن ندارم.دارم،اما نمی خواهم.من هم خسته می شوم.ایران و یک شعار و هزاران مغزِ کپک زده.و مایی که دست های هم را گرفته ایم تا این طوفان تمام شود. و این ها که کمر مان را گرفته اند تا ما را از یکدیگر جدا کنند، چرا مفهوم زندگیِ لعنتی را نمی بینند؟دیدگاهشان چیست که این طور کبک بازی در میاورند؟سری در برف ، و هزار به اصطلاح « پول » است که در جیب های به اصطلاح « گشادشان » می رود.و خب،مالیاتی که با راحت ترین وجدان می دهند.در اصل وجدانی وجود ندارد.و این یکی از همان چراییِ افسردگیِ همگانیست.برایم اهمیتی ندارد که کدامشان این متن را می خواند، کدامشان برام می نویسد، چه کسی در ذهن دری وری بگوید. می دانم که می خوانند، و همین کافی است.حقیقت کوبیده می شود به در و دیوار های خودآگاهشان، و آن چیزی که نمی خواهند ببینند، در ناخودآگاهشان شفاف می شود. خورشید می شود و میتابد به تمامِ افتاب گردان های خشکیده در باغچه ی قلبشان.نورانی ، نورانی، نورانی.نیازی نیست توصیف کنم که من عاشق آفتاب گردانم و افتاب گردان می تواند به خودیِ خود یک آرزو باشد.همیشه به دنبال خورشید است و این روشناییِ رسیدن ، بزرگ ترین علتِ زندگیِ اوست.و من در انتظارِ خورشیدِ آزادی ام.و همین باعث می شود هنوز بنویسم.حتی اگر واژه ها هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند، مرتبط ترین لحظه ی میان آنها، همین عشقِ کوچکِ من به زندگی کردن است،که گاهی می پوسد، و گاهی رشد می کند.گاهی خشک می شود و گاهی به آسمان نگاه می کند.خورشید حتما آنجاست،درست پشت ابر هایی که ماه نمی توانست تا ابد آنجا پنهان بماند، و اکنون نوبت خورشید است.هر روز نگاه می کنم.پرنده ی آواز خوانی ندارم اما آسمان از شب نشینی ستاره ها می گوید تا مرا آرام کند.از صحبت هایشانکه با عشقمیگویند:« نترس، نور، نزدیک است! »و من هر روز یک نفسِ عمیق از سیاهیِ روزگار و تلخی هایش کشیده ام تا بتوانم دوباره بنویسم وبگویم که ،این واقعا اتفاق می افتد، کنارم بمان عزیزم.اه بله زندگینامه هایمان شبیه به هم است.و من هم گرسنه ام.اما اگر بخواهم از امروز بگویم،صبح، بیداریِ نا خوشایند مرا خفه کرد.و محکوم به بدن درد تا انتهای همه ی ناراحتی هایم رفتم، غصه خوردم و میخورم، و چشم هایم می سوزد.و با قلبم صحبت می کردم،که او هم به من گفت: « نور نزدیک است. »و ناگهان دلم تنگ شد برای پدر بزرگ که همه را جمع می کرد، و زمانی بود که دغدغه ای به غیر از بازی کردن با همسایه روبهرویی مان نداشتم.دلم برای آن دغدغه ها تنگ است.بعید می دانم حتی مرا به خاطر داشته باشد.دخترکِ لوسِ بی ادب.دلم برای کوچه های قدیمی وحسرتبازی در آنها تنگ شده است، یک توپ باشد و چند نفر . چند نفری که اهمیتی ندارد چه کسانی هستند و چه موقعیتی دارند، حتی با یک پسر بچه ی نابینا بار ها توپ بازی کرده ام.و چه روزگاری بود که من ، ما در آن بودیم و نمی دانستیم چقدر رنگین است.چقدر این نورِ دور که می گویند نزدیک است، نزدیک بود.زیبایی داشت و هزار زانوی زخمی از بازی روی پوستِ اسفالت چروکیده.اگر بخواهم صادقانه تر بگویم،دلم خیلی گرفته است و این گرفتگی را هیچ پادزهری جز نور ، درمان نمی کند.شاید باورتان نشود،اما برای نوشتن اینها به هیچ چیز فکر نمی کنم و در لحظه هر چه بخواهم، می گویم.احتمالا تنها چیزی که برای نوشتن از آن استفاده می کنم، قلبم باشد.اینکه برای هر پاراگراف نیم ساعت زمان می گذرد، و در این نیم ساعت به زندگی کردن مشغولم، مرا وادار می کند نوشتن را تمام نکنم.می فهمی چه می گویم؟نمی توانم سکوت کنم.می خواستم سیب زمینی ها را قبل از پوست کندن ، زیر اب خیس کنم.این به من حس زندگی می دهد.پوسته ی نازکِ گِلی، آمیخته با قطره های آب،یک صحنه ی باریک از سُر خوردنِ عطرِ خیسِ خاک،دَم، می خواهم این نفس تا ابد حبس باشد!و بعد به آرامی پوسته اش را جدا می کنم.زرد، سیب زمینیِ زردِ من،خورشیدِ من، نورِ من.
نفیسه خطیب پور@roots.ofme | خانواده | ۵۶ | ۲۱ | خواندن ۵ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%B3%DB%8C%D8%A8-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%90-%D8%B2%D8%B1%D8%AF%D9%90-%D9%85%D9%86-mrl2rkaztg4k |
به شما می خندم. | به شما می خندم.
مهم نیست این داستان غم زده تا کجا ادامه دار است.
دلم می خواست پایان را همین حالا به گوشتان برسانم.
اما باید صبوری کرد.
این مرد ها و زن ها و داد های بی عدالتی، هر کدام جامِ زهری برای آنهاست.
تا ببینند، گوش بدهند که ما هستیم و ادامه دادن در خونِ نسل ماست.
آه بله بله!
حرف های کلیشه ای و زیبا،
که هر چقدر سبک تر بگویم برای گوش هایشان آزار دهنده تر است.
من می خندم.
به این جماعتِ از کار افتاده ی فرو رفته در گِل، باید خندید!
و خب زیباست. همیشه لبخندِ بجا، زیباست.
به هر ساز رقصیدن، همان آموزشِ لعنتیمان بود که به ما یاد دادند،
و برای این تحمل از پدران و مادرانمان گله دارم.. ناراحتم عزیزانم.. قلب درد دارم.
این داستان از خیلی قبل تر ها داستان شد.
اما پایان خیلی نزدیک است و شاهِ بازی ، خستگی دارد.
سرباز ها هم کوفته اند و وزیرِ لایقی وجود ندارد.
اکنون،
مردمی که سال ها برای درباریان نوکری می کنند، با مغز های پوسیده شعر می خوانند.
یک ! دو! سه! فریاد برای سکوت!
هیس! هیس کنید!
همه باید اطاعت کنید!
....
و چه قدر بی معنا اسلحه به دست می گیرند.
سناریو های تکراری،
ترساندن های الکی،
الگو های الکی،
جانم به فدای های الکی،
الکی الکی الکی!
مرگ، مرگ های الکی!
بس کنید!
پاچه خواری های کلاس اول را تا الان کشانده اید،
معتادید،
بیمارید،
درمانی نیست تا خودتان نخواهید!
بس کنید.
پایان شما یک خورشید گرفتیِ عظیم دارد ،
و آن قدر تاریک می شوید که فکرش را هم نمی کنید.
مدتی پیش می توانستید خاموشی را به آتش بس بدهید،
اما اکنون وقتِ نیست شدن ها و رفتن ها یا بهتر بگویم، فرار کردن هایتان است.
می تواند یک تبعید از خاکِ زادگاهِ پر از درد باشد،
پر از کلاه های گشاد که بر سرِ مردم دهکده گذاشتید،
پر از دروغ.
یک ترک گفتن بدونِ خداحاظی.
پس اهمیتی ندارد.
برای من به شخصه مثل روزِ پیروزیِ پایانی واضح است.
و می دانم ،
دردتان می آید.
مردم دهکده چند نسل جلو افتاده اند و امسال،
برای تغییرِ رنگِ شکوفه های نفرین شده، بهترین بهار را دارد!
پس از همین حالا می گویم خدا نگه دار.
و خب،
روزگاری که شاید فکر کنید به کام خواهد ماند، سیاه است و تَنگ.
و خاکی که بسترِ آن هرگز موریانه ای را برای جنازه هایتان نمی کشانَد،
چون از حالا عطرِ خیانت و تهوع می دهید.
حتی موریانه ها، آغوشِ بازِ مسخره تان را نمی خواهند.
قانع کننده بود؟
نباید به چهره های درهمِ تان خندید؟!
@roots.ofme
نفیسه خطیب پور | خانواده | ۷۵ | ۲۳ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/Sedayezan/%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%85-mbhakgowknno |
عزیزم. | عزیزم.
یک سوال دارم ،کجا میتوانم ؟زندگی کردن؟بله ، میخواهم زندگی کنم،لبخند دارم، زیاد دارم،میخواهم نشان دهم.کجا میتوانم شعر بخوانم؟همینجا.پس میتوانم فریاد بزنم؟چه چیز را ؟خشم،درد،زخم.آری ،آزادی برای همه ی توست.همه ی تبعیدی ها و بغض شده هایت.می توانی همه چیز را شعر کنی،یا همه را به فریاد بدهی.عزیزم نفس بکش،نفس کشیدن یک داستانِ غم دار از غم بادِ روزگارمان است، روزگاری که در آن نه خندیدیم، نه رقصیدیم،تنها گلی بود که در باغچه بوی زندگی می داد،شاید اگر جوانه می شدم،گلی بودم که سرتا پای بهشت از آن پر بود.و عطری داشتم که چشم هایت را برای استشمام آن می بستی، و چقدر شاعرانه بودم.اما مهم نیست ،این رویا پردازی وداستان غم زده را می دهم به جوی آب،تو هم پرواز کن.بگذار روح با وجودت پیوند بخورد.بنوش ،یک بار،دو بار،سه بار،نفس بکش،دم،باز دم،عمیق،بی غم،آزاد،رها،دم،یکی دیگر بنوش،دم،باز دم،بنوش،بگذار برود،بگذار از این هستیِ نفرین شده و هر چه در ان است برود، برود به روشنایی، به آرزو ، به قلبِ پاک سگ های خیابان.بوسه بزن،دست ها را بگیر،آغوش وا کن و بگو،دوستت دارم،دوستت دارم،دوستت دارم،حتی از بنفشه ها هم عاشقانه تر،و باورم کن،بنوش ،دم ،باز دم،باورم کن،این راویِ خسته را نای دروغ گفتن نیست،من صداقت دارم،و صادقانه محتاجم،دست هایم را بگیر،می خواهم از بام پریدن کنم.نفیسه خطیب پور[email protected] | داستان | ۴۵ | ۶ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-db9vdgdv7nbn |
قشرِ خاکستری. | قشرِ خاکستری.
میخواستم خلاصه کنم،
همه چیز احمقانه تر به نظر رسید.
و چقدر تعدادتان زیاد است!
و چه قدر مضحک که بی تفاوت نشسته اید.آه قلبِ نازنینم،تیر نکش،این داستانِ غم زده ی ایران است.و چشم ها و ای گلوی سوخته ام،بغض نکنید،قورت بدهید،قورت بدهید.و چه طور است برقصیم؟با دست های خونی و افکارِ ابلحانه،برقصیم و بترسیم و بی تفاوت باشیم.مثل قشرِ فرو رفته،فرو رفته در سکوت.و خب نه،نمی خواهم.این رنگِ خاکستریِ لعنتی را نمی خواهم.زیبایی را پرت می کند به یک تکه کاغذِ سوخته،که می دانیم درختی بوده و کاغذی از پاره ی تنه آن است، که می سوزد.و خب قشرِ خاکستریِ لعنتی،تمامِ پاره های تنمان در حال سوختن است!_خانوم یه چایی بیارو شما چای بنوش!_ این پیتزا مخلوطا چن؟و شما پیتزا نوش جان کن!_ معلوم نیست چی میشه، نمیخوام بهش فک کنم.و شما گیج بمان!چشم ها را ببند!بو نکشید!این استفراغِ تکراریِ تاریخِ ماست!ترس ترس ترس،بچرخ بچرخ بچرخ،سر گیجه و یک تهوع عظیم از حماقتِ همگانی،که نصیبِ خون ریخته ی کدام انسان است؟نمی دانم!و در نهایت خاک بر سرتان،و اگر به خودتان گرفتید،درود به شرفتان،که گولتان نمی زند.چون حقیقتِ سرنوشت یک ایرانی ،به این درک وابسته است.و چه واژه هایی برای گفتن هست،که من سانسورچی آن ها میشوم ،هر روز،هر دقیقه ،و حتی همین لحظه.که ننگ به شما،و خاندانِ بی عقلِ ایرانی،که زودتر بروید به درک،و با این اتفاق، دسته جمعی واکنشی نشان بدهید،شاید حساب شدید،شاید دیده شدید،شاید تاثیر گذار بودید.نفیسه خطیب پور[email protected]
پ ن : امضای من پای همه ی طراحی ها و نقاشی هایی که تصاویرشون رو میزارم هست، اگر خواستید از عکس آثار استفاده کنید باید اجازه بگیرید. ممنونم که حق خالق اثر رو رعایت میکنید. | داستان | ۴۷ | ۲۰ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%82%D8%B4%D8%B1%D9%90-%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1%DB%8C-afq1s4vpaqmv |
نامه ای به او «۳». | نامه ای به او «۳».
جانا ،چه طور میشود دنیا را وارونه دید؟دلم میخواست دستی به سر و گوش خورشید بکشم ،و بگویم : دیوانه تر باش!بسوزان و دوباره بساز.اما خورشید دور است و این دوری، واقعیست.
و بعد به تو فکر کردم، همین قدر واقعی دوری.جانا نمی توانم از آن دست بکشم.زیبایی را می گویم.
زیبایی که چشم هایت نشان می دهد،
و لطافتی که از ان می پاچد،
و پلک های برهنه ام را جلا می دهد.
و چقدر ملایم مرا میکُشی.
...همیشه فکر می کردم نور تا کجا می تواند زیباباشد؟می شود عشقِ پروانه را دید؟به روشنی؟ یا رنگین کمانی؟
که تو را دیدم،
و پرت شدم به پوستِ تو،
که کافورِ اصلِ جهان بود،
و من همان جا سقط شدم،
تا دوباره بیایم و دوباره عاشقَت باشم.روز هاست در این افکار غرق شده ام.که دل پیچه از آرزو آمد و سراغم را گرفت.
و گفتم تو را میخواهم،و زور زدم، و زور زدم، و باز هم زور زدم.و نتوانستم آنچه از تو میخواهم را دوباره تصور کنم.شاید خواب بود جانا، نمی دانم.اما می دانم، نامه هایم را نمی خوانی.و هیچ ایرادی ندارد.
برای تو نوشتن هم عشق است.من می نویسم تا هستم.و می نویسم تا بگویم.پس باکی از نخواندن نیست.راحت باش و خودت.من باز هم می نویسم.شاید عشق همان مکثِ میانِ پلک زدن های توست.من صرفا بازی می کنم،تا بتوانم نفس هایت را با زمستان ببینم.و دیدنی که بتوانم از آن بنویسم.پس بیا و دست هایم را بگیر.این هزارمین بار است که مرا نمی خوانی،و نمیخواهی، و تمام نمی کنی این یاد اوریِ آزار دهنده را، که فقط من می دانم و تو و داستانِ عشقی که به آخر نخواهد رسید.زخم جانا،تو زخمِ منی،اما مرهم،چاره،ماه هم هستی.تو صبحی و یک صبح به خیر جانانه،یک چای که سرد است اما نوشیدنی،و چه عطری داری!هِلی و زعفرانی و یک بوییدنی،
دم.
باز دم.
...یک خواستنی.و اگر می توانستم،تمامِ عمر برای تو می رقصیدم،رقصِ شادانه ی عاشقی،که فقط عاشقم و عشقم را داد می زنم.جانا!مرا نمی بینی؟نفیسه خطیب پور | خانواده | ۴۱ | ۱۶ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88-%DB%B3-lyg3hxgdzlef |
یک فنجان چای از لبخند. | یک فنجان چای از لبخند.
این من نیستم.
شاید هم من باشم.
چشم ها را می بندم.
همه چیز دروغ می گوید.
به آفتاب گردان می گویم خورشید فریب است.
و این سر به انتظار بالا آوردن، تباهیست.
و کوه همیشه بازتابمان را فریاد نمی زند.
شاید هم هیچ وقت تکیه گاه خوبی نیست.
به زندگی میگویم که حقیقتْ، دستکاری شد،
و با تقدیرِ ما،
یک آینه، جهان را بر عکس نشان داد.
زیبا نیست؟
زیبا نیست.
کدام زیبایی؟!
من میخواستم باغچه را از رُز سیراب کنم،
اما غنچه ها پر پر شد.
یا شده بودند.
آینه دروغ می گوید.
نمی دانم.
پدر گفت قاصدک را بگیر، آرزو کن.
اما دلم میخواست با آن بروم.
و یک سرنوشتِ کوتاه از فرودِ بی قاعده داشته باشم.
یک شروع و پایانِ سریع.
سریع تر از این شب.
و آینه خندید.
و به سر درد می گویم که بیا، تو هم بیا.
راستی،
دریا که آرام می شد،
بادبادک بازی را دوست داشتم.
بچگی بود.
لذت بود.
واقعی نبود.
نمی دانم.
من به دریا می گویم که بادبادک خواب بود.
بادِ عزیز، خودِ دریا هم دروغ بود!
مرگِ پدر بزرگ.
خانه ی فراموشی.
باغِ انگور.
دعا.
فردا.
خانمِ مربی در انتهای سالنِ ورزش.
عدسی و نانِ داغ.
دروغ بود.
دروغگو.
این زندگی، با این رنگ،
این ثانیه ها، این تپش قلب،
آن روز هایی نیست که باید داشته باشم.
عزیزم ،
آن روز هایی نیست که باید داشته باشیم.
نمی توانم نفس بکشم.
و حتی نمی توانم مشت بکوبم.
دست هایم را هنوز می خواهم.
و اشکی که ریخته می شود،
ان هم فریبِ دوخته شده به پارچه ی تقدیرِ من است.
پس به چشم ها می گویم که حق من چیست.
حق من این نیست.
حق من یک فنجان چای از لبخند است.
که بنوشم،
و دلپیچه بیاید،
تمامِ غصه ها ، نداشته ها و نشدن هایم را بالا بیاورد.
و باز هم بنوشم.
و مستی کنم.
و مستی کنم مادر.
و چشم هایم از نور به سایه ای از خشم برود،
و بعد دوباره بالا بیاورم.
و این بار به سیاهی ام.
شبم.
بیداری ام.
این بار هر چه میخواهم،
همانم.
پس این دست را مشت می کنم،
آینه،
هر چه هستی،
بترس!
نفیسه خطیب پور. | خانواده | ۴۵ | ۱۱ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%DB%8C%DA%A9-%D9%81%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86-%DA%86%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%84%D8%A8%D8%AE%D9%86%D8%AF-u5hncicwzmsu |
جایی خالی از او. | جایی خالی از او.
تنها چیزی که حس میکنم،یا فکر می کنم که حس می کنم،راه رفتن است...به پرسه های شبانه سلام کردم.سلام .سلام درمانده،در کجا ماندی؟یک عشق آمد و دام انداخت، در دام او مانده ام.سکوت آمد.با لبخند سلام کردند.سلام گربه ی خیابانی.سلام سیگارِ سوخته.سکوت نگاهم کرد،سرش را تکان داد.بی اختیار مرا در آغوش کشید.چه سکوتی!سرفه.هیس!سرما از راه رسید.گلو درد هم آمد وسلامکرد.باد پرت شد وسط خیابان.برگ را گرفت. برد به ماه.خیره شدم.و آسمان چشمکی زد،که تا عمر کرده ام ندیدم.و سر گیجه ناگهانی گفت : پِخ! ترسیدی؟روی زمین افتادم.یخ.برف آمد.آغوشِ اسفالت گرم بود.سکوت دوباره نگاهم کرد،و سر گیجه را از پرسه های شبانه بیرون انداخت.خیره نگاهم کرد، نشستم.چه سکوتی.پرسید:دل تنگی ؟من؟ فکر میکنم.. بله دلم تنگ شده است.آخرین جمله؟میخواهم باز هم به او بگویم دوستت دارم.اگر او را ببینی؟در خواب؟ نمی دانم.و چه چیزی دست هایتان را جدا کرد؟... زمانه بود، شاید هم یک داد و بی دادِ عاشقانه،یک داد و بی داد از تفاوت ، شاید هم تقدیر که اعتقادی به آن ندارم.عطرِ موهایش؟خدای من.. نمیخواهم به اینها فکر کنم،دست از سرم بردار.سکوت ، سکوت کرد.ذهنم پر از خالی شد.باد برگ را پس داد.پاییز است یا زمستان؟!گربه ی خیابانی پرید وسطِ صحنه.نوازش میخواهم! نوازش!بیا عزیزم، بیا جلو ، بیا کنار من.و رها از هر تنشی به دست هایم رسید.بدنِ گرم تو را دوست دارم، اما او را میخواهم.برخاست.رفت.تو نه! تو نرو، بمان!و نگاهم کرد،و همان نگاهَش را گرفت و رفت.و من یک بارِ دیگر خورد شدم.نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۳۶ | ۷ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%88-nspxdznpsbb1 |
بپیچ ای دردِ لعنتی. | بپیچ ای دردِ لعنتی.
بپیچ ای درد لعنتی،جبرِ مضحکِ جوانیِ من،گران تر شو.زخم کن.کشورِ سوخته ی من.بریزو بپاچ.اشک شو.مردِ من،با من گریه کن.بزرگ تر ها،جاده ی غصه را خمیده تر کنید.خنجر بزن دردِ لعنتی.بی پولی ، جیبم را لبریز کن.کمبود، استرس.دردِ زانو را به ابد بِبَر.سیلی بزن زندگانی.پَرِ تمام پرواز هایم را بگیر،من بُلَند می خندم.کوتاه نمیآیم.دماوندم.هنوز لاله دارم.خاکستر نمی شوم.اگر شب باشد و کویر،گم شدن ندارم.حالم را بالا میاورم.با ارغوان و درختِ گردو مست می کنم.کوتاه نمی آیم!عاشق می شوم.عشق بازی می کنم.می رقصم و زار می زنم.و زار میزنم تا پذیرفتن،و بعد لب هایش را می بوسم.آن وقت، به وقتِ رهایی،شب می آید وسپیده با یک عمر آزادی در طلوع.و منی که هنوز تقدیرم را می بوسم،بار دیگر بلند می خندم.توف!
بپیچ ای درد لعنتی.همه ی توانت را بگذار.هر چه میتوانی زور بزن.مرا غرقِ این باتلاق کن.زیرِ اندوهِ اجباریِ تو،به تمامِ لج بازی های تقدیر گونه ات میخندم.در عمقِ باتلاق،به جز پایکوبی پوزخندِ دیگری ندارم.من آزادم لعنتی.صبح برای تو نیست.غم زدگی هایت را بردار،به قیرِ خیس هدیه کن.خشک شو و دور.و تبعید شو به اوجِ افسردگی.بپیچ ای درد لعنتی.بپیچ تا اخرِ جان.طاقتم طاق ندارد، ستون ام!بکوب!بکوب!بکوب!نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۴۸ | ۱۱ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A8%D9%BE%DB%8C%DA%86-%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%AF%D9%90-%D9%84%D8%B9%D9%86%D8%AA%DB%8C-mqzydocrcuvb |
چرا تردید؟ | چرا تردید؟
شب رسید.مرد خندید.دخترک لرزید.باد پیچید.و شعری آمد.جوانه شد.غنچه داد.و عاشقی کرد.و چه طعمی،چه لذتی.شوق شد.بهار وزید.و شعری دیگر آمد.شکوفه پرواز کرد.به آسمان رفت.غصه ها قصه شد.آغوش.باران.و هوایی که صادق است.و نزدیکی ،عطش،انفجار.انفجار در شاعرانه،یک شعارِ دوست داشتنی،از دوستَت دارم،شعری دیگر شد.و تابستان وزید.و بستنی اش را،به او داد.کاکائو ترین عاشقانه،اتفاق افتاد.خندید ، تپیدن گرفت.و عمیق شد.دریا شد.ژرف شد.رفت به جست و جو.سرودن گرفت.عزیزم،قلبم برای تو.لب را گزید،و خندید.و چه خنده ای.شعری دیگر آمد.پاییز وزید.باد چرخید.ابر بارید.خورشید نورانی کرد.صبح هم عاشق شد.و پرستو نشست،شاعر شد،و فریاد زد:عاشقانه ها،زیباست، نترسید!و دره پیدا شد.دخترک دوید.لبِ دره شنید،دره عاشق بود.عشقِ رسیدن ،با او،و دست هایش،رسیدن به نور،به انتها،به ابد.پسبرای دیدن،کور شد.میلِ عمیق شد.از دره پرید.سکوت آمد.مرد ترسید.به کجا نرسید؟به او؟به عشق اش؟نفس کشید،و به کجا باید می رسید؟عشق فهمید ،مرد دور شد.نیمه ی راه شد.نگاه کرد.خاطره عطر شد،و دخترک را دید.و لحظه ای خندید.و بعد اندوه شد.چرا پرید؟دست هایش،نوازش،زیبای من، چرا پرید ؟شعری دیگر آمد.زمستان وزید.مرد غمگین.و پروانه بیدار شد.شعار رسید:باید دخترک را دید!پس دوید.و مرد ترین شد.و رسید.و دره را دید.غروب بود.زمزمه کرد.دوستَش دارم.دوستَش دارم.وقتَش رسید.باید می پرید.اما لرزید.چرا تردید؟
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | داستان | ۳۷ | ۵ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%AF-vwif8prn40t2 |
نامه ای به او «۲». | نامه ای به او «۲».
جانای من، سلام.
پاسخی از تو برایم نیامد.
دلگیرم و زندگی سخت است.
اما سعی دارم خودم را جمع و جور کنم.
آن قدر جمع و جور که درون یک جعبه ی کوچک جا شوم.
و شاید این تنها راه حل فرار از بدبختی هایم باشد.
کسی چه می داند.
شاید جعبه مرا بلعید.
و شدم تُرد ترین خیار دنیا.
که صدای خٍرچ خٍرچ کردنِ پوسته اش را همه بشنوند.
شاید هم داستان دیگری ورق خورد و من درون جعبه را یک خانه ی چروکِ دوست داشتنی دیدم.
و همان جا ماندم.
و همان جا دفن شدم.
با یک قبرِ سبز،
در قابِ طلوعِ نارنجی.
و پرتغالی حسودی کُنَد،
و من از آن دنیا لبخند بزنم.
کسی چه میداند.
به هر حال از اخرین غروبِ بدونِ تو ، اتفاقِ شادانه ای برای رخ دادن پیش قدم نشد.
و من از دست رفتگان که نه، اما از دلباختگان شدم.
و شاید باور نکنی جانا،
به تو بد محتاجم.
تازه فهمیده ام.
و این احتیاج از هر لازمه ای ، لازم تر است.
اگر توانستی، و تمایل داشتی برایم بنویس.
من که هر چه بادا باد میگویم.
و این واژه ها پشتِ هم سوار می شود.
سوار می شود و یک سوار کاریِ خارق العاده دارد.
از آن تماشایی ها و تشویق بگیر های روزگار،
که دست ها را بر هم می کوبد،
و قلب ها را به تپش می اندازد.
اما نمی دانم تا چه قدر تاثیر گذار بوده ام،
اصلا تاثیر گذار بوده ام؟
جانا تو باید بگویی،
این بار تو باید بگویی.
نمی دانم که چه طور نامه هایم را می خوانی.
نمی دانم با کدام لحن و کدام گامِ صدا جانای من را می خوانی.
به هر نحوی تصور من از تو زیباست.
و تو زیبایی هستی که خواستن دارد.
اگر خودت نه، پس دست هایت.
و اگر دست هایت نه، چشم هایت.
و اگر آن را هم دریغ کردی،
هوایت را بده.
خودِ معنای آنچه باید.
دلم برایت لک زده جانا.
لکی به شیشه ی عشق و عاشقی و یک چنگ به تنِ بی رمقِ این روز ها،
که چِرک نه، دل چرکین است.
غم دارد و هزار سودای بنفش.
بنفشی از جیغِ شغال.
شغالی که نوازش می خواهد.
نیمه شب از راه می آید جانا و من،
بدون تو،
هیچم.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۴۵ | ۱۱ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88-%DB%B2-rmjc6sj8608i |
و لبی که میخندید. | و لبی که میخندید.
درخت بود و باد،و جاده ای که می سوختزیرِ آفتابجان می داد.غروب در پاییزخاطره آورد،و مِه بود که تابیدن گرفت،و رفت به اوجبه ستارهو اشک شد.درخت بود و باد،و فصلِ گریستنبا شعرِ گریختن،از حقیقت.پس اندوه آمد.درد آورد.غصه کشید.و خاطره یاد شد.چتر باز کرد،قطره ها بودند و سکوتو سکوت آزار می داد.نگاه کرد.اخم داشت و یک عمرِ پیر.یک عمرِ پیرِ شکسته،با قلبِ پارهاز همان سکوت.درخت بود و باد،و رنگِ باران.قدمی زد.شاید برود،شاید بدهد که برود،اما هنوز می بارید.باد وزید.چتر را کشید.بُرد به بعد از غُصه ها،و دوید،که شاید برسد.به نیکی.صبر کن!شاید برسد.چتر نقطه شد.در باد رفت،به سفر های دور،از جهان های نور،تا رنگین کمان شود،و بیایَد،با پیرِ قصه،از خاکستری،دور شود.از تیرگی و چاله های نا.نا های امید.عزیزم.دست هایم را بگیر،کجاست پوستِ تو؟جوانی.ذوق.آغوش از عشق.و عشقِ اول،در خاطره.کجاست پوستِ تو؟درخت بود و باد،و تنی که می لرزید.و لبی که میخندید ،به تمامِ تمام شدن اش.به پایانِ روز های آخرو فرسودگی.نگاه کرد،دیگر نمی بارید.درخت بود و باد،و شبی که رفت،برای صبح،خدا نگه دار.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | داستان | ۳۳ | ۱۴ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%88-%D9%84%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF-spohwimiqn1t |
اعدام می شوید. | اعدام می شوید.
اعدام نکنید،
زندگی می خواهیم.
شعار نیست.
ما باید زندگی کنیم.
آهای بی وجود ها،
اعدام نکنید،
اینجا تاریک است اما،
نور از طلوع می آید.
بیداریم.
اعدام نکنید.
ما زنده ایم.
اشکی نیست.
غصه نمی خوریم.
ادامه می دهیم.
اعدام نکنید،
که اگر تاریک است،
نورِتان میکنیم.
ما برّه نیستیم.
ابلحان! ما برّه هایتان نیستیم!
این مسیر،
به جز پایانِ درد،
انتهایی ندارد.
نوبتی هم که باشد،
نوبت خودتان است.
اعدام نکنید.
زالو هایتان را بردارید.
بروید.
بروید به دور و گُم شدن.
به جایی که زمستان،
بخارِ نفس هایتان را نشانِ کسی ندهد!
اثری از اثراتتان نباشد.
ادامه ندهید.
نمی توانید.
خورد می شوید.
خورد شده اید.
اعدام نکنید.
پاره های تنمان است.
عشق هایمان است.
بوسه ها و خداحافظی هایمان است.
اعدام نکنید.
حرام است.
این حقیقته وجودیِ تان،
حرام است.
همه چیز باز گردانده می شود.
اشک.
دود.
زخم.
اعدام نکنید.
پرت می شوید.
درد می شوید.
اعدام نکنید.
اعدام می شوید.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | محیط زیست | ۴۴ | ۵۳ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%DB%8C%D8%AF-y2a2lle6kzkw |
نامه ای به او «۱» | نامه ای به او «۱»
سلام جانا.
احوالِ تو را از باد پرسیدم و به یادَت پاییز را تماشا کردم. حسی به من گفت، بارِ دیگر بگویم و از هر آنچه هست برایت بنویسم.
خاطرت هست کوچه ی شقایق چقدر دِنج بود؟ سنگ و تخته های چوبی اش دیگر آنجا نیست. کوچه ی بن بستِ خاطراتمان، یک جاده ی خاکستری شد.
جانا خیلی به آن دوران فکر می کنم. خیلی عمیق و با جزئیات فکر میکنم. دلم میخواست برویم به پریدن از جویِ آب و تابستان. بدونِ ترسیدن از زخمِ زانو، آن قدر زمین بخوریم تا جانمان بالا بیایَد.
اما از وقتی کوچه ی شقایق یک سراب شد، دیگر میلی به گذشته رفتن ندارم. انگار هر چقدر به آن فکر کنم، دردناک تر است. چون دلتنگ آنَم. پس شقایق را همین جا، در بین همین واژه ها چال می کنم.
مدتیست که قصد داشتم از تو برای داستانِ جا مدادی ، عذر خواهی کنم. خوب می دانم که چقدر به او وابسته بودی و دلت می خواست به یادگار از دوران کودکی آن را نگه داری، عذر میخواهم اگر بعد از چند روز جامدادی را برایت پس نیاوَردَم.
راستش را بخواهی، نگاه کردن به پوسته ی خاکی رنگ او و سادگی اش، مرا به یادِ زرد آلو ها و جاده باغِ آقا بابا می انداخت. همان مسیرِ خاکی و زرد آلو های آفتاب سوخته اش که روی زمین لِه شده بودند.
می دانم خود خواه بودم، اما مرا ببخش که زودتر اعتراف نکردم. اگر همین حالا هم بخواهی، آن را با کمال میل باز می گردانم.
جانا به جز این ها، دلم لَک زده تا یکبارِ دیگر شب را تا تمام شدنِ شیره ی وجودیمان فریاد بزنیم. بِشَویم همان مردم آزار های خیابانی در شهر. بی داد کنیم که: ( شهر در امن و امان است! نه، اشتباه شد، امان و امنیتی نیست، بیدار شوید! بلند شو همسایه! همسایه!! با توام ! ). بعد هم یک دل سیر قهقه بزنیم.
اما چه کنیم که دیگر سنی از ما گذشته است و گذشته ها خیلی گذشته اند. بله ، می دانم ، مثل همیشه احساساتی شدم. اما خودمانیم، دلَت برایشان تنگ نشد؟ آن روز ها، آن لحظه ها، آن رهایی را دل تنگ نیستی؟
مادر به من می گوید که دل تنگی هایمان برای آن است که فکر می کنیم دیگر فرصت ایجاد لحظه های گذشته را در زمان حال نداریم، اینطور نیست؟ می شود تاریخ را تکرار کرد. اما خب، کسی چه می داند، من میخواهم رنگین کمان یک بارِ دیگر مثل بیست و هفت سالِ پیش در غروبِ روز پاییز خودش را نشان دهد. آیا امکانش هست؟! آیا تقدیرِ چشیدنِ دوباره از طعمِ بستنیِ حاج اکبر سیبیلو ، تکرار می شود؟
شاید باید شبیه سازی عمیق تری برای لذت بردن انجام بدهیم. در واقع می توان چیزی که تداعی کننده ی آن احساسات و خاطرات است را پیدا کرد. در این صورت می شود به اندازه ی گذشته از حال لذت برد؟
هعی جانا،
باز هم رشته ی افکارم پریدن گرفته است.
آنقدر به تو و کودکی و جوانی هایمان فکر کرده ام که غرق در یک کهکشان از سیاره ی خاطرات گیر افتاده ام. اینجا سیاره ها هر کدام رنگِ خاص خودشان را دارند. سیاره ی جانا، سبز است و پر از زندگی.
چند روز پیش خواب تاره ای دیدم جانا.
یک اتاق بود و نورِ بی رمق از پنجره می تابید. نور آن قدر ضعیف بود که با کمترین شدت میتوانستم فضای اتاق را ببینم. حتی سفیدیِ سقف دیده نمی شد. قابِ دیدنِ خواب از چشم هایم، روی زمین بود. انگار بر زمین افتاده بودم و سکانس ها را خوابیده نگاه می کردم.
جدا از اینها، همه چیز تاربود و بوی نم می داد. احساس می کردم یک قرن گذشته و همهچیز رها شده است.
به سختی پلک می زدم و از روی زمین به دیوار ها نگاه کردم.
کاغذ دیواری پوسیده و از میان تَرَک های دیوار، کنده شده بود. یک میز هم در گوشه ترین نقطه ی اتاق نشسته و در سکوت خاک نوشِ جان می کرد.
عجیب بود که نمی توانستم تکان بخورم. انگار من هم جزعی از این صحنه ی متروکه و بی حرکت بودم.
دقیق تر بگویم ،قدیمیبودم.گذشتهبودم.
شاید به مرگ می رفتم و تئاتر وجودم، خط های اخر را اجرا می کرد.
و این احساسِ نداشتن هیچ خاطره ای در آن لحظه های پایانی، مرا آزار می داد.
جانا خوابی که دیدم از یک شروعِ خنثی به یک کابوسِ نفرت انگیز رسید. هر چقدر تلاش می کردم نمیتوانستم از جا برخیزم.
هیچ نقطه از جسم بی جانم را احساس نمی کردم. گویی دو چشم از من، آنجا روی زمین افتاده و در بی نوا ترین حالت ممکن، تنها بود.
هر چه می گذشت، بیشتر افسرده می شدم و حتی نفس کشیدن هم برایم سخت شده بود.
صدای خس خس کردن های شدید در گوشم می پیچید. احساس خفگی داشتم و نور هر لحظه ضعیف تر می شد. در ان لحظه ها با خود می گفتم که این ثانیه های پایانی را به زیبا ترین و دلنشین ترین خاطره فکر کن. اما هر چه فکر می کردم، یادی از گذشته نبود که شیرین باشد. همه ی احساساتم همانی بود که در آن لحظه داشتم. نه دوستی نه خانه ای نه اشکی و نه هیچ مکثی که به آن بگویم: « یادَش بخیر!».
حتی نمی توانستم به تو فکر کنم.
خلاصه هر چه بود آنقدر مرا در این صحنه نگه داشت که از خواب پریدم، آن هم با فریاد! باور می کنی؟
جانا وقتی از خواب پریدم و به خود آمدم، چشم هایم را بستم تا عمیق تر نفس بگیرم. و این لحظه بود که مرا انداخت میان تمام خاطره های خوش و خرمِ زندگی. در آن لحظه هزار بار خوشحال بودم که می توانستم هر آنچه در گذشته داشتم به یاد آورده و از آن لذت ببرم.
آرام شدم. آرام که شدم، تصمیم گرفتم تکانی به خود بدهم.
و همان علتِ نوشتن این نامه شد. که دوست قدیمی، یادَت هست تمام شیرین بازی ها و تلخی کاری هایمان را؟! که به خاطر داری چقدر گذشته را دوست داریم و بخشی از آن همیشه برایمان حالِ خوب می آوَرَد؟!
جانا میخواستم بگویم بیا این روز ها را با نهایت قدرت به ساختن از زیبایی و تلاش ، گذشته کنیم. یک گذشته ی خالصانه برای آینده بسازیم. بیشتر لبخند بزنیم و عمیق تر درک کنیم. شعر بخوانیم. دست هایمان را بگیریم. دلم میخواهد در ان لحظه از خواب که چشم هایم روی زمین افتاده بود و نفس هایم خفه می شد، چند خاطره ی شیرین داشته باشم.
نه فقط خاطره ، بلکه چند قطعه حسِ خوب!
بیا لحظه هایمان را نور کنیم. نورانی.
هستی؟
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | داستان | ۲۸ | ۴ | خواندن ۵ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%88-%DB%B1-i33wewsidblh |
سخت. | سخت.
شاید این جوانی و داستان های درون آن، برای هزار سال بعد تعریف شود، داستان سرایی شود و بگویند که دختری بود و یک عمر تلاش که فکر می کرد تلاش است.
شاید خواسته ای داشت که برای تمام ارزو هایش آن را نقاشی می کرد، میخواست پرواز کند.
پرده ای نبود.
پنجره ای بازتاب نور را روشن نمی کرد.
چقدر غروب دلگیر بود.
چقدر سنگین.
چقدر سرد و هوا چقدر تنها بود.
آن طرفِ آب،
شاید خورشید به او امید می داد.
شاید برای باغ های انگور یک نورِ خدایی میفرستاد و دختر را برای دیدن دعوت می کرد.
شاید ان سوی آب، صبح باشد.
و صبح، شاد باشد.
و شادی برای ابد ما را به انتها دعوت کند.
دیوار غصه می خورد.
و جیر جیرک بی صدا نگاه می کرد.
این شاعرانه نبود.
غم انگیز بود.
برای بودن، دیر بود.
عمیق بود و شنا کردن بلد نبود.
شاید باید میرفت به سرزمین سهراب و خودش را غرق می کرد.
به ته برود.
جوانی اش،
جان اش،
ذوق اش .
و هر آنچه با اون رشد کرده بود.
شاید خفه بود.
شاید دل گیر.
شاید ساحل برایش آنقدر زیبا بود که بلند بلند فریاد بزند.
می خواست زندگی کند.
اما رنگین کمان یاری نمی کرد.
شاید باید برود به رود و شدن و ریختن و بی تفاوت بودن.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۳۲ | ۱۳ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%B3%D8%AE%D8%AA-z9mv27vd0kaf |
درختِ آزادی، روییدن. | درختِ آزادی، روییدن.
پنجره ی ماشین هوا را پَرت می کرد.
به تمامِ نقطه های خفه شده.
به بغض و هر چه این روز ها اسیرِ آنَم.
نورِ شهر به چشم هایم نمی آمد،
اما بوی آزادی می آمد.
امروز یک جفت چشمِ اشک ریخته دیدم.
به من گفت که خسته است.
گفت که تمامِ پُف کردن ها و شب بیداری ها و معده درد هایش ، خسته اند.
دیگر نایی ندارد.
چشم هایش درد بود.
مرا هم درد گرفت.
منی که به دنبال جرقه بودم.
یک دلیل برای فریاد.
هعی روزگار که میگویند همینجاست.
عجب سرد است.
بادِ تارِ موهایم را کشید.
حواست کجاست؟
زندگی باید کرد.
رها کن.
مثلِ من باش.
بادِ عزیز...
ای بادِ عزیز..
خسته ام،
خیلی خسته ام.
شاید باید بروم به دور ترین نقطه از زندگی.
همان جا که نمیخواهم اشک بریزم.
همان جا که کودکی ام زیباست.
و جوانی ام لبخند دارد.
شاید بروم به ابر ،
به باران و خاکسترِ از یاد رفتگان.
شاید بروم به شروعِ رنگین کمان.
به نوازشِ نت های گیتار.
بروم در چشمهای گربه ی خیابانی.
بروم به تمامِ خواسته هایم.
به تُرد ترین خیار و شاد ترین نگاه.
کاش دریایی شوم.
کاش ستاره مرا به نور ببرد.
به معنای شکفتنِ غنچه.
به چرآییِ این جهان و پاسخ.
ببرد به نظم.
به لِی لِی بازی کردن و ذوقِ روزگاری که رفت.
شاید بخواهم به بازتابِ خورشید در انگشتر مادر بزرگ سفر کنم و یاقوت باشم.
پَرِ طاووس هم زیباست.
شاید به رنگ هایش حسادت کنم.
میخواهم پَرگار شوم و بی قاعده ترین دایره ی دنیا را نشان دهم.
میخواهم این لبریز بودن را تمام کنم.
بریزم برای زیستن پر از خالی شوم.
امیدوارم بروم.
امیدوارم بشوم.
امیدوارم تمام شوم.
به آسمان بروم.
به عشق در ساعت هفت صبح.
به صبحانه ی پر از اشتها.
به سیری ، به لذیذ بودنِ غذای مادر.
دلم یک عمر رفتن و ریختن و پرواز می خواهد.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۴۲ | ۹ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA%D9%90-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C%D8%AF%D9%86-q2kplk3d47fz |
پدرِ دخترِ این روز ها. | پدرِ دخترِ این روز ها.
اه پدر جان..
این جمله ها و هر آنچه هست،
در مستیِ خالصانه ی زندگینامه ام جا گرفت.
میخواهم بدانی که تو بار ها مرا له کردی.
کوچک ترین اتفاقِ خوبِ روز هایم را گرفتی.
هزار بار اخم هایت را به قلبم فرو کردی.
پدر جان.
نمیدانی چقدر دوستت دارم.
نمی دانی در این روز های آزادی، چقدر به تو فکر میکنم.
چقدر دلم میخواهد به سادگی تو را در آغوش بگیرم.
پدر جان، تو حتی این جمله ها را نمی خوانی.
حتی نمی دانی که چقدر دوری.
چقدر برایم آزار داری و چقدر مرا پوسیده ای.
پدر جان تار مو های سفیدم را در آستانه ی بیست و دو سالگی ندیده ای.
پدر جان مرا ندیده ای.
تو هرگز خفه گریه کردن هایم را ندیده ای.
چقدر باید التماس کنم؟
پدر جان چقدر باید بخواهم که مرا درک کنی؟
چقدر باید بروم ، محو شوم تا رهایم کنی ؟
پدر .
سرم سنگین است.
دوست داشتم شانه ی تو را بخواهم.
اما شانه هایت دور است.
قلبَت دور است.
مرا چنگ می اندازد.
مرا زخم می کند.
پدر جان، مصیبتِ من نباش،
من آزادی می خواهم.
دست هایت را از گلوی من بر دار.
من نفس می خواهم.
نفس های جانانه، برای زندگی کردن.
برای زندگی معمولی کردن.
پدر جان به مادر بگو که حرف هایم را برایت ترجمه کند.
من خفه ام.
لبریزم.
پدر من به نبودن فکر می کنم.
من هر شب به نبودن فکر میکنم.
به تلخیِ زندگی در هشتگرد فکر میکنم.
به نور که کم رنگ تر از همیشه می تابد.
به اخم های تو و لرزش صدای مادر.
پدر من در بیابانم.
من خودِ بیابانم.
خشکم پدر. من خشک شده ام.
اگر میتوانی دستی به سرم بی اندازد،
و نوازش کن،
و چقدر نوازشِ تو زیباست.
و چقدر به آن محتاجم.
چقدر زخمی ام.
چقدر خون داده ام پدر، من خون داده ام.
پدر شاید من بروم و تو فردای بدونِ دخترک را اشک کنی.
شاید پرنده ای امد و از تنهایی ام گفت.
شعر خواند و ندای رفتنم را آورد.
شاید از دره ی تحمل های عظیم، سقوط کردم.
آن روز نمی دانم شاید تو مرا درک کنی.
شاید پیشانی ام را ببوسی.
شاید شعرِ داستانم شدی.
شعری که بازتابِ نور دارد و پایانِ خوش.
شاید عشق شدی و مرا تا ابد به رهایی دعوت کردی.
نمی دانم.
پدر من خسته ام.
من شکسته ام.
خواب دارم تا ابد و همیشگی دارم به بغض.
پدر جان.
پدرِ عزیزم، مادرم،
حالِ خوبی ندارم.
احوالم به مرگ است.
احوالم به تاری و پودی از زخم است.
پدر،
دوستت دارم اما این گونه نمی توانم.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۴۷ | ۱۰ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/fboard/%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%90-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D9%90-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%87%D8%A7-rzf953ia8kbr |
مثل بازتاب نور در آینه. | مثل بازتاب نور در آینه.
امشب ماه نیامد.
غم دارم.
مثل تو.
و او.
نمی دانم.
چه شد.
شروع کجا بود.
آغاز چه رنگی داشت.
اگر میتوانستم آغاز باشم،
یک مهربانی شروع می کردم.
یک صادقانه.
یک آزادی ابدی.
اگر میتوانستم شتاب باشم،
به پرتگاه می رفتم.
به دره، به عمق.
اگر میتوانستم سکوت باشم،
به اتاقِ خالیِ ته راهرو می رفتم.
درِ اخر، سمت راست.
شاید اگر غلیظ بودم،
یک لیوان قهوه ی تلخ، پاسخ گوی من بود.
شاید هم یک مِهِ جاده ای در کوهستان.
میتوانستم آب باشم ، شور.
اشک شاید، اما بیشتر به باران می رفتم.
به ابر، به نور.
اگر میتوانستم لبخند باشم،
به عشق می رفتم.
به اوجِ لذت در نوجوانی.
به اولین بوسه.
اگر میتوانستم رنگین باشم،
کمانی می بودم.
در اوجِ آفتاب و خورشید بازی اش.
گَردانِ تمام آفتاب گردان ها می شدم.
گَردانِ لاله های واژگون.
ای روزگار ، ماه نیامد.
من میخواستم برایش بگویم.
از شعرِ امشب بگویم.
از می توانستم ها و رفتن ها.
از تولدی که گذشت.
زادروزِ نه چندان فرخنده ام.
و نمی دانم چه شد.
که جوانی ام سوخت.
و به فدا شدن فکر می کنم.
عمیق تر از همیشه، به رفتن فکر میکنم.
نه با قصد، بلکه با یقینِ خالص.
برای نسلِ کودکِ خردسال در یک آغوشِ امن، برای او جان می دادم، برای یک عمر عاشق شدن هایش.
اگر میتوانستم شعری از داستانمان می سرودم.
از شک و خون و اشک و زخم.
از پدر. مادر، دیدار های دور.
از خداحافظی و آغوش ها.
مراقب باش عزیزم، مراقب خودت باش.
من تمامِ آرزو ها و پیراهن های رنگی ات را در قلبم نگه می دارم. خاطره ها را در باد می اندازم تا این داستان به گوش همه رسیده باشد.
داستانِ غم زدگی شب هایمان در کنار یک امیدِ غلیظ.
یک شورِ شیرینِ شفاف.
مثل بازتاب نور در آینه.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | خانواده | ۳۴ | ۷ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-c7fapkmjmyxa |
درباره ی ویرگول، این روزها. | درباره ی ویرگول، این روزها.
حدود یک سال و نیم قبل بود که با این سایت اشنا شدم.
آن روز ها با تلاش برای تغییر می گذشت و همین باعث شد تا به نوشتن علاقه مند شوم.
اما نمی دانستم قواعد چیست.
صرفا نیاز داشتم احساساتم را بنویسم.
برای رهایی.
هنوز همینطور است.
ویرگول از ابتدای آغازِ من، شور و هیجانِ عجیبی نشانم داد و هر کدام از کاربرانِ آن، در ذهنم مثل طلا بود.
در میان همه ی انها، دوستان بسیار خوبی پیدا کردم.
من یک الگو پیدا کرده بودم.
یک نمونه ی خالص.
برای آموختن از او همه چیز را با دقت بررسی می کردم.
الگویی که تک تک کلمات آن به من می گفت ، هر شب بنویس!
خلاصه،
هر چه بود مرا به ادامه دادن و تداوم ترغیب کرد و روز های زیادی با این سایت و افراد آن درد و دل کردم.
اما زمانه مرا بد شکست.
عجیب نیست که نیمچه احساسِ تردید برای ماندن، منطقی بود.
رسید به روز آغاز.
#مهسا_امینی ناگهان کشته شد.
فوت نه، به قتل رسید.
آن شب به نوشتن فکر کردم.
اما انگشت ها با واژه ها همکاری نمی کردند.
روز بعد آمد،
نمی توانستم بنویسم.
فردا شد،
نتوانستم.
یک هفته، دو هفته،
آنقدر غمگین بودم که می دانستم نوشتن مرا رها نمی کند.
یک رهایی حقیقی میخواستم.
یک آزادی ابدی می خواستم.
بعد از دو هفته و یک روز ،
بالاخره توانستم رنگ و بوی احوالِ مچاله شده ام را ، به واژه ها بدهم.
امدم و نوشتم و خواندم.
اما ای کاش نمی خواندم.
الگوی من، در کنار هزاران مغزِ دیگر،
با تمام تصورات من فرق داشت.
یک لگدِ محکم بود.
در کمال نا باوری،
دغدغه ای نمی دیدم.
همراهی نمی دیدم.
شعارِ #زن_زندگی_ازادی نمی دیدم.
گشتم و گشتم و گشتم.
کسانی حتی فکرش را هم نمی کردم، در کنار من امدند.
کسانی که انتظار همراهیِ شان را داشتم، در مقابلم ایستادند.
درست رو به روی تمامِ من و تمامِ این ( برایِ ) ها.
غمگین تر شدم.
تا حد امکان واکنشی نشان ندادم.
به تنها چیزی که فکر می کردم، روندِ آزادی بود.
چندین بار نوشتم.
از آنچه باید نوشتم.
پاسخی به آن ها که خشمگین بودند، ندادم.
به مخالفت انها توجهی نکردم.
در حقیقت جانی برای گفت و گو ( بحث ) با آنها نداشتم.
اگر نمی خواهند ببینند، نمی توانم نشانشان دهم.
این روز ها ،هزار بار قصد داشتم حساب کاربری خود را به کل حذف کنم و از این جمع کوچکِ موافق ، در کنار جمع بزرگ مخالف، دور شوم.
میخواستم عشق به نوشتن را، بر همان کاغذِ کاهی نقاشی هایم بیاورم.
حسی به من می گفت که این روز ها، ویرگول، سمی است، ویروس دارد، ویروسِ واگیر دارِ اصلِ اصل!
اما امروز بعد از مدت ها فکر کردن،
تصمیم به ادامه دادن گرفتم.
در کنارِ هر حیرت و هر ناباوری و هر دل شکستگی که باشد، میخواهم بنویسم و بنویسم.
همین جمع کوچکِ زیر پانزده نفر، مرا در عشقِ رسیدن به آزادی همراهی می کند.
همین .
دوستان عزیزم،
هیچوقت فراموش نمی کنم که چه کسانی هم دردِ من بودند.
یا آزاد می شویم،
یا در راه آزادی جان می دهیم.
دوستدارِ همه ی شما.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خودشناسی | ۶۷ | ۵۷ | خواندن ۳ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/fboard/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%84-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7-fighld1x08nh |
این نیز ، مثل گذشته. | این نیز ، مثل گذشته.
چه کار کنم؟
چه کار می توانم کنم.
امروز چشم هایم را باز کردم و دیوار اتاق مرا لِه کرد.
زیرِ خروار ها دلشکستگی.
از قلم افتاده بودم اما واژه ها برای خوانده شدن عجله داشتند.
یک نفر بود.
آمد، رفتم.
یک نفر دیگر بود.
آمد ، نماندم.
یکی دیگر آمد.
رفت.
دیگری پیدا شد ،
تکرار کرد.
در این سم بازارِ زندگی،
حسرتِ یک صادقانه داشتم.
بگذریم که هیچ صداقتی در این سال ها از سوی هیچ بزرگ تری برای ما نبود.
اما از آنها، هیچ کدام صادق نبودند.
اگرچه رنگِ دنیای تاریکم رو به آزادی می رود و هر روز تلاش میکند، اما پاسخِ این قلبِ لعنتیِ مرا چه کسی می دهد؟
اشتباه نمی کنم.
پاسخی نمیخواهم.
لبی تر نمیکنم که شعری از گلایه بخوانم.
اگر نوایی حرفی حدیثی باشد، برای خودم خواهد بود.
برای منی که نتوانستم آمدن هایشان، رفتن هایشان ،حرف ها و نگاه هایشان را درست انتخاب کنم.
درست نگاه کنم.
اگر اینبار دستی بیاید و بخواهد دست هایم را بگیرد، اول هزار بار او را به زمین و زمان می کشم تا تند تند نفس زدن هایش را ببینم.
باید ببینم که این انسان است ؟ یا یک خوابِ رنگین.
اگر بتوانم بوسه از چشم هایشان را پس میگیرم.
کدام نگاه عاشقانه را دیده ای که تحقیر داشته باشد؟
خیابان که قدم هایم را دید، باد را به جان انداخت که ای دخترکِ بی نوا، هر چه زور داری برای فراموشی بزن.
بگذار تمام لحظه ها و خاطراتت را به دریا ببرم.
بگذار قاصدک از بهار بگوید و تو زمستان را عبور کن.
بگذار عشق دوباره جوانه دهد.
نه عزیزدلم، نه جانم.
من نه روییدن میخواهم، نه مرهم برای شکستگی ها.
اصلِ زندگینامه ام را میخواهم.
بدونِ هیچ تردید و هیچ انسانِ دوم.
تنها قدم گذارِ داستان، خودم هستم و بس.
نه همراهی میخواهم، نه همراه.
نه لبخند میخواهم، نه آغوش.
نه درِ عشق را با پیچک سبز زندگی آغشته میکنم و نه چترِ بارانی دارم.
زندگینامه ام را جسورانه تر پیش خواهم برد.
اکنون که این واژه ها تراوش میکند،
نورِ اتاق ظعیف تر از همیشه به من خیره است،
میخواهد اشک هایم را پاک کند،
اما نمیتواند.
کاجِ سبزِ خشک شده هم مرا نگاه می کند.
نقش های دیوار، کشیده تر شده اند.
انگشت ها برای نوشتن متوقف نمی شوند.
نمی دانم ته این قصه به کجا می رسد.
نمی دانم.
شاید همین حالا از کتاب های خوابیده در خاک بگویم.
شاید از کیفِ خسته ام بگویم.
شاید سکوت.
سیگار.
خیابان.
و بعد دوباره سکوت.
شاید از لباس های زمستانیِ آشفته ام بگویم که چقدر دلشان یک فنجان چای داغ می خواهد.
شاید میخواهم فقط بنویسم.
که بگذرد.
که این نیز بگذرد.
که شاید، این نیز بگذرد.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | رابطه | ۲۸ | ۱۲ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/fboard/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B2-%D9%85%D8%AB%D9%84-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87-dxaykoj3gqvz |
بیدار شو!! | بیدار شو!!
این شب ها، ماه شادابی ندارد.
همه مُرده اند، تابوت می خواهند.
پلک زدم.
باد، بغضِ کوچه را شکست.
هیچ گربه ای، نوازش نمی خواهد.
بعد از باران بود که درخت، ناله کشید.
ناله از نرسیدن، نشدن، نداشتنِ هزار رهگذرِ خسته.
کوچه دوباره بغض کرد.
باد برگ به آسمان برد.
این شب باید به امید آغشته شود.
درخت ناله را به بام داد.
بام فریاد شد.
_ آی مردم! کجاست گنجشکَکِ اَشی مَشی!؟ .. دلم هزار سال بی تاب است، کدام دلخوشی؟ کجاست عشق؟ کو سراسیمه به دنبال تازگی رفتن؟..
شهر بیدار نشد.
شاید هم بیدار بودند.
مرد نمیخواست زن را نگاه کند.
زن از غصه در آغوشِ تخت بود.
اتاق، دلشکسته از به هم ریختگی ها.
و این سکانس، غمگین ترین ناله ی بام را نمی شنید.
انگار که سرنوشت را به قتل رسانده باشند.
مرداب از آن طرفِ جاده ی جنگلی زوزه کشید:
_ آی مردم! از کجا به این تاریکی رسیده اید؟ چه شد که آفتاب قهرِ آفتاب گردان را دید؟ چگونه خُرد شده اید؟..
گلایه بود.
خودِ گلایه هم، خسته بود.
مهتاب هم ، رفته بود.
سپیده دم، آمدن داشت و این فریاد ها، محو می شد.
بغض کوچه شکست.
باد هم خسته شد.
اما این سناریو، نمیتوانست واقعی باشد.
باید نور میبود و امید و آزادی ،
این صدای ناله، باید رنگِ خشم می داشت و یک صد هزار رنگین کمانِ بی پروا.
به گلدانِ افسردگی گوش دادم،
دم دم های صبح، ابر بود و یک نوای ارام از زندگی.
گلدانِ افسردگی خاموش بود.
بلافاصله در آینه نگاه کردم.
این من نبودم.
این ناله کِش با چشم های خیس و گونه های سرخ،
این من نیستم!
سرم را به سقف کشیدم، به عقب،
در ثانیه چشم ها را بستم و با تمام قدرت به آینه کوبیدم.
آینه شکست، خون از وجودم بارید.
اما چشم ها را که باز کردم،
پروانه از سقف آویزان بود و میگفت:
_ لنگ ظهر است بی نوا، آزادیم، بیدار شو!
ما دیگر آزادیم ، بیدار شو!!
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | رابطه | ۶۰ | ۲۲ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/WwwwAbi/%D8%A8%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%88-rulhkvkqi8ji |
هم نسلِ من | هم نسلِ من
این شب ها از عطرِ غم، به پاستیل های هندوانه ای پناه بردم.
شاید قشنگ ترین لبخند برای پیر مردی بود که تارِ موهای افسرده ام را دید و لبخند اش را به پاکی نشانم داد.
شاید هم زنی در مترو بود که به نشانه ی درود برایم دست می زد.
درود به شرفت، درود به موهایت، درود به این دختر.
اما پاستیل ها و نوش جان کردنشان، دنیای ازادانه ای داشت و این دنیا را در آن لحظه، با هم نسل ترین انسانِ دورانَم می گذراندم.
هم نسلی که هرگز او را ندیده بودم و آن شب را نورانی کرده بود.
...
به ماه نگاه کردم و برایش دست تکان دادم.
ماه را به او نشان دادم.
ماه به ما لبخند زد.
آزاد تر از همیشه، چشم ها و افکار و دست ها و لبخند ها را، رها کرده بودم.
میخواستم از دلشکستگی هایم بگویم، از هزار بار مردن در کودکی و نوجوانی ام، اما او حواسِ مرا به پاستیل ها و رنگدانه هایش پرت می کرد.
مرا به تصورِ رهایی نسل مان می بُرد.
به فرار نکردن، ماندن، رقصیدن و آغوش.
به گرفتنِ حقِ ازادی و بدون ترس خندیدن.
دست هایش را گرفتم،
یک بندِ انگشت کشیده تر بود.
از حرص ها و زخم ها گفتیم.
از حرص ها و زخم های این روز ها.
در ان لحظه به همه چیز فکر کردم.
تیرگیِ چهره ی این کشور و نوزادانی که به دنیا امدنشان در یک ماهِ قبل، بیچارگی بود.
اما اکنون میتوانم عطرِ شادانه ی پیروزی را حس کنم.
او و لبخند اش با احساسِ من، هم قافیه بود.
شاید برای همین میتوانستم در طعم لذیذِ پاستیل هندوانه ای و لبخند او غرق شوم، برای یک لحظه به هزار واژه ی ابلحانه بخندم و بخواهم زندگی کنم.
بخواهم زندگی کنم، با همین مردم، در همین کشور.
با تمام دغدغه ها و نشدن هایش.
این روحیه جنگِ جوانیِ دورانمان را ،
با همان پاستیل هندوانه ای و یک هم نسلِ خالصانه حفظ می کنم.
یک استواریِ بی همتا می سازم.
یک عشق برای پیش رفتن.
یک شب بدونِ اشک ریختن.
برای رفتن، خیلی زود است.
میخواهم زندگی کنم.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | رابطه | ۶۶ | ۵۴ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/fboard/%D9%87%D9%85-%D9%86%D8%B3%D9%84%D9%90-%D9%85%D9%86-hvxbmgi8gfzb |
آزادانه میخواهم. | آزادانه میخواهم.
هر چند کوتاه،
هر چند بی رمق،
ناشتای نوشتن بودم.
خیلی کوتاه و خلاصه بود اما میدانستم این زندگی،
آن شورِ لعنتی اش را ندارد.
در خیابان راه رفتم.
بلالِ داغ، کودک، نورِ شهر،
همه چیز بی جان تر از همیشه بود.
دیوارها از ساختمان های قدیمی ، صدای درد داشت.
ناله می کرد.
به من می گفت که این خون ریزی ها، نباید بهای آزادی باشد.. نباید حقیقت آن قدر کثیف باشد.
سینما لاله، کافه نادری، پیراشکیِ گوشتی.
مزه ها تلخ بود.
کامِ هر لبخندِ شهر، بی روح.
هر جانی که در پیاده رو قدم می زد، بی تضمین بود.
نمی توانستم باور کنم.
هنوز هم باور ندارم.
این نمی تواند جوانیِ من باشد.
این قتل ها، سریالی ترین کشتار های تاریخ است.
هر روز.
...
برادرم را در آغوش کشیدم.
خسته بود.
گربه در کنارِ نیمکت، مثل همیشه.
پیر ها در مهره های شطرنج غرق بودند.
سطل زباله در آتش سوخته بود اما زبانه میکشید که ای مردم، اگر میخواهید عشق بنوازید، باید تلاش کنید!
این بی وجود ها را از صحنه ی روزگار محو کنید.
...
قدم ها را آرام تر بر داشتم.
این شبِ بی ستاره،
تمامِ جهانِ من است.
و من تمامِ جهانم را ،
آزادانه میخواهم.
نفیسه خطیب پور.
@roots.ofme | خانواده | ۳۱ | ۸ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D9%85-jklmc65tm3zw |
برای ۳ صبح در ایران. | برای ۳ صبح در ایران.
نمی دانم چه شد که ساعتِ بیداری را، به نوشتن دادم.
همه چیز خاکستر.
با هر چنگ و دندانی که هست، به ادامه دادن مشغولم.
.
.
.
هر چقدر فاصله می گرفتم، باز هم درد بود.
مادر بزرگ به آن می گوید دردِ بی درمان.
دردِ بی درمانِ زندگی در ایران.
اگر میتوانستم ذره ای فراموشی از خدا بخواهم،
حتما میخواستم.
اما خدایی برای من وجود ندارد.
اما این بنده در بیابانِ جوانیِ مریض، گم شده است.
یا بهتر بگویم، مرا پرت کردن وسط بی آبی، تشنگی، عطش، عطش برای لبخند، برای ذوق.
چه کاری از من ساخته است برادر؟
خواهر جان، چگونه بی دغدغه موهایت را نوازش کنم ؟
به دوستانم نگاه کردم،
به آسمان،
به خیابان،
به پلیس،
همه چیز بوی مریضی داشت.
همه را باید شُست.
به من گفت: زندگی هایمان خیلی بی رنگ است نفیسه، ما طعمی از تفریح و سرگرمی خالصانه نچشیده ایم، نمیتوانیم در خیابان دست ها را عاشقانه بگیریم، نمیتوانیم کاری کنیم.
ما حتی نمیتوانیم به اختیار خودمان بمیریم.
به او گفتم: ساده است، سوخته ایم.
سرش را تکان داد، نه، ساده نیست، نباید عادت کرد! باید جنگید نفیسه ی عزیز، باید رفت برای تغییر.
_
قبول داشت که این قبر ها روزی برای ما خواهد بود و هیچ مردِ مردی نمیتواند قلبمان را تسکین دهد.
کسی خونِ خانه و جگرمان را بو نمی کشد.
ترسی نداشتم، حرف هایش عین حقیقت بود. نمیدانستم چه این مسیرِ فلاکت و خواسته های دور افتاده تا کجا جانمان را زنده به گور می کند، اما میدانستم تنها مسیر برای شدن و ادامه دادن، همین است.
برای آنکه حداقل یک بار عشق را در وسط میدان آزادی در آغوش بگیرم، باید ادامه دهم.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | محیط زیست | ۳۵ | ۱۴ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DB%B3-%D8%B5%D8%A8%D8%AD-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-pfxrg8qiofon |
برای آزادی ها. | برای آزادی ها.
بی اختیار شروع میکنم.
می روم سر اصل مطلب.
نمی دانم چه طور به اینجا رسیده ام.
اما غم روزگار شانه های من و امثال مرا با تمام قوا شکست.
و این یک داستان واقعی دارد.
داستانی که خط به خط آن از خون گرفته شد.
پس آمده ام بنویسم که اماده ام!
برای تمام نداشتن ها،
برای تمام نشدن ها،
برای اشک ها، خون ها، رفتن ها،
برای مهسا ها، پارسا ها، چشم ها،
برای قبر ها، برای زجه ها،
برای ساعت ۴ صبح حسرت خوردن ها،
برای کیف پول ها، برای خالی بودن ها،
برای خواهش کردن ها، التماس کردن ها،
برای اعتقاد نداشتن ها، فراموش کردن ها،
برای خواهر ها، برادر ها، مادر ها و پدر ها،
برای فریاد ها، شیون ها،
برای ضربه ها، درد ها، زخم ها،
برای باند ها و روسری ها،
برای کف خیابان ها که پوشیده از اشک ها،
برای عکس ها، فیلم ها، بغض ها،
برای دویدن ها، فرار ها، استرس ها،
برای کوله پشتی ها، تیر ها، سوراخ ها،
برای شکستگی ناخن ها، جویدن ها،
برای تارِ موها، افسردگی ها،
برای دروغ ها، کثافت ها، لجن ها،
برای ننگ ها، سال ها ننگ ها،
برای مدرسه ها، دختر ها، پسر ها،
برای دبیر ها، اخم ها، سرکوب ها،
برای مقنعه ها، نخ ها، سوزن ها،
برای قیچی ها، ریش ها، صورت ها،
برای دست ها، چک ها، سیلی ها،
برای تبعید ها به گوشه ی دیوار ها،
برای اول صبح ها، سر صف ایستادن ها،
برای فحش دادن ها، دل ها،
برای بوسه ها، یواشکی ها، عاشقانه ها،
برای ترسیدن ها، حبس کردن ها،
برای پوسیدگی مغز ها، سقط کردن ها،
برای تجاوز ها، نشنیدن ها،
برای تهمت ها، سبک بازی ها،
برای قاضی ها، رشوه ها، بی عدالتی ها،
برای محکوم شدن ها، ول کردن ها،
برای سرباز ها، آرزو ها، شلیک در برجک ها،
برای خودکشی ها، رگ ها، تیغ ها،
برای دست نویس ها، دلنوشته ها، وصیت ها،
برای عزاداری ها، جوانی ها،
برای شعار ها، انقلاب ها، همراهی ها،
عزیزم،
برای ما.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | خانواده | ۶۴ | ۷۰ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/Rocket/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7-mjg3kx9mpfbb |
پاییز که حتما، زمستان بیا. | پاییز که حتما، زمستان بیا.
به نظر می آید یک برف در راه است.
نه، تاکید.
فقط یک دانه برف در راه است.
یک دانه از سرزمینِ دور.
می آید تا بر گونه بخار شود.
داستان شود.
اشک شود.
به شوری برود.
..
آه زمستانِ رویایی،
زودتر آمدن بگیر.
سریع تر به آسمان سفیدی ببخش.
این روز ها، حالمان بد است.
تلخ است و قهوه ها هم اثری در توانمان ندارند.
اگر میتوانی ، سکانس های رسیدن بساز.
عشق بازی بساز.
دوستت دارم بیاور.
زمستانِ رویایی،
اگر می شود برایمان از آسمان بگو.
از آن آبیِ مداد رنگی در کنار لکه های سفید.
چشم های حقیرِ زمینی، حسرتی جز آرامش ندارد.
اگر میتوانی آرامش بیاور.
بوسه هدیه کن.
بوسه های مادرانه.
رنگِ آغوشَش را به غصه ها بده.
این حیاتی ترین خواسته ی ماست.
زمستانِ رویایی ،
اگر میتوانی ترانه بیاور.
این دغدغه ها آوای طناب دار ، دارند.
مدام، سرکشی می کنند و نفس، کم است.
کمی از جادو به زندگی هایمان بدوز.
جادویِ جاودانگی مادر بزرگ.
اگر میتوانی لبخندَش را در قلبمان قاب کن.
زمستانِ رویایی ،
برایمان قسم های حقیقی بیاور.
رود خانه بیاور.
سنگ هایش را رنگی بیاور.
شوقِ آب بازی های کودکانه اش را برایمان بیاور.
صداقت بیاور.
زمستان رویایی ،
تارِ مو های رها در باد را نشان بده.
از بدون ترس راه رفتن بگو.
از تابشِ خورشید بر موهای مهسا،
از خنده ها و احساسات زیبا بگو.
اگر میتوانی ، پروانه بیاور.
از رنگین کمان ، خالصانه بیاور.
از هوای خانه ی کاهگلی، برایمان چای بریز.
زمستانِ رویایی ،
برایمان از دوستی های ماندگار بگو.
بگذار خاطره هایمان را شبیه سازی کنیم.
از بودن و ادامه دادن بگو.
بگذار باز هم به عشق فکر کنیم.
اصلا هر چه میخواهی بگو.
فقط در لحظه بیا.
بیا و نجاتمان بده.
نفیسه خطیب پور
@roots.ofme | خانواده | ۲۴ | ۱۰ | خواندن ۱ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/@m_13645876/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%DA%A9%D9%87-%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7-%D8%B2%D9%85%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%A7-rrxqwyuonqda |
هنوز نه. | هنوز نه.
تقریباً یک هفته است که بعد از خوردن شیرِ داغ به خودم میگویم: نمیخواهی یک لیوان دیگر بنوشی؟
نمی دانم.
به هر حال خوردن شیر لذت بخش بود و همین باعث شد شروع به نوشتن کنم.
نمی خواهی یک لیوان دیگر بنوشی؟
شاید اگر شرابِ جانانه ای بود برای سر کشیدن، سر می کشیدم.. اما این لیوان دسته دار است و ناراحتی ها با یک لیوان شیر برای دقایقی از یاد نمی روند.
اما همین لیوان شیر، بدون هیچ مکملی، شیرینیِ خاصِ خودش را به جانم می اندازد.
می اندازد تا کامِ آخرِ سکانس های شبانه را شیرین کرده و این سیاهی، جانم این سیاهی را دور کند..
او را به تبعیدی ترین جزیره در تاریخ های دور ببرد.
جایی که قرمزیِ لاله در کوهپایه ها با سبز عشق بازی ندارد .. همین یعنی آنجا تاریک است و غم زده.
هر چند لذت بخش، نوشیدنِ شیرِ داغ هم تمام می شود و اینبار از فکرِ در لحظه بودن، به گذشته افتادم.
اما این بار گذشته خیلی نزدیک تر بود.
چند شبِ قبل به یادم امد.
تاریکیِ ماه و شب در صحنه ی مظلومیت گربه.
او مرا صدا کرد.
پسرک نه چندان غریبه و نه چندان آشنا.
ایستادم تا به من برسد.
دستانش را نشانم داد و خب،
اگر دستِ من بود شاخِ گلِ پسرک را دور می انداختم، اما چه کنم که وقتی چشم های او را دیدم، دلم لرزید.
دلم لرزید اما نه برای عشقی که نشان می داد.
میخواستم احترامِ شوقی که داشت حفظ شود.
اما با پذیرفتنِ گلِ او، به قلبش سلام کردم، و این خوب نبود.. حتی شاید زیبا هم نبود.. نباید عطشی اتفاق می افتاد.. نمیخواستم در یک چشم بر هم زدن دلم را دو دستی به تقدیرِ دیگری بی اندازم.
انگار همین دیروز بود که دست های عشقِ قدیمی مرا در آغوش می کشید، نمیتوانستم قلبِ تازه ای را نوازش کنم.
نمیتوانستم حقیقی عاشقی کنم.
مثل روح، سرگردان بودم.
نه، هستم.
اما دلم برای خالصانه ی عشقِ توهمیِ او سوخت.
خودش هم نمیدانست که علاقه اش مثل باد گذراست و من این طنزِ تلخ را که به خاطرَش ناراحت بود درک می کردم.
امروز هم او را دیدم،
هنوز شاخه گلَش را نگه داشته ام.
اما با هر بار نگاه کردن به رُزِ خشک شده، میخواهم از هر چه قرمزِ بیهوده است فرار کنم!
بروم به خاکستری.
به سبز.
نفیسه خطیب پور
پیج نقاشیام : @roots.ofme | خانواده | ۲۵ | ۴ | خواندن ۲ دقیقه | m_13645876 | https://virgool.io/fboard/%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D9%86%D9%87-pge8i9vnohad |